انتخابات ايران نشاندهنده خواست مردم
نامهاي از فيل ويلايتو
" فيل ويلايتو "، يكي از بنيانگذاران موسسسه " مدافعان آزادي، عدالت و برابري " واقع در ريچموند، و عضو كمپين مخالفان تحريم و مداخله نظامي در ايران، طي نامهاي سرگشاده به "جنبش ضد جنگ " با طرح اين سوال كه " چطور بايد به رويدادهاي ايران واكنش نشان دهيم؟ " به بررسي وقايع پس از انتخابات رياستجمهوري ايران پرداخته است.
در ابتداي اين نامه ميخوانيم: چيزي كه امروز در ايران در حال رخ دادن است، توسعه كشمكش ميان دو نيرو است كه هر يك نماينده ميليونها نفر از مردم هستند. افراد خوبي در هر دو طرف وجود دارند و موضوع پيچيده است. بنابراين پيش از آنكه ايالات متحده تصميمش براي حمايت از يك طرف و محكوم كردن طرف مقابل را توسعه دهد، ميبايست نگاه نزديكتري به وقايع بياندازيم.
سردبير رونامه "ويرجينيا ديفندر "، در بخش اول نامه خود با عنوان " چه كسي انتخابات را برد؟ " مينويسد:
در 12 ژوئن 2009، نزديك به 40 ميليون ايراني يعني حدود 85 درصد واجدين شرايط راي دادن، راي خود را براي چهار نامزد انتخابات رياستجمهوري به صندوقهاي اخذ راي ريختند. روز بعد دولت اعلام كرد كه رييسجمهور، محمود احمدينژاد با كسب 62.63 درصد از آراي اخذ شده، با غلبه بر رقيبش، ميرحسين موسوي، نخستوزير اسبق ايران كه 33.75 درصد از آرا را كسب كرده بود، برنده انتخابات شده است. ( سيانان، 13 ژوئن 2009)
اين كارشناس مسايل ايران در ادامه ميافزايد: پيش از آنكه شمارش آرا پايان يابد، موسوي با انتشار بيانيه شديدالحني خواستار توقف شمارش آرا به دليل " تخلفات آشكار " در آنچه وي يك روند نابرابر خوانده بود، شد. ( سيانان 13 ژوئن 2009)
همچنين موسوي اين اتهام را مطرح كرد كه در نتيجه انتخابات تقلب رخ داده و در نتيجه تعداد زيادي از طرفداران وي نيز با هدف اعتراض به نتايج انتخابات در تهران و چند شهر بزرگ ديگر به خيابانها ريختند.
نويسنده كتاب " در دفاع ايران: يادداشتهايي از سفر يك نماينده صلح آمريكا به جمهوري اسلامي "، در ادامه با طرح اين سوال كه آيا انتخابات ايران منصفانه بوده و يا اينكه در آن تقلب رخ داده است، مينويسد:
در غرب اينگونه به ما القا شده است كه رييسجمهور احمدينژاد،ديكتاتوري است كه هماكنون مورد خشم و عصبانيت شهروندان ايراني قرار دارد. در واقع حاميان موسوي به عنوان " مردم ايران " معرفي ميشوند و در مقابل ادعا ميشود كه احمدينژاد تنها ازحمايت اقليتي ازمردم كه بيشتر آنها را نظاميان، سپاه و سازمانهاي بسيجي تشكيل ميدهند، برخورداراست.
ويلايتو با بيان اين مطلب كه اين گونه مسايل تصوراتي غلط است، ميافزايد: 40 درصد از جمعيت نزديك به 71 ميليوني ايران در حومه شهرها زندگي ميكنند. و در بيشتر اين بخشها نيز ايرانيان داراي وضعيت مالي ضعيف تر به سر ميبرند. علاوه بر اين دسته از مردم، طبقه ضعيف شهري و طبقه كارگري نيز كه حدود دو سوم جمعيت ايران را تشكيل ميدهند، بخشي از جمعيت هستند كه از لحاظ اقتصادي بيشترين منفعت را از زمان انقلاب 1979 تاكنون بردهاند.
ازسوي ديگر خود احمدينژاد هم از طبقه ضعيف روستايي محسوب ميشود كه چهارمين فرزند از هفت فرزند يك خانواده روستايي در نزديكي گرمسار كه نزديك 40 مايل با جنوب شرقي تهران، پايتخت ايران فاصله دارد. خانوادهاش وقتي او تنها يك سال داشت به تهران مهاجرت كردند.
احمدينژاد قبل از آنكه رييسجمهور ايران شود، شهردار تهران بوده و اغلب حاميان او نيز در قسمتهاي جنوبي تهران زندگي ميكنند كه ضعيفترين افراد پايتخت درآن قسمتها به سر ميبرند.
كارشناس مسايل سياسي مينويسد: بر خلاف مشكلات اقتصادي كه بخش اعظمي از آن نيز بر اثر كاهش شديد بهاي نفت جهاني به وقوع پيوست، احمدينژاد با راهاندازي برنامههاي حمايتي از طبقههاي ضعيف جامعه، حمايت اين گروهها را همچنان حفظ كرد.
بنابراين اگر فقط از ديدگاه آماري و دموگرافيك نگاه كنيم، كسب دوسوم آرا توسط احمدينژاد منطقي خواهد بود.
همچنين اين ديدگاه توسط يكي از مهمترين نظرسنجيها كه با حمايت مالي "صندوق برادران راكفلر " صورت گرفته است نيز تاييد شده است. اين نظرسنجي سه هفته قبل از انتخابات ايارن و توسط سازماني به نام "آينده بدون ترس: مركز عقايد عمومي " كه هيئت مشاوران آن شامل "جان مككين "، سناتور ايالت آريزونا و نامزد انتخابات رياستجمهوري آمريكا، "لي اچ.هميلتون " (Lee H. Hamilton) و "توماس كين " (Thomas Keen) كه بطور مشترك رياست كميسيون 11 سپتامبر را بر عهده دارند و " ويليام اچ.فريست " (William H. Frist)، رييس سابق كميسيون اكثريت سناي آمريكا، ميباشد.
اين گزارش در ادامه به بخشي از گزارشي كه " كن بالن " ( Ken Ballen) و " پاتريك دائرتي " ( Patrick Doherty)، مجريان نظرسنجي، پس از انتخابات ايران در روزنامه "واشنگتن پست " منتشر كردند، اشاره ميكند:
بسياري از متخصصان ادعا ميكنند كه فاصله زياد آراي رييسجمهور احمدينژاد از نفر دوم انتخابات، نتيجه تقلب يا دستكاري آرا بوده است. اين در حالي است كه نظرسنجي كه سه هفته قبل از انتخابات ايران و در وسعت ملي برگزار شده است نشان داد كه احمدينژاد با نسبت دو به يك كه بيشتر از نسبت كنوني آراي وي نيز ميباشد، برنده انتخابات ميشود.
اين نويسنده غربي در ادامه به طرح برخي شبهات كه از سوي مخالفين ابراز شده است ميپردازد و سپس با استناد به گزارشات رسمي موسسات مستقل بينالمللي سعي در پاسخ به اين شبهات دارد:
در ايران، دو سوم جمعيت زير 35 سال هستند و موسوي راي جوانان را به خود اختصاص داده بود، درست است؟
بسياري از تفاسير جوانان ايراني و اينترنت را جلوداران تغيير در اين انتخابات توصيف كردند. اما نظرسنجي ما نشان داد كه تنها يك سوم ايرانيان به اينترنت دسترسي دارند، درهمين حال جوانان 18 تا 24 قويترين دسته رايدهندگان براي احمدينژاد از ميان تمامي گروههاي سني هستند.
