اصفهان درنقش(2)

در گستره ي هنرهاي سنتي ايران،معماري سنتي و آرايه هاي آن ارزش و اهميتي خاص داشته است.اين اهميت ازآن جهت است که اکثرهنرها و صنايع ظريفه را به همراه خود دارد و درواقع زبان بيان مفاهيم و معاني والا ازهنرهاي مختلف در کالبدي هزارچهره اما واحد رخ مي نمايد.
سه‌شنبه، 27 ارديبهشت 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اصفهان درنقش(2)

اصفهان درنقش(2)
اصفهان درنقش(2)


 

نويسنده:مهندس اسدالله رباني




 

 

نظري به معماري سنتي ايران
 

در گستره ي هنرهاي سنتي ايران،معماري سنتي و آرايه هاي آن ارزش و اهميتي خاص داشته است.اين اهميت ازآن جهت است که اکثرهنرها و صنايع ظريفه را به همراه خود دارد و درواقع زبان بيان مفاهيم و معاني والا ازهنرهاي مختلف در کالبدي هزارچهره اما واحد رخ مي نمايد.
باوجود همه تمايزها و تفاوت هاي ظاهري، هنرهاي گوناگون ايراني در يک هدف الهي و واحد باهم مشترک اند و تمامي هنرمندان اين عرصه با زبان و بيان خاص خود، علي رغم تفاوت هاي ظاهري، در اصول معاني سعي دارند تا ازيک هدف عالي که همان هنر حقيقي و ازلي و ابدي است، دفاع نمايند.[مهرپويا، 1376: 558]
پس براي تجلي چنين هدف ارزشمند و گرانبهايي است که وجود هنرمندان مخلص، با ايمان، معتقد و عاري از هرگونه پيرايه هاي ظاهري مادي، آشکار و مبرهن مي باشد، تا با هنرناب خود ظاهر پُرنقش و نگار را به باطن واحد و يگانه پنهان پيوند زنند.
و اما معماري سنتي ايراني- اسلامي، معماري متکي برفطرت و معرفت الهي و معرف سنن توحيدي است.[نديمي، 1385] و از اين رو معماري که گنبد بلند و زيباي يک مسجد را مي سازد،کاشي کاري که زيرسقف ها و روي گنبدها را با کاشي هاي الوان معرق،سرشارازنقوش اسليمي مي پوشاند، آيينه کاري که به برش ابعاد خُرد آينه ها و چسباندن آنها مبادرت مي ورزد و يا منبت کاري که درهاي چوبي را مي سازد، طراح و معمارباغ هاي ايراني که با تلفيق آب و درخت سعي در خلق بهشتي زميني و فضايي رويايي دارد،هرگز نمي تواند بدون رنگ باختن و قالب تهي کردن از پيرايه هاي پست جهان فاني به ابداع و آفرينش ازلي بپردازد. بنابراين، آفرينش هاي او دريچه اي به جهان معنوي و جلوه هاي باشکوه اوست.
و به همين سبب است که معماري ايراني در تمام ادوار،چه دوران پيش از ظهور اسلام و چه پس ازآن،با همه جلال و ابهت، هنر واحد و بي نام و نشان هنرمندان بوده و فارغ از مقوله هاي شهرت و نام در سايه صراحت و اعتبارو صداقت، پيشرفت قابل توجهي کرده است.[مهرپويا، 1376: 559] چنانکه هنرمند را به مجلس انس خود دعوت مي کند و به قول عطار نيشابوري:

 

هيچ مجوي ز هيچ کس نام و نشان من که من
غرق محيط گشته ام از رشحات جوي او

بنابراين،هنرمند بدون داشتن ايمان و اعتقاد نمي تواند ازپيرايه هاي ظاهري اطراف خود چشم بپوشد و ازظاهربه باطن پنهان بپيوندد.
به دليل تنوع و کثرت هنرهاي تزئينيِ وابسته به معماري،درادامه به بررسي مهمترين آرايه هاي بکاررفته معماري سنتي ايراني-اسلامي مي پردازيم.
 

