اسب ، دوست دیرین انسان( 2)

۱ ـ ميزان كشندگي بـــــــالا ( صددرصد) به طوري كه پس از ظهور علايم بيماري چه در انسان و چه در حيوان درمان پذير نبوده و بيمار محكوم به مرگ مي باشد. ۲ ـ افزايش روند موارد حيوان گزيدگي انساني كه بناچار سالانه مبالغ زيادي صرف خريد سرم و واكسن ضد هاري جهت درمان و پيشگيري مي گردد.
سه‌شنبه، 8 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسب ، دوست دیرین انسان( 2)
اسب ، دوست دیرین انسان 2
اسب ، دوست دیرین انسان( 2)

تهیه کننده : مجید مکاری
منبع : راسخون


بیماری های اسب
بیماری هاری در اسب

هاري يك بيماري ويروسي كشنده است كه مخصوص گوشتخواران اهلي و وحشي بوده و انسان و ساير حيوانات خونگرم پستاندار به طور تصادفي و غالباً از طريق گزش به آن مبتلا مي شوند.
اين بيماري به دلايل ذيل داراي اهميت مي باشد:
۱ ـ ميزان كشندگي بـــــــالا ( صددرصد) به طوري كه پس از ظهور علايم بيماري چه در انسان و چه در حيوان درمان پذير نبوده و بيمار محكوم به مرگ مي باشد.
۲ ـ افزايش روند موارد حيوان گزيدگي انساني كه بناچار سالانه مبالغ زيادي صرف خريد سرم و واكسن ضد هاري جهت درمان و پيشگيري مي گردد.
۳ ـ تلفات و خسارات اقتصادي زياد
۴ ـ و …

عامل بيماري:

ويروسي است بي هوازي و نروتروپ يعني تمايل به سيستم عصبي دارد و وقتي به سيستم عصبي مركزي حمله نمايد تقريباً هميشه موجب مــــــرگ ميزبان مي گردد.
ويروس هاري در حرارت ۵۰ درجه سانتي گراد در مدت ۱۵ دقيقه و در حرارت ۶۰ درجه در مدت ۳۵ ثانيه و در حرارت ۱۰۰ درجه سانتي گراد در مدت چند ثانيه از بين مي رود.
بنابراين براي ضدعفوني وسايل آلوده كافي است چند دقيقه آنها را بجوشانيد و يا از فنل و الكل استفاده نماييد.

مخازن بيماري:

كليه حيوانات خونگرم پستاندار چه وحشي و چه اهلي اعم از گوشتخوار ـ علفخوار ـ جوندگان و از پرندگان ( خفاشها ) به اين بيماري حساس مي باشند.

راههاي سرايت بيماري :

۱ ـ اصلي ترين راه سرايت بيماري از طريق گازگرفتن به وسيله حيوانات مي باشد. در مورد گربه و گربه سانان از طريـــــق پنجه كشيدن انتقال بيماري صورت مي گيرد، زيرا گربه دايماً مشغـــــــول ليسيدن پنجه ها يش مي باشد و پنجه ها آلوده به بزاق مي شوند و در موقع پنجه كشيدن مي تواند ويروس را از طريق خراش به انسان منتقل نمايد.
۲ ـ راه پوست:
بيماري هاري از راه پوست سالم قابل سرايت نيست، ولي اگر كوچكترين خراش يا زخمي در پوست وجود داشته باشد قابل سرايت مي باشد.
۳ ـ راه مخاط ها :
سگها و گربه هاي به ظاهر سالم كه در اواخر دوره نهفتگي بيماري هاري هستند مي توانند ويروس را از طريق ليسيدن مخاط لب ـ چشم و بيني به صاحبان خود منتقل نمايند.
۴ ـ انتقال از راه دستگاه گوارش:
انتقال بيماري از اين طريق بعيد به نظر مي رسد، ولي بايد از خوردن گوشت و ساير فرآورده دامهاي مبتلا به هاري خودداري نمود.

علايم بيماري در حيوان:

دوره كمون يا نهفتگي در سگ و گربه ۲ تا ۳ هفته و گاهي چند ماه است. مهمترين علايم تغيير در رفتار و عادات حيوان مي باشد ، به گونه اي كه حيوان بيش از اندازه به صاحب خود انس مي گيرد و به گوشه اي پناه مي برد و بالاخره در اثر فلج اندامي و دستگاه تنفسي تلف مي شود و يا در بيشتر مواقع حيوان مضطرب و كم كم به صورت وحشي و درنده درآمده و به هر كس و هر حيوان كه سر راه او باشد حمله مي كند ـ كف از دهانش سرازير شده و به علت عدم امكان بلع بر اثر گرسنگي ـ تشنگي و سرانجام بر اثر فلج دستگاه تنفسي مي ميرد.

علايم بيماري در انسان :

دوره نهفتگي در انسان معمولاً بين ۲ تا ۸ هفته و گاهي كمتر از ۵ روز و به طور نادر تا يكسال و بيشتر نيز ديده مي شود.

علايم بيماري هاري در انسان :

اين بيماري شامل چند مرحله است.
در دوره مقدماتي بيماري كه ۲ تا ۳ روز قبل از ظهور علايم اصلي است افسردگي، بي قراري، خستگي، بي اشتهايي ، تف اندازي، سوزش و خارش و گاهي درد در محل گزش ديده مي شود؛ پس از اين دوره انسان نسبت به تمام محركهاي فيزيكي، شيميايي، حسي و بويايي واكنش نشان مي دهد. كوچكترين صدا يا نور او را به شدت متشنج مي كند و خود را به در و ديوار مي زند؛ اطراف دهان او را كف مي پوشاند و بيمار عطش فراوان دارد، ولي به علت انقباض عضلات گلو قادر به نوشيدن آب نمي باشد و با ديدن يا شنيدن صداي آب به شدت تحريك مي شود و همچنين عبور هوا نيز از روي صورت باعــــــث تحريك بيمار مي شود.
پس از آن بيمار بر اثر انقباضات شديد عضله قلب و فلج دستگاه تنفسي فوت مي نمايد.
اقدامات لازم جهت فرد حيوان گزيده:
۱ ـ خارج ساختن و تميز نمودن ويروس هاري از محل زخم:
تا حد مقدور در ساعات اوليه پس از گزش بايد لابلاي زخم را حداقل به مدت ۵ تا ده دقيقه با آب تميز و صابون عميقاً مورد شستشو قرار داد. اين عمل مهمترين قسمت پيشگيــــــري از هاري به حساب مي آيد و مي توان ادعا كرد كه بيش از ۵۰ درصد پيشگيري از بيماري مربوط به رعايت اين مسأله است.
۲ ـ خارج كردن صابون از لابلاي زخم‌:
با استفاده از شيلنگ و فشار آب بايد كف صابونهاي باقيمانده را از لابلاي زخم خارج نمود، زيرا باقيمانده صابون مي تواند مواد ضدعفوني كننده را بي اثر نمايد.
۳ ـ ضد عفوني نمودن زخم:
زخم را بعد از شستشو بايد با الكل ۶۰ تا ۷۰ درجه يا محلول بتادين يك درصد و يا ساير مواد ضدعفوني نمود (زخم را هيچ وقت نبايد پانسمان نمود زيرا ميكروب هاري بي هوازي است و بر اثر پانسمان رشد آن سريع خواهد شد).
۴ ـ ارجاع فرد به مراكز بهداشتي درماني جهت تلقيح واكسن و سرم
و پيگيري جهت تكميل نوبتهاي واكسن (كه اين مسأله بايد با پيگيري، آموزش و حساسيت كامل دنبال گردد) ضمناً وضعيت واكسيناسيون توأم يا ثلاث فرد مجروح بايد مورد بررسي قــرار مي گيرد. اگر واكسيناسيون كامل باشد فقط يك نوبت واكسن به عنوان يادآور كافي است، در صورتي كه مجروح بر ضد كزاز قبلاً ايمن نشده باشد. اولين نوبت واكسن و همچنين سرم ضدكزاز به مقدار مورد نياز با نظر پزشك به وي تزريق مي شود و مطابق دستور عمل نوبت هاي بعدي واكسن را ادامه مي دهيم.

واكسن هاري

واكسن هاري از كشت سلولي تهيه مي شود و آن را مي بايست در ۵ نوبت در روزهاي: صفر ـ ۳ ـ‌۷ ـ ۱۴ ـ ۳۰ به صورت عضلاني و حتماً در عضله دلتوئيد بازو تلقيح نمود. در اطفال كمتر از ۲ سال واكسن در ناحيه فوقاني و جانبي ران تزريق مي شود. هرگز نبايستي واكسن را در عضله سرين تلقيح كرد.
اگر فردي مورد گزش سگ قرار گيرد و سگ در دسترس باشد بايد آن را به مدت ۱۰ روز بسته و تحت مراقبت قرار داد و در اين مدت اگر علي رغم تأمين آب و غذاي كافي حيوان تلف شد، به احتمال زياد حيوان هار بوده و بايستي واكسيناسيون هاري تا نوبت آخر ادامه پيدا كند، ولي اگر بعد از ۱۰ روز حيــــوان سالم ماند نتيجه مي گيريم سگ هار نيست و از ادامه واكسيناسيون يعني نوبتهاي ۱۴ و ۳۰ خودداري مي نماييم .
تذكر : اگر فردي با ۴۸ ساعت يا بيشتر تأخير مراجعــــــه نمايد مي توانيم دوز اوليه واكسن را به دو برابر افزايش دهيم.

سرم هاري :

سرم هاري كه در حال حاضـــر مورد استفاده قرار مي گيرد از پلاسماي انساني تهيه شده و هيچ نوع مخاطره اي در برندارد و احتياج به تست نيز ندارد.
مقدر آن ۲۰ واحد به ازاي هر كيلوگرم وزن و در عضله بايد تلقيج نماييم. بهتر است نصف سرم را در داخل و اطراف زخم و نصف ديگر را در عضله تلقيح نماييم.
در چه مواردي علاوه بر واكسن سرم نيز مورد نياز مي باشد:
۱ ـ گزش توسط حيوانات وحشي
۲ ـ اگر حيوان اهلي باشد ولي متواري شده باشد
۳ ـ اگر فرد داراي زخمهاي عميق و متعدد به ويژه در ناحيه سر، صورت، گردن و نوك انگشتان باشد.
تذكر مهم : كليه موارد حيوان گزيدگي چه اهلي و چه وحشي را بايد هار تلقي نمود و بيمار را بايد فوراً تحت اقدامات پيشگيري قرار داد؛ اين موضوع به قدري اهميت دارد كه اگر حيوان گزنده مثل سگ داراي قلاده و واكسيناسيون كامل نيز باشد، مي بايست اقدامات پيشگيري و درمان را براي فرد سريعاً انجام داد يعني داشتن سابقه واكسيناسيون حيوان مانعي براي انجام « سرو واكسيناسيون » فرد نيست.

کوليک(colic) در اسب

کوليک،علل ايجاد و نحوه درمان آن :
اسبداران معتقدند از زماني که اسب بوده و هست ، کوليک هم بوده و خواهد بود . ميزان مرگ و مير اسبها از کوليک ، از هر بيماري بيشترميباشد .اين سئوال پيش مي آيد که کوليک چيست و چگونه و چرا ايجاد ميشود ؟
خطر کوليک ناشي از عدم رسيدگي درست به اسبها است که امکان بروز انباشتگي ، پيچ خوردگي روده هاي اسب ، زخم معده ،پارگي معده و انسداد روده را ايجاد ميکند و موجب بروز کوليک ميشود . معمولا کوليک بصورت آني و ناگهاني پيش ميايد و مهم است که علت اين بيماري هرچه سريعتر مشخص شود تا بتوان از پيشرفت آن جلوگيري کرد و آن را مهار نمود .
با توجه به موارد فوق تعريف کوليک همان درد شکم ميباشد که از اسپاسم کولون روده اسب صورت ميگيرد .اختلالاتي که در اسب موجب کوليک ميشوند عبارتند از :
کوليک يا دل درد عادي 83 %
کوليک ناشي از انباشتگي 7 %
کوليک گازي يا اسپاسمي 4%
کوليک ناشي از پارگي معده 2%
آماس روده 1%
انسداد اختناقي 3%

نشانه هاي کوليک در اسب مبتلا :

1- غلت زدن
2- پا کوبيدن مداوم
3- دراز کشيدن بيش از حد معمول
4- برگرداندن سر به سمت پهلو
5- تاب دادن مکرر لب بالا
6- پشت کردن به گوشه جايگاه همراه با بروز ناراحتي
7- لگد زدن به شکم
8- ايستادن با بدني کشيده
9- نشان دادن مکرر حالت دفع ادرار
10- عدم دفع مدفوع به مدت بيش از 24 ساعت
11- بي اشتهائي
12- رفتار غير عادي و افسردگي
13- تعرق
14- اسهال
بالاترين ميزان مرگ و مير اسبها ناشي از انسداد اختناقي روده ميباشد.برخي عوامل از جمله نژاد در اسب ممکن است تعداد دفعات ابتلا به کوليک را بيشتر کند مثل نژادهاي استاندارد برد ، تنسي واکينگ ، امريکن سدلبرد و وارم بلاد .
خطر انسداد کولون در پوني ها و انباشتگي در اسبهاي جنوب شرقي ايالات متحده آمريکا بيشتر است .
بيشترين عواملي که باعث کوليک ميشوند عبارتند از:
- چسبندگي هاي درون حفره شکم در اسباني که جراحي حفره شکم داشته اند .
- انباشتگي کولون بزرگ که بطور ناگهاني بروز ميکند در اسباني که به مدت زيادي در اصطبل به سر ميبرند ، و ميزان فعاليت ورزشي آنها کاهش ميابد و يا همزمان تحت درمان داروئي بوده اند.
- انباشتگي هايي با کاهش نوشيدن آب و خوردن خوراکهاي خشبي کم کيفيت و گاها نا مناسب بودن وضعيت دندانها در اسب .
- انباشتگي هاي سکوم و زخم معده با تجويز زياد " فنيل بوتازون " در ارتباط ميباشد .
خطر ابتلا به کوليک در اسبهاي اصيل (عرب) بالاتر از ساير نژادهاست . خطر کوليک در اسبهاي 2 تا 10 سال بيشتر از کره اسبها (از شير گرفته تا يکساله) و يا اسبهاي 10 سال به بالاست .
خطر ابتلا به کوليک با وقايعي همانند : آبستني ، دوره شيرواري ، تغيير جيره ، تغيير در نوع فعاليت هاي بدني ، حمل و نقل ، تب و واکسيناسيون در ارتباط ميباشد .
اسبهايي که نسبت غلات به علوفه شان بيشتر است يا روزانه 5/2 کيلوگرم يا بيشتر غذا ميخورند ، در معرض خطر بالاتري از ابتلا به کوليک هستند .
اسبهايي که خوراک پليت و مخلوط دانه غلات آسياب شده با ملاس ميخورند در مقايسه با اسبهايي که کنسانتره درجيره آنها مصرف نشده بايد بيشتر مورد توجه قرار گيرند .
کوليک را ميتوان بر اساس عامل آن در يکي از موارد زير جاي داد :
جيره غذايي ، استعداد مبتلا شدن به کوليک (نژاد) ، تغيير در حرکات دستگاه گوارش ، عفونت ، انگلها ، زخم ها .
بيماري هايي که در اسبها منجر به کوليک ميشوند به قرار زير ميباشند :
1- انباشتگي به علت خوراک خشبي کم کيفيت
2- نفخ به علت تخمير بيش از حد
3- توده مانع در مسير گوارش به علت وجود جسم خارجي
4- ايست حرکات به علت نا متعادل بودن الکتروليتهاي خون
5- افزايش قدرت انقباضي به علت واکنش سمپاتو ميتيک
6- پيچ خوردگي کولون بزرگ به علت حرکات ناهنجار
7- جابجايي و انسداد اختناقي و فتق به علت زمينه کالبد شناختي و نژادي
8- کوليک به علت سالمونلا
9- آبسه به علت اسروپتوکوکوس اکوئي
10- زخم معده و روده به علت داروهاي ضد التهاب غير استروئيدي
11 - آماس کولون پشتي يا Dorsal colitis است.

علل کوليک :

...1- انگلها :
انگلها از علل ايجاد کننده کوليک هستند و برنامه هاي مهار کننده آلودگي انگلي ميزان بروز کوليک را کاهش ميدهد . بيماريهاي ناحيه سکوم و ناحيه ايلئون به سکوم با آلودگي به کرمهاي پهن گره خورده نشان دهنده اين است که اين آلودگي نوعي عامل خطر ساز است
2- انباشتگي :
بلعيدن اجسام خارجي هم ميتواند عامل کوليک باشد . انباشتگي شن در کولون به انسداد مي انجامد و بلع اجسام خارجي از جمله ميخ ، سيم و يا سنگهاي نوک تيز ممکن است اولين گام براي تشکيل سنگ روده باشد . بالا بودن پ هاچ کولون و غلظت کانيها موجب سنگ ميشود . تکه هاي لاستيک ، الياف نايلوني مثل موکت و طناب نايلوني ، مو ، سنگها و بذر گياهان از علل شناخته شده انسداد روده ميباشند .در ضربات فيزيکي به حفره شکم ممکن است بخشي از روده جابه جا شود .
پارگي مزانتر با ضربات به شکم و سخت زايي در ماديان ها در ارتباط است .
هماتوم يا خون مردگي ، گرچه در ديواره روده نادر ميباشد ، ولي در ديواره روده کوچک و کولون بزرگ مشاهده شده است . نقايص مادر زادي هم از ديگر عوامل ايجاد کوليک ميباشند . آماس روده به خاطر آماس مخاط يا ديواره روده ، سالمونلا(باکتري گرم منفي) در مراحل آغازين و پريتونيت پس از عمل جراحي ميتوانند کوليک ايجاد کنند . عفونت حفره شکم بخاطر آسيب ديده گي روده ميتواند عامل کوليک باشد . آلودگي مجاري لنفاوي در روده ناشي از اسروپتوکوکوس اکوئي و گونه هاي رودوکوکوس بوجود مي آيند ، که بعدا در روده چسبندگي ميدهند و انسداد و کوليک در پي خواهد داشت .
3-مسموميتها :
برخي داروها و اقلام غذائي مورد استفاده در جيره در صورت مصرف بيش از حد باعث بروز کوليک ميشوند .
زخمهاي دستگاه گوارش :
در کره اسبهاي دچار زخم معده احتمال کوليک وجود دارد . همچنين در کره اسبهاي 4 تا 6 ماهه در صورت بروز زخم دوازدهه بدليل اينکه تخليه معده از حالت هنجارخارج ميشود ممکن است کوليک روي بدهد .
نشانه هاي زخم معده عمدتا کم اشتهائي ، لاغري يا کارکرد ضعيف است . در زخمهاي شديد ، شدت کوليک به اندازه اي است که انجام عمل جراحي اجتناب نا پذير است .
زخم معده يا روده ميتواند از عوارض تجويز طولاني مدت داروهاي ضد التهاب غير استروئيدي باشد .
يکي از نشانه هاي مسموميت با فنيل بوتازول در اسب کوليک است که در آغاز بصورت حاد و در نهايت به شکل مزمن در مي آيد . انسداد روده و يا حرکات نا هنجار روده مثل به دام افتادگيها ، پيچ خوردگيها و جابجايي روده باعث ايجاد کوليک ميشوند .
تغيير در مقدار کلسيم و پتاسيم سرم خون با کوليک ارتباط دارد و هر دو از علل انسداد ميباشد . افت کلسيم ميتواند موجب انسداد و يا جابجايي کولون و ساير کوليکهاي حاد گردد .
تجويز پتاسيم در موارد هيپوکالمي ميتواند حرکات روده را بهبود بخشد . ميزان منيزيم هم در حرکات روده موثر است . معمولا اسبهايي که به کزازعلفي مبتلا ميشوند ، ميزان کلسيم و منيزيم خون آنها کاهش ميابد و يا در اسبهايي که به مدت طولاني از غذا محروم مانده اند کاهش منيزيم خون موجب تغيير در حرکات دستگاه گوارش و نهايتا کوليک ميشود .
سکوم و کولون بخشي از دستگاه تخميري دستگاه گوارش اسب ميباشد که هضم سلولز و سنتز اسيدهاي چرب فرار در آن انجام ميگيرد . عوامل خطر سازي چون افزايش مصرف دانه غلات ، تغيير در فعاليت بدني اسب و يا تغيير جيره ممکن است از علل کوليک باشد .

