نقد هایی بر فیلم به همین سادگی ساخته سید رضا میرکریمی

اجرای مینیاتوری این ریزه کاریها، که ضعف آن می توانست کل اثرگذاری فیلم را مخدوش کند. از طرفی نماهای عموماً مدیوم و کلوز و توانایی آلادپوش در کار با نور در محیط های بسته، به کمک فیلم آمده است. استفاده عمده از لنز تله که با قابلیتش در انباشت کردن عناصر بصری تصویر، حس خفگی و سنگینی محیط بر شخصیت اصلی را منتقل می کند.فیلم میرکریمی گرچه مشخصا روایت زندگی معمولی یک زن را دنبال می کند (گرایش به آثار ادبی زویا پیرزاد ، مشخصا "چراغ ها را من خاموش می کنم")، برخلاف بسیاری ...
جمعه، 8 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقد هایی بر فیلم به همین سادگی ساخته سید رضا میرکریمی
 
به همین سادگی ...
تماشای "به همین سادگی" برای من با مجموعه ای از پیش فرضهای دافعه برانگیز همراه بود. چیزهایی مثل ژست سادگی، روی موج "ضدقصه" بودن و یا مثلا اینکه تیتراژ فیلم ، به خط کیارستمی است ( به یاد استفاده های کاسب کارانه ای که از نام او در این سالها دیده بودیم افتادم. اینکه تیتراژفلان فیلم را او ساخته یا طرحش مال اوست و یا چه می دانم از خیابان پشت لوکیشن رد شده! ) به اینها اضافه کنید بی انگیزگی ناشی از تماشای مجموعه ای از فیلمهای ناامیدکننده ، حاصل تلاشهای یک ساله سینمای ایران را .
اما خوشبختانه این ها را با خودم به سالن سینما نبردم و در آنجا فیلمی را دیدم که نهایتاً با عبور از همه این پیش فرضهای تنگ نظرانه ، با تجربه منحصر به فردش در بیان روزمرگی، به بهترین و قابل دفاع ترین فیلم سال سینمای ایران تبدیل شد.


نقد هایی بر فیلم به همین سادگی ساخته سید رضا میرکریمی
 
"سادگی" در این فیلم بیش از آنکه از ارزش هایی که نقد پست مدرن برای این مفهوم قائل است ناشی شده باشد، از ذاتی بودن این مفهوم در دل مناسبات صوری و شکل ظاهری زندگی روزمره می آید. این ویژگی در مورد خاستگاه "ضد قصه بودن" فیلم نیز صدق می کند. حذف هوشمندانۀ عنصر"اتفاق" ( به عنوان یکی از ارکان درام با تعریف شناخته شده اش ) در راستای رسیدن به همان حس "روتین وار" بودن و کسالتی که در آن نهفته است عمل می کند. در اینجا
می بینیم دو عنصری که ما به عنوان کلیدواژه های زیبایی شناسی "به همین سادگی" از آنها یاد می کنیم ( یعنی سادگی و گریز از قصه گویی ) تا چه حد ذاتی و برآمده از جهان اثر هستند و نه ویژگی هایی که فیلمساز آنها را به عنوان ارزش های مطلق هنری تعریف کرده و پشت شان پنهان شده باشد. پس عملا بزرگترین موفقیت فیلم در یک کاسه کردن فرم بیانی و درونمایه است. یکی از مصایق این ویژگی شاید همین باشد که "به همین سادگی" فیلم جزئیات است. بیان ناتورالیستی فیلم ، توجه ویژه به جزئیاتِ زندگی روزانه یک زن ، در القای کسالت ( به عنوان آفت زندگی روتین) نقش به سزایی دارد. تعقیب ممتد و موبه موی فعالیت های روزمره او، شاید در نگاه اول خسته کننده به نظر برسد. انگشت هایی که پودر لباس شویی را در جای مخصوصش پخش می کنند، برگرداندن استکان اول از چای تازه دم به قوری، ( که به لطف خانمی که پشت سرم فیلم را ترجمه می کرد! فهمیدم که تکنیک حرفه ای هاست ) ، پاک کردن ماهی و جمع کردن تک تک لباس های نشسته از گوشه کنار اتاق و گه گاه بو کردنشان و ...( مثل این که من هم دارم در بیان جزئیات به شیوه فیلم عمل می کنم! ) . اما همین ظرافت در تشریح این موقعیت های به ظاهر پیش پا افتاده است که ناخودآگاه ، رابطه بیننده با شخصیت و جهان او را مستحکم می کند . بیننده ای که حالا به خودش آمده و می بیند که چطور با این زن در آپارتمان کوچک و دنیای کوچکترش ، محدود شده است. غرق شدن همراه با او در این جزئیات ، یک فاجعه را با خودش توی پرانتز به همراه دارد. فکر چیزی که توی این ازدحام جزئیات، جایش خالی است: "کلیت"ی که در این زندگی از دست رفته است... انتقال این حس اندوه باراز طریق تصویر کردن جزئیات زندگی روتین، مرا یاد فصل بی بدیل بیدارشدن ماریا در امبرتو د ، شاهکار دسیکای فقید می اندازد.