هنر گچ بري
 

ازپديده هاي هنري درمعماري بي همتاي ايران،هنرگچ بري است و باتوجه به آثار و نشانه هاي بدست آمده، به دليل نرم بودن و شکل پذيري، از کهن ترين روزگاران تاريخ ايران(ساساني) تزئين گچي به صورت کنده کاري و قالب گيري و نقوش، از عمده ترين آرايه هاي زينتي بوده و کاربرد وسيعي داشته است.
پس ازطلوع اسلام به دليل حرمت پيکره سازي،اين هنردرقالب نقوش برجسته از گل و گياه و نيزانواع طرح هاي اسليمي و... ختايي به ويژه درقالب انواع خط هاي مختلف و متنوع تجلي يافت.دردوره ي سلجوقيان کاربرد انواع خطوط کوفي تزئيني همراه با نقوش اسليمي،روند تحول گچ بري را سبب شد.
دوران ايلخاني دوره ي شکوفايي و کمال اين هنر درآراستن محراب هاي نفيس مي باشد که با انواع خطوط کوفي و سلطاني و ديواني و رقعي همراه با بکارگيري انواع گره سازي هاي هندسي با نقوش اسليمي در لابلاي کتيبه ها،باگل و برگ هاي پهن برجسته،عظمت و شگرفي هاي فراوان در آثارموجود برجاي مانده است.[زمرشيدي، 1377] گونه اي بي همتا ازاين هنر و آرايه ي ارزشمند در محراب بسيار جالب و منحصربه فرد مشهور به اولجايتو در مسجدجامع اصفهان ديده مي شود که از شاخص ترين و با ارزش ترين نوع گچ بري در معماري جهان،بخصوص جهان اسلام است.به گواهي کتيبه آن در دوران سلطنت سلطان محمد خدابنده،اولجايتو و درسال710 به دستوروزيرايراني او محمد ساوي بنا شده است.ابعاد آن نيز 5/ 3 در 5/5 متر و در سطحي معادل2/ 19مترمربع است که ازنظر تزئينات ترکيبي بسيار بديع و بي نظير از نقوش گياهي و هندسي درنهايت ظرافت و همراه با هفت شيوه متفاوتِ خوشنويسي در هفت فضاي متمايزو مجزاست.[قريشي زاده،1385: 52]