در عين حال در نظرسنجي ما تنها گروهي كه موسوي بيشترين راي آنها را به خود اختصاص داد، برخي دانشجويان و ايرانيان پردرآمد و ثروتمند بودهاند.
رايدهندگان از برگههاي راي استفاده كردند كه ميبايست توسط دست شمرده شود. چطور ممكن است 40 ميليون راي در چند ساعت شمرده شود؟
درثاني، 60 هزار ايستگاه رايگيري در ايران وجود دارد. يعني بطور متوسط هر صندوق شامل كمتر از 700 راي ميباشد. در اين صورت شمردن تعداد زيادي صندوق تنها به چند ساعت نياز دارد نه چند روز. هر صندوق نيز نتايج شمارش آرا را بطور الكترونيكي به وزارت كشور اعلام ميكرد كه مجموع اين نتايج نيز اعلام ميشد. بنابراين كاملا ممكن است كه رايها بطور محلي شمرده شوند و نتايج در مركز تركيب و سپس در روز شنبه 13 ژوئن اعلام شوند.
اين نويسنده در ادامه مينويسد: اگرچه هيچ رسانه غربي به اين امر اشاره نكرد، اما اينكه اعلام نتايج اين انتخابات بر خلاف ديگر انتخاباتها كه حدود سه روز طول ميكشيد، تنها يك روز به طول انجاميده است، به اين علت است كه براي اولين بار نتايج شمارش آراي محلي بصورت الكترونيكي به مركز ارسال ميشد و همين امر نيز دليل آماده شدن سريع نتيجه نهايي انتخابات است.
آيا امكان ندارد كه آرا بطورعمدي در پايگاههاي محلي اخذ راي و يا وزارت كشور، اشتباه شمرده شوند؟
بيش از 200 هزار جوان و دانشجوي ايراني كه اغلب آنها حامي موسوي بودهاند در ورود رايانهاي اطلاعات و همچنين انتقال آنها نقش داشتهاند. با توجه به اين امر، در صورتي كه ادعا شود يك تقلب عظيم و گسترده در انتخابات رخ داده است، اين بدان معناست كه اغلب و يا تمامي اين افراد نيز ميبايست نقش فعالي در اين توطئه ميليوني داشته باشند.
همچنين ميبايست يادآوري شود كه محمد خاتمي، نامزد اصلاحطلبي كه در انتخابات رياستجمهوري سال 1997 پيروز شد، در حالي به اين پيروزي دست يافت كه وزارت كشور وقت، در اختيار حزب رقيب بوده است. همچنين احمدينژاد نيز در حالي در انتخابات سال 2005 به پيروزي دست يافته است كه وزارت كشور در اختيار اصلاحطلبان بوده است.
در رابطه با گزارشهايي مبني بر اخذ تعداد راي بيشتري از تعداد ثبتنام كنندگان در رايگيري در برخي از صندوقهاي رايگيري چه توضيحي وجود دارد؟
همچنين با توجه به اينكه رايدهندگان مجبور به راي دادن در صندوق رايگيري محلي خود نيستند، اين امكان وجود دارد كه تعداد آراي يك صندوق بيش از واجدين شرايط آن محل باشد. بنابراين اين امر هيچ مدركي براي بروز تقلب در انتخابات نيست.
راجع به شكست برخي نامزدها در حوزههاي انتخاباتي محل تولدشان چه توضيحي وجود دارد؟ آيا آنها دستكم قادر به كسب آراي محل تولد خود هم نبودهاند؟
گستردگي حمايت از احمدينژاد در نظرسنجي پيش از انتخابات ما كاملا مشهود بوده است. طي دوران تبليغات انتخاباتي، براي نمونه موسوي بر اصالت آذري خود كه دومين گروه قومي ايران پس از فارسها هستند، تاكيد كرد تا نظر آذريزبانها را جلب كند. اما به هر حال نظرسنجي ما نشان داد كه آذريها احمدينژاد را با نسبت دو به يك به موسوي ترجيح ميدهند.
آيا راي بين نيروهاي مترقي حامي دموكراسي و سنتيهاي عقب مانده و تحصيل نكرده، تقسيم شده است؟
بنابراين اين مطلب كه اقشار كارگر قادر به تشخيص منافع و مهمترين نيازمنديهايشان نيستند، صحيح نيست.
موسوي خواستار برگزاري مجدد انتخاب شده است. اگر چيزي براي پنهان كردن وجود ندارد، چرا دولت با اين پيشنهاد موافقت نميكند تا همه مسايل حل شود؟
همچنين شوراي نگهبان كه متشكل از 12 عضو مذهبي ميباشد انتخابات را زير نظر دارند و اعلام كردند كه با وجود پايان يافتن مهلت قانوني طرح شكايات، بخشي از آراي ماخوذه را بازشماري خواهند كرد. در همين حال، عباسعلي كدخدايي، سخنگوي شوراي نگهبان بيستم ژوئن اعلام كرد، شوراي نگهبان 10 درصد از صندوقهاي راي را بطور تصادفي بازشماري خواهد كرد. همچنين وزير كشور نيز نتايج تفكيكي آراي صندوقها را به تفكيك شعبهها درپايگاه اينترنتي خود منتشر كرد.
اما با اين حال، موسوي همچنان بر خواسته خود مبني بر برگزاري مجدد انتخابات، پافشاري ميكرد.
چه كسي اغتشاشات و خشونتها را شروع كرد؟
با اين حال در انتخابات رياستجمهوري سال 2005 ايران، درصد مشاركت مردمي62 درصد بوده است
امسال تلويزيون ايران براي اولين بار برنامههاي مناظره نامزدهاي انتخاباتي را برگزار كرد كه ظاهرا تاثير زيادي بر جامعه داشته است. بطوري كه پس ازهر مناظره به گزارش جمعيت زيادي از هواداران نامزدها در خيابانها حضور مييافتند و حمايت و شور مردمي طوري بود كه شبيه حاميان يك تيم فوتبال به نظر ميرسيد. (بيبيسي دهم ژوئن 2009)
اگرچه جمعيت حاميان احمدينژاد و موسوي كه در خيابانها حضور مييافتند هر دو عظيم و زياد بود اما موسوي و حاميانش تصور ميكردند پيروزي قطعي با آنها است بطوري كه "زهرا رهنورد "، همسر موسوي، بطور علني اظهار داشت كه تنها را پيروزي احمدينژاد، تقلب در انتخابات است.
بنابراين وقتي كه وزارت كشور روز پس از انتخابات پيروزي محمود احمدينژاد را اعلام كرد، هواداران موسوي به خيابانها ريختند و از آنچه خود تقلب انتخاباتي ميخواندند، اظهار عصبانيت كردند.
نيويورك تايمز 13 ژوئن در رابطه با چگونگي بروز خشونتها نوشت:
جمعيت زيادي از معترضين در حالي كه شعار " مرگ بر كودتا " سر ميدادند و لباسهاي سبز كه نماد تبليغاتي موسوي بود را به تن داشتند، در مركز تهران حركت ميكردند. كمي بعد برخي جوانان با پرتاب سنگ به سمت افسران پليس ضد شورش، موجب شدند تا پليس نيز از باتوم براي متفرق كردن معترضين استفاده كند.... هنگام شب و در جريان اعتراضات تعداد زيادي از سطلهاي زباله
آتش زده شد و دست كم يك اتوبوس نيز در آتش سوخت. تعدادي جوانان با دويدن در خيابان اقدام به پرتاب سنگ و شكستن شيشه مغازهها ميكردند كه پليس نيز آنها را تعقيب ميكرد.
برخي ديگر از گزارشها نيز خاطرنشان ساختند: مناطق جنوبي تهران كه اغلب طبقه كارگري در آن ساكن هستند و بيشترين راي احمدينژاد نيز از همين مناطق بوده است، كاملا آرام بود.
