سلاح ايدئولوژيك براي اسرائيل و يهوديان آمريكا

نشريه " آمريكن فري پرس " گزارشي از كتاب " نورمن فينكلشتاين " (Norman Finkelstein) با عنوان " صنعت هولوكاست " ارائه كرده است. فينكلشتاين در اين كتاب نشان داده كه چگونه اسرائيل – يكي از قوي‌ترين نيروهاي نظامي دنيا با سابقه‌اي وحشتناك در نقض حقوق بشر – با بهره‌برداري از هولوكاست خود را به صورت " دولتي قرباني " نمايانده است. يهوديان آمريكا –
چهارشنبه، 20 مرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سلاح ايدئولوژيك براي اسرائيل و يهوديان آمريكا
سلاح ايدئولوژيك براي اسرائيل و يهوديان آمريكا
سلاح ايدئولوژيك براي اسرائيل و يهوديان آمريكا






نشريه " آمريكن فري پرس " گزارشي از كتاب " نورمن فينكلشتاين " (Norman Finkelstein) با عنوان " صنعت هولوكاست " ارائه كرده است. فينكلشتاين در اين كتاب نشان داده كه چگونه اسرائيل – يكي از قوي‌ترين نيروهاي نظامي دنيا با سابقه‌اي وحشتناك در نقض حقوق بشر – با بهره‌برداري از هولوكاست خود را به صورت " دولتي قرباني " نمايانده است. يهوديان آمريكا – "موفق‌ترين گروه قومي در آمريكا " – نيز به همين ترتيب خود را قرباني معرفي كرد‌ه‌اند. فينكلشتاين معتقد است كه امروزه بهره‌برداري از هولوكاست تبديل به يكي از قوي‌ترين ابزار سياسي جهان شده و هيچ فرقي با " بهره‌برداري از رنج‌هاي يهوديان " ندارد.
به گزارش " آمريكن فري پرس " فينكلشتاين استاد كالج هانتر (Hunter College) در نيويورك است. والدين وي در اردوگاه‌هاي آشويتس و " ماجدنك " (Majdenek) حضور داشته‌اند و تمام خانواده‌اش (به غير از والدينش) به قول خودش "توسط نازي‌ها نابود شدند ". چنين شخصي را به زحمت بتوان "منكر هولوكاست " ناميد.
فينكلشتاين در كتاب خود بين " هولوكاست نازي‌ " كه اشاره به وقايع تاريخي واقعي دارد و " هولوكاستي " كه به قول وي " يك بازنمايي ايدئولوژيكي بوده " و " به مانند بسياري ايدئولوژي‌هاي ديگر داراي رابطه‌اي ضعيف با واقعيت است "، تمايز قائل مي‌شود. وي معتقد است كه " رديف‌هاي متوالي از قفسه‌ كتاب‌هاي بنجل " در كتابخانه‌ها و كتابفروشي‌هاي " هولوكاست " كه " محتواي بي‌ارزشي دارند نمايانگر ارزش و احترام در برابر رنج‌هاي يهوديان نيستند بلكه ابزاري براي كسب اعزاز و تكريم مصنوعي براي يهوديت به شمار مي‌روند. "
فينكلشتاين با اشاره به رشد فزاينده صنعت هولوكاست؛ مي‌افزايد، "در همان حال كه نماي هولوكاست شكلي پوچ‌تر و بي معني‌تر به خود مي‌گيرد، " مادر وي (فينكلشتاين) با "كنايه‌اي بين‌لمللي " به جمله "هنري فورد " (Henry Ford)، سامي‌ستيز معروف، اشاره مي‌كند كه زماني گفته بود: "تاريخ كم و بيش آكنده از مزخرفات است. " به گفته فينكلشتاين: "داستان‌هاي بازماندگان هولوكاست – كه همگي ساكنان اردوگاه‌هاي نازي‌ها و همگي قهرمانان مقاومت ناميده مي‌شوند – يك منبع ويژه براي سرگرمي‌هاي مضحك در خانه ما بودند. وي در ادامه مي‌گويد: "مدت‌ها پيش، "جان استيوارت ميل " (John Stuart Mill) فهميده بود كه اگر حقيقت در معرض چالش و پرس و جوي مداوم قرار نگيرد وارد عرصه كذب و دروغ شده و تأثير خود به عنوان حقيقت را از دست خواهد داد. "
در ادامه گزارش "آمريكن فري پرس " مي‌خوانيم: فينكلشتاين معتقد است كه "هولوكاست " تبديل به يك صنعت پرمنفعت شده كه تنها در جهت خدمت به منافع خودش قدم برمي‌دارد. اين صنعت نه تنها به ياد و خاطره آنهايي كه در دوران جنگ جهاني دوم رنج كشيدند سوءخدمت مي‌كند بلكه تاريخ را نيز تحريف مي‌نمايد و اين خطر وجود دارد كه روزي باعث پس‌زني سياسي و اجتماعي آنهايي شود كه از ترويج آن سود مي‌برند.