هنرآجرکاري
 

سابقه ي هنرآجرکاري درايران به هزاره دوم قبل ازميلاد مي رسد که آثار آن را مي توان در بناي چغازنبيل شوش مشاهده کرد. پس ازآن صنعت آجرکاري در عهد هخامنشي تکامل يافت و دراين دوره بود که پخت آجرهاي لعاب دارمنقوش و برجسته بسيار معمول گرديد.درعهد ساسانيان از تلفيق سنگ و آجر براي اسکلت سازي و در مواردي چند، نماسازي بناها استفاده مي کردند. در دوران اسلامي و در اواخر قرن سوم نمونه هاي بديعي ازاين هنر در ساخت و سازها خلق شده است.(ازآن جمله بقعه سلطان اسماعيل ساماني بخارا،ساخته شده به سبک معماري رازي،درآن دوره قابل ذکر است.)
در دوران سلجوقيان هنر آجرکاري به اوج شکوفايي خود رسيد و از ارکان اصلي معماري اين عصر در کليه بناهاي احداث شده به شمارمي رفت،به طوري که در اين زمان شاهد هنرآفريني هاي بسيار شگرفي به همراه خلاقيت دراستفاده از اين هنر در تزئين ابنيه مي باشيم.سردر آجري مسجدجامع اصفهان متعلق به دوران اوليه اسلامي و با بيش از سيزده قرن سير تاريخ معماري، تاق پوش هايي در انواع گوناگون با کاربرد حدود صدنوع گلچين هاي آجري و گنبدهاي نظام الملک و تاج الملک با تزئينات چشم نواز دراين مسجد،نشان از رونق اين هنردرعهد سلاجقه دارد.
پروفسور آرتوراپهام پوپ راجع به گنبد خاکي يا تاج الملک چنين مي نويسد:
«اين بنا،با عظمتي توأم با سکوت جدي و اسرارآميز،بي شک يکي اززيباترين آثار معماري جهان به شمار مي رود.»
نمونه اي ديگرازشاهکارهاي هنرآجر در ابنيه اصفهان،سردرآجري زيبا و نفيس مسجدجامع شهردوره ي ديلميان،يعني مسجدجامع جورجير يا مسجدحکيم با نقش هاي فوق العاده و بديع مي باشد که حکايت از جايگاه والاي اين شيوه تزئين در دوران ديالمه دارد.ازديگر بناهاي فاخر آراسته شده با آرايه ي معماري آجرکاري،منارجنبان، متعلق به قرن هشتم(716هجري) است. در دوره تيموري،پوشش گنبدهاي آجري با تکامل اين هنربه تحول مي رسد.
در زمان ايلخاني ازتلفيق هنرآجرکاري و گچ بري هنري خاص به صورت نقوش و شيوه تزئين توپي گچي ته آجري به جا مانده که درواقع نوعي بندکشي تزئيني است و به طور معمول در فضاهاي مستطيل يا مربع شکل، درفضاي ميان دو آجر درجهت طولي يا عرضي به ابعاد5×5 يا 5×10سانتي متر با حک نام جلاله الله و اسامي مقدس پيامبر(ص) و حضرت علي(ع) و نقوش گره گياهي و زنجره هاي خمپا صورت مي پذيرد.(دادور،مصباح، 1385) دربين رج هاي آجرسبب شکل دهي و تزئين استثنايي در آجرکاري هاي ازاره هاي مسجدجامع است.
از بناهاي مثال زدني که با اين آرايه ي معماري آراسته گشته اند،منارجنبان متعلق به اين دوران است. در دوره ي تيموري، پوشش گنبدهاي آجري با تکامل اين هنر به تحول مي رسد.
همزمان با عصر صفويه، دوره ي هنرآفريني بي نهايت ايران زمين، هنر آجرکاري بيشتردرکاروانسراهاي آن دوران با طرح هاي دل انگيزازنقوش آجري متجلي شده است.بوجود آمدن انواع قوس هاي باربر و تزئيني و استفاده در بناهاي متعدد ازجمله بازارو سراها،همچنين بوجود آمدن انواع برج هاي کبوترخانه با نماسازي هاي مشبک آجري و نقوش جذاب آن،مربوط به اين زمان است.پل هاي بسيارعظيم و گسترده و با فلسفه آجري چون سي و سه پل و پل-کاخ خواجو،نشأت گرفته از رونق و سرپنجه ي باهنربنايان و معماران، از نمونه هاي منحصربه فرد اين هنر در زمان صفويان است.
پس ازدوره ي صفويه،تا دوران قاجار هنر آجرکاري نه به پايه دوران شکوفايي سلجوقيه و نه در مقياس دوره ي هنرآفريني هاي آجري بسيارمتنوع صفويه بوده است؛ بلکه اين هنردرزمان قاجار با نقوش متنوع و نو رواج گرفته و ازآجر و نقش دهي در آن در نماي بناها استفاده مي شده است.دراين دوره بنايان آجرکار سليقه هاي بديعي از خود بروز داده و در معماري فضاي ورودي،سردر و نماسازي ابنيه از اين هنر بهره هاي فراواني برده اند.[با تصرف و تلخيص، زمرشيدي، 1377]
در اوايل دوران معاصر و همزمان با اوج نهضت مدرن در اروپاي سال هاي1933 تا1939 و عصرصنعتي شدن ايران،از تلفيق معماري نئوکلاسيک و معماري سنتي ايران [پهلوان زاده،1384] روند آجرکاري در نماسازي بناها،با گسترش استفاده از آجرهاي تيشه کاري شده و با تلفيق ديگر آرايه هاي تزئيني نظيرکاشيکاري و گچ بري رايج و متداول شد. خلاقيت هاي متنوعي در کاربرد اين فن در معماري سبک صنعتي اصفهان، در کارخانجات ريسندگي و بافندگي نظير ريسباف و صنايع پشم و پشمباف (درحال حاضرمرکز صدا و سيماي اصفهان) و... ملاحظه مي گردد که نمايانگر کاربرد نوآورانه و هنرمندانه آرايه ها و هنرهاي سنتي در آفرينش آثار بي نظير معماري صنعتي و درعين حال بومي و خودي است.