( آبله اسب) Horse Pox

آبله اسب قابل سرايت به انسان و گاو ميباشد. عامل آبله اسب ظاهرا همان ويروس آبله گاو است و به آبله انسان نزديك است. احتمالا هر سه اين ويروسها گونه هاي مختلف يك نوع ويروس مي باشند و در اثر عادت كردن به انواع مختلفي از حيوانات بيماريزايي بيشتري براي نوع مخصوصي پيدا نموده اند. ويروس اسبي به گاو انتقال يافته و ويروس آبله گاوي نيز اسب را مبتلا ميسازد. همچنين با ويروس آبله اسبي در گاو يا آبله گاوي در اسب ميتوان ايمني ايجاد كرد. اشخاصي كه بر ضد آبله مايه كوبي نشده باشند , در صورت پرستاري اسبهاي مبتلا دچار جراحاتي نظير آثار حاصل از مايه كوبي بر ضد آبله ميشوند.
در حال حاضر بيماري آبله در انسان در دنيا ريشه كن شده است. ( اعلام سازمان بهداشت جهاني )
چندين سال است كه بيماري آبله اسب از ايالات متحده يا اروپا گزارش نميشود. با ريشه كن شدن بيماري آبله انسان در دنيا احتمال بروز آبله اسب كاهش يافته است. ميزبان طبيعي ويروس اسب است ولي ويروس ميتواند در گاو و انسان نيز بيماري ايجاد كند. عفونت از اسبي به اسب ديگر توسط انسان يا لوازم و تجهيزات موجود در باشگاههاي سواركاري و پرورش اسب و يا توسط حشرات صورت مي گيرد. انتقال به انسان از طريق مستقيم و تماس با حيوان مبتلا صورت مي گيرد و در انسان فرم خفيف بيماري وجود دارد.
بيماري در انسان بصورت ضايعات آبله بر روي انگشتان و دستها و بازوها و بندرت ساير نقاط بدن ظاهر مي شود. گاهي اوقات احساس خارش و درد در محل زخم وجود دارد. در برخي موارد تب و بيقراري عمومي وجود داشته كه توقف فعاليت بيمار را براي مدت يك يا چند روز ايجاد مي نمايد.
بيماري در اسب ممكن است به دو شكل بروز كند. شكل كم اهميت تر ، عفونت بخلق پاي اسب بوده و ظاهرا بوسيله دستهاي آلودهء نعلبندان و افرادي نظير آنها بوجود مي آيد. اين عفونت به عنوان گريس پا يا پاي گريسي ( Grease heel ) شناخته شده است. از علائم بيماري دانه هاي كوچكي است ( آبله ) كه تبديل به تاول مي شود ، كم كم دانه ها چركي شده و روي آنها را دلمه خشك مي پوشاند و زخمها خشك ميشوند. در خلال تظاهرات اوليه ، پاها تا حدي دردناك بوده ، ممكن است اندكي لنگش ايجاد ، ليكن واكنش عمومي وجود نداشته يا چندان شديد نيست.
در شكل ديگر بيماري جراحات بصورت دانه هاي متعددي در سطح داخلي دهان،روي لثه، زير زبان و داخل لبها ايجاد و به زودي به تاول تبديل ميشود. دانه ها كم كم چركي شده و حيوانات مبتلا خصوصا حيوانات جوان تقريبا هميشه تب داشته و ممكن است بشدت بيمار شوند( حيوانات مسن تر ممكن است تب خفيفي نشان دهند ) حالت عمومي بويژه در كره اسبها خيلي بد است و ممكن است تلف شوند. اسبهاي مبتلا اشتهاي خود را از دست ميدهند ، بزاق از دهان جاري بوده و حيوانات دهان خود را جهت تسكين درد در آب فرو مي برند. اين شكل بيماري ابتدا با جراحات محدودي شروع ميشود ، سرانجام تمام مخاط دهان را فرا مي گيرد و گاهي به مجراي بيني نيز سرايت مي كند.
تشخيص قطعي توسط آزمايشگاه صورت مي گيرد. ويروس را ميتوان از طريق كشتهاي بافتي مختلف و جنين مرغ جدا نمود.
براي آبله اسب يا درمان زخمهاي آبله ، داروي خاصي وجود ندارد.خشك نگهداشتن زخمها ، آنتي بيوتيك ( فرم موضعي ) جهت جلوگيري از آلودگي ميكروبي و داروهاي مسكن جهت تسكين درد مفيد است.
ضد عفوني كردن وسايل و لوازم تيمار، سواركاري و... توصيه ميشود. بهبودي از اين بيماري با ايجاد ايمني قوي همراه است. از آنجايي كه جراحات پوستي بيماري ناراحتي كمتري براي اسب ايجاد مي كند ، برخي از كارشناسان عقيده دارند كه با آلوده ساختن اسب از طريق بين پوستي مي توان حيوان را در برابر شكل خطرناك بيماري ايمن ساخت. هر دو ويروس آبله گاوي و آبله اسبي به افراد واكسينه نشده بر عليه آبله انسان انتقال يافته ، ليكن به افراد واكسينه شده منتقل نمي گردند. با ريشه كن شدن بيماري آبله انسان در دنيا ، اهميت آبله حيوانات كاهش يافته است.

رينگ ورم (ring worm) و رين رات (rain rot) در اسب

وضعيت کلي پوست و پوشش بدن اسب نشان دهنده وضعيت سلامتي قابل اطمينان آن است. پوست صاف و براق از مشخصات يک اسب سالم است، در حاليکه پوست مات، زبر و خشن ممکن است نشان دهنده بسياري از مشکلات اساسي در اسب باشد. پوست اسب هميشه با حمله تعداد زيادي از عوامل گوناگون از جمله: ويروسها، باکتريها و ميکروبهاي بيماريزاي ديگر و همچنين گزش حشرات مواجه است.
علائم مربوط به بيماري پوستي متغير بوده و ممکن است از يک درگيري ساده پوست با زخمهاي جداگانه تا زخمهاي پيشرفته همراه با خارش و ريزش مو را شامل گردد.
دو شکل بيماري پوستي که در اسب بيشتر اتفاق مي افتند عبارت اند از: رينگ ورم (درما توفيتوزيس dermatophytosis) و رين رات (درماتوفيلوزيس dermatophylosis) .
رينگ ورم يک عفونت قارچي است که مي تواند از اسبي به اسب ديگر از طريق لوازم تيمار مشترک و لوازم سواري و ساز و برگ و يراق اسب منتقل گردد. رطوبت، تراکم جمعيت و شلوغ بودن گله و هواي تاريک و نمور جزء عوامل مساعد کننده بيماري محسوب مي گردند.
رينگ ورم اغلب در اسبان جوان (يک تا سه سال) و گاهي مسن تر ديده مي شود. در حيونات ضعيف و ناتوان رينگ ورم در ابتدا به شکل زخمهاي کوچک ظاهر گشته و به دنبال آن ريزش مو اتفاق افتاده و زخمها به شکل لکه هاي مدور و کروي شکل درآمده و دلمه روي آنها مي بندد.
در اينحالت چنانچه درمان انجام نگيرد زخمها پيشرفت کرده و بزرگ مي شوند، موها شکننده تر و ريزش موها بيشتر شده و زخمها التهاب پيدا مي کنند و متورم مي گردند.
زخمهاي رينگ ورم در اسب بيشتر در محل تماس با زين و تنگ اسب، صورت (اطراف چشم) و پاها ايجاد مي گردد. ممکن است اين زخمها با خراش شديد همراه باشند. ميزان انتقال قارچ مولد رينگ ورم بسيار سريع بوده و به راحتي مي تواند از اسبي به اسب ديگر منتقل شود. چنانچه در يک گله اسب به بيماري رينگ ورم مشکوک شديد، خيلي سريع اقدامات درماني و پيشگيري کننده مناسب از جمله جدا کردن اسب بيمار از بقيه گله، ضدعفوني کردن زخمهاي اسب بيمار و همچنين ضدعفوني نمودن وسايل و تجهيزات اسب مربوطه را انجام دهيد.
درمان شامل استفاده از داروهاي ضد قارچ مانند Clorox (به ميزان 1 به 10 در اب) و همچنين شامپوي ميکونازول (miconazole) است. درمان بايستي روزانه و تا پنج روز متوالي ادامه يافته و سپس به صورت هفتگي انجام گيرد تا زخمها به خوبي التيام يابند.

رين رات (rain rot)

به عنوان يک تاول مرطوب و گرم شناخته مي شود. اندامهاي حرکتي خصوصا قسمتهاي انتهائي آن درگير شده ولي ممکن است به يک مسموميت عمومي تبديل گردد. عمل بيماري نوعي باکتري است که خصوصياتي شبيه قارچها دارد. اين باکتري در خاک ، به ويژه در خاکهاي مرطوب و در زمين هائي که در امتداد نهرها و رودخانه ها قرار دارند مشاهده مي گردد.حيوانات بيمار اغلب بعنوان مخزن عفونت محسوب گشته در انتشار بيماري نقش دارند.
رعايت نکردن مسائل بهداشتي اسب داري ها و تحريکات پوستي ايجاد شده در اسب ها مانند تحريک ايجاد شده به دنبال گزش حشرات، از عوامل مستعد کنند بيماري هستند. در اين بيماري زخمهائي در پوست بدن اسب ايجاد گشته که ممکن است اين زخمها پيشرفت کرده و بزرگ و مدور شوند و بر روي آنها پوسته هاي زخم ظاهر گردند.
کندن و برداشتن دسته هاي مو که زخم در آن محل ايجاد کرده دردناک بوده و مي تواند موجب خونريزي گردد.
دامپزشکان اغلب ترجيح مي دهند زخمهاي ايجاد شده بر روي اسبان، کوچک نگه داشته شده و توسعه پيدا نکند تا اقدامات درماني به طور کامل موثر واقع گردد. زخمها عموما بر روي پشت، کپل، گردن و پاها مشاهده مي گردند.
قرار دادن حيوانات در محيط خشک موثر بوده و آنها را از گزش حشرات محافظت مي کند. استفاده از حمام ضدعفوني کننده اسبان که داراي شامپوي يدين (iodine) يا کلر هگزيدين (chlorohexidine) و يا پروکسيد بنزوئيل (benzoyl peroxide) باشد، به طور روزانه و به مدت 7 روز بسيار موثر است. گاهي اوقات تجويز آنتي بيوتيک ضروري است و آنها را بايد به مدت يک تا دو هفته استفاده کرد.
آفتاب گرم و آب و هواي خشک مي تواند در مراقبت از رين رات بسيار موثر باشد. مشکلات پوستي مانند از دست دادن مو، التهاب و آماس پيش از ايجاد خارش حتما بايد مدنظر قرار گيرد و چنانچه زخمها پيشرفت نموده، پوسته پوسته شده و ريزش مو و خونريزي ظاهر شده باشد، مي توان گفت بيماري تشديد شده و وخيم است.
در پايان ذکر اين نکته ضروري است که هيچوقت يک بيماري پوستي را نبايد ساده انگاشته و به آن اهميت ندهيم، بلکه براي تشخيص هر بيماري پوستي و درمان آن مطالعه و تحقيق و تفحص بيشتري نموده تا بهترين روشهاي درمان و پيشگيري را انتخاب نمائيم.

بيماري لامينايتيس در اسب
چه عواملي موجب بروز لامينايتيس مي گردند؟

علت واقعي لامينايتيس هنوز ناشناخته است. اما در اثر عوامل گوناگون ممکن است لامينيايتيس ايجاد گردد که رايج ترين آنها به شرح زير مي باشد:
1- مصرف بيش از حد علوفه غني از انرژي معمولا اين نوع علوفه را کربوهيدرات بالا در فصول بهار و پائيز موجود مي باشد.
2- غذا دادن به اسبان به ميزان زياد، هنگاميکه اسبان داخل اصطبل بوده و به آخور دسترسي دارند و يا زمانيکه وعده هاي غذائي بسيار حجيمي در اختيار يک اسب قرار مي گيرد.
3- چاقي، احتمال دچار شدن حيوانات را به بيماري لامينايتيس بيشتر مي کند.
4- مسموميت خون، درنتيجه ورود سمومي که به نحوي وارد خون شده و در آن جريان مي يابند. اين حالت به واسطه برخي عوامل بروز مي کند که عبارت اند از: اسهال، پريتونيت، متريت و جفت ماندگي پس از زايمان.
5- آسيب و ضربه، صدمه و يا ضربه بسيار سخت (بويژه در اسبهاي سواري) و يا تحمل وزن زياد در حاليکه يکي از اندامهاي حرکتي در اثر آسيب بي حرکت و ثابت شده است، مي تواند باعث بروز يک حمله گردد.
6- برخي از داروها به خصوص کورتيکواستروئيدها موجب افزايش انقباض سرخرگي در پا شده و در اثر آن جريان خون در آن منطقه محدود مي گردد.
7- استرسها امکان پيشرفت لامينايتيس را در اسبان افزايش مي دهند. مانند استرس ناشي از يک سفر طولاني که در اين حالت سطوح بالائي از هورمونهاي کوتيکواستروئيد آزاد مي گردد که تقريبا اثري مشابه تجويز کورتيکواستروئيدها دارد.
8- يک جيره غذائي متشکل از علوفه آبدار به ميزان زياد و يا موادي با بازده غذائي کم مي توانند موجب بروز لامينايتيس گردد.

سير حوادثي که منجر به لامينايتيس مي شود به شرح زير است:

الف- وجود غذا به مقدار بسيار زياد در داخل معده. محلول کربوهيدرات که بايد در روده کوچک هضم گردد به داخل روده بزرگ سرازير مي شود.
ب- تعادل باکتريائي در روده بزرگ به هم خورده و باکتريهائي که از محيط قندي استفاده مي کنند غالب مي گردند و باکتريهاي هضم کننده فيبر از تعدادشان کاسته مي شود. در واقع باکتري هاي دوستدار محلول کربوهيدرات از باکتريهاي هضم کننده الياف پيشي مي گيرند.
ج- مرگ و گسيختگي باکتريهاي هضم کننده الياف به سبب وضعيت اسيدي منجر به آزاد شدن آندوتوکسينها (سموم) مي گردند. همچنين محيط اسيدي قابليت نفوذ ديواره روده را افزايش داده و سموم وارد جريان خون مي گردند. بنا بر اين فشار خون و گردش خون تحت تاثير قرار گرفته و لامينايتيس را به دنبال خواهد داشت.

تغذيه و مديريت دراسبي که دچار لامينايتيس است

1- معمولا مالکين اسب بر اين باور هستند که بايد اسبان يا اسبچه هاي مبتلا را گرسنه نگهداشت. آيا شما يه يک شخص بيمار گرسنگي مي دهيد. ارائه يک رژيم غذائي حاوي الياف سلولزي که مواد معدني و ويتامينها مکمل اين رژيم غذائي مي باشند به منظور فعال نگهداشتن متابوليسم و سوخت و ساز درون سلولي اسب يا اسبچه حياتي مي باشد.
2- عوامل ايجاد کننده بيماري را از بين ببريد.
3- حيوان را گرسنه نگه نداريد زيرا احتمال بروز سندرم هيپر ليپميا وجود دارد. اين امر زماني کاملا تحقق مي يابد که سطوح بالائي از چربي به منظور پاسخگوئي به پديده گرسنگي به داخل خون آزاد مي شوند.
4- از آنجا که مبتلايان به لنگش دچار کمبود کلسيم مي باشند. استفاده از يونجه يا کاه يونجه خرد شده مفيد است که مي تواند جوابگوي نياز کلسيم بدن باشد. جيره پيشنهادي اسبان مبتلا شامل يونجه خرد شده همراه با مکملهاي معدني و ويتامينها به اضافه علوفه خشک و آب است.

به حداقل رساندن احتمال خطر لامينايتيس

1- پيشگيري از بيماري به مراتب بهتر از درمان بيماري مي باشد.
2- اسب را حتي الامکان در برابر عوامل ايجاد کننده لامينايتيس قرار ندهيد.
3- هرگز اجازه ندهيد که اسب يا اسبچه شما بيش از اندازه چاق شود.
4- اطمينان حاصل کنيد که نعلبند شما عمل غيار کردن و تراشيدن سم را به دقت و منظم انجام مي دهد.
5- چراندن گله را به خصوص در فصل بهار محدود نمائيد. آگاه باشيد که غالبا علوفه آبدار در فصل پائيز نيز وجود خواهد داشت.
6- چنانچه در کنترل چرا و چريدن گله در يک محدوده خاص ناتوان مانديد از پوزه بند براي مدت زمان کوتاه استفاده نمائيد. يک پوزه بند شامل يک دريچه مشبک در قسمت تحتاني است که اجازه نوشيدن و جويدن را به اسبچه مي دهد.
7- در صورتي که اسبچه در داخل طويله بسته شده است و يا در چراگاهي خالي از علوفه به سر مي برد، مقداري علوفه خشک يا کاه برايش فراهم نمائيد.
8- جيره غذائي حاوي فيبر فراوان و کربوهيدرات کم به حيوان بخورانيد. چنانچه به حيوانات خود پائين تر از مقادير استاندارد و توصيه شده غذا مي خورانيد،به منظور تهيه يک جيره غذائي متعادل استفاده از مکملهاي معدني و ويتامينها را در نظر بگيريد.

تشخيص لامينايتيس

1- اسب وزن بدنش را از سمتي به سمت ديگر منتقل مي کند.
2- سخت راه رفتن
3- سمها به هنگام لمس کردن گرم به نظر مي رسند.
4- ضربانهاي قوي نبض در سرخرگ انگشتي اطراف بخلق.
5- اسب به سمت عقب رفته (پاها جلوتر از حد معمول) تا فشار ناشي از وزن، کمتر به پاها وارد آيد.

توصيه هائي سودمند به منظور جلوگيري از لامينايتيس

1- مقادير زيادي از علوفه خشبي و داراي فيبر بالا به حيوان بخورانيد.
2- تغييرات جيره کنسانتره را به تدريج و به آرامي و در يک دوره دو هفته اي انجام دهيد.
3- کنسانتره ها را کوچک نگاه داشته و با غلظتهاي مناسب با توجه به وزن و شرايط حيوان در جيره غذائي وارد کنيد و چنانچه به غذاي بيشتري نياز باشد يک وعده غذائي ديگر بدان بيفزائيد.
4- مراقب وزن اسب خود باشيد و جيره غذائي اسبان چاق را کنترل نمائيد.
5- يک جيره غذائي حاوي مقادير زيادي روغن و مخلوطي از الياف (فيبر) درشت و يا يک جيره غذائي حاوي مقادير زيادي مکعبهاي اليافي را به حيوان بدهيد.

توصيه هاي لازم جهت اداره نمودن اسبهاي مبتلا به لامينايتيس

1- در جيره غذائي حيوان علوفه هائي با ارزش غذائي پائين اضافه کنيد مانند کاه و يولاف (جو دو سر)
2- ميزان علوفه خشک و پر حجم را کم کرده و آنرا با کاه مخلوط کنيد. (رقيق کردن)
3- اسبان را از ميدانهاي شني براي مدتي خارج کنيد. (اگرچه اين عمل به راحتي قابل انجام نباشد)
4- از حصارها و نرده هاي الکتريکي به منظور محدود نمودن دسترسي به علوفه استفاده نمائيد.
5- علفها و چمنها را کوتاه نگه داريد .
6- ميزان کار و فعاليت را پيش از افزايش جيره غذائي زياد کنيد.
7- از روغن بعنوان يک منبع انرژي استفاده نمائيد. مانند روغن سويا و يا روغن سبزيجات خالص.
8- به تناوب و به مقدار کم به حيوان غذا دهيد تا منجر به پر شدن بيش از حد معده حيوان نگردد.
9- به منظور کار کشيدن از حيوان اقدام به غذادهي ننمائيد.
10- بجمع مواد قندي (Fructan) را در نظر داشته باشيد.
11- حيوانات را به چراگاه هاي سرد و يخ زده (پادوک) نبريد.
12- در صورتي که مي بايد اسبان را به چراگاه هاي لخت و کم علوفه ببريد، هوا را در نظر گرفته و از پوزه بند استفاده نمائيد تا استرس کمتري به حيوان وارد شود.

تغذيه اسبان مبتلا به لامينايتيس

زماني که اسب يا اسبچه شما به لامينايتيس مبتلا باش بهتر است که کارهاي زير را انجام دهيد:
1- حداقل يک درصد وزن بدن حيوان به او علوفه خشبي و با فيبر بالا بدهيد. (علف خشک يا کاه يولاف) اين ميزان علوفه را در وعده هاي غذائي متناوب تقسيم نمائيد.
2- جيره هاي غذائي کم حجم را به صورت متناوب و مکرر به حيوان بخورانيد.
3- مکملهاي مناسب را به منظور تامين تمامي ويتامينها و مواد معدني مورد نياز بدن حيوان به او بخورانيد.
در حالي که اسب شما بهبود مي يابد نکات زير را به منظور کاهش خطر حمله اي ديگر در نظر بگيريد:
1- در جيره غذائي حيوان حجم غلات را به کمترين حد ممکن برسانيد.
2- از منابع انرژي که کند آزاد مي شوند استفاده نمائيد. (از قبيل فيبر و روغن)
3- افزايش وزن را کنترل نموده و شرايط بدني حيوان را تا حدود سه سالگي مورد بررسي و کنترل قرار دهيد.

