پرسش و پاسخ های مهدوی (قسمت دوم)
"هر كس امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ خود را نشناسد و در آن حال بميرد به مرگ جاهليت مرده است" شما يك كتاب به من معرفي كنيد كه اين شناخت را به من بدهد؟
پاسخ :
كتابهايي كه در اين زمينه مناسب به نظر مي رسد تقديم مي شود:
1ـ كتاب "امام شناسي" مرحوم علامه سيد محمّد حسين تهراني است. خصوصياتي كه اين كتاب دارد، اين است كه به شكل درسي گفته شده و به زبان ساده بيان گرديده است. و شبهاتي كه در حين درس وارد شده است، نيز پاسخ داده اند. و بعد آن را تنظيم نموده و در چند جلد كوچك، تحت عنوان "امام شناسي" چاپ نموده است.
خصوصيات ديگري كه در آن وجود دارد، معرفي امام در ابعاد مختلف مطرح شده است. همانند: شناخت امام، ضرورت امام، اثبات امام، علم امام، جايگاه امام در عالم، مشكلات نبودن امام د رعالم، علّت غيبت امام دوازدهم، فوايد امام غايب، عنايات امام غايب و ...، اين كتاب از كتب معتبر و مشهوري است كه در اكثر كتابفروشي ها و كتابخانه ها وجود داشته و مورد استفادة عموم مي باشد. 2ـ كتاب ديگري كه در اين زمينه مناسب است، "امامت و مهدويت" آيت الله لطف الله صافي گلپايگاني است. و اين كتاب نيز از كتب مفيد و معتبري است كه در مرحلة اول، به شكل مقاله تحت عنوان هاي مختلف در بعد شخصيتي امام، به خصوص امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ ، براي جوانان نوشته شده و در چندين مجلّه و ماهنامه به چاپ رسيده است. و سپس آن را جمع آوري نموده و كتابي تحت عنوان "امامت و مهدويت" در دو جلد، در اختيار علاقه مندان قرار داده است، كتابي است بسيار مفيد و جامع در شناخت امامت، به خصوص در ابعاد شناخت امامت امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ ، اين نيز از كتب مشهوري است كه در بسياري از كتاب فروشي ها قابل دريافت است.
منابع كه جهت مطالعه بيشتر معرفي مي گردد:
1. مهدي موعود، علامه مجلسي، ترجمه علي دواني.
2. چشم انداز حكومت مهدي، نجم الدين طبسي.
3. دادگستر جهان، آيت الله امینی
4. رسالت جهاني حضرت مهدي، گل محمّدي ـ نسرين ـ
امام صادق ـ عليه السّلام ـ : آن خيري كه پاداشش زودتر به انسان مي رسد، نيكي كردن به ديگران است. و آن شرّي كه زودتر به صاحبش كيفر آن مي رسد، ظلم است.
"شيخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 369."
*****
دورة آخر الزمان يعني چه؟
پاسخ :
به يقين هر آغازي را سرانجامي و هر شروعي را پاياني است جز ذات اقدس خدا كه هم آغاز است و هم انجام، زمان نيز از جملة آفريده شده هاي خداي تواناست و از اين قانون نيز خارج نمي باشد از اين رو برگه هاي پاياني كتاب زندگي را در زمين آخرالزمان مي گويند.[1]
قرآن كريم نيز در ايات متعددي به دوران آخرالزمان اشاره كرده است و در معارف ارزشمند اسلامي نيز بارها اين واژة آخرالزمان در دو معناي كلي به كار رفته است:[2]
1. مدت زماني كه با ولادت پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ آغاز مي شود و با شروع رستاخيز بزرگ پايان مي يابد و از اينرو آن پيامبر رحمت را، پيامبر آخرالزمان نيز ناميده اند.
2. مدت زماني كه با ولادت حضرت مهدي(عج) آغاز مي شود و همة اتفاقات عصر غيبت و عصر ظهور را در دل خود دارد و سپس با شروع قيامت پايان پيدا مي كند. و اينك نيز از واژة آخرالزمان همين معنا را اراده مي كنند و در هين معنا به كار مي رود. و خود اين قسم نيز داراي دو مرحله مي باشد:
الف: دوران نخست كه انسان به مراحل پاياني انحطاط اخلاقي رسيده، فساد اخلاقي و ستم همة جوامع بشري را فرا مي گيرد و به تعبير روايت جهان پر از ظلم و جور مي شود.
ب: دوران دوم وعدة الهي تحقق پيدا مي كند و آن منجي اعظم ظهور مي كند و حكومتي جهاني تشكيل مي دهد و به كفر ستيزي و ظلم ستيزي مي پردازد و هستي را از عدالت پر مي كند، امام رضا ع فرمودند: خداوند زمين را به دست قائم(عج) از هر ستمي پاك گرداند. و از هر ظلمي پاكيزه سازد و ميزان عدل را در ميان مردم نهد..»[3] اين قطعه از زمان كه آخر الزمان نام گرفته است داراي نشانه هايي است كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم گفتني است اين خصايص به دوران نخست از عصر آخرالزمان مربوط مي شود كه انسان در آن عصر به مراحل پاياني انحطاط اخلاقي و ستم مي رسد:
1. روابط سود جويانه و استثماري: انسان در ارتباط با انسان ديگر، به سود و سرمايه مي انديشد و با همين انگيزه به ميدان پيوندهاي اجتماعي گام مي نهد.
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمودند: «... در آخر الزمان اقوامي بر مسلمانان سيطره يابند كه تالب به سخن گشايند آنان را بكشند و اگر لب فرو بندند (خون) ايشان را مباح شمرند تا منابع درآمد آنان (و اموالشان) را ويژةخود سازند...»[4]
2. گريز از دين: پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ ويژگي هاي انسان هاي اين دوران را چنين شمرده است: «زماني بر مردم خواهد آمد كه دينشان در همهايشان خواهد بود و همتشان شكمشان و قبله هاشان زنانشان، براي طلا و نقره ركوع و سجود به جاي مي آورند. آن ها همواره در حيرت و مستي خواهند بود؛ نه بر مذهب مسلماني اند و نه بر مسلك نصراني.»[5]
3. دنيا پرستي:
رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: «زماني بر امت من مي آيد كه در آن زمان درون هاي مردم پليد مي شود ولي ظاهرشان به طمع مال و دنيا آراسته مي گردد؛ به آنچه در پيشگاه خداوند است دل نمي بندند، كارشان ريا و تظاهر است؛ خوف از خدا به دلشان راه نيايد و خداوند آن ها را به عذابي فراگيرد دچار سازد. آن ها چون غريق خداوند را مي خوانند ولي خداوند دعايشان را مستجاب نمي كند.»[6]
4. آزمايشهاي بزرگ
يكي ديگر از ويژگي هاي آخرالزمان امتحاناتي است كه انسان ها در اين دوران پشت سر مي گذارند امام علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايند: «و آن زماني است كه از فتنه ها نجات نمي يابد مگر مؤمناني كه بي نام و نشانند. اگر در حضور باشند، شناخته نشوند، و اگر غايب گردند، كسي سراغ آن ها را نمي گيرد، آن ها براي سير كنندگان در شب طلماني جامعه ها چراغ هاي هدايت و نشانه هاي روشنند، نه مفسده جو هستند و نه فتنه انگيز، نه در پي اشاعة (فحشايند) و نه مردمي سفيه و لغو گو! اينانند كه خداوند درهاي رحمتش را به سوي شان باز مي كند و سختي ها و مشكلاتي را از آن ها برطرف مي سازد.»[7]
براي مطالعه بيشتر ر.ك:
1. عصر زندگي محمد حكيمي و مكيال المكارم ترجمه مهدي حائري قزويني
2. دادگستر جهان آيت الله ابراهيم اميني، و كتاب جامعه و تاريخ، شهيد مطهري.
حديث:
حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود:
مردي از امت من قيام مي كند كه مردم زمين و آسمان او را دوست مي دارند.[8]
پی نوشتها:
[1] . اديان بزرگ نيز از آخرالزمان پيش گويي هايي كرده اند مثلاً در انجيل آمده است «... و اين را بدان كه اوقات صعب در زمان آخر خواهد رسيد زيرا مرد مي خواهند بود، خود دوست و زرپرست و مغرور و متكبر و كفرگو و نافرمان والدين و حق نشناس و بي دين، كتاب مقدس، ترجمه فاضل خان همداني،نامه دوم پولس حواري به تيموئيوس، پاپ سوم.
[2] . مهدويت و مقالات، يادزهمين همايش علمي تحقيقي فجر 78، ص 25، مقاله مهدي موعود در اديان و مذاهب آقاي كاظم اديب، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج2، ص 134ـ136.
[3] . عصر زندگي، محمد حكيمي، موسسه بوستان كتاب قم، چاپخانة دفتر تبليغات اسلامي، چاپ پنجم، ص 42 به نقل از كمال الدين 2/372.
[4] . همان به نقل از منتخب الاثر، ص 432.
[5] . مستدرك الوسايل، محدث نوري، ج11، ص 379.
[6] . كافي،شيخ كليني، ج8، ص 306.
[7] . نهج البلاغه، خطبه 103.
[8] . الشيعه، و الرجعه، ج1، ص 216.
*****
حضرت مهدي (عج) از رحم خانمي مسيحي به دنيا آمد در حالي كه براي تولد فرزند صالح قبل از تولد مراقبت هايي بايد وجود داشته باشد، شايد مادر حضرت زن صالحه اي بوده اما مسلماً مراقبت هاي يك زن مؤمنه مسلمان را نداشته حال چگونه است كه چنين شخصيت بزرگي از رحم خانمي مسيحي متولد شد؟
پاسخ :
پاسخ به اين پرسش را بعد از ذكر دو نكته تقديم مي كنيم:
1. مادر آن جناب را به نامهاي متعددي معرفي نموده اند: مانند نرجس، صيقل، ريحانه، سوسن، خمط، حكيمه، مريم و اين تعدد اسم بي وجه نيست[1] زيرا:
الف) امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ كنيزهاي متعددي داشته به نام هاي مختلف.
ب) فرزند امام حسن ـ عليه السلام ـ در محيطي بسيار خطرناك تولد يافته زيرا خلفاي بني عباس و حتي بعضي از بني هاشم به وسيلة مأمورين خود از خانه هاي علويين مراقبت كامل به عمل مي آوردند. از اينرو از جانب خداوند تمام پيش بيني هاي لازم به عمل آمد: اولاً چنان كه در روايات است آثار آبستني در مادرش ظاهر نشد ثانياً امام حسن ـ عليه السلام ـ براي مراعات احتياط نام آنجناب را براي كسي فاش نكرد، ثالثاً در حين وضع حمل جز حكيمه خاتون و بعضي از كنيزان كسي حضور نداشت و اين خود نيز در تعدد اسامي بي اثر نبوده است.[2]
2. دربارة «مليّت» مادر امام نيز دو قول عمده وجود دارد كه عبارتند از:
الف) مرحوم كليني مي نويسد: مادر قائم (عج) كنيزي از «نوبه» استان شمالي سودان بوده است.[3]
ب) مرحوم صدوق مطابق روايتي او را «مليكه» دختر «يشوع» پسر قيصر روم و مادرش را از حواريين مسيح مي داند كه توسط نيروهاي اسلامي به اسارت در آمد و به صورت كنيز در معرض فروش قرار گرفت و به واسطة فرستادة امام هادي ـ عليه السلام ـ از بازار برده فروشان بغداد خريداري شد و به محضر امام هادي ـ عليه السلام ـ در سامرا فرستاده شد.»[4]
اينك كه پرسش شما ناظر به وجه دوم است كه قول مشهور نيز همين است (و مرحوم صدوق هم آنرا بيان كرد) و مادر حضرت را نرجس خاتون مي دانند ما نيز بر همين اساس پاسخ آنرا مي نويسيم.
در اين كه «نرجس» مادر صاحب الامر (عج) خانم والامقامي بوده است ترديدي نيست زيرا شايستگي و پاكي او مورد تأييد بوده است چگونه مي توان عظمت روحي و معنوي او را كتمان كرد و يا در آن شك كرد در حالي كه حضرت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و حضرت علي ـ عليه السلام ـ و صادقين ـ عليهما السلام ـ او را بهترين و سيدة كنيزان مي خوانند.
و حكميه «عمة امام عسكري ـ عليه السلام ـ» كه خود از بزرگ بانوان خاندان امامت است، او را بانوي خود و بانوي خاندان خويش مي خواند و خود را خدمتگزار او مي دانست.[5] به يقين اگر آن بانوي گرامي از امتيازات والايي بهره مند نبود هرگز آن معصومين با عظمت، او را اين چنين مدح نمي كردند و او را با واژه هاي، «بهترين» و «سيده» توصيف نمي كردند و هرگز حكيمه خاتون، اينهمه اسم گل را (ريحانه، سوسن و...) بر او نمي نهاد و او را به اين اسامي نمي خواند.