فينكلشتان در ادامه كتاب خود مي‌نويسد: "والدين من هميشه تعجب مي‌كردند كه چرا من اين‌قدر از تحريف نسل‌كشي‌ نازي‌ها و سوءبهره‌برداري از آن خشمگين مي‌شوم؟ پاسخ كاملا ساده است. زيرا از اين مسأله براي توجيه سياست‌هاي جنايتكارانه اسرائيل و حمايت‌ آمريكا از اين سياست‌ها استفاده مي‌شود. " وي در ادامه مي‌گويد كه داراي برخي انگيزه‌هاي شخصي نيز است: وي براي ياد و خاطره رنج‌هاي خانواده‌اش اهميت قائل است.
با اين حال، فينكلشتاين يقين دارد "برنامه كنوني صنعت هولوكاست براي بيرون كشيدن پول از جيب اروپا به نام "قربانيان نيازمند هولوكاست " باعث مي‌شود مقام اخلاقي شهادت‌هاي آنها تا حد كازينو‌هاي مونت‌كارلو پايين آيد. " علاوه بر اين وي مي‌گويد قانع شده است كه "يكپارچگي تاريخي بايد حفظ شود و براي نيل به اين هدف بايد مبارزه كرد. "
فينكلشتاين اين عقيده را كه رنج‌هاي يهودي‌ها منحصر به فرد است رد مي‌كند و ترسيم تمايزات اخلاقي بين رنج‌هاي "ما " (يعني يهودي‌ها) و "آنها " را نوعي "تحريف اخلاقي " مي‌نامد.
فينكلشتاين در بخش ديگري از كتاب خود به اظهارات "گور ويدال " (Gore Vidal) اشاره كرده و مي‌نويسد: "اين رمان‌نويس مشهور آمريكايي، در سال 1986 "نورمن پودرتز " (Norman Podhoretz)، سردبير وقت مجله "كامنتري " (Commentary) را به غير آمريكايي بودن متهم كرده بود زيرا به تاريخ جنگ‌هاي داخلي آمريكا كمتر از مسائل مرتبط با يهودي‌ها اهميت قائل است. " فينكلشتاين با اشاره به مطلب فوق بيان مي‌دارد كه در حقيقت پودرتز "شايد بيش از فرد متهم كننده آمريكايي بود " زيرا "در آن زمان اين جنگ عليه يهودي‌ها و نه جنگ ميان ايالت‌ها بود كه بيش از هر چيز ديگري بر زندگي فرهنگي آمريكا تأثير داشت. " فينكلشتاين مي‌نويسد:
اكثر اساتيد دانشگاهي مي‌توانند شهادت دهند كه دانشجويان اطلاعات دقيق‌تري در مورد زمان وقوع هولوكاست نسبت به جنگ‌هاي داخلي آمريكا دارند و عموما تعداد تلفات جاني آن را نيز مي‌دانند. در حقيقت هولوكاست نازي تنها واقعه تاريخي است كه امروزه در كلاس‌هاي درس دانشگاهي مداوما طنين‌‌انداز مي‌شود. نظرسنجي‌ها نشان مي‌دهند كه تعداد آمريكايي‌هاي آشنا به هولوكاست از تعداد آمريكايي‌هاي آشنا به واقعه پرل‌هاربر و يا بمباران ژاپن بيشتر است.