بيمارى مشمشه Glanders

در گذشته بيمارى مشمشمه در اکثر‌ کشورهاى اروپائى شيوع داشت ولى با به‌کارگيرى روش‌هاى کنترل و مبارزه وقوع آن به‌تدريج در طول قرون کاهش يافته است. بيمارى مشمشه هنوز در کشورهاى آسيائى و آفريقائى و آمريکاى جنوبى وجود دارد و در ايالت متحده آمريکا و اروپاى غربى از سال ۱۹۳۸ تاکنون عفونت اکتسابى به‌طور طبيعى ديده نشده است.
بيمارى مشمشه از بيمارى‌هاى واگيردار و خطرناک تک سمى‌ها بوده از جمله بيمارى‌هاى مشترک بين انسان و دام مى‌باشد.
اين بيمارى در درجه اول به‌عنوان يکى از بيمارى‌هاى اسب، الاغ و قاطر شناخته شده و تصور مى‌شود ساير حيوانات چندان حساسيتى به آن ندارد ولى تحت شرايطى گوسفند و بز به آن مبتلا مى‌شوند. سگ و گربه با خوردن لاشه آلوده تک سمى‌ها بيمار مى‌گردند. گاو و خوک به بيمارى مقاوم‌تر هستند ولى پرندگان در مقابل بيمارى کاملاً مقاوم مى‌باشند. از حيوانات زمانى‌که در شرايط بهداشتى نامساعد، خستگى مفرط و کار سنگين و تغذيه بد قرار گيرند حساسيت بيشترى به بيمارى نشان مى‌دهند.
همان‌طور که در بالا گفته شد انسان به بيمارى مشمشه حساس است و ابتلاء به آن اغلب منجر به مرگ مى‌شود افرادى‌که در تماس نزديک با اسب‌ها، قاطرها و الاغ‌ها هستند و همچنين دامپزشکان و کارکنان آزمايشگاه‌ها بيشتر در معرض خطر ابتلاء قرار دارند. بيمارى از طريق مخاطات بيني، دستگاه گوارش، زخم‌ها و خراش‌ها جلدى و هواى تنفسى آلوده به انسان سرايت مى‌کند.

بيمارى هارى در اسب Rabies

بيمارى هارى يکى از خطرناک‌ترين بيمارى‌هاى واگير و مشترک بين انسان و کليه حيوانات پستاندار مى‌باشد. عامل بيمارى ويروس مى‌باشد که در کليه حيوانات خونگرم ايجاد بيمارى کشنده مى‌نمايد. سگ و گربه بيشتر از ساير حيوانات نسبت به بيمارى هارى حساس مى‌باشند. ويروس عامل بيمارى در بزاق فراوان بوده و گاز گرفتن توسط حيوانات هار عادى‌ترين راه انتقال بيمارى به انسان و ساير دام‌ها مى‌باشد. ويروس اين بيمارى تمايل به دستگاه عصبى دارد و جراحاتى در اين بافت ايجاد مى‌کند.

علائم بيمارى در اسب:

اولين نشانه بيمارى وجود خارش در محل گازگرفتگى است. اسب بيمار مضطرب بوده غذا نمى‌خورد و مرتب محل گزش را با دندان خود مى‌کند، به پرستار و افرادى که به او نزديک مى‌شوند حمله مى‌کند و اگر فرار نکنند آنها را به‌شدت گاز مى‌گيرد. به‌تدريج نشانه‌هاى فلجى در عضلات گلوى دام ظاهر شده و حيوان با وجود تشنگى مفرط نمى‌تواند آب بخورد. فلجى کم‌کم به پاها رسيده، حيوان به زمين مى‌خورد و در مدت کوتاهى تلف مى‌شود.

آبله اسب Horsepox

آبله اسب قابل سرايت به انسان و گاو مى‌باشد. نشانى‌هاى بيمارى در اسب عبارت از وجود جراحات و دانه‌هائى در سطح داخلى دهان، زير زبان، لثه‌ها و لب مى‌باشد. دانه‌ها کم‌کم چرکى شده و حيوان دچار تب مى‌شود بزاق از گوشه دهان جارى شده و ميل به غذا ندارد. جراحات به‌تدريج وسعت يافته و به مخاط بينى نيز سرايت مى‌کند. کرّه اسب‌ها به بيمارى حساس‌تر بوده و گاهى تلف مى‌گردند. در صورتى‌که دانه‌هاى آبله در روى پاهاى حيوان و در ناحيه بخولق ظاهر شود اندکى لنگش ايجاد کرده کم‌کم دانه‌ها چرکى شده و روى آنها را دلمه خشک مى‌پوشاند و حال حيوان بهبود مى‌يابد.

آنسفاليت ويروسى اسب The Infectious Equine Encephalitis

آنسفاليت ويروسى از بيمارى‌هاى عفونى است که اسب‌ها را مبتلا ساخته و موجب ابتلاء انسان نيز مى‌شود. آنسفاليت ويروسى داراى انواع مختلف بوده و از آن جمله آنسفاليت ويروسى و نزوئلائى مى‌باشد. نشانى‌هاى بيمارى در اسب اختلال در شناسائي، عوارض عصبي، عدم تعادل، تب و فلجى مى‌باشد. دفع مدفوع و ادرار مشکل شده حيوان دايره راه مى‌رود و کم‌کم فلجى ظاهر مى‌شود و حيوان زمين‌گير و در مدت ۲ تا ۴ روز تلف مى‌گردد. تعدادى از اسب‌هائى که فلج نمى‌شوند زنده مى‌مانند. ناقل اصلى بيمارى پشه‌‌ها مى‌باشند ولى انتقال از اسب به اسب نيز امکان‌پذير است.
آنسفاليت ويروسى آمريکاى شمالي، شرقى و غربى و آنسفاليت ژاپنى نيز وجود دارد که کمتر اسب را مبتلا مى‌سازد. آنسفاليت ژاپنى در حقيقت يک بيمارى انسانى است که در بيشتر موارد انسان عفونت را به حيوانات منتقل مى‌سازد.

آنفلوانزاى ويروسى اسب Equine Viral Influenza

آنفلوانزاى اسب بيمارى مسرى بوده که در شرايط طبيعى تک‌سمى‌ها بيشتر به آن مبتلا مى‌شوند. در نقاطى که تعداد زيادى اسب در مجاورت هم قرار گيرند بيمارى به‌سرعت در بين آنها اشاعه مى‌يابد. اسب‌هاى جوان به بيمارى حساس‌تر مى‌باشند و زمانى‌که بيمارى شيوع پيدا کند اسب‌هاى مسن نيز به آن مبتلا مى‌شوند.
علائم بيمارى در اسب عبارت است از تب شديد، بى‌اشتهائى ريزش اشک، هجوم‌الدم بافت چشم و ريزش از بيني. در بعضى از موراد ذات‌الريه و کور شدن چشم نيز ديده مى‌شود که در اين‌صورت منجر به مرگ حيوان مى‌شود. امکان وجود يرقان و نفريت نيز در اسب گزارش شده است. بيمارى از طريق ترشحات بيني، عطسه يا سرفه به خارج پخش و سبب ابتلاء ساير اسب‌ها و ديگر موجودات مهره‌دار و از جمله انسان مى‌گردد.

تورم دهان طاولى Vesicular Stomatitis

اين بيمارى قابل سرايت به اسب، گاو، خوک و انسان مى‌باشد. دوره کمون بيمارى ۱ تا ۳ روز است علائم بيمارى تب و افزايش بزاق در هنگام غذا خوردن است که به‌تدريج دانه‌هائى در سطح زبان و روى لب‌ها ظاهر مى‌شود دانه‌ها طى ۴۸ ساعت پاره شده و تمام سطح زبان و لب‌ها را فرا مى‌گيرد و حيوان از خوراک مى‌افتد. ويروس عامل بيمارى از طريق ترشحات آلوده حيوان و گاهى از طريق حشرات انتقال مى‌يابد. بيمارى معمولاً خطرناک نيست و دام‌هاى مبتلا به‌زودى بهبود حاصل مى‌کنند

آنفولانزاي اسبي

اين بيماري اصولاً به همراه يك التهاب در قسمت فوقاني دستگاه تنفس بروز مينمايد . بيشتر واگيرها در اسب جوان كمتر از 2 سال و به ويژه در سنين بين 2 تا 6 ماه بروز مي كند .

علايم بيماري :

تب خفيف تا شديد ، سرفه كه ابتدا خشك بوده و سپس مرطوب مي گردد و ترشحات بيني كه گاهاً به صورت آبكي ديده مي شود .
اسبهايي كه در شرايط نامساعد محيط خارج نگهداري مي شوند ، دوره بيماري را بدون عارضه گذرانده ولي اسب هايي كه كار مي كنند و يا در حمل و نقل مورد استفاده قرار مي گيرند و يا اينكه در معرض شرايط نامساعد جوي واقع مي شوند سرفه در آنها شديدتر شده و حتي ممكن است به عوارضي چون برونشيت ، ذات الريه و خيز پاها دچار شوند .اما خوشبختانه ميزان مرگ و مير حدود 1 تا 3 درصد مي باشد .
عامل بيماري ناشي از ويروس تيپ A بوده كه داراي دو نوع A1 و A2 مي باشد .
انتقال بيماري در اسب از طريق استنشاق هوايي بوده كه قطرات آلوده ترشحات دستگاه تنفسي اسب هاي بيمار در هوا پراكنده شده و باعث انتقال بيماري مي شود . از اين رو در زمان كوتاهي اين ويروس قادر است اسب هاي موجود در آن محيط را آلوده كند و در ضمن انتشار به وسيله اشيا آلوده نيز امكان پذير است . به طور كلي مسابقات اسبدواني ، نمايشگاههاي عرضه اسب و محيط هايي كه جراحي هاي اسب در آنجا انجام مي شود اماكن مناسبي براي انتشار اين بيماري در سطح جهاني محسوب مي شود .

كنترل و پيشگيري :

جهت ايجاد ايمني در اسب واكسيناسيون توصيه مي شود ، اسبها بايد با 2 دوز واكسن به فاصله 6 تا 12 هفته مهيه كوبي شده و هر ساله نيز مقدار دوز توصيه شده تزريق گردد .
مراعات اصول بهداشت در جلوگيري از انتشار بيماري در انسان و حيوان موثر است . وسايل نقليه اي كه در انتقال اسب ها به كار مي روند بايد در فواصل نقا و انتقالات كاملاً ضدعفوني شوند . حركت انبوه اسبان به دلايلي از محلي به محل ديگر سرعت انتشار بيماري را تقويت مي كند . مجزا نگهداشتن دام هايي كه تازه به محلي وارد شده اند در كنترل بيماري موثر خواهد بود

درمان :

درمان خاصي وجود ندارد اما استفاده از آنتي بيوتيك هاي وسيع الطيف جهت جلوگيري از عفونت هاي ثانويه توصيه مي شود . اما مهمترين راه درمان پرستاري مناسب از اسب ها ، رعايت كردن تمام مقررات بهداشتي ، استراحت كافي ، عدم فعاليت . تهويه مناسب ، تعويض علوفه و وسايل آلوده ، دماي مناسب و جلوگيري از عفونت هاي ثانويه مي باشد .

بيماريهاي قارچي و انگلي
کوکسيديوئيدوميکوز

انسان و حيوانات در اثر استنشاق هاگ قارچ کوکسيديوئيديس ايمي تيس که در زمين رشد مي کند مبتلا به بيماري مي شوند. علايم بيماري در اسب عبارت است از لاغري، تب متغير، خيز در پاها، کم خوني و ازدياد گلبولهاي سفيد خون که در بعضي از موارد دل دردهاي متناوب نيز وجود دارد. پارگي کبد در بعضي مواقع ديده مي شود که به تلف شدن حيوان منجر مي گردد.

کچـــــلي

کچلي از بيماريهاي قارچي پوستي مي باشد که اين قارچ به بافتهاي پوششي و شاخي و الياف مو حملخ مي کند. در اسبها بيماري با ايجاد لکه هاي گردي در پوست شروع مي شود و پس از چند روز موها فاسد شده و مي ريزند. سطح پوست خاکستري رنگ و شوره هاي ريزي در پوست ظاهر مي شود. سپس پوسته پوسته شده و خارش شديد در حيوان ايجاد مي کند. در صورتيکه مراقبتهاي لازم انجام شود پس از مدت 25 تا 30 روز بهبود حاصل مي شود. در صورتيکه محل کچلي در زير زين يا تنگ اسب باشد در اثر تحريک بهبودي به تاخير مي افتد و ممکن است به ساير نقاط بدن نيز سرايت کند.
بيشتر کچلي هاي انسان از حيوانات سرايت مي کند، به خصوص در نقاط روستايي و جاهاييکه تماس نزديک با اسب و گاو وجود دارد.

لنفانژيت واگير(مشمشه کاذب)

لنفانژيت واگير از بيماريهاي مزمن اسب بوده که توسط يکي از انواع قارچها به نام هيستو پلاسمافارسي مي نوزوم به حيوان سرايت مي کند. اين قارچ از راه خراشهاي پوستي و از طريق لوازم آلوده مثل زين، عرق گير و لوازم تيمار وارد بدن اسب مي شود. زمانيکه اين قارچ به بافتهاي زير پوست مي رسد، قرحه هايي در امتداد عروق لنفي به وجود مي آورد. اين قرحه ها کم کم ضخيم شده و سرباز مي کند. جراحات و ورم بيشتر در اطراف مفصل خرگوشي و يا در تمام قسمتهاي پا مشاهده مي شود، که اغلب بدون درد مي باشد. اين عوارض ممکن است در ساير نقاط بدن و يا مخاط بيني نيز ديده شود که در اين صورت با بيماري مشمشه قابل اشتباه مي باشد ولي بايد توجه داشت که در اين بيماري تست ماليين منفي است. اين بيماري قابل سرايت به انسان و گاو مي باشد.

جـــــــرب اسب

جربهاي مختلفي در اسب ايجاد بيماري مي کنند که مهمترين آنها عبارتند از جرب دمودکس اکويي، جرب سارکوپتيک، جرب پزوروپتيک و جرب کوريوپتيک مي باشد.
جرب پزوروپتيک در اسب ايجاد دلمه هايي در قاعده يال و دم کرده، دلمه ها کم کم بزرگ شده و توليد خارش شديد مي نمايد و حيوان بدن خود را به در و ديوار مي مالد. گاهي اوقات ممکن است جراحات در قسمتهاي فاقد مو مثل زير بغل، پستان و بيضه نيز ديده شود. جرب از طريق تماس مستقيم و يا از طريق استفاده مشترک از وسايل مثل زين، عرق گير، افسار و ... قابل انتقال است. جربهاي اسب قابل انتقال به انسان مي باشد.

بيماري استخوان زورقي

يکي از بيماريهاي مهمي که دست و پاي حيوان به آن مبتلا مي شود بيماري استخوان زورقي مي باشد که طي مسافت زياد در زمين هاي خشک و سخت و يا سرعت خيلي زياد از عوامل ايجاد آن مي باشد و بيشتر در دستهاي حيوان مشاهده مي شود.
اين بيماري عبارت است از تورم استخوان کوچک زورقي و قسمتي از تاندوني که در تماس با آن هست. در نتيجه اين تورم به تدريج تومور استخواني تيزي در استخوان پيدا مي شود که فوق العاده دردناک است و همينطور که بيماري پيشرفت مي کند قسمتهاي استخوان زورقي و اطراف آن به حالت مرده در مي آيند و سياه مي شوند.
در ابتداي اين بيماري علايم معمولا" غير مشخص هستند. اولين علامت پيدا شدن ناراحتي در دستهاي اسب مي باشد. آزمايش دقيق نشان مي دهد که پاشنه ها و قسمت جسم قورباغه سم اسب گرم هستند و همانطور که بيماري پيشرفت مي کند جسم قورباغه کوچک شده و پاشنه ها جمع مي شوند. پيشرفت بيماري معمولا" به آهستگي صورت مي گيرد اما خيلي زود عمل جراحي قطع عصب لازم مي شود. به هر حال هميشه اين چنين عملي هم رضايت بخش و مطمئن نيست.
زمين نرم و بانداژ مرطوب با آب سرد مخصوصا" در اطراف شاخمو مقدار درد را کاهش مي دهد.

هجوم الدمي سم

يکي از بيماريهاي مهمي است که در نتيجه اختلال در گردش خود سم اسب پيدا مي شود، زيرا عروق کف و کاسه به نسبتي که فشار خون تغيير مي کند نمي توانند انبساط پيدا کنند و در نتيجه اختلال پيدا مي شود. ميزان اين اختلال به عوامل مختلف بستگي دارد که گاهي خفيف و نامحسوس و گاهي فوق العاده شديد مي باشد. دستها بيشتر از پاها به اين بيماري مبتلا مي شوند. عده اي معتقد هستند که حرارت زياد، ايستادن به مدت زياد روي زمين سخت، يا نوشيدن مقدار زيادي آب سرد موجب اين بيماري مي گردد.
اين بيماري معمولا" به طور ناگهاني ظاهر مي شود. اسب مبتلا از حرکت ناراحت است، درجه حرارت بالا، تنفس سريع، اشتها کم و تشنگي زياد و دست و پاي گرم از علايم اين بيماري مي باشند. اسب مبتلا سنگيني خود را به روي دست يا پاي سالم مي اندازد. اين علايم 4 تا 5 روز باقي مي ماند و اگر فورا" معالجه نشود بيماري به شکل مزمن در مي آيد.
همانطور که بيماري پيشرفت مي کند درد و لنگش از ميان مي رود، اما ساختمان سم به تدريج تغيير مي کند. دواير متعدد و مشخص روي ديواره سم به طور افقي با سطح زمين و کف سم پيدا مي شود. به منظور کاستن درد بهتر است دست و پاي مبتلا را تا بالاي بخلق حداقل به مدت يک ساعت در آب گرم قرار داد و سپس آنــرا در آب سردي گذاشت که در آن يخ ريخته شده است. اين معالجه را بايستي ادامه داد تا موقعي که درد تسکين پيدا کند. اسب نبايست زياد سرپا بايستد و هر چقدر بخوابد بهتر است. حضور دامپزشک در حالت شديد براي تزريق محلول آدرنالين ضروري است.

ازتوريــــــــا

ازتوريا بيماري است که علت اصلي آن شناخته نشده است. در بيشتر موارد تجربه نشان داده است که اسبهايي که کارشان کم و جيره غذايي آنها زياد است به اين بيماري مبتلا مي شوند.
علايم بيماري معمولا" بعد از اينکه اسب به کار گرفته شد پديدار مي گردد. حساسيت زياد، عرق کردن و تنفس سريع ناگهان ظاهر مي شود. لنگش سريعا" پيشرفت کرده و به وضعي مي رسد که اسب روي زمين مي نشيند، عضلات کپل و تهيگاه متورم و سخت مي شوند، درجه حرارت بالا مي رود.
موقعي که حيوان به اين بيماري مبتلا مي شود بايستي آن را در محل آرام و راحتي قرار داد و دامپزشک را باخبر ساخت. با پتوي گرم تهيگاه را پوشانده تا از جريان هوا مصون بماند. خوراک قابل هضم و ملين نيز نتيجه رضايت بخشي دارد.

