ابعاد حج در قرآن (2)

این مقاله دومين و آخرين قسمت از نوشتة آقاي ناصر شکريان در معرفي ابعاد معنوي، عرفاني، فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي حج است. اميد است زائران خانة خدا با آشنايي بيشتر با ابعاد مختلف اين کنگرة عظيم عبادي سياسي بتوانند از منافع آن به طور کامل بهرمند شوند.
چهارشنبه، 6 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابعاد حج در قرآن (2)
ابعاد حج در قرآن (2(
ابعاد حج در قرآن (2)

نويسنده:ناصر شكريان
این مقاله دومين و آخرين قسمت از نوشتة آقاي ناصر شکريان در معرفي ابعاد معنوي، عرفاني، فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي حج است. اميد است زائران خانة خدا با آشنايي بيشتر با ابعاد مختلف اين کنگرة عظيم عبادي سياسي بتوانند از منافع آن به طور کامل بهرمند شوند.

3 ـ بُعد سياسى حج

حج، عبادت و پرستش حضرت حق، در بهترين شكل ممكن است. اين فريضه بزرگ الهي، با ديگر عبادات تفاوت‌هاي بسيار دارد; زيرا حج، نقطه پيوند «عبادت» با «سياست» و مركز اتصال پرستش خداوند با مسائلي; چون سياست، اجتماع، اقتصاد و فرهنگ است.
چنانكه حضرت امام خميني(رحمت الله علیه) گفته‌اند: «اهميت بُعد سياسي‌اش كمتر از بعد عبادي‌اش نيست. بُعد سياسي علاوه بر سياستش، خودش عبادت است.»[1] و هيچ‌گاه نمي‌توان حج را از دو خصيصه «عبادت» و «سياست» جدا كرد. بلكه اين دو، تار و پود حج را تشكيل مي‌دهند.
اما از آنجاكه حجّ واقعي، نمايش قدرت، عزّت و شكوه جهاني اسلام بوده و مايه تزلزل قدرت‌هاي پوشالي استكبار مي‌گردد، در طول تاريخ، همه كساني كه منافعشان با پويا شدن حج به خطر مي‌افتد، همواره كوشيده‌اند اين فريضه الهي را تحريف كنند. روشن است كه شيطاني‌ترين راه، ابقاي ظاهر حج و تهي كردن آن از محتوا است. آيا اين همه اصرار بر جدايي بُعد سياسي حج از آن، دليل بر وحشت دشمنان از حج عبادي ـ سياسي نيست؟
مسلم است كه چنين حجي مي‌تواند در هر سال، تحوّلي بنيادين در زندگي مسلمانان و نيز اوضاع جهاني اسلام به وجود آورد. به همين دليل است چندين سال پيش، گلادستون، يكي از سردمداران انگليس گفت: «قدرتِ حج را بايد از دست مسلمانان گرفت». از اين رو است كه حضرت امام خميني(رحمت الله علیه)، احياگر حجّ ابراهيمي، در اين باره گفتند:
«از همه ابعاد آن مهجورتر و مورد غفلت‌تر، بُعد سياسي اين مناسك عظيم است كه دست خيانتكاران براي مهجوريت آن بيشتر در كار بوده و هست و خواهد بود.»[2]
با توجه به اهميت بُعد سياسي حج، برآنيم تا با استمداد از آيات و روايات، اين بُعد را به خاطر مظلوميت و مهجوريت آن و جهت مقابله با تبليغات و توطئه‌هاي دشمنان اسلام و شناساندن چهره واقعي حج ـ با تفصيل بيشتري، به بررسي بگذاريم:
الف ـ حج و منافع آن
خداوند سبحان درباره منافع حج فرموده است: وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالا وَعَلَى كُلِّ ضَامِر يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجّ عَمِيق * لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ فِي أَيَّام مَعْلُومَات....[3] مطلب مورد نظر در اين آيه مباركه، جمله لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ... است كه با دقت در آن، موارد ذيل روشن مي‌گردد:
* با توجه به اينكه جمله وَيَذْكُرُوا اسْمَ الله عطف بر لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ... است و هر دو جمله، علّت يا غايت[4] براي جمله وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ قرار داده شده، به اين نكته پي مي‌بريم كه حج داراي دو بُعد است; «عبادي» و «غير عبادي».
* مقصود از «مشاهده منافع براي مردم»; لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ، كه نخستين فلسفه حج قرار داده شده، چيست؟ با توجه به اينكه «منافع» براي تعظيم، تكثير و يا تنويع، جمع و نكره[5]آورده شده; منافعي كه تعداد آن كثير و ارزشش عظيم است; براي همين جهت «منافع»، هم جمع آمد و هم مبهم و به صورت «منفعه، المنافع و منافعهم» ذكر نشده تا به ذهن كسي نرود كه مراد منفعت خاص يا منافع معروف و مشهوري است كه در عبادات ديگر هم يافت مي‌شود، بلكه مراد منافعي است كه مختص به اين عبادت است و در غير آن پيدا نمي‌شود[6] و ظاهراً منفعتهاي ديگري هم كه در آيات ديگر، همچون آيات: قِيَاماً لِلنَّاسِ،[7] مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْن،[8] وَهُدىً لِلْعَالَمِينَ[9] و... ذكر شده، همه از مصاديق بارز منافع در آيه مورد بحث است.
همچنانكه امام هشتم، علي بن موسي الرضا ‘ در توضيح منافع فرمود:
«... مَعَ مَا فِي ذَلِكَ لِجَمِيعِ الْخَلْقِ مِنَ الْمَنَافِعِ لِجَمِيعِ مَنْ فِي شَرْقِ الاَْرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ مَنْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ مِمَّنْ يَحُجُّ وَ مِمَّنْ لَمْ يَحُجَّ...»[10]
«منافع و آثار حجّ، تمام اهل زمين; از شرق و غرب و دريا و خشكى را فرا مى‌گيرد; چه آن‌ها كه حج مى‌گزارند و چه آنان كه بهجا نمى‌آورند.»
با توجه به گستره «منفعت»، بايد پرسيد: اين چه منافعي است، حتي آنان كه در حج توفيق حضور ندارند را در بر مي‌گيرد؟ بي گمان، نه «منافع فردي» كه «منافع جمعي» است و اين، در ترتيب آيه، مقدم بر منافع فردي وَيَذْكُرُوا اسْمَ اللهِ ذكر شده است.
