مترجمان: حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد
آغاز قرن نوزدهم مصادف با آشوب هاي بزرگي در سراسر اروپا بود. جورج استنلي فِيْبر از اولين كساني بود كه در تجديد حيات پيشاهزاره گرايي و پيوند آن با بازگشت يهوديان نقش بسزايي داشت. او در سال 1809 زماني كه كشيش بخش رِد مارشال (1) در كانتي دورهام (2) بود، ديدگاه كلي و مرتبط با پيشگويي هاي راجع به نوكيشي، بازگشت يهوديان، اتحاد و عظمت آينده ي سرزمين يهودا و اسرائيل. پيشرفت و سرنگوني نهايي هم پيمان دجال در سرزمين فلسطين و اشاعه ي همگاني و نهايي مسيحيت (3) را به نگارش در آورد.
در ماه مه همان سال، « انجمن ترويج مسيحيت در ميان يهوديان لندن» تشكيل شد ولي نهايتاً عنوان نه چندان صحيح « انجمن يهوديان لندن» ( LJS ) رواج بيشتري يافت. (4) نخستين هدف آنان اساساً يهود دوستانه (5) بود، « براي عيادت از بيماران و دست گيري از فقرا و آموزش افراد بي سواد به خصوص در ميان ملت يهود بود. (6) طولي نكشيد كه اين تلاش خيرخواهانه از بازگشت يهوديان هم حمايت كرد. (7) تلفيق اين دو هدف يعني تبليغ مسيحيت و بازگشت گرايي در ميان انجمن يهوديان لندن (LJS) صهيونيسم مسيحي، هويت متمايز درجه ي يك به عنوان جنبشي نوپا و جايگاهي نخست در ميان جنبش پروتستان انجيلي بريتانيا بخشيد.
چند تن از رهبران با نفوذ مسيحي در شكل گيري، تعيين اولويت ها و جهت گيري آينده ي انجمن يهوديان لندن در ديگر مجامع تبليغي يهود دوستانه بريتانيا كه در قرن نوزدهم پديد آمدند، سهيم بودند. (8) فعاليت آنان مبتني بر تفسير ظاهري و آخرت شناسي پيشاهزاره اي عهدگرايانه و ويژگي مشترك آنان اعتقاد راسخ به تبليغ مسيحيت در ميان قوم يهود بود. چهارتن از برجسته ترين رهبران عبارت بودند از: لوئيس وي (9) ( سرمايه دار )؛ چارلز سيمئون (10) ( مبلّغ مسيحي )؛ جوزف وولف (11) ( كارشناس تبليغ مسيحيت )؛ و چارلز هَدون اسپورجن ( بازگشت گرا ).
1. لوئيس وي: نيكوكار مالي (1772-1840)
لوئيس وي را مي توان بنيانگذار انجمن يهوديان لندن و مهم ترين عامل شكل دهنده جنبش بازگشت گرايي و صهيونيسم مسيحي قرن نوزدهم به شمار آورد. (12) او به عنوان وكيل مدافع و عضو شوراي مديران دانشكده مرتون آكسفورد، در سال 1804 توانست با خريد استَنْستيد پارك (13)، عمارت عظيم عصر جورج، كه در [ شهر ] اِمزْوُرت (14) هَمپشر (15) واقع شده، دانشكده اي براي مسيحي كردن يهوديان بنا كند. سپس او به اين شرط كه انجمن يهوديان لندن به انجمن آنگليكان تبديل شود، انجمن مزبور را از بدهي بيست هزار پوندي رهانيد. با پايان گرفتن جنگ هاي ناپلئون در 1915، لوئيس وي از طريق اعمال فشار بر سران كشورهاي اروپايي براي حمايت از فراهم آوري موطني براي يهوديان، به تدريج به آرمان نجات بخشي يهوديان و اسكان آنان در فلسطين ياري رساند.وي با الكساندر اول سزار روسيه كه مانند او به بازگشت گرايي يهود متمايل بود، متحد شد. (16) در اكتبر 1818، كه وِيْ در كنگره ي اكس لاشاپل (17) قبل از رهبران بريتانياي كبير، پروس، روسيه، اتريش و فرانسه سخنراني كرد و مصرانه از آنان خواستار حمايت از صهيونيسم شد، تلاش هاي وي به اوج خود رسيد. سپس وِيْ كه متأثر از همكاري با ادوارد ايروينگ و جوزف و ولف بود، بين سال هاي 1820 و 1822 مجموعه نظرياتي را راجع به بازگشت يهوديان و رجعت قريب الوقوع با نام مستعار باسيليكوس(18)، در مجله ي انجمن، يهوديان لندن (LJS ) مفسّر يهود (19)، به رشته تحرير درآورد. (20) وي در سال 1821 جزوه اي تحت عنوان باران آخِر (21) منتشر