در این نوع بیان سینمایی"اجرا" کارکرد غایی اش را پیدا می کند. اجرای مینیاتوری این ریزه کاریها، که ضعف آن می توانست کل اثرگذاری فیلم را مخدوش کند. از طرفی نماهای عموماً مدیوم و کلوز و توانایی آلادپوش در کار با نور در محیط های بسته، به کمک فیلم آمده است. استفاده عمده از لنز تله که با قابلیتش در انباشت کردن عناصر بصری تصویر، حس خفگی و سنگینی محیط بر شخصیت اصلی را منتقل می کند.
فیلم میرکریمی گرچه مشخصا روایت زندگی معمولی یک زن را دنبال می کند (گرایش به آثار ادبی زویا پیرزاد ، مشخصا "چراغ ها را من خاموش می کنم")، برخلاف بسیاری دیگر از فیلم ها که چنین رویکرد تک نگارانه ای دارند ،سرسری و یا مغرضانه به سراغ دیگر شخصیت ها نمی رود. او می داند که برای تعریف کردن"رابطه" باید هر دو سوی این رابطه راخوب شناساند، اگر رابطه آن زن با دیگر شخصیت ها ( مثلا فرزندانش) خوب طرح نشود فاجعه بار بودن قطع این رابطه نیز حس نخواهد شد. پس در این جا "به همین سادگی" با رویکرد بی طرفانه اش به شخصیت ها، سیکل روابطی را تعریف می کند که شخصیت اصلی ما به عنوان یکی از آن عناصر آن ، محکوم به حضور و بر هم نزدن سیالیت آن است.( تصمیم کمرنگ او برای رفتن و در نهایت ،ماندن او). "طاهره" با کلاس شعر رفتن و پیش از آن کلاس های تق و لق دیگر زنانه ، به شکل محجوبانه ای قصد گسترش این دایره تنگ را دارد. در اینجا عملی مثل "استخاره گرفتن" – پیش از آنکه با فرمول های پیشین این را به زمینه های معنوی فیلم و این چیزها سنجاق کنیم –نشانی از تلاش (بی ثمر؟) او برای رسیدن به یک تکیه گاه و دست آویزی برای پر کردن خلاء هاست.
حرف های ریز و درشت زیادی دربارۀ به همین سادگی باقی مانده است ؛ در ادامۀ اینکه چطور فیلم کم ادعای میرکریمی بر بدقلقی و بهانه گیری های من غلبه کرد. چیزهایی مثل بازی کنترل شده و نگاههای خیرۀ هنگامه قاضیانی که دیده شدن بازی خوبش ، یکی از تحسین برانگیزترین انتخاب های داوران امسال بود. بامزگی های پسرک خانواده( واقعا بامزه و نه مثل خیلی شخصیت ها توی خیلی فیلم ها که قرار بود بامزه باشند ولی ...) ذوق زدگی های دختربچه ها به خاطر عروسی ( این دختربچه هایی که توی عروسیها ورجه وورجه می کنند، آشنا نیستند؟) آواز زیر لب طاهره موقع ظرف شستن، پدر عروسِ طبقه بالایی ها ( که در یک نما دیدیمش و آن هم در حال خواب، اما خود جنس بود)، اینکه تلویزیون توی این جور خانه ها همیشه روشن است و استفاده خلاقانه از این ویژگی برای تعریف کردن زمان. با پخش مثلا "مردم ایران سلام" می فهمیم ساعت چند است و با برنامه خانواده چند. (و در عین حال روتین بودن این برنامه ها در ادامه روتین بودن این زندگی). توجه ویژه به معماری و القای محیط بسته آپارتمانی ، برای خلق آن زندگی طبقه متوسط مورد نظر فیلم ( نمی دانم شادمهر راستین چقدر توی این قضیه سهم داشته) ، برچسب هایی که طاهره روی سبزی های بسته بندی شده توی فریز زده بود و اینکه چقدر آنها غم انگیزتر از صحنه های اشک انگیز فیلم های" زنانهای تحت ستم" هستند و خیلی چیزهای دیگر.