به بيان ديگر، واژه «منافع»، بدون هيچ قيدي و به صورت مطلق آمده و شامل هرگونه منفعتي مي‌گردد و كسي حق ندارد بي دليل آن را در بُعدي خاص محدود كند. از اين رو، بسياري از مفسران; از شيعه و سني، حمل بر اطلاق كرده و گفته‌اند: مراد از منافع، منافع ديني و دنيايي است.[11] همچنانكه وقتي از امام صادقعليه السلام پرسيدند مراد از «منافع»، منافع دنيوي است يا اخروي، حضرت فرمود: «هر دو را در بر مي‌گيرد»; «...مَنَافِعَ الدُّنْيَا أَوْ مَنَافِعَ الاْخِرَةِ؟ فَقَالَ: الْكُلَّ».[12]
از همين رو است كه شيخ محمود شلتوت، رييس الازهر مصر (در سال‌ها پيش از اين)، در تفسير جمله لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ گفت:
«منافعى كه حج وسيله شهود و تحليل آن بوده و به صورت نخستين فلسفه حج مطرح شده است، مفهوم گسترده و جامعى دارد، كه هرگز در نوع يا خصوصيتى خلاصه نمى‌شود. بلكه اين جمله با عموميت و شمولى كه دارد، همه منافع فردى و اجتماعى را در بر مى‌گيرد. با توجه به موقعيت ويژهاى كه حج در اسلام دارد و اهدافى كه براى فرد و جامعه در آن در نظر گرفته شده، شايسته است كه مردان دانش و شخصيتهاى علمى و فرهنگى و مسؤولان سياسى و ادارى و آگاهان مسائل اقتصادى و مالى و معلمان شرع و دين و مردان نبرد و جهاد، به آن توجه خاص داشته باشند....»[13]
شاهد محكم ديگر، تمسك حضرت امام رضعليه السلام به جمله لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ است كه منافعي را براي حج مي‌شمارد; از جمله آن‌ها است:
* برطرف كردن احتياجات و مشكلات مسلمانان جهان، كه در اين باره فرمود:
«از اسرار حج، بررسى گرفتارىهاى مسلمانان جهان و برطرف كردن مشكلات آنان است و به همين منظور در قرآن آمده است كه مردم به حج بيايند تا شاهد منافع بزرگ حج باشند.»[14]
اينجا است كه حضرت ابراهيمعليه السلام از سوي خداوند مأموريت يافت نداي عمومي براي اقامه حج سر دهد تا مؤمنان، از راه دور و نزديك، در زمان خاص و مكان معيّن، گرد هم جمع شوند و منافع سرشار و عظيم حج را كه نصيب آن‌ها مي‌شود، شاهد باشند و در عمل، از اين همانديشي عظيم بياموزند كه چگونه مي‌توان از نيروهاي پراكنده، قدرت واحدي ساخت و در سايه آن، چه مشكلاتي را مي‌توان حل كرد و چه عزّت و شوكتي به اسلام و مسلمان مي‌توان داد و چه رعب و وحشتي در دل دشمنان اسلام مي‌شود انداخت و چه توطئه‌ها و تبليغات شومي را مي‌توان خنثي كرد.
حضرت امام خميني(رحمت الله علیه) در تفسير جمله لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ فرمود:
«چه نفعى بالاتر از آن، كه دست جباران جهان و ستمگران عالم، از سلطه بر كشورهاى مظلوم كوتاه شود و مخازن عظيم كشورها براى مردم خودِ آن كشورها باشد... حج براى اين است كه مشكلات يك سال مسلمين را بررسى كنند و در صدد رفع مشكلات برآيند... و يكى از بزرگترين و اساسىترين مشكلات، عدم اتحاد بين مسلمين است».[15]
ب ـ حج عامل قيام و پايدارى مسلمانان
خداوند تعالي كعبه را، كه خانهاي محترم است، وسيله سامان بخشيدن به كار مردم قرار داد; جَعَلَ اللهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ....[16] «قيام» و «قوام» اسم براي چيزي است كه پايداري و ثبات هر چيزي به آن است. با توجه به اين نكته، از اين آيه استفاده مي‌شود كه كعبه وسيلهاي است كه معاش و معاد مردم به وسيله آن تأمين مي‌گردد.[17]
همانگونه كه بعضي از مفسران در معناي «قيام» گفته‌اند: «اصل قيام، قوام است و آن چيزي است كه امور مردم با آن اصلاح و درست مي‌گردد».[18]
با توجه به معاني پيش گفته و مفهوم گسترده آن و با تمسّك به اطلاق قِيَاماً لِلنَّاسِ...، چنين برداشت مي‌شود كه مسلمانان مي‌توانند در پناه اين خانه محترم و برگزاري مراسم حج، همه كارهاي فردي، اجتماعي، مادي، معنوي، سياسي و اقتصادي متعلّق به جامعه خويش را سامان ببخشند و نيز استفاده مي‌شود كه هيچ فرد يا گروهي حق ندارند اين مفهوم گسترده را بدون دليل و قرينهاي، در مصالح فردي محدود نمايند.
چرا كه امام صادقعليه السلام در تفسير قِيَاماً لِلنَّاسِ... فرمود: «خداوند متعال كعبه را برپا دارنده دين و دنياي مردم قرار داده است.»[19] و همچنين بيشتر مفسران; اعم از شيعه و سني، را به قِيَاماً لِلنَّاسِ... را به معناي وسيع و گسترده، تفسير كرده‌اند.[20]
به راستي كه چه سرمايه عظيمي به مسلمانان اعطا شده است! بهترين راه اقامه قسط و عدل در جامعه، كه بنا به گفته قرآن، هدف پيامبران بوده است; لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ،[21] استفاده از اهرم حج است كه تجلّيگاه واقعي و عيني قسط و مساوات مي‌باشد. اگر بخواهيم دين ما پابرجا و استوار باشد، بستگي به استواري كعبه دارد; «لاَ يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْكَعْبَةُ»[22] و در سايه حيات دين است كه حيات مردم هم باقي مي‌ماند.
امير مؤمنانعليه السلام فرمود: «حجّ خانه خدا را ترك نكنيد كه هلاك و نابود مي‌شويد «لاَ تَتْرُكُوا حَجَّ بَيْتِ رَبِّكُمْ فَتَهْلِكُوا».[23] اگر بخواهيم مردم را به قيام برضدّ ستم دعوت كنيم، مناسبترين مكان، كنگره عظيم حج است. همانگونه كه امام حسينعليه السلام براي نهضت خونين كربلا چنين كرد و قيام مصلح جهاني، حضرت مهديعليه السلام نيز از كنار كعبه آغاز خواهد شد. پس كعبه خانهاي براي قيام، تحرّك و جنب و جوش است، نه سكون و سكوت.
