مسیر جاری :
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه ! «ضرب المثل ايراني»
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
ای شهیدان ، عشق مدیون شماست
هرچه ما داریم از خون شماست
ای شقایق ها و...
رفتم خونه خاله دلم واشه ، خاله خسبيد دلم پوسيد ! «ضرب المثل ايراني»
عمرتون صد شب یلدا
دلتون قدر یه دنیا
توی این شبهای سرما
یادتون همیشه...
صد هزاران شکر گویم چون که ماهت آمده
توبه ها کردم ولی بازم گنهکار آمدم
خوب می دانم رفیق نیمه راهت آمده
با تمام معصیت هایم دوباره آمدم
روزه دار مضطرت بر توبه گاهت آمده
هر سحر امید عفوت در دلم روشن شود
صد...
امشب شب آدینه و فردا رمضان است
امشب شب آدینه و فردا رمضان است
تن در ذَوبان آمد و جان در طیران است
بربند ره لقمه و بگشا ره دیدار
تن طالب نان آمد و جان طالب جان است...
ماه خدا دمیده مهمان تو رسیده
ای خالق دو دنیا پاک از گناهمان کن
ما بنده و تو مولا پاک از گناهمان کن
ماه خدا دمیده مهمان تو رسیده
رحمی دوباره بر ما... پاک از گناهمان کن
ما خیل بندگانیم، ما را تو میشناسی
ما خیل بندگانیم، ما را تو میشناسی
هر چند بیزبانیم، ما را تو میشناسی
ویرانهایم و در دل گنجی ز راز داریم
با آنکه بینشانیم، ما را تو میشناسی
با هر کسی نگوییم راز خموشی خویش
با هر کسی نگوییم راز خموشی خویش
بیگانه با کسانیم ما را تو میشناسی
آیینهایم و هرچند لب بستهایم از خلق
بس رازها که دانیم ما را تو میشناسی
بنده باید انس گیرد با مناجات سحر
بنده چون شد وارد وادی ایمان بهتر است
نقش بندد چونکه ایمان بر دل و جان بهتر است
بنده باید انس گیرد با مناجات سحر
نیمه شب اشک و نماز و ذکر و قرآن بهتر است
باز کن در را گدای رو سیاهت آمده
باز کن در را گدای رو سیاهت آمده
باز کن در را که عبد بی پناهت آمده
آمده در کوبد و محتاج یک لبیک توست
قطره ای کوچک به دریای نگاهت آمده
بهار، وصف دلانگیز مهربانی تو
بهار، وصف دلانگیز مهربانی تو
جهان ز رایحهات... باغی از گل خندهست
کسیکه عشق تو در دل ندارد آدم نیست
و مثل خار و خسی در هوا پراکندهست
ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست
غوغای عارفان و تمنای عاشقان
حرص بهشت نیست که شوق لقای توست
تو چارهساز و بندهنوازی و ذوالعُلا
ما بندگان خوار و ذلیلیم و خاکسار
تو چارهساز و بندهنوازی و ذوالعُلا
از ما خطا و معصیت اندر تمام عمر
از تو عطا و عفو و گذشتن ز هر خطا