كرد كه در آن از مسيحيان خواسته بود بر اساس اين اعتقاد كه پيشگويي هاي عهد عتيق « اشاره ي اساسي و واقعي به يهوديان» است، براي آنان دعا كنند. (22) وِيْ با ترويج فرجام شناسي آينده گرا كه پيش بيني مي كرد به زودي تبعيد شدگان قوم يهود به سرزمين موعودشان بر مي گردند، حمايت پروتستان هاي انجيلي از صهيونيسم را، برانگيخت. كرامبي ادعا مي كند كه وِيْ و انجمن يهوديان لندن (LJS) جنبش پروتستان هاي انجيلي را كه خواستار بازگشت قوم يهود بود، هدايت كردند. (23) بازگشت گرايي به واسطه ي تلاش هاي وِيْ بدون اين كه پديده جنبي احمقانه اي باشد با استقبال كليساي رسمي پروتستان انجيلي روبرو شد و حتي از حمايت بخش مهمي از كليساي اسقفي انگليس (24) بهره مند گرديد. وِيْ در اين خصوص به طرزي چشمگير از معاضدت چارلز سيمئون برخوردار شد كه با تأسيس چند « انجمن مذهبي اشاعه ي معارف انجيلي»، مانند انجمن تبليغي كليسا، انجمن كتاب مقدس بريتانيا و كشورهاي خارجي، بنياد سيمئون و انجمن كتاب دعا و موعظه كمك شايان توجهي به وي كرد. (25)
2. چارلز سيمئون: مبلّغ مسيحي خوش بين (1759- 1836)
گسترش صهيونيسم مسيحي در ميان محافل انجيلي آنگليكان بدون شك تا حد زيادي در اثر ابتكارات چارلز سيمئون شكل گرفت. سيمئون علاقه شديدي به تغيير كيش يهوديان و فعاليت هاي انجمن يهوديان لندن داشت و علاوه بر آن منتظر « بازگشت كامل قريب الوقوع قوم برگزيده خدا» بود. (26) او به نمايندگي از انجمن يهوديان لندن سرپرستي مأموريت هاي تبليغي را به عهده گرفت و در سراسر بريتانياي كبير راجع به تبشير يهود و بازگشت گرايي سخنراني كرد. اظهارات او حتي تا آن سوي هند و ايالات متحده آمريكا هم اشاعه يافته بود. (27)سيمئون بر اساس قرائت خود از كتاب مقدس معتقد بود كه يهوديان به زودي به فلسطين بر مي گردند ولي مهم تر اين كه صرفاً به عنوان مسيحي بر مي گردند. (28) او ادعا كرد كه « بازگشت آينده ي يهوديان و اتحاد آنان با غير يهودياني در كليساي واحد جهاني... هر دو همزمان و يا در فاصله اي نزديك به هم صورت مي گيرد». (29) سيمئون بر خلاف ايروينگ و داربي، پساهزاره گرا بود (30) و اعتقاد داشت كه دوران هزاره قبلاً شروع شده است. (31) به همين دليل، او در ارتقاع تبليغ مسيحيت در ميان يهوديان بسيار جدي بود و يقين داشت كه يهوديان از طريق نوكيشي و پراكندگي شان در سراسر جهان مي توانند به مثابه مبشران انجيل عمل كنند تا اين كه « خدا به زودي دخالت كند و همه ملت ها را به چنين وحدت ديني اي معتقد سازد و آنچه را كه تاكنون بر روي زمين ديده نشده است، تحقق بخشد». (32)
بر اين اساس، سيمئون معتقد بود كه تغيير كيش يهوديان مي تواند غايت اهداف خدا (33) براي زمين و مايه سعادت تمام جهان باشد:
اما بهره هاي به مراتب پُر بارتر، پس از... بازگشت آينده ي آنان به سوي جهان سرازير مي شود. اين كه يهوديان در زمان مقرّر به مسيحيت مي گروند قطعي است... خدا چنين مقرر كرده است كه آنها به دين ديگري روي آورند؛ و ما از روي دليل اعتقاد داريم كه زمان معيّن آن در تمهيدات الهي (34) چندان دور نيست. (35)
اگر چه سيمئون از بازگشت گرايي حمايت مي كرد، بازگشت فيزيكي يهوديان به فلسطين را به اندازه ي بازگشت معنوي شان به سوي خدا مهم نمي دانست. « تغيير كيش يهوديان آن چنان سريع رخ مي دهد كه آنان درست مثل كبوترهايي به گرد پنجره ها، به گرد مسيح جمع مي شوند و روزي ملتي بوجود مي آيد... اگر تنها آرزوي شما تغيير كيش جهان غير يهودي (36) است، بايد از يهوديان شروع كنيد؛ زيرا اين كمال يهوديان (37) است كه بر غير يهوديان تأثير مي گذارد». (38)