شکم دردها

شکم درد با علايم درد در ناحيه شکم مشخص مي شود. اين بيماري به دليل معده کوچک ، روده هاي بزرگ چين دار، ناتواني در عمل استفراغ در اسب زياد ديده مي شود. معمولي ترين دلايل شکم درد، نامنظمي تغذيه، تغيير ناگهاني رژيم، استفاده از علوفه پژمرده و کهنه و يونجه کپک زده، تغذيه هنگام خستگي، کمبود آب، نجويدن کامل غذا، کار شديد بلافاصله پس از غذا و وجود انگل مي باشد. به اين ترتيب مي توان گفت که مسوول بروز شکم درد اغلب پرستاران و مهتران و مالکان اسبها مي باشند و در صورتي که در مورد تغذيه حيوان مراقبت بيشتري به عمل آيد مي توان از ابتلا به شکم درد جلوگيري کرد.
شکم درد با درد ناحيه شکم آغاز مي شود و اسب با ناآرامي، سم کوبيدن، به پهلو نگاه کردن، خميازه کشيدن، دراز کشيدن، غلتيدن، پشت هم تغيير جا دادن و ناليدن، آنر نشان مي دهد. در دل درد شديد اسب لگد مي زند و شديدا" به دور خود مي چرخد و حرکات غيرارادي مي کند، تنفس مشکل و بدن از عرق پوشيده مي شود. به محض مشاهده اولين علايم شکم درد بايستي غذاي حيوان را قطع کرد و دامپزشک را مطع ساخت. در صورتيکه اسبي تمايل به راه رفتن داشت مي توان به آرامي حيوان را راه برد اما هرگز نبايد در چنين شرايطي اسب را به يورتمه و چهارنعل و غلتيدن وا داشت، اين حرکات ممکنست باعث پارگي روده شوند. استفاده از حوله داغ و پتوي گرم جهت پيچيدن دور شکم و پهلوها ميزان درد را کاسته و عمل روده را تحريک و تسريع مي کند. از خوراندن دارو به اسب يا معالجات ديگر بدون نظر دامپزشک بايستي پرهيز کرد، چه ممکن است خطرناک باشد.
پس از معالجه کامل حيوان بايستي مدت 24 تا 48 ساعت از خوراندن غذاي کامل به آن خودداري نمود، البته اين مدت بستگي به شدت و ضعف شکم درد دارد. سبوس خيسانده گرم براي يکي دو وعده غذا پيشنهاد مي شود. به تدريج به مقدار غذا افزوده تا به اندازه جيره کامل روزانه برسد.
شکم دردهاي نفخي، انقباضي و انسداد روده بزرگ از اقسام شکم درد هستند، ضمن اينکه ورم روده و معده هم جزو بيماريهاي سوء هاضمه محسوب مي شوند.

بيماريهاي انگلي

بيماريهاي انگلي داراي اثرات سوء بسياري مانند کاهش وزن، لاغري، عدم رشد، کاهش توليد و عدم بهره وري کافي در اسب مي شوند.
انگلهاي اسب به دو دسته داخلي و خارجي تقسيم مي شوند، انگلهاي داخلي شامل سه دسته کرمها، مگسها و انگلهاي خوني هستند. کرمها به انواع نواري، لوله اي (مانند استرونژيلوس ها، آسکاريس ها و اکسيور) و پهن تقسيم مي شوند. مهمترين مگسها لارو گاستروفيل و مگس هابرونما مي باشند. از رايجترين انگلهاي خوني هم مي توانيم به تک ياخته هاي عامل بابزيوز، پيروپلاسموز ياد کنيم.
انگلهاي خارجي هم شامل کنه ها، جربها، مگسها، ساسها و شپشها هستند.
عوارض انگلها عبارتند از:
- عوارض مکانيکي: مثل فشار ناشي از انسداد آنها در روده ها (دل درد انگلي)
- تهاجم و تخريب سلولهاي بدن: مثل انگل بابزيوز که گلوبولهاي قرمز را تخريب مي کند
- ايجاد واکنشهاي التهابي در مقابل انگل: مثل نيش کنه ها و جرب ها که ايجاد آماس مي کند
- رقابت براي مواد غذايي با ميزبان: مثل کرم آسکاريس در کره اسب
- ايجاد کم خوني در اثر مکيدن خون و خونريزي
- انتقال برخي از بيماريهاي ديگر: مثل کنه ها که باعث انتقال بابزيوز مي شوند
روشهاي مبارزه با انگلهاي خارجي:
- استفاده از سمپاشي در اصطبلها و محيط نگهداري
- رعايت اصول بهداشت و تخليه کردن کود با فواصل زماني کوتاه
- شعله دادن بستر اصطبلها و آهک پاشي بستر و محل تخليه کود
روشهاي مبارزه و پيشگيري انگلهاي داخلي:
- مصرف داروهاي ضد انگل که بايستي به صورت منظم هر دو ماه يکبار مصرف شوند و سعي کنيم در هر دو تا سه مرتبه مصرف دارو، نوع آن را تغيير دهيم تا ايجاد مقاومت انگلي نکند. هر اسبي که جديد وارد مي شود بايد از داروي ضد انگل مصرف کند و پس از اطمينان از عدم آلودگي با بقيه اسبها همراه شود. در کره اسبها مادرانشان بايد داروي ضد انگل خورده باشند و خودشان بايد بعد از 2 ماهگي دارو مصرف کنند. از مهمترين داروهاي ضد انگل مي توانيم به آيورمکتين، فبانتل، لواميزول، آلبندازول و ... نام ببريم
- رعايت بهداشت بستر
- اگر در مرتع اسبها مي چرند بايد به صورت آيش چرا، از مرتع استفاده کرد
- اسب را باساير حيوانات در يک مرتع نيندازيم
- در صورت امکان پهن اسبها را بلافاصله از مرتع خارج کنيم
- زير و رو کردن بستر خاک مرتع در ماههاي گرم سال
- آزمايش مدفوع اسبها براي شمارش تخم انگلها (در هر گرم مدفوع نبايد بيشتر از 100 تخم انگل وجود داشته باشد)
- آزمايش خون که معمولا" در موقعي که اسب دچار بيماري انگلي باشد تعداد ائوزينوفيل خون زياد مي شود
- برخي داروهاي انگلي پس از مصرف بايد دو هفته بعد هم تکرار شوند تا لاروها را نيز از بين ببرند .

ساير بیماریهای اسب

از ديگر بيماريهاي مشترک انگلي انسان و اسب مي توان به هيستوپلاسموز، رينوسپوريديوز و توکسوپلاسموز نام برد.

رفتار شناسی اسب

بنظر می رسد گله های رمیده و یا در حال چرای اسب نقاشی شده در دشت های دور دست ، آنچنان قرابتی با اسبهای اهلی درون اصطبلها که ایام را به خوردن ، کارکردن و یا چریدن در پادکها می گذرانند را نداشته باشند . علی رغم اینکه تا چه اندازه این اسبها اهلی و رام شده باشند، اعمال و رفتارشان را از اجداد وحشی خود به ارث برده و حفظ کرده اند .
اگر با اسب سر و کار داریم باید بر رفتار او اشراف داشته باشیم تا از واکنش های او در قبال محرک های خاص آگاه بوده و زبان گویای اندام او و اصوات هشدار دهنده اش را هم بدانیم . عمده دلیل بر این آگاهی ، ایمنی است برای اجتناب از هر گونه خطر و یا آسیب احتمالی. دیگر ویژگی این آگاهی حفظ سلامت جسم و روان اوست که به موقع از بیماری و یا ناخشنودی او مطلع شده در پی رفع آن برآییم .

روش طبیعی زندگی اسب :

امروزه گله های اندکی آنهم در دور افتاده ترین نقاط کره زمین به زندگی ادامه می دهند . در این روش زندگی طبیعی و آزادانه ، آنها چراگاهها ، سبزینه زارها ، بوته زارها را برای پیدا کردن آب و غذا درمی نوردند . زندگی در گله حافظ امنیت آنها است و این گله را سیلمی برتر محافظت می کند و احتمال خطر قریب الوقوع را هشدار می دهد .
اسب وحشی باید واکنش های سریعی داشته باشد تا بتواند به زندگی ادامه دهد . کره های نو زائیده شده باید به سرعت سرپا بایستند تا اگر گله رمید ، آنرا همراهی کنند . اسب فقط به هنگامی که گیر می افتد با لگد ؤ سر دست زدن و یا گاز گرفتن به دفاع بر می خیزد. ضامن تنازع بقا در اسب شنوائی خوب ، دید وسیع و سرعت در فرار به هنگام لزوم است .
هنوز هم بسیاری از ویژگی های و غرایز اسب های وحشی در اهالی های امروزی به چشم می خورد برای اطلاع از واکنش های خاص اسب باید این غرایز و ویژگی را بشناسیم .

وجوه تمایز، مشخصات:

اسب دارای وجوه تمایز و مشخصاتی است که بخشی از طبیعت او هستند . رفتار و روش متمایز زندگی اش او را از سایر موجودات متمایز می کند .

اجتماعی بودن :

اسبها به زندگی در کنار یکدیگر و گاهی در کنار دیگر حیوانات نیازمندند. از زمانی که اسبها به وسیله شکارچیان شکر می شدند. زندگی گله وار امنیت آنها را ضمانت می کرده است چرا که تعدد ، شانس بقاء را بیشتر کرده ، امنیت بخش بوده و فرار را تسریع می کرده است .
ممکن است در اغلب اوقات اسبها را در حال نزاع و درگیری با یکدیگر ببینیم . که این ناشی از خصیصه اجتماعی بودنش است و تنهائی او را خمود و کج خلق می کند . اگر اسبی در محوطه ای محصور به تنهائی رها شود ، به وضوح دیده می شود که سرآسیمه و شیهه کشان به این طرف و آن طرف دویده و حتی از نرده ها می پرد تا خود را به دیگران و در کنارشان برساند . بعضی از اسبها از بودن در کنار حیواناتی مثل گاو و گوسفند هم راضی به نظر می رسند ولی به ندرت تنهائی را دوست دارند .
این خصیصه اجتماعی بودن ، گاهی موجب دردسر سوارکاران سوار بر اسب های جوان و یا به خوبی تربیت نشده می شود. ممکن است اسب میل به سواری دادن نداشته و یا سوارآنچنان قاطع نباشد که او را وادار به ترک گروه و یا خروج از محوطه اصطبل نماید . از طرف دیگر ممکن است از این خصیصه در جهت خواسته سوار بهره برداری کرد ، یعنی جوانی نه آنچنان مشتاق را سوار بر اسبی پیر و آموخته به حرکت در مسیری از مسابقه پرش واداشت .

پرسه زنی :

اسب ها در طبیعت به دنبال غذا از مرتعی به مرتع دیگر پرسه زده و چرا می کنند. بیشتر اسب ها امروزه در حصارها نگهداری می شوند ولی این خصیصه را همچنان حفظ کرده اند. ممکن است اسبی در حال چریدن در محلی ناگهان به محل دیگری نقل مکان کند. نکته جالب ، غریزه میل به منزل است که در اسبهای اهلی همچنان به قوت خود باقی است . چه بسا اتفاق افتاده که اسبی رم کرده باسوار یا بدون سوار راهی منزل شده و حتی اگر سوار راه را گم کرده باشد اسب او را به طرف آن رهنمون کرده است . اسبها همیشه با شلنگهای کشیده تری به طرف منزل حرکت می کنند.

چرنده:

اسب چرنده ایست که از هر نوع سبزینه ای تغذیه می کند . او در ۲۴ ساعت بین ۱۶ تا ۲۰ ساعت بطور پیوسته و کم کم می چرد و زمان استراحتش کوتاه است . این نحوه چرای کم کم ، پیوسته خوردن نامیده می شود که در این صورت نحوه تغذیه اسبهای اهلی که علوفه مخصوص و در دفعات خاص چرانده می شوند با این غریزه متفاوت است .

ساز و کار دفاعی :

بیشتر واکنشهای اسبها بازتاب این حقیقت است که آنها قربانی شکارچیان بوده اند. وسیله دفاعی آنها به ترتیب اولویت فرار و سپس جنگ است. اولین واکنش فرار است و در صورت گیر افتادن به لگد پرانی ، جفتک اندازی و الاکلنگ و سردست زدن می پردازند ، که در این حالت از ضربات دست همانند پا استفاده می شود .

کنجکاوی:

اسبها شدیدا کنجکاوند و اغلب برای کشف غیر معمول ها به این طرف و آنطرف سر می زنند ، از این خصیصه می توان برای به دام انداختن اسبهای دست نیافتنی در مزارع استفاده کرد .

قانون سلسله مراتب :

به طریق اولی اسبها آزادی خواه نیستند و به همین دلیل به هنگام زندگی آرام و در صورت هجوم دسته ای گرگ وقت را برای شور درباره فرار کردن یا نکردن تلف نمی کنند. در این حالت به تبعیت از رهبری سیلمی قالب ، پا به فرار می گذارند. این سیلمی محافظ گله و راهنمای آنها به طرف آب و علوفه است . در بیشتر اوقات این نقش رهبری را برای اسبهای اهلی ، انسان عهده دار می شود. در گله اسبهای وحشی سیلمی و یا مادیان قالب عهده دار رهبری است که این رهبریت تحت قانون اطاعت از برتر یا سلسله مراتب قدرت صورت می پذیرد و برای عهده دار شدن این نقش قدرت و قاطعیت نقش اساسی ایفا می کند .
قانون اطاعت از برتر یا سلسله مراتب برداشته شده از قانون حاکم بر جوامع ماکیان هاست که با نوک زدن به یکدیگر برتری خود را به رخ کشیده و ضعیف تر تسلیم شده و تمکین می کند.

تقلید:

اسبها از یکدیگر تقلید کرده و از همین طریق عادات بد از قبیل تیک و این پا و آن پا کردن را فرا می گیرند .

حافظه قوی:

حافظه اسب به خصوص در مورد تنبیه ها دردناک بسیار قوی است . اگر در مقاطعی از طول عمر تربیتی با او بد رفتاری شود ، در شرایط مشابه او تبدیل به موجودی ناخوشایند خواهد شد و بنابراین خوش رفتاری با او از همان بدو شروع به کار و نوجوانی دارای اهمیت بسزائی است .
فهرست صفات ویژه برای به خاطر سپاری: زندگی اجتماعی (گله) ، چرنده ، پرسه زن ، تقلید کننده ، کنجکاوی ، حافظه برتر ، فرار کننده و جنگنده ، تابع قانون اطاعت برتر .

غرایز:

اسبها دارای رفتارهای غریزی قوی ای هستند . این غرایز ارثی اند ، که بصورت بازتاب های احساسی به شرائط و عوامل تاثیرگذار تجلی می کنند . این بازتاب ها را می توان در اندام یا بینی آنها مشاهده کرد.

ترس:

در فضای باز اسب ترسیده رم میکند. او به سرعت به دور خود می چرخد و بعد فرار می کند . گاهی دیده می شود که پدیده ای باعث فرار او شده او رمیده و سپس بازگشته و به آن خیره شده است. اگر پدیده آنچنان تهدید کننده نباشد . او با سر به پائین کشیده شده و فرنه کنان در حالیکه همچنان خود را آماده فرار کردن نگه می دارد ، به موضوع نزدیک می شود .
در حال سواری ممکن است صدائی و یا حرکتی ناگهانی اسب را به جهیدن به طرف مخالف آن وادارد که اگر خطر ادامه داشته باشد ممکن است به سرعت چرخیده و رم کند.
در اصطبل اسب تا حد ممکن خود را از موضوع مورد ترس دور نگه می کند و به گوشه ای از آن پناه می برد. سر را بالا میگیرد ، مورد ترسناک را با چشمانی از حدقه درآمده و خیره می نگرد ، پره های بینی باز شده و فرنه می کند ، گوشهایش سیخ و جنبنده اند تا هر صدائی را با سرعت بشنوند. بدن خود را در امتداد موضوع ترسناک نگه داشته و تا می تواند آن را بالا کشیده و عضلات خود را منقبض می کند .

عصبیت :

سر را بالا گرفته چشمان را از حدقه بیرون زده و هوشیارند. پره های بینی باز شده و فرنه می کشد یا صدائی خرخر گونه از بینی خارج می کند. گوشهای سیخ ، جنبان و حساسند. اندام کشیده شده و منقیض آماده فرار. اسب ممکن است بلرزد ، رعشه بگیرد و یا عرق کند. ضربان قلبش تندتر می شود و به تناوب پهن می اندازد.

خشم:

اسب عصبانی سرش را کمی پائین می گیرد . گوش ها را به عقب می خواباند. گردن را به جلو می کشد. چشمان تنگ می شوند ، لب ها را برای نشان دادن دندان ها از هم باز می کند. حالت پرخاش جویانه به خود می گیرد و عقب خود را به طرفین می چرخاند. ممکن است سعی کند لگد زده و یا گاز بگیرد.

درد:

ضربات دردناک اسب را می رماند . اگر گیر بیافتد ، گردنش افراشته چشمان تنگ و ممکن است سردست زده لگد بزند و یا گاز بگیرد .
مهمترین بازتاب ضربه های دردناک ماندگاری و خاطره ناخوشایند آنست که ممکن است نه فقط رم کند بلکه با الاکلنگ و یا سردست زدن سوار را به زمین بزند. الاکلنگ واکنشی است در قبال خطری از پشت ، که ممکن است ناشی از پریدن گرگی درند بر پشت اسبی بوده باشد. الاکلنگ را می توان نشانی از شادی یا هیجان هم دانست .

خوشنودی:

اسب در این حالت در آرامش کامل و راحت ، عضلاتش شل ، پوستش شفاف است . گوشهایش به آرامی در جستجوی صدا می جنبند.

ناخشنودی :

اسب در این حالت در خود فرو رفته ، خمود ، بی روحیه ، بی حال است و یا برخوردی خصمانه دارد. سرش پائین ، چشمان بی حال و نگاه خسته ، گوشها افتاده و پوستش کدر است . ادامه این حالت اسب را به ناهنجاری های درون اصطبل و یا پرخاش جوئی مبتلا می کند.

توجه جلب شده:

گردن کمانی ، پره های دماغ گشاد ، گوشها جنبان ، بدون انقباض ، چشمان براق ، پوزه به جلو کشیده شده و کنجکاو .

هیجان زده :

سر بالا گرفته می شود ، تنفس تند ، پره های بینی باز و فرنه کنان ، گوشها سیخ و چشمان براقند. اسب ورجه ورجه کرده و احتمالا الاکلنگ می کند ، بدن هوشیار ، دم سیخ و ممکن است عرق کند .

شرارت:

گوشها به عقب ولی نه کاملا خوابیده ، چشمان تنگ با نگاههای معنی دار ، پره های دماغ بسته ، اسب ممکن است لگد گاوی و یا از عقب بزند .

بازیگوشی:

ممکن است با دست زمین را بکند . به سرعت حرکت کرده ، دویده شلنگاهیش کوتاه باشد و الاکلنگ کند کره ها بیشتر بازی می کنند ولی اسبهای مسن هم گاهی از بازیگوشی غافل نیستند.

هوشیاری:

گوشها سیخ و جنبان ، چشم ها شفاف و هشیار ، بدن بدون انقباض ولی آماده است .

نبرد بر سر قلمرو:

ممکن است ، با گردن کشیده شده ، به پائین باشد و یا با گردن کمانی به بالا نگه داشته شود. دندان ها ممکن است نمایان و لب ها تهدید کننده باشند ، گوشها کاملا به عقب خوابیده ، چشمها تنگ و تهدید کننده . بدن کشیده و تهدید کننده ، گاهی با دست زمین را می کنند . یا عقب خود را به طرفین می چرخانند و آماده لگد زدن هستند .

اصوات:

صدای اسب می تواند مبین احساسات درونی او و یا عملی باشد که در شرف انجام آن است .

شیهه:

برای دعوت اسب های دیگر و یا وسیله ایست برای جلب توجه ، اغلب این صدا به هنگام جدا شدن کره از مادر شنیده می شود .

شیهه ملایم :

این نوع صدا به هنگام هیجان و یا ایجاد تنشی شنیده می شود .

هرهر:

دعوت از اسبی در نزدیک . اظهار آشنائی با شخص نزدیک شونده و اظهار خوشحالی . به خصوص به هنگام دادن خوراک لذیذ.
▪ صدای خارج شده از دماغ:
نشان دهنده هیجان ، خوشحالی است . ممکن است به عنوان اولین علائم ترس هم شنیده شود و یا اسب خواسته باشد دماغ خود را تمیز کند .

شیهه جیغ مانند:

نشان دهنده خشم ، پرخاش جوئی ، ترس و درد است .

فرنه:

به هنگام تعیین قلمرو و بو کردن پهن به گوش می رسد.

Below:

نسق گیری ، معمولا به هنگام درگیری سیلمی ها شنیده می شود.

جیغ:

صدای مادیان به هنگام فحلی و کره ها به هنگام بازی است و ممکن است مادیانی به هنگام تنبیه کره اش هم این صدا را خارج کند .

آه:

صدائی که می تواند نشان دهنده رضایت کامل و یا خستگی باشد .
سوارکاران ، پرستاران و اسبداران پس از مدتی که با اسب سر و کار داشته باشند با این صداها به خوبی آشنا شده و آن را به عنوان زبان و بیان اسب تلقی می کنند . به عنوان مثال مراقبی با شنیدن صدای جیغ از داخل پادوک اطمینان پیدا می کند که درگیری اتفاق افتاده است .

