مسیر جاری :
هرچه گفتم شوخی گرفتند
عبدالمطلب اکبری جوان کر و لالی بود که همواره مورد تمسخر دیگران قرار می گرفت، اما او به جبهه رفت و شهید شد و با شهادتش درس بزرگی به همه داد.
هنوز هم چراغ خانه ای روشن است
متن زیر توسط نعیمه جلالی نژاد به یاد شهید نوجوان، غلامرضا مصطفوی، نگاشته شده است.
جای خالی پدر
انسیه موسویان شعر زیر را برای فرزندان معزز شهدا و در وصف پدران شهید و آسمانی شان سروده است.
شوق دیدار رهبر
متن زیر خاطره دیدار مقام معظم رهبری با یکی از خانواده هی معزز شهدا است.
تعارف کردن
«تعارف کردن» داستانی است به زبان طنز از دوران مقدس که داوود امیریان به رشته تحریر درآورده است.
پاسداران در حکم شهدا
پاسداران و رزمندگان عزیزی که در جنگ و جبهه حضور یافتند اما به شهادت نرسیدند را در حکم شهدا بدانید.
من محمودرضا هستم
نوشته زیر شرحال حال یکی از شهدای مدافع حرم به نام «محمودرضا بیضایی» است.
خب درد داره امّا!
«خب درد داره امّا!» داستانی است از محسن صالحی حاجیآبادی که یکی از خاطرات رزمندگان دوران جنگ تحمیلی را بازگو می کند.
هیس... ماهی ها خواب اند!
پدر خوب و مهربانم! دلم برایت تنگ شده است. تصمیم گرفته ام راه تو را ادامه بدهم. برای روزی که خودت را از نزدیک ببینم، لحظه شماری می کنم. فردا قرار است برویم جنوب. عضو تیم خنثی کننده ی میدان مین شده...
مختصر زندگینامه شهیدمدافع حرم شیخ محمدمسرور
طلبه شهید مدافع حرم محمّد مسرور در تاریخ 1/1/1366 در شهرستان کازرون در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود .ایشان که کوچک ترین عضو و آخرین فرزند خانواده بود از همان کودکی روح او توسط پدر ومادر ودیگر...