اصفهان درنقش(2)

هنر کاشي کاري
 

موطن اصلي کاشي،ايران بوده است و صنعتگران دوره ي هخامنشي مبتکر و خالق اين هنر بوده اند.دردوره ي بعد از اسلام در عهد هلاکوخان اين صنعت احياء شد. در عصر سلاجقه،کاشي کاري و به ويژه معرق کاري به سمت کمال رفت و بسيار متداول گشت. در قرن هشتم هجري به دنبال نوآوري هاي بديع در اندازه قطعات کاشي معرق و طرح و نقش هندسي و گل و بوته آن، اين صنعت ظريفه متحول شد، و به عبارت خلاصه مي توان گفت که کاشي کاري در عهد مغول و تيموريان، هنري به کمال رسيده بود که در عهد صفويه به منتهاي عظمت خود دست يافت.
به طورکلّي نقش کاشي در ايران بسيار مهم و اساسي بوده است، زيرا تقريباً غالب بناهايي که ازشاهکارهاي معماري ايران محسوب مي شوند، نظير مسجد شيخ لطف اله، مسجدجامع عباسي و مدرسه چهارباغ بخش عمده زيبايي و شکوه خود را از کاشيکاري هاي زيباي خود دارند که با هماهنگي رنگ ها و طرح ها در گوشه و کنار بناي مسجدها و مدرسه ها و زيارتگاههاي جاي گرفته اند.
اين کاشيکاري ها به صورت خشت و معرق و معقلي کار شده و يکي ازويژگي هاي تزئينات معماري ايران اند که درنهايت استادي و تلفيق رنگ ها باهم در ديواره هاي جانبي و ايوان ها خودنمايي مي کنند. هنرمند کاشي ساز،کاشي تراش و کاشي کار ذوق و سليقه مهارت هنري خود را با الهام ازعقايد مذهبي بکارگرفته و با ايمان با وحدانيت درتزئين معماري به زيباترين شکل به آن ارزش جاودانه بخشيده اند.
طبق نظراستاد محمود ماهرالنقش،اوج هنر کاشيکاري ايران دردوران صفويه است. مسجد شيخ لطف الله به عنوان يکي از زيباترين آثار تاريخي اصفهان که چشم هر تماشاکننده اي را به تحسين و تحير وا مي دارد «گنبد اين مسجد، به لحاظ عظمت و ازطرف ديگر براثر تزئيناتي که از زمينه ديگ نخودي رنگ و با نقش و نگارهايي به رنگ آبي سيرو فيروزه اي تشکيل مي شود، نظر هربيننده اي را به خود جلب مي کند، زيبايي اين مسجد اعم از کاشي هاي معرق يا هفت رنگ درنوع خود بي نظير است. تلخيص تلفيق نورهايي که از پنجره هاي مشبک اطراف و گنبد به داخل مي تابد و نقش کاشي هاي آن زيبايي آسماني و خيال پروري به تزئينات کلّي صحن مي بخشد.»
ويل دورانت،تاريخ نگار مشهور معاصر آمريکايي درباره ي مسجد شيخ لطف الله چنين اظهارنظرکرده است:«بيش ازهمه داخل مسجد داراي زيبايي شگفت انگيزي است و شامل نقوش اسليمي و اشکال هندسي و چنبره هايي با طرح کامل و يک شکل است.دراينجا هنر مجرد (Abstract) را مي بينيم،ولي با منطق و سبک و اهميتي که هرج و مرج مبهوت کننده اي را به عقل عرضه نمي کند،بلکه نظمي قابل فهم و آرامش فکري را مي رساند».
سردرهاي معرق نفيس مسجدجامع عباسي، به ويژه قطعه معرقي با نقش دو طاووس معرق و درخت زندگي،درنهايت زيبايي و ظرافت ساخته شده و درداخل تاق نماي بالاي سردر قرار دارد و سردر مدرسه چهارباغ به عنوان مجموعه نمونه هاي مختلف کاشي کاري در ايران و نيز سردر قيصريه،برج قوس، طالع شهر اصفهان، ازجمله نگين هاي درخشان اوج هنري کاشيکاري در زمان صفويه در اصفهان است.

