مسیر جاری :
کوزه و کلاغ
کلاغی تشنه کوزهای آب یافت. امّا آب کوزه آنقدر کم بود که نوک کلاغ به آن نمیرسید. کلاغ که از شدّت تشنگی رو به مرگ بود به فکر چاره افتاد و زیرکانه نقشهای کشید. او ریگهایی را که در اطراف کوزه بودند، با...
بهای سنگین
خری وحشی، خری اهلی را که آفتاب میگرفت و استراحت میکرد، دید و بهخاطر شرایط مطلوب و غذای خوبی که از آن لذّت میبرد، به او تبریک گفت. کمی بعد خر وحشی دوباره خر اهلی را دید. اینبار، باری سنگین بر
کار ناتمام
مادّهخوکی و مادّهسگی با هم بحث میکردند که کدام یک تولههایش را راحتتر بهدنیا میآورد. مادهسگ مدّعی بود که تولههایش را زودتر از تمام چهارپایان بهدنیا میآورد.
خودستایی
روزی مردی نزد ازوپ رفت و نوشتههای بیمحتوایی را برای او خواند که همگی سرشار از تعریف و تمجید از خود بود. آنگاه همچنانکه نظر او را دربارهی نوشتههایش جویا میشد، به او گفت: «امیدوارم فکر نکنی من
علّت ناله
خوکی به گلّهای گوسفند پیوست و با آنها مشغول چرا شد. یکروز چوپان دستهایش را روی گُردهی او گذاشت، امّا خوک شروع کرد به آه و ناله. گوسفندها او را ملامت کردند که: «چوپان اغلب دستش را روی گُردهی ما
آشنایی بیش از حد، کاهش حرمت است
آدمیان اوّلینبار که شتر را دیدند از جثّهی درشت او ترسیدند و پا به فرار گذاشتند. امّا با گذشت زمان او را جانوری آرام دیدند و جرئت نزدیک شدن به او را یافتند. آنها پس از مدّتی دیگر به این نتیجه رسیدند...
ماهیگیری در آب گلآلود
مردی در آب رودخانهای ماهی میگرفت. او پس از آنکه تور خود را از اینسو تا آنسوی رود پخش کرد، سنگی را به ریسمانی بست. مرد سنگ و ریسمان را به آب میزد تا ماهیها سراسیمه و بیآنکه بدانند به کجا
ای سست عهد، تو را زن نامیدهاند!
سالها پیش، در شهر افسوس زنی همسر خود را از دست داد. زن آنقدر شوهرش را دوست داشت که هیچچیز نمیتوانست او را از کنار تابوت همسرش دور کند. بدین ترتیب او که مدام در کنار قبر همسرش به سر
چون غرض آمد، هنر پوشیده شد
تعصّب و غرضورزی اغلب سبب گمراهی آدمیان میشود. این افراد همینکه تصمیمی را گرفتند، سرسختانه بر اندیشهی اشتباه خود پافشاری میکنند و به همین دلیل با روشن شدن حقیقت، از کردهی خود پشیمان شده، افسوس میخورند.
بزدل لافزن
دو سرباز به راهزنی برخوردند. یکی از سربازها از ترس گریخت امّا دیگری در کمال شجاعت ایستاد و از خود دفاع کرد. وقتی راهزن نابکار مغلوب شد، سرباز فراری برگشت، شمشیرش را از غلاف بیرون کشید و