اين گزارش سپس به تشريح اغتشاشات پس از انتخابات و نحوه برخورد نيروهاي امنيتي با اغتشاشگران ميپردازد و در ادامه مينويسد: پليس ايران به دليل برخي اقداماتش مورد انتقاد واقع شد، اين در حالي است كه بايد پرسيد اگر هر دولت ديگري با چنين اوضاعي مواجه ميشد آيا ميتوانست اعتراضات مشابه را بهتر از اين اداره كند؟ براي نمونه بايد به دولت ايالات متحده اشاره كرد كه نيروهاي پليس آن طي سالهاي اخير " سين بل " و " اسكار گرانت " را كه به هيچوجه به دنبال تقابل با مبارزه با پليس نبودند، به قتل رسانده است.
ويلايتو سپس با اشاره به برخي گزارشهاي رسانههاي غربي از اغتشاشات اخير مينويسد: پوشش خبري رسانههاي غربي 19 ژوئن و پس از تصويب قطعنامه خانه نمايندگان آمريكا، به طرز قابل توجهي تغيير كرد، اين قطعنامه غيرمعمول كه با 405 راي موافق در برابر يك راي مخالف به تصويب رسيد، اقدام نيرويهاي امنيتي ايران در برخورد با اغتشاشگران را محكوم كرد.
اما بنابرگزارش ويلايتو، اين قطعنامه اشارهاي به اقدامات خشونتآميز معترضين نكرد. در حقيقت رسانههاي غربي مانند آسوشيتدپرس با اهداف سياسي معترضين را قربانيان فشار دولتي معرفي كرده و در عين حال اشارهاي به اقدامات خشونتآميز معترضين نميكردند.
همچنين در 19 ژودن، آيتالله علي خامنهاي]رهبر معظم ايران[، اعلام كرد ديگر اجازه داده نخواهد شد تا اعتراضات بدون مجوز برگزار شود.
از سوي ديگر باراك اوباما در گفتگو با شبكه تلوزيوني سيبياس گفت: "من بسيار نگران هستم. بر اساس برخي شنيدهها و لحن بيانيهها مشخص است كه دولت ايران فهميده كه دنيا در حال نظاره آنهاست. و چگونگي برخورد دولت با مردم ايران از طريق ابزارهاي صلحآميز پيام واضحي به جامعه بينالملل ميفرستد. كه مشخص ميكند ايران چگونه كشوري است. "
روز بعد يعني20 ژوئن، جنبه ديگري از خشونتها پديدار شد. بطوري كه خبرگزاري فارس در گزارشي از بمب گذاري در حرم ]امام خميني[ در جنوب تهران خبر داد و شبكه تلويزيوني انگليسي زبان پرستيوي نيز تاكيد كرد كه تنها خود بمب گذار در اين حادثه كشته شده و سه نفر ديگر نيز زخمي شدند.
اين در حالي است كه در همان روز طرفداران موسوي يك راهپيمايي اعتراضي غيرقانوني برگزاركردند كه سيانان 21 ژوئن در رابطه با آن گزارش داد: " هزاران معترض جسور وبدگمان روز شنبه به خيابانهاي پايتخت ايران ريختند و با نيروهاي پليس كه با باتوم، گاز اشكآور و لولههاي آب مسلح بودند درگير شدند. در نيمهشب خيابانهاي اطراف ميدان انقلاب شاهد شكستن شيشه مغازهها، آتش زدن لاستيك و سطلهاي زباله بود. "
گزارشهاي رسمي تعداد مجموع كشته شدگان را 17 نفر اعلام ميكرد و تعداد زيادي نيز زخمي شدند. اين در حالي بود كه دولت ايران هيچ تلاشي براي پنهان كردن حقيقت نميكرد.
همزمان سرداراحمدرضا رادان رييس پليس تهران به خبرگزاري فارس گفت: " تا كنون دو هزار پرونده شكايت از سوي خانواده كساني كه كشته و يا مجروح شدهاند، به دست ما رسيده است. "
همچنين پرستيوي نيز از قول جانشين فرمانده پليس، اعلام كرد كه 400 تن از كاركنان نيروي انتظامي نيز در جريان درگيريها زخمي شدند.
در همين حال، رييسجمهور اوباما در واشنگتن اقدام به انتشار بيانيهاي به اين مضمون كرد: " دولت ايران بايد بداند كه دنيا مشغول نظاره آنهاست. ما از دولت ايران ميخواهيم تا تمامي اقدامات خشونتگرايانه و غيرمنصفانه خود را عليه مردم اين كشور متوقف كند "
ويلايتو با اشاره به دخالت كشورهاي غربي در اغتشاشات اخير ايران، مينويسد: البته برخي از كشورهاي دنيا كاري بيشتر از يك نظاره ساده را انجام ميدادند.
مداخلهگر چه كسي است؟
ساركوزي، رييسجمهور فرانسه نيز مدعي شد در انتخابات ايران تقلب رخ داده است. همچنين آنگلا مركل، صدراعظم آلمان نيز خواستار بازشماري آراي انتخابات ايران تحت نظارت بينالمللي شد.
اين گزارش مينويسد: اما در موضوع مداخله، ايالات متحده در خط مقدم قرار دارد. بطوري كه نشريه "يواساي تودي " در 25 ژوئن نوشت: " دولت اوباما در حال اجراي طرحهايي به منظور كمك مالي به گروههاي معاند دولت ايران است. "
اين خبر كه 13 روز پس از انتخابات ايران منتشر شد، تشريح ميكند كه " آژانس توسعه بينالملل آمريكا "، وابسته به وزارت خارجه آمريكا، سال گذشته 20 ميليون دلار در راستاي برنامه " ارتقاي دموكراسي، حقوق بشر و حاكميت قانون در ايران " هزينه كرده است.
كاملا واضح است كه اين اقدامات دخالت درامور داخلي ايران بوده است. با اين حال تصوركنيد اگر ايران پس از انتخابات رياست جمهوري سال 2000 آمريكا كه جورج بوش با تقلب در آن پيروز شد، ميليونها دلار براي " ارتقاي دموكراسي " در فلوريدا اختصاص ميداد، آمريكاييها چه واكنشي نشان ميدادند؟
به هر حال مداخله آمريكا در ايران چيز جديدي نيست. همان طور كه ميدانيد رييسجمهوراوباما درسخنراني چهارم ژوئن خود در قاهره پذيرفت كه سازمان سيا پشت كودتاي سال 1953 ايران بوده كه طي آن دولت دكتر مصدق، نخستوزير قانوني ايران كه بطور دموكراتيك انتخاب شده بود، سرنگون شد. پس از آن سازمان سيا محمدرضا پهلوي را كه عروسك خيمه شببازي و شاه دستنشانده آمريكا در ايران بود بار ديگر به قدرت رسانيد تا پس از 26 سال حكومت مستبدانه در ايران با انقلاب سال 1979، سرنگون شود.
اما جرم دكتر مصدق، عزم وي براي مليسازي صنعت نفت بود كه از اوايل قرن بيستم در كنترل انگليس بود. به هر حال چيزي كه اوباما در سخنراني قاهره خود به آن اشارهاي نكرد اين بود كه در نتيجه كودتاي سيا ايالات متحده و شركتهاي نفتي انگليس هر يك 40 درصد نفت ايران را در اختيار گرفتند و 20 درصد باقيمانده نيز ميان ديگر شركتهاي اروپايي تقسيم شد.
در اين اوضاع بود كه انقلاب سال 1979 ايران، منابع اين كشور را به مردم ايران بازگرداند و توسعهاي را در ايران موجب شد كه به نظر من، دليل اصلي خصومت آمريكا عليه ايران ميباشد.