بديهي است مركزِ قيام، لازمهاش داشتن مكان و سنگر امن است كه مظلومان از سراسر جهان در آن جمع شوند و دردهاي خويش را به گوش مسلمانان جهان برسانند تا چاره انديشي شود. آري، خداوند حكيم، اين مكان مقدس را پناهگاه امن براي جهان اسلام قرار داد و فرمود: «بياد بياوريد هنگامي كه خانه (کعبه) را مرجع و ملجأ و مركز امن براي مردم قرار داديم»; وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْناً....[24]
شكي نيست كه جامعه بشري، به هنگام بروز اختلاف و جنگ و خونريزي، احتياج به چنين مرجع و ملجائي دارد، همانگونه كه اين نياز، بشر متمدّن امروز را وادار به تشكيل مجامع بين المللي كرد. اما خداوند متعال، طبق حكمت متعالياش، از ابتداي خلقت، كعبه را امانخانه و پناهگاه جهاني براي مردم قرار داد تا در مواقع نياز به آن مراجعه كنند. از اين رو، در ذيل آيه مورد بحث فرمود:
«خداوند اين برنامههاى منظم و حساب شده را به خاطر اين قرار داد تا بدانيد خدا آنچه را در آسمان‌ها و در زمين است مى‌داند و همانا خداوند به هر چيزى دانا است.»[25]
و اين آيه بيانگر اين مطلب است كه در تشريع و جعل كعبه به عنوان قِيَاماً لِلنَّاسِ...حكمتهايي وجود دارد كه از علم الهي سرچشمه گرفته است; همچنانكه بعضي از مفسران در اين باره گفته‌اند:
«قرار دادن كعبه به عنوان قِيَاماً لِلنَّاسِ... از روى حكمت الهى است كه اين حكمت، ناشى از علم او به امور پنهانى است و همين دليل بر اين است كه خداوند به آنچه در آسمان و زمين است، آگاهى دارد.[26]
اكنون اگر كسى در دلالت آيهاى كه گذشت بر بُعد سياسى حج ترديد داشته باشد، هيچگاه نمى‌تواند در عمل حضرت علىعليه السلام، نماينده رسمىِ پيامبر خد صل الله علیه و آله و سلم در سال نهم هجرت، در موسم حج، كه صد در صد سياسى بوده، شك نمايد كه حضرت امير از سوى پيامبر مأموريت يافت تعدادى از آيات سوره برائت را به همراه قطعنامهاى در يوم الحج الاكبر، در ميان مسلمانان و مشركين تلاوت و قرائت نمايد.
نتيجه:
اگر قوام دين و دنياي مردم به كعبه و انجام حج واقعي وابسته است، پس همواره بايد كوشيد كه اين خصوصيت; قِيَاماً لِلنَّاسِ... در همه ابعادش به قوّت خود باقي بماند كه نتيجه آن، «بقاي حيات دين و حيات متديّنين» خواهد بود.
ج ـ حج و برائت از مشركين
بَرَاءَةٌ مِنْ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ مِنْ الْمُشْرِكِينَ * فَسِيحُوا فِي الاَْرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُر وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللهِ وَأَنَّ اللهَ مُخْزِي الْكَافِرِينَ * وَأَذَانٌ مِن¬َاللهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ أَنَّ اللهَ بَرِىءٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللهِ وَبَشِّرْ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَاب أَلِيم.[27]
«اين است اعلام بيزارى و برائت خداوند و پيامبرش به مشركانى كه با آنها عهد بستهايد. پس چهار ماه (مهلت داريد كه) در زمين آزادانه سير كنيد، اما بدانيد كه شما نمى‌توانيد خدا را ناتوان سازيد و نيز بدانيد خداوند خوار كننده كافران است. اين اعلامى است از سوى خدا و پيامبرش به عموم مردم، در روز حج اكبر (عيد قربان)، كه خدا و رسولش از مشركان بيزارند. اگر توبه كنيد به نفع شماست و اگر سرپيچى نماييد، بدانيد نمى‌توانيد خدا را ناتوان سازيد. (اى پيامبر!) كافران را به عذاب دردناك بشارت ده.»
پيش از توضيح مطلب، توجه به نكات زير، اهميت بحث را دوچندان مي‌كند:
1. از آنجاكه سورة توبه بدون «بسم الله» آغاز شده است، مفسّران چند وجه براي آن آوردهاند; که يکي از آنها روايتي است که مرحوم طبرسي روايتي از امير مؤمنان نقل كرده كه حضرت فرمود:
«دليل نيامدن «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم» در آغاز سوره برائت آن است كه «بسم الله» نشانه صلح و امان و رحمت است، اما سوره برائت براى رفع امان و صلح نازل شده است.»[28]
2. برائت; يعني گسستن عهد و پيمان; «برائة، لغةً، انقطاع العصمة»[29] و «اذان» در لغت «اعلام» را گويند.[30]
3 ـ جمله اسميه، در آيه اول بَرَاءَةٌ مِنْ اللهِ... و آيه سوم وَأَذَانٌ مِنْ اللهِ وَرَسُولِهِ...، دلالت بر استمرار و دوام اعلان برائت دارد; همچنانكه تنوين «برائةٌ» براي تفخيم و تهويل برائت است و استفاده از اسم ذات (الله) و رسول با وصف تبليغ، براي تأكيد حكم است.[31]
4. از آنجاكه برائت در اين آيات به خدا و رسول نسبت داده شده و با توجه به اينكه حكم، شامل همه مسلمانان است، مفسران وجوه مختلفي آوردهاند; از جمله، علاّمه آلوسي، در اين باره گفته است:
«براى اينكه اعلان شود حكم برائت متوقف بر نظر مخاطبين نيست، بلكه يك حكم منجّز و حتمى است، آن را به خدا نسبت داد; زيرا برائت; يعنى تمام شدن حكم امان و رفع خطرى كه مترتب بر پيمان سابق بود و اين كار فقط به عهده خداوند متعال است و توقف بر هيچ چيزى ندارد و اگر مسلمانان هم در اعلان برائت شركت دارند، از راه امتثال است نه چيز ديگر.»[32]
5. در مورد «يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ»، سه نظريه وجود دارد:
الف ـ يوم النحر; روز عيد قربان.
ب ـ يوم العرفه; روز عرفه.