فينكلشتاين با اشاره به اظهارات دكتر "پيتر نويك " (Peter Novick)، استاد دانشگاه شيكاگو و نويسنده كتاب "هولوكاست در زندگي آمريكايي‌ها " به تبيين اين مسأله مي‌پردازد كه تا همين اواخر هولوكاست نقش چنداني در زندگي آمريكايي‌ها نداشت. حتي يهودي‌هاي آمريكا، حتي متفكرين و روشنفكران يهودي نيز توجه كمي بدين ماجرا داشتند. به اعتقاد فينكلشتاين جنگ ژوئن 1967 بين اعراب و اسرائيل نقطه عطفي بود كه هولوكاست را تبديل به "عنصر ثابت " در زندگي يهوديان آمريكا كرد:
بعد از جنگ 1967، قدرت نظامي اسرائيل مورد تمجيد قرار گفت زيرا اسلحه‌اش را به سمت نقطه درست، يعني دشمنان آمريكا، نشانه رفته بود. دلاوري‌هاي نظامي اين كشور ورود به خلوتگاه‌هاي دروني قدرت آمريكا را تسهيل كرد. در گذشته نخبگان يهودي مي‌توانستند تنها ليست محدودي از عمليات‌هاي خرابكارانه يهودي ارائه كنند اما هم‌اكنون به عنوان جديدترين دارايي استراتژيك آمريكا مطرح شده بودند. آنها از بازيگراني خرد تبديل به نقش‌هاي اصلي نمايشنامه جنگ سرد شدند. بنابراين اسرائيل براي يهوديت آمريكا و همچنين دولت آمريكا، تبديل به يك دارايي استراتژيك شد.

سلاح ايدئولوژيك براي اسرائيل و يهوديان آمريكا

فينكلشتاين در ادامه مي‌افزايد كه، با تمام اين احوال، "هولوكاست وارد صحنه اصلي نشد، " تا اينكه علائم عقب‌نشيني نيروهاي اسرائيل در جنگ 1973 مشهود گشت. بنابراين، صنعت هولوكاست به منظور افزايش قدرت مذاكره اسرائيل توليدات خود را به حداكثر رسانيد. " وي در ادامه مي‌گويد: "بدين‌ ترتيب، هولوكاست در يك بازي قدرت بسيار رقابتي، تبديل به مهره‌اي بسيار ارزشمند شد. " فينكلشتاين با اشاره به صعود يهودي‌هاي آمريكا به قله‌هاي بي‌همتاي موفقيت و اينكه آنها به هيچ وجه قربانياني كه نشان مي‌دهند نيستند، چنين ادامه مي‌دهد:
درآمد سرانه يهودي‌ها تقريبا دو برابر درآمد غير يهودي‌هاست. شانزده‌ نفر از چهل ثروتمند برتر آمريكا يهودي هستند؛ 40 درصد از برندگان آمريكايي جايزه نوبل در حوزه علوم و اقتصاد، 20 درصد از اساتيد دانشگاه‌هاي برتر و 40 درصد از شركاي شركت‌هاي بزرگ حقوقي در نيويورك و واشنگتن را يهوديان آمريكا تشكيل مي‌دهند. هويت يهودي نه تنها مانعي براي موفقيت نبوده بلكه تبديل به تاج رفيع اين موفقيت گرديده است.