علاوه بر اين، بهترين دليل بر لياقت او و رعايت كردن آداب حمل و...، تولد آن حضرت (امام زمان) از اوست و هر كس امام زمان را با آنهمه درخشندگي ببيند و يا اوصاف او را بشنود مطمئن مي شود كه مادرش نيز اهل معرفت و رعايت آداب اسلامي بوده است. و اگر مادر آن امام چند صباحي مسيحي بوده است و سپس مسلمان شده است، مشكلي را ايجاد نمي كند زيرا در عصري كه مسيحي بوده است و اسلام برايش تبيين نشده بود به طور كامل به احكام مسيحيت اعتقاد داشت و عمل مي كرد و آن گاه كه اسلام بر او عرضه شد و در محضر امام بود تسليم ناب شد و مسلمان ناب بود. و مسيحي بودن در فرضي ضرر مي زند كه آييني كامل به نام اسلام باشد و عرضه شده باشد و شخص از روي عناد نپذيرد و از اينرو يهودي بودن مادر حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ و نيز تولد حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ از او قابل جمع است چرا كه در آن زمان دين اسلام عرضه نشده بود و پيامبر اسلام مبعوث نشده بود.
خلاصه سخن نرجس خاتون هنگامي كه مسيحي بوده است و اسلام بر او عرضه نشده بود مطيع محض آيين مسيحيت بود و از جميع جهات شايسته بود و چون اسلام بر او عرضه شد با جان دل پذيرفت و مسلمان خالص شد و اگر مسلماني ناب نبود آن همه معصومان از او مدح نمي كردند.
براي آگاهي بيشتر به تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم تأليف دكتر جاسم حسين مراجعه شود.
امام صادق ـ عليه السلام ـ مي فرمايند:
براي ما دولتي است كه خداوند هر وقتي بخواهد آن را مي آورد، هر كس دوست دارد از اصحاب قائم (عج) باشد بايد منتظر باشد.
بحارالانوار، ج 52، ص 140
پی نوشتها:
[1] . برخي از محققان مي نويسند امكان دارد نام اصلي او همان «نرجس» بوده باشد و اسامي ديگر به جز «صيقل» را بانوي او «حكيمه» دختر امام جواد ـ عليه السلام ـ به او داده باشد زيرا در آن زمان كنيزان را براي خوش آمدگويي به اسامي گوناگون مي خواندند و نرجس و ريحانه و سوسن همه اسامي گل ها هستند و صدوق نيز روايتي را نقل مي كند كه اين احتمال را تقويت مي كند.
درسنامه تاريخ عصر غيبت، آقائي، جباري، عاشوري و حكيمي، دفتر تحقيقات و تدوين كتب درسي مركز جهاني علوم اسلامي، چاپ شريعت قم، ص 29.
[2] . ابراهيم اميني، دادگستر جهان، انتشارات شفق، چاپ قدس، ص 113-114.
[3] . كافي، ج 1، ص 323، به نقل از درسنامه تاريخ عصر غيبت، ص 29.
[4] . كمال الدين، ص 317، به نقل از درسنامه تاريخ عصر غيبت، ص 29.
[5] . مهدي پيشوايي، سيرة پيشوايان، مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ ، چاپ سيزدهم. ص 66، درسنامه تاريخ عصر غيبت، ص 30.
*****
مهدي منتظر كسي نيست كه شيعه ميگويد چون او از اولاد امام حسن(ع) است نه از اولاد امام حسين، و هنوز هم به دنيا نيامده است و امام حسن عسكري (ع) تا پايان عمر به اعتراف همگان عقيم بوده است.
پاسخ :
چون در اين سؤال چند مسأله مطرح شده است، در آغاز بايد هر كدام جداگانه طرح و آن گاه پاسخ به طور مستقل داده شود.
1. ادعا شده كه حضرت مهدي (عج) از اولاد امام حسن ـ عليه السلام ـ است نه از نسل امام حسين ـ عليه السلام ـ !!
2. حضرت مهدي (عج) هنوز به دنيا نيامده است!!
3. حضرت امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ به اعتراف همگان تا پايان عمر عقيم بوده است!!
بيترديد هر كدام از اين مسائل نيازمند تحقيق گسترده بوده و مبحث مبسوطي را ميطلبد اما در اين جا به طور خلاصه به مطالبي اشاره ميشود.
الف. در مورد سؤال اول بايد گفت: محدثين شيعه و سنّي، روايات متعددي از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل كردهاند كه حضرت مهدي (عج) از اولاد امام حسين ـ عليه السلام ـ است از جمله:
1. شيخ صدوق به روايت عبدالرحمان بن سَمره از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در يك حديث طولاني كه صفات امام علي ـ عليه السلام ـ و حسنين ـ عليهم السلام ـ را بيان داشته نقل كرده است كه:
«حسن و حسين ـ عليهم السلام ـ دو امام و سيد اهل بهشت هستند. و 9 امام از نسل حسين ـ عليه السلام ـ امام اين امت است. كه نهم آن قائم امت بوده و زمين را از قسط و عدل پر ميكند...[1] هم چنين شيخ صدوق سي و هشت حديث را با سندهاي مختلف در اين مورد بيان كرده است.
و باز شيخ صدوق از امام حسين ـ عليه السلام ـ پنج حديث نقل نموده كه آن حضرت فرموده است، امام قائم از فرزندان من ميباشد كه از آن جمله ميتوان به روايتي اشاره كرد كه عبدالرحمان بن حجاج از امام صادق ـ عليه السلام ـ و او از پدر بزرگوارش امام باقر ـ عليه السلام ـ و وي از امام سجاد ـ عليه السلام ـ نقل كرده كه امام حسين فرموده است: نهم از فرزندان من، سنتي از حضرت يوسف و موسي بن عمران را به همراه دارد. او قائم اهلبيت ما است و او صاحب غيبت است.[2]
2. حافظ محمد گنجي شافعي (م 685) روايات متعدد به سندهاي مختلف از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آورده است كه از جمله، به روايت از حذيفه اين گونه بيان ميكند كه حضرت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «اگر از دنيا باقي نماند مگر يك روز، خداوند در آن روز مردي را بر ميانگيزد كه اسمش اسم من و خلقش خلق من است و مردم بين ركن و مقام با او بيعت كنند... جناب سلمان (ره) برخواست و فرمود: يا رسول الله از نسل كدام يكي از فرزندان شماست؟» حضرت اشاره به امام حسين ـ عليه السلام ـ كرده و دست روي بازوي او گذاشت و فرمود: «از نسل اين فرزندم ميباشد.»[3]
3. ابراهيم بن محمد جويني شافعي، به همين مضمون [4] روايتي را نقل كرده است.
4. علاء الدين متقي، هندي (م 977) با سندهاي متعدد نيز به همين مضمون روايتي را نقل كرده است.[5]
5. علي بن محمد مالكي مشهور به ابن صباغ (م 652) اين روايت را ذكر كرده است.[6]
بنابراين، از روايات فوق به دست ميآيد، كه حضرت مهدي (عج) از نسل امام حسين ـ عليه السلام ـ است نه از امام حسن ـ عليه السلام ـ .
نكته: شايد در روايات كه آمده است پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرموده است حضرت مهدي (عج) از نسل حسين ـ عليه السلام ـ است و يا در بعضي از روايات ديگر آمده كه از نسل امام حسن ـ عليه السلام ـ است. اشاره به اين است كه چون مادر امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ دختر امام حسن ـ عليه السلام ـ ميباشد. و از اين طريق نسل حضرت مهدي (عج) به امام حسن ـ عليه السلام ـ نيز ميرسد. بنابراين، هيچ گونه منافاتي ندارد كه حضرت مهدي از طريق امام حسين ـ عليه السلام ـ از نسل فرزند پسري، و از امام حسن ـ عليه السلام ـ از نسل فرزند دختري باشد. (لطف الله صافي گلپايگاني، منتخب الاثر، ف 2، ب 9، ح 1، مؤسسه السيد المعصومه، قم، 1421 هـ).
ب. در قسمت دوم سؤال گفته شده است: «امام مهدي (عج) هنوز به دنيا نيامده است». در جواب اين سخن علماي اهل تحقيق اعم از شيعه و سنّي، مطالب فراواني را بيان داشتهاند كه به نمونههايي از آنها اشاره ميگردد.
علما و محدثين اماميه، از جمله علامه مجلسي،[7] شيخ مفيد،[8] شيخ صدوق (ره)[9] و... اتفاق بر آن دارند كه حضرت مهدي (عج) در نيمه شعبان سال 255 در سامرا چشم به جهان گشود. و از علماي اهل سنت افراد متعددي اين مطلب را نقل كردهاند كه ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد:
1. ابن خلكان كه از محققين و مورخين اهل سنت است ميگويد: «ابوالقاسم محمد فرزند حسن عسكري فرزند علي الهادي فرزند محمد جواد، دوازدهمين امام شيعه است. لقب معروف او «حجت» است... او در نيمه شعبان سال 255 متولد شد. در هنگام درگذشت پدر، عمر او پنج سال بود. نام مادر او، «خمط» و برخي «نرجس» هم گفتهاند.[10]
2. ابن مسعود مورخ معروف ميگويد: ابومحمد حسن بن علي العسكري، در هنگام وفات 29 سال داشت او پدر مهدي منتظر است.[11]
3. عبدالوهاب شعراني از عرفاي اهل سنت ميباشد آورده است: «مهدي از اولاد امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ است. او در نيمه ماه شعبان سال 255 متولد شد. او زنده است تا اين كه با عيسي بن مريم ملاقات كند.[12]
جهت مطالعه بيشتر به منابع ذيل مراجعه گردد:
1. محمد بن طلحه شافعي كه ميگويد: مهدي پسر امام حسن عسكري است. او زنده و موجود و از زمان غايب شدنش تاكنون باقي است.[13]
2. سبط ابن جوزي، در تذكرة الخواص.[14] 3. شبلنجي در نور الابصار.[15]
از آن چه بيان شد نتيجه ميگيريم كه همان گونه كه اصل مسأله مهدويت در ميان علماي اسلامي يك امر مسلم و قطعي است، تولد و حيات او نيز يك امر مسلم ميباشد. و بسياري از محققان اتفاق نظر دارند كه او زنده است و به مصلحت الهي ظهور ميكند. اين كه گفته ميشود كه امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ عقيم بوده است ادعايي بيش نيست.
و روايات متعدد خلاف مدعاي فوق را اثبات ميكند كه در ذيل به چند نمونه اشاره ميشود:
1. شيخ صدوق (ره) به روايت احمد بن اسحاق نقل ميكند كه پس از حضور به خدمت امام حسن عسكري وسوال از امام آينده... آن حضرت كودكي سه سالة را آورده كه چهره او مثل ماه ميدرخشيد و فرمود: اسم او اسم پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و كنيه او كنية آن حضرت است. بعد از من امام است و جهان را پر از عدل ميكند... .[16]
2. شيخ الاسلام جويني (حمويني) در حديث طولاني نقل ميكند كه:... خداوند در صلب امام حسن عسكري نطفة پاك و مبارك قرار داده است كه امام تقي و نقي است و به عدل حكم ميكند.[17]
3. ابن خلكان ميگويد: امام مهدي از از اولاد امام حسن عسكري است.[18]
4. عبدالوهاب شعراني ميگويد، مهدي از اولاد امام حسن عسكري است[19]...و... .
در نتيجه: آن چه كه از روايات متعدد به نقل از علماي فريقين بيان گرديد، برخلافت مدعايي است كه ميگويد: حضرت مهدي از اولاد امام حسن ـ عليه السلام ـ و او تاكنون به دنيا نيامده است، و يا اين كه امام حسن عسكري عقيم بوده است.[20]
پی نوشتها:
[1] . ابي جعفر محمد بن بابويه قمي (شيخ صدوق)، كمال الدين، اتمام النعمه، ج 2، باب 24، ص 282، انتشارات جامعه مدرسين، قم، 1363.
[2] . همان، ج 2، باب 30، ص 328.
[3] . محمد گنجي شافعي، البيان في اخبار صاحب الزمان، طبع مؤسسة اعلمي مطبوعات، بيروت، 1977 م.
[4] . شيخ الاسلام ابراهيم بن محمد جويني شافعي، فوايد السمطين، ج 2، باب 35، مؤسسه طبع و نشر، بيروت، طبع اول، 1978 م.
