علمای شیعه مرزداران حريم تفكر شيعى
نكته مهمى كه در بررسى آثار علماى گرانقدر شيعه به چشم مىخورد اين است كه هرگز اشتغال آنها در عرصههايى همچون فقه و حديث، مانع از پرداختن به وظيفه اصليشان; يعنى دفاع از حريم اعتقادات شيعى و تبيين و ترويج جانمايه تفكر شيعى ، و يا به عبارتى انديشه ولايت نشده و آنها بطور مستمر خود را رويارو با جريانهايى كه در صدد لطمه زدن به اركان اين انديشه بودهاند ، مىديدند و از همين رو، بسته به مقتضيات زمان و با توجه به شبهاتى كه در هر عصر متوجه تفكر ناب شيعى بوده استبه تدوين كتابها و رسالههايى براى پاسخگويى و رد آن شبهات مىپرداختند.
مرورى بر آثار علماى بزرگوارى همچون شيخ صدوق (م 381 ق)، شيخ مفيد (328 -413 ق)، شيخ طوسى (385 - 460 ق)، علامه حلى (648 -726 ق)، علامه مجلسى (1037 - 1111 ق) و ... صحبت مدعاى بالا را اثبات كرده و نشان مىدهد كه اين بزرگان ، آنى از احوال شيعيان آل محمد(صلی الله علیه واله)، غافل نشده و در هر زمينه كه احساس كردهاند جامعه شيعه دچار ضعف و ناتوانى استبه تاليف كتاب و رساله پرداختهاند. ساير علماى شيعه نيز هر يك در عصر خود چونان خورشيدى درخشيده و به طالبان، نور و روشنايى و حيات و زندگى بخشيدهاند.
اما در ميان، موضوعات مختلفى كه علماى پيشين بدانها پرداختهاند موضوع غيبت امام عصر7، از جايگاه خاصى برخوردار بوده است و علماى شيعه عنايتى خاص به اين موضوع داشته و در اين زمينه دستبه تاليفات فراوانى زدهاند، تا جايى كه به نقل كتابشناس بزرگ شيعه مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى در «الذريعه» افزون بر چهل كتاب و رساله با عنوان «الغيبة» از سوى فقها، متكلمان و محدثان بزرگ شيعه در طى قرون متمادى به رشته تحرير درآمده است. (1) كه از جمله اين بزرگان مىتوان به ابومحمد فضل بن شاذان (م 260 ق)، ابوجعفر محمد بن على بن العزافر (م323 ق)، ابوبكر محمد بن القاسم البغدادى (م 332 ق)، ابو عبدالله محمد بن ابراهيم بن جعفر النعمانى (م 360 ق)، ابوجعفر محمد بن على بن حسين معروف به شيخ صدوق (م 381 ق) ، ابو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان معروف به شيخ مفيد (م413 ق)، ابوالقاسم على بن حسن الموسوى معروف به سيد مرتضى علم الهدى (م436 ق)، ابوجعفر محمد بن حسن بن على معروف به شيخ طوسى (م 460 ق) و ... اشاره كرد.
حتى پارهاى از بزرگان شيعه به تاليف يك كتاب و رساله اكتفا نكرده و كتابها و رسالههاى متعددى در زمينه موضوع غيبت موعود آخرالزمان تاليف كردند، چنانكه شيخ مفيد با حدود سيزده رساله (2) و شيخ صدوق (3) با حدود ده رساله در صدر اين سلسله جليله قرار دارند.
اما بدون ترديد آنچه كه همه اين بزرگان را به تلاش و مجاهده براى زدودن زنگارهاى جهل و خرافه از موضوع غيبت آخرين ذخيره الهى حضرت بقيةالله الاعظم(علیه السلام) واداشته ، شناخت و معرفتى بوده است كه آنها نسبتبه وظيفه خود در قبال موضوع يادشده داشتهاند، وظيفهاى كه از سوى امامان شيعه:، براى علماى اين مذهب ترسيم شده و آنها را وا مىدارد كه با تمام توان خود در راه ترويج و تبليغ اين موضوع تلاش كنند. چنانكه در روايتى كه از امام هادى(علیه السلام) نقل شده وظيفه علماى شيعه در زمان غيبتبدين گونه تصوير شده است:
«لولا من يبقى بعد غيبته قائمكم(علیه السلام) من العلماء الداعين اليه و الدالين عليه و الذابين عن دينه بحججالله و المنقذين لضعفاء عبادالله من شباك ابليس و مردته من فخاخ النواصب لمابقى احد الا ارتد عن دين الله و لكنهم الذين يمسكون ازمة قلوب ضعفاء الشيعة كمايمسك صاحب السفينة سكانها، اولئك هم الافضلون عندالله عزوجل.» (4)
«اگر بعد از غيبت قائم شما نبودند علمايى كه مردم را به سوى او مىخوانند، و به سويى او را راهنمايى مىكنند، و با برهانهاى الهى از دين او پاسدارى مىكنند ، و بندگان بيچاره خدا را از دامهاى ابليس و پيروان او و همچنين از دامهاى دشمنان اهل بيت رهايى مىبخشند، هيچ كس بر دين خدا باقى نمىماند. اما علماى دين دلهاى متزلزل شيعيان ناتوان را حفظ مىكنند، هم چنانكه كشتيبان سكان كشتى را حفظ مىكند. اين دسته از علما در نزد خداوند داراى مقام و فضيلتبسيارى هستند.»
و در روايت ديگرى نيز كه از امام جعفر صادق(علیه السلام) نقل شده است مىخوانيم:
«علماء شيعتنا مرابطون فىالثغرالذى يلى ابليس و عفاريته ، يمنعونهم عن الخروج على ضعفاء شيعتنا و عن ان يتسلط عليهم ابليس و شيعته و النواصب.» (5)
«علماى شيعه در مرزهايى كه شيطان و ايادى او در پشت آنها كمين كردهاند پاسدارى داده و آنها را از اينكه بر شيعيان ناتوان هجوم برند باز مىدارند، و اجازه نمىدهند كه شيطان و پيروان او و دشمنان اهل بيت بر ضعفاى شيعه تسلط يابند. »
همچنين در روايتى از امام جواد(علیه السلام) وظايف علماى دين به هنگام غيبت امام از جامعه چنين بيان شده است:
«من تكفل بايتام آل محمد(صلی الله علیه واله)المنقطعين عن امامهم، المتحيرين فىجهلهم، الاسارى فىايدى شياطينهم و فىايدى النواصب من اعدائنا، فاستنقذهم منهم و اخرجهم من حيرتهم و قهرالشياطين برد وساوسهم و قهر الناصبين بحجج ربهم و دلائل ائمتهم، ليحفظوا عهدالله علىالعباد بافضلالموانع ، باكثر من فضلالسماء على الارض و العرش والكرسى والحجب علىالسماء.»
«كسى كه سرپرستى يتيمان ال محمد(صلی الله علیه واله) را ، كه از امام خود دورافتاده ، در نادانى خويش سرگرادن مانده و در دستان شياطين و دشمنان اهل بيت گرفتار آمدهاند ، به عهده گيرد و آنها را از چنگال دشمنان رهايى بخشد و از حيرت و جهالتخارج سازد و وسوسههاى شياطين را از آنها دور كند، و با دلايل پروردگارشان و برهانهاى امامانشان دشمنان اهل بيت را مقهور سازد، تا عهد خدا بر بندگانش را به بهترين شكل حفظ نمايد، برترى چنين شخصى بر ساير مردم از برترى آسمان بر زمين، و برترى عرش و كرسى و حجابها بر آسمان بيشتر است، و او بر ديگر بندگان خدا فضيلت دارد همچنانكه ماه شب چهارده بر كوچكترين ستاره آسمان فضيلت دارد.» (6)
حال بايد ديد آيا ضرورتهايى كه استوانههاى فقاهتشيعه را به تدوين كتاب و نگارش رساله در زمينه شناخت آخرين حجتحق و ديگر موضوعات مرتبط يا غيبت امام عصر7 واداشته است از بين رفته استيا خير؟
آيا آن نگرانى كه خاطر شيخ صدوق را پريشان ساخته و او را وادار به تاليف كتاب «كمال الدين و تمامالنعمة» نمود، ديگر برطرف شده و جايى براى نگرانى خاطر باقى نمانده است!؟ (7)
آيا آن شبهات و سؤالات گوناگون پيرامون غيبت كه شيخ مفيد را وا مىداشتبراى پاسخ به آنها رسالههاى گوناگونى همچون «الفصول العشرة فىالغيبة» (8) ، «خمس رسائل فىاثبات الحجة» (9) ، «فى سبب استتار الحجة» (10) و ... را به رشته تحرير درآورد ديگر از بين رفته است!؟
آيا آن احساس ضرورتى كه شيخ طوسى را وادار مىساخت كه با همه اشتغالات علمى و درگيرى در عرصههايى همچون فقه، تفسير، حديث و رجال دستبه تاليف «كتاب الغيبة» بزند، ديگر زمينهاى ندارد!؟ آيا ديگر هيچ خطرى سرمايه اعتقادى شيعيان آل محمد(صلی الله علیه واله) را تهديد نمىكند!؟
آيا ديگر ضعفاى شيعه به چنان امنيتى دستيافتهاند كه مرزداران حريم تفكر شيعى بتوانند سلاح بر زمين گذاشته و پايان ماموريتخود را اعلام كنند!؟
آيا جوانان و نوجوانان كشور كه به تعبير امام راحل قدسسره «كشور ائمه هدى و كشور صاحب الزمان(علیه السلام)» است، به آن حدى از شناخت نسبتبه حجت عصر رسيدهاند كه علماى شيعه و دعوت كنندگان به سوى قائم بتوانند با خاطرى آسوده سر به بالين بگذارند!؟
آيا فكر مىكنيد همين كه در هر نيمه شعبان با چند سخنرانى از آن امام غايب ياد مىكنيم و مردم را متوجه وظيفه خود نسبتبه آن حضرت مىسازيم براى زمينهسازى ظهور كافى است!؟
اينها سؤالهايى است كه در مقطع كنونى متوجه علماى گرانقدر شيعه و بزرگ پاسداران حريم اعتقادات شيعى مىباشد.
براستى آيا حوزههاى علميه شيعه ، علماى گرانقدر تشيع ، نهادها و مراكز فرهنگى ، تحقيقاتى و تبليغاتى كشور دين خود را نسبتبه صاحب اصليشان ، آن وجود شريفى كه امام راحل امت قدسسره در شانش فرمود:
«رهبر همه شما و همه ما وجود مبارك بقيةالله است و بايد ماها و شماها طورى رفتار كنيم كه رضايت آن بزرگوار را كه رضايتخداستبه دستبياوريم» (11) به انجام رساندهاند؟!
پي نوشت :
1- الطهرانى ،الشيخ آقا بزرگ، الذريعة الى تصانيف الشيعة ، بيروت ، دارالاضواء، ج16 ، ص83 - 75.
2- الرفاعى، عبدالجبار، معجم ما كتب عن الرسول و اهلالبيت9، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ، 1371، ج9 ، ص86 -247
3- همان ماخذ، ص 162 - 240 .
4- الطبرسى، احمد بن على بن ابى طالب ، الاحتجاج ، نجف اشرف ، النعمان للطباعة و النشر، 1368 ه ق ، ج 1 ، ص9
5 - همان ماخذ، ص 8 .
6- همان ماخذ، ص9.
7- الشيخ الصدوق، ابوجعفر محمدبن على بن الحسين ، كمالالدين و تمامالنعمة، تهران ، دارالكتب الاسلاميه 1395 ق ، ج 1 ، مقدمه كتاب در بيان انگيزه شيخ از تاليف كتاب مزبور.
8 - الرفاعى، عبدالجبار ، پيشين ، ج9 ، ص86 -247 .
9- ر . ك: همان ماخذ، ص 154.
10- ر . ك: همان ماخذ، ص227.
11- صحيفه نور (مجموعه رهنمودهاى امام خمينى 1 ...). ج 14، ص 94، تهران سازمان مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى. 1369، ج 14 ، ص 195 .