در حالي كه ديگران مثل ادوارد ايروينگ و جِيْ اِن داربي از همان اول بين اهداف خدا براي يهوديان و كليسا تفاوت قائل بودند سيمئون به ديدگاه عهدگرايانه اصلاح شده (39) معتقد بود، كه برداشت آن اين است كه اصطلاحات پيشگويي عهد عتيق (40) مثل « صهيون» در كليسا محقق شده اند. (41) سيمئون در يك سخنراني راجع به آينده ي يهوديان تأكيد كرد« « ما يهوديانِ خدا هستيم، آنچنان كه آنان تاكنون بودند؛ و ما به اندازه ي آنان وارث تمام اين بركات هستيم؛ زيرا " اگر ما پيرو مسيح باشيم، در اين صورت از ذريه ي ابراهيم خواهيم بود و بر اساس وعده كتاب مقدس ارث مي بريم."» (42) بنا به گفته آرتور پولارد، (43) زندگي نامه نويس سيمئون، او« به مثابه فرمانده كل، يك تنه وعظ براي انجمن يهوديان لندن، استخدام كارگران، گستراندن تبليغات، جمع آوري كمك هاي مالي و تعيين راهبردهاي كلي را به عهده داشت. او حتي تمام اين كارها را فراتر از احساس ضرورت معمولي اش انجام مي داد. (44) حمايت سيمئون از انجمن يهوديان لندن، بدون ترديد دستور كار بازگشت گرايانه (45) آن را كه شديداً از سوي افرادي چون وي حمايت مي شد، قطعي كرد، با اين توصيف ( اين دستور كار ) باز هم نه تنها در ميان آنگليكان ها بلكه در ميان ديگر پروتستان هاي انجيلي نيز از حمايت گسترده رو به تزايدي برخوردار شد. (46)
3. جوزف وولف: تبليغ شناس پيشگام (47) (1795- 1862)
جوزف وولف يك يهودي آلماني بود كه در آغاز به مذهب كاتوليك و سپس به اصول كليساي آنگليكان گرويد و به عنوان « اولين مبلّغ بزرگ و پيشگام» انجمن يهوديان لندن شناخته شد. (48) علاوه بر اين، وولف نقش مؤثري در كنفرانس « پيشگويي هاي تحقق نيافته» آلبري در سال 1826 ايفا كرد. ادوارد ايروينگ نقش او را اين گونه توضيح مي دهد: « هيچ تمسكي روا نبود مگر به كتاب مقدس كه پيشينيان در نزد ما به وديعه گذاشته اند؛ درتفسير آن اگر هرگونه سؤالي مطرح مي شد، شايد ما فرهيخته ترين دانشمند شرقي و يهودي بومي را در جهان داشته ايم كه مي شد به او استناد كرد. منظورم جوزف وولف است». (49) اين ناديده گرفتن تفسير سنتي يا كمك هاي فلسفه ي مدرسي در آلبري حاكي از گسستگي بنيادين از پيش انگاره هاي جريان اصلي الاهيات اصلاح شده است و زمينه را براي تدبيرگرايي پيشاهزاره اي فرقه اي و آينده گراي ايروينگ و داربي فراهم ساخت.مشغله ذهني وولف مانند هيو مك نيل، عضو آنگليكان ديگر « محفل آلبري» (50) ، كشف « ده سبط» گم شده ي اسرائيل (51) بود كه در بازگشت آينده ي يهوديان ضرورت بسياري داشت. (52) آقاي سارگون در كنفرانس سالانه انجمن يهوديان لندن در 1822، گزارشي از كشف احتمالي آن ها را دريافت كرد. گزارش ديگري كه هنري دراموند (53) در سال 1828 در كنفرانس آلبري ارائه داد، اين ادعا را مطرح مي كرد كه بازماندگاني از اَسباط گم شده يهود در لايبزيگ (54) پيدا شده اند. « اسباط پيدا شده كه شمار آنها بيست ميليون نفر هستند، در منطقه شمال كشمير و در مجاورت بخارا واقع در جلگه بزرگ مركزي آسيا زندگي مي كردند. به نظر مي رسد كه بعضي از آنها به بازار ليپسيك (55) مي آمدند... كار آنان تجارت كشميري بود. (56) وولف به زبان هاي عربي، كلداني (57)، فارسي، و سرياني (58) تسلط داشت در همان سال حركت خود را شروع و تا هند، ارمنستان، اتيوپي سفر كرد. (59) او بقيه عمر خود را عمدتاً به نمايندگي از انجمن يهوديان لندن سخن مي گفت و در جستجوي يهوديان مشرق زمين (60) و تبليغ در ميان آنها سفر مي كرد.