اين نويسنده با اشاره به خصومتورزي 30 ساله آمريكا عليه ايران مينويسد: 30 سال تحريم آمريكا عليه ايران، سه دسته قطعنامه سازمان ملل كه با فشارآمريكا تصويب شد، حمايت آمريكا از صدام حسين در جريان هشت سال جنگ عراق عليه ايران، شليك ناو آمريكايي به هواپيماي مسافربري ايران در سال 1988 كه موجب كشته شدن 300 مرد، زن و كودك شد، برنامه تخريب چهره ايران و دولت اين كشور كه همچنان ادامه دارد و موارد بسيار ديگر.
براي مثال در 22 مي سال 2007 شبكه خبري تلوزيوني ايبيسي گزارش داد: " بنابر گفته مقامات رسمي كنوني و سابق اطلاعاتي، سازمان سيا تاييد سري رياستجمهوري را براي تثبيت عمليات مخفي " سياه " با هدف بيثباتسازي دولت ايران، دريافت كرد. اين منابع كه خواستند نامشان فاش نشود گفتند: رييسجمهور بوش "حكم رياستجمهوري غيركشنده "اي را امضا كرده است كه طرح سازمان سيا را كه شامل هماهنگسازي كمپين تبليغاتي، اطلاعات غلط و دستكاري واحد پولي ايران و تراكنشهاي مالي بينالمللي است، به حال اجرا در ميآورد.
غيركشنده بودن طرح بوش بدين معناست كه مامورين سيا اجازه استفاده از روشهاي مرگآسا در عملياتهاي مخفي ضد ايراني را ندارند. اما ميتوانند از واسطهها براي اين كار استفاده كنند.
همچنين "سيمورهرش " ( Seymour Hersh) خبرنگار مجله "نيويوركر " كه براي اولين بار ماجراي زندان ابوغريب عراق را افشا كرد نيز كمي بعد گزارش داد، كنگره اختصاص400 ميليون دلار به سازمان سيا براي بيثباتسازي ايران را تصويب كرد.
ايبيسي گزارش ميدهد: ايالات متحده از يك گروه شبه نظامي ايراني به نام جندالله نيز حمايت ميكند كه حملات مرگآفريني را در داخل ايران انجام داده است.
همچنين هرش در مقالهاش كه در نيويوركر به چاپ رسيده گزارش داد كه پرسنل نظامي "عملياتهاي ويژه آمريكا " در خاك ايران هستند وميكوشند تا شورشهاي ضد دولتي را در ميان اقليت بلوچ برانگيزانند. در همين حال، جندالله نيز يكي از گروههاي بلوچي است كه هرش به آن اشاره كرده است.
همچنين گروهك "مجاهدين خلق " نيز كه يك گروه ضد دولت ايران و سازماني نظامي-سياسي ميباشد و درعين حال از سوي وزارت خارجه آمريكا نيز به عنوان يك گروه تروريستي طبقهبندي شده، اجازه انجام عملياتهاي ضد ايران در مرزهاي ايران و عراق را يافته است.
نويسنده ميافزايد: حال كمي فكر كنيم، با وجود اعتراضات خشونتآميز ضد دولتي كه بعد از انتخابات 12 ژودن به وقوع پيوست، آيا امكان دار كه تلاشهاي گسترده دولت ايالات متحده- كه همه آنها با هدف براندازي و يا دستكم تضعيف دولت ايران ميباشند- تشديد نشده باشند تا بتوانند به طريقي بر رويدادهاي داخل ايران تاثير بگذارند؟ آيا ( نيروهاي آمريكا) نخواهند كوشيد تا معترضين خياباني را به ابراز خشونت وا دارند؟ آيا آسان نخواهد بود كه برنامه " تبليغات و اطلاعات غلط " بطور ناشناس و از طريق ابزارهايي مثل بلاگها، فيسبوك و تويتر، اجرا شوند؟
نويسنده در بخش ديگري از گزارش خود مينويسد: اما بسيار ساده لوحانه خواهد بود اگر فكر كنيم كه نيروهاي خارجي به طريقي در رويدادهاي اخير ايران دست نداشتهاند. و همين امر نيز دليلي است كه بر مبناي آن نبايد روي نويسندگان اينترنتي ناشناس و يا ويديوهاي يوتيوب و يا يادداشتهاي تويتر چندان حساب باز كرد.
ديگر روشهاي مداخله آمريكا در ايران چه بودهاند؟
به اين صورت مديريت اجرايي تويتر با توجه به " اهميت اين ابزار ارتباطي در ايران " با به تعويق افتاد برنامه ارتقا موافقت كرد. ( رويترز 16 ژوئن 2009)
در همين حال، چند روز بعد، گوگل، بزرگترين موتور جستجوي دنيا كه آن هم در كاليفرنيا قرار دارد، سرويس ترجمه فارسي خود را رونمايي كرد. " فرانز اوچ "، از مسئولين گوگل در اين باره گفت: " مترجم گوگل يكي ديگر از ابزارهايي است كه فارسي زبانان ميتوانند براي ارتباط مستقيم با جهان و برعكس استفاده قرار دهند. همچنين اين ابزار دسترسي افراد به اطلاعات را نيز افزايش ميدهد. "
همزمان فيسبوك، بزرگترين شبكه اجتماعي اينترنتي دنيا - اين شركت هم در كاليفرنيا قرار دارد- نيز نسخه فارسي پايگاه اينترنتي خود را منتشر كرد. " اريك كاون " مهندس فيسبوك در اينباره ميگويد: " از هفته آخر انتخابات ايران،مردم از سراسر جهان بطور فزايندهاي اخبار و اطلاعات راجب به نتايج و اتفاقات بعد از انتخابات را در فيسبوك به اشتراك ميگذارند. "( خبرگزاري فرانسه، 20 ژوئن 2009)
ويلايتو در ادامه مينويسد: وقتي صحبت از مداخله شد نبايد " دنيس بي راس " (Dennis B.Ross)، مشاور اوباما در رابطه با ايران را فراموش كرد:
راس به عنوان يكي از افراد "بنياد سياست خاور نزديك واشنگتن " از " پروژه قرن نوين آمريكا " كه نقش كليدي را در يورش به عراق به عنوان پاسخ به حملات تروريستي 11 سپتامبر داشت، حمايت ميكند. وي همچنين سياستهاي تجاوزگرايانه خاورميانهاي را در نوشتهها و نطقهاي كنگرهايش تاييد ميكند. او با جمعآوري پژوهشگران سازمانهايي مثل " بنياد نخبگان آمريكا " (AEI) از آنها در رويكرد نسبت به برنامه هستهاي تهران و ديگر مسايل منطقه استفاده ميكند.
نويسنده اين گزارش مينويسد: راس اگر هيچ چيزي نداشته باشد، عمر درازي دارد! بطوري كه وي طي دولت كارتر تحت جانشين معاون وزير دفاع در پنتاگون كار ميكرده است و مورد توجه " پاول ولفويتز " نومحافظه كار بوده است.
در زمان ريگان وي به عنوان رييس " امور خاور نزديك و آسياي جنوبي شوراي امنيت ملي " خدمت ميكرده است.
در زمان جورج بوش پدر وي " رييس طرحريزي سياست وزارت خارجه " بوده است.
در زمان كلينتون، او هماهنگكننده ويژه خاورميانه بوده است. و هماكنون، در دولت اوباما، مشاور ويژه "هيلاري كلينتون "، وزير خارجه آمريكا در امور خليج فارس و آسياسي جنوبغربي ميباشد.
