ريشه هاي صهيونيسم مسيحي تدبيرگرا در بريتانيا

گسترش تدبيرگرايي در قرن نوزدهم و وقوع انقلاب در نگرش پيشگويانه آينده گرا راجع به كليسا و اسرائيل را مي توان عمدتاً به ادوارد ايروينگ، جان نلسون داربي، بنيامين نيوتن و ديگر افراد مرتبط با كنفرانس هاي پيشگويي
چهارشنبه، 26 آذر 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ريشه هاي صهيونيسم مسيحي تدبيرگرا در بريتانيا
 ريشه هاي صهيونيسم مسيحي تدبيرگرا در بريتانيا

 

نويسنده: استيون آر. سايزر
مترجمان: حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد



 

گسترش تدبيