مسیر جاری :
بوی باران (2)
بعد از عملیات فتحالمبین، قرارگاههای عملیاتی به سپاه تبدیل شد. در ساختار نظامی، هر سپاه سه تا چهار لشکر را تحت فرماندهی خود دارد. آقا مصطفی که امتحان خود را خوب پس داده بود به جانشینی سپاه سوم صاحبالزمان...
بوی باران (1)
شهید مصطفی ردانیپور، از پر فروغترین و در عین حال، گمنامترین ستارههای آسمان افتخار و شرف ایران اسلامی است. نیت خالص، باطن زلال و توسل به ائمهی اطهار (علیه السلام)، در کسوت روحانیت از او انسانی دیگر...
وصیتنامه شهید مصطفی ردانی پور
سپاس خداوندی را که انور جلال او از افق عقول بندگانش تابان است. و خواسته اش از زبان گویای کتاب و سنت نمایان. خدایی که دوستان خد را از دلبستگی به دنیای فریب کار رهانید و به شادی های گوناتگونشان رساند...واما...
مسلح به سلاح تقوا
شهيد رداني پور مسلح به سلاح تقوا بود و در توصيه ديگران به تقوا و خصايل والاي اسلامي تلاش زيادي داشت .خصوصاً به كساني كه مسئوليت داشتند همواره يادآوري ميكرد كه :
عروسی خون
هر وقت که مادر برای سرو سامان دادن پسرش نقشه ای می کشید و او را در خلوتی به کنار می کشید می شنید که مصطفی می گوید: بچه های مردم تکه پاره شدن ،افتادن گوشه کنار بیابون ها ،اون وقت شما می گین کارهاتو ول کن...
شمهای از سجایای اخلاقی شهید مصطفی ردانی پور
فرمانده سپاه صاحب الزمان (عج) بود. مداحی که با توسل به امام عصر حماسه ها آفرید. مصطفی همیشه با ناله میگفت: یابن الحسن کجایی؟ آقا چرا نیایی؟ نوحه خوانی که قبل از همه برای خودش میخواند. طلبهای که رمز...
سلوک سرخ
بهاری دل پذیر از راه رسیده بود. غنچه ها شکفته شده و شکوفه ها همه جا را زیبا و دنیا را از عطر دل انگیز خویش پر کرده بودند. بهشت زمین باردیگر پدیدار شده بود. اول فروردین 1337 در خانه ای کوچک امّا سبزِ سبز،...
زندگینامه و فضايل اخلاقي شهید ردانی پور
به سال 1337 ﻫ..ش در يكي از خانههاي قديمي منطقه مستضعفنشين (پشت مسجد امام) شهر اصفهان متولد شد . پدرش از راهكارگري و مادرش از طريق قاليبافي مخارج زندگي خود را تأمين و آبرومندانه زندگي ميكردند و از...
ده خاطره از شهيد حجت الاسلام مصطفي رداني پور
یک گوشه ی هنرستان کتاب خانه راه انداخته بود؛ کتاب خانه که نه ! یک جایی که بشود کتاب رود و بدل کرد، بیش تر هم کتابهای انقلابی و مذهبی . بعد هم نماز جماعت راه انداخت، گاهی هم بین نماز ها حرف می زد. خبرش...
فرمانده ای که بازنگشت
1- شیطنتهای مخصوص خودش را داشت؛ شیرین و دوست داشتنی. نمره اش کم شده بود، باید ورقه را امضا شده میبرد مدرسه. انگشت پایش را زده بود توی استامپ، بعد هم زیر ورقه امتحانیش. هیچ کس نفهمید که انگشت کی پای ورقه...