نقش برج قوس (ماه آذر)، نماد نجومي و نمايانگرطالع شهر اصفهان
 

در روزگاران بسيارکهن و دربين ملل متمدن قديم،ازجمله يونان و روم چنين متداول بوده که براي شهرها مشهورخود،طالعي قائل بوده اند.ازاين رو،تصوير فلکي آن را به طوري که از زمين مشاهده مي نمودند، بر فراز ابنيه مهم و سردرهاي باعظمت شهرهاي خود نقش مي کردند.نقش و طالع شهر تاريخي اصفهان نيز برج قوس (ماه آذر) بوده و به همين صورتي که اکنون در پشت بغل قوس سردر قيصريه مشاهده مي شود،نمايان مي شده که به هنگام انتخاب اصفهان براي پايتختي شاه عباس اول،اين تصوير فلکي را برفراز سردر باعظمت بازار قيصريه،به نمايش گذاشتند.[شايسته، 1383]

 

طالع سعد صفاهان، آذر است
شاخص نقشش،سراي قيصراست

کاشيکاري معرق بسيار نفيس طالع اصفهان،تصويري است متشکل از موجودي افسانه اي با سر و دست انسان،دم اژدها به نشانه ي برج آذر و بدن شير.طبق عقيده ي استادان اصفهان شناس،اين تلفيق علاوه بر نماد شهري،حکايت از بارمعنايي مذهبي برتري جهاد اکبر(مبارزه با نفس) دارد،بر جهاد اصغراست،که دراين تصويرانسان با تيروکماني به سوي اژدهاي نفس نشانه رفته است.
 

اصفهان درنقش(2)

هنر حجاري و سنگ تراشي
 

هنرحجاري بيشتر متوجه ازاره هاي بنا، محراب ها و ستون هاي سنگي و شبستان مساجد و نورگيرهاي مشبک و فرمان سلاطين به مردم،برروي سنگ هاي مرغوب بخصوص سنگ مرمر،شيرهاي سنگي و سنگ قبورمي باشد.اين هنر در عهد صفويه رونق بسيار داشت و در دوره زنديه نيز ادامه يافت. نمونه هاي زيباي حجاري را در محراب ايوان شرقي مسجدجامع معروف به ايوان شاگرد و ازاره هاي دومين مسجدجامع و مسجدجامع عباسي است.
از ديگرعناصر تزئيني بي نظير آراسته به هنر حجاري و حکاکي،سنگ آبه ها يا
سنگ آب ها از عناصر تزئيني و کاربرديِ منقول در بناهاي مذهبي مي باشد. ظروف بزرگ سنگي که در داخل آن به آب آشاميدني سالم ريخته مي شد تا مردم از آب هاي ديگر براي رفع تشنگي استفاده نکنند. در دوره ي صفويه اين سنگ آب ها به تعداد زياد تهيه و درمساجد و مراکز عمومي مانند حمام، کاروانسراها و مدارس علوم ديني نصب مي شدند.هنرمندان نيز اراف آنها را با حجاري و کنده کاري با نقوش گل و اسليمي تزئين مي کردند و اشعاري در مدح ائمه اطهار(ع) به ويژه حضرت امام حسين(ع) و ذکر واقعه کربلا درحاشيه ي آنها با خط نستعليق حجاري مي کردند. ازاره هاي سنگي سقاخانه هاي اصفهان نمونه ي ديگري از کاربرد اين هنر را تبيين مي کند.
علاوه براين مجسمه ي شيرهاي سنگي که نشان و نمادي از رشادت و استعانت و پهلواني فرد متوفي هستند،درگوشه و کنار شهر پراکنده اند:نظيرشيرهاي سنگي پل خواجو، امامزاده احمد، امامزاده هارونيه و درب کوشک.سايرنقوش تزئيني بر روي سنگ ها شامل(گل و بوته،گل و مرغ، گل و گلدان و طرح هاي اسليمي و...)و نقوش نمادين(سرو نشان جاودانگي،مهرو تسبيح و شانه ي نشان ايمان و پاکيزگي،ابزار نشانگرشغل متوفي بر سنگ قبور و...) مي باشد.