در همين حال، 15 ژوئن، مقامات دولت اوباما اعلام كردند كه راس " با آنچه كه به نظر اختيارات وسيعتري ميرسد "، به كاخ سفيد ميرود. ( واشنگتن پست، 16 ژوئن 2009)
ايرانيان خارج از كشور درباره اعتراضات و پاسخ دولت ايران، چه ميگويند؟
من ميتوانم بگويم كه نظرات متفاوت زيادي در شبكه اين سازمان وجود دارد، از مدافعان سرسخت موسوي تا كساني كه در رابطه با افراد پشت پرده اعتراضات مشكوك هستند.
اما رسانهها نيز با خودداري از انعكاس افكار دهها هزار مفسر ايراني-آمريكايي و ايراني-اروپايي كه ميكوشند ديدي انتقاديتر به جنبش اعتراضي، ارايه كنند، در واقع از منش كساني پيروي ميكنند كه حمايت نابرابر (از طرفين) را توصيه ميكنند.
براي مثال، "رويا حكاكيان "، شاعر و نويسنده "سفر از سرزمين نه " كه گزارشي از رشد يهوديان در دوره بعد از انقلاب ايران است، دوم جولاي با برنامه " هواي تازه " " راديو ملي اجتماعي "، مصاحبه كرد و " دورنماي از ايرانيان آمريكايي " را در مورد بحران كنوني ارايه كرد. وي كه يكي از بنيانگذاران "مركز اسناد حقوق بشر ايران " (كه بر اساس گفته پايگاه اينترنتي سورسواچ، تاحدودي توسط صندوق دموكراسي و حقوق بشر وزارت خارجه آمريكا تامين مالي ميشود)، معرفي شد.
به هر حال، " تري گراس "، مجري برنامه به اين نكته اشاره نكرد كه حكاكيان عضو دورهاي "شوراي روابط خارجي " نيز هست. اعضاي دورهاي " رهبران اميدبخش جوان " هستند كه به منظور " تعامل با متخصصان ورزيده سياست خارجي " به كار گرفته شدهاند.
اين گزارش ميافزايد: در حالي كه حكاكيان از قشر بسيار كوچكي از جامعه ايران ميباشد، وي سعي كرد تا خود را نمايده تمام كشور معرفي كند.
همچنين او در مصاحبه با پايگاه اينترنتي فارسي "پارستايمز "، ايران قبل از 1984 را اينگونه توصيف كرد: " وقتي من سال 1984 از ايران مهاجرت كردم، حس ميكردم كه در يك جامعه مدرن با يك سنت سكولار قوي هستم كه شامل پارتيها، دامنهاي كوتاه، گروههاي موسقي جاز و بلوز، جشنوارههاي فيلم خارجي و ... بود. در واقع ما با فاصله كمي، از غرب و بويژه آمريكا پيروي ميكرديم، بنابراين وقتي من سال 1985 به اينجا(آمريكا) رسيدم، چندان متعجب نشدم. "
ويلايتو ميافزايد: بله، قشر حكاكيان هم بخشي از ايران است. اين بخشي است كه خبرنگاران غربي براي مصاحبه با آنها بيشترين احساس راحتي را ميكنند. اما هنگامي كه من به همراه يك گروه از فعالين صلح در سال 2007 به ايران سفر كردم، از پنج شهر اين كشور بازديد و 1.350 مايل از حواشي شهرها را گذراندم. من قشر ديگري از جامعه ايران را هم ديدم، كارگراني كه در گرماي خيلي زياد مشغول ساخت ساختمانهايي در امتداد بزرگراه منتهي به يزد بودند؛ چوپاني كه چاي خود را با ما در ارتفاعات رشتهكوه زاگرس شريك شد؛ شهر قم با 100 هزار دانشجوي الهياتش؛ دبيرستان دخترانهاي در شيراز كه دانشآموزان آن لباس سنتي چادررا ترجيح ميدادند؛ مغازهداران خرده فروشي، رانندگان كاميون و تاكسي، كارمندان هتل، خدمتكاران رستوران، رفتگران خيابان، پرستاران خانگي و دستفروشان.
آيا همه اين اقشار ايراني نيستند؟ آيا آنها به حساب نميآيند؟ جواناني كه در خيابانهاي تهران اعتراض ميكند و تحصيلكرده بوده و از وضعيت مالي خوبي برخورداند و متمايل به غرب هم هستند نيز عضوي از جامعه ايران هستند اما آنها نماينده كل اين جامعه نيستند.
به علاوه، برخي از اين مفسران " حامي دموكراسي " كه در گفتگوها شركت ميكنند در واقع روشنفكران اجير شده و خريداري شدهاي هستند كه توسط بنيادهاي نومحافظهكار ايالات متحده حمايت ميشوند.
براي مثال " آذر نفيسي "، كه بارها در رابطه با ديدگاهش راجع به انتخابات و وقايع پس ازآن، مصاحبه كرده است: دكتر نفيسي يك ايراني و نويسنده كتاب " خواندن لوليتا در تهران: شرححالي در كتابها " است كه تصويري كاملا منفي از جامعه ايران بعد از انقلاب را به تصوير كشيده است. البته من قصد نقد كامل اين كتاب را ندارم ( اين كار را در كتاب " در دفاع از ايران " انجام دادهام) اما فهم اين مطلب كه دكتر نفيسي كيست و چه كسي از وي حمايت مالي ميكند، بسيار مهم و روشنگر است.
دكتر نفيسي، استاد دانشكده " مطالعات عالي بينالملل " دانشگاه " جانز هاپكينز " ( Johns Hopkins)، است. اين دانشكده كه در سال 1943 بنا شد، مدت زيادي به عنوان سنگر فكري جنگ سرد بوده است. از سال 1994 تا 2001، رييس اين دانشكده كسي جز " پاول ولفويتز "، معاون نومحافظهكار وزارت دفاع جرج بوش، و معمار بزرگ دومين جنگ خليج، نبوده است.
نفيسي در ابتداي كتاب "خواندن لوليتا در تهران " از " بنياد اسميت ريچاردسون " به خاطر " كمكهاي فراوانش كه به من (نفيسي) اين فرصت را داد كه بر روي اين كتاب به خوبي پيگيري پروژههايم در دانشكده مطالعات عالي بينالملل، كار كنم " تشكر كرده است.
اسميت ريچاردسون يكي از15 (و يا خيلي بيشتر) بنياد راستگرا در ايالات متحده و يكي از بنيادهايي است كه تمركز ويژهاي بر تخريب وجهه ايران دارد. از سال 1998 تا 2004، طيق گزارش سالانه اين بنياد، نفيسي در مجموع 675 هزار و 500 دلار از اين بنياد دريافت كرده است.
سال 1996، نفيسي همچنين 25 هزار دلار از "بنياد ليند و هري برادلي " ( Lynde and Harry Bradley Foundation)، به عنوان "پشتيباني از يك سري كارگاه در تهران كه زير نظر دكتر آذر نفيسي برگزار ميشود " دريافت كرد كه در واقع يك باشگاه خصوسي بحث كتاب بود كه پايه "خواندن لوليتا " را شكل داد.
بنياد برادلي كه در شهر "ميلواكي " ايالت جنوب شرقي ايالت "ويسكونزين " آمريكا قرار دارد، بنياد اصلي جناح راست در آمريكا است. اين بنياد، گروهي است كه كتاب به وضوع نژادپرستانه " ناقوس خميدگي " نوشته " چارلز موري " (Charles Murray) و " ريچارد هرناشتاين " (Richard Herrnstein)، را مورد حمايت مالي قرار داد. ديگر اقدامات اخير اين بنياد عبارتند از: كمك به برنامههاي " اصلاح " و بازسازي در ميلواكي، مدرسه آزمايشي برنامههاي ضمانتي در ميلواكي و "كليولند "، مضمحل كردن برنامههاي غيرسلبي در تگزاس و كاليفرنيا.
اما جالب اينجاست كه دكتر نفيسي كه در تهران زندگي ميكند و هم بنياد برادلي را ميشناسد.