[5] . علاءالدين متقي هندي، كنز العمال، مؤسسه الرساله، بيروت، 1979.
[6] . علي بن محمد مالكي مشهور به ابن صباغ، فصول المهمه، منشورات اعلمي، تهران.
[7] . محمد باقر مجلسي، بحار الانوار، ج 13، فصل بشارت حضرت مهدي (عج)، مؤسسه الوفاء بيروت، 1983 م.
[8] . محمد بن نعمان (مفيد)، الارشاد في حجج الله العباد، ص 346، مؤسسه آل البيت، 1314 هـ .
[9] . ابوجعفر محمد ابن بابويه قمي (صدوق)، كمال الدين اتمام النعمه، ج 2، باب 42، ترجمه منصور پهلوان، نشر دارالحديث قم، 1380.
[10] . شمس الدين احمد بن خلكان، وفيات الاعيان، ج 3، ص 316، دار صادر، بيروت، 1978.
[11] . ابي الحسن ابن مسعود، مروج الذهب، ج 4، ص 199، انتشارات دار الهجرت، قم، 1363 ش.
[12] . عبدالوهاب شعراني، اليواقيت و الجواهر، چ مصر، 1307 ق؛ و ر.ك: محي الدين عربي، فتوحات مكيه، ج 3، باب 366، بيروت، مؤسسه اعلمي؛ و بشراوي، عبدالله، الاتحاف بحب الاشراف، ص 178، چ مصر، 1316 ق.
[13] . محمد بن طلحه شافعي، المطالب السئول في مناقب آل الرسول، ص 88، مؤسسه ام القراء، بيروت، 1420.
[14] . سبط ابن جوزي، تذكرة الخواص، ص 88، مؤسسه اهل البيت، بيروت، 1981 م.
[15] . شيخ مؤمن شبلنجي شافعي، نور الابصار، ص 185، دار الفكر، بيروت، 1979 م.
[16] . ابوجعفر ابن بابويه قمي، كمال الدين تمام النمعة، ج 2، باب 38، ص 80، ترجمه منصور پهلوان، نشر دار الحديث، قم، 1380.
[17] . شيخ الاسلام ابراهيم محمد جويني شافعي، فرائد السمطين، ج 2، باب 35، مؤسسه طبع و نشر، بيروت، ط اول، 1978م.
[18] . شمس الدين احمد بن خلكان، وفيات الاعيان، ج 3، ص 316، دار صادر، بيروت، 1978.
[19] . عبدالوهاب شعراني، اليواقيت و الجواهر، چاپ مصر، 1307 ق.
[20] . مراجعه شود به: «الامام المهدي عند اهل السنة» فقيه الايماني،مهدي، تحقيق: مؤسسه اهل البيت، قم، 1418. كه در اين تحقيق، 67 كتاب از كتب اهل سنت را با تمام مشخصات ذكر كرده است كه از حيات و تولد امام مهدي (عج) و اين كه او فرزند امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ ميباشد سخن گفتهاند.
*****
دليل اينكه شيعه معتقد است كه امام بايد در هر زماني باشد و امام زمان(عج) متولد شده است چيست؟
پاسخ :
براي پاسخ به اين پرسش مي توان سؤال را به دو بخش تقسيم كرد. اول اينكه شيعة اماميه چه دليلي بر ضرورت وجود امام ـ عليه السّلام ـ در هر زماني دارد؟ و دوم اينكه چه دليلي بر متولد شدن حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ دارد؟ پاسخ بخش اول: 1. دليل نقلي 2. دليل عقلي.
1. دليل نقلي:آيات و روايات . آياتي در قرآن كريم وجود دارد كه عقل بشر را براي هدايت او كافي نمي داند :"رسلاً مُبشرينَ و منذرينَ لئلاّ يكون للناس علي الله حجّة بعد الرسل و كان الله عزيزاً حكيماً"[1] يعني خداوند متعال پيامبران را فرستاد تا آنكه پس از فرستادن آنها، مردم بر خداوند حجّتي نداشته باشند و خداوند هميشه كارش باحكمت است.
اين آيه و نظاير آن به خوبي نشان مي دهد كه عقل انسان براي هدايت و سعادت او كافي نيست؛ زيرا در صورت كفايت عقل، خداوند با اعطاي آن حجت را بر بشر تمام كرده و لذا نه نيازي به ارسال پيامبران بوده و نه مجال براي احتجاج مردم در قيامت باقي مي ماند. اين آيه و آيات ديگر نه تنها ضروري بودن دين و بعثت پيامبران را بيان مي كنند، بلكه دوام و شمول اين ضرورت را نيز بيان مي نمايند. بنابراين ضرورت وجود دين و راهنمايي راهنمايان الهي، از آن گاه كه اولين آدم پاي به عرصة گيتي و طبيعت مي گذارد تا آن گاه كه آخرين آنها از طبيعت رخت برمي بندد ثابت و برقرار است.[2]
اما روايات فراواني از ائمة اطهار ـ عليهم السّلام ـ نقل شده است كه همگي حاكي از اين است كه كرة زمين نبايد از حجّت خالي بماند و حجت خداوند در هر زماني بايد در روي زمين و بين مردم باشد. چند نمونه از اين روايات را ذكر مي كنيم:
از امام باقر ـ عليه السّلام ـ روايت شده كه فرموده است: انّ الامامَ رفع من الارض ساعةً لساخت باهله كما يموجُ البحر باهله. اگر ساعتي امام ـ عليه السّلام ـ در زمين نباشد، زمين اهلش را فرو برد، همان گونه كه امواج دريا انسان را در كام خود فرو مي برد.[3]
امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود: اگر تنها دو مرد در زمين باشند، بايد يكي از آن دو، امام باشد و فرمود: به درستي كه آخر كسي كه بميرد، امام است، تا كسي نماند كه بر خداي عزوجل حجت گيرد كه او را بي حجت گذاشته است.[4]
حال كه با استفاده از دلايل نقلي ضرورت امام را در هر زمان بيان نموديم به سراغ دليل عقلي مي رسيم: متقن ترين دليل بر ضرورت وجود امام ـ عليه السّلام ـ در هر زمان، برهان لطف و حكمت الهي است. كه در اينجا به صورت خلاصه مطرح مي شود: به مقتضاي حكيمانه بودن افعال الهي، تكليف بايد غرض معقولي داشته باشد؛ غرضي كه با هدف آفرينش انسان هماهنگ باشد، هدف آفرينش انسان، تعالي و تكامل معنوي است كه از طريق انجام تكليف الهي به دست مي آيد. اكنون اگر انجام دادن كاري از جانب خداوند بدون آنكه به حدّ اجبار برسد در تحقق هدف مزبور تأثير داشته باشد، انجام دادن آن واجب و لازم خواهد بود؛ زيرا فاعل حكيم همة تدابير معقول و ميسوري را كه در تحقق هدف او دخالت دارد به كار خواهد گرفت و لطف از جملة اين تدابير حكيمانة معقول و ميسور است، لذا واجب و ضروري است.
متكلمان اماميه بالاتفاق بر اين عقيده اند كه امامت از مصاديق لطف خداوند است. چرا كه اگر مردم رئيس قادري داشته باشند كه آنان را از محظورات منع كند و به واجبات برانگيزد. در اين صورت، خلق به فرمانبرداري نزديكتر و از گناه و معاصي دورتر مي شوند، و چون لطف به مقتضاي حكمت الهي واجب است، امامت نيز واجب خواهد بود. پس امامت و رهبري در حق مكلفان، لطف است، زيرا آنان را به انجام دادن واجبات عقلي و ترك قبايح برمي انگيزد و اين مطلب از بديهيات عقلي است.[5] حال اين سؤال پيش مي آيد كه آيا وجود امام غائب، هم لطف است يا ديگر در حق مكلفان لطف نمي باشد؟ در جواب بايد بگوييم كه وجود امام، هر چند غائب در حق مكلفان لطف است، زيرا اعتقاد به اينكه امام اگرچه غائب است ولي از گفتار و رفتار مردم آگاه است و غيبت او به اين صورت نيست كه در نقطه اي دور از مردم زندگي كند و از مردم به كلي بي خبر باشد، مي تواند نقش مؤثري در گرايش انسانها به سوي فضيلت و معنويت و دوري از تباهي و معصيت داشته باشد، پس وجود امام به خودي خود لطف در حق مكلفان است هرچند تصرف او در امور و رهبري ديني و سياسي او در فرض حضور، لطف ديگري است.[6]
اما بخش دوم سؤالي كه دليل بر تولد يافتن حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ از ديدگاه شيعه چه مي باشد؟ روايات، دربارة حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ متواتر و مستفيض است، احاديث پرشماري كه از مسلمات بين اماميه و غير اماميه شمرده مي شود، از جمله، احاديث عامي كه هرچند نام حضرت مهدي نيامده است، اما دلالت صريح بر ولادت حضرت دارند. دليل اول: احاديث عام.
1ـ حديث ثقلين كه بين اماميه و اهل سنت متواتر است حضرت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمودند: انّي تاركٌ فيكم الثقلين كتاب الله و اهل بيتي و انهما لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض.[7] "من بين شما دو چيز گرانبها مي گذارم يكي كتاب خدا و ديگري اهل بيتم و اين دو از هم جدا نمي شوند تا در حوض كوثر بر من وارد شوند." جمله "لن يفترقا حتي يردا عليّ الحوض" بر استمرار همراهي اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ با قرآن كريم دلالت دارد و اين پيوستگي و همراهي، جز با فرض تولد يافتن حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ و پنهان بودن ايشان از ديدگان امكان ندارد زيرا اگر حضرت در آينده تولد يابد مي بايست در اين زمان، قرآن از اهل بيت جدا باشد و حال آنكه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرموده است: اين دو از هم جدا ناشدني هستند.
2ـ حديث دوازده خليفه كه از مسلّمات ميان اماميه و اهل سنت است. پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: انّ هذا لاينقضي حتي يمضي فيهم اثنا عشر خليفة ـ كلّهم من قريش.[8] كار دنيا پايان نمي پذيرد تا اينكه دوازده خليفه كه همگي از قريش هستند روي كار آيند. اين روايت بر ولادت حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ دلالت التزامي دارد؛ زيرا اگر فرض كنيم از حضرت عسكري ـ عليه السّلام ـ فرزندي به نام مهدي ـ عليه السّلام ـ متولد نشده باشد خلفاي حضرت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ يازده تن خواهند بود و اين با كلام پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ كه معصوم از خطا و اشتباه است تناقض پيدا خواهد كرد.
3ـ حديث: من مات و لا يعرف امامه مات ميتة جاهلية.[9] كه از حضرت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ روايت شده است طبق اين حديث اگر حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ هنوز بدنيا نيامده باشد پس ما معرفتي از امام زمان نداريم و گرفتار مرگ جاهلي شده ايم، زيرا بنا بر اين حديث در هر زمان امامي وجود دارد و لازم است معرفت به او وجود داشته باشد و در صورت متولد نشدن امام مهدي ـ عليه السّلام ـ چنين شناختي حاصل نمي شود. دليل دوم: احاديث خاص. اما احاديث خاص كه از پيامبر و ائمه اطهار از تولد فرزندي براي امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ خبر مي دهند كه بعد از بدنيا آمدن، از ديدگان پنهان مي شود و زمين را پر از قسط و عدل خواهد كرد و ايمان به ايشان براي هر مؤمني ضروري است. شيخ صدوق در كمال الدين بيش از 135 حديث آورده است و مجموع روايات در اين زمينه در كتاب كافي، الغيبة و كمال الدين و ديگر كتب بيش از هزار حديث است.
دليل سوم بر متولد شدن حضرت صاحب الزمان ـ عليه السّلام ـ مشاهده كردن عده اي از شيعيان، در هنگام كودكي آن حضرت است. احمد بن اسحاق قمي، يكي از ياران خاص و گرانقدر امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ مي گويد: به حضور امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ رسيدم، مي خواستم دربارة امام بعد از او بپرسم، حضرت پيش از سؤال من فرمود: اي احمد بن اسحاق، خداوند، از زماني كه آدم را آفريد تا روز رستاخيز، هرگز زمين را از حجت خالي نگذاشته و نمي گذارد. خداوند از بركت وجود حجت خود در زمين، بلا را از مردم جهان دفع مي كند و باران مي فرستد و بركات نهفته در دل زمين را آشكار مي سازد. عرض كردم: پيشوا و امام بعد از شما كيست؟ حضرت به سرعت برخاست و به اتاق ديگر رفت و طولي نكشيد كه برگشت، در حالي كه پسر بچه اي را كه حدود سه سال داشت و رخسارش همچون ماه شب چهارده مي درخشيد، به دوش گرفته بود. فرمود: اي احمد بن اسحاق! اگر پيش خدا و امامان محترم نبودي، اين پسرم را به تو نشان نمي دادم، او هم نام و هم كنية رسول خدا است، زمين را پر از عدل و داد مي كند، چنان كه از ظلم و جور پر شده باشد...[10]
دليل چهارم: سُفرا، و توقيعات. در تاريخ شيعه، قضية چهار سفير و نائب امام (عج) و صدور توقيعات از جانب آنان و واسطه بودن ايشان مابين شيعيان و حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ بسيار روشن و بديهي است و تا به حال كسي در اين قضيه شك و ترديد به خود راه نداده است.
