اخلاق و توصیه‌ها
امام صادق علیه السلام فرمودند:
عَن اَبی قَتادَةَ عَن داوُدِ بنِ سِرحانَ قالَ: کُنّا عِندَ اَبی عَبدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلامُ اِذ دَخَلَ‌ عَلَیهِ‌ سَدیرٌ الصَّیرَفیُّ فَسَلَّمَ وَ جَلَسَ فَقالَ لَهُ: یا سَدیرُ! ما کَثُرَ مالُ رَجُلٍ قَطُّ اِلَّا عَظُمَتِ الحُجَّةُ لِلَّهِ تَعالى عَلَیهِ، فَاِن قَدَرتُم اَن تَدفَعوها عَن‌ اَنفُسِکُم فَافعَلوا؛ قالَ لَهُ: یَا بنَ رَسولِ اللَّهِ! بِماذا؟ قالَ: بِقَضاءِ حَوائِجِ اِخوانِکُم مِن اَموالِکُم.
داود بن سرحان مى‌گوید: نزد امام صادق علیه السّلام بودیم که سدیر صیرفى بر او داخل شد پس سلام کرد و نشست پس امام علیه السّلام به او فرمود: اى سدیر! هرگز مال و ثروت هیچ انسانى فراوان نمى‌گردد مگر آن‌که حجّت خدا بر او بزرگ و تمام مى‌گردد پس اگر توانستید آن را از خود دور سازید پس چنین کنید. پس سدیر عرضه داشت: اى فرزند رسول خدا چگونه‌؟ نعمت‌هاى خداوند را با درست استفاده کردن از آن‌ها دریابید و از کسى که نعمتى بر شما ارزانى داشته سپاسگزار باشید و از نعمت‌هاى خود بر کسى که از شما سپاسگزارى مى‌کند ببخشایید. پس چنانچه شما چنین باشید شایسته فزونى [از جانب] خداوند و خیرخواهى برادرانتان خواهید شد آن گاه این آیه را تلاوت فرمود که: «اگر شاکر باشید افزونى به شما عطا خواهیم کرد.»[ابراهیم: آیه 7] (1)
امالی طوسی، ج ۱، ص ۳۰۲
امام هادی علیه‌ السلام فرمودند:
الأمالى للصدوق: حدّثنا علىّ بن أحمد بن موسى الدقاق و علىّ بن عبد اللَّه الورّاق جمیعاً، قالا : حدّثنا محمّد بن هارون الصوفى، قال: حدّثنا أبو تراب عبید اللَّه بن موسى الرویانى، عن عبد العظیم بن عبد اللَّه الحسنىّ، قال: دَخَلتُ عَلى‌ سَیِّدى عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ موسَى بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبى طالِبٍ علیهم السلام ، فَلَمّا بَصُرَ بى قالَ لی: مَرحَباً بِکَ یا أبَا القاسِمِ! أنتَ وَلِیُّنا حَقّاً. قالَ: فَقُلتُ لَهُ: یَابنَ رَسولِ اللَّهِ! إنّى اُریدُ أن أعرِضَ عَلَیکَ دینى، فَإِن کانَ مَرضِیّاً ثَبَتُّ عَلَیهِ حَتّى‌ ألقى‌ اللَّهَ‌عزّ وجلّ. فَقالَ: هاتِ یا أبَا القاسِمِ !