فينكلشتاين معتقد است كه گروه‌هاي يهودي به مانند "اتحاديه مبارزه با افتراء " نوعي "عصبيت ساختگي " در برابر به اصطلاح "سامي‌ستيزي " نشان مي‌دهند. هم‌چنين برافروختن مسائل "هولوكاست " اغلب به منظور "نامشروع جلوه دادن هر نوع انتقاد از يهودي‌ها " صورت مي‌پذيرد. وي در ادامه به عنوان مثال مي‌نويسد:
در اوايل حملات مهيب اسرائيل به لبنان در سال 1996 و در اوج بحران كشتار بيش از 100 غيرنظامي در قانا، "آري شاويت " (Ari Shavit)، ‌ستون‌نويس روزنامه هاآرتص اعلام كرد كه اسرائيل مي‌تواند با مصونيت كامل به اعمالش ادامه دهد زيرا "ما اتحاديه مبارزه با افتراء، "ياد واشم " (Yad Vashem) – مركز يادبود هولوكاست در اسرائيل – و موزه هولوكاست در واشنگتن را داريم. "
به گفته فينكلشتاين وجود موزه هولوكاست در واشنگتن "با توجه به عدم وجود هيچ نوع موزه‌اي براي يادبود جنايت‌هايي كه در تاريخ آمريكا صورت پذيرفته بسيار نامتناجس و بي‌مورد به نظر مي‌رسد. تصور كنيد كه در آلمان بدون اينكه موزه‌اي در مورد نسل‌كشي ادعايي نازي‌ها گذاشته باشند، موزه‌هايي در مورد برده‌داري در آمريكا و يا كشتار بومي‌هاي آمريكا ايجاد نمايند. در اين صورت از همه جا فرياد اتخاذ استاندارد‌هاي دوگانه توسط آلمان‌ها، به هوا بلند خواهد شد. "
در كتاب فينكلشتاين به فصلي جالب با عنوان "فريبكاران، دلالان و تاريخ " مواجه مي‌شويم كه در آن به تشريح فريب‌هاي هولوكاستي، پرداخته شده است. از جمله اين فريبكاري‌ها مي‌توان به كتاب "پرنده نقاشي شده " اشاره كرد كه ظاهرا زندگي‌نامه "جرزي كوسينسكي " (Jerzy Kosinski) است. اين كتاب به چندين زبان دنيا ترجمه شده و خواندن آن در مدرسه‌ها و دانشكده‌هاي زيادي ضروري اعلام شده. كتاب ديگر "قطعات " نام دارد كه توسط شخصي به نام "بنيامين ويلكوميرسكي " (Binjamin Wilkomirski) نوشته شده. وي خود را از بازماندگان هولوكاست معرفي كرده در حاليكه اخيرا مشخص شده اين فرد اصلا يهودي نيست و هيچ‌گاه در اردوگاه‌هاي نازي‌ها نيز نبوده است. مطالب كتاب اخير نيز كاملا جعلي هستند.
فينكلشتاين در مورد كتاب "قطعات " مي‌گويد كه اين "فريب نمونه‌اي كليشه‌اي از خاطرات هولوكاستي است. داستان در اردوگاه نازي‌ها آغاز مي‌شود. نگهبانان هيولاهايي ديوانه و ساديست هستند كه با لذت هرچه تمام جمجمه نوزادان تازه متولد شده يهودي را متلاشي مي‌كنند. " فينكلشتاين به گفته دكتر "الا لينگس - رينير " (Ella Lingens-Reiner)، از بازماندگان هولوكاست، اشاره مي‌كند كه گفته بود: "تعاد ساديست‌ها (دگرآزارها) از 5 يا ده درصد تجاوز نمي‌كرد. " با اين حال، همان‌گونه كه فينكلشتاين مي‌نويسد: "دگرآزاري رايج در ميان آلمان‌ها بخش اعظمي از ادبيات هولوكاست را تشكيل مي‌دهد. "
همانگونه كه فينكلشتاين و ديگر تاريخ‌نگاران بيان داشته‌اند علي‌رغم افشاي دروغگو بودن ويلكوميرسكي با اين حال از هواخواهي و علاقه صنعت هولوكاست نسبت به اين كتاب چيزي كاسته نشده است. فينكلشتاين به اظهارات "اسرائيل گاتمن " (Israel Gutman) از مديران مركز ياد ياشم اشاره كرده كه گفته بود اگر كتاب ويلكوميرسكي هم اصل نباشد اما "دردها و رنج‌هاي وي اصيل هستند. "
فينكلشتاين كتاب ديگري را نيز مورد نقادي قرار مي‌دهد؛ كتابي با عنوان "جلادان هيتلر " نوشته "دانيل گلدهاگن " (Daniel Goldhagen) كه در زمان انتشار تبليغات زيادي به نفعش انجام گرفته بود. موضوع كتاب گلدهاگن از اين قرار است كه مردم آلمان آكنده از نفرتي رواني بودند و با رغبت تمام در عمليات نابودي يهودي‌ها شركت مي‌كردند. زماني كه كتاب گلدهاگن – كه به قول فينكلشتاين "خلاصه‌اي از داستانهاي آكنده از خشونت ساديستي است " – منتشر شد، فينكلشتاين و نويسنده‌اي ديگر به نام "روث بتينا برن " (Ruth Bettina Birn) نقدي مشروح و ويران‌كننده بر آن نوشتند كه خشم و عصبانيت زيادي پديد آورد.