دليل پنجم: در كتابهاي تاريخي اماميه و غير اماميه، آمده است كه آن هنگام كه معتمد عباسي شنيد كه براي امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ فرزندي متولد شده است مأمورانش را به خانة امام فرستاد و خانة امام را مورد بازرسي قرار داد. اين نظارت و مراقبت و واكنش دستگاه خلافت، دليل روشني بر متولد شدن حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ[11] است.
دليل ششم: روشن بودن ولادت حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ نزد شيعه.
تفكر و انديشة مهدويت و غائب بودن ايشان از ديدگان از همان اوائل اسلام متداول و يك امر بديهي بوده است. از همين رو است كه فرقة ناووسيه مدعي بودند كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ همان امام پنهان است ولي پس از وفات امام صادق ـ عليه السّلام ـ بطلان اين عقيده روشن شد و نيز فرقة واقفيه ادعا مي كردند كه موسي بن جعفر ـ عليه السّلام ـ همان امام مهدي ـ عليه السّلام ـ است. پس تفكر مهدويت با ولادت داشتن آن روشن مي باشد.
لذا به دلايلي كه ذكر شد و دلايل فراوان ديگر و همچنين تصريح علماي شيعه و همچنين تصريح علماي اهل سنت فرزندي به نام مهدي ـ عليه السّلام ـ براي امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ متولد شده است و اكنون در غيبت كبري به سر مي برد.
دليل هفتم: اعتراف تاريخ نگاران و تبارشناسان غير شيعي.
ابن هجر هيثمي مي گويد: امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ غير از ابي القاسم، محمد الحجة فرزندي به جا نگذاشت و آن هنگام كه پدر بزرگوارش وفات يافت او پنج سال داشت.[12]
ذهبي مي گويد: شيعيان معتقدند كه پسر امام حسن عسكري ـ عليه السّلام ـ يعني محمد بن الحسن، قائم و جانشين و حجت است. ايشان در سال دويست و پنجاه هشتم و بنا به قولي در سال دويست و پنجاه شش متولد شده است.
دليل هشتم: اتفاق شيعه.
از زمان كليني و پدر شيخ صدوق تا الآن تمام آحاد شيعيان بر ولادت و پنهان بودن حضرت وحدت نظر دارند. اين ايده از اصول مذهب شيعه است و در تمام اعصار شيعه هيچ كس را نيافته ايم كه در ولادت يافتن و غيبت حضرت، شك و ترديد داشته باشد.
منابع براي مطالعه بيشتر:
1ـ مهدي موعود، علامه مجلسي، ج1و2.
2ـ منتخب الاثر، صافي گلپايگاني.
3ـ منتهي الآمال، علامة مجلسي، ج2.
امام علي ـ عليه السّلام ـ : اي مردم از خدا بترسيد كه اگر سخني گوييد مي شنود و اگر پنهان داريد مي بيند.
نهج البلاغه، حكمت 203.
پی نوشتها:
[1] . نساء، 165.
[2] . شريعت در آينة معرفت، جوادي آملي، ص 127 ـ 129.
[3] . خورشيد هدايت، ج1، ص 192، به نقل از بصائر الدرجات، ص 488.
[4] . اصول كافي، ج2، كتاب الحجة، ص 56، ط جديد 6 جلدي.
[5] . فصلنامة انتظار، ش5، چاپ دوم، سال دوم پائيز81، ص111، مقالة علي رباني گلپايگاني.
[6] . فصلنامة انتظار، ش5، چاپ دوم، سال دوم پائيز81، ص111، مقالة علي رباني گلپايگاني.
[7] . مستدرك حاكم، جزء3، ص148. تاريخ بغداد، ج 8، ص 442.
[8] . كمال الدين، ص 272، غيبت طوسي، ص 128، صحيح بخاري، ج 9، ص 729.
[9] . اصول كافي، ج 2، كتاب الحجة، ص 208.
[10] . سيرة پيشوايان، مهدي پيشوايي، ص651، به نقل از كمال الدين، صدوق، ج2، ص384.
[11] . فصلنامة انتظار، سال دوم، پائيز81، شمارة5، ص89، مقالة آيت الله محمد باقر ايرواني، ترجمة بهروز محمدي.
[12] . الصواعق، ص 255 و 314.
*****
امام مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف)در چه زمانى و در كجا به دنيا آمده است؟
پاسخ :
در مورد تاريخ تولّد امام مهدى (عج) چهار قول وجود دارد:
قول اوّل ـ اين قول كه معروف ترين و مستندترين قول است، تاريخ تولّد آن حضرت را نيمه ى شعبان سال 255 هـ. ق مى داند. ثقة الإسلام كلينى مى نويسد:
وُلد(عليه السلام) للنصف من شعبان سنةَ خمس و خمسين و مئتين):[1]امام مهدى(عليه السلام)در نيمه ى شعبان سال دويست و پنجاه و پنج هجرى قمرى متولد شده است.
علامه ى مجلسى در بحارالأنوار نيز همين تاريخ را ذكر مى كند.[2]
از شهيد اوّل (ره) نيز نقل شده است كه:
ولد(عليه السلام) بسّر مَنْ رأى يومَ الجمعة ليلا خامس عشر شعبان سنة خمس و خمسين و مأتين);[3] امام مهدى(عليه السلام) در سامرا، جمعه شب، هنگام در پانزدهم شعبان 255 هـ. ق به دنيا آمد.
ابن خلكان، يكى از علماى اهل سنّت نيز همين تاريخ را تاريخ ولادت امام مهدى(عليه السلام)مى داند.[4]
قول دوم ـ در برخى از مآخذ، تاريخ تولّد حضرت مهدى (عج) سال 256 هجرى ضبط شده است. كتاب كمال الدين[5] شيخ صدوق الغيبة[6]شيخ طوسى، از جمله ى اين منابع است.
قول سوم ـ ابو جعفر محمّد بن حرير بن رستم طبرى، تاريخ ولادت امام مهدى(عليه السلام) را سال 257 هـ ق دانسته است.[7]
قول چهارم ـ برخى، مانند على بن عيسى اربلى[8] و ابن اَبى الثلج بغدادى[9]، تاريخ ولادت امام مهدى (عج) را سال 258 هـ ق ذكر كرده اند.
همان گونه از شهيد اوّل نقل شد، مكان ولادت آن حضرت، شهر سامراء است[10] كه در نزديكى شهر بغداد قرار دارد. اين شهر، بعد از شهادت امام رضا(عليه السلام) در دوره ى حكومت معتصم عباسى بنا گرديد.
پی نوشتها:
[1]. اصول كافى، ترجمه ى جواد مصطفوى، ج 2، ص 449، انتشارات علميه ى اسلاميه، تهران.
[2]. بحارالأنوار، ج 51، ص 2.
[3]. همان، ج 51، ص 28.
[4]. همان، ج 51، ص 24.
[5]. كمال الدين، صدوق، ص 432، انتشارات جامعه ى مدرسين، 1405 هـ ق، قم.
[6]. طوسى، الغيبة، ص 139 و 147.
[7]. دلائل الامامه، محمد بن جرير بن رستم طبرى، ص 271 و 272، منشورات رضى، چاپ سوم، قم.
[8]. كشف الغّمه، على بن عيسى اربلى، ج 3، ص 227، مكتبة بنى هاشمى، 1381، هـ ق، تبريز.
[9]. تاريخ الائمه، ابن ابى الثلج بغدادى، ص 15، مكتبة بصيرتى، قم.
[10]. بحارالأنوار، ج 51، ص 28.
*****
معجزات امام مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)در بدو تولد کدامند؟
پاسخ :
قبل از پاسخ به اين سؤال، لازم است كه اشاره اى هر چند مختصر، به معنا و تعريف معجزه داشته باشيم.
محقّق خويى، در تعريف معجزه مى نويسد:
معجزه، در اصطلاح، اين است كه مدعى منصبى از مناصب الهى، براى اثبات صحت ادعايش، كارى را انجام دهد كه خارق قوانين طبيعى است و ديگران از انجام دادن آن عاجزند.[1]
چون خداوند، بعد از خاتم انبيا حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) امامان معصوم(عليهم السلام)را مجريان شريعت و جانشينان طريقت آن حضرت و حجّت خويش در روى زمين قرار داده تا راه هدايت را بر مردم هموار كنند و از آن جا كه همواره در طول تاريخ، مدعيان دروغين نبوّت و امامت، واقعيّت را بر مردم مشتبه مى كردند و مردم را به گمراهى و ضلالت مى كشاندند، لازم است كه راهى براى شناخت امام و حجّت، قرار داده شود. اين راه و علامت، همان است كه در اصطلاح متكلمان، «معجزه» خوانده مى شود و در اصطلاح قرآن، «بيّنه» و «آيه» ناميده مى شود. خداوند مى فرمايد:
(لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ...);[2]
ما، رسولان خود را با دلائل روشن (معجزه) فرستاديم و با آنان، كتاب و ميزان نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.
در روايتى از امام صادق(عليه السلام) درباره ى علت اعطاى معجزه از سوى خداوند، سوال شد. حضرت، در جواب فرمودند: «معجزه، علامتى است از طرف خداوند كه آن را فقط به انبيا و رسل و امامان اعطا مى كند تا صدق آنان از دورغ دروغگو شناخته شود.». [3]
حال، با توجّه به اين كه جميع مسلمانان، به جواز كرامت اولياى خدا عقيده دارند ـ چنان كه تفتازانى مى گويد: «جمهور مسلمانان، به جواز كرامت اولياى خدا معتقد هستند[4]» ـ پس انجام دادن معجزات و كرامات از سوى امامان معصوم(عليه السلام) ـ و از جمله امام زمان (عج) ـ كه حجت هاى خداوند بر روى زمين و وارثان زمين هستند، امر عجيبى نيست. با مراجعه به كتاب هاى تاريخى و روايى و ورق زدن صفحات آن، مشاهده مى كنيم كه معجزات و كرامات فراوانى از سوى آنان به وقوع پيوسته است.
1- تولّد بدون ظاهر شدن آثار حمل از امام حسن عسكرى(عليه السلام) نقل شده كه به حكيمه (دختر امام جواد(عليه السلام)) فرمود: «امشب، به خانه ى ما بيا; زيرا، امر مهمّى رخ خواهد داد.». حكيمه پرسيد: «چه اتفاقى؟». امام(عليه السلام)فرمود: «قائم آل محمد امشب به دنيا خواهد آمد.». حكيمه پرسيد: «از چه كسى؟». امام(عليه السلام)فرمود: «از نرجس.».
حكيمه مى گويد: «به نزد نرجس رفتم و به او، فرزند بزرگوارى را بشارت دادم، در حالى كه هيچ اثر حملى در او مشاهده نكردم.». [5]
چنين معجزه اى، در مورد حضرت موسى(عليه السلام) هم بيان شده است. در مادر او، يوكابد، هيچ آثار حملى ظاهر نبود[6] و تا روزى كه موسى(عليه السلام) به دنيا آمد، كسى نفهميد كه او حامله است.
2- قرآن خواندن در بدو تولّد
هنگامى كه امام مهدى (عج) از مادر تولّد شد، ايشان را به امام حسن عسكرى(عليه السلام) دادند. آن حضرت، وى را در آغوش گرفت و فرمود: «قران بخوان.». امام مهدى (عج) شروع به قرآن خواندن كرد.[7]
3- شفاى مريض لاعلاج
محمّد بن يوسف نقل مى كند، به مرضى دچار شدم كه پزشكان از علاج آن نااميد شدند. نامه اى به حضرت امام مهدى (عج) نوشتم و از آن حضرت، طلب شفا كردم. ايشان در جواب نوشتند: «ألبسك الله العافيه; خداوند، بر تو لباس عافيّت بپوشاند.». مدّتى نگذشت كه شفا پيدا كردم و وقتى پزشكان از اين ماجرا مطلع شدند، گفتند: «اين شفا و عافيت، به يقين، از جانب خداوند بوده است.». [8]
4- طلا شدن سنگريزه يكى از اهالى مدائن مى گويد: به همراه رفيقم، به حج مى رفتيم. در نزديكى موقف، فقيرى به سوى ما آمد. ما به او جواب ردّ داديم.