4. چارلز هَدون اسپورجن (61) بازگشت گراي باپتيست (62) (1834- 1892)
اسپورجن احتمالاً با نفوذترين مبلغ انگلستان در قرن نوزدهم بود كه اعتقاداتي مخالف با كليساي انگلستان داشت. اسپورجن با دارا بودن 67 جلد مواعظ اخلاقي منتشر شده، بيش از هر مؤلف ديگري در تاريخ انگليس مطرح است. در حقيقت، بيشتر آثار او امروزه در دست چاپ است كه شمار آن از آثار هر نويسنده مسيحي ديگر، اعم از زنده يا متوفي، بيشتر است. (63) اسپورجن از حافظه اي تصويري برخوردار بود و يكي از بزرگ ترين كتابخانه هاي شخصي الاهيات را گردآوري كرد. (64) اگر چه لين ماري (65) معتقد است كه اسپورجن در زمينه موضوعات فرجام شناسي دچار « تذبذب اساسي» (66) در تفكر خود بوده است و هالس (67) او را در زمره ي پساهزاره گرايان قرار مي دهد، سوانسون (68) قاطعانه اثبات مي كند كه اسپورجن موضع پيشاهزاره گرايانه ي تاريخي يا عهدمدار را تأييد مي كرد و « عقايد مهم خود را راجع به بازگشت يهوديان به سرزمين موعود مطرح كرده است». (69)ديدگاه هاي پيشاهزاره گرايانه اسپورجن در تعدادي از مواعظش مشهود است: « من معتقدم كه بازگشت مسيح قبل از هزاره ي سلطنت او اتفاق مي افتد؛ ابتدا او خواهد آمد و آنگاه هزاره سلطنت به عنوان ماحصل حاكميت شخصي وي بر زمين فرا خواهد رسيد». (70) اسپورجن با اشاره به پساهزاره گرايي چنين اظهار نظر مي كند:
برادران خوش بيني هستند كه مشتاقانه منتظرند هر چيزي بهتر و بهتر شود، تا اين كه سرانجام هزاره ي سلطنت مسيح تحقق يابد. آنان نمي توانند اميدواري خود را حفظ كنند زيرا كتاب مقدس هيچ اساس محكمي براي ابتناي اين اميدها ارائه نداده است... صرف نظر از رجعت دوم سرورمان عيسي مسيح، جهان به احتمال بيشتر به جاي ورود به عصر طلايي، در آشوب (71) فرو مي رود... ما مُشرف به تاريكي اوضاع جهانيم؛ اگر چه موقعيت بشر از نظر سياسي بهبود يافت، با اين حال از نظر معنوي احتمالاً همچنان رو به افول است. (72)
اسپورجن در طول مجادلات تحقيركننده اي كه راجع به ظهور ليبراليسم در ميان اتحاد باپتيست (73) رخ داد و منجر به كناره گيري او از گروه مزبور شد، اعتقادنامه اي را به نگارش در آورد و ديدگاه هاي عقيدتي خود را روشن ساخت. آخرين نكته ي آن مي گويد : « ما به بازگشت شكوهمندانه و جسماني خداوندْ عيسي پيش از هزاره اميدواريم» (74) اسپورجن پيشاهزاره گرا بود زيرا او به تفسير ظاهري اعتقاد داشت؛ از اين نگرش غيرهزاره گرايي را رد مي كرد. « ما واقعاً منتظر حكومت مسيح بر جهان هستيم؛ اين امر به نظر ما كاملاً آشكار است و چندان كلمه به كلمه بيان شده است كه نمي توانيم آن را به طور معنوي تفسير كنيم». (75)
اسپورجن پيشاهزاره گرايي تدبيرمدار را نيز كه در آن زمان در حال ظهور بود، باطل مي شمرد و همچنين هرگونه سخن مبني بر اين كه اهداف خدا براي يهوديان متفاوت از مسيحيان است، رد مي كرد. او با طعنه فراوان اظهار مي كند:
برخي افراد بسيار خردمند ( به زعم ارزيابي آنان از خود)، ميان آن قوم خدا كه قبل از بازگشت مسيح زندگي مي كرد و آناني كه بعد از بازگشتش زندگي مي كنند، تمايزاتي را قائل شده اند. ما حتي شنيده ايم اين ها اصرار مي ورزند كه افرادي كه قبل از بازگشت مسيحي زندگي مي كردند به كليساي خدا تعلق ندارند! ما هرگز نمي دانيم كه بعداً چه خواهيم شنيد و شايد مايه ي خوشبختي باشد كه اين گفته هاي پوچ يك بار آشكار شده است و اميد است كه بتوانيم بدون آن كه از تحيّر سرگشته شويم، حرف هاي احمقانه آنان را تحمل كنيم. آري همه فرزندان خدا در هر جايگاهي باشند، داراي مقام و رتبه يكسان هستند؛ خداوند [ = عيسي مسيح ] فرزنداني ندارد كه بيش از بقيه به آنان عشق بورزد و بعضي فرزندان در درجه اي فروتر و فرزندان ديگري كه اصلاً به آنان توجه نداشته باشد... قبل از رجعت اول عيسي، همه ي نشانه هاي رمزي و سايه ها به يك سو اشاره مي كردند- آن ها به مسيح و همه ي قديساني كه با اميد به او مي نگريستند، اشاره مي كردند. كساني كه قبل از مسيح مي زيستند، با نجاتي متفاوت از نجاتي كه شامل ما خواهد شد، رهايي نيافتند. آنان به دين پايبند بودند همان گونه كه ما بايد باشيم؛ دين آنان تلاش كرد همان گونه كه دين ما تلاش مي كند، و دين آنها پاداش خود را گرفت همان گونه كه دين ما اين چنين خواهد شد. (76)