هنرمنبت و مشبک و فلزکاري
چوب ازعناصر دائمي معماري ايران بوده و هنر منبت کاري که از زمان ايران باستان رواج داشته است،دردوره ي صفويه بسيار مورد توجه قرارگرفت و تحولاتي در شيوه هاي معرق و منبت روي چوب پيدا شد. بيشترامامزاده ها و مساجد در اصفهان داراي درهاي چوبي بسيارنفيس اند که روي آنها را با انواع منبت و معرق آراسته اند. هنر منبت را بر روي منبرهاي نفيس شبستان اولجايتو در مسجدجامع و همچنين درهاي مساجد ازقبيل مسجد چايچي در بازار،ضريح مقبره شعبان بني سجاد و امامزاده اسماعيل و پنجره هاي مشبک مدارس علميه و مسجدجامع عباسي و... مي توان نظاره کرد.
درهاي ورودي مدرسه چهارباغ و مسجد جامع عباسي که با هنر فلزکاري و قلم زني و با طلاکاري و نقره کاري بسيار ظريف و با نقوش اسليمي و گل و بوته و نقراشعاري در مدح ائمه اطهار و مادي تاريخ بنا زينت يافته اند،ازبهترين نمونه هاي هنر بر روي فلز در عصرصفويان است.
 

کتيبه ها و هنرخوشنويسي
 

کتيبه ها از بارزترين عناصر نمادي معماري اسلامي به ويژه در مساجد و مقابر هستند و اغلب بر بدنه ي مناره ها و ايوان ها، حاشيه محراب ها،گنبد و سردرها کار شده اند. کتيبه هاي قديم تر، از آجرچيني و گچ بري و کتيبه هاي جديدتر با کاشي معرق و يا کاشي خشت اغلب به رنگ سفيد بر زمينه لاجوردي و بعضاً کتيبه هاي حجاري شده از سنگ،مخصوصاً سنگ مرمر نيز ديده مي شوند.
کتيبه هاي متعددي از خوشنويسان به نام عهد صفويه درمساجد اصفهان به چشم مي خورد، از هنرمنداني همچون عليرضا عباسي(مسجدجامع عباسي و مسجد شيخ لطف اله)،باقربنا (مسجد شيخ لطف اله)، محمدرضا امامي(پُرکارترين خطاط کتيبه هاي باقي مانده ازاصفهان عهد صفوي)، عبدالباقي تبريزي، محمدصالح اصفهاني.

اصفهان درنقش(2)