اين گزارش ميافزايد: نفيسي و حكاكيان در مصاحبههايشان قشر كوچك خود را به عنوان انقلابيون اصلي سال 1979 معرفي كردند كه شاه را سرنگون كرده و پيروزي قهرمانانه آنها توسط افراد مستبد مذهبي دزديده شده است! آنها همچنين مصر بودند كه اعتراضات ضد دولتي امروز در ايارن، نشانگر تجديد جنبش انقلابي است.
نويسنده سپس با مهمل خواندن اظهارات حكاكيان و نفيسي مينويسد: اكثريت غالب ميليونها ايراني كه انقلاب اين كشوررا رقم زدند، از طبقه كارگري، مذهبي و سنتي هستند كه طبقه وابسته به غرب را به عنوان نماد تهاجم ظلم و ستم غرب به كشورشان و حاميان شاه منفور و نصب شده توسط آمريكا ميبينند.
ويلايتو در بخش ديگري از مقاله خود، به سازمانهايي ميپردازد كه سعي در ايجاد جو ترس و وحشت عمومي از ايران دارند. اين كارشناس مسايل ايران مينويسد: سازمانهاي تندرويي هستند كه جلودار آنها " كميته امور عمومي آمريكاييان اسراييلي " ( آيپك AIPAC) است كه در سال 1953 بنا شد. آيپك كه اظهار ميدارد100 هزار عضو دارد و طبق گزارش " نيويورك تايمز " مهمترين سازمان موثر در روابط آمريكا و اسراييل " است، امتيازاتي را براي " تصويب بيش از چند ده قانون و قطعنامه در محكوميت ايران و تحميل تحريمها عليه ايران " در اختيار دارد.
نكتهاي كه در اينجا ميبايست به آن اشاره كرد اين است كه آيپك اغلب به عنوان ثروتمندترين و قدرتمندترين لابي در آمريكا توصيف ميشود كه با شركتهاي نفتي كه مديران اجرايي قدرتمند آن سفيدپوستان پروتستان آنگلو-ساكسون هستند، همراهي ميكند. هدف اصلي اين لابي قدرتمند، كسب درآمد مالي از طريق همكاري با شركتهاي نفتي و جهتدهي به سياستهاي ايالت متحده است.
اين گزارش ميافزايد: سازمان موثرديگري كه اغلب در رسانههاي همجهت به عنوان منبع متخصص از آن ياد ميشود، " بنياد سياست خاورنزديك واشنگتن " است. بر اساس پايگاه اينترنتي اين سازمان، بنياد سياست خاور نزديك واشنگتن سال 1985 توسط " گروه كوچكي از آمريكاييان رويايي و با هدف به جلو بردن منافع آمريكا در خاورميانه " بنيان شد.
اما رييس آن آمريكييان "رويايي "، " مارتين اينديك " (Martin Indyk)، مدير اجرايي اين سازمان و معاون رييس سابق تحقيقات آيپك و " باربي واينبرگ " (Barbi Weinberg)، معاون رييس سابق آيپك و بنيانگذار گروه حامي رژيم صهيونيستي "كميته عمل سياسي شهروندان سازماندهي شده " (Citizens Organized PAC) بودند. همچنين " لاورنس واينبرگ " (Lawrence Weinberg)، همسر باربي واينبرگ، رييس هيئت بازنشستگان آيپك ميباشد.
در همين حال،هيئت مشاوران بنياد سياست خاور نزديك واشنگتن را وزراي سابق خارجه، " هنري كسينجر "، "وارن كريستوفر " (Warren Christopher)، "لاورنس اس.ايگلبرگر " (Lawrence S.Eagleburger) و "الكساندر هايگ "( Alexander Haig) ( تا قبل از مرگش) و "ريچارد پرل " (Richard Perle)، معاون سابق وزير دفاع كه همگي سياستمداران جناح راست بوده و بر تحت تسلط درآوردن خاورميانه تاكيد دارند. ( گزارش امور خاورميانه واشنگتن، جولاي 1991).
آيا دولت ايران دشمن است؟
ايران افتصادي دارد كه نفت و گاز بخش بسيار مهمي از آن را تشكيل ميدهند و منبع توانايي دولت براي تامين آرايهاي از خدمات اجتماعي براي فقرا ميباشد. خدماتي كه اعانه و صدقه نيست بلكه ضمانتي براي مراقبت پزشكي، بدون توجه به توانايي پرداخت هزينهها و يا آموزش رايگان تا درجه دانشگاه، برقرساني روستاي، يارانههاي غذايي، خانهسازي، گاز، حمل و نقل عمومي، صندليهاي خطوط هوايي، فيلمها، هنرها، كتاب، كود شيميايي و عملهاي تغيير جنسيت، ميباشد.
در عين حال، افرادي نظير آذر نفيسي و رويا حكاكيان نيز هستند كه اعتراضاتي را پشتيباني ميكنند كه توسط زناني اجرا ميشود كه " براي مبارزه عليه سياستهاي يك دولت ضد زن " تلاش ميكنند.
اگرچه محدوديتهاي در ايران براي زنان وجود دارد و همه زنان بايستي حجاب اسلامي را رعايت كنند. اما اين مسئله با آنچه كه حكاكيان در مصاحبه با NPR آنرا به غلط " مخفيساختن " زنان خوانده بود، تفاوت دارد. حجاب زنان اسلامي فقط چادر و يا برقع نظير افغانستان نيست. بلكه حداقل استفاده از روسري، ژاكت، شلوار و يا دامن به رنگ دلخواه ميباشد. و يا اينكه بسياري از زنان ترجيح ميدهند كه از چادر تمام قدي به رنگ سياه و يا ديگر رنگها استفاده كنند.
همزمان بايد توجه داشت كه شان اجتماعي و فرصتهاي اقتصادي براي زنان ايراني در نتيجه انقلاب بسيار بهبود يافت و آنها از هر جامعه خاورميانهاي ديگر نيز جلوتر هستند. براي مثال در عربستان سعودي، نزديكترين متحد آمريكا در منطقه پس از اسراييل، زنان نميتوانند در دفاترعمومي كار كنند و يا اينكه راي بدهند. آنها اجازه رانندگي و يا ترك خانه بدون همسر يا يك محرم مرد را ندارند. آنها از بسياري از انواع مشاغل محروم هستند.
اما در ايران زنان ميتوانند از خانههايشان به تنهايي- چه روز و چه شب- بيرون بياييند. حتي رانندگان كاميون زن و يا كارگردانان فيلم نيز در ميان آنها وجود دارند. مغازهدارهاي خرده فروشي، رانندگان ماشين مسابقهاي، استاد دانشگاه، مديريت تجاري و ستارههاي ورزشي نيز از ديگر فرصتهاي زنان ايراني هستند.
زنان ايران 30 درصد پزشكان و 60 الي 70 درصد دانشجويان ايراني را تشكيل ميدهند كه از همه اقشار مختلف هستند، چه شهري و چه روستايي. بدين صورت هيچ زن و يا گروهي از زنان نميتواند ادعا كند كه از طرف همه زنان ايراني سخن ميگويد.
ايران اولين كشور در منطقه است كه جوانان قبل از ازدواج بايد به كلاسهاي مشاوره خانوادگي بروند. درنتيجه نرخ زاد و ولد در ايران هم اكنون دو فرزند براي هر زن است كه در مقايسه با قبل از انقلاب ايران، فرزند كاهش داشته است.
از سوي ديگر بر خلاف آمريكا، زنان كارمند در ايران از90 روز مرخصي زايمان برخوردارند كه طي آن دو سوم حقوق خود را نيز دريافت خواهند كرد و اين حق را دارند كه به شغل سابق خود بازگردند. همچنين تسهيلاتي براي نگهداري از فزرندان مادراني كه شاغل هستند نيز به آنها ارايه ميشود.