سپس به سوى جوانى خوش سيما كه ردايى پوشيده بود رفت. او، سنگى از روى زمين برداشت و به فقير داد. شخص فقير، مدّت زيادى در حق او دعا مى كرد. در اين هنگام، آن جوان غائب شد. ما به نزد مرد فقير رفتيم و گفتيم: «واى بر تو! آيا براى گرفتن يك سنگ، اين قدر دعا مى كنى؟» كه ناگهان در دست او سنگى از طلا ديديم كه در حدود بيست مثقال مى شد. وقتى در مورد آن جوان از اهل مكّه و مدينه سوال كرديم، گفتند: «چنين شخصى از علويان است و هر سال با پاى پياده به حج مى آيد.».[9]
5- خبر دادن از غيب از پسر مهزيار نقل شده كه در سفرى با كشتى همراه پدرم بودم و مال زيادى به همراه او بود. پدرم، دچار بيمارى سختى شد و گفت: « من، در حال مردن هستم.». و در مورد آن اموال، وصيت كرد كه آن ها را به امام زمان (عج) بدهم. از اين وصيّت تعجّب كردم، ولى مطمئن بودم كه پدرم بيهوده سخن نمى گويد. با خود گفتم: «اگر امر برايم روشن شد، مانند دوران امام حسن عسكرى(عليه السلام) به وصيّت عمل مى كنم والّا آن را صدقه مى دهم.».
مدّتى در عراق بودم تا اين كه فرستاده اى از جانب امام زمان (عج) آمد و مشخصّات مال و محلّ مخفى كردن آن را گفت و حتّى بعضى از مشخّصاتى را كه خودم هم نمى دانستم، بيان كرد و من هم مال را به او دادم.[10]
[1]. آلاء الرحمن فى تفسير القرآن، ص 3، (به نقل از: إيضاح المراد فى شرح كشف المراد، ص 345، ربانّى گلپايگانى).
[2]. الحديد: 25.
[3]. بحارالأنوار، ج 11، ص 71.
[4]. الإلهيات من شرح المواقف، تحقيق على ربانى گلپايگانى، ص 132.
[5]. مدينة المعاجز، سيدهاشم بحرانى، ج 8، ص 10 و 26، مؤسسه ى معارف اسلامى، چاپ اوّل، 1416 هـق.
[6]. قصص قرآن يا تاريخ انبياء، هاشم رسولى محلاتى، ج 2، ص 46، انتشارات علميه ى اسلاميه، چاپ پنجم، 1407 هـق.
[7]. تبصرة الولى، سيدهاشم بحرانى، ج 18.
[8]. بحارالأنوار، ج 51، ص 297; اصول كافى، ج 1، ص 519.
[9]. اصول كافى، ج 1، ص 332; مدينة المعاجز، ج 8، ص 71.
[10]. الغيبة، شيخ طوسى، ص 282، مؤسسه ى معارف اسلامى، قم، چاپ اوّل، 1411.
*****
در روايات ذكر شده است كه هنگام ظهور امام زمان،جنگ و خونريزي و فساد فراوان روي ميدهد، و از طرفي گفته ميشود كه بايد زمينه را براي ظهور ايشان فراهم كرد با اعمال نيك، و من از زبان يكي از روحانيون شنيدم كه ميگفتند فساد كنيد تا آقا بيايد، حال نميدانم كدام يك درست است؟
پاسخ :
از جمله نشانههاي غير حتمي ظهور، گسترش فساد و تباهي است و نبايد اين فساد و تباهيها را جزو زمينهها و عوامل ظهور دانست. ما در مقابل اين سؤال پاسخهايي ارايه ميدهيم و قضاوت را به عهدة خود شما ميگذاريم.
الف. براي شكل گرفتن و تحقق هر پديده، چه طبيعي و چه اجتماعي، عوامل وشرايط چندي لازم است و معمولاً اين پديدهها با يك سري نشانهها و علايم همراه است. از اين رو، عوامل و نشانههاي پديده را بايد شناخت و تفاوت ميان آن دو را بايد دانست تا در هنگام بيان عوامل و نشانهها، دچار سردرگمي و اشتباه نشويم.
عوامل و شرايط ايجاد هر پديده، يك سري چيزهاست كه با پديده، ارتباط استلزامي و انفكاك ناپذير دارند و بايد آنها تحقق پيدا كنند تا پديده محقق شود. اينها در شكل گرفتن پديده نقش دارند و بدون اينها، پديده تحقق نخواهد يافت.
امّا نشانههاي يك پديده، علامتهايي است كه از وقوع پديده يا نزديكي وقوع آن، مردم را آگاه ميكند و فايده آن، علم پيدا كردن به وقوع پديده يا نزديكي وقوع آن است؛ نه اين كه نقشي در ايجاد پديده داشته باشند. يعني با آشكار نشدن نشانه و اتفاق نيفتادن آن نيز پديده ميتواند شكل بگيرد.
بنابراين، نسبت ميان شرايط يك پديدة مشروط با پديده، نسبت استلزامي و انفكاك ناپذير است، در حالي كه نسبت ميان نشانه با پديده نشاندار، نسبت غير استلزامي و انفكاك پذير است.
پديده ظهور و تشكيل حكومت جهاني حضرت حجت ـ عليه السّلام ـ نيز از اين قاعده مستثني نيست. و شرايط و عوامل و نشانههايي دارد. شرايط و عواملي مانند وجود قانون جامع و كامل (قرآن وسنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ)، مجري قانون (حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ)، آماده بودن عدهاي از اهل ايمان براي ياري آن حضرت و جانبازي در راه اهداف او، و.... و نشانههايي مانند خروج سفياني، نداي آسماني، فرو رفتن زمين در منطقة بيداء، خروج يماني، قتل نفس زكيّه، و زياد شدن فساد و تباهي در اين عصر و....
البته نشانهها نيز دو گونهاند: 1. نشانههاي حتمي و قطعي؛ 2. نشانههاي غير حتمي.
علايم غير حتمي با ظهور، ارتباط استلزامي ندارند. زيرا ممكن است برخي از آنها اصلا واقع نشود ولي ظهور تحقق يابد. و احتمال دارد برخي از نشانهها حادث شود ولي ظهور توأم و همزمان با آنها شكل نگيرد و بدين بيان كه: اين نشانهها، بيانگر ظرف تحقق ظهور باشند، مانند اين كه گفته شود: نامه رسان هنگامي ميآيد كه هوا صاف باشد. منظور اين است كه نامه رسان در زمان نامساعد بودن هوا نخواهد آمد، نه اين كه هر وقت هوا صاف بود او ميآيد. در باب علايم ظهور نيز مراد اين است كه حضرت مهدي ـ عليه السّلام ـ در غير اين اوضاع ظهور نخواهد فرمود، نه اين كه هر وقت اين اوضاع پديدار شد، حضرتش بايد ظهور كند. از مباحث ياد شده بر ميآيد كه فساد و... شرط ظهور نبوده بلكه نشانههاي ظهور هستند.
نتيجه: فساد و... شرط ظهور مصلح كل نيستند تا با دامن زدن به آن، تحقق ظهور را شتاب بخشيم. فساد و اصلاح، دو نقطة مقابل و ضد يكديگرند و ايجاد فساد، تناسبي با تحقق اصلاح و ظهور مصلح كل ندارد. به صراحت قرآن، يكي از اهداف آمدن انبيا و فرستادن كتابهاي آسماني، رساندن مردم به اين سطح از رشد و فرهنگ و تعالي است كه خود با اختيار، قسط و عدل را بر پادارند. (حديد / 25).
بنابراين، مهمترين وظيفه ما در دوران غيبت، رسيدن خود و رساندن ديگران بدين فرهنگ است تا با آمادگي كامل، به پا دارنده عدل و دادگستر گيتي را پذيرا شويم. شناخت صحيح دين و امام زمان و اهداف او و هماهنگي با آن اهداف از وظايف اين دوران پرخطر است.
ب: از سوي ديگر آن چه كه در روايات دربارة تكليف شيعيان در عصر غيبت و اقدامات براي نزديكي ظهور آمده است بيانگر پرهيزگاري و تهذيب نفس در اين عصر است.
در روايت است كه: هر كس دوست دارد از اصحاب حضرت باشد، بايد منتظر باشد و در اين حال به پرهيزكاري و اخلاق نيكو رفتار نمايد، در حالي كه منتظر است.[1]
با توجه به چنين رواياتي روشن است كه از جمله چيزهايي كه موجب فراهم آمدن زمينههاي ظهور است پرهيزكاري و تقوا است نه فساد و تباهي.
ج. حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در نهج البلاغه ميفرمايد:
توجه كنيد كه هر مأمومي را امامي است كه به او اقتدا ميكند، و از نور علمش برخوردار است (بخش نامهها) اقتدا كردن به امام به معناي الگو قراردادن حضرت بيان شده است بنابراين همان گونه كه در اين زمان امام عصر (عج) عمل به واجبات و ترك محرمات و ساير تكاليف واجب و مستحب را در سرلوحه زندگي خود قرار دادهاند وظيفه شيعيان نيز اين چنين است نه فساد و تباهي.
د. از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل است كه فرمود:
«كونوا لنا زيناً و لا تكونوا علينا شيئاً؛ اي شيعيان زينت ما باشيد».[2]
اين روايت بيانگر آن است كه شيعيان در تمام زمانها بايستي براي اهل بيت زينت باشد و زينت شدن براي اهل بيت جز با پرهيزكاري و تقواي الهي و پرهيز از فساد و تباهي سازگاري ندارد.
با توجه به نكات فوق روشن ميشود كه فساد و تباهي از نشانههاي ظهور است، امّا وظيفه ما پرهيز از آن است، و انجام دادن فسادها و منكرات، مخالفت با قرآن و سنت است.
و آن چه را كه موجب فراهم شدن زمينههاي ظهور شده و ظهور را نزديك ميكند آن است كه ما وظايف خود را به نحو احسن انجام دهيم، وظايفي هم چون اندوهگين بودن براي آن حضرت، دعا براي تعجيل فرج آن حضرت، توسل به حضرت و غيره.
شما ميتوانيد براي اطلاع بيشتر به كتابهاي مكيال المكارم و خلاصه آن به نام تكاليف مردم در عصر غيبت و النجم الثاقب، مرحوم نوري، وظيفه الامام في زين غيبة الامام رجوع نماييد.
منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مكيال المكارم.
2. النجم الثاقب.
پی نوشت:
[1] . غيبت نعماني، ص 106.
[2] . الكافي، ج 2، ص 77، ح 9.
*****
چرا بايد قبل از ظهور امام زمان حوادث تلخي مانند سفياني اتفاق افتد؟ و اگر زمين از ظلم و جور پُر نشود امام زمان ديگر ظهور نمي كند و ديگر به او نيازي نيست و در احاديث آمده كه يَملأ الارض عدلاً وقسطاً كما مُلئت ظلماً و جوراً. آيا منظور اين است اگر زمين پر از عدل باشد ديگر ظهور نخواهند كرد؟
پاسخ :
بخش اول
1. وجود علائم(حوادث) ريشه در روايات معتبر معصومين داشته و در آن رويدادهاي قبل از ظهور پيشگوئي شده است تا اينكه روح انتظار و اميد همواره در بشر زنده و امر ظهور حتمي و محقق جلوه نمايد. از اين روي پيشگويي معصومين از حوادث و علائم پيش از ظهور لطفي از ناحية ايشان و بر طبق مصالح است.
2. وجود علائم و حوادث تلخي چونان دجّال و سفياني از مقولة هست است و نه از مقولة بايد. يعني اين طور نيست كه بايد فساد و فسق دجّال صفتان صورت پذيرد تا ظهور انجام بگيرد بلكه فساد و تباهي ايشان صورت مي پذيرد و بعد از آن ظهور به وقوع مي پيوندد. به عبارت ديگر از آنجا كه علم آغاز و انجام عالم در دست معصومين مي باشد، تنها ائمه گزارشي از رخدادها و حوادث قبل از ظهور همچون دجال و سفياني داده اند؛ نه آنكه دعوت و سفارش به فسق و فجور دجال صفتان و سفياني منش ها كرده باشند. بنابراين بيان رويدادهاي قبل از ظهور توسط ائمه، صرف يك پيشگويي از اوضاع و احوالات مستكبرين و معاندين و مفسدين مي باشد.