نكته جالب توجه اينجا است كه خانم برن تاريخ‌نگار ارشد "بخش جنايات جنگي و جنايت عليه بشريت " در وزارت دادگستري آلمان است. خانم برن كه تمام عمرش را صرف بررسي پرونده بازجويي از جنايتكاران جنگي نازي كرده است را به سختي بتوان "منكر هولوكاست " يا "هوادار نازي‌ها " ناميد اما "كنگره يهوديان كانادا " وي را تنها بدين دليل كه زاده آلمان بود "شريك جرم نازي‌ها " ناميد.
فينكلشتاين در مورد موضوع به اصطلاح "انكار هولوكاست " چنين نظر مي‌دهد: "علي رغم باور عمومي، هيچ مدركي وجود ندارد كه نشان دهد منكرين هولوكاست در آمريكا نفوذي بيش از معتقدين به مسطح بودن زمين، دارند. علي‌رغم مزخرفاتي كه هر روز توسط صنعت هولوكاست توليد مي‌شود جاي تعجب دارد كه چرا تعداد شكاكين به هولوكاست تا اين اندازه كم است. "
فينكلشتاين ادعا مي‌كند كه "اگر به خاطر امثال "دبورا ليپستاد " (Deborah Lipstadt)، مؤلف كتاب مشهور "انكار هولوكاست " نبود، " بسياري از مردم هرگز چيزي در مورد تاريخ‌نگاران تجديدنظرطلب هولوكاست نمي‌شنيدند. فيلنكلشتاين عقايد ليپستاد را چنين خلاصه مي‌كند:
در نظر ليپستاد زير سؤال بردن شهادت بازماندگان، تقبيح همكاري يهودي‌ها با نازي‌ها، اعلام اينكه آلمان‌‌ها هنگام بمباران درسدن (Dresden) رنج كشيدند و يا هر گفته ديگري به غير از اينكه آلمان‌ها در جنگ جهاني دوم مرتكب جنايات شدند نشان دهنده انكار هولوكاست است.
فينكلشتاين حتي نوشته‌هاي محققين مكتب تاريخ حقيقي را در مورد هولوكاست ارزشمند قلمداد كرده و به گفته "رائول هيلبرگ " (Raul Hilberg)، تاريخ‌نگار هولوكاست، اشاره مي‌كند: "به اين افراد اجازه دهيد حرف خود را بزنند. اين امر باعث مي‌شود تا در مورد آنچه كه واضح مي‌پنداريم به تحقيق بپردازيم و اين كار براي ما سودمند خواهد بود. "
فينكلشتاين با انتقاد از دبورا ليپستاد و ديگر عمال صنعت هولوكاست، مي‌نويسد: "امروزه بازماندگان هولوكاست به مانند قديسين غير ديني مورد تكريم قرار مي‌گيرند از آن رو كسي جرأت انتقاد از آنها را ندارد. آن دسته از سخنان نامعقول آنها بدون هيچ انتقاد و تفسيري رها مي‌شوند. " وي علاوه بر اين مي‌نويسد كه در سال‌هاي اخير عبارت "بازمانده هولوكاست " نيز "مورد تعريف دوباره قرار گرفته. اين عبارت هم شامل آنهايي مي‌شود كه از رنج‌هاي نازي‌ها جان سالم برده‌اند و هم آنهايي كه هيچ‌گاه به دست نازي‌ها نيفتادند. " از اين رو، بيش از 100000 يهودي لهستاني كه در زمان جنگ به اتحاد جماهير شوروي پناهنده شدند نيز جزو بازماندگان هولوكاست محسوب مي‌شوند.