ج ـ «جميع أيّام الحجّ، كما يقال: يوم الجمل و يوم الصّفين... ويراد به الحين و الزمان»[33]يعني همه روزهاي حج، همچنان كه «يوم الجمل» و «يوم الصفين» مي‌گويند و مراد زمان است. در اينجا هم، مراد از «يوم حجّ الأكبر» تمام زمان حج است. آنچه از شواهد ذيل به دست مي‌آيد اين است كه مراد از حج اكبر عيد قربان است; زيرا:
اولاً: از روايات فراوانيكه به وسيله اهل بيت و اهل سنت نقل شده، استفاده مي‌گردد كه منظور از آن روز، روز عيد قربان; يعني يوم النحر است، چنانكه معاويةبن عمار از امام صادقعليه السلام پرسيد: چه روزي حج اكبر است؟ فرمود: «روز عيد قربان»، «هو يوم النحر».[34]
همچنانكه عبدالله بن سنان هم از امام صادقعليه السلام روايت كرده كه مراد از حج اكبر، عيد قربان است.[35]
جالب‌تر از همه، روايتي است از امام صادقعليه السلام كه حضرت در مقابل كساني كه مي‌گفتند مراد از حج اكبر «عرفه» است، با تمسّك به كلام حضرت عليعليه السلام فرمود: «مراد از حج اكبر، عيد قربان است».
شخصي از امام صادقعليه السلام پرسيد: «حج اكبر» چيست؟ حضرت ابتدا از همان شخص سؤال كرد: آيا در اين باره چيزي شنيدهاي؟ آن شخص از ابن عباس نقل كرد كه مراد از حج اكبر، روز عرفه است. بعد حضرت از امير مؤمنانعليه السلام نقل كرد كه حج اكبر روز قرباني است.[36]
افزون بر روايتهاي مذكور، بيشتر رواياتي كه از طرق اهل سنت نقل شده، مؤيد همين مطلب است.[37]
ثانياً: پايان مهلت چهار ماه; فَسِيحُوا فِي الاَْرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُر....[38]
بر اساس روايات[39] و تاريخ، دهم ربيع الثاني بوده و اين با روز عيد قربان منطبق است و الاّ اگر مراد از حج اكبر، روز عرفه باشد، بهطور دقيق چهار ماه نخواهد شد، بلكه چهار ماه و يك روز مي‌شود و شاهد اين وجه، روايتي است از امام صادقعليه السلام كه در آن، حضرت بعد از اينكه فرمود: مراد از «حج اكبر» يوم النحر (روز قرباني) است، استدلال به همين مطلب كرده، فرمود:
«آن چهار ماه، عبارت‌اند از 20 روز ذىحجه و سه ماه محرم، صفر، ربيع الاول و 10 روز از ربيعالثانى. اما اگر مراد از حج اكبر، روز عرفه باشد، چهار ماه و يك روز خواهد شد».[40]
ثالثاً: از آنجاكه در روز عيد قربان، بخش زيادي از اعمال پايان يافته، بنابراين، مي‌توان بر آن، «حج» اطلاق كرد، به خلاف روز عرفه كه چنين نيست.
رابعاً: بيشتر مفسّران; خاصه و عامه، بر اين باورند كه مراد از حج اكبر، عيد قربان است.[41]
6. در تفاوت ميان آيه اول و سوم، ضمن اينكه گفته‌اند آيه سوم تأكيد بر حكم قبلي است، فرقهايي هم براي آن دو، آوردهاند; از جمله اينكه:
بعضي از مفسّران گفته‌اند: اگرچه برگشت هر دو جمله به يك معني است و آن، عبارت است از «بيزاري از مشركين»، ليكن آيه نخست برائت را تنها به خود مشركين اعلام مي‌كند، به دليل جمله إِلَى الَّذِينَ عَاهَدتُّمْ مِنْ الْمُشْرِكِينَ; به خلاف آيه دوم، كه خطاب در آن متوجه مردم است، نه فقط مشركين، تا همه بدانند كه خدا و رسول از مشركين بيزارند و همه بايد خود را براي اجراي فرمان الهي; يعني جنگ با مشركين، بعد از انقضاي چهار ماه، آماده كنند، به دليل كلمه (إِلَى النَّاسِ) و تفريع فَإِذَا انسَلَخَ الاَْشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ[42] و [43]
تفاوت ديگر اينكه: در آيه اول، برائت از مشركاني است كه نقض عهد كرده‌اند، اما در آيه سوم، برائت از مطلق مشركين است تا اعلان شود آنچه كه باعث برائت از آن‌ها شد، كفر و شركِ آن‌ها است و در هر جا كفر و شرك باشد، برائت هم خواهد بود.[44]
د ـ برائت، حكم هميشگى دين
از همه آنچه آورديم، استفاده مي‌شود كه «برائت» حكمي حتمي و منجّز است كه در همه زمان‌ها استمرار دارد و مربوط به زماني خاص نيست. از سوي ديگر، از استناد تبرّي و اعلان آن به خدا و رسول، مي‌شود فهميد كه هيچ مسلماني حق ندارد با قومي كه خدا و رسول از آن‌ها قطع رابطه كرده‌اند، ارتباط داشته باشد و اين آيات، در واقع ترسيم يك خطي است براي همه مسلمانان در همه زمان‌ها، كه ميان «اسلام» و «كفر» فاصله زيادي وجود دارد و از آنجاكه اسلام و كفر دو خط و دو جريان متضاد هستند، در همه موارد كلّي و جزئي، از تنظيم امور اجتماعي و سياسي گرفته تا فرهنگي، اقتصادي و... ميان اين دو، تفاوت اساسي وجود دارد.
شروع آيات، بدون «بسم الله...» و اعلان برائت، آن هم در ضمن تأكيدهاي بسياري كه در جمله‌ها ديده مي‌شود و با توجه به اينكه برائت به وسيله نماينده رسمي پيامبرخد صل الله علیه و آله و سلم در روز حج اكبر، آن هم در نقطه بلند و در اجتماع بزرگ مسلمانان و مشركان اعلام شده و همچنين لحن صريح قرآن كه با قاطعيت هرچه تمامتر مي‌فرمايد:
«هنگامى كه ماههاى حرام پايان گرفت، مشركان را هر كجا يافتيد به قتل رسانيد و آنها را اسير سازيد و محاصره كنيد و در هر كمينگاه بر سر راه آنها بنشينيد».[45]
همه اين‌ها دلالت بر اهميت و ضرورت حكم و تضاد دائمي ميان اسلام و كفر دارد، ازاينرو، هيچ مسلماني، نه تنها حق ندارد با قومي كه خدا و رسول از آن‌ها قطع رابطه و اعلام انزجار نموده‌اند، ارتباط برقرار كند، بلكه بايد با تأسي به رسول‌الله صل الله علیه و آله و سلم و امير مؤمنانعليه السلام و متابعت از امر خداوند، در هر سال، در مراسم حج و در روز حج اكبر، با صداي رسا (اذان) فرياد برائت از مشركين سر دهند تا همچون رسولالله صل الله علیه و آله و سلم رعب و وحشت در دل مشركان و كافران بيندازند.
