مسیر جاری :
راندي ز نظر، چشم بلا ديدهي ما را
اين چشم کجا بود ز تو، ديدهي ما را راندي ز نظر، چشم بلا ديدهي ما را
اين بخت نباشد سر شوريدهي ما را سنگي نفتد اين طرف از گوشهي آن بام
شرح عطش سينهي تفسيدهي ما را مرديم به آن چشمهي حيوان که...
کشيده عشق در زنجير، جان ناشکيبا را
نهاده کار صعبي پيش، صبر بند فرسا را کشيده عشق در زنجير، جان ناشکيبا را
که در دست اختياري نيست مرغ بند بر پا را توام سررشته داري، گر پرم سوي تو معذورم
که با يعقوب هم خصمي بود جان زليخا را من از کافرنهاديهاي...
آه ، تاکي ز سفر باز نيايي ، بازآ
اشتياق تو مرا سوخت کجايي، بازآ آه ، تاکي ز سفر باز نيايي ، بازآ
گرهمان بر سرخونريزي مايي ، بازآ شده نزديک که هجران تو، مارا بکشد
وقت آنست که لطفي بنمايي، بازآ کردهاي عهد که بازآيي و ما را بکشي...