فَقُلتُ: إنّى أقولُ: إنَّ اللَّهَ تَعالى‌ واحِدٌ لَیسَ کَمِثلِهِ شَى‌ءٌ، خارِجٌ مِنَ الحَدَّینِ: حَدِّ الإبطالِ و حَدِّ التَّشبیهِ، و أنَّهُ لَیسَ بِجِسمٍ و لا صورَةٍ، و لا عَرَضٍ و لا جَوهَرٍ، بَل هُوَ مُجَسِّمُ الأَجسامِ، و مُصَوِّرُ الصُّوَرِ ، و خالِقُ الأَعراضِ وَ الجَواهِرِ، و رَبُّ کُلِّ شَى‌ءٍ ومالِکُهُ و خالِقُهُ، و جاعِلُهُ و مُحدِثُهُ، و أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ و رَسولُهُ، خاتَمُ النَّبِیّینَ ، فَلا نَبِىَّ بَعدَهُ إلى‌ یَومِ القِیامَةِ، و أنَّ شَریعَتَهُ خاتِمَةُ الشَّرائِعِ، فَلا شَریعَةَ بَعدَها إلى‌ یَومِ القِیامَةِ، و أقولُ: إنَّ الإِمامَ وَ الخَلیفَةَ و وَلِىَّ الأَمرِ بَعدَهُ أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِىُّ بنُ أبى طالِبٍ علیه السلام، ثُمَّ الحَسَنُ ، ثُمَّ الحُسَینُ ، ثُمَّ عَلِىُّ بنُ الحُسَینِ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِىٍّ، ثُمَّ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ موسى‌ بنُ جَعفَرٍ، ثُمَّ عَلِىُّ بنُ موسى‌، ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِىٍّ علیهم السلام، ثُمَّ أنتَ یا مَولاىَ. فَقالَ عَلِىٌّ علیه السلام: ومِن بَعدِىَ الحَسَنُ ابنى، فَکَیفَ لِلنّاسِ بِالخَلَفِ مِن بَعدِهِ؟ قالَ: فَقُلتُ: و کَیفَ ذاکَ یا مَولاىَ؟ قالَ: لِأَنَّهُ لا یُرى‌ شَخصُهُ، و لا یَحِلُّ ذِکرُهُ بِاسمِهِ حَتّى‌ یَخرُجَ، فَیملأَ الأَرضَ قِسطاً و عَدلًا کَما مُلِئَت ظُلماً و جَوراً. قالَ: فَقُلتُ: أقرَرتُ. و أقولُ: إنَّ وَلِیَّهُم وَلِىُّ اللَّهِ، و عَدُوَّهُم عَدُوُّ اللَّهِ، و طاعَتَهُم طاعَةُ اللَّهِ، و مَعصِیَتَهُم مَعصِیَةُ اللَّهِ. و أقولُ: إنَّ المِعراجَ حَقٌّ، وَ المَسأَلَةَ فِى القَبرِ حَقٌّ، و إنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ، وَ النّارَ حَقٌّ، وَ الصِّراطَ حَقٌّ ، وَ المیزانَ حَقٌّ، و إنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیبَ فیها، و إنَّ اللَّهَ یَبعَثُ مَن فِى القُبورِ. و أقولُ: إنَّ الفَرائِضَ الواجِبَةَ بَعدَ الوَلایَةِ: الصَّلاةُ، وَ الزَّکاةُ، وَ الصَّومُ، وَ الحَجُّ، وَ الجِهادُ، وَ الأَمرُ بِالمَعروفِ وَ النَّهىُ عَنِ المُنکَرِ. فَقالَ عَلِىُّ بنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام: یا أبَا القاسِمِ! هذا وَ اللَّهِ دینُ اللَّهِ الَّذى ارتَضاهُ لِعِبادِهِ، فَاثبُت عَلَیهِ، ثَبَّتَکَ اللَّهُ بِالقَولِ الثّابِتِ فِى الحَیاةِ الدُّنیا و فِى الآخِرَةِ.