اسپورجن معتقد بود كه زماني كليسا و يهود از نظر معنوي به هم مي پيوندند؛ و كليسا دريافت كننده ي وعده هاي سلطنت الاهي است نه يهود؛ مقرر است كليسا و يهود هر دو با عذاب روبرو شوند و تحقق حكومت هزارساله مسيح بر روي زمين نتيجه ي نهايي اهداف خدا براي كليساي متشكل از يهود و غير يهود است. (77)
اسپورجن به عنوان پيشاهزاره گراي عهد مدار نه تنها معتقد به بازگشت يهوديان بود بلكه از همان اول از اقدام انجمن بريتانيايي ترويج انجيل در ميان يهوديان (78) حمايت مي كرد. اگر چه اين انجمن داراي نام و اهداف مشابه با انجمن لندن براي تبليغ مسيحيت در ميان يهوديان بود، برعكس انجمن لندن كه تا آن زمان آنگليكان بود، با كليساي رسمي انگلستان مخالف بود. انجمن جديد در نوامبر 1842 به طور عجيبي در كليساي سابق ادوارد ايروينگ به نام كليساي ملي اسكاتلند» واقع در ميدان ريجنت لندن تشكيل شد. انجمن جديد تحت حمايت رابرت ماري مك چين (79) و اندرو بانر (80) همراه با كليساي ميسيون اسكاتلند (81) به تبشير يهوديان پرداختند. (82) اسپورجن در يك سخنراني سال 1864 در اين انجمن با عنوان « بازگشت و تغيير كيش يهوديان» كه بر پايه ي مطالب حزقيال، باب 37، آيات 1 تا 10 ايراد كرده بود، گفت:
دوباره حكومتي ملي برپا خواهد شد و بار ديگر دستگاهي سياسي به وجود خواهد آمد؛ كشوري تشكيل مي شود و پادشاهي حكومت خواهد كرد. هم اكنون يهود از موطن خود دور است. بني اسرائيل در حالي كه هرگز نمي توانند خاك مقدس فلسطين را فراموش كنند، نااميدانه در فراق سواحل مقدس خود جان مي دهند. ولي اين فراق چندان طول نمي كشد... وعده ي خدا به آنان اين است كه " من شما را در سرزمين مادري خود جاي خواهم داد"... آنان مقدر است كه داراي سعادتي ملي باشند كه آنان را پرآوازه خواهد كرد... اگر قرار باشد چيزي روشن و شفاف بيان شود، معنا و مفهوم تحت اللفظي اين عبارت- يعني معناي غير مرموز و غير معنوي- بايد به وضوح حاكي از آن باشد كه هم دو سبط بني اسرائيل و هم ده سبط آن به سرزمين خود باز خواهند گشت و قطعاً پادشاهي بر آنان حكمراني خواهد كرد. (83)
اسپورجن درباره ي همين عنوان در چند مناسبت ديگر مرتبط با سه موضوع مهم به سخنراني پرداخت: توبه ي قوم يهود؛ بازگشت به سرزمين مقدس؛ و بازگشت عيسي. همچنين اسپورجن گاه شماري را پيشنهاد داد كه در آن ترتيب وقوع اين سه رويداد را در جايگاهي نزديك به هم قرار دهد:
ترديدي نيست كه يهوديان به عنوان يك قوم، عيساي ناصري (84) پسر داود را باز هم به عنوان پادشاه خود قبول خواهند داشت و آنان به سرزمين خود باز خواهند گشت و زمين هاي باير قديمي را آباد خواهند كرد، آنان به فلاكت هاي گذشته خاتمه مي دهند و شهرهاي قديمي را مرمت مي كنند و به غصه هاي نسل هاي زيادي پايان مي دهند... زيرا آن هنگام كه يهوديان به وطن خود برگردند، تمام غير يهوديان به گرد هم مي آيند. وقتي كه آنان برگردند، بي درنگ عيسي با شكوه تمام همراه با پيشينيان بر فراز تپه صهيون فرود مي آيد و سپيده دم روزهاي خوش هزاره ي سلطنت مسيح از راه مي رسد. آن زمان ما ديگر همه انسان ها را همچون برادر و دوست خود مي دانيم؛ مسيح با اقتدار جهاني حكومت خواهد كرد. (85)