نقاشي هاي ديواري و نگارگري
 

ازنظرتصويرسازي و شمايل کشي هاي ديواري،کليساها و امامزاده هاي اصفهان و نيز کاخ هاي صفوي وجه اشتراک دارند، ولي نقاشي هاي ديواري درکليساها بسيار بيشترازاماکن اسلامي است.
درامامزاده هاي شاه زيد و هارونيه و نيز درتکيه آقاجمال خوانساري،نقاشي هاي ديواري مبتني برتصاوير و شمايل هايي از حضرت علي(ع)،امام حسين(ع)، امام حسن(ع)،نقاشي هايي با مضامين واقعه تاريخي کربلاو سبک قهوه خانه اي و مکتب اصفهان و نيزتذهيب و طلاکاري موجود مي باشد.
نقاشي هاي پُرجلوه ي کليساي وانک اصفهان براساس داستان هاي تورات و انجيل به تصوير کشيده شده اند و عمدتاً از سه سبک مينياتور ايراني، هنر ارمني و سبک هنري بيزانسي به طور منفرد و يا ترکيبي از يکديگر تبعيت مي کنند. تزئينات اسليمي و ختايي طلاکاري شده همراه با تصاويري از فرشتگان الهي درقسمت هاي فوقاني و سقف کليساست که بخش مربوط به هنر مينياتورايرانيِ آن تحت تأثير سبک تزئينات داخلي کاخ چهل ستون واقع شده است.
نقاشي ديواري از زمان شاه عباس مورد توجه بيشترقرار گرفت و عمده ي عمارت ها و قصرهاي زيبا و خانه هاي مجللِ ساخته شده،با نقاشي هاي ديواري مزين گشت. دراين دوره نقاش ايراني تحت تأثير سبک نقاشي بزرگ زماني رضاعباسي و مکتب نگارگري اصفهان بوده است.
در مکتب نگارگري اصفهان شيوه کهن نقاشي ايراني درزمينه ي فضاسازي و نحوه ي ترکيب بدني پيکره هاي انبوه به نمايش تک چهره ها و تک پيکره ها با پوشاک فاخر قوت گرفت.فضاسازي ها ساده خطوط منحني دلپذيرو استفاده از رنگ هاي و گاه ساخت و سازهاي ماهرانه لباس ها و ظرافت در طراحي موي سر و ريش مردان از ويژگي هاي مشخص سبک رضاعباسي و مکتب اصفهان است.
شش پرده نقاشي درتالار مرکزي چهل ستون به سبک اصفهاني و قهوه خانه اي و نيز نقاشي ها و نگارگري هاي ديواري اتاق ها و تصاويري ازرجال و شخصيت هاي سياسي خارجي آن عصربه قلم دو نقاش هندي به نام آنجل و لوکار درايوان هاي شمالي و جنوبي چهل ستون،نقاشي هاي ديواري کاخ عالي قاپو به قلم استاد رضا عباسي و معين مصورو شاگردانشان، صحنه هاي جنگ شاه عباس و ازبکان و نيز شکارگاه شاهي به قلم رضا عباسي بر سردر بازار قيصريه،همچنين نقاشي هاي کليساهاي جلفا و خانه هاي ارامنه و مسلمانان باقي مانده ازعهد صفويه به قلم هنرمندان گمنام اين ديار،ازآثار و مناظر ارزشمند نگارگري و نقاشي ديواري به شمار مي روند.
ازديگراستادان اين حرفه در دوره ي صفويه مي توان به محمد يوسف،محمد قاسم و همچنين نقاش زبردست ارمني اهل جلفاي اصفهان که شهرت بسزايي داشت و هنر او درکاخ هاي صفويه و کليساهاي
جلفا جلوه گر است،به نام استاد ميناس (Minas) اشاره کرد که در سن کودکي به شهرحلب سوريه رفت و درآنجا در محضر يک هنرمند خارجي،هنرو فن نقاشي را آموخت و به جلفا بازگشت،مارديروس و استوازادورنيزهردو ازنقاشان به نام دوران صفويه هستند.[ميناسيان،1345]