و البته مجال يافتن امثال سفياني براي جنايت و فساد نتيجة محروم ماندن جامعه جهاني از نعمت امام ظاهر است و اين محروميت نيز جزاي سستي انسان ها در فراهم كردن زمينه هاي ظهور امام معصوم ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ است.
3. وجود رخدادهاي حتمي قبل از ظهور گوياي صدق گفتار كلام معصومين در پيشگويي هاي ايشان است و عدم تحقق آن كذب گفتار كلام ايشان خواهد بود در حالي كه كلام معصوم، همواره مصون از خطا و كذب است.
بخش دوم
1. فلسفة ارسال رسل و انزال كتب در طول تاريخ بشر، هدايت و سعادت او بوده است زيرا همواره بشر در ورطة انحرافات بوده و نيازمند به هادي مي باشد. لكن خود كامگي ها و ستم هاي بشر با وجود هدايت هاديان در طول تاريخ زندگي او عامل ظلم و جور و مانع عدالت بوده است از اين روي خاستگاه وجود ظلم و جور و فراگير شدن آن ستم پيشگان بر جهان و انسانيت مي باشد. و نه ارادة الهي. زيرا خداوند همواره بشر را به سعادت و حقيقت و عدالت دعوت كرده است.
2. بشر همواره به خاطر مطامع خود فرصت هدايت هاديان را به شكل جهاني آن از ايشان گرفته و خود را حاكم و هادي دانسته است. از اين روي بر طبق فلسفة غيبت خداوند اراده نمود آخرين وصي رسول خاتم خود را ذخيره نموده و ظهور و اجراي برنامة جهاني او را در گرو شرايط و علائم قرار دهد زيرا در غير اين صورت نقض غرض از هدف خلقت كه همانا اجراي توحيد محض است حاصل مي آيد.
«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[1] جن و انس را مگر براي عبادت (و پرستش محض خداي متعال) خلق نكردم.
3. پر شدن جهان از ظلم و جور نسبي است نه مطلق. يعني حاكميت و مديريت جهان به دست قليلي از ستمگران است كه با زر و زور بر ديگران مسلط هستند.
زيرا همواره انسانهاي حق طلب و عدالت خواه در طول تاريخ زندگي بشرفراوان بوده اند. از اين روي اين طور نيست كه ظلم و جور همه چيز و همه كس را فرا گرفته و همه را ظالم و ستمگر كند تا امام مهدي ظهور نمايد! بلكه همين قدر كه مديريت جهان به دست ستمگران است فراگيري ظلم و جور صدق مي كند. وانگهي خواست الهي به عنوان يكي از اركان امر ظهور مقدم بر علائم و قواعد ظهور مي باشد هم چنانكه در بعضي از روايات آمده است كه اگر خداوند بخواهد مي تواند امر ظهور را در يك شب اصلاح نمايد.
4. هيچگاه زمين به نحو تام قبل از ظهور پر از عدل نخواهد شد زيرا بينش عميق براي مديريت جهان تنها ازعهدة يك معصوم بر خواهد آمد چه اينكه غير معصوم در طول تاريخ زندگي بشر چنين حالتي را حتي در سطح يك كشور به وجود نياورده است چه رسد در سطح يك جهان. از اين روي چنين تصوري نا ممكن خواهد بود. آري! برابر آموزنده هاي ديني، بشر موظف به رعايت موازين انساني و ديني بوده است تا بستر را براي امر عدالت جهاني آماده سازد. در غير اين صورت به وظيفة خود عمل نكرده است.
قال علي «عليه السّلام»:
الناس اعداء ما جهلوا
مردم دشمن آنند كه نمي دانند.
نهج البلاغه، ح، 438
پی نوشت:
[1] . ذاريات، 56
*****
چرا علائم و نشانه هاي ظهور همه از نوع خشن مي باشد؟
پاسخ :
امام پدري مهربان، همدمي شفيق و همراهي خيرخواه است.[1] در حجم نگاه سبز او، افق ها،رنگ مي بازد. دريغا! در گوش ما همواره، از قهر مهدي ـ عليه السّلام ـ گفته اند و ما را از شمشير و جوي خون او ترسانده اند و از مهر و عشق او به انسان ها و تلاش و فريادرسي او به عاشقان و منتظران خود كم تر گفته اند هيچ كس به ما نگفت كه اگر او بيايد، فقيران را دستگيري، بي خانمان را سامان، بي كسان را همدم، غافلان را تذكر، گم گشتگان را راه، دردمندان را درمان و در يك كلام، خاك نشينان عالم را تاك نشين خواهد كرد.
قهر او نيز جلوة محبت او است، چه اين كه قهر او بر جماعتي اندك و ناچيز از معاندان و نژاد پرستاني خواهد بود كه علي رغم رشد فكري انسان ها در آن عصر،و هدايت ها و معجزات آن حضرت و نزول مسيح ـ عليه السّلام ـ از آسمان و اقتدايش به وي باز هم به او كفر مي ورزند و حكومت عدلش را گردن نمي گذارند و در زمين فساد مي كنند، كساني مانند صهيونيست ها كه جز زبان زور، هيچ زباني نمي فهمند، و اين يعني خارها را از سر راه انسان و انسانيت برداشتن و مهر در چهرة قهر.
بنابراين نبايد بركات و رحمت هاي عصر ظهور را ناديده بگيريم و فقط از زاوية قتل و كشتار به آخر الزمان و حكومت مهدي ـ عليه السّلام ـ بنگريم. بركاتي چون رشد معنويت و اخلاق،[2] امنيت عمومي،[3] امنيت قضايي،[4] ريشه كن شدن[5] فقر از جامعه، عمراني و آباداني[6] و فراواني باران[7] و... همه و همه از پي آمدهاي آن دولت كريمه است. و اگر بعضي از علائم ظهور هم چهره اي خشن دارند آن هم به خاطر مصلحت هايي است كه وجود دارد مصلحتي از جنس ترساندن معاندان و دستگيري مهدي جويان به خيمة او.
قضاوت شما پرسشگر گرامي گرچه تا حد زيادي درست است ليكن به شكل كامل هم درست نيست زيرا در ميان علائم ظهور علائم نويدبخش نيز وجود دارند از جمله نداي آسماني كه از علائم حتمي ظهور است. امام باقر ـ عليه السلام ـ در اين باره فرموده اند: ندا دهنده اي از آسمان ندا مي دهد فلان بن فلان (مهدي ـ عليه السلام ـ فرزند امام حسن ـ عليه السلام ـ) امام شماست.[8]
بدون ترديد شنيدن صداي جبرئيل كه بشارت به نزديك شدن ظهور مي دهد براي مؤمنان و صالحان بسيار مسرّت بخش و گوارا خواهد بود.
در عين حال اين مطلب نيز واقعيت دارد كه اكثر قريب به اتفاق نشانه هاي ظهور به تعبير شما خشن مي باشند. اين مي تواند معلول عوامل مختلفي باشد از جمله:
1. رخ دادن واقعه هاي خشن و پر درد و رنج در ميان انسان هاي آخرالزمان معلول دوري آنها از هدايت هاي ظاهري امام معصوم ـ عليه السلام ـ است. بي ترديد بشريت اگر از نعمت ولايت الهي بي بهره باشد و با سوءاختيار خود به دين و ارزش هاي اخلاقي و انساني پشت كند سرانجامي جز نگون بختي و فتنه انگيزي نخواهد داشت. رخ دادن حوادث ناخوشايند در آخرالزمان معلول چيزي نيست جز سيطره هواهاي نفساني بر انسان هاي دوران آخرالزمان و به همين دليل است كه بسياري از آنچه در روايات به عنوان نشانه هاي ظهور ذكر شده اند مانند: جنگ ها و مرگ فراگير، فساد و تباهي، قتل و غارت رواج بي ديني و... انحرافاتي هستند كه در ميان انسان ها رخ خواهند داد. و اين سرنوشتي است كه انسان ها با اختيار خود آن را برگزيده اند نه اينكه خداوند بدون دليل آن را برايشان مقدر كرده باشد.
2. اين مسئله مي تواند دليل ديگري نيزداشته باشد به اين توضيح كه:
يكي از شرائط ظهور امام مهدي ـ عليه السلام ـ ايجادآمادگي مردمي است. آمادگي مردمي يعني خسته شدن بشريت از وضع موجود و فهم اين واقعيت كه انسان هاي معمولي توانايي اصلاح وضع موجود را ندارد. در صورت به وجود آمدن چنين وضعيتي انسان ها دست به سوي آسمان دراز مي كنند و از خداوند مي خواهند كه موعودش را براي نجات آنها بفرستد.
يكي از راه هاي رسيدن به اين آمادگي اين است كه انسان هاي آخرالزمان انواع ناملايمات را تحمل كنند، فقر، فقدان امنيت، جنگ هاي فراگير، طاعون، خروج سفياني و... از عواملي هستند كه از يك سو انسانها را از وضع موجود خسته مي كند و از سوي ديگر انسان ها به عيان مي بينند كه از دست كسي كاري ساخته نيست. نتيجة فراگير شدن چنين وضعيتي در ميان انسانها ايجاد آمادگي عمومي براي ظهور منجي آخرالزمان خواهد بود. و آشكار است كه با تحقق وضعيت مطلوب و آرماني در ميان انسانها چنين آمادگي اي براي ظهور شكل نخواهد گرفت.
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:
پيش از ظهور قائم ـ عليه السلام ـ پنج علامت حتمي تحقق خواهد يافت: خروج مردم از يمن، سفياني، نداي آسماني، كشته شدن نفس زكيه و خسف (فرو رفتن لشگري در سرزمين) بيداء.
بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 52، ص 204
پی نوشت:
[1] . تحف العقول، ص 324.
[2] . الخصال، ابو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابويه قمي، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، ج 2، ص 254، حديث 1051 حضرت علي ـ عليه السّلام ـ هنگامي كه قائم ما قيام كند. كينه هاي بندگان نسبت به يكديگر از دل ها زدوده مي گردد.
[3] . پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، ... زمين را از عدالت پر مي كند ... نه خوني به ناحق ريخته مي شود و نه خوابيده اي را بيدار مي كنند. بحارالانوار، ج 52،ص 290.
[4] . ابن طاووس، ملاحم، ص 202،تأليف رضي الدين علي بن موسي بن طاووس، مؤسسة الاعلمي بيروت.
[5] . مفيد، ارشاد، ص 344، بصيرتي قم.
[6] . طبسي، الشيعه و الرجعه، ج 1، ص 168، چاپ الآداب، نجف اشرف.
[7] . مجلسي، بحارالانوار، ج 52،ص 337، مؤسسة الوفاء بيروت.
[8] . بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 52، ص204.
*****
در مورد اينكه مي گويند: اين عصر، عصر ظهور است توضيح دهيد و دلائلي بيان كنيد؟
پاسخ :
در رابطه با اين پرسش بايد توجه داشت كه وقت ظهور حضرت مهدي (عج) طبق روايات و اخبار يك امر ناگهاني و جزء اسرار الهي است كه هيچ كس از آن آگاهي ندارد.
بنابراين اگر منظور از سؤال، شناخت دقيق وقت ظهور باشد پاسخ منفي است چون اين موضوع براي احدي معلوم نمي باشد و اگر كسي براي ظهور حضرت تعيين وقت نمايد و تاريخ و زمان براي آن ذكر كند بدون شك دروغ بافته است و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ چنين كسي را دروغگو ناميده اند.
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمودند: «تعيين كنندگان وقت ظهور دروغ مي گويند. تعجيل كنندگان وقت ظهور دروغ مي گويند، تعجيل كنندگان هلاك مي گردند و تسليم شوندگان نجات مي يابند و به سوي ما اهل بيت رجوع و بازگشت مي نمايند.»[1]
خود حضرت بقية الله (عج) مي فرمايد: «و اما ظهور فرج بسته به ارادة خداي متعال دارد كساني كه براي ظهور، وقت تعيين كنند دروغگو هستند.»[2]
طبق اين دسته روايات احدي از وقت ظهور حضرت ـ عليه السلام ـ باخبر نمي باشد اما اينكه آيا خود حضرت از وقت ظهورش به علم غيب آگاهي دارد و يا نه؟ مطلب ديگري است كه در بحث ما ثمره عملي ندارد. آنچه مسلم است اين است كه كسي ديگر از اين موضوع اطلاعي ندارند و بهمين جهت حق اظهار نظر در اين خصوص را نخواهند داشت.