اين چنين است كه ميبينيم زنان طبقه كارمند و ميانه از دولت حمايت ميكنند و زناني كه سكولارتر و بالاتر از طبقه متوسط هستند، منبع اصلي زنان مخالف دولت هستند.
ويلايتو در بخش بعدي مقاله خود، در رابطه با چگونگي برخورد آمريكا با وقايع ايران مينويسد: دولت اوباما همچنان مي گويد كه قصد دارد با ايران دررابطه با برنامه هستهاي اين كشور گفتگو كند.
همچنين رييسجمهور اوباما دوم ژوئن در مصاحبه با بيبيسي گفت ايران حق توسعه قدرت هستهاي خود را براي اهداف صلحآميز را دارد. يك ماه قبلتر وي در پراگ، پايتخت جمهوري چك، گفت در صورتي كه ايران ثابت كند در حال توسعه تسليحات هستهاي نيست، دولتش " از حق ايران براي [استفاده] صلحآميز از انرژي صلحآميز به همراه بازرسيهاي سنگين حمايت ميكند. " (آسوشيتدپرس،سوم ژوئن 2009)
اين كارشناس مسايل ايران مينويسد: ايران به عنوان يكي از امضا كنندگان معاهده منع گسترش تسليحات اتمي سازمان ملل، حق توسعه قدرت هستهاي خود را براي اهداف صلحآميز دارد. همچنين هيچ مدركي دال بر تلاش ايران براي دسترسي به سلاح هستهاي حتي از سوي آژانسهاي اطلاعاتي آمريكا و يا سازمان ملل، يافت نشده است. و اين حقيقتي است كه " يوكيا آمانو "، دبير كل جديد آژانس بينالمللي انرژي اتمي نيز در سوم جولاي، آنرا تصديق كرد. ( رويترز سوم جولاي 2009).
از آن سو، اوباما اظهار داشته، در صورتي كه ايران پاسخ مثبت و سريع به پيشنهاد مذاكره ندهد، وي به دنبال تحريمهاي قاطع عليه ايران خواهد بود. اوباما افزود: " ما ميخواهيم كه مطمئن شويم تا پايان امسال حركتي جدي رو به جلو ايجاد خواهد شد. " ( آسوشيتدپرس،3 ژوئن 2009).
همزمان، " بنيامين نتانياهو "، نخستوزير رژيم صهيونيستي هم گفته است كه به تلاشهاي اوباما براي مذاكره با ايران احترام ميگذارد. وي طي ديدار 18 مي خود با اوباما، تاكيد كرد كه رژيم صهيونيستي دستكم تا پايان سال جاري ميلادي به ايران حمله نظامي نخواهد كرد. ( جروزالم پست،19 مي 2009).
در عين حال، "جو بايدن "، معاون رييسجمهور آمريكا، پنجم جولاي به شبكه خبري ايبيسي آمريكا گفت كه براي ممانعت ازحمله رژيم صهيونيستي عليه ايران، تلاشي نخواهد كرد.
وي خاطرنشان ساخت: " اسراييل قادر است منافع خود را تشخيص دهد. اگر دولت نتانياهو تصميم بگيرد كه راهي به غير از آنچه اكنون دارد در پيش بگيرد، ميتواند اين كار را انجام دهد. اين گزينه ما نيست. "
در همين حال، چهار جولاي، نشريه " تايمز آو اينديا " براي اولين بار گزارش داد كه در ماه ژوئن يك زيردريايي اسراييلي براي اولينبار طي چهار سال گذشته طي يك مانور نظامي ازكانال سوئز عبور كرده است. اين نشريه در اينباره نوشت: اين حركت كه به نظر ميرسد هشداري به ايران در رابطه با تواناييهاي رژيم صهيونيستي بوده است تلاش ميكرد تا همكاري بين اسراييل و مصر را عليه دشمن مشترك به نمايش بگذارد. "
همچنين پنجم جولاي، نشريه انگليسي "سانديتايمز " گزارش داد: " رييس موساد، سازمان جاسوسي رژيم صهيونيستي، به نتانياهو اطمينان داده است كه عربستان سعودي اجازه استفاده از حريم هوايي خود را به اسراييل در صورت حمله نظامي عليه سايتهاي هستهاي ايران را خواهد داد. " در همان روز نشريه صهيونيستي " جروزالم پست " نيز گزارش داد: " نيروي هوايي اسراييل در نظر دارد تا در مانور نظامي آمريكا و اروپا شركت كند تا خلبانانش براي پروازهاي دوربرد تمرين كنند. " اين روزنامه در نسخه آنلاين خود نوشت: بيش از 100 جت اسراييلي، تابستان گذشته با پرواز بر فراز يونان، حمله احتمالي عليه تاسيسات هستهاي ايران را تمرين كردند. "
اين نويسنده ميافزايد: بنابراين موقعيت خطرناكي است و زمان بدي براي افزودن تنشها با تلاش براي منزوي سازي دولت ايران كه تنها موجوديتي است كه قادر به دفاع از تمامي ايرانيان، در برابر حمله نظامي است، خواهد بود.
كدام راه براي ايران؟
اين صنايع شامل نفت و گاز نيز ميشود كه دولت درآمدهاي وسيعي را از طريق آنها بدست ميآورد كه همين درآمدها نيز براي كمك به بنيادهاي حمايت از فقرا مورد استفاده قرارميگيرد تا فقراي كشور نيز بتوانند زندگي بهتري از آنچه در زمان شاه مورد حمايت آمريكا داشتند، تجربه كنند.
در حقيقت تعداد فقراي كشور، امروزه به يك هجدهم زمان شاه رسيده است. ( كتاب " انقلاب و توزيع محدد در ايران: فقر و نابرابري 25 سال بعد " نوشته جواد صالحي اصفهاني)
در عين حال سال 2004، اصل 44 قانون اساسي به منظور خصوصي سازي اصلاح شد. اما موسوي كه فرزند يك تاجر چاي ميباشد، قول داده تا سرعت روند خصوصيسازي را افزايش دهد. هنگامي كه وي اولينبار اعلام كرد كه قصد نامزدي رياستجمهوري را دارد، خواستار دوري از اقتصاد "صدقهاي " شد. ( پرستيوي 19 مارس 2009). كه اين ارجاع وي به سياستهاي احمدينژاد در ايجاد خدمات و منافع براي فقرا بود.
در همين حال، قدرتمندترين حامل موسوي، يعني علياكبر هاشمي رفسنجاني است كه نيويورك تايمز، 21 ژوئن 2009 در رابطه با او گفت: " يكي از ثروتمندترين و قدرتمندترين مردان ايران، آقاي هاشمي رفسنجاني است كه خيلي صريح طي تبليغات انتخاباتي ميرحسين موسوي، از رييسجمهور محمود احمدينژاد انتقاد كرد. "
رفسنجاني يك ... است كه طبق مقاله تايمز، از خصوصيسازي اقتصاد حمايت ميكند. همچنين مجله " فوربس " نيز وي را در ليست ثروتمندترين مردان جهان قرار داده است. او همچنين يكي از منتقدان صريح برنامههاي اجتماعي احمدينژاد است و با استفاده ازعباراتي بسيار شبيه به نومحافظهكاران آمريكايي وي را به تمسخر ميگيرد. رفسنجاني همچنين در انتخابات سال 2005 از احمدينژاد شكست خورد.
اما سوالي كه مطرح ميشود اينست كه ايا رفسنجاني و يا موسوي به دنبال سخن گفتن براي فقرا هستند؟
موسوي خواستار ايجاد چه نوع ايراني است؟ و چرا واشنگتن براي جنبش اصلاحطلبي در ايران و هر كشور ديگري كه منابع ثروت خود را ملي كرده است، دلسوزي ميكند؟
به علاوه احمدينژاد نماينده يك جبهه سرسخت عليه غرب و بويژه دولت آمريكا است و اين همان منبع غرور و افتخار ملي است. به علاوه احمديتژاد تحسين مسلمانان شيعه و سني سراسر خاورميانه را كه با دولتهاي حامي آمريكا خود خصومت دارند، نيز برانگيخته است.
جنبش ضد جنگ آمريكا چطور بايد واكنش نشان دهد؟
پنجم جولاي درگيريهاي خونيني در پايتخت [يك كشور] بين نيروهاي دولتي و معترضين ضد دولت درگرفت. روز بعد بنابر گفته نشريه " گاردين "، سربازان به راهپيمايان اجتماع اعتراضي كه سمت فرودگاه ميرفتند، آتش گشودند كه در نتيجه آن دستكم دو نفر كشته شدند... بيمارستانها آمار بيشتري از زخميشدگان بر اثر تيراندازي ارايه دادند و كاركنان بيمارستان نيز به خبرنگاران گفتند كه تعداد قربانيان تيراندازي نيروهاي دولتي رو به افزايش است.
اين اتفاقات در تهران رخ نداده، بلكه " تگوزيگالپا " (Tegucigalpa) پايتخت هندوراس در آمريكاي مركزي صحنه اين سوانح بوده است.
28 ژوئن، ارتش كودتايي عليه " مانوئل زلايا "، رييسجمهور مردمي هندوراس ترتيب داد و با حمله به خانه وي او را از كشور تبعيد كرد.
اين بار نيز اين مسئله در آمريكا مطرح شد، اما اين بار اين كارگران بودند كه معترضين را تشكيل ميدادند.
گاردين ششم جولاي در اينباره نوشت: " 7 ميليون مردم فقير صادر كننده قهوه به طرزخطرناكي بين طبقه فقر و كارگري كه از زلايا به خاطر برنامههاي اجتماعياش حمايت مي كنند و طبقه متوسط و بنيادهايي نظير كنگره، كليساي كاتوليك و ارتش كه زلايا را يك راديكال خطرناك توصيف ميكند، تقسيم شدهاند. "
ماه مي سال جاري، دولت سريلانكا يك جوان شورشي 25 ساله را توسط سازمانهاي چريكي كه در حمايت از اقليت تاميل ميجنگند، بطرز وحشيانهاي نابود كرد. كميته جهاني صليب سرخ نيز خواستار پايان نبرد " جنايت بشري غيرقابل تصور " شد. گزارشها از كشته شدن هفت هزار شهروند طي ماه ژانويه خبر ميدهند. ( كريستين ساينس مانيتور، 17 مي 2009)
در سومالي، هزاران نفر بر اثر جنگ بين شورشيان و دولت كشته شدند. اما دولت اين كشور تنها به خاطر ميليونها دلاري كه سازمان ملل و دولتهاي غربي به اين دولت سرازير كردند، نجات يافته است. درهمين حال، ناو جنگي آمريكا كه در ساحل اين كشور حضور دارد روستاهاي سومالي را به بهانه مبارزه با " افراطيون اسلامي " بمباران كرد.
همچنين، آمريكا حضور نظامي خود در آفريقا را نيز به سرعت افزايش داده است و با ايجاد ساختار "آفريكام " (AFRICOM) سعي در آموزش نظاميان آفريقايي به منظور تاثيرگذاريهاي بعدي در آنها را دارد. اين اقدام آمريكا همانند كاري است كه در آمريكاي لاتين و در قالب " مدارس آمريكا " انجام داد.
نويسنده ميافزايد: اما هيچ يك از اين مسايل، دغدغه جنبش ضد جنگ آمريكا نيست. بلكه ايران مسئله برجسته اين جنبش است.
اما چرا اينگونه است؟ ما چيزي هر روزه و در 24 ساعت، اخباري جز انتخاباتي كه ادعا ميشود در آن تقلب شده و اخباري راجع به معترضان صلحدوست شجاع و سركوبي وحشيانه آنها نميشنويم.
اين مطلب براي من جالب است، زيرا من سه سال گذشته تلاش كردم تا فعالان صلح آمريكا را كه علاقهمند به مسايل ايران هستند، جلب كنم.
در جولاي 2007،من يك گروه پنج نفره نمايندگان صلح را سازماندهي و به ايران فرستادم. آنها 11 روز در ايران بودند. اين فعاليت به علاوه، دو سال كار تحقيقاتي، اساس پروژه كتاب " در دفاع از ايران " بود.
اين كارشناس مسايل ايران در ادامه افزود: افراد ترقيخواه و نخبگان هم گاهي در امور ديگر كشورها دخالت كردهاند. ما عليه رژيم آپارتايد آفريقا اعتراض كردهايم. اما اوضاع ايران مشابه آن رژيم نيست. بلكه بسيار دورتر و پيچيدهتر است.
معترضين ايراني نماينده اقليتي از مردم ايران هستند كه پيرو فرهنگ غرب ميباشند. آنها به نظر ايدهآليست ميآيند، زنها آرايش ميكنند، شعارهاي اعتراضاتشان به زبان انگليسي نوشته شده است، آنها از تويتر و فيسبوك استفاده ميكنند و خواستار تمدني به سبك غربي و آزاديهاي اجتماعي بيشتري هستند.
بنابراين اين آسان است كه فعالان غربي را مرتبط با معترضين ايراني ببينيم.
همچنين جنبش اعتراضي ايران از سوي برخي نيروها، بويژه ميلياردرها و حاميان بازار آزاد مورد دفاع رفسنجاني، حمايت ميشوند.
در همين حال، جنبش "حامي دموكراسي " از سوي غرب به عنوان شروع بالقوه " انقلاب مخملي " براي سرنگوني دولت احمدينژاد كه مورد حمايت رهبري ايران است، ديده ميشود. دولت و رهبري كه از سياستهاي توسعهطلبانه آمريكا انتقاد ميكنند و از مردم فلسطين و لبنان و نيروهاي حماس و حزبالله در مبارزه عليه اشغالگري حمايت ميكنند و در همين حال روابط گستردهتري با دولتهاي چپگراي آمريكاي لاتين برقرار ميكنند.
البته بايد توجه داشت كه غربيهايي كه از موسوي حمايت ميكنند، در واقع حامي جوانان ايراني شهرنشين نيستند. و يا اينكه آنها تنها با رييسجمهوراحمدينژاد مخالفت نميكنند بلكه آنها با ميليونها ايراني طبقه كارگري و كارمندي كه ميكوشند از برنامههاي اجتماعي دولت كه موجب بهبود وسيع استانداردهاي زندگي شده است، حمايت كنند، مخالفت دارند.
مخالفتهاي سياسي كه در ايران امروز جريان دارد، شبيه درگيريهاي ضد آپارتايد در آفريقاي جنوبي نيست. اين درگيريهاي عليه دولتي است كه با امپرياليسم آمريكا مخالف است و مورد هدف اين امپرياليسم نيز قرار دارد. معترضين نه تنها نماينده تمام جامعه ايران نيستند بلكه حتي نماينده اكثريت آنها هم نيستند. اين معترضين جنبشهايي هستند كه از سوي سرمايهداران حامي "بازار آزاد " در ايران حمايت ميشوند.
در همين حال، طرفداران احمدينژاد نيز از آزاديهاي فردي حمايت ميكنند، بنابراين فقط مردم ايران هستند كه حق تصميمگيري دارند.
وظيفه ما تنها تكرار و نشان دادن مخالفتمان با حملات نظامي، تحريمها و يا مداخله در امور داخلي ايران- حتي از طريق جنبش صلح- ميباشد.
منبع: خبرگزاری فارس
/خ