اسپورجن فرا رسيدن هزاره ي سلطنت مسيح را غايت وعده ها و اهداف الاهي براي كليساي عهد عتيق و جديد مي داند با اين وجود در همان زمان نقش متمايزي را براي اسرائيل نوكيش يافته در طول دوران طلايي قائل است. او حتي پيش بيني كرد « اگر خود معبد بازسازي نشود بر روي كوه صهيون عمارتي مسيحي بنا خواهد شد كه از آنجا سرودهاي رسمي ستايش خدا به گوش مي رسد همچنان كه در گذشته از مزامير داوود در خيمه مقدس (86) خوانده مي شد. (87)
بنابراين اسپورجن به ديدگاه پيشاهزاره گرايي عهدمدار درباره ي يهود معتقد است، به طوري كه نه وعده هاي عهد عتيق را به طور معنوي تفسير مي كند و نه كليسا را جايگزين يهود مي سازد. « او نه هزاره سلطنت مسيح را حوزه ي انحصاري يهود بدون كليسا مي داند و نه ملت يهود را از كليساي پرشكوه هزاره ي سلطنت مسيح مستثني مي كند». (88) اسپورجن در پرتو شيوه ي بسط پيشاهزاره گرايي تدبيرمدار بر نگرش پيشگويانه تأكيد مي كرد، و در عين حال با دقت و نيك انديشي خاصي به ارجحيت انجيل معتقد بود:
حدس شما راجع به تعداد دجال ها، نظرات ناپلئوني شما و گمان هاي شما راجع به دجال شخصي با عرض معذرت در نظر من چيزي نيست جز چند تكه استخوان براي سگان؛ در حالي كه انسان ها مي ميرند و جهنم از آنها پر مي شود به نظر من مهمل ترين كار آن است كه درباره ي وقوع آرماگدون در سباستوپول (89) يا سادووا (90) و يا سِدان (91) غرولند كنيم و با كنجكاوي لاي ورق هاي پيچيده تقدير را براي كشف سرنوشت آلمان جستجو كنيم. (92)
در طي قرن نوزدهم علاقه ي مشترك لوئيس وي، چارلز سيمئون، جوزف وولف و چارلز اسپورجن مشاهده ي ايمان آوردن قوم يهود به عيسي مسيح بود. قرائت ظاهري از كتاب مقدس و آخرت شناسي پيشاهزاره گرايانه به آنان اطمينان مي داد كه در زماني نه چندان دور قوم يهود به عنوان يك ملت به مسيح ايمان مي آورند، به سرزمين فلسطين باز گردانده مي شوند، كه پس از آن عيسي هم براي آغاز حكومت هزار ساله ي خود رجعت مي كند. حمايت از بازگشت گرايي يك موضوع شخصي بود و در مقايسه با اولويت انجام خدمات مذهبي انجيلي در ميان يهوديان اهميت ثانوي داشت.
نوع بسيار متفاوتي از صهيونيسم مسيحي بر اساس همان پايه هاي پيشاهزاره گرايانه هم زمان در بريتانيا در طول قرن يازدهم ظهور كرد. اين شكل صهيونيسم مسيحي كه تدبيرگرايي نام گرفت، به تدريج آن اولويت ها را وارونه كرد، و بيش از همه بر بازگشت گرايي تأكيد كرد نه تبليغ مسيحيت همچنان كه به طور فزاينده اي دلمشغول تفسير پيشگويي هاي كتاب مقدس و مشاهده ي تحقق آن در زمان معاصر شد.
پينوشتها:
1. Red Marshall
2. County Durham
3. George Stanely Faber, A General and Connected View of the Prophecies relative to the Conversion, Restoration. Union and Future Glory of the Houses of Judah and Israel, The Progress and Final Overthrow of the Antichristian Confederacy in the Land of Palestine and the Ultimate General Diffusion of Christianity, (London, F.c. & Rivington, 1809),
4.George H.Stevens, Go, Tell My Brethern: A Short Popular History of Church Missions to Jews, (London, Olive Press, 1959), p13.
5. philo -Semitic
6.Kelvin Crombie, For the Love of Zion: Christian Witness and the Restoration of Israel; (London. Hodder & Stoughton, 1991), p13.
7.Crombie, op.cit.. p15.
8. به عنوان مثال انجمن بريتانيايي ترويج انجيل در ميان يهوديان (1842)، هيئت مبلغان مايلدمي در ميان يهوديان (1867) و هيئت مبلغان باربيکن در ميان يهوديان 1879، تا سال 1910، 99 هيئت تبليغي با 914 مبلغ معروف در ميان يهوديان سراسر جهان وجود داشت. نک:
John Wilkenson, Israel My Glory or Israel"s Mission, and Missions to Israel, (London, Midmay Mission to the Jews World Wide with 914 known missionaries
William Bjorker. "The Begining of Modern Jewish Missions in the English Speaking World; Mishkan, 16.1, (1992), p62.
