0
مسیر جاری :
مهدوی

در کارِ عشق دوری و هجران به ما رسید

در کارِ عشق دوری و هجران به ما رسید یوسف که رفت غُصّه ی کنعان به ما رسید ما سال ها پای وصالت گریستیم یعقوب وار دیده ی گریان به ما رسید
مهدوی

لب را که پر آه می کنم، می‌بینی

لب را که پر آه می کنم، می‌بینی عمری که تباه می کنم، می‌بینی مُردم ز خجالت چو شنیدم آقا وقتی که گناه می کنم، می‌بینی
مهدوی

ما منتظر امام باران هستیم

مانند کویر خشک و بی جان هستیم دلواپس لحظه های طوفان هستیم از آخر شب تا سحر هر جمعه ما منتظر امام باران هستیم
مهدوی

اگر چه جمعه ها فصل ظهور است

اگر چه جمعه ها فصل ظهور است بساط عاشقی با ندبه جور است ولی این جمعه هم مثل همیشه دوباره خانه دل سوت و کور است
مهدوی

میان کوچه ها در هر شب و روز

میان کوچه ها در هر شب و روز نشستم منتظر با قلب پر سوز که شاید با نگاه حضرت دوست بتابد جمعه ای شمس دل افروز
مهدوی

تمام هستیم نذر نگارم

تمام هستیم نذر نگارم ز هجرش لحظه ها را می شمارم درون جاده تاریک غیبت به هر پیچ و خمش دنبال یارم
مهدوی

دل‌های ما لب تشنه‌ی باران نورت

دل‌های ما لب تشنه‌ی باران نورت چشم انتظار صبح زیبای ظهورت می‌باری عطر روشنای صبح دم را بر جاده‌های شب زده وقت عبورت
مهدوی

ماندیم در این شب سیه سرگردان

ماندیم در این شب سیه سرگردان آن صبح سپید را مقدر گردان ما قوم خطاکار پشیمان هستیم مولامان را دگر به ما برگردان
مهدوی

وقتی تو از سفر برسی عید می‌شود

وقتی تو از سفر برسی عید می‌شود دنیا دوباره صاحب خورشید می‌شود چشمان روشنت که طلوعی دوباره کرد دلها پر از تجلّی توحید می‌شود
مهدوی

عنایت کن دلی بیدار یا رب

عنایت کن دلی بیدار یا رب که باشد محرم اسرار یا رب مدد کن تا که باشم در همه عمر برای مهدی تو یار یا رب