اسب و سوارکاري در ايران باستان

1. دوره آريايي

ايرانيان از زمان ورود به صحنه تاريخ اسب را به عنوان ياري وفادار و هوشمند و چالاک و زيبا و سرفراز ستوده اند و در هنر و ادب و عقايد خود جاودان ساخته اند و در باب آن افسانه ها آورده اند و چکامه ها سروده اند. اين مطالب را پورداود با دقت و استواري توصيف کرده است. ما در اين مقاله تاريخ اسب و سواري در ميان اقوام ايراني را با توجه به مدارک باستان شناسي و متون اساسي تاريخي تشريح خواهيم کرد.
اسبان عتيق به حالت وحشي در دشت هاي اروپايي و آسيايي در جاهايي که آب و هواي سازگار داشته مي زيسته اند، ولي هيکلي کوچک و پست داشته اند و در اصل براي «دام» يعني خورش و باربري و خيشکشي به کاربرده مي شدند و بعد بر اثر دقت در پرورش و دستکشي به گزيني و علوفه مناسبتر، بزرگتر و پرتابتر گشتند، چنانکه آنها را به گردونه بستند و بعدها به سواري گرفتند. در خود ايران هم استخوان هاي اسب هاي وحشي و کوچک اندام در لايه هاي پيش از تاريخي غاري در 48 کيلومتري شرق کرمانشاه و در خطه اي کوهستاني به نام تَمتَمَه در غرب درياچه کبودان (اروميه) و نيز در گودين تپه (زاگرس مرکزي) و تَل ابليس (کرمان) يافت شده است که احتمالاً براي خوراک پرورانده مي شده است. اين تخمه را با قيد احتياز سلف اسبي دانسته اند که امروز «اسب خرد کاسپين» ناميده مي شود و گاه گاهي در ناحيه مازندران مي توان آن را پيدا کرد. ولي برخي عقيده دارند که اسبان امروزي از نژاد اسباني نيستند که در لايه هاي پيش تاريخي مذکور يافت شده اند، بلکه تخمه اي خويشاوند با آنان اند. بنا به نظري که هنوز غالب مانده است، هندواوپاييان اسب را اهلي کردند و به مردم ديگر رسانيدند و به گفته ليتاور و کروول «نخستين گواهي مسلم اهلي کردن اسب از فرهنگ نوسنگي سرِندي ستُگ در ناحيه رودباري دنيپر و دُن است». اين نظريه با گواهي هاي زبان شناختي تاططد مي شود، چون در همه زبانهاي کهن، واژه اي که بر اسب گذاشته شده از ريشه هندواروپايي اِکَ ئو آمده است که از ميان آنها موارد ذيل را ياد مي کنيم: سانسکريت: اَسوَه (صيغه مذکر)، ليتواني کهن: اَشوَ (صيغه مونث)، اوستايي و مادي: اَسپَه، تراکيه اي: اِسپي ئو، اُسِتي: يَسف، لاتيني: اِکوا (مونث) و اکوس (مذکر)، يوناني: هيپوس، هوري-ميتاني: ايشي يَه، سکايي: اَسَّه، فارسي باستان: اَسَه، پشتو: آس، آلماني قديم: اَي هو-، انگليسي باستان: اِاُه، ايرلندي: اِخ، و از طريق هوري عتيق سي شو به اکدي کهن راه يافته و شي شو شده و در کنعاني و عبري قديم سوش و در آرامي سوشيا و در مصري سمّ ت، گرديده است. عيلاميان نيز اسب را از خارج گرفتند و بدان کوتو نام دادند.
در آغاز هزاره دوم ق م گردونه هاي دو چرخ اسب کش در ميان هندواروپاييان رواج يافت و بدين گونه يکي از سودمند ترين اختراعات بشري -يعني چرخ ميان تهي پره دار- به جهانيان اهدا گشت (چرخ غلطکي توپر از خيلي پيشتر به کار مي رفت)، به طوري که چندي بعد بر اثر ورود هندواروپاييان شيوه جنگي در خاورميانه تغيير يافت و پيادگان منظم بيشتر جايشان را به صفوف متشکلي از سواره نظام گردونه ران دادند که پانصد سالي سلاح اصلي جنگ بودند و گردونه هاي هيتي ها و تروآئيان و يونانيان باستاني و ميتاني ها و هيکسوس ها و آشوريان و کاسيان و مصريان و ايرانيان غربي و آرياييان شرقي و هندودايي در اسناد تصويري و يا کتبي و روايـات شفاهي آنان مقام شاخص پيدا کرد.
آرياييان در پرورش اسب و تيمار آنچنان پيش رفتند که به تدوين اصول اين امر پرداختند. نوشته اي به خط ميخي در زبان ميتاني از بُغازکوي (پترياي باستاني در آسياي کوچک) و متعلق به قرن چهاردهم ق م به دست آمده است که «نخستين اسب نامه [فرسنامه]» شناخته شده به شمار مي رود و در آن شيوه رام ساختن و تربيت اسب و توشه دادن و تيمار داشتنش توصيف گشته است و از آن جمله توصيه شده که براي رام ساختن و آموختن (يا سواري کردن) کره، شش ماه بايد کارکرد و کره را بايد با جل پشمين دوانيد تا خوب عرق کند و ميان باريک بارآيد و هر روز آن را مسافتي بيشتر از روز قبل دوانيد تا به تاخت و سختي خويگر شود. و نيز گفته است بهترين اسبان را به هنگام برگزاري مسابقات اسب دواني مي توان برگزيد. اسب نزد هندواروپاييان و به ويژه آرياييان مال و دارايي خجسته اي بوده است و ازين روي به عنوان هديه و مزد به کار مي آمد و يا براي فديه به ايزدان –به ويژه خورشيد- قرباني مي شده است. از همه بهتر اسب سفيد بوده است که رنگش با روشني و تابندگي ربط داشته و حالت تقدس مي گرفته است. اين اعتقاد به بين النهرين نيز رخنه کرد.

2. دوران اوستايي

دوره اوستايي را ما اصطلاحاً به روزگار ايرانياني اطلاق مي کنيم که در حدود 1200 تا 900 ق م در شرق ايران مي زيسته اند.
اسب ، دوست دیرین انسان( 2)
سيلک، ظرف سفالي منقوش به اسب، قرن 10-9 ق.م.، موزه لس آنجلس
اوستا مقام بلندي براي اسب قائل شده است و آن را همسنگ مرد دلير از نعمت هايي شمرده که از ايزدان درخواست مي کرده اند. در زمره دارايي هاي خواستني و دلکش و کامبخشي که اَشي، فرشته توانگري، به هوادارانش ارزاني مي کرد، «اسبان تندرو و هراس انگيز و تيزتک و گردونه استوارش» بوده است. در «آبان يشت» پادشاهان و قهرمانان بارها به اَرِدوي سُورَ آناهيتا فديه مي آوردند تا بديشان اسبان تندرو و خوشرنگ و گردونه هاي استوار ارزاني دارد. نام بسياري از قهرمانان اوستايي، از جمله در خاندان زرتشت، با کلمه «اسب» ترکيب شده است (مثلا: کِرِسَه اَسپَه=گرشاسب، ويشتاسپَه=گشتاسب، جاماسپَه، پوروشسَپَه). يک قطعه توستايي طبقات اجتماعي ايرانيان را چهار دسته مي شمارد: پيشوايان ديني، کشاورزان، دست ورزان يا صاحبان صنايع و «گردونه سواران» (رَتـَه ئيشتَر). خود ايزدان نيز به داشتن اسبان دستکش و نژاده مي بالند. مثلاً گردونه سروش، ايزد پيام، را چهار اسب سفيد مي کشد و چهار اسب سفيد يکرنگ زوال ناپذير که از چراخور آسماني خوراک مي يابند و سم هاي پيشين زرين و سم هاي پسين سيمين دارند و به يوغ گرانبها بسته اند، گردونه مهر را مي برند.
اسب ، دوست دیرین انسان( 2)
ماکو، ريتون با نقش جل اسب که نقشي همانند قالي پازيريک را نشان مي دهد، قرن هشتم ق.م.
اسبان ايزد پشتيبان و ويژه خود را دارند که «درواسپا» (همان کلمه که بعد ها لهراسب شده است) نام دارد و «داراي اسب تند» معني مي دهد و او را هم اسباني زين شده است که گردونه هاي گردان و پرخروش را مي کشند. والايي ارزش اسب چنان است که حتي ايزدان هم مي توانند به ريخت آن درآيند: بهرام (وِرِثرَغنَه)، ايزد پيروزي، در چندين صورت نمايان مي شود و يکي از آنها «پيکر اسبي زيبا و سپيد با گوش هاي زرين و لگام زرنشان» است و تيشتر، ايزد ابر باران نيک زا، را بسان اسبي سپيد با گوش هاي زرين مجسم مي کرده اند. اسبان را از روي رنگ هاي مختلف نامگذاري مي کردند و بها مي دادند. برتر و دلپذيرتر از همه اسب سفيد بود که ايرانيان (مانند آلماني هاي قديم) و ديگر آرياييان ديگر بسيار گرامي مي دانستند و بيشتر براي خدايان نگه مي داشتند، سپس بور و سرخفام و سياه را ارج مي نهادند. تندي اسب و چالاکيش را به پرنده اي تيزبال و ابري دمان و بادي وزان توصيف مي کردند و در پرتابيش و دور بيني اشو تيز چشمي اش به تمثيل مي گفتند چنان است که مي تواند در شب تار و زير باران و برف و تگرگ تشخيص دهد موي بر زمين افتاده اي از يال است يا از دم (مقايسه شود با توصيف فردوسي از رخش رستم: پي مور بر پلاس سياه – شب تيره ديد دو فرسنگ راه). ارزش اسبان بر حسب رنگ و نژاد فرق مي کرده است و بهاي بهترين اسب برابر مي شده است با بهاي هشت گاو باردار. اسبان را بيشتر براي گردونه کشي و مسابقات سواري و گردونه راني و يا به پاداش کاري مهم و مزد خدمتي و نيز به عنوان فديه و قرباني به ايزدان به کار مي گرفته اند، گردونه هاي تيزتک و هنر گردون سواري بارها در اوستا مذکور افتاده است، اما سواري نيز کم کم باب شده بود و چندين بار مي خوانيم که سواران خودي يا بيگانه به ميدان مي آيند و يا قهرمانان از پشت اسب به ايزدان نياز ئ هديه مي آورند تا آرزو و کام جويند. نمونه اعلاي اين خواهش گري، قرباني دادن کيخسروست: «یل کشورهاي ايراني [=آريايي] و آراينده شهرياري، هَئوسرَوَ (خسرو) در کنار درياچه ژرف و فراخ چَيچَئست يکصد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند [براي آناهيتا] قرباني کرد [اين اعداد اغراق هاي شاعرانه اند مثل «هزارستون» براي تخت جمشيد و «هزارپا» براي جانوري که پاهاي متعدد دارد] و درخواست که در سراسر کشورها بزرگترين شهريار شود و بر ديوان و مردمان و جادوان ستمکار دست يابد و در پهنه کارزار گردونه اش در تکاپو از گردونه هاي ديگران پيش افتد و به کمينگاه دشمن بدخواه، که سواره به پيکار آيد، گرفتار نگردد.
مسابقات گردونه راني و اسب سواري چنان ارزشي داشت که اگر اسبي خوب پرورده مي شد، ولي در ميدان به هنرنمايي فرصت نمي يافت، صاحب خود را لعنت مي کرد. ميدان اسب و مسابقه را چَرِتا مي گفتند که شامل يک دور کامل ميدان اسب دواني و يا حدود 700 متر بوده است. به جاي اين واژه بعداً در پهلوي اسپراس و در فارسي اسپريس (راه اسب) آمده است و در ارمني اسپريز. مسافتي را که يک اسب تيزرو در مدت يک روز مي توانست پيمود، مقياسي از طول مي گرفتند.

3. اسب در ايران غربي در نيمه اول هزاره يکم ق م

از اواخر هزاره دوم ق م موج هاي تازه اي از هندواروپاييان به پشتيباني گردونه ها و سوارانشان به اروپا و خاورميانه و هند شمال غربي سرازير شدند و در همه جا تسلط يافتند. هم در اين زمان به کاربردن دهنه فلزي و تخته زين نمدي يا بافته شده آغاز گشت و سواري را آسانتر و معمولتر ساخت و اخته کردن اسبان سرکش باب گرديد و ساز و برگ و افسار سواري کاملتر گشت، چنانچه در آغاز هزاره بعدي، لشگريان هيتي، مصري، آشوري، عيلامي و آريايي به نيروي سواره نظام مجهز گرديد. از همين زمان است که آثار اسب را در گيان، تپه سيلک، چغازنبيل و شوش يافته اند. در سيلک گردونه خورشيد و نريان مقدسش را بر ظروف سفالين نقش کرده اند و در حسنلو و باباجان (لرستان شرقي) بازمانده اسبان مدفون و ساز و برگ مفرغينشان را به دست آورده اند. از حسنلو جامي داريم که بر آن گردونه دو اسبه کنده اند با اسباني قوي و راننده اي و جنگجويي سواره. از تپه مارليک نيز آلات رزمي آهنين و طلسم هايي که از دندان اسب ساخته بوده اند، در گورهاي سرداران يافت شده. اين اشياي نوباب همه مبين جنگاوري و سوارکاري آرياييان تازه وارد است. بي جهت نيست که از همين دوره تعداد زيادي دهنه و لگام و ساز و برگ هاي آراستين سر و سينه اسب از گورهاي لرستان و به همراه چيزهاي مفرغي ديگر يافته اند و عين همان ها را هم در سنگتراشي ها و اسناد مصور آشوري پيدا کرده اند. از اينها گذشته، به گواهي اسناد کتبي آشوري، گروه هاي ايراني که اينجا و آنجا جمع آمدند و سرانجام دولت ماد را بنياد ريختند، مردمي بوده اند سوارکار و اسب پرور، که در گروه هاي پراکنده و يا منظم سواره به صفوف گردونه رانان آشوري مي تاختند و پس از آسيب رسانيدن به آنها به کوهستان ها مي گريختند، به طوري که گردونه سواران آشوري از تعقيبشان عاجز مي ماندند. اين امر باعث شد که خود آشوريان هم به تشکيل سواره نظام بپردازند و جهاني را به خون و ويراني کشند و در ايران تا حدود کردستان و لرستان رخنه کنند و تارج هاي بسيار مشتمل بر اسب و ساز و برگ هاي مسين و آهنين و نيز مردمان اسير با خود ببرند.
اسب ، دوست دیرین انسان( 2)
يراق اسب، لرستان، قرن 8-7 ق.م.، مجموعه آدام

4. اسب در ميان مادها

بر اين منوال ايرانيان غربي در مدت دويست سال از آشوريان زيان ديدند و به ويژه مادها صدمات فراوان خوردند. نقوش برجسته آشوري متعلق به پايان سده هشتم ق م مادهايي را مي نمايانند که باج مفصل -بيشتر مشتمل بر نريان هاي نيرومند و آراسته- به دربار آشور مي آوردند تا بدان جا که آشوريان از مردم ماد به جاي خراج فقط اسب مي خواستند. دهنه و لگام هاي مفرغين و آهنين هم از لايه هاي مادي به دست آمده است و در تپه نوش جان «استخوان هاي اسباني جسته اند که بلندي آنها از زمين تا شانه ميان 105 تا 150 سانتي متر بوده است و ميانگين بيشترشان به 135 تا 137 سانتي متر مي رسيده و در اندازه هاي سبک تا خيلي سنگين فرق مي کرده اند». سالنامه هاي آشوري به ويژه از اسبان نِشاي (نيسايه=نَسا، در جنوب همدان) ياد مي کنند که در جهان شهرت داشتند. سرانجام هُوَخشترَ، از فرمانروايان ماد، سواره نظامي منظم تربيت کرد و با آن آشوريان را در هم شکست. مادها در سواري چنان مهارت داشتند که حتي ادعا مي شده که آنها سواري را به پارسيان آموختند. جامه سواري -شامل نيم تنه اي بود و کتي چسبان و شلواري چرمين و تنگ و بلند که جوراب سرخود آن جاي نيم چکمه به کار مي رفت- از اختراع هاي ايرانيان مادي است و به «جامه مادي» شهرت دارد. مادهايي که بر پلکان شمالي آپادانا در تخت جمشيد نقش شده اند، در همين جامه اند و همين لباس را هم به همراه نرياني خوش اندام و کاکل آراسته و دم گره زده به ارمغان آورده اند. اقوامي که از نظر نژادي با مادها هم ريشه اند نيز همين جامه را مي آورند. کشت اَسپست (=خوراک اسب) را همين مادها به بين النهرين بردند، چنانکه نام آن از قرن هشتم ق م در نوشته هاي بابلي آمده است و نيز به سرياني اَسپَستا شده. واژه سوار در زبان مادي اَسپَه بارَه بوده است و آن براي نام سرداري مادي در متني آشوري از زمان سارگن دوم به صورت اَشپَه باره مذکور افتاده است و در آرامي اَسبَر. خود واژه سوار فارسي (و اسوار و اسفار) از راه پهلوي اسوبار و اسوار مأخوذ است از فارسي باستان اَسَه بارَ. از آن مهمتر نام شهر اصفهان است: به گفته بطلميوس اَسپَدانَه از شهرهاي ماد بوده است و آن به معني «اسپ دان (محل پرورش اسبان)» است که در برخي از جغرافياهاي اسلامي به درستي فهميده و معني شده است.

5. اسب در ميان ايرانيان شمالي

اهيمت اسب در ميان ايرانيان شمالي، يعني سکاها، سرمت ها، آلان ها و غيره، هم در نوشته هاي مورخان منعکس است و هم در آثار باستان شناسي و لغوي. سوارکاري سکاها را هرودتوس و استرابو و ديگر نويسندگان عتيق موکداً ياد کرده اند و هرودتوس آنها را «کمانوران سوار» مي خواند. به گفته استرابو اسبان سکايي کوچک اندام ولي بي اندازه تند و سرکش بودند و مردان معمولاً بر اسبان اخته سوار مي شدند (همين وضع را ميان دشت نشينان آسياي مرکزي کنوني هم سراغ داده اند). حفاري هاي قبور سکايي در پازيريک اسبان قوي هيکلي از نژاد فرغاني ولي بيشتر يابوواران مغولي معروف به پرژوالسکي را شناسانيده اند. در اين قبور يک تا سه و گاهي هفت تا چهارده و يک بار هم شانزده اسکلت اسب يافته اند. هرودتوس هم مي گويد که سکاها در مرگ هر يک از شاهان خود اول اسبي و همخوابه اي از او را با وي دفن مي کردند و در جشن سر سالش پنجاه اسب و پنجاه همخوابه اش را به نزد وي مي فرستادند.ولي مي افزايد که قرباني اسب بسيار رواج داشت و ماساگت هاي شرق درياي مازندران، اسب را به خداي خورشيد -تنها خدايي که مي پرستيدند- فديه مي کردند. از حفاري هاي پازيريک و نواحي جنوب دُن و قفقازيه آثار بسياري از قرباني و خاکسپاري اسبان و نيز ساز و برگ و و سايل زميني آنان به دست آمده است. در ميان سکاها و ديگر ايرانيان شمالي نيز نام هايي که با «اسپ» ترکيب شده بسيار ديده مي شود که مشهورتر از همه نام قبيله اي اَسپَه اورگيانوي («آنانکه اسبان قوي دارند») و بَئيورِسپس (بيوراسپ=داراي ده هزار اسب) و اَسپَکَه است. اهميت سواران ايران شمالي نه تنها در حوزه زندگي خود آنها نمايان بوده است، بلکه چون آنان بهترين سوارکاران سپاهيان هخامنشي مي بوده اند و نيز بعدها اشکانيان و تخاريان و کوشانيان و آلان ها از ميان آنها برخاستند، تاثيرشان در خاور ميانه پايدارتر مانده است و از راه هنرهاي تزييني مربوط به اسبان به اروپا و چين هم سرايت کرده است.