وي هم‌چنين ادعا مي‌كند كه تعداد بازماندگان زنده هولوكاست مورد "بازيبيني تورمي " قرار گرفته زيرا اگر "تنها تعداد كمي از بازماندگان هولوكاست زنده باشند نمي‌توان براي دريافت غرامت‌هاي هنگفت جديد فشار وارد آورد. " فينكلشتاين با اشاره به ادعاهاي متفاوت در مورد تعداد كارگران اجباري دوران هولوكاست كه مستحق دريافت غرامت هستند چنين بيان مي‌دارد كه "در حقيقت اگر ادعاهاي صنعت هولوكاست را قبول نماييم، يعني پذيرفته‌ايم كه تعداد كارگران اجباري بازمانده از هولوكاست امروزه بسيار بيشتر از نيم قرن پيش است. " وي در ادامه مي‌نويسد:
با اين حال صنعت هولوكاست با تردستي‌ها و حقه‌بازي‌هايي كه در مورد اين اعداد و ارقام مي‌كند، ندانسته جنايات نازيسم را هم ماست‌مالي مي‌كند. رائول هيلبرگ، يكي از نويسندگان معتبر هولوكاست نازي، تعداد قربانياني يهودي را 5.1 ميليون نفر اعلام مي‌كند. با اين حال، زنده بودن در حدود 135000 كارگر اجباري يهودي، مترادف با اين قضيه است كه در حدود 600000 كارگر اجباري يهودي از دوران جنگ جان سالم به در بردند. اين رقم حدودا نيم ميليون بيش از تخمين‌ها و برآوردهاي رايج است. در اين صورت مجبور خواهيم بود اين نيم ميليون را از رقم 5.1 ميليون اعلام شده كم نماييم. نه تنها روز به روز رقم "6 ميليون " غير‌قابل دفاع مي‌شود بلكه هر چه مي‌گذارد ارقام ارائه شده توسط صنعت هولوكاست به ارقام مد نظر منكرين هولوكاست نزديك‌تر مي‌شود.
فرض بگيريد كه هاينريش هيملر،‌ فرمانده نازي، در اواخر جولاي 1945 جمعيت اردوگاه را به 700000 نفر رسانده باشد، و طبق آنچه "شائول فردلاندر " (Saul Friedlander)، تاريخ‌نگار هولوكاست، مي‌گويد در حدود يك سوم اين افراد تا پايان ماه مي كشته شده باشند. با اين وجود اگر يهودي‌ها تنها 20 درصد بازماندگان را تشكيل دهند و اگر آنگونه كه صنعت هولوكاست مي‌گويد در حدود 600000 يهودي از اردوگاه‌ جان سالم به در برده باشند در اين صورت بايد در حدود 3 ميليون نفر از ساكنين اردوگاه‌هاي از آنجا زنده بيرون آمده باشند. با توجه به اين صورت‌ حسابي كه صنعت هولوكاست ارائه مي‌كند، شرايط اردوگاه‌ها نبايد زياد هم بد بوده باشد. براي دستيابي به رقم فوق بايد نرخ زاد و ولد در آنجا بالا و نرخ مرگ و مير به طرز چشمگيري پايين باشد.
ادعاي رايج اين است كه "راه‌حل نهايي " يك صنعت نابودگر كاملا كارآمد بود. اما اگر آنگونه كه صنعت هولوكاست مي‌گويد صدها هزار نفر از يهودي‌ها زنده مانده‌اند در اين صورت "راه‌حل " نهايي نمي‌توانسته آنطور كه گفته مي‌شود كارآمد باشد، بلكه آنگونه كه منكرين هولوكاست مي‌گويند نوعي فعاليت غير سازماني و خودسرانه بوده است.
آنهايي كه از صنعت هولوكاست سود مي‌برند مسأله غرامت‌ها را محل سوءاستفاده و كلاهبرداري‌هاي بسيار ساختند. به گفته فينكلشتاين غرامت‌هاي هولوكاست تبديل به "اخاذي‌هاي شيادانه و غيرقانوني شده‌اند. " در اين بازي بخش‌هاي فرعي صنعت نيز پول‌هاي كلاني به دست مي‌آورند و البته يهوديان آمريكا تنها بازيگران آن نيستند.
فينكلشتاين بيان مي‌دارد كه براي مثال "آل دي‌آماتو " (Al D’Amato)، سناتور سابق نيويورك، با ميانجي‌گري در شكايات قضايي بازماندگان هولوكاست عليه بانك‌هاي آلماني و اتريشي در عرض شش ماه، 103000 دلار بدست آورد. "لارنس ايگل‌برگر " (Lawrence Eagleburger)، وزير سابق امور خارجه، براي رياست "كميسيون بين‌المللي ادعاهاي بيمه‌اي دوران هولوكاست " ساليانه 300000 دلار دريافت مي‌كند.
فينكلشتاين در ادامه مي‌نويسد: در همين حوزه، خاخام ماوين هير (Marvin Hier) "مدير " "مركز سيمون ويزنتال " (Simon Wiesenthal Center) در لوس‌آنجلس نام همسر و پسرش را نيز در ليست حقوق‌بگيران مركز قرار داده است. وي و خانواده‌اش در سال 1995، در حدود 520000 دلار با خود به خانه بردند. يكي از وكلايي كه درگير پرونده غرامت‌هاي دوران هولوكاست بود بابت خواندن كتاب "طلاي نازي " – به عنوان بخشي از تحقيقات – از موكلش درخواست 2400 دلار كرد.
به گفته فينكلشتاين، مادر وي به عنوان غرامت دوران هولوكاست در حدود 3500 دلار دريافت كرده است.
فرانكشتاين در كتاب خود جزئيات نمايشي پر سر و صدا به رهبري "ادگار برونمن " (Edgar Bronfman)، ميليونر معروف، و كنگره جهاني يهودي عليه بانك‌ها و دولت سوئيس را مورد بازبيني قرار مي‌دهد. به نوشته فينكلشتاين در اين مبارزه "رسانه‌هاي زودباور و مطيعي نيز شركت دارند كه آماده‌‌اند هر داستاني با موضوعيت هولوكاست، هر چقدر هم كه نامعقول باشد، را در سرتيتر اخبار خود عنوان سازند. "
اگرچه بانك‌هاي سوئيس در نهايت پذيرفتند كه مبلغ 1.25 ميليارد دلار به عنوان غرامت بپردازند اما طبق گفته فينكلشتاين مجموع غرامتي كه توسط نهاد‌هاي گوناگوني و تحت نظارت كنگره جهاني يهود پرداخت شده بالغ بر 7 ميليارد دلار است. اما اين پول به جيب بازماندگان هولوكاست نرفت.
در حقيقت سازمان‌هاي قدرتمند يهودي دسيسه‌چيني كرده‌اند تا اين پول حاصل از تاراج و يغما را بين خود تقسيم كنند. در زماني كه اين پول تقسيم مي‌شد، بسياري از "بازماندگان نيازمند هولوكاست " كه اين غرامت به بهانه آنها اخذ شده بود، درگذشته بودند.
"گيزلا ويسشائو " (Gizella Weisshau)، اولين كسي بود كه براي دريافت غرامت هولوكاست عليه بانك‌هاي سوئيس اقامه دعوا كرد. وي با تأييد مطالب كتاب فينكلشتاين مي‌نويسد:
حقيقت در مورد پول‌هاي غرامت بايد گفته شود. سازمان‌هاي بزرگ يهودي، بازماندگان هولوكاست را كه اكثرا در فقر زندگي مي‌كردند فريب داد. اسناد اين رسوايي بزرگ مورد غفلت واقع شده‌اند. "نورمن فينكلشتاين " (Norman Finkelstein) سرانجام سكوت را شكست و من به همه توصيه مي‌كنم اين كتاب را بخوانند تا داستان حقيقي رنج‌هاي ما را بدانند.