حضرت امام خميني در اين باره مي‌گويد:
«آيا تأسى از رسول الله و متابعت امر خداوند، خلاف مراسم حج است يا عين مراسم حج و در راستاى سنت پيامبر و اطاعت از اوامر الهى است؟ آيا اعلان برائت و انزجار از قومى كه خدا و رسول با آن‌ها برائت جسته‌اند، شرك است يا خم شدن و اطاعت كردن از ابرقدرت‌ها كه عين شرك و عبوديت بشر براى بشر است، شرك نيست»؛[46] وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ;[47] «اگر از آن‌ها اطاعت كنيد شما هم مشرك خواهيد بود».
مگر نه اين است كه تحقّق ديانت جزو اعلان محبت و وفاداري نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است. مگر پيامبر خد صل الله علیه و آله و سلم نفرمود: «محكمترين دستگيرههاي ايمان، دوستي در راه خدا و دشمني در راه خدا و دوست داشتن اولياي خدا و تبرّي جستن از دشمنان خدا است.»[48] و آيا برائت چيزي جز دشمني در راه خداست؟
مگر در جوامع روايي، به حدّ تواتر نرسيده است كه ايمان چيزي جز حبّ و بغض نيست.[49] آيا عمل حضرت اميرعليه السلام به نمايندگي از رسول الله صل الله علیه و آله و سلم در سال نهم هجرت، چيز جديدي بوده يا ادامه همان روش حضرت ابراهيمعليه السلام بوده است كه در منطق و عمل، اعلان برائت از شرك و كفر جُست؟ چنانكه پيامبر خد صل الله علیه و آله و سلمهم در راستاي حضرت ابراهيم در جريان فتح مكه و حَجّة الوداع، ساحت قدس كعبه را از هر گونه مظاهر شرك و كفر پاكسازي نموده است.
جمع بندى
1. «برائت»، چيزي نيست كه جمهوري اسلامي ايران آن را پديد آورده باشد، بلكه اين عمل الهي، به تأسّي از ابراهيم خليلعليه السلام و پيامبر اسلام صل الله علیه و آله و سلم و متابعت از امر الهي است; چنانكه حضرت امام خميني(رحمت الله علیه) فرمود:
«سياست حج، سياستى نيست كه ما درست كرده باشيم. حج سياست اسلامى است. ما از اول بنايمان بر اين بوده، به حج، آن طورى كه بوده است عمل كنيم، همان طور كه پيامبر اكرم صل الله علیه و آله و سلم بت‌ها را در كعبه شكست، ما هم بت‌ها را بشكنيم و اين بت‌ها كه در زمان ما هستند، از آن زمان بالاتر و بدترند.»[50]
2. با توجه به دوام و استمراري كه از جمله اسميه در آيات برائت استفاده شد و با عنايت به تضادّ دايمي ميان اسلام و كفر، اين مطلب به دست مي‌آيد كه برائت اختصاص به مقطع خاصي از زمان ندارد، بلكه با تأسي به رسول الله صل الله علیه و آله و سلم و نماينده آن حضرت، در هر سال بايد عمل برائت در كنگره جهاني حج با قاطعيت هر چه تمامتر اجرا شود. چرا كه عمل پيامبر صل الله علیه و آله و سلم در موسم حج، ترسيم خط كلّي براي همه مسلمانان بوده و هست و خواهد بود; ازاينرو، حضرت امام+ فرمود: «حج بيبرائت حج نيست.»[51]
3. با توجه به معناي «اذان» و با عنايت به واژه «يَوْمَ الْحَجِّ الاَْكْبَرِ»، اولاً بايد برائت با صداي رسا و در ثاني در محل اجتماع حجاج برگزار شود.
4. از آنجاكه در اين آيات «برائت» و «اذان» به خدا و رسول نسبت داده شده و بر آن تأكيد گرديده است، برداشت مي‌شود كه هيچ مسلمان و حاكم اسلامي، نه تنها حق ندارد با قومي كه خدا و رسول از آن‌ها تبرّي جسته‌اند، ارتباط برقرار كند، بلكه بايد بيزاري و تبرّي از آن‌ها را علني و آشكارا اعلام كند.
5. اگر خاتم انبي صل الله علیه و آله و سلم اعلان برائت از مشركين كرد، پس بر عالمان و حاكمان اسلامي لازم است در برگزاري هرچه با شكوهتر مراسم برائت كوشا بوده و ساحت قدس كعبه را از هر گونه مظاهر شرك و كفر، در گفتار و رفتار، پاكسازي نمايند.
هـ حج و حكومت اسلامى
يكي از شؤون حكومت اسلامي، تعيين «امير الحاج» مي‌باشد كه هر ساله، نمايندهاي از جانب حاكم وقت، منصوب مي‌گردد تا ضمن سرپرستي حجاج، مواضع حكومت اسلامي را، در امور مختلف، بهطور رسمي ابلاغ كند، كه بارزترين نمونه آن، در سال نهم هجرت رخ داد و به اجماع شيعه و سني، نمايندهاي از سوي پيامبر صل الله علیه و آله و سلم، به عنوان اميرالحاج برگزيده شد و از مدينه به مكه اعزام گرديد.
بهراستي، اسلامي كه مي‌گويد: «اگر در سفر سه نفر بوديد، يكي را به اميري برگزينيد» چگونه ممكن است براي انبوه جمعيتي كه از مناطق مختلف جهان، با تفاوت در رنگ، نژاد و عادات گرد هم مي‌آيند، حاكم و اميري معيّن نكند و آنان را به حال خود واگذارد!