6. اسب در دوره هخامنشي

دوره هخامنشي را مي توان روزگار زرين اسب پروري و سوارکاري دانست. وقتي داريوش بزرگ مي خواهد به شهرياري خود ببالد، مي گويد: «اين بوم پارس را -که زيباست، و خوب اسب (هواسپا) و خوب مردم است- . . . اهورا مزدا به من بخشيد». هرودتوس گواهي داده است که پارسيان کودکانشان را پيش از هر چيز راستگويي و سوارکاري و کمانوري مي آموختند. استرابو همين مطلب را تاييد مي کند و مي افزايد بلندپايگان دولتي به کودکان هفت ساله به بعد رام ساختن اسب و يراق کردنش و تيمار داشتنش را مي آموختند و اينکه چطور (بي رکاب، چون تا آخر دوره ساساني رکاب در ايران شناخته نبوده است) سوار و پياده شوند و اينکه چطور بر اسبي که مي تازد بپرند و يا از پشتش به زمين جهند و يا از فراز باره تازان بي آنکه خطا کنند نيزه افکنند و تير زنند، و هدفشان اين بود که جوانان کاري و چالاک و خوددار و آبديده بارآيند. آنان با تير و کمان و ژوبين و فلاخن سوار بر اسب به شکار مي رفتند و گوزن و شير و پلنگ و گراز و آهو و خرگوش شکار مي کردند. اين گواهي استرابو را اسناد تصويري هخامنشي و ايراني-يوناني تصديق مي کنند. همچنين جنگ ميان پيادگان و سواران نيز بارها تصوير شده است. بهترين اسبان سرتاسر آسيا را در دشت ماد مي پرورانيدند و ستوران آخورشاهي را از ميان آنها دستچين مي کردند. دستکش ترين باره هاي دوره هخامنشي را از دشت نسا در ماد مي آوردند و اسبان نسايي از نظر زيبايي، تنومندي و سرعت بهترين همه بوده اند. اين دشت اسب خيز را بايد در ناحيه هارون آباد (بعدها شاه آباد و امروزه اسلام آباد غرب) در منطقه کرمانشاه -ميان راه حلوان به همدان- جستجو کرد. بعدها اينجا «مرغزاردژ» نام گرفت و در عربي مرج القلعه خوانده شد و چراگاه اسبان خلفاي عباسي گشت. استرابو که در زمان اشکانيان مي زيست، مي گويد: «مرغزاري پهناور در ميان راه فارس و بابل به ري [دروازه کاسپين] وجود دارد که بنابر آنچه مشهور است در آن، در زمان شاهان پارسي (هخامنشي پنجاه هزار ماديان و نيز نريان هاي شاهانه مي چريدند. ااسبان نسايي را، که بهترين و تنومندترين اسبان در همه ايالات شاهي هستند، به گفته برخي از اين دشت بزرگ ماد مي آوردند. ولي ديگران مي گويند خاستگاهشان ارمنستان بوده است. جثه آنان اختصاصاتي دارد، چنانکه اسبان اشکاني، و از اين روي با اسبان يوناني و آنها که از مملکت ما [=آسياي کوچک که استرابو از آنجا بود] مي آورند، فرق دارند». استرابو همچنين مي افزايد که اسبان تخمه نسايي در ارمنستان هم پرورده مي شدند و «والي ارمنستان هر سال در جشن مهرگان بيست هزار کره اسب براي شاه ايران مي فرستاد» و نيز مي گويد: «کاپادوکيه به دربار ايران ساليانه 1500 اسب، 2000 قاطر و 50000 گوسفند علاوه بر خراج نقدي باج مي داد و ماد دو برابر اين ميزان مي پرداخت». ديودروس صقليه اي مي گويد: منطقه ماد، يعني دشت نسا، در روزگار هخامنشيان 160000 اسب مي پرورانيد، اما در دوره اسکندر اين عده به 60000 تقليل يافت.
اسب ، دوست دیرین انسان( 2)
تخت جمشيد، دو اسب در حال تاخت، قرن 5-4 ق.م.، موزه ملي ايران
نواحي ديگري از قلمرو هخامنشي هم به اسب خيزي شهره بودند. شمال بابل، کردستان عراق کنوني، ازين مراکز بود و والي بابل به غير از اسبان جنگي، 800 نريان و 16000 ماديان در اصطبل خود داشت. کليکيه هم هر سال 360 اسب سپيد [به شماره روزهاي سال] به دربار ايران مي فرستاد و نواحي ايران شرقي، سغد، سکاييه، بلخ، خوارزم و جز آن، اسبان بسيار نيکو و به ويژه ستوران جنگي پرورش مي دادند، چنانکه سواره نظام اين مناطق بهترين گروه سواره سپاهيان ايران هخامنشي به شمار مي رفتند. در همين دوره هخامنشي در زمان داريوش بزرگ بود که علف مخصوص خورش اسب يعني اَسپسِت (که پيشتر از راه بابلي و سرياني و عربي به زبان هاي اروپايي رسيده بود)، به يونان رسيد و «گياه مادي[=ايراني]» (مديکي بوتاني) نام گرفت («مديکاگو سَتيوَ» Medicago sativa) به لاتيني، ميلگه به اسپانيايي و پريل مديک «ارغواني مادي» به انگليسي). تاييد گواهي هاي کتبي يونانيان در اهميت پرورش اسب و تيمار و ارجمندي در ايران هخامنشي در هنر هخامنشي و هنر معروف به «يوناني-ايراني» به خوبي هويداست. در تخت جمشيد بر روي پلکان شرقي آپادانا (صفه جنوبي) بيست و سه هيأت نمايندگي از اقوام تابع را نموده اند که براي شاه بزرگ خراج مي آورند و نه هيأت از آنها «اسب» دستکش جزو ارمغانشان آورده اند. ارمنيان و مادها و کاپادوکيان و گردونه رانان و مهتران شاهي (بر روي صفه شمالي همان پلکان) باره هايي از نژاد «مادي-آسياي کوچکي» تقديم مي کنند که خوش اندام و پرتاب مي نمايند و بلنديشان تا به شانه (با توجه به قد مهتراني که کنارشان ايستاده اند) به 120 تا 130 سانتي متر مي رسيده است. اسبان سکاها کوتاه تر و پر عضله تر و نيرومندترند و از نوع اسبان سنگين آسياي ميانه اي معروف به «توراني»اند که سواران زره پوش را مي توانستند بکشند. سکاهاي هَئومَه وَرکَه (هوم پرست) (گروه هفدهم) نرياني کوتاه اندام و زمخت و سبک از نژادي کوهستاني مي آورند و ساگارتيان حدود بزد و مقدونيان اسباني کشيده اندام و سبک اما نيرومند هديه مي کنند. نمايندگان مردم ليبي و سوريه اسبان کوچک اندام و دست و پا ظريفي مي آورند که اسلافشان را در «نژاد عربي» مي يابيم. البته همه جا نمي توان تصاوير اسبان هخامنشي را مأخذ طبقه بندي واقعي قرار داد، زيرا دستکاري هايي که هنرمند در نمودن صحنه ها مي کرده است طبيعت را آن گونه که دلخواهش بوده، و يا آن طور که لازم داشته، مجسم مي کرده است، بدين سان مي توانسته واقعيت را مخدوش کند: نمونه اعلاي آن در مهر استوانه اي داريوش بزرگ است که از مصر به دست آمده و امروز در موزه بريتانياست. بر آن داريوش را بر گردونه اي دو اسبه نموده اند که شيري را با پيکان کشته سات و شير ديگري بر پا ايستاده بر او حمله مي برد و داريوش تير در کمان کرده بر او نشانه گرفته است. در اين صحنه اسبان بي اندازه کوچک و شير کشته و افتاده به صورت خيلي ريز نموده شده اند و داريوش و هماورد اصليش -يعني شير غران- بزرگتر و مهمتر از حد عادي. اين را هم بايد افزود که مراقبت و دست چيني و تخمه کشي باعث شد که اسبان ايراني کم کم بزرگتر شوند و در آخر دوره هخامنشي اسبان گران پيکري در زير جنگاوران ايراني مي يابيم که نمونه قبلي نداشته اند. از آن جمله در صحنه هاي جنگ ايرانيان و اسکندر بر روي تابوت سنگي معروف به «تابوت اسکندر» و نيز بر بناهاي ايراني-ليکيه اي و موزاييک معروف به «موزاييک اسکندر»، اسبان تنومند و بسيار پر عضله با ساز و برگ گرانبها نمودار شده اند، ولي هيچ يک را نه رکاب است و نه نعل آهني و نه زين، چون هيچ يک هنوز اختراع نشده بودند.
اسب ، دوست دیرین انسان( 2)
صحنه نبرد اسکندر با داريوش سوم در نبرد اربل (گئوگميلا)، بر روي صفحه موزاييک يافته شده در پمپئي (جنوب ايتاليا)، که خود در قرن يکم ميلادي از روي يک پرده نقاشي کشيده شده در حدود 320 ق.م. ساخته شده است، موزه ناپل، ايتاليا
در عهد هخامنشي گردونه سواري در ميدان جنگ از رواج افتاد و سپاهيان سواره نظام جاي گردونه نشينان را گرفت. اسبان تنومند و زيباي نسايي بيشتر باره سواري و يا گردونه اي شاهان و نجبا بودند و سربازان و ديگر مردم، اسبان سبکتر و خردتر را سوار مي شدند، به ويژه در نواحي کوهستاني و يا صحرايي. به جاي زين گليم و يا قاليچه اي منقش و حاشيه دار بر اسب مي افکندند که نمونه هايشان در نقوش مذکور در بالا مصور شده اند و يکي هم از قبري سکايي در پازيريک (متعلق به قرن 4 و 5 ق م) به دست آمده است. نزديکترين چيزي که شبيه به زين باشد تکه اي نمدين است که با لوحه هاي چوبي و يا استخواني جلوبندي و پشت بندي شده بوده است. در برخي مواضع، نجباي ايراني سواره نظام «زره» مي پوشيدند که عبارت بود از خودي، جوشني و ران پناهي (به اوستايي رانَ پان، به يوناني پَرَمِرِيد يا parameridia). نمونه اين گونه سواران زره پوش در جنگ با يونان و در نبرد کوناکسا به کار آمد و اين وسيله آخري، تکه اي نمدين نيک ماليده بود، مانند جل که بر دو سوي باره مي آويختند تا هم ران هاي سوار را بپوشاند و هم دو جانب اسب را. در مواردي نادر سينه اسب و سرش را با کاکل بزرگ و سينه پوشي جوشن وار مي پوشانيدند و اين آغاز برگستوان پوشاندن اسب در زمان اشکانيان و ساسانيان بود. در باب سواري زنان اطلاعاتي مذکور نشده است، به چز در يک مورد و آن داستان رئوخسنا (روشنک، به لاتين رکسانا) خواهر زن اردشير دوم است که چون برادرش را به اتهامي گرفتند و خود او را مي خواستند گرفتار کنند، به مانند مردان سواره به ميدان آمد و چند تن از مبارزان را کشت. البته به نوشته هاي کتزياس اعتماد چنداني نيست، ولي از اين داستان مبالغه آميز شرکت زنان در سواري را مي شود دريافت. بر روي تکه سنگي که باقيمانده بنايي آرامگاهي و مربوط به دوره هخامنشي در ارگيلي (داسکي ليوم) يافته اند، نقش دو زن را مي بينيم که بر يابوهايي سوارند که زين ندارند و تنها پارچه اي بر آنها افکنده شده است. شيوه سواري آنها از «يک بر» و درست شبيه به شيوه معروف به «انگليسي» است که زنان يک بري مي نشينند و هر دو پايشان از يک بر باره آويخته است. از اين گذشته، هرودتوس گواهي مي دهد که ميان ايرانيان شمالي (سکاها) زنان جنگجويي بودند که در برابر سواران کورش ايستادگي کردند.
به هر تقدير اسبان دستکش هخامنشي را در مسابقات به هنرنمايي وامي داشتند و در تسالي اسبان خشايارشا در مسابقه اي از بهترين اسبان يوناني بسيار جلو زدند.
اسب در آيين ها و عقايد ايرانيان دوره هخامنشي نقش عمده اي داشت. گردونه سواري در دوره هخامنشي منحصر به شاهان و نجباي درجه اول بود. شاهان معمولاً بر حسب سنت بر گردونه سوار مي شدند (اگرچه داريوش مي بالد که من در جنگ نبرده اي خوبم چه از پشت اسب و چه پياده. ولي وي در آن به عنوان يک سرباز پارسي سخن مي گويد و خود او از نيزه داران کمبوجيه مي بود) و اين گردونه ها را گوهر نگار مي کردند و معمولاً با اسبان نسايي مي کشيدند. نمونه هاي مصور اين گردونه ها را در تخت جمشيد، در سنگتراشي هاي ايران-ليکيه اي گزانتوس و به ويژه در «موزاييک اسکندر» مي يابيم. اهورامزدا و ايزد خورشيد همچنان گردونه هايي دارا بودند. اما باره هاي زين شده در اين دوره مرغوبتر و رايجتر بود. بهترين ارمغان براي يک پارسي اسبي دستکش بود و اين امر در مورد ايزدان هم صدق مي کرد: به ويژه قرباني اسب سفيد براي ايزد خورشيد در ميان پارسيان به همان اندازه معمول بود که در ميان مغان و ايرانيان ماساگتي و ارمنيان. اسب سفيد را براي «آبها=آبان» نيز قرباني مي کردند. آريان گواهي مي دهد که مقام والا و آسماني کورش چنان بود که مغان هر ماه براي شادي روان او اسبي سفيد قرباني مي کردند. در اين دوره هم نام بسياري از بزرگزادگان هخامنشي و ايراني با واژه «اسب» ترکيب شده است.
چون پهلواني مي مرد، يال و دم اسبان را مي بريدند و در عزايش «کتل» مي بستند (مقايسه شود با توصيف چيدن يال و دم اسبان سهراب و اسفنديار و رستم در شاهنامه). يک حجاري هخامنشي از حدود 400 ق م که در ممفيس مصر يافته اند، آيين سوگواري را به خوبي نشان مي دهد.

7. دوره اشکاني

اشکانيان به زيبايي اسبان خود مي نازيدند و فرزندان و زيردستان خود را هنر کمانوري و سواري مي آموختند. آئليان مي افزايد: «آنان همواره بر پشت اسب سوارند: سواره به رزم و بزم مي روند؛ سواره به کارهاي دولتي و شخصي مي رسند؛ سواره سفر مي کنند و به ديد و بازديد مي پردازند و يا در جايي درنگ مي آورند و مي گويند و مي شنوند. در واقع تفاوت اجتماعي ميان «آزادان» و «زيردستان» در همين است که اينها «پياده»اند و «آزادان» هميشه «سواره» و عين اين وضعيت در شاهنامه، فردوسي منعکس است که آزادگان ايران از پياده بودن عار داشته اند (پياده نگردد که عار آيدش) و فکر مي کرده اند که پيادگي بر دودمان و آبروي خانوادگي ننگ مي آورد «بدو گفت رهام کاي تاجور/بدين کار ننگي مگردان گهر» و بر آن بوده اند که «زتخم کيان بيگمان کس نبود/که هرگز پياده نبرد آزمود» و «کز ايران پياده نسازند [آزادگان] جنگ/اگرچه شود کار دشوار و تنگ» و در مأخذي که فردوسي داشته است شومي روزگار نکبت و سقوط در اين بيت خلاصه مي شود که در آن دوره «پياده شود مردم جمگجوي/سوار آنکه لاف آرد و گفتگوي» و عين همين عقيده را در ارمنستان ايراني مي يابيم. اشکانيان اسبان خود را از همان چراگاه هايي به دست مي آوردند که در زمان هخامنشيان رونق داشت و در يکي از جنگ ها 50000 سوار در برابر مارک آنتوني به ميدان آوردند.
اشکانيان با تخمه کشي گزينشي و تيمار دقيق و علوفه توانبخش اسباني نيرومند و دستکش پروراندند که شهرت فراوان يافت. اسناد تصويري بسياري که از اسبان اشکاني در دست داريم اين امر را تاييد مي کند. از آن جمله است نقوش مهرهايي از نسا –مهردادکرت (=اشک [عشق] آباد)، بر روي ديوارهاي بناهاي از شهرها دورا-اروپوس (در مرز سوريه)، بر صخره هاي تنگ سروک در فارس، و به ويژه در صحنه نقاشي بر ديواري از بناي «کوه خواجه» در سيستان. اسبان ايران شرقي بر روي سکه هاي «هندوسکايي» نيز از اين زمده اند. اين شواهد مي نمايند که اسبان اشکاني بيشتر هژير و کله قوچي و خوش سر و سينه و بلند پاي و درشت استخوان و گردن برکشيده بوده اند و به درد سواري در ميدان کارزار مي خورده اند. اسبان فرغانه اي که به چين (و شايد به هند جنوبي) رفته اند و در ميان آن سامان (ها) بسيار محبوب افتاده از همين تخمه اسبان کارزاري بوده اند. هرچه تخمه کشي و به گزيني و تيمار دقيق بيشتر شد، بردباري و توان وفق دادن با محيط در اسب هاي ايراني زيادتر گشت، و آنچنان شد که سواران زره پوش نيزه بلنددار، يعني گروه نخبه سپاهان ايراني، را به آساني مي کشيدند و سراسر تن خودشان نيز «با زره اي پولکي، که هر پولکش به مانند پر پرندگان بر پولک ديگر مي افتاد، محافظت مي شد». اين گونه جوشن اسب را اُپَروکُشتِه پان، يعني «آنچه که پهلوها را نگهداري مي کند» مي خواندند و اين همان کلمه اي است که «برگستوان» گرديده است. سواران زره پوش نيزه هايي بلند داشتند و در نبردگاه «خيلي وقت ها چنان تند و تيز و پرتوان حمله مي بردند که دو تن را با يک ضربت به هم مي توانستند دوخت». در همين زمان اختراع کفشک يا نعل فلزي اسب (در سده يکم ق م) و يک نوع زين ابتدايي که دو پشته در جلو و عقب داشت و مي توانستت سوار را تا اندازه اي نگه دارد و نبودن رکاب را جبران کند، باعث تقويت سواره نظام گرديد و سواران اشکاني نان در برابر روميان موثر بودند که بارها آنها را در هم شکستند و وادارشان کردند که خود آنها به تشکيل سواره نظام بپردازند. گويا اين گونه سواران غرق در زره و اسب برگستوان ور دار را به پهلوي گريوَ-پاتَه بَرَ مي خوانده اند که روميان به کليبانري تحريف کرده اند و تصاويري از آنان بر ديوارنگاره دورااروپوس و نيز بر سنگ -مثلا در تنگ سروک در فارس- يافته اند. يک برگستوان حقيقي متعلق به آخر دوره اشکاني را هم در حفاري هاي دورااروپوس جسته اند، و آن تن پوشي چرمين بوده است که با پولک هاي فلزي استوار شده و به اندازه قامت يک اسب عربي بوده است که خود مبين هيکل متوسط در اسبان اشکاني است. زره حلقه اي بافته در آخر دوره اشکاني اختراع شد و خيلي زود در شرق و غرب رواج يافت و نمونه آن را در بر اردشير و شاپور در نقش فيروزآباد فارس مي بينيم. يکي از ويژگيهاي سواران اشکاني مهارتي بود که در تيرانداختن داشتند، به طوري که حتي در حالت تاخت از روي زين به عقب بر مي گشتند و به سوي دشمن تيرهايي مي انداختند که نخورد نداشت. با آنکه اين رسم قيقاج زدن از قديم ميان سکاييان رايج بود (چنانچه از نقوش آنان بر روي سفال هاي يوناني برمي آيد)، مهارت اشکانيان در آن باعث شد که اروپاييان بدان «اشکاني زدن» نام دهند.
اسب ، دوست دیرین انسان( 2)
تنگ سروک (شمال غربي فارس)، سوار سنگين اسلحه اشکاني، حدود 200 ميلادي
ظاهراً بيشتر اشکانيان بر اسب بي زين مي نشستند، ولي معمولاً زين پارچه اي کوچک و قاليچه واري روي اسب مي انداختند. اين عهد اشکاني پايه گذار آيين هاي اَسواري (شواليه گري) و ويژگي هاي ارثي آن بود و اَسوار به معني نجيب زاده نيکو نام و سواره در مقابل پياده، يعني عامي، از اين دو پيدا گشت و از آنجا به اروپا رخنه کرد. از جمله آيين هاي مربوط به «اَسواري» يکي نهادن «نشان تباري» يا نماد خانوادگي بر ساز و برگ و بر ران ستوران و برگستوانشان بود که معروف تر از همه نشان خانوادگي اشکاني است، به صورت قرصي از ماه بر سر نيزه که بر باره اردوان پنجم در صخره فيروزآباد و بر روي سکه هاي آخري اشکاني ديده مي شود. به سبب همين امتيازاتي که سواره نظام اشکاني داشت و خدماتي که در دفع دشمنان شرقي و غربي کرد نام آن جاوداني گشت، زيرا کلمه پارثَو (پارتي=اشکاني) در تحول به پَهلَو تبديل شد و پارثويان به صورت پهلوها=پهلوانان در تاريخ ملي ما مقام نجبا و سرکردگان پهلوان و دلاور را يافتند.
لازم است بدين نکته اشاره شود که اشکانيان نيز مانند ايرانيان باستاني سنن و عقايد مربوط به اسب را رعايت مي کردند، مثلاً هنوز هم قرباني اسب سفيد نسايي براي ايزد خورشيد رواج داشت.

8. دوره ساساني

ساسانيان اسب را برترين جانوران مي دانستند و اسب سفيد خوش پشم زردگوش و درخشان موي و سفيد پلک را از همه مرغوب تر مي شمردند چنانچه ديديم برگستوان دورااروپوس به اسب عربي متوسط القامه امروزي مي خورد، اما خيلي زود اسبان قويتر و تناورتري پيدا شدند که سواران سنگين زره و نيز برگستوان هاي گران را به آساني مي کشيدند. بهترين نمونه چنين اسبي شبديز خسروپرويز بود که در سنگتراشي طاق بستان نزديک کرمانشاه و در قصيده اي از خالدالفياض، از اوايل دوره اسلامي جاويدان مانده است. هنوز هم اسبان نسايي (مادي) را بهتر از همه مي دانستند. دستکشي و به گزيني و رعايت دقيق قواعد تيمار و علوفه دهي باعث شد که اسبان قوي براي جنگ و راه پيمايي و يا نخجير و بازي هاي ميداني به بار آيد و نيز بسياري آيين هاي مربوط به نزاکت، مسابقه و شکار براي مهتران وضع شد که نمونه هايشان را در کتاب التاج في اخلاق الملوک منسوب به جاحظ آورده اند. همه فرزندان نجبا و آزادگان درجه پايينتر هم به آداب و قواعد سخت سواري خويگر مي شدند. پيروزهاي ايرانيان بيشتر منوط به شجاعت سواره نظام بود و آميانوس، که خود صفوف سواران زره پوش شاپور دوم را ديده است، مي گويد، «چنان رده هايي تنگ از سواران زره پوش در پيش ما کشيدند که برق تنهاي پوشيده از آهن شان ديدگان هر بيننده اي را خيره مي کرد، و همه اسبان صفوف سواران با برگستوان هاي چرمين محافظت مي شدند». با اين سواران ماموري هم بود که او را ستور پزشک مي خواندند (مقدمة الادب زمخشري:بچشک ستور، همان که امروز دامپزشک مي گويند) و مواظبت و تيمار اسبان زير نظر او بود و چون بيمار مي دند با داروهاي گياهي به درمانشان مي کوشيد. حتي در گرفتن و پرورش اسبان وحشي نيز نمي توانستند بي پروايي کنند «چنانکه بدانان آسيب رسانند» و نيز به دستور اوستا، آخُر اسبان مي بايست پاک نگه داشته شود و الا گناهي در حد مکافات پيش مي آمد. اوستاي ساساني فصلي مخصوص هنر جنگ داشته است به نام اَرتِشتارِستان، که در آن از اسبان و خوراک و تيمار و نيز از مکافات گزند رسانندگان بدان ها سخن رفته بود.
هنوز هم رکاب به کار نمي رفت، اگرچه اين وسيله در همان دوره در چين و يا نزديک آن حدود اختراع شده بود و سرمت ها و ديگر چادرنشينان شمالي آن را به کار مي بردند، ولي گواهي مورخان دوره اسلامي که آن را جزو وسايل سواره نظام نخبه دوره انوشيروان به شمار مي آورند درست نيست و حتي اسب خسروپرويز در طاق بستان هم رکاب ندارد. نبودن رکاب را اختراع زيني تازه تا اندازه اي جبران مي کرد و اين زين را زير سرداران ساساني در صحنه هاي نبردشان در نقش رسم فارس به خوبي مي بينيم: در جلو زين و سر آن دسته اي از فلز پوشيده از پارچه (يا چرم) تعبيه کرده بودند که به پهلو تابي بزرگ مي خورد و بر ران سوار مي افناد و به استواري جا مي گرفت و دسته اي ديگر در پشت تعبيه شده بود که زير لبه زره پوشيده مي ماند، ولي برجستگي اش سوار ضربه زده يا ضربه خورده را از به پس پرتاب شدن باز مي داشت و «اين زين در واقع همان وسايل نگهداشتن سوار بر پشت اسب را داشت که زين هاي جنگي قرون وسطي داشتند».
اسب ، دوست دیرین انسان( 2)
گل سينه عقيق با نقش شاپور اول ساساني در نبرد تن به تن با والرين امپراطور روم، قرن 4 ميلادي، کتابخانه ملي فرانسه
شواهد تصويري بسياري از اسبان و سواران ساساني بر حجاري ها و مهرها و گچ کاري ها و به ويژه بر پياله ها و ظروف ساساني در دست داريم، ولي درست بمانند دوره هخامنشي، رعايت سنن هنري و عقيدتي، مثل ضرورت نشان دادن شاهان به نحوي چشمگير، باعث شده که نتوانيم اسبان منقوش را نمونه هاي حقيقي قلمداد کنيم. اين عدم رعايت طبيعت، به ويژه در نقش مهر سينه اي که در کتابخانه ملي فرانسه در پاريس است و صحنه نبرد تن به تن شاپور اول و امپراتور روم، والرين، را مجسم مي کند، خوب پيداست، هر دو بر اسبان خرد جثه دم گره خورده و يال و کاکل آراسته اي که از هنر هخامنشي بدين سو سنت شده بودند، سوارند. اگرچه مي بايست اسب والرين را از نوع ستوران بزرگ جثه رومي، که در حجاري هاي روميان به فراواني نمودار شده اند، نقش کرده بوده باشند. از سوي ديگر، اسب شاپور اول در دارابگرد به کلي با اسب اردشير بابکان در نقش رستم فرق مي کند: اولي بزرگ جثه است و بلند پا و رعنا گردن و کله اي بالنسبه کوچک دارد، دومي کوچک و کله قوچي و دست و پا کوتاه مي نمايد. در دارابگرد تاثير هنر غربي و تجسم طبيعت مشهود است و اسب تنومند را تنومند نشان داده اند و همين وضع در چند اثر ديگري که دست غربي در آن موثر بوده است نيز مي بينيم، از جمله بر مهر سينه اي که سواري را مي نماياند، اسب بهرام يکم در بيشاپور و شبديز خسرو. چند نمونه ظرف به شکل سر و تنه اسب نيز يافته اند.
بر روي هم مي توان دو نوع اسپ -تنومند نسايي و خرد جثه سنتي- در ايران ساساني تميز داد. به گفته يک منبع معاصر چيني، هم دولت و هم نجباي بزرگ داراي تعداد زيادي ستور از جمله اسبان مختلف بودند. يک مامور عاليرتبه به نام آخَوربِد ستوران دولتي را سرپرستي مي کرد و ديگري به نام آخورآمار دبير به مخارج آنها مي رسيد و اسناد آن را نگه مي داشت. بنابر گواهي روايت پهلوي ونديداد (=وي ديوداد)، بهاي يک گوسفند 3 سير (=12 درم) بود ولي بهاي اسب 30 سير (=120 درم). اَسپِست نيز بسيار کاشته مي شد و بهاي نيک داشت. هم در اين زمان است که اين واژه ايراني به زبان سرياني رسيد و اَسپِستا يا پِسپِستا گرديد و سپس به عربي رسيد و ال فصفصه شد و از آنجا به اسپانيا رفت و الفلفله گرديد و به انگليسي آمريکايي رسيد و الفافا شد. از آمدن اين گياه و نامش به چين پايينتر سخن خواهيم راند.
در زمان ساسانيان ساز و برگ اسب تکامل يافت. زير زين را قاليچه هاي بسيار ظريف مي انداختند و کاکل و دم و يال اسب را آرايش مي دادند و گمپوله هاي بسيار زيبا و بزرگ و تسمه هاي مزين و يراق هاي هنرمندانه بر اسبان مي بستند و همه اينها در هنر سنگتراشي و فلزسازي ساساني دقيقاً نمايان شده است. داغ نهادن هم کلاً رسم مي بود و نشان خانوادگي را بر اسبان مي گذاردند چنانکه هم اسب اردشير در فيروزآباد و هم اسب خسروپرويز در طاق بستان نشان خانوادگي ساساني را که حلقه اي مزين به نوار ابريشمين مي بود، بر ران خود دارند. براي اينکه اهميت اسب نزد ايرانيان باستاني و به ويژه ساساني را دريابيم بايد به شاهنامه فردوسي مراجعه کنيم که آيينه افکار و تمدن و آرزوهاي آنان است. اشارات بسيار فراواني که به اسب و سواري در آن کتاب والاقدر آمده است به همت پاول هُرن گرد آمده. فشرده مقاله اين دانشمند ايراندوست آلماني («اسب و سوار در شاهنامه») بدين گونه است. آزاده ايراني از را از اسبش سوا نمي توان يافت. پياده رفتن، حتي براي اندک زماني، ننگ بود. بهترين خاندان ها در به دست آوردن برترين باره ها مي کوشيدند و داغ خانوادگي خود را بر آنها مي نهادند. اسبان دشتي فراوان بودند و در فصول مناسب، گله ها را در چراگاه هاي پهناور مي چريدند و همانجا به کمند مي انداختند و به زين آموخته مي کردند. «کره تازان» مقام مهمي داشتند و وقتي کسي اسب خويش را «دستکش» مي کرد و آن را براي سواري رام مي ساخت (براي کره هاي جنگي، در سن 4 سالگي)، آن روز در زندگيش خاطره انگيز مي ماند. سواران جنگي بي اسب وا مي ماندند و گاهي از دوستي کمک مي گرفتند و «دوپشته» سوار مي شدند. اسب را با استناد به نژاد و رنگش مي سنجيدند. مشهورترين اسب ايراني، رخش، از کابل -يعني سرزمين کوشانيان- آمد. جنگجويان اسبان ابرش (خالدار)، کرند، سپيد و سياه مي پسنديدند، گلگون و بور چرمه (سپيد يکدست). وقتي قهرماني مي مرد يا کشته مي شد يال و دم اسبانش را مي چيدند و زينشان را نگونسار مي آويختند و سلاح و زره اش را بر اسب دلخواهش مي نهادند و او را پيشاپيش دسته سوگواران مي بردند. وقتي قهرماني کشته مي شد و خطر اين بود که اسبش به چنگ دشمن بيفتد، يارانش آن را مي کشتند. اسب رستم با خود او به چاه افتاد و با خود او به گور سپرده شد (رستم از ايرانيان سکايي=سيستاني بود و اين از رسوم آن گروه به شمار مي رفت). گوشت اسب را عامه دهات مي خوردند و ديگران تنها در جايي که طاقت و چاره اي نبود اين کار را مي کردند. آيين سواري درست نه تنها هنر بود بلکه يک امتياز به شمار مي رفت. براي خفت دادن سربازي گناهکار او را وارونه بر اسب مي نشاندند و پاهايش را از زير به شکم ستور مي بستند و او را با تشريفات مسخره آميز دور مي گرداندند. ساز و يراق اسب مقام و ثروت صاحبش را مي رساند و گاهي در آرايش آنها و خود اسب تا بدانجا پيش مي رفتند که کاکل و دم آن را به گوهرها مي آراستند.
ساسانيان سنن مربوط به اسب و عقايد درباره آسماني بودن مقامش را حفظ کردند. تعداد زيادي اسناد تصويري از اسبان ايزد خورشيد و مِهر در دست است که همه بالدار نشان داده شده اند و به ويژه تخت پادشان آراسته به شالوده و پايه هايي است که به شکل اسبان بالدارند و اين گونه تصاوير نمادي به شرق و غرب نفوذ سريع کرد. نام هايي که با «اسپ» ترکيب شده بسيار رايج مي بوده است و مهمترين آتشکده مملکت در شيز آذربايجان (تخت سليمان) مي بوده است که «آذرگشنسب» (=آتش نريان) نام داشته، ظاهراً چون ايزد آتش در شکل نرياني گشن هم مجسم مي توانست شد.
اسب ، دوست دیرین انسان( 2)
سر اسب، ناحيه کرمان، قرت چهارم ميلادي، موزه لوور
در زمان ساسانيان بود که اعراب شروع به پرورش اسبان معروف خود -که بالمآل به نژاد ليبي عتيق برمي گردد- کردند، و بعد از گسترش اسلام آن تخمه را با نژادهاي ايراني و آسياي ميانه درآميختند و تخمه هاي دو رگه و چند رگه به دست آوردند. اما مسلمانان نخستين براي بيطاري و تيمار دقيق اسب نيازمند ايرانيان و کتب و سنن آنان شدند، همچنان که ابن النديم گواهي مي دهد. مثلاً فرسنامه اعلاي آغاز دوره اسلامي، الخيل ابوعبيده معمر بن المثني به گفته خود او مبتني بوده است بر روايات ابي حاتم سهل بن محمد السجستاني و ابي يوسف الاصبهاني و در اصل بر اسب نامه هاي ايران کهن و نيز کتابي در «ستور پزشکي» به بيطاري ترجمه شده و ديگري در معالجه چهارپايان و اسب و استر و گاو و گوسفند و شتر و داغ آنها و بهايشان را اسحق بن علي بن سليمان به عربي ترجمه کرده است.

9. اسب در ارمنستان ايراني

ارمنستان از زمان کورش بزرگ تا دوره اسکندر جزو ايران بود و ايرانيان در آنجا ساکن شده طبقه اعلايش را ساختند. پس از اسکندر نيز ايرانياني که فرهنگ هلني را هم گرفته بودند در آنجا به فرمانروايي و کشورگشايي پرداختند و از آغاز نيمه دوم سده اول ميلادي نيز، تيرداد اشکاني -برادر بلاش اول_ پادشاه آن ديار شد و خاندان اشکاني تا پانصد سالي مستقيماً و سپس از راه اختلاط با خاندان هاي ديگر سردمدار ارمنستان بوده اند. دين زرتشتي در ارمنستان رواج داشت (تا حدود 500 و 600 ميلادي) و اگرچه از 300 ميلادي مسيحيت پايداري يافت، اما اعتقادات و نام ها و رسوم ايراني و لغات و اصطلاحات پهلوي اشکاني و ساساني چنان در رگ و ريشه و زبان و رسوم ارمني ها رخنه يافت که تاريخ ارمنستان کهن -تا حدود 500 ميلادي- در حقيقت از ايران جدا نمي تواند بود. بدين مناسبت آيين هاي مربوط به اسب و قواعد تيمار آن و نژاد و تخمه اش در ارمنستان با مقاله ما مستقيماً ارتباط مي يابد. در ارمنستان نيز سواري هنر آزادگان بود و پياده روي آنان مايه ننگ به شمار مي رفت، در آنجا هم بزم و رزم با هم جزو مشخصات زندگي و تاريخ مردم بود و شکار و آيين آن دقيقاً مثل آنچه در ايران مي گذشت مي بود. بر روي پياله اي سيمين زرنگار که از جايي به نام اَرمَري (=هرمزدي) به دست آمده است، اسبي گشن و بسيار خوش اندام کشيده اند که پاي راستش را به نشانه ستايش به سوي آتشداني يا محرابي بالا گرفته است و اگر چه شکل آتشدان را مأخوذ از آيين مهرپرستي دانسته اند ولي مسلماً اين نقش با «آذرگشنسب» مذکور در بالا رابطه دارد. همچنين در ارمنستان نيز «نشان» تباري بر روي لباس آزادگان مشخصه خانوادگي و امتياز آنان محسوب مي شد.
اگرچه واژه اسب در زبان ارمني «جي» بود، ولي ارمنيان کليه واژه هاي مربوط به سواري و سواره نظام را از پهلوي اشکاني و ساساني به وام گرفته اند: آخر، اَسپَستن (اصطبل)، اسپريز (ميدان)، اَسپِت (از اَسَه) و پَتي فارسي باستان) يعني شواليه و آزاده، سمب اک (سُم، سنب)، اَسپَتَک (حمله با اسب) و اسپَ زين (برگستوان). از اينها واضحتر اقتباساتي است که در رنگ اسبان کرده اند: اَخشِيت (شيد=اسب حنايي فام)، اِرَخش (=رخش، سرخ خرمايي)، کَرمِره (کرمير=سرخ)، چَرتوک (چرده)، چِرمک (چرمه=سفيد)، سِئاو (=سياه) و سپيتَک (سپيد) و جز آن.
اسب ، دوست دیرین انسان( 2)
هديه آوران، نماينده ارمني ها، ديواره جنوبي پلکان شرقي کاخ آپادانا، تخت جمشيد

10. اسب در ايران شرقي

بهترين اسبان جنگي عتيق از دشت هاي آسياي مرکزي و ايران شرقي مي آمدند و همين اسبان بودند که سکاها و خويشاوندانشان را از يک سو تا سيستان و از سويي ديگر تا ژرفاي هند و از سويي تا مرز چين بردند و خداوند نام و نشان و ملک کردند و نيز همين اسبان بودند که نژادهاي مرغوب چين (از راه فرغانه) و روم (از راه سرمت ها) را تحويل دادند. در ميان سکاهاي ختن، واژه هاي سواري بسيار آشنايند: اسَّبار (=سوار)، آ-يسَ از ريشه زَي-زي (اوستايي اَوي دانَه_، سغدي بيدان، لهجه کنوني سري کي ويذان). بيلي حتي چکامه اي را چاپ و ترجمه کرده است که از يک بودايي ختني است و هفت گنج بهشتي وار شهرياري بودا را مي ستايد که يکي از آنها اسب است و وي اسب شاه زمان خود را تعري مي کند: «شکوهمند و تناور است، سرش کوچک و بالا گرفته، پشتش پهن و پرتاب و رانش برآمده و بلند است و چشمانش ريز و پاشنه اش خرد و دمش سفت، يالش کوتاه و گردنش بلند و سمش محکم و درخشان، چون بر او روغن کشند و مالش دهند به رنگ خرمايي مي درخشند . . . آرام است ولي چون باد مي دود . . .». «ووتي»، امپراتور چين در زمان مهرداد دوم اشکاني، شهرياري توانا و کشورگشاي بود و براي برطرف کردن خطر هون هاي وحشي از آب و خاک خود خواست با ايران اشکاني روابط سياسي برقرار کند -و از آن زمان اين روابط ادامه يافت- و نيز با يوئه چي ها (=کوشان ها، ايرانيان آسياي ميانه) متحد شود و سفيري به نام چانک کي ين به نزد اينان فرستاد که دوازده سالي در آسياي ميانه به سر برد و اگرچه نتيجه اي نگرفت، اما اطلاعات چيني ها را از مردم و فرهنگ و فرآورده هاي آسياي ميانه بسيار غني کرد. وي به ويژه گله کوچکي از «اسبان فرغانه اي را که خون عرق مي کنند» (اصطلاحي شاعرانه که لافر مي گويد از فرهنگ ايراني آب مي خورد) به همراه اسپِست به چين برد و اين ستوران زيبا و خوش هيکل و هوشيار و وفادار و بلندپاي ايراني دير نگذشت که به «نژاد آسماني» (تي يِن مَه) ملقب شدند و چيني ها هم در تکثير آنها کوشيدند و ديري نرفت که داراي سواره نظامي قويتر از پيش گرديدند و دشمنان خود در مرزهاي ترکستان را در هم شکستند و هم خود اسپست را فراگير کردند که از آنجا هم به ژاپن رفت.
اسبان ايرانيان شرقي را بر روي سکه هاي آنان، مثلاً بر سکه هاي کوشانيان که سوار نيزه ور جوشن پوش را مي نماياند، بر چهار درهمي سپه لي ري سِس (Spaliarises) هندوسکايي و يا بر کاشي هاي مهردار هَرون (کشمير) که از مراکز کوشانيان بود. بر مهري در موزه بريتانيا با نشان خاندان شاهي کوشان هاي بزرگ و بر سنگتراشي هاي بودايي اقوامي که از سکاها تقليد کرده اند مي يابيم و در همه جا همان اسبان بزرگ و کشيده گردن و سر کوچک اشکاني را مي مانند. همچنين اند اسباني که بر روي دست ساخته هاي خوارزمي و يا ديوارنگاره هاي سغدي و تصاوير مي يابيم. به ويژه اسبان هنر سغدي، بسيار تنومند و آراسته اند و در بعضي موارد يادآور توصيف هاي شاعرانه اسبان نامي مي باشند. نکته جالب ادامه سوارکاري زنان در سبک «يک وري» است که در يک ديوارنگاره سمرقندي نموده شده است. تصوير اسبان بالدار ايزدان و نيز استفاده از تجسم آنها براي پايه هاي تخت فرومانروايان -مثلاً در پنجيکنت، سده پنجم ق م- در ايرانيان شرقي باب بوده است. سر انجام لازم است يادآور شويم که به گفته اسناد چيني، فرمانروايان موروندايي (که در ناحيه گنگ در هند شرقي) هم اسبان زيباي کوشاني را داشتند و در 222 تا 252 ق م، چهارتايشان را به سفير پادشاه فو-نان (کامبوج امروز) هديه کردند و از اين راه به شهرت و گسترش نژادشان کمک کردند.

11. چند اسب نامي در کارنامه ايران باستان

در تاريخ ايران چند باره نامي از همه مشهورترند و بيشتر مايه ستايش و چکامه و سرود شده اند. از همه نام آورتر رخش رستم است که به گفته فردوسي تيزبين، درشت هيکل و زورمند و شيردل بود و تني سرخ با خال هاي سپيد و زعفراني و رخشان و سمي پولادين داشت و تنها اسبي بود که توانست تن رستم جهان پهلوان را بکشد و همواره يار و وفادار او ماند و به خاطرش با شير و اژدها جنگيد و با او به چاهي آگنده از تيغ و نيزه افتاد و مرد و با او هم به خاک سپرده شد. از وي در يک نوشته سغدي نيز ياد شده است که نشان مي دهد رستم و رخش در اواخر دوره ساساني در ايران شرقي شهرت و محبوبيت فراوان داشته اند. ديگر از اسبان نامور «سياه» يا «شبرنگ بهزاد» سياوش است که او را از خرمن آتش گذرانيد و بيگناهيش را ثابت کرد. ديگري اسب داريوش بزرگ است که به موجب افسانه اي باعث به تخت رسيدن او شد: هفت سردار پارسي که گئوماته غاصب را کشته بودند قرار گذاشتند در طلوع خورشيد در صحرايي گرد آيند و اسب هر کدام اول شيهه زد، او را به شاهي بردارند و مهتر زرنگ داريوش در شب و در همان موضع مقرر مادياني را به اسب داريوش رسانيد و در نتيجه چون آن نريان فردا پگاه بدان جا رسيد شيهه زد و داريوش به شاهي گزيده شد و دستور داد مجسمه اي از او ساختند و زيرش نوشتند: «داريوش ويشتاسپان به ياري اسب خوب و مهتر خويش پادشاهيي ايران را به دست آورد». اين افسانه را امروز مردود مي دانند اما گمان مي رود که اصلش مبتني بر سوء تفاهمي در تعبيير يک آيين ايراني بوده است، يعني چون اسب حيوان مقدس ايزد خورشيد بوده است، پس از قبول پادشاهي داريوش خواسته اند «تاييد خدايي» را با قرعه کشي و نشانه آسماني جستن براي او بيابند و واقعاً هم به شيهه زدن اسب در دميدن خورشيد روي آورده اند (همچنان که براي تاج يابي کيخسرو و بهرام گور نيز به آزمايش ايزدي دست زدند).
ديگر اسب کورش جوان بود که گويند چنان سرکشي مي کرد که کسي نمي توانست رامش کند و آن شاهزاده پرخاشجو و دلاور دست آموزش کرد و با وي همه جا رفت. اين اسب بي گمان سرمشق داستان اسب اسکندر شده است. سرانجام بايد از شبديز خسروپرويز ياد کنيم که شهرتش در ادبيات ايران و عرب بي نظير است. مي گويند خسرو سوگند خورده بود که هرکس خبر مرگش را بياورد، خونش را بريزد. چون آن اسب مرد کسي يارا نکرد خسرو را آگاه کند و باربُد موسيقيدان مشهور سرودي ساخت به نام «شبديز» که در آن اشاره به پيري و ناتواني و بي جنبشي شبديز کرد چنانکه خسرو فرياد برآورد: «پس مرده است!» و بابد در جواب گفت «من نگفتم، خسرو چنان فرمود».
اسب ، دوست دیرین انسان( 2)
شبديز و خسرو پرويز (احتمالاً)، طاق بستان، فرن 7 ميلادي
در پايان مقاله دو نقل قول از نوروزنامه و قابوسنامه مي آوريم که حاصل همه فرهنگ ايراني درباره اسب مي باشند. در نوروزنامه منسوب به عمر خيام آمده است: «از صورت چهارپايان هيچ صورت نيکوتر از اسب نيست، چه وي پادشاه همه چهارپايان چرنده است . . . و گويند آن فريشته که گردون آفتاب کشد به صورت اسب الوس [=سپيدفام] نام . . . و بعضي از نام هاي اسبان ياد کرده شود که پارسيان [=ايرانيان] در صفت اسبان گفته -آنچه به تجربه ايشان را معلوم شده است، از عيب و هنر ايشان و آنکه به فال نيک باشد. نام هاي اسبان به زبان فارسي [اينهاست]: الوس، چرمه، سرخ چرمه، تازي چرمه، خنگ، پيسه کميت، کميت، شبديز، خورشيد، گور سرخ، زردرخش، سياوخش، خرماگون، خشينه [تصحيح مرحوم دهخدا از چشينه. خشينه از فارسي باستان اَخشَينَ axšaina مي آيد يعني «درخشان»]، شولک، پيسه، آبگون، نيلگون، . . . سپيد زرده، بورسار، بنفشه گون . . .، زاغ چشم، سبزپوست، سيمگون، ابلق، سپيد، سمند، . . . و گويند هر اسبي [و در اينجا خصايص آنها را بر مي شمارد] سپيد [بُوَد] آن بهتر و شايسته تر بود و خداوندش به حرب هميشه به پيروزي . . . و به روزگار پيش در اسب شناختن و هنر و عيب ايشان دانستن هيچ گروه به از عجم (=ايرانيان) ندانستندي. . .»
فرمانرواي زياري، کيکاوس، نوه قابوس بن وشمگير، که کتابي در آيين و فرهنگ ايراني در اندرز به فرزند خود نوشته است، فصلي کامل در باب اسب و مقام و خصايص او دارد که با اين سخنان آغاز مي شود: «جوهر اسب و آدمي يکي است. اسب نيک و مرد نيک را هر قيمتي که کني برتابد، چنانکه اسب بد و مرد بد را چندانکه بتوان نکوهيدن، شايد. و حکيمان گفته اند که: جهان به مردم بپاست و مردم به حيوان و نيکوتر حيواني از حيوانات اسب است که داشتن او هم از کدخدايي است و هم از مروت»

پرورش اسب در ايران

اسب را که به احتمال قوي مي توان زيستگاه و برخاستگاهش را ايران بدانيم در تمام ادوار تاريخي همواره در زندگي و در کار و در جنگ يار و ياور ما بوده و هنوز هم هست.
کشور ما با وجود وضعيت اقليمي، اجتماعي و اقتصادي و بنا بر اقتضاي وضع و هدف پرورش دهندگان اسب داراي اشکال گوناگون مديريت پرورش اسب و اسبداري مي باشد.
در حال حاضر مديريتهاي ناظر بر توليد، اقتصاد، نگهداري و پرورش اسب به شرح زير است:
الف) پرورش اسب به شيوه عشايري: عشاير کشور ما بنا به اقتضاي وضع و به لحاظ سنت آبا و اجدادي به نگهداري و پرورش اسب اقدام و معمولا" بسته به وابستگيهاي آبا و اجدادي خود به ايل، عشيره و طايفه، نژاد و تيره، اسب خاصي را پرورش مي دهند، همانگونه که در خوزستان در نژاد برخي از قبايل عرب منطقه و از جمله ميرها، سنجابي ها و جافها در مناطق اسب کردي (کردستان، کرمانشاه و ...) و تراکمه در ترکمن صحرا.
ب) پرورش اسب در روستاهاي کشور: روستاييان کشور ما از چند جنبه اقدام به پرورش اسب مي نمايند، از جمله آنها:
۱- پرورش اسب به منظور سواري: عده اي از روستاييان کشور ما از چند جنبه اقدام به پرورش يک و يا دو یا سه سر اسب جهت سواري پرورش مي دهند.
۲- پرورش اسب به منظور کره کشی و فروش مازاد توليد براي کسب درآمد: اين شيوه پرورش بيشتر در روستاهاي کردستان، کرمانشاه، آذربايجان غربي، خوزستان، گرگان و گنبد رايج بوده و در اين شيوه معمولا" روستاييان براي کره کشي و تکثير، اسبي را از نژاد خالص نگهداشته و از ماديانها کره کشي کرده و مازاد توليد خود را به معرض فروش مي گذارند.
۳- پرورش اسب به منظور توليد استر، قاطر و خرپوزگي: در اين شيوه که معمولا" پرورش اسب توام با پرورش الاغ مي باشد معمولا" روستايي و به عبارتي مدير توليد اقدام به قاطرکشي نموده و توليدات خود را در مناطق مختلف کشور به فروش مي رساند. از نمونه هاي بارز اين نوع مديريتهاي پرورشي روستايي (کره بند) برازجان واقع در استان بوشهر، مناطق قاطر کشي استانهاي آذربايجان، خراسان، لرستان، کردستان و اشگورات مازندران و گيلان مي باشد.
۴- پرورش اسب به منظور کار: در بعضي از روستاهاي کشور که داشتن خودرو براي روستايي مستلزم تخصيص سرمايه و هزينه بالا مي باشد از کار اين حيوان و نتاج آن براي:
- حمل محصول غله، شالي و ديگر توليدات از مزرعه به سر جاده.
- به منظور شخم در مزارع کوچک و مزارعي که ماشين آلات قابليت انعطاف و کفايت مانور اسب را ندارند.
- براي حمل کود، بذر و نشا به مزرعه و شاليزار که به علت عدم وجود راه ارتباطي ماشين رو و يا علل ديگر منجمله گل و لاي، رفت و آمد خودرو به مزرعه غير ممکن است.
- براي حمل محصول از مراتع و مزارع و جنگلهايي که راه ماشين رو نداشته و يا حمل محصول با ماشين به لحاظ قيمت گران تمام مي شود.
- براي حمل و نقل وسايل معيشتي روستاييان به مرکز دهستان، به ويژه در مواردي که هزينه حمل با ماشين مقرون به صرفه نيست.
- به منظور حمل بيمار در فصول سرد يا شبانگاه که روستاييان دسترسي به خودرو نداشته و فوريت مداواي بيمار ايجاد مي کند.
ج) پرورش اسب در شهرها و شهرستانها: در حال حاضر در شهرها پرورش دهندگان اسب به منظورهاي ذيل اقدام به پرورش و نگهداري اسب مي نمايند.
۱- پرورش اسب به وسيله موسسات و نهادهاي دولتي: ارتش جمهوري اسلامي ايران، سپاه پاسداران جمهوري اسلامي ايران، وزارت دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح، نيروهاي انتظامي کشور، اداره کل سوارکاري و پرورش اسب و ديگر نهادها و موسسات دولتي پرورش دهندگان اسب مي باشند.
۲- صاحبان اصطبلها و باشگاههاي خصوصي:
اهداف اين مديريتها عبارتند از: شرکت در مسابقات ورزشي مانند کورس، درساژ، پرش، چوگان، سوارکاري و صحرانوردي. بديهي است شرکت در مسابقات در انحصار اين گروه نبوده و ديگر پرورش دهندگان و صاحبان اسب نيز در اين مسابقات شرکت مي کنند.
آموزش سوارکاري به اشخاص مبتدي و تامين سرويس سوارکاري براي سوارکاراني که عاري از اسب شخصي مي باشند.
پانسيون کردن اسبهاي اسبداراني که فاقد اصطبل بوده و براي نگهداري اسب خود نياز به اصطبل دارند.
پرورش اسب به صورت تک اسبي، دو اسبي و يا چند اسبي در باغات و اصطبلهاي شخصي و خصوصي افراد به منظور سواري، شکار، سرگرمي، تفريح و مسابقه
ايجاد تفريحات سالم در پارکها و تفرج گاهها
کره کشي و ازدياد و توليد اسب و فروش آن
تلفيقي از موارد ياد شده به ويژه خريد و فروش و دلالي اسب
د) پرورش اسب به منظور تحقيقات و اصلاح نژاد: اين شيوه پرورش اسب که طبق برنامه مشخص اصلاح نژادي و به نژادي و حفظ ژنهاي مطلوب نژادي و تکثير آن انجام مي گيرد. براي حفظ کفايت علمي و فني در صلاحيت مديريتي مراکز تحقيقات و اداره کل پرورش و اصلاح نژاد دام، معاونت امور دام وزارت جهاد کشاورزي بوده و يا با نظارت مستقيم اين اداره کل به وسيله بخش تعاوني و خصوصي اداره انجام مي گيرد.

چوگان باستانی ترين و پرشورترين ورزش ايرانی

آغاز و سرمنشاء پیدایش این ورزش به عهد باستان تعلق دارد . طبق اسناد تاریخی این ورزش از ۵۲۵ سال قبل از میلاد مسیح تا كنون دارای قدمت می باشد.
بر اساس تحقیقات و مطالعات انجام شده ، مهد و زادگاه این ورزش ایران باستان می باشد ونام چوگان نیز از آن دوران به یادگار مانده است.
به مرور و چرخش زمان ، این ورزش به سایر ممالك نیز شناسانده شد ، از جمله این كشورها ، شبه قاره هند می باشد كه در مناطق Assam , Manipur این ورزش رایج بوده است.
در زمان سلطه انگلستان بر شبه قاره هند ، این كشور بعنوان یكی از محلهای نكهداری اسبهای چوگان ومركز برگزاری این مسابقات بود و این روند تا شروع جنگ جهانی ادامه داشت .
در این میان یكی از مشكلات چوگان قد نسبتا بلند اسبهای موجود بود كه آرژانتینی ها با پرورش دادن پونی هائی با ارتفاع مناسب این معزل را مرتفع کرده وبه تدریج خود نیز بعنوان یكی از مدعیان این رشته در آمدند .

مشخصه های زمین چوگان

ابعاد زمین چوگان به شرح زیر است :
- طول : ۲۷۴ متر.
- عرض : ۱۴۶ متر .
( البته در كشور آمریكا و آرژانتین این ابعاد كمی از استاندارد رایج بزرگتر می باشد ).
- طول دروازه : ۷ متر .
مدت زمان مسابقه: یك دوره بازی چوگان به ۶ قسمت زمانی ( چوکه ) كه هر كدام ۷ دقیقه می باشد نقسیم می شود .البته این استاندارد مربوط به كشور انگلستان می باشد ولی در آرژانتین و آمریكا این مدت زمانی به هشت قسمت تقسیم شده و بین هر چوكه استراحتی معادل۳ دقیقه و بین دو نیمه ۵ دقیقه در نظر گرفته می شود.
اسبهای چوگان: در ورزش چوگان معمولا از اسبهای كوتاه قد استفاده می شود ، بدین منظور پونی ها از جایگاه ویژه ای برخوردارند و در یك بازی معمولا از یك اسب حداكثر در دو چوكه استفاده می شود ، البته باید بین آنها یك چوكه استراحت به اسب داده شود و سپس چوكه دوم خود را آغاز کند.
خلاصه ای از قوانین ورزش چوگان: پایه گذار این قوانین در سه كشور انگلستان ، آمریكا و آرژانتین به ترتیب Harlingham club ، انجمن چوگان آمریكا و انجمن چوگان آرژانتین می باشند كه همگی آنها در مبنا و اصول اولیه مشترك می باشند و فرق چندانی با هم ندارند.

خطاهای ورزش چوگان:

۱- قطع مسیر سواركاری كه در طول مسیر خود در حال گوی زدن است و با این حركت حریف را به مخاطره بیاندازد.
۲- ضربه زدن از جهت مخالف.
۳- سواركاری و یا زدن ضربه به شكلی خطرناك كه برای سایر سواركارها ایجاد خطر نماید.

انواع جریمه های بازی چوگان:

۱- احتساب یك گل برای تیم مقابل درصورت برخورد خطرناك و یا خطای عمد در نزدیكی دروازه.
۲- زدن یك ضربه آزاد از فاصله ۲۷ متری در جهت مخالف دروازه و قرار گرفتن مدافعین در پشت خط دروازه و قابل به ذكر است كه زمانی مدافعین حق دخالت دارند كه ضربه زده شود.
۳- زدن یك ضربه آزاد از فاصله ۳۶ متری با همان شرایط.
۴- زدن یك ضربه آزاد از فاصله ۵۴ متری با این شرایط كه هیچ مدافعی تا فاصله ۲۷ متری نقطه زدن توپ نباید قرارداشته باشد.
۵- زدن یك ضربه آزاد از وسط زمین بدون وجود قانونی مانند آفساید و … مانند فوتبال .
۶- زدن یك ضربه آزاد از محل وقوع خطا كه در این شرایط هیچ مدافعی نباید تا فاصله ۲۷ متری از نقطه زدن ضربه قرار داشته باشد.
۷- كورنر مانند فوتبال وجود ندارد ولی حركتی مشابه به شكل زیر انجام می گیرد : یك ضربه آزاد از فاصله ۵۴ متری دروازه به این شرط كه مدافعین در فاصله ۲۷ متری از زدن ضربه قرارداشته باشند.
داوری در چوگان : بازی چوگان توسط دو سر داور و یك داور قضاوت می شود كه سرداورها برای اینكه در كم و كیف بازی قرار داشته باشند سوار بر اسب می باشند در صورت توافق بین كاپیتانهای تیمها می تواندقضاوت را به دو سرداور واگذار کرد ولی اگر داور سوم حضور داشته باشد حكم قطعی در صورت عدم توافق دو داور در تصمیم گیری ، به عهده اوست.
چیدمان بازیكنان در چوگان :رایجترین آرایش یك تیم چوگان بدین قرار است كه ۲ نفر در خط حمله ، یك نفر هافبك و یك نفر نیز در موقعیت بك قرار دارد كه با توجه به تاكتیك تیمی این چیدمان قابل تغییر می باشد.
شروع مسابقه چوگان : در ابتدای شروع مسابقه ، هر دو تیم در میانه زمین و پشت خط میانی صف آرائی کرده و چیدمان مخصوص بخود را می گیرند و سپس داور توپ را از فاصله ۶/۴ متری به میان آنها پرتاب می کند و سپس بازی با تصاحب توپ از طرف یكی از دو تیم شروع می شود. توقف بازی و شرایط خاص نگهداشتن بازی : توقف مسابقه چوگان در شرایط معمولی فقط در زمان پایان یك چوكه و آنهم به دستور داور جهت استراحت و تعویض اسبها صورت می گیرد ولی اگر در میان یك چوكه یكی از اتفاقات زیر رخ دهد داور می تواند دستور توقف بازی را صادر نماید:
- زمین خوردن یكی از اسبها در حین مسابقه.
- مصدوم شدن یك اسب بر اثر سانحه و یا اتفاقی غیر مترقبه برای یكی از اسبها.
- قابل به ذكر است كه در صورت زمین خوردن سوار كار از اسب بطوری كه اتفاق جدی برای سواركار رخ نداده باشد ، بازی همچنان ادامه خواهد داشت.
نحوه ثبت امتیازات در مسابقه چوگان : زمانی یك امتیاز برای تیمی ثبت می شود كه توپ از خط دروازه آشكارا گذشته باشد و داور نیز صحت آن را تصدیق نماید ، در صورتیكه توپ به قسمت فوقانی دروازه برخورد کند ثبت امتیاز مشروط به تائیدیه داورخواهد بود.

وسائل ضروری اسب و سوار در حین مسابقه چوگان:

۱- بانداژ و یا بوت برای حفاظت چهار ساق اسب بمنظور عدم برخورد ضربات توپ و یا عصای (چوب) چوگان به ساقها و تامین امنیت سلامت اسب
۲- انتخاب دهنه (لگام) مناسب از دسته Pelham و یا دو دست جلو جهت كنترل هرچه بهتر اسب در حین مسابقه
۳- تعلیمی ثابت .

وسائل ضروری سواركار :

۱- كلاه ایمنی مخصوص چوگان .
۲- دستكش .
۳- شلاق چوگان كه اندازه آن تقریبا معادل ۱۰۶ سانتیمتر می باشد و علت آن نیز سهولت استفاده از آن حین مسابقه است .
۴- چكمه سواركاری بدون بند .
اندازه عصای (چوب) چوگان و توپ چوگان : چوب چوگان دارای طولی معادل ۱۲۹ سانتیمتر می باشد كه انتهای آن بصورت استوانه ای است و معمولا برای ساخت آن ا ز امبو یا چوبهای سبك و مقاومی همچون چوب درخت خرمالو استفاده می گردد .
اندازه قطر توپ حدود ۲۵/۸ سانتیمتر است و در حدود ۱۴۱-۱۲۷ گرم وزن دارد ، جنس توپ نیز از چوب بید و یا بامبو می باشد كه در شرایط بازی های تمرینی از نوع پلاستیكی و فومی آن هم استفاده می شود.
منابع :
اسب http://fa.wikipedia.org
تشريح اندام اسب http://www.persian-horse.ir
اسب http://mouood.org
آشنايي با اسب دره شوري http://aspahan.persian-horse.ir
چوگان باستانی ترين و پرشورترين ورزش ايرانی http://www.persian-horse.ir/fa
معرفی اسب http://forum.shahrood.net
رفتار شناسی اسب http://aftab.ir
تغذيه اسب http://www.persian-horse.ir/fa/html
اسب و سوارکاري در ايران باستان http://www.persian-horse.ir
تاریخچه چوگان http://aftab.ir
اسب http://www.asbiranian.com





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.