ولي اگر منظور از «اين عصر، عصر ظهور است» اين باشد كه در اين عصر نشانه هاي نزديك شدن زمان ظهور، مشاهده مي شود و شرائط بگونة پيش مي رود كه اميد رسيدن به عصر ظهور را نويد مي دهد، چنين سخني صحيح و بجا است زيرا گرچه نمي توان از تعيين وقت ظهور حرفي به ميان آورد ولي با توجه به روايات زيادي كه در رابطه با علائم ظهور حضرت وارد شده است، قيام حضرت منوط به مساعد شدن شرايط طبيعي و جهاني از يكسو، و آمادگي عمومي از سوي ديگر مي باشد.
از اين نظر مي توان گفت كه: با توجه به شرايط جهاني، گو اينكه سمت و سوي تحولات و رخدادها، سهولت ارتباطات و وابستگي جوامع امروزي، رشد صنعت و تكنولوژي اطلاعات و... زمينه را براي چنين رخداد عظيمي به تدريج آماده مي كند و از نظر افكار عمومي نيز توجهات مردم نسبت به حضرت ـ عليه السلام ـ به شدت رو به افزايش است و برخي از صاحب نظران مثل آيت الله العظمي مكارم شيرازي از اين مسأله به عنوان «ظهور صغرا» ياد نموده است.
ايشان در اين زمينه مي گويد: همانطور كه براي حضرت مهدي (عج) يك غيبت صغرا و يك غيبت كبري است براي ظهورش نيز يك ظهور صغرا و يك ظهور كبري است مانند موقعي كه آفتاب مي خواهد طلوع كند قرص خورشيد هنوز پيدا نشده اما هوا نيمه روشن است و بعد خورشيد ديده مي شود ظهور حضرت نيز چنين است در ظهور صغرا توجه مردم به امام زمان (عج) زياد مي شود و همه جا صحبت از امام زمان (عج) است و جلسات امام زمان (عج) پرشور و همه جاگير مي شود طوري كه مردم تشنه مي شوند و خود را آماده مي كنند. ما تصور مي كنيم كه در اين عصر و زمان، ما ان شاء الله، در بين الطلوعين ظهور حضرت مهدي (عج) قرار داريم.»[3]
نتيجه اينكه: بررسي شرايط جهاني و تحليل روند تحولات و در نتيجه خوشبيني نسبت به نزديك شدن به عصر ظهور، مطلبي است عقلائي و صحيح كه از مطالعة وضعيت اجتماعي و نگاهي به شرايط جهاني بدست مي آيد. آنچه مردود و بي اساس است و در روايات به شدت از آن نهي شده و علماي شيعه يكصدا به آن مخالفت نموده مي كنند تعيين وقت ظهور است.
منابع جهت مطالعة بيشتر:
1. عصر ظهور، علي كوراني، سازمان تبليغات اسلامي.
2. امامت، غيبت، ظهور، مسجد مقدس جمكران، واحد تحقيقات.
امام محمدباقر ـ عليه السلام ـ فرمود:
«منتظران ما بارها غربال مي شوند تا تنها راد مردان يكرنگ و يكدل در جبهه حق و پادگان وليّ قائم باقي بمانند.»
شيخ طوسي، الغيبة، ص 239، مكتبة نينوا
پی نوشت:
[1] . الغيبه نعماني، ص 204، باب 11، حديث 8، چاپ اول 1422، نشر انوار الهدي، قم.
[2] . كمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق، ص 484، «نقل از يكصد پرسش و پاسخ ـ رجالي تهران ـ ص 160».
[3] . فصلنامة انتظار، شماره 5، ص 24 «با اندك تغيير و تخليص».
*****
افرادي بر اين نظرند كه جديداً گذر زمان بسيار سريعتر شده و گاه به علت شدت سرعت احساس نمي شود. آيا اين مسأله صحت دارد؟ و آيا دليل بر نزديك تر شدن به زمان ظهور امام عصر ـ عليه السلام ـ مي باشد؟ لطفاً توضيح دهيد
پاسخ :
در خصوص مطلب عنوان شده در سؤال بايد توجه داشت كه چنين اظهار نظري هيچ پايه و مبناي علمي ندارد. زيرا گذر زمان در نظام خلقت، براساس گردش منظم زمين به دور خود در شبانه روز و به دور خورشيد در طول سال، تنظيم گرديده و هيچگونه اختلال و يا سرعت و كندي. حتي كمتر از ثانيه در گردش مداوم روز و شب، وجود ندارد.
اساساً، محاسبات نجومي و تقويمي و خبر از رخدادهاي آسماني، مبتني بر همين نظم دقيق كرات فلكي است و حتي دانشمندان براساس اين نظم دقيق و فوق العاده اي كه ميان كرات سماوي حاكم است، مي توانند حوادث ده ها و بلكه صدها سال آينده را با معيارهاي دقيق رياضي. پيش بيني نمايند
بنابراين مطلب مذكور در سؤال هرگز واقعيت نداشته و كساني كه مدعي سرعت و يا تغييرات در گذر زمان مي باشند، احتمالاً بخاطر كثرت مشغله و تراكم كار دچار چنين تواهمي شده اند و رفت و آمد روز و شب را زودگذر احساس مي كنند و الّا هيچ دليلي بر صحت اين مسأله وجود ندارد و نيز در روايات مربوط به علائم ظهور چنين چيزي ذكر نشده و اين سخن ربطي به مسأله ظهور حضرت ولي عصر (عج) ندارد
امام زمان (عج) فرمود
براي تعجيل ظهور من خيلي دعا كنيد كه فرج و گشايش امور شما نيز در آن است.
منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، ص 577، تهران، نشر انتشارات اعلمي
*****
احمد در مسند خود از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و اله ـ نقل ميكند كه«در آخرالزمان» قومي خروج ميكند به نام رافضه كه اسلام را رفض نموده و همه چيز اسلام را ردّ نموده و قبول نميكند» كه مسلّماً آن افراد، همان شيعيان هستند.
پاسخ :
جواب اجمالي اين پرسش و شبهه، اين است كه؛ اين روايات اعتبار ندارد و تطبيق آن بر شيعه نيز به هيچ وجه صحيح نميباشد و ناشي از تعصب كور سؤال كننده ميباشد.
براي روشن شدن بيشتر موضوع لازم است اولاً: اعتبار سند اين حديث، ازديدگاه علما اهل سنت ـ به طور فشرده ـ مورد ارزيابي قرار گيرد. ثانياً: انتساب عنوان«رافضه» يا «روافض» به شيعه و اتهام خروج از اسلام به آنان، بررسي و ريشهيابي شود. ثانياً: تاريخچه و مباني فكري شيعه، مورد اشاره كوتاه واقع گردد.
الف . مخدوش بودن سند اين حديث
اين حديث ـ ضمن اينكه در هيچكدام از صحيحين به عنوان دو منبع معتبر حديثي اهل سنت وجود ندارد و مسلم و بخاري اين حديث را نقل ننمودهاند ـ در سند آن افرادي مثل: ابوعقيل يحيي بن متوكل و اسماعيل النواء قرار دارد كه از نظر علماء رجال و شخصيتهاي حديثشناس اهل سنت نظير: ابن حجر عسقلاني و ذهبي و ... غير قابل اعتماد شناخته شده و نقلهاي آنان مورد خدشه واقع گرديده و انكار شده است. ابن حجر، رجالشناس طراز اول اهل سنت، در مورد قدح، يحيي بن متوكل ـ به نقل از علماء حديث ـ اينگونه تعابير تند در مورد وي ذكر نموده است: فيه ضعف شديد، احاديثه منكره و...[1]عمروبن عاصم نيز در كتاب خود(كتاب السنة) بعد از نقل اين حديث، در مقام بررسي سندي، ميگويد: اسناده ضعيف، يحيي بن متوكل و شيخه كثير و هو اسماعيل، ابواسماعيل النواء، كلاهما ضعيف. و ساق الذهبي هذالحديث مما انكر. بنابراين طبق ضوابط و معيارهاي رجالي خود اهل سنت، سند اين حديث مخدوش است و فاقد ارزش و اعتبار لازم ميباشد.
ب . كالبد شكافي و مصداقيابي اصطلاح «رافضه» در مسأله خلافت
براي تحليل صحيح اصطلاح«رافضي» و كاربرد آن نسبت به افراد و يا گروهي خاص، ابتدا ميبايد معناي اين واژه در لغت مورد عنايت قرار گيرد. واژههايي چون:«رافضه»، «رافضي» و «روافض» عناوين و اوصافي است منسوب به «رفض» و در مورد اشخاص و يا افرادي بكار ميرود كه نسبت به يك امري واكنش منفي داشته و از آن فاصله بگيرد.
لغت«رفض» كه اصل و ريشه اين كلمه است به معناي جداي و مفارقت ميباشد. ابن منظور ميگويد: «الرفض تركك الشئ. رفضت الشئ، تركته و فرقته»[2]
با اين بيان معلوم ميشود كه كلمة«رفض» بيانگر يك عمل و يك واكنش طبيعي شخصي نسبت به مسأله خاصي است، و هرگز اين واژه و مشتقات آن ـ في حد نفسه ـ مفهوم ارزشي مدح و ذمّ كسي را، القا نميكند. بلكه مدح و قدح را بايد از نوع رابطه و انگيزه شخصي در اين عمل، انتزاع نمود. و لذا در موارد كاربرد اين اصطلاح ـ براي دوري از اغرابة جهل ـ قبل از هر چيز بايد، ماهيّت عمل«رفض» و دلائل آن، مدنظر قرار گيرد.
با اين توجه ـ باز نگري و ريشهيابي اصطلاح«رافضي» كه امروزه بعنوان لقب شيعه، در ميان اهل سنت، رايج و متداول ميباشد ـ اين حقيقت را آشكار ميسازد كه جعل اين اصطلاح به منظور تكفير شيعيان ـ با توجه به معناي منفي آن در ذهنهاي عموم ـ از سوي كساني كه خود مصداق واقعي و سزاوار اين گونه نسبتها است، چه قدر ظالمانه و به دور از انصاف ميباشد.!
اين اصطلاح در واقع مولود اختلاف نظر ديرينة دو گروه شيعه و سنّي، در مسأله خلافت ميباشد، در مورد شيعه كذب و بهتان عظيم است در حاليكه آنچه در قضيه بحثانگيز خلافت و جانشيني پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و اله ـ معيار حق از باطل ميباشد، بدون شك، مواضع و دستورالعملهاي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و اله ـ در اين خصوص است كه هم بايد صداقت و ايمان افراد و يا كژي و نفاق آنان، در اين قضيه، با محك پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ سنجيده شود و هم اينكه ويژگيهاي لازم در مورد نصاب خليفه شدن، از ناحيه پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ تعيين گردد.
اشتباه عظيم و جبرانناپذير برادران اهل سنت در اين امر بسيار مهم و كليدي، آنان را با چالش شديد مشروعيت مواجه كرده و در برابر يك تناقض و بنبست دائمي قرار داده است. تناقض و بنبستي كه هرگز قادر به حل آن نبوده و هيچ توجيه صحيح و معقول، براي آن نخواهند يافت!
به راستي آقايان و مريدان شيخين، در رابطه با صدها سؤال كمرشكن ـ كه خود گره كور آن را به گردن آويختهاند ـ چگونه ميتوانند پاسخگو باشند؟ قضية دردناك (قلم و دوات) كه داستان غمانگيز آن در منابع اهل سنت مثل صحيحين[3]نقل گرديده است چگونه قابل توجيه است؟ مخصوصاً فاجعه تكان دهندة نسبت هذيان به رسول الله ـ العياذ بالله ـ توسط خليفه دوم،[4]كه ماية شرمساري و روسياهي تاريخ ميباشد، با چه منطقي قابل دفاع است؟[5] در حاليكه قرآن كريم صريحاً سخنان پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ را وحي ميداند[6] و مردم را به تبعيت محض از او امر مينمايد.[7] اين فاجعه كه معروف به (يوم الخميس) ميباشد، نالة وامصيبتاي ابن عباس صحابي پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ را بلند نموده است كه با فرياد«الرزيه» خود عمل ممانعت عمر از انجام دستور پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ مبني بر كتابت وصيت پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ را به عنوان ام الفتن امت اسلام، به جهانيان گوشزد نموده است.[8]
آيا فرياد رساي تاريخ را ميتوان ناشنيده انگاشت و مدعي سكوت پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و اله ـ در امر خطير خلافت شد؟آيا امثال؛ ابوبكر و عمر و معاويه از چنين عقل و درايتي برخوردار كه هوشمندانه و زيركانه، در مورد آينده جهان اسلام، فكر نمايند و زعيم بعد از خود را تعيين كنند اما بنيانگذار اسلام، در مورد آينده امت خويش و دستآوردهاي 23 سالة خود هيچگونه چارهانديشي، نكرده و بدون اينكه در اين مورد سخني برلب براند، خيل عظيم امت را بلاتكليف رها نموده است؟ فما لكم كيف تحكمون
تكليف خطبه تاريخي پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ در همايش بزرگ 120 هزار نفري غدير خم، چه ميشود؟ كه در آن پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ بر اساس دستور الهي مأموريت يافت تا به طور رسمي در حضور انبوه جمعيت حجاج، علي ـ عليه السّلام ـ را به جانشيني خود معرفي نمايد[9]. در اين همايش شخص ابوبكر و عمر جزء پيشگامان بيعت با علي ـ عليه السّلام ـ بودند و هر كدام با جمله «بخ بخ لك يا علي اصحبت مولاي و مولي كل مؤمن و مؤمنه»[10]
اين پيمان الهي را، امضا نمودند. اين داستان تاريخي كه اسناد آن از طريق نقل خود اهل سنت به 110 نفر صحابي ميرسند و در منابع خود آنان ثبت گرديدهاند.[11] اگر راست است چرا از سوي برادران اهل سنت، ناديده گرفته شده و ميشود؟ و اگر دروغ است پس چگونه با تواتر نقل گرديده است؟.