"به همین سادگی" ، "سارا" و "کاغذ بی خط" و "لیلا"ی دوباره ای نیست. فیلمی "با حضور افتخاری کیارستمی" هم نیست. فیلمی با دوربین تازه ای که رئیس خانه سینما برای خودش از غیب ردیف کرده باشد هم نیست. "به همین سادگی" دستش را روی دوش سینما گذاشته و روی پای خودش ایستاده است. حالا شما بگویید این یک تحمیدیه بود. فرقی نمی کند. فیلم خوب همیشه فیلم خوب است. حتی اگر مجبور باشی با کلی پیش فرض و جوسازی مبارزه کنی.
 

سبکی تحمل‌ناپذیر هستی
ساده‌اش می‌شود این‌که فیلم برشی از زندگی زن ایرانی‌ست؛ زنی که اغلب ما او را به خوبی می‌شناسیم. او به همراه مردی از طبقه و فرهنگ خود زندگی‌اش را شروع کرده و در پشت‌صحنه‌ی این زندگی، مثل موتور محرک ماشین را روشن نگاه داشته اما هنگام حرکت، کنج آشپزخانه مانده و با حسرت به آدم‌های اطرافش نگاه می‌کند؛ که می‌آیند و می‌روند و او را جا می‌گذارند. زن با وسواس غذاهای مختلف می‌پزد؛ آشپزی مفصلی که انگار تمامی ندارد و آن‌قدر طولانی و دقیق نمایش داده می‌شود که انگار زمان واقعی و زمان فیلم یکی شده است. فیلم با ریتمی کند و لاک‌پشت‌وار، خمودگی و افسردگی زنی را نشان می‌دهد که تلاش می‌کند خودش را با وسواس در تربیت و غذادادن به بچه‌ها و رسیدن به خانه آرام کند و حتی برای گریز از این باتلاق و پرکردن این خلا، به کلاس شعر می رود؛ هرچند گنجاندن سکانس کوتاه کلاس شعر، آن‌قدر نامتعارف و ناکارآمد است که حذفش لطمه‌ای هم به فیلم نمی‌زند.
فیلمنامه‌ی به همین سادگی ایده‌ی خوبی دارد اما این ایده در حد بازنمایی ساده‌ی تکه‌ای یک‌نواخت و دل‌مرده از زندگی یک زن ایرانی مانده است. چیزی که برای دیدن آن نیاز چندانی به سینمارفتن نیست و اگر سر بچرخانیم، نمونه‌های آن فراوان‌ند. فیلم‌ساز به شخصیت زن نزدیک نمی‌شود، از خلوت او و افکارش تنها واکنش‌های سرد و بی‌تفاوتی را می‌بینیم که با اندک میمیک‌های گذرا، خوشحالی و ناراحتی را نشان می دهد و تنها در سکانسی که او به مناسبت سالگرد ازدواج‌شان آرایش می‌کند است که رنگ کم‌رنگی از زنانگی ورای آشپزی و بچه‌داری در او دیده می‌شود؛ که البته این را هم پس از مدت کوتاهی، شرمگین و افسرده پاک می‌کند. تصمیم پایانی زن به ماندن و ادامه‌ی این زندگی فرسایشی تنها کامل‌کننده‌ی این کلکسیون روزمره‌گی و یک‌نواختی است.
 
تجزیه‌ش خوبه...