اينجا است كه بعضي از مورّخان نوشته‌اند: تعيين اميرالحاج، از سال نهم هجرت به بعد رايج و مرسوم گرديد و در اين راستا، كساني كه از سال نهم تا سال 335 هجري عهدهدار اين مسؤوليت بوده‌اند، نام برده شده است.[52] همچنان كه حضرت اميرعليه السلام در دوران خلافتش، اين مسؤوليت را سه بار به عهده عبدالله بن عباس و يك بار هم طي ابلاغيهاي به قثم بن عباس واگذار كرد كه در بخشي از آن آمده است:
«حج را براى مردم برپا دار و ايام الله را به آنان يادآورى كن.»[53]
شاهد قطعي ديگر بر اينكه مديريت حج، از شؤون حكومت اسلامي است، گفتار امام صادقعليه السلام است كه فرمود:
«اگر مردم فريضه مهم حج را تعطيل كنند و خانه خدا بىزائر شود، بر حكومت اسلامى فرض و لازم است مردم را براى انجام حج اجبار نمايند; چه آنان مايل باشند و يا نباشند و اگر مردم قدرت مالى براى رفتن به مكه نداشته باشند، بر حكومت اسلامى است كه هزينه آن‌ها را از بيت المال تأمين كند.»[54]
بنابر اين، برپايي مراسم باشكوه حج، يكي از شؤون واجب و لازم حكومتهاي اسلامي است. شاهد اين مطلب آن است كه بزرگاني چون شيخ حرّ عاملي (صاحب وسايل الشيعه)، آيتالله بروجردي، شيخ كلينيi و... از اين روايات، «وجوب» استفاده كرده و عنوان باب را «باب وجوب اجبار الوالي الناس علي الحج» گذاشته‌اند.[55]
شاهد ديگر، دستهاي از روايات است كه حج را نوعي بيعت با رهبران و حاكمان الهي مطرح كرده است; چنانكه امام باقرعليه السلام در اين زمينه فرمود: «مردم مأمور شده‌اند كه دور اين سنگ‌ها طواف كنند و آنگاه نزد ما بيايند و پايداري خود را نسبت به اطاعت و رهبري ما اعلام و امكانات و قدرتشان را براي ياري اهداف ما عرضه كنند; «إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ يَأْتُوا هَذِهِ الاَْحْجَارَ فَيَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ يَأْتُونَا فَيُخْبِرُونَا بِوَلاَيَتِهِمْ وَ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا نَصْرَهُمْ» از جمله «وَ يَعْرِضُوا عَلَيْنَا نَصْرَهُمْ» برداشت مي‌شود كه حج يكي از شؤون حكومت اسلامي است وگرنه «عرضه كردن نصرت» چه معنايي خواهد داشت و از تعبير كردن «كعبه» به «سنگ» استفاده مي‌شود كه كعبه بدون «ولايت» سنگي بيش نيست و طواف پيرامون آن، مانند طواف پيرامون سنگ است.
پس در واقع، يكي از اهداف حج، ملاقات با رهبران الهي و اظهار ولايت و عرضه كردن نصرت و ياري به امام است; همانگونه كه امام باقرعليه السلام در روايت ديگر فرمود: «اعمال حج بدون ولايت، حجّ زمان جاهليت است».[56]
شاهد ديگر، عمل پيامبر خد صل الله علیه و آله و سلم در حَجّة الوداع است كه نقش رهبري در حج را ثابت كرد و نشان داد كه چگونه مي‌توان با رهبري صحيح، از نيروهاي پراكنده، قدرتِ واحدي ساخت و عظمت و شكوه حكومت اسلامي را به نمايش گذاشت و صف واحدي در برابر دشمنان اسلام تشكيل داد و با نمايش قدرت ظاهري و عظمت معنوي، هرگونه توطئه و فكر شيطاني را خنثي ساخت و در همين راستا پيامبر گرامي اسلام صل الله علیه و آله و سلم از سوي خداوند متعال مأموريت يافت كه «ولايت و امامت علي بن ابيطالبعليه السلام را در سرزمين غدير خم طرح كند. اين مسأله بهقدري مهم بود كه خداوند متعال به پيامبرش فرمود: «اي پيامبر آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل شد، به مردم برسان و اگر چنين نكني، رسالت او را انجام ندادهاي».[57]
اگر رسالت بدون ولايت كامل نيست، حج بدون ولايت نيز به كمال نمي‌رسد و شايد آيه مباركه لاَ أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَأَنْتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ.[58] ناظر به همين معني باشد كه مكه و كعبه بدون وجود رهبران الهي، تبديل به بتخانه خواهد شد و به ظاهر، رمز تولّد حضرت علي عليه السلام در درون كعبه، همين باشد كه كعبه با رهبران الهي پيوندي عميق دارد; بهطوري كه اعمال بدون ولايت آن‌ها ارزشي نخواهد داشت. چنانكه امام سجاد عليه السلام به ابو حمزه ثمالي فرمود:
«... هرگاه كسى عمر نوح داشته باشد و در اين مقام (ميان ركن و مقام)، روزها روزه بگيرد و شب‌ها به عبادت بپردازد، اما بدون ولايت ما خدا را ملاقات كند، او را بهرهاى نخواهد بود.»[59]
و ـ حج و بهرهگيرى سياسى
رهبران و حاكمان اسلامي; اعم از عادل و غير عادل، در طول تاريخ همواره از اين فرصت بي‌نظير به نفع خود استفاده سياسي مي‌كردند; از زماني كه پيامبر خد صل الله علیه و آله و سلم با ياران محدودش در مكه حضور داشتند و تحت محاصره و شكنجههاي شديد به سر مي‌بردند، همواره در پي فرا رسيدن ايام حج بودند تا از اين فرصت ارزشمند براي انتقال پيام الهي به مردم استفاده كنند. پيامبر گرامي صل الله علیه و آله و سلم از اين مراسم عبادي ـ سياسي چنان براي ترويج دين توحيدي و طرد شرك و كفر بهره مي‌گرفت كه مشركين قريش درصدد برآمدند عدهاي را در دروازههاي ورودي شهر مكه مأمور كنند تا آن‌ها به كساني كه قصد شركت در مراسم حج را كرده‌اند، بگويند: شخصي در اين سرزمين هست و مطالب و آرمانهايي دارد كه شما را سِحر مي‌كند و شما در گوش خود پنبه بگذاريد تا پيام او را نشنويد.
اما پيامبر و يارانش حداكثر بهره را مي‌بردند تا پيام انقلاب اسلامي را به مردم برسانند و «پيمان عقبه» ثمره چنين تلاشي بود كه مردمِ مدينه، در نتيجه همين رفت و آمدها با اسلام اُنس گرفتند و در همين راستا پيامبر اسلام بارها از همين كنگره حج براي گسترش اسلام ناب و نابودي شرك و كفر بيشترين استفاده را بردند. نمونههاي بارز آن، «پيمان عقبه»، «جريان فتح مكه»، «تعيين امير الحاج در سال نهم هجرت» و «خطبههاي آن حضرت در حَجّة الوداع» است. چنانكه پيامبر از همين موقعيت استفاده كرد و «مسأله رهبري و ولايت علي عليه السلام» را در ميان آن جمعيت انبوه مطرح ساخت.
حضرت امير نيز در زمان خلافت خود بارها از اين فرصت استفاده كرده و از آنجاكه منصب «امير الحاج» علاوه بر سرپرستي حجاج در امور ديني و... بار سياسي هم داشت، در سال 37 (هـ..ق.) هم از طرف حضرت امير عليه السلام شخصي به نام عبدالله بن عباس و هم از طرف معاويه شخصي به نام يزيد بن شجره رهاوي براي تصدّي اين امور عازم شدند كه كارشان به نزاع كشيد و سرانجام بر شخص ثالثي به نام شيبة بن عثمان توافق نمودند.[60]
در تاريخ اسلام، موارد مشابهي از اين حركتهاي سياسي ديده مي‌شود كه گروهي براي اجراي سياستهاي خويش از مراسم حج بهره مي‌بردند; چنانكه معاويه مسأله جانشيني يزيد را در سفر حج مطرح كرد و منصور دوانيقي در سال 136(ه.ق.) امير الحاج شد و در همان مراسم، به نفع خود بيعت گرفت. همچنين حضرت ابوذر در زمان عثمان، يك سال به حج رفت و در كنار كعبه، ضمن نقل رواياتي از پيامبر صل الله علیه و آله و سلم درباره دوستي با عترتش، از وضع موجود انتقاد كرد[61] و نيز عمل سيد الشهدا عليه السلام در ايام حج و سخنراني انقلابي آن حضرت در ميان جمعيت، نمونه بارز استفاده سياسي از حج است كه حتي براي اين منظور چند ماه در مكه توقف كرد تا موسم حج فرا رسد و مردم از سراسر عالم در اين مكان جمع شوند و حضرت به تبليغ بپردازد.
همچنانكه آن حضرت در سال 58 (هـ.ق.) دو سال قبل از مرگ معاويه در سرزمين منا در ميان جمعيت هزار نفري، به انتقاد از معاويه پرداخت و فرمود:
«فَإِنَّ هَذَا الطَّاغِيَةَ قَدْ صَنَعَ بِنَا وَ بِشِيعَتِنَا، مَا عَلِمْتُمْ وَ رَأَيْتُمْ...».[62]
«همانا اين طاغوت (معاويه)، برخوردهايى با ما و شيعيان ما كرد كه همه شما مى‌دانيد و ديدهايد و گواهبودهايد.»
و در دنبال روايت، به نكته ديگر اشاره كرد كه همان پيامرساني باشد و فرمود:
«گفتارم را بشنويد و به خاطر بسپاريد و وقتى كه به محل سكونت خود برگشتيد، پيام مرا به افرادى كه مورد اطمينان شما هستند، ابلاغ نماييد... من ترس آن را دارم كه با اين وضع، حق فرسوده گردد...»
ديگر ائمه ^ نيز با حضور خود در ايام حج و تشكيل جلسات و ذكر احاديث، استفاده سياسي مي‌كردند; از جمله جريان امام سجاد عليه السلام، هشام بن عبد الملك و شعر فرزدق در مدح امام سجاد عليه السلام و... مي‌باشد.
شايد رواياتي كه نقل شد كه «حج نوعي جهاد است»، بيانگر بُعد سياسي قضيه باشد; چنانكه امام صادق عليه السلام در اين باره فرمود:
«هُوَ أَحَدُ الْجِهَادَيْنِ هُوَ جِهَادُ الضُّعَفَاءِ وَ نَحْنُ الضُّعَفَاء»;[63] «حج، يكى از دو جهاد است و آن جهاد افراد ضعيف است و آن ضعفا ما هستيم.»
يعني ما از ضعيفان هستيم و حكومت در دست ما نيست و نمي‌توانيم با كفر، مبارزه عملي نماييم. پس لا اقل به حج برويم و از آن موقعيت بهره برداري سياسي و فرهنگي نماييم.
اطلاق جهاد بر حج نوعي وجه اشتراك ميان آن دو را مي‌طلبد تا نام «جهاد» بر «حج» اطلاق كرد; چنانكه همراه ساختن آيات حج و جهاد[64] در سوره مباركه حج، به ما مي‌فهماند كه ميان حج و جهاد، رابطهاي خاص وجود دارد و آن اينكه سرزمين حج بهترين مكان براي تجمّع متفكّران اسلامي است كه موقف سياسي و دفاعي خود را به بحث بگذارند و از نيروهاي پراكنده، صف واحدي تشكيل دهند و از طريق انجام صحيح حج، آمادگيهاي لازم را كسب كنند و مانند سربازي كه در ميدان آموزش، تعليم ديده، خود را در مقابله با دشمنان اسلام آماده سازند; از اين رو، پيامبر گرامي اسلام در روايات متعدّد مجاهد و حاج را كنار هم قرار داده و براي آن دو، يك حكم نموده است; «مجاهد در راه خدا و حاجي و معتمر، ميهمانان خدايند كه اگر دعا كنند، دعايشان به اجابت مي‌رسد.»[65] و در روايات ديگر، نفقهاي كه در راه حج مصرف شود را با نفقهاي كه در راه جهاد مصرف مي‌گردد، مقايسه كرد.[66]
پس همرديف بودن حج و جهاد در قرآن و روايات، بيانگر اين حقيقت است كه ميان اين دو فريضه الهي، وجوه مشتركي وجود دارد.
جمع بندى
از مجموع مباحث اين فصل، به خوبي روشن شد شبهاتي كه بعضي از مغرضان در مورد بُعد سياسي حج مطرح كرده‌اند و آن را مخالف اسلام و قرآن دانسته‌اند، چيزي بي اساس، بلكه توأم با اغراض سياسي بوده است; زيرا ثابت شد كه بُعد سياسي حج، نه تنها مخالف قرآن، اسلام و سنت نيست، بلكه عين قرآن و متابعت از اوامر خداوند و تأسّي از ابراهيم خليل، حضرت رسول و سلف صالح است.
قرآن كريم مي‌فرمايد: اعلامي است از طرف خدا و رسولش به عموم مردم در روز حجّ اكبر كه خدا و رسولش از مشركين بيزارند.[67]
برائت از مشركين، بر اساس اين آيه مباركه، حكمي قطعي و حتمي است و در همه زمان‌ها استمرار دارد و مخصوص موسم حج نيست، بلكه بيزاري و برائت از مشركين تأسي از ابراهيم خليل است.[68] و بايد مسلمانان به پيروي از ابراهيم عليه السلام فضاي سراسر عالم را از محبت و عشق به ذات حق و نفرت و بغض نسبت به دشمنان خدا لبريز كنند و لحظهاي از اين آهنگ توحيدي غافل نشوند.[69]
امام خميني، احياگر حج ابراهيمي، مي‌فرمايد:
«فرياد برائت ما، فرياد دردمندانه ملتهايى است كه خنجر كفر و نفاق قلب آنان را دريده است. فرياد فقر و تهيدستى گرسنگان و محرومان و پابرهنههاست، كه حاصل عرق جبين و زحمات شبانه روزى آنان را زراندوزان و دزدان بينالمللى به يغما برده‌اند. فرياد مظلومانه مردم لبنان و فلسطين و بوسنى و كشمير و افغان و عراق... است. فرياد همه مردمانى كه ديگر تحمّل تفرعن آمريكا و حضور سلطهطلبانه آن را ندارند.»[70]
گويا آيه مباركه، از سوره توبه، كه خداوند در مقياس افتخار و فضيلت فرمود: «آيا سيراب كردن حجاج و عمران مسجد الحرام را همانند عمل كسي قرار داديد كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد و در راه خدا جهاد كرده است؟! اين دو، هيچگاه در نزد خدا يكسان نيست و خداوند گروه ظالمان را هدايت نمي‌كند.»[71] در عصر ما نازل شده است و بيانگر حال ماست; كعبه، متعلّق به عموم مسلمانان است و بايد شيوه برگزاري حج متناسب با مصالح و منافع امت اسلامي و در جهت رشد و استقلال كشورهاي اسلامي باشد. در مراسم حج و در كنار خانه خدا كه مثابه و مأمن[72] و مايه قوام جامعه بشري[73] است. بايد مشكلات مسلمانان و حكومتهاي اسلامي مطرح و براي حلّ آن گامي برداشته شود. چه دردناك است اگر بشنويم كه در حج نبايد به مسائل سياسي و اجتماعي مسلمين پرداخت!

پي نوشت :

[1]. حج در كلام و پيام امام خمينى+، ص61
[2]. حج در كلام و پيام امام خمينى+، ص61
[3]. حج: 28 ـ 27
[4]. الجدول فى اعراب القرآن، مجلد 9، ص99; الميزان، ج14، ص369
[5]. روح المعانى، ج17، ص145
[6]. كشاف، ج2، ص52
[7]. مائده: 97
[8]. بقره: 125
[9]. آل عمران: 96
[10]. بحار الانوار، ج96، ص32; وسائلالشيعه، ج11، ص12
[11]. تفاسير جامع البيان، تفسير كبير، كشّاف، روح المعانى و فى ظلال القرآن.
[12]. الكافي، ج4، ص422; نور الثقلين، ج3، ص488
[13]. سبحانى(آيتالله)، جعفر، آيين وهّابيت.
[14]. بحار الأنوار، ج96، ص32
[15]. حج در كلام و پيام امام خمينى+، صص5، 68 و 158
[16]. مائده: 97
[17]. المفردات.
[18]. تفسير كبير، ج12، ص100
[19]. نور الثقلين، ج1، ص680
[20]. از مفسران عامه، همچون طبرى در جامع البيان و رشيد رضا در المنار، ج7، ص118
[21]. حديد: 25
[22]. فروع كافى، ج4، ص271; منلايحضرهالفقيه، ج2، ص243
[23]. بحار الانوار، ج96، ص19; وسائلالشيعه، ج11، ص23
[24]. بقره: 125
[25]. مائده: 97
[26]. المنار، ج7، ص120
[27]. توبه: 3 ـ 1
[28]. مجمع البيان، ج3، ص2
[29]. مجمع البيان، ج3، ص5
[30]. مجمع البيان، ج3، ص5
[31]. روح المعانى، ج10، ص42
[32]. روح المعانى، ج10، ص42
[33]. مجمع البيان، ج3، ص5
[34]. نور الثقلين، ج2، صص185 و 186
[35]. نور الثقلين، ج2 صص185 و 186
[36]. نور الثقلين، ج2، صص185 و 186
[37]. در المنثور، ج4، صص127 و 128
[38]. توبه: 2
[39]. نور الثقلين، ج2 صص185 و 186
[40]. نور الثقلين، ج2، صص185 و 186
[41]. الميزان، ج9، ص149 و جرعهاى از بيكران زمزم، ص146 و المنار، ج10، ص160
[42]. توبه: 5
[43]. الميزان، ج9، ص149; تفسير كبير، ج15، ص221
[44]. تفسير كبير، ج15، ص222
[45]. توبه: 5
[46]. حج در كلام و پيام امام خمينى(قدس سره).
[47]. انعام: 121
[48]. اصول كافى، ج2، ص126
[49]. ميزان الحكمه، ج2، ص214
[50]. حج در كلام و پيام امام خمينى(قدس سره)، صص67 و 155
[51]. حج در كلام و پيام امام خمينى(قدس سره)، صص67 و 155
[52]. مروج الذهب، ج4، ص302
[53]. نهج البلاغه، نامه 67
[54]. وسائل الشيعه، ج11، ص24; فروع كافى، ج4، ص272; بحار الأنوار، ج96، ص18
[55]. وسائل الشيعه، ج11، ص23 و فروع كافى، ج4، ص272
[56]. اصول كافى، ج1، ص392
[57]. مائده: 67
[58]. بلد: 1; «قسم به اين شهر مقدس; شهرى كه تو ساكن آن هستى.»
[59]. بحار الأنوار، ج96، ص129; من لايحضره الفقيه، ج2، ص158
[60]. مروج الذهب، ج4، ص201 به بعد.
[61]. الاحتجاج، ج2، ص296
[62]. الاحتجاج، ج2، ص296
[63]. من لايحضره الفقيه، ج2، ص359
[64]. از آيه 25 تا 37 مربوط به حج و از آن به بعد مربوط به جهاد مىباشد.
[65]. سنن ابن ماجه، ج2، ص966
[66]. مسند احمد بن حنبل، ج5، ص200
[67]. توبه: 3
[68]. انعام: 78
[69]. با استفاده از پيام امام خمينى(ره).
[70]. با استفاده از پيام امام خمينى(ره).
[71]. توبه: 19
[72]. بقره: 125
[73]. مائده: 97

منبع: فصلنامه میقات حج



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط