مسیر جاری :
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 153
الهی جُز از شناخت و تو شادی نیست و جُز از یافت تو زندگانی نه، زندهٔ بی تو چون مُردهٔ زندانی است و زنده به تو زندهٔ جاودانی است.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 152
الهی چه یاد کنم که خود همه یادم، من خرمن نشان خود همه را فرا باد نهادم، ای یادگار جانها و یاد داشتهٔ دلها و یاد کردهٔ زبانها، بفضل خود ما را یاد کن و بیاد لطیفی ما را شاد کن.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 151
الهی گرفتار آن دردم که داروی آنی، بندهٔ آن ثنایم که توت سزاوار آنی، من در تو چه دانم ؟ تو دانی. تو آنی که خود گفتی و چنانکه خود گفتی آنی، تو آنی که مصطفی(ص) گفت من ثنای تو را نتوانم شمرد و آن گونه که تو...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 150
الهی ای سزاوار ثنای خویش، ای شکر کنندهٔ عطای خویش ای شیرین نمایندهٔ بلای خویش، بنده به ذات خود از ثنای تو عاجز و بعقل خود از شناخت منّت تو عاجز و به توان خود از سزای تو عاجز.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 149
الهی چه خوش روزگاری است روزگار دوستان تو با تو، چه خوش بازاری است بازار عارفان در کار تو، چه آتشین است نَفسهای ایشان در یاد تو، چه خوش دردی است دَرد مشتاقان در سُوز شوق و مهر تو، چه زیباست گفت و گوی ایشان...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 148
الهی مشتاق کُشتهٔ دوستی و کُشتهٔ دوست دیدار ترا کفن است.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 147
الهی غریب تو را غربت وطن است، کی هرگز بخانه رسد کسی که غربت او را وطن است.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 146
الهی مشرب می شناسم اما وا خوردن نمی یارم، دل تشنه و در آرزوی قطرهٔ میزارم سقایه مرا سیراب نکند، من در طلب دریایم، بر هزار چشمه گذر کردم تا که دریا دریابم، در آتش عشق غریقی دیدی ؟ من چنانم، در دریا تشنه...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 145
الهی پهنای عزت تو جای اشارت نگذاشت و قدم و حدانیت تو راه اضافت برداشت تا رهی گم کرد آنچه در دست داشت و نا چیز شد هر چه می پنداشت.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 144
الهی آب عنایت تو بسنگ رسید، سنگ بار گرفت، از سنگ میوه رُست میوه طعم و مزه گرفت. پروردگارا یاد تو دل را زنده کرد و تخم مهر افگند، درخت شادی رویانید و میوه آزادی داد.