مسیر جاری :
یقین قرآنی و تیقّن عرفانی
دانش اهل علم همچون دانش متکلمان و فقیهان به قرآن دانشی از سنخ دانش انبیاء و اولیاء نیست، بلکه علمی است نظری که محتاج به طلب و کسب است. در نظر معتزله عقل با احکام بدیهی آغاز می کند و معلم و متعلم در احکام...
دست بگشاد و کنارانش گرفت
همچو عشق اندر دل و جانش گرفت دست بگشاد و کنارانش گرفت
وز مقام و راه پرسيدن گرفت دست و پيشانيش بوسيدن گرفت
گفت گنجي يافتم آخر بصبر پرس پرسان ميکشيدش تا بصدر
از خدا جوييم توفيق ادب
بيادب محروم گشت از لطف رب از خدا جوييم توفيق ادب
بلک آتش در همه آفاق زد بيادب تنها نه خود را داشت بد
بيشري و بيع و بيگفت و شنيد مايده از آسمان در ميرسيد
صد هزاران مرد ترسا سوي او
اندکاندک جمع شد در کوي او صد هزاران مرد ترسا سوي او
سر انگليون و زنار و نماز او بيان ميکرد با ايشان براز
ليک در باطن صفير و دام بود او به ظاهر واعظ احکام بود
پس بگويم من بسر نصرانيم
اي خداي رازدان ميدانيم پس بگويم من بسر نصرانيم
وز تعصب کرد قصد جان من شاه واقف گشت از ايمان من
آنک دين اوست ظاهر آن کنم خواستم تا دين ز شه پنهان کنم
او وزيري داشت گبر و عشوه ده
کو بر آب از مکر بر بستي گره او وزيري داشت گبر و عشوه ده
دين خود را از ملک پنهان کنند گفت ترسايان پناه جان کنند
دين ندارد بوي مشک و عود نيست کم کش ايشان را که کشتن سود نيست
بود شاهي در جهودان ظلمساز
دشمن عيسي و نصراني گداز بود شاهي در جهودان ظلمساز
جان موسي او و موسي جان او عهد عيسي بود و نوبت آن او
آن دو دمساز خدايي را جدا شاه احول کرد در راه خدا
گرچه هر دو بر سر يک بازياند
هر دو با هم مروزي و رازياند گرچه هر دو بر سر يک بازياند
هر يکي بر وفق نام خود رود هر يکي سوي مقام خود رود
ور منافق تيز و پر آتش شود ممنش خوانند جانش خوش شود
کشتن آن مرد بر دست حکيم
نه پي اوميد بود و نه ز بيم کشتن آن مرد بر دست حکيم
تا نيامد امر و الهام اله او نکشتش از براي طبع شاه
سر آن را در نيابد عام خلق آن پسر را کش خضر ببريد حلق
شه فرستاد آن طرف يک دو رسول
حاذقان و کافيان بس عدول شه فرستاد آن طرف يک دو رسول
پيش آن زرگر ز شاهنشه بشير تا سمرقند آمدند آن دو امير
فاش اندر شهرها از تو صفت کاي لطيف استاد کامل معرفت