می‌شود خیلی عناصر فیلمی شبیه «به همین سادگی» را حسن دانست، می‌شود همان‌ها را هم ضعف تلقی کرد. از این دست است روایت دقیق روزمره‌گی که می‌تواند صحه‌ای بر دقت در متن باشد و می‌تواند بی‌قصه‌گی‌اش بهانه شود و علیه فیلم به کار رود، یا ریتم کند این روز به‌خصوص، که هم خسته‌کننده‌گی‌اش می‌تواند حربه‌ی فیلمساز برای درک روحیات زن باشد و هم می‌تواند ناتوانی در نگهداشتن تماشاگر ارزیابی شود. منتها سوال کلیدی‌تری این وسط وجود دارد که هنوز برایش دنبال جواب می‌گردم. «به‌همین سادگی» به لحاظ تکنیک و اجرا فیلم کم‌نقص و اصلا در خیلی جاها فیلم بی‌نقصی‌ست. این همان ویژگی‌ای بود که در فیلم قبلی میرکریمی هم وجود داشت، اما اگر در «خیلی دور خیلی نزدیک» پایان بد فیلم تکلیف را روشن می‌کرد و منتقد-تماشاگر می‌دانست چرا فیلم اثر کاملی نیست، اینجا چنین نقطه‌ی روشنی وجود ندارد. یک‌جاهایی هست که از خساست فیلمنامه‌نویس در دادن اطلاعات لذت می‌بری و کشف‌هایی که از پس‌زمینه‌ی قصه می‌کنی به هیجان‌ت می‌آورد، وقت‌هایی هست که بازی‌های عمدتا درخشان فیلم –هنگامه قاضیانی که خودش داستان مستقلی دارد- سر شوق‌ت می‌آورد و زمان‌هایی هم وجود دارد که اجرا فراتر از ظرفیت‌های سینمای ایران است، اما پشت همه‌ی این‌ها وقتی از نیمه‌های راه، چنددقیقه یک‌بار نگاه‌ت روی ساعت می‌لغزد، آن‌وقت باید دنبال اتفاق گشت و دلیل. انگار که این همه دقت، باز چیزی کم دارد تا روزمره‌گی صرف را بتوان تبدیل به تصویر کرد. حالا همه‌ی آن ویژگی‌ها کارکرد عکس می‌یابند. پیش از همه، همان ماجرای خساست متن، که دیگر از جایی به بعد عصبی می‌کند و این سوال را به‌وجود می‌آورد که چرا بیشتر از این نباید دانست؟ که حالا اگر بدانیم در آن صفحه خاص چه نوشته که زن را از تصمیم‌ش بازمی‌گرداند، مگر چه می‌شود؟ که حالا اگر بفهمیم مردی که دنبال زن آمده برادرش است یا فامیل‌ش، خب چه می‌شود؟ که حالا اگر کمی، فقط کمی، بیشتر از مرد قصه هم بدانیم مگر چه اتفاقی می‌افتد؟
این‌ها را می‌شود به دیگر حسن‌هایی که آن ابتدا برشمردم هم تعمیم داد. فعلا فقط این را می‌دانم که یک‌جای کار می‌لنگد. اگر نه مگر تماشاگر دوست ندارد یک فیلم خوب را تا آخرش تماشا کند؟ پس این وسط، چشمی که ناخودآگاه به ساعت نگاه می‌کند چه می‌شود؟
به همین سادگی” فیلمی زنانه است
به همین سادگی برشی جزئی‌نگرانه از زندگی بی‌اوج و فرود زنی سنتی در آستانه کشفی نو است و به مدد این پرداخت می‌تواند زنانگی را به ساختار کلی اثر پیوند دهد.
میرکریمی طبق سنت مألوف کارنامه خود در جدیدترین فیلمش هم دست به تجربه‌ای جدید زده، ضمن اینکه مذهب و سنت دو مولفه تکرارشونده در مجموعه آثارش هستند.
“به همین سادگی” فیلمی زنانه است، نه فقط چون شخصیت محوری یک زن سنتی خانه‌دار است، نه فقط به این دلیل که فیلم از ابتدا تا انتها با دلمشغولی‌های ساده و در عین حال درونی او سر و کار دارد و نه فقط به این دلیل که … “به همین سادگی” فیلمی زنانه است بیشتر به این دلیل که پرداختی زنانه در جزئیات دارد و توانسته از دل این جزئیات عادی و معمولی دنیای بی‌اوج و فرود یک زن عادی و سنتی خانه را ترسیم کند.
طاهره زنی سنتی و مادر دو بچه است و برشی از یک روز زندگی او در فیلم مورد بررسی موشکافانه قرار گرفته است. پرداخت این جزئیات به گونه ای است که مخاطب مانند یک فرد از بیرون به تماشای این تابلو به ظاهر عادی نمی نشیند، بلکه می‌تواند به عمق موقعیت منفعلانه یک زن خانه نفوذ کند.
این مهم ممکن نمی شود مگر از ذهنی که این وجه را فراتر از مولفه های ظاهری به زوایای پنهان فیلم وارد کند. در واقع این پرداخت زنانه فیلمنامه است که می‌تواند این برش تکراری را جذاب جلوه دهد. طاهره زنی است که به تصور اطرافیانش زنی خوشبخت است و زندگی به ظاهر موفق و خوش دارد. اما چهره‌ای که از او ارائه می شود، زنی افسرده از تکرار و در برزخ کشف گره‌ای در درون خود است. چهره ای که بی شباهت به زنی در آستانه فروپاشی به اعماق خود نیست.
پرسش این است که مشکل طاهره نیست؟ واقعیت این است که نه طاهره جواب این پرسش را می داند و نه نویسنده و کارگردان قصد دارند پاسخی محض به این پرسش بدهند. فرورفتن طاهره در باتلاق زندگی روزمره جایی به اوج خود می رسد که او با بچه‌هایش هم نمی‌تواند ارتباط عاطفی نزدیکی برقرار کند و چهره‌ای که از او بر ذهن مخاطب باقی می‌ماند، یک زن تنها است که می‌تواند سنگ صبور همه باشد، ولی خود عاجز از برقراری ارتباط و دیالوگ با دیگران است.
دخترش او را به خلوت خود و دوستانش راه نمی دهد، پسرش نمی خواهد با او به کلاس زبان برود، همسرش فرصت حرف زدن با او را ندارد مگر به خاطر کار و نقشه‌هایش و تلختر از همه اینکه درمی یابد منشی شرکت ارتباطی بیشتر و مناسبتر با شوهر، دختر و پسرش دارد.
طاهره از ابتدای فیلم یک تصمیم دارد ولی برای انجام آن دچار تردید است. چمدانی که چند بار بسته و باز می شود و تماس تلفنی مادر که بی‌جواب می ماند، حکایت از تصمیم طاهره برای ترک دارد. ولی وقتی مخاطب با او همراهی می‌کند، به علتی مشخص برای ترک خانه از سوی این زن نمی‌رسد، چرا که خود او هم در حال کشف و شهود است و نمی‌داند (چه مرگش است!)
واقعیت این است که مسئله زن به عنوان نماینده‌ای از زنان سنتی خانه و خانواده به گونه‌ای درونی است که شاید نتوان آن را توصیف کرد. شاید بهترین نمود آن در ارتباطی گنجانده شده که طاهره با مرد خانه مقابل برقرار می کند و او را در بقالی محل می‌بیند. او به عنوان یک زن سنتی که در برقراری دیالوگ با مردان نامحرم محدودیت دارد، سر صحبت را با مرد باز می کند آن هم درباره چگونگی پختن ماکارونی.
تنها مقوله ای که طاهره می‌تواند در حیطه آن حرف بزند و تنها حریم تعریف شده برای زنان خانه‌دار. همین کنش کوچک از چنین کاراکتری می‌تواند آشفتگی های روح او را برجسته کند و هنگامی که زن همسایه از طاهره درخواست می‌کند به عنوان یک زن خوشبخت برای ازدواج دخترش استخاره کند، این تردید، تعلل و نگرانی خود را بروز می‌دهد. طاهره استخاره می‌کند برای خودش و می‌توان حدس زد نیت و پاسخ او برخلاف آنچه بر زبان می‌آورد، آمده است.
میرکریمی از حیث تجربه قصه‌ای زنانه با ویژگی‌هایی خاص که در پرداخت و کارگردانی نمود دارد، وارد حیطه‌ای خاص و جدید شده و مهمتر اینکه در فیلم‌های قبلی او زنان کمتر نقش محوری داشتند. اما او با “به همین سادگی” نشان می‌دهد که اگر به سراغ این قشر هم می‌رود، نگاه آسیب‌شناسانه خود را به عمق موقعیت می‌برد تا اگر هم متهم به تکرار و عادی بودن می‌شود، اهمیت تجربه‌گرایی را همچنان برای خود حفظ کند.
عوامل فیلم:
کارگردان:  رضا میرکریمی
بازيگران: هنگامه قاضياني
مهران كاشاني
نيره فراهاني
 هاله هماپور
نسترن همدم‌علي
محمدجواد جعفرپور
بهنوش صادقي
فیلمنامه: رضا میرکریمی، شادمهر راستین (بر اساس طرحی از رضا میرکریمی)
تهیه کننده: رضا میرکریمی، سازمان توسعه سینمایی سوره
مدیر فیلمبرداری: محمد آلادپوش
تدوین: رضا میرکریمی
موسیقی متن: محمدرضا علیقلی
طراحی صحنه و لباس: شیوا رشیدیان
مجری طرح و مدیر تولید: جواد نوروزبیگی
طراح چهره پردازی: سودابه خسروی
صدابردار: مهران ملکوتی
سال ساخت: 1386
 
 


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.