9.Lewis Way
10.Charles Simeon
11.Joseph Woolfe
12.Stevens, op.cti., p21: Crombie. op.cit.. pp14-15.
13.Stanstead Park
14.Emsworth
15.Hampshire
16. Crombie, op.cit., p15.
17.Aix la Chapelle
اين شهر در غرب آلمان و نزديك مرز بلژيك و هلند است كه در سال 1818 م. نخستين كنفرانس از چهار كنفرانس روسيه، بريتانيا، فرانسه، اتريش و پروس براي حل و فصل مشكلات اروپا پس از جنگ هاي ناپلئون (1800- 1815) در اين شهر برگزار شد.
18.Basilicus
19. The Jewish Expositor
20.D.W.Bebbington, Evangelicalism in Modern Britain, A History From the 1730’s to the 1980"s. (London, Unwin Hyman, 1989), p83.
21.The Latter Rain
22. Lewis Way, The Latter Rain, 2nd edition (London, 1821), cited in Bebbington. op.cit., p88.
23.Crombie, op.cit., p 15.
24. English episcopacy
25. Daniel Wilson. Recollections of the Rev Charles Simson" William Carus, Memoirs of the Life of Charles Simeon, (London, Hatchard & Son, 1848), p 844.
26. Arthur Pollard, "The Influence and Significance of Simeon’s Work" in Charles Simeon 1759-1836, edited by Arthur Pollard & Michael Hennell (London, SPCK. 1964), p180.
27. Charles Simeon, Letter to Rev T.Thomason, December 24. 1817"in Wilson, op.cit., pp470-471.
28. Charles Simeon, "The Restoration of the Jews" Horae Homileticae, VI, (London: Holdsworth & Ball, 1832), ppl98; ‘The Restoration and Conversion of the Jew’s Horae Homileticae, II, (London, Holdwrorth & Ball, 1832)p437.
29. Charles Simeon, ‘Conversion of the Jews and Gentiles’ Horae Homileticae, X, (London, Samuel Holdsworth 1836), p240; ‘Conversion of the Jews Gradual’ Horae Homileticae, VIII, (London, Samuel Holdsrorth, 1832), pp10-14.
30. Charles Simeon, ‘The First Resuurection’ Horae Homiletica, xxi, (London, Samuel Holdsworthy, 1840), p237.
سيمئون عضو فرقه پساهزاره گرايان عهدنگر است. زيرا از عمدتاً در ميان کساني بود که با اين ديدگاه همسو بودند.
31. Charles Simeon. ‘God the Light and Temple of the New Jerusalem" Horae Homileticae, XXI, (London. Samuel Holdsworth, 1840), pp259; see also his ‘Letter to Rev T.Thomason, May 16, 1813" in Wilson, op.cit., p364.
32. Charles Simeon, ‘The Millennial Period Fast Approaching’ Horae Homileticae, VIII, (London, Samuel Holdsworth, 1836), p24.
33. consummation of God"s Purposes
34. Divine counsels
35. Charles Simeon, ‘Gentiles blest by the Jews’ Restoration’ Horae Homileticae, XV, (London, Samuel Holdsworth, 1836), pp415, 418.
36.conversion of the Gentile world
37. fulness of the Jews
38. Ibid., pp416,419.
39. Reformed covenantal position
40. Old Testament prophetic terms
41.Charles Simeon, "Gospel Effects in the Latter Days’ Horae Homileticae, VIII, (London: Samuel Holdswroth, 1832), pp4-7. see also his reference to ‘our Christian Zion’ in VI, (London: Holdswroth & Ball, 1832), p202.
42. Charles Simeon, ‘The Future Prosperity of Israel’ Horae Homileticae, X, (London: Samuel Holdsworth, 1836), p240.
43. Arthur Pollard
44.Pollard, op.cit, pl80.
45. restorationist agenda
46. Stevens, op.cit., p27.
47. pioneer missiologist
48. H.P.Palmer, Joseph Wolff, His Romantic Life and Travels, (Heath Cranton, 1935); Stevens, op.cit., p32.
49. Margaret Opiphant, The Life of Edward Irving, 3rd edition (London, Hurst & Blackett, 1864), p205. see also Andrew L,Drummond, Edward Irving and his Circle, (London, James Clarke, 1986), p133.
50.Drummond, op.cit., p133.