بالاخره، اين تناقض، كي بايد حل شود؟ اگر مشروعيت خلافت خلفأ برخواسته از نص و نصب پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ ميباشد پس چرا خليفه در سقيفه تعيين گرديد و اگر منشأ مشروعيت انتخاب امت اسلامت است پس چرا جناب ابوبكر عمر را با وصيت، به جانشيني منصوب نمود؟ با چه منطقي آقايان، شيعه را به جرم و تبعيت از سفارشات پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ در امر خلافت علي ـ عليه السّلام ـ و ملازمت با اهل بيت ـ عليه السّلام ـ رافضي قلمداد نموده و متهم به خروج از اسلام مينمايند؟ منصفانه قضاوت كنيد چه كساني فرامين صريح پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ را تخطه نمودند و تمرد آشكار خود را در مقابل پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ بارها نشان دادند؟ چه كساني از اسلام فاصله گرفتهاند و رافضي واقعي چه گروهي است؟ شيعه يا اهل سنت؟!
واقعيت تلخ:
مسأله جانشيني بلافصل اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ با توجه به آنچه اشاره شد ـ موضوعي نيست كه كسي بتواند آن را انكار نمايد، مگر از روي جهالت، تعصب و لجاجت. اما نكته اساسي در اين مورد، درك اين معما است كه برادران اهل سنت ـ علي رغم وجود اسناد ترديدناپذير و مدارك قطعي در اين خصوص ـ چگونه تا اين حد نسبت به خلافت آقايان اهل سقيفه، حساسيت و پافشاري دارند، سرّمطلب چيست؟
واقعيت اين است كه برادران اهل سنت ـ بويژه علماي آنان ـ در اين قضيه خود را در برابر يك عمل انجام شده ميبينند. و چون شالوده و بنيان فكري خود را بر اين اساس باطل، بنا نهادهاند و همه چيز اسلام را با تارهاي عنكبوتي خيمه سقيفه گره زدهاند لذا حاضراند همه چيز را به پاي اين مسأله ذبح نمايند ـ وجحدوا بها و استيقنتها انفسهم ظلما و علوا[12] زيرا آقايان تمام حيثيت خود را در گرو اين قضيه ميبينند! به همين دليل آنان ـ بر اساس نرخ تعيين شده از سوي اربابان سقيفه- به جاي محك قرار دادن پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ و گفتار و رفتار آن حضرت در اين مسأله، چشم بسته عملكرد خلفا را معيار سنجش حق از باطل ميدانند و مخالفت با آن را، موجب خروج از اسلام ميپندارند و «روافض» لقب ميدهند!
اگر بنا باشدكه، قدرتطلبي خلفا و اقدامات كودتاچيانة آنان، در كارشكني و مخالفت علني با وصاياي پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ مقياس ورود و خروج به دين، انگاشته شود. شيعه نه تنها از چنين نسبتي باك ندارد بكله آن را شايسته و مايه افتخار خود ميدانند ولي اگر بنا است اطاعت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و همراهي اهلبيت ـ عليه السّلام ـ به عنوان «رفض» و خروج از اسلام، تلقي گردد،ساحت شيعه از چنين اتهاماتي مبرّا بوده و كساني سزاوار چنين القابي هستند كه موجب انحراف امت گرديدهاند و نيز كساني كه آگاهانه، اين ضلالت و بدعت بزرگ را، سرمايه ايمان خود، قرار دادهاند.
ج . شناسنامه شيعه
كلمه «شيعه» كه در اصل به معناي پيرو و ياور مي باشد،[13] اصطلاحاً به كساني كه معتقد به خلافت بلافصل اميرالمؤمنين علي ـ عليه السّلام ـ و امامت ائمه معصومين، ميباشند، اختصاص دارد.[14] و به همين جهت كه اعتقاد به اصل «امامت» نقش محوري در تفكر شيعي دارد، اصطلاح«اماميه» نيز در مورد آنان بكار ميرود.
تاريخ پيدايش شيعه، به تاريخ ظهور اسلام باز ميگردد و هسته اولي آن توسط پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ در سالهاي نخست بعد از بعثت، در جلسة ويژه، بنا نهاده شد، در اين جلسه، پيامآور اسلام ضمن دعوت علني قريش به ايمان و پذيرش دين مقدس اسلام در سخناني كه معروف به (حديث يومالدار)[15] علي ـ عليه السّلام ـ را به عنوان وصي و خليفه بعد از خود معرفي نمود.
و نيز خود پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ اين نام «شيعه» را براي پيروان علي ـ عليه السّلام ـ برگزيد. حضرت در طول دوران بعثت، مكرراً طي سخناني كه به منظور پيشگيري از انحراف امت و شناسائي مقام رفيع علي ـ عليه السّلام ـ و شأن و منزلت پيروان ولي، ايراد نموده است هم علي ـ عليه السّلام ـ را محور حق[16] ـ عليه السّلام ـ و ملازم قرآن كريم [17] دانسته و اطاعت از او را معيار ايمان و كفر اعلام كرده است، و هم پيروان او را با نام «شيعه» به عنوان تنها گروه اهل سعادت و بندگان شايسته الهي، ياد نموده است.
بنابراين، شيعه هم از نظر پيشينة تاريخي، هويت روشن و درخشاني دارد و هم از نظر مباني فكري، شيعه تنها مجموعهاي است كه اصالت و جوهر اسلامي خويش را حفظ نموده و به خاطر برخورداري از موهبت امامت و رهبري معصوم توانستهاند تفسير صحيحي از انديشههاي ناب اسلامي و قرآني، به بشريت عرضه نمايند و به حركت پويا و بالنده خود ادامه دهند.
در اين جا مناسب ميدانم كه جهت اطلاع كساني كه در اين زمينه نياز به مطالعة بيشتري دارند، تعدادي از كتابهايي كه توسط انديشمندان و شخصيتهاي علمي شيعه و سني در اين رابطه نوشته شدهاند را معرفي نماييم:
1 . شيعه در اسلام، علامه محمد حسين طباطبايي.
2 . اصل الشيعه و اصولها، محمدحسين كاشف الغطاء.
3 . نشأه التشيع، سيدمحمدباقر صدر.
4 . الشيعه هم اهل السنه،دكتر محمد تيجاني.
5 . ازمة الخلافة و الامامه،اسعد وحيد قاسم.
6 . الامامة و القياده، احمد عزالدين.
7 . الامامة تلك الحقيقة القرآنيه، زهيربيطار.
8 . حقيقت الشيعه الاثنا عشريه، اسعد وحيد قاسم.
سخن آخر اينكه: سؤال كننده محترم و برادران اهل سنت را به تفكر و انصاف دعوت ميكنيم مگر نه اين است كه درد اصلي امت اسلام، اختلاف و تفرقه ويرانگر است؟ آيا سرنوشت فلسطين براي عبرت كافي نيست؟ آيا دامن زدن به اختلافات مذهبي و فتواي تكفير ملتهاي مسلمان مثل: پاكستان، افغانستان، و... را با كشتار و قتلهاي جمعي گرفتار نكرده است چرا به جاي دامن زدن به تعصبات كور، راهي را كه بزرگاني چون شرف الدين و شيخ سليم، آيت الله بروجردي و شيخ محمود شلتوت، طي نمودهاند، و امروزه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، حضرت آيت الله خامنهاي شخصاً ابتكار پيگيري و تعميق مسأله تقريب مذاهب اسلامي براي رسيدن به وحدت و اخوت امت اسلام را به عهده دارند، مورد بيمهري قرار ميدهيد. قدري منصفانه قضاوت كنيد.
پی نوشت:
[1] . تهذب التهذيب، ابن حجر عسقلاني، ج9، ص287، چاپ دارالفكر(1421 ه ـ 2001 م) بيروت.
[2] . لسان العرب، ابن منظور، ج7، ص156، چاپ قم، (1405ه -1363م)
[3] . صحيح مسلم بن حجاج نيشابوري متوفاي (261ه)، ج5، ص76، طبع دارالفكر، بيروت، بيتا. صحيح محمدبن اسماعيل بخاري متوفاي(256ه) ج7، ص9، و ج5،ص138، چاپ سوم،(1413-1993) المكتب الاسلامي ـ بيروت.
[4] . دعوه ان الرجل ليهجر حسبنا كتاب الله ـ پاسخ به بدانديشان ـ نوشته محمد علي انصاري، چاپ اول ـ تيرماه 1347 ـ قم، حكمت.
[5] . جالب اين است كه جنون قدرت خليفه دوم را وادار نموده بود كه با تهديد منكر رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه و اله ـ شود: و الله مامات رسول الله و ليبعنه الله فليقطعين ايدي رجال وارجلهم، ر.ك، كتاب ازمة الخلافة و الامامه، نوشته اسعد وحيد قاسم، ص68، چاپ اول، (1418-1997) الغدير، بيروت، به نقل از صحيح بخاري.
[6] . ان هو الا وحي يوحي، (سوره نجم، آيه 4).
[7] . ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا.(سوره حشر، آيه7)
[8] . و كان ابن عباس يقول: ان الرزيه كل الرزيه ما حال بين رسول ـ صلي الله عليه و اله ـ و بين ان يكتسب لهم دلك الكتاب، ر.ك، صحيح بخاري، ج7،ص9، و ج8،ص161، و ج5ص138، صحيح مسلم چاپ دارالفكر، بيتا، ج5، ص135.
[9] . يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالة و الله يعصمك من الناّس(مائده،67).
[10] . ر.ك، پاسخ به بدانديشان يا حمايت از اسلام و تشيع، ص252، نوشته محمدعلي انصاري، چاپ حكمت، (تيرماه1347)، قم.
[11] . ر.ك: شيعه ميپرسد، نوشته سيدعلي اكبرواعظ موسوي (محبالاسلام )ج1،ص125، چاپ سوم(1362) تهران.
[12] . سوره نمل، آيه 14.
[13] . الشيعة؛ الدعوان و انصار، معجم مقايس اللغة، احمد بن فارس، ماده (الشيعه).
[14] . شيعة الرجل، بالكسر، اتباعه و انصاره... و قد غلب هذا الاسم عل كل من يتولي علياً و اهلبيته حتي صار اسماً لهم خاصاً (قاموس المحيط فيروز آبادي).
[15] . عن علي ـ عليه السّلام ـ قال رسول الله ـ صلي الله عليه و اله ـ يا بني عبدالمطلب اني قدجئتكم بخير الدنيا و الاخرة و قدامرني الله ان ادعوكم اليه فايكم يوأزروني علي هذا الامر ـ علي ان يكون اخي و وصي و خليفتي فيكم؟ قال: فاحجم القوم عنها جميعاً و قلت: يا نبي الله اكون وزيرك عليه فاخذ برقبتي ثم قال:ـ هذا اخي و وصي و خليفتي فيكم فاسمعوا له و اطيعوا ـ (كنزالعمال، متقي هندي، ج13، ص 114، چاپ مؤسسة الرساله(1409-1998) بيروت)
[16] . علي ـ عليه السّلام ـ مع الحق و الحق معه حيثمادار.(المعيار و الموازنه، ابوجعفر الاسكافي، ص45، تحقيق محمد باقر المحمودي، بيتا)
[17] . علي مع القرآن و القرآن مع علي، شبهاي پيشاور، ص 683، سلطان الواعظين شيرازي، ، چاپ 32، پاييز 1366، دارالكتاب الاسلاميه.
منبع: ا ندیشه قم