در کوچه ي آفتاب

بوسه زند تاج گل به پاي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) خسرو حسن است خود گداي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) تا که برد بوي خوش صبا به گلستان مي کشد از هر طرف رداي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) جسم شريفش بود لطيف تر از نور محو شود سايه از صفاي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)
پنجشنبه، 28 آبان 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در کوچه ي آفتاب
در کوچه ي آفتاب
در کوچه ي آفتاب





خاک پاي محمد

بوسه زند تاج گل به پاي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)
خسرو حسن است خود گداي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)
تا که برد بوي خوش صبا به گلستان
مي کشد از هر طرف رداي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)
جسم شريفش بود لطيف تر از نور
محو شود سايه از صفاي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)
آب بقا هستي اش زيمن رسول است
خضر، بقا دارد از بقاي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)
خواهي اگر بشنوي کلام خدا را
گوش به قرآن کن و نداي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)
از شب معراج، ماه و جمله کواکب
چشم براهند بر لقاي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)
ملک جهان را بنام خود زده لولاک
چون دو جهان شد بنا براي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)
آنچه خداوند در حديث کسا گفت
پرده نشين بود در سراي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)
پشت و پناه و شفيع عالميان اوست
چون به خدا هست اتکاي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)
نيست مسلمان هر آن که بغض علي داشت
هست ولاي علي (ع) ولاي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)
شرح کمالات و وصف ذات نبي را
کس نتوان گفت جز خداي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)
با همه پستي حسان، بلند مقامم
تاج سرم شد چون خاک پاي محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)
حبيب چايچيان (حسان)
محمد کافرينش هست خاکش
هزاران آفرين بر جان پاکش
چراغ افروز چشم اهل بينش
طراز کارگاه آفرينش
رياحين بخش باد صبحگاهي
کليد مخزن گنج الهي
به معني کيمياي خاک آدم
به صورت توتياي چشم عالم
نظامي

سيماي محمد

بيند چو خدا در رخ زيباي محمد
دل سير نگردد ز تماشاي محمد
يزدان صدف کون و مکان خلق نفرمود
الا ز پي گوهر والاي محمد
چون خواست خدا حسن رخ خويش ببيند
کرد آينه، آراسته سيماي محمد
جان بخش اگر معجز عيسي ست عجب نيست
کاو هست کمين بنده ي شيداي محمد
صد پله به بام شرفش مانده که جبريل
ماند عقب از سير دلاراي محمد
از کنگره ي عرش الهيست فراتر
خاک از شرف پاي فلک ساي محمد
اين معجزه اش بس، که شود زنده ي جاويد
هر مرده دل از نام فرحزاي محمد
سرچشمه ي انوار الهيست روانش
گنجينه ي عرفان ، دل داناي محمد
سودائي او باشم و سودا ننمايم
با هر دو جهان گوهر سوداي محمد
در حشر که دست همه کوتاست ز چاره
دست من و دامان تولاي محمد
محمد حسين بهجتي (شفق)
فخر دو جهان، خواجه فرخ رخ اسعد
مولاي زمان، مهتر صاحبدل امجد
آن سيد مسعود و خداوند مؤيد
پيغمبر محمود، ابوالقاسم و احمد
وصفش نتوان گفت به هفتاد مجلد
اين بس که خدا گويد: «ما کان محمد»
بر منزلت و قدرش، يزدان کند اقرار
اديب الممالک فراهاني
منبع:برگرفته از ماهنامه ي يادگاران ماندگار شماره 9




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.