کلام آخر
 

شهر اصفهان و جلوه هاي بي بديل آن در عرصه هاي هنري مختلف،نظير آرايه هاي تزئيني معماري سنتي،ازجايگاه خاصي برخوردار است و آنچه اهميت دارد، شناخت و آگاهي نسبت به جايگاه اين نمودهاي بارزهنري و اهميت آنها در ادوار مختلف و چگونگي فراز و نشيب هاي آن است؛تا علاوه برداناييِ حاصل شده از شناخت نسبت به ارتباط و تعامل شاخه هاي مختلف هنري با يکديگر،به چگونگي ارتقاء و اعتلاي آنها در حال و آينده انديشيده شود، تا هم عظمت و شکوه گذشته خود را بازيابد و هم به عنوان ميراث فرهنگي-هنري و امانتي جاودان به آيندگان انتقال يابد.
منابع و مأخذ:
1-احتشامي هونه گاني، خسرو، «افسانه اصفهان آبي»، اصفهان، 1377.
2-استيرلن،هانري، «تطور معماري مساجد درايران»،ترجمه:منصورفلاح نژاد، فصلنامه هنر،زمستان74، بهار75، شماره30.
3-استيرلن، هانري، «هنر معماري در عصر صفوي»، ترجمه: منصور فلاح نژاد، فصلنامه ي هنر،زمستان1374، بهار1375، شماره30.
4-بهشتيان،عباس، «بخشي از گنجينه آثار ملي»، نشريه ي انجمن آثار ملي اصفهان، چاپ اول، چاپخانه حبل المتين، 1343.
5-پوپ، آرتور،«معماري ايران»، ترجمه غلامحسين صدري افشار، چاپ فرهنگان، 1370.
6-پهلوان زاده، ليلا، «معماري ايران»، ماهنامه «دانش نما»، ويژه نامه معماري معاصراصفهان، شماره125-124، خرداد- تير1384.
7-جبل عاملي، «اصفهان، يادگاري ارزشمند ازهنرو معماري اسلامي»، فصلنامه ي هنر،بهار-تابستان1364، شماره ي8.
8-خزايي،محمد، «تأويل نقوش نمادين طاووس و سيمرغ در بناهاي عصر صفوي»، هنرهاي تجسمي، تيرماه1386،شماره26.
9-دادور،ابوالقاسم و مصباح اردکاني، نصرت الملوک،«بررسي نقش و شيوه تزئين توپي گچي ته آجري در بناهاي دوره سلجوقي و ايلخاني»، نشريه هنرهاي زيبا، شماره26، تابستان1385.
10-دورانت،ويل،«تاريخ تمدن»،آغاز عصر خرد،صفحه ي564.
11-راهنماي شهراصفهان باعنوان «از اصفهان ديدن کنيد»،دهه1340، اداره کلّ فرهنگ استان و استانداري اصفهان، چاپخانه هنربخش تهران.
12-زمرشيدي،حسين، «معماري ايران، مصالح شناسي سنتي»، انتشارات زمرد، تهران، 1377.
13-قريشي زاده،عبدالرضا، وکيل زاده، داوود، «اصفهان، شکوه نقش»، اصفهان، 1385.
14-شايسته،محمدرضا، قاسمي، «اصفهان، بهشتي کوچک اما زميني»، اصفهان، 1383.
15-شريف زاده، ابوذري، تهراني مقدم، «آشنايي با ميراث هنري و فرهنگي ايران»، انتشارات برهان، تهران، 1381.
16-ماهرالنقش، محمود،«طرح و اجراي نقش در کاشيکاري ايران-دوره ي اسلامي»،جلد1، انتشارات موزه رضاعباسي، تهران، 1361.
17-مهرپويا،جمشيد، «آرايه هاي معماري سنتي درمساجد ايران»، فصلنامه هنر، ويژه نامه مسجد، تابستان و پائيز1376، شماره33.
18-ميناسيان، لئون، «استاد ميناس، نقاش مشهور جلفا»،هنر و مردم، 1345، شماره179.
19-نديمي،هادي،«سخن راني با موضوع درس هايي ازمعماري سنتي ايران، سلسله نشست هاي هنر و معماري،حمام-موزه ي علي قلي آقا»،اصفهان، 29خردادماه1385.
20-نقي زاده،محمد، 1380، «هنر و انتقال معنا»، فصلنامه ي هنر،شماره ي49، پائيز1380، تهران.
21-هربرت ريد، 1959، «معني هنر»، ترجمه ي نجف دريابندري،1352، شرکت سهامي کتاب هاي جيبي و مؤسسه انتشارات فرانکلين،تهران.
22-هنرفر،لطف اله،«راهنماي ابنيه ي تاريخي اصفهان»، چاپخانه ي امامي اصفهان،اسفندماه1335.
23-دکتربهزادفر،مصطفي، 1384، جزوه ي درسي مباني طراحي شهري،دانشگاه شيخ بهايي.
نشريه دانش نما ،شماره 162-161.

 




 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما