مسیر جاری :
ارتباط با امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در عصر غيبت (1)
آيا ارتباط با آن حضرت، امكان دارد، يا خير آيا شيعيان و پيروان حضرت، مي توانند از محضر آن بزرگوار، بهره مند گردند، يا خير.
سخن در اين مقوله، از امكان عقلي نيست، بلكه سخن در اين است كه آيا برابر موازين...
علمای شیعه مرزداران حريم تفكر شيعى
علماى شيعه در طول دوران پرفراز و نشيب غيبت كبرى همواره چون مرزدارانى جان بركف پاسدار حريم مقدس تفكر شيعى ، با همه ابعاد آن ، اعم از فقه ، حديث، كلام و ...، بودهاند و در هر زمان كه احساس كردهاند شياطين...
دیدار حضرت یک ساعت به اذان صبح!
تصمیم گرفتم برای زیارت امام رضا (علیه السلام) به مشهد بروم با ماشین خودم حرکت کردم تا به مشهد رسیدم، برای زیارت به حرم رفتم و زیارتی انجام داده، بیرون آمدم. در بین راه که می رفتم، دیدم مجلس روضه ای است...
شفا یافتن راننده تاکسی
آقای علی اکبر رضا بابایی راننده تاکسی قم، شرح توسلش را به حضور امام عصر (علیه السلام) چنین نقل کرد: « حدود سال 1357 شمسی، یک شب از خواب بیدار شدم احساس درد شدیدی در پهلو نمودم به نحوی که از فشار درد،...
به دو عالم ندهم لذت بیماری را!
عوالمی را سیر می کردم که وصف کردنی نیست. غالباً در آن حالتی که بودم منزل را از علما و دانشمندان مشحون می یافتم که مشغول بحثهای علمی بودند و من هم با آنها در بحث شرکت می کردم و گفته هایم مورد قبول آنان...
آقا امام زمان! من به وسیله شما شفا می خواهم!
به مسجد مردانه که بنّایی می کردند، رفتم. زائری گفت: می گویند در مسجد زنانه (زیرزمین) کسی شفا پیدا کرده است. گفتم: بنده اطلاع ندارم...
تشرف در جمکران و پول با برکت!
به عده ای از آشنایان که اسباب چای داشتند برخورد کردم، لکن آب نداشتند. ظرف آب را گرفتم تا بروم به آب انبار نزدیک مسجد و آب بیاورم. نصف پله ها را رفتم، وسط آنجا چراغی نصب کرده بودند یک وقت متوجه شدم آقایی...
شیعه شدن مرد سنی!
« وقتی از زیارت حضرت ابی عبدالله علیه السلام مراجعت کرده بودم و از راه آب فرات به سمت نجف اشرف می رفتم، در کشتی کوچکی که بین کربلا و طویرج بود نشستم و اهل آن کشتی، همه از اهل حله بودند. ( از طویرج راه...
ماجراي شيخ محمد حسن سريره
شيخ نوري در کتاب «جنه المأوي» ماجرايي نقل کرده است که يکي از علماي نجف گفت: در نجف اشرف مردي از طلاب علوم ديني به نام شيخ محمد حسن سريره بود که وي را سه مشکل پيش آمده بود: خون از سينه اش فرو مي ريخت؛ در...
من محمد بن الحسن هستم!
« در سال 1351 با پدر بزرگوارم، حاج شیخ محمد طاهر به حج مشرف شدیم. عادت من این بود که در روز پانزدهم ذی حجه الحرام، با کاروانی که به طیّاره معروف بودند رجوع می کردم؛ به خاطر آن که آنها سریع تر برمی گشتند....