فينكلشتاين نقش بانك‌هاي سوئيس را در اداره حساب‌هاي بانكي يهوديان اروپا مورد بررسي قرار داده و بدين نتيجه رسيد كه داستان واقعي هرگز در مطبوعات آمريكا بيان نشده است. در حقيقت، مسؤوليت و تقصير بانك‌هاي سوئيس بيش از بانك‌هاي آمريكايي – يا اسرائيلي- نبود.
واقعيت اين است كه بسياري از يهوديان اروپا قبل از جنگ جهاني دوم حساب‌هاي بانكي در فلسطين افتتاح كرده و زمين‌هايي را در آنجا خريدند اما تا به امروز بانك‌هاي اسرائيلي از پيگيري براي شناسايي مالكين حقيقي اين حساب‌ها و زمين‌هاي مربوطه، خودداري كرده‌اند.
در ادامه گزارش به يكي از موارد جديد پول‌سازي در "صنعت هولوكاست " پرداخته مي‌شود: در 13 مارس 2000، اسرائيل سينگر (Israel Singer)، از اعضاي كنگره جهاني يهود بعدي جديد به كلاهبرداري‌هاي هولوكاستي افزود. وي اعلام نمود اسناد طبقه‌بندي شده دولت آمريكا كه اخيرا در اختيار عموم قرارا داده ‌شده‌اند نشان مي‌دهند كه اتريش اموال بدون وارث يهودي‌ها را در زمان هولوكاست تصاحب كرده كه ارزش آنها امروزه در حدود 10 ميليارد دلار برآورد مي‌شود. وي هم‌چنين ادعا نمود كه "در حدود پنجاه درصد از آثار هنري موجود در آمريكا، آثار هنري غارت‌شده هستند. " فينكلشتاين اين وضعيت را به خوبي توصيف مي‌كند: "كاملا مشخص است كه صنعت هولوكاست به مرز جنون رسيده است. "
فينكلشتاين كتاب خود را با هشداري بديمن در مورد آنهايي كه "هولوكاست " را مورد بهره‌برداري قرار داده‌اند، به پايان مي‌رساند:
چالش امروزي اين است كه هولوكاست نازي‌ها را موضوع يك تحقيق منطقي و عقلاني قرار دهيم. تنها در آن صورت است كه مي‌توانيم درس‌هايي از آن بياموزيم. ناهنجاري و غيرطبيعي بودن هولوكاست نازي نه تنها از ماهيت خود اين رويداد ناشي مي‌شود، بلكه به علت بهره‌برداري‌هاي صنعتي است كه در حول و حوش آن پديد آمده. صنعت هولوكاست هميشه ورشكسته بوده است. تنها چيز باقيمانده اعلام آشكار و عمومي اين واقعيت است. زمان براي خارج كردن اين صنعت از عرصه تجارت فرا رسيده است. شرافتمندانه‌ترين رفتار در مقابل آنهاي كه جان داده‌اند اينست كه يادشان را زنده نگه داريم، از رنج‌هاي آنها درس بياموزيم و اجازه دهيم كه در صلح و آرامش بيارامند.
در پايان گزارش حاضر كه به خلاصه‌اي از كتاب فينكلشتاين با عنوان "صنعت هولوكاست " اختصاص داشن چنين مي‌خوانيم: واقعيت اينست كه بسياري از آمريكايي‌ها (و در حقيقت بسياري از مردم دنيا) همانگونه‌اي هستند كه زماني كشيش "جسي جكسون " (Jesse Jackson) خودش را توصيف كرده بود: "خسته و بيزار از شنيدن داستان‌هاي هولوكاست. " برخي از روشنفكران و عقلاي يهودي به مانند فينكلشتاين نيز بدين حقيقت پي برده‌اند. آمريكايي‌ها مي‌گويند "كافي است ديگر. " هم‌اكنون مي‌توانيم اين گفته فينكلشتاين را بهتر بفهميم كه: "برخي اوقات فكر مي‌كنم كه "كشف " هولوكاست نازي توسط يهوديت آمريكايي بدتر از فراموش شدن آن بود. "
منبع:خبرگزاری فارس




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط