مسیر جاری :
![دوباره حاجی را کشتید دوباره حاجی را کشتید](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/c8910fba-7b67-4a10-938d-47c2a1e48d1b.jpg)
دوباره حاجی را کشتید
محسن صالحی حاجی آبادی داستان زیر را با موضوع دفاع مقدس نگاشته است.
![سنگر یا سنگک؟ سنگر یا سنگک؟](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/nan-compressed.jpg)
سنگر یا سنگک؟
یکی از خاطرات زیبای رزمندگان دوران دفاع مقدس در متن زیر آورده شده است.
![خب درد داره امّا! خب درد داره امّا!](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/36-compressed.jpg)
خب درد داره امّا!
«خب درد داره امّا!» داستانی است از محسن صالحی حاجیآبادی که یکی از خاطرات رزمندگان دوران جنگ تحمیلی را بازگو می کند.
![رزمنده شیرمرد! رزمنده شیرمرد!](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/Shir%20Mard1-compressed.jpg)
رزمنده شیرمرد!
فرمانده ی عراقی به قدری خندید که نزدیک بود از پُشت بر زمین بیفتد. او به همراه چند درجهدار دیگر، سرگرم گفتوگو بودند؛ بلندبلند حرف میزدند و وحشیانه میخندیدند. با دقّت به چهرههایشان نگاه میکردم.