51.Lost "Ten Tribes" of Israel
ده سبط، جمعيت مملكت اسرائيل در شمال را تشكيل دادند تا اين كه در دوره ي زماني 721- 715 ق. م، آشوري ها آنان را به اسارت بردند. آنان پس از اين اسارت ديگر دوباره پديد نيامدند و اين گونه پنداشته مي شود كه آنان با آشوريان وصلت كردند. اميد اين بود كه اسباط گم شده به طور كامل بار ديگر پيدا شوند؛ حزقيال اين يافتن مجدد اسباط گمشده را مقارن با نجات نهايي يهوديان و اتحاد مجدد كل خاندان اسرائيل مي دانست ( حزقيال 37: 16 ).
52. Hugh McNeile, The Collected Works, Vol. II. The Prophecies Relative to the Jewish Nation, (London, The Christian Book Society, [1830] 1878), pp431ff.
53. Henry Drummond
54.Leipzig
55.Leipsic
56. Oliphant, op.cit.. p243
57.Chalean
58.Syriac
59.Drummond, op.cit., p133.
60.Oriental Jews
61.Charles Haddon Spurgeon
62.Baptist Restorationist
63. Eric W. Hayden, Did You Know: A Collection of True and Unusual Facts About Charles Haddon Spurgeon" Christian History, 29 (1191) pp2-3, cited in Dennis M. Swanson, ‘Charles H.Spurgeon and the Nation of Israel, A Non-Dispensational prespective on a Literal National Restoration.’ An unpublished paper delivered at the Evangelical Theological Society Conference in Nashville, November (2000).
64.Swanson, op.ci.t, p2.
65.Lain Murray
66. Iain H. Murray, The Puritan Hope: Revival and the Interpretation of Prophecy, (Edinburgh, Banner of Trutch, 1971), p363: Hulse, op.cit., p154.
67.Hulse
68. Swanson
69. Swanson, op.cit., p2
70. Charles Haddon Spurgeon, "Justification and Glory’, Metropolitan Tabernacle Pulpit, 11, (London, Passmore & Alabaster, 1862-1917), P249.
71.Pandemonium
72. Charles Haddon Spurgeon, ‘The Form of Godliness Without the Power’. Metropolitan Tabernacle Pulpit, 35, (London, Passmore & Alabaster, 1862-1917), P301.
73.Baptist Union
74. Mr. Spurgeon"s Confession of Faith.’ in The Sword and Trowl, 26. August (1891), pp446-448.
75. Charles Haddon Spurgeon, ‘Things to Conte’, Metropolitan Tabernacle Pulpit,
15 (London, passmore & Alabaster, 1862-1917), p 329.
76. Charles Haddon Spurgeon, ‘Jesus Christ Immutable’, Metropolitan Tabernacle Pulipt, 15 (London,Passmore & Alabaster, 1826-1917), p8.
77. Charles Haddon Spurgeon, "There be Some That Trouble you’, The Sword and Trowl, March (1867), pl20, Swanson, op.cit., p9.
78.British Society for the Propagation of the Gospel Amongst the Jews
79. Robert Murray M,Cheyne
80.Andrew Bonar
81. Church of Scotland"s Mission
82. اين سازمان که هم اکنون به سازمان ديده بان مسيحي اسراييل معروف است، يک نوع انجمن تبشيري ميان فرقه اي تحت حمايت مارتين لويد جونز و فرانسيس شفر بوده است.
http://www.cwi.org.uk
83. Charles Haddon Spurgeon, ‘The Restoration and Conversion of the .lews’, Metropolitan Tabernacle Pulipt, 10. (London, Passmore & Alabaster, 1862-1917). p426.
84.Jesus of Nazareth
85. Charles Haddon Spurgeon, "The Harvest and Vintage’. Metropolitan Tabernacle Pulipt. 50. (London, Passmore & Alabaster. 1862-1917), p553: Charles Haddon Spurgeon. "The Church of Christ’. New Park Street Pulpit,
1, (London, Passmore and Alabaster, 1856-1861) pp213-214.
86.Tabernacle
87. Ibid.
88. Swanson, op.cit.. p 17
89.Sebastopol
سباستوپول، كه امروزه آن را اخيار(Akhiar) گويند، شهر و بندري است در شوروي سابق در جنوب غربي شبه جزيره ي كريمه. اين شهر در سال 1855 پس از محاصره طولاني به دست فرانسويان و انگليسيان تصرف شد و در 1942 تا 1944 ميلادي ( جنگ جهاني دوم ) ميدان نبردهاي مهم بود.
90.Sadowa
سادووا، دهكده اي در غرب چكسلواكي بود كه در 1866 پروس و اتريش در آن نبرد كردند و با پيروزي پروس پايان يافت.
91.Sedan
سدان شهري در شمال شرق فرانسه بود كه در سال 1870 به تصرف ناپلئون سوم در آمد.
92. Charles H.Spurgeon. Lectures to My Students, First Series (London, Passmore and Alabaster, 1877), p83.
سايزر، استيون آر؛ (1386)، صهيونيسم مسيحي، ترجمه ي حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد، قم: نشر کتاب طه، چاپ اول