حضرت عبد العظیم علیه السلام: بر مولاى خود على بن محمّد (امام هادى علیه السلام) وارد شدم. چون نظر ایشان بر من افتاد، فرمود: «خوش آمدى، اى ابوالقاسم! به راستى، تو از دوستان حقیقى ما هستى». گفتم: اى پسر پیامبر ! میل دارم دینم را بر شما عرضه بدارم، که اگر مورد پسند بود، بر آن ثابت باشم تا به لقاى خداوندعزّ وجلّ برسم. امام علیه السلام فرمود: «عقائد خود را اظهار نما». گفتم: من معتقدم که خداى متعال، یکى است و مانند او چیزى نیست ، و از دو حدّ ابطال و تشبیه، بیرون است. خداوند، جسم و صورت و عَرَض و جوهر نیست؛ بلکه اوست که اجسام را جسمیّت داده و صورت‌ها را صورت بخشیده و اعراض و جواهر را آفریده است. او پروردگار همه چیز و مالک و آفریننده پدیده‌هاست، و [عقیده دارم که‌] محمّد صلى اللَّه علیه و آله بنده و فرستاده او ، خاتم پیغمبران است و پس از وى تا روز قیامت، پیامبرى نخواهد بود. شریعت وى، آخرینِ شرایع بوده و پس از او تا روز قیامت، دینى نخواهد آمد. عقیده من در باره امامت، این است که امام پس از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام است و پس از او حسن و پس از وى حسین و سپس على بن الحسین و سپس محمّد بن على و سپس جعفر بن محمّد و سپس موسى بن جعفر و سپس على بن موسى و سپس محمّد بن على علیهم السلام و پس از اینها، امامِ مفترض الطاعه، شما هستید. در این هنگام، امام هادى علیه السلام فرمود: «و پس از من، فرزندم حسن، امام است؛ لیکن مردم در باره امامِ پس از او، چه خواهند کرد ؟». گفتم: اى مولاى من ! مگر جریان زندگى امامِ پس از او، از چه قرار است؟ فرمود: «شخص امامِ بعد از فرزندم حسن، دیده نمى‌شود و بردن اسمش بر زبان‌ها ممنوع است تا آن گاه که [از پس پرده غیبت‌] بیرون بیاید و زمین را از عدل و داد پر نماید، همان طور که از ظلم و ستم پر شده است». گفتم: [به این امام غایب هم‌] اقرار دارم و نیز مى‌گویم: دوست آنان، دوست خدا و دشمن آنان، دشمن خداست ، طاعت آنان، طاعت خدا و نافرمانى از آنان، نافرمانى از خداست. من عقیده دارم که معراج، پرسش در قبر، بهشت، دوزخ، صراط و میزان حقند، و روز قیامت خواهد آمد و در وجود آن شکّى نیست و خداوند، همه مردگان را زنده خواهد کرد. نیز عقیده دارم که واجبات، پس از اعتقاد به ولایت (امامت)، عبارت اند از: نماز، زکات، روزه، حج، جهاد، امر به معروف و نهى از منکر. در این هنگام، امام هادى علیه السلام فرمود : «اى ابوالقاسم ! به خدا سوگند، این [عقاید]، دین خداست که آن را براى بندگانش برگزیده است. پس بر آن، ثابت باش. خداوند، تو را بر طریق ثابت در زندگى دنیا و آخرت پایدار بدارد!».
الأمالى، صدوق: ص ۴۱۹ ح ۵۵۷ ؛ بحار الأنوار: ج ۳ ص ۲۶۸ ح ۳.
امام صادق علیه‌ السلام فرمودند:
الکافى: عن أحمد بن مهران، عن عبد العظیم الحسنى، عن علیّ بن أسباط، عن علیّ بن عقبة، عن الحکم بن أیمن، عن أبى بصیر، قال: سَأَلتُ أباعَبدِ اللَّهِ علیه السلام عَن قَولِ اللَّهِ‌عزّ وجلّ (الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) إلى‌ آخِرِ الآیَةِ. قالَ: هُمُ المُسَلِّمونَ لِآلِ مُحَمَّدٍ، الَّذینَ إذا سَمِعُوا الحَدیثَ لَم یَزیدوا فیهِ ولَم یَنقُصوا مِنهُ جاؤوا بِهِ کَماسَمِعوهُ.
حضرت عبد العظیم علیه السلام - به سند خود -: ابو بصیر گفت: از امام صادق علیه السلام در باره این سخن خداوند عزّ وجلّ: (آنان که به‌سخن، گوش فرا مى‌دهند و بهترین آن‌را پیروى‌مى‌کنند)[1] پرسیدم. فرمود: «آنان، تسلیم شدگان خاندان محمّد علیهم السلام هستند. هر گاه از آنها حدیثى شنیدند، در آن کم و زیاد نمى‌کنند و خبر را همان گونه که شنیده‌اند، به مردم مى‌رسانند».
الکافى: ج ۱ ص ۳۹۱ ح ۸ ؛ بحار الأنوار: ج ۲ ص ۱۵۸ ح ۱.
امام باقر علیه‌ السلام فرمودند:
لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ قَالَ لَهُ: أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ، ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ فَقَالَ: وَعِزَّتِی وَجَلالِی مَا خَلَقْتُ خَلْقاً أَحْسَنَ مِنْکَ إِیَّاکَ آمُرُ وَإِیَّاکَ أَنْهَى وَإِیَّاکَ أُثِیبُ وَإِیَّاکَ أُعَاقِبُ؛
هنگامى که خداوند عقل را آفرید به آن فرمود: «بیا، آمد» سپس گفت: «برو، عقل بازگشت» سپس فرمود: «به عزّت و جلالم سوگند مى خورم! که هیچ مخلوقى بهتر از تو نیافریدم (زیرا) مخاطب اوامر و نواهى من تو هستى، و بر اساس عملکرد تو ثواب یا عقاب مى دهم.»
اصول کافى، ج 1، ص 26، کتاب العقل و الجهل، ح 26.
ابن سکّیت(1) مى گوید: خدمت امام رضا (علیه السلام) رسیدم و از آن حضرت پرسیدم:
قَالَ اِبْنُ اَلسِّکِّیتِ لِأَبِی اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ لِمَا ذَا بَعَثَ اَللَّهُ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِالْعَصَا وَ یَدِهِ اَلْبَیْضَاءِ وَ آلَةِ اَلسِّحْرِ وَ بَعَثَ عِیسَى بِآلَةِ اَلطِّبِّ وَ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى جَمِیعِ اَلْأَنْبِیَاءِ بِالْکَلاَمِ وَ اَلْخُطَبِ فَقَالَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِنَّ اَللَّهَ لَمَّا بَعَثَ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ کَانَ اَلْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ اَلسِّحْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ بِمَا لَمْ یَکُنْ فِی وُسْعِهِمْ مِثْلُهُ وَ مَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ اَلْحُجَّةَ عَلَیْهِمْ وَ إِنَّ اَللَّهَ بَعَثَ عِیسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِیهِ اَلزَّمَانَاتُ وَ اِحْتَاجَ اَلنَّاسُ إِلَى اَلطِّبِّ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ بِمَا لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ وَ بِمَا أَحْیَا لَهُمُ اَلْمَوْتَى وَ أَبْرَأَ اَلْأَکْمَهَ وَ اَلْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اَللَّهِ وَ أَثْبَتَ بِهِ اَلْحُجَّةَ عَلَیْهِمْ وَ إِنَّ اَللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی وَقْتٍ کَانَ اَلْغَالِبُ عَلَى أَهْلِ عَصْرِهِ اَلْخُطَبَ وَ اَلْکَلاَمَ وَ أَظُنُّهُ قَالَ اَلشِّعْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِکَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ اَلْحُجَّةَ عَلَیْهِمْ قَالَ فَقَالَ اِبْنُ اَلسِّکِّیتِ تَاللَّهِ مَا رَأَیْتُ مِثْلَکَ قَطُّ فَمَا اَلْحُجَّةُ عَلَى اَلْخَلْقِ اَلْیَوْمَ قَالَ فَقَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْعَقْلُ یُعْرَفُ بِهِ اَلصَّادِقُ عَلَى اَللَّهِ فَیُصَدِّقُهُ وَ اَلْکَاذِبُ عَلَى اَللَّهِ فَیُکَذِّبُهُ قَالَ فَقَالَ اِبْنُ اَلسِّکِّیتِ هَذَا وَ اَللَّهِ هُوَ اَلْجَوَابُ؛
چرا خدا حضرت موسی علیه السلام را با وسیله عصا و ید و بیضا و ابزار ابطال جادو فرستاد و حضرت عیسی علیه السلام را با وسیله طبابت و حضرت محمد را صلّی الله علیه و آله بوسیله کلام و سخنرانی؟ حضرت فرمود: چون خدا موسی علیه السلام را مبعوث کرد جادوگری بر مردم آن زمان غلبه داشت پس او از طرف خدا چیزی آورد که مانندش از توانایی آنها خارج بود و بوسیله آن جادوی آنها را باطل ساخت و حجت را برایشان ثابت کرد و عیسی علیه السلام را در زمانی فرستاد که فلج و زمینگیری زیاد شده بود و مردم نیاز به طب داشتند پس او از جانب خدا چیزی آورد که مانندش را نداشتند پس به اجازه خدا مردگان را زنده کرد و کور مادرزاد و پیسی را درمان نمود و حجت را برایشان ثابت کرد. و حضرت محمد صلّی الله علیه و آله را در زمانی فرستاد که خطبه خوانی و سخنوری -به گمانم شعر را هم فرمود- زیاد شده بود، پس آن حضرت از طرف خدا پندها و دستوراتی شیوا آورد که گفتار آنها را باطل کرد و حجت را برایشان تمام نمود. ابن سکیت گفت به خدا هرگز مانند شما را ندیدم بفرمایید در این زمان حجت خدا بر مردم چیست؟ حضرت علیه السلام فرمود: عقلست که بوسیله آن امام راستگو را می شناسد و تصدیقش می کند و دروغگو را می شناسد و تکذیبش می نماید. ابن سکیت گفت: به خدا جواب درست همین است.
اصول کافى، ج 1، ص 24 و 25؛ بحار الأنوار، ج 11، ص 70.
اسحاق بن عمار به امام صادق (علیه السلام) عرض کرد:
عِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ لِی جَاراً کَثِیرَ الصَّلاَةِ کَثِیرَ الصَّدَقَةِ کَثِیرَ الْحَجِّ لا بَأْسَ بِهِ قَالَ: فَقَالَ: یَا إِسْحَاقُ! کَیْفَ عَقْلُهُ؟ قَالَ: قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ لَیْسَ لَهُ عَقْلٌ، قَالَ: فَقَالَ: لا یَرْتَفِعُ بِذَلِکَ مِنْهُ؛
فدایت شوم، همسایه اى دارم که بسیار نماز مى خواند و فراوان صدقه مى دهد و زیاد حج به جا مى آورد و عیب ظاهرى ندارد (و خلاصه در هر میدانى وارد شود مى درخشد) امام (علیه السلام) فرمود: اى اسحاق! عقلش چگونه است؟ گفت: فدایت شوم عقلى ندارد. امام (علیه السلام) فرمود: اعمال و مقامات او بالا نمى رود.
اصول کافى، ج 1، ص 24، کتاب العقل و الجهل، ح 19.
ابوهاشم جعفرى (1) می گوید:
کُنّا عِنْدَ الرِّضا (علیه السلام) فَتَذَاکَرْنَا الْعَقْلَ وَالْأَدَبَ فَقَالَ: یَا أَبَا هَاشِمٍ! الْعَقْلُ حِبَاءٌ مِنَ اللَّهِ وَالْأَدَبُ کُلْفَةٌ فَمَنْ تَکَلَّفَ الْأَدَبَ قَدَرَ عَلَیْهِ وَمَنْ تَکَلَّفَ الْعَقْلَ لَمْ یَزْدَدْ بِذَلِکَ إِلاَّ جَهْلاً؛
خدمت امام رضا (علیه السلام) بودیم و درمورد عقل و ادب گفتگو مى کردیم. امام فرمود (علیهم السلام) اى ابوهاشم! عقل موهبتى الهى است و اخلاق (به طور عام، نه فقط ادب به معناى مجالست) تمرین و تجربه است (با تمرین و ممارست حاصل مى شود) بنابراین کسى که بخواهد با تمرین اخلاقش را تقویت کند موفق مى شود، اما کسى که بخواهد تمرین عقل کند بیش از جهل چیزى عایدش نمى شود!
کافى، ج 1، ص 23، کتاب العقل و الجهل، ح 18.
امام علی علیه السلام فرمودند:
مَنْ عَشِقَ شَیْأً اَعْشى بَصَرَهُ، وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ، فهو یَنْظُرُ بِعَیْن غَیْرِ صَحیحَة، وَ یَسْمَعُ بِاُذُن غَیْرِ سَمیعَة، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ، وَ اَماتَتِ الدُّنْیا قَلْبَهُ؛
هر کس به چیزى (دیوانه‌وار) عشق بورزد، چشمانش را ضعیف مى کند، و قلبش را بیمار مى سازد، سپس با چشمى معیوب مى نگرد، و با گوشى ناشنوا مى شنود، (زیرا) خواسته هاى دل، عقلش را از کار انداخته، و دنیا قلبش را میرانده است.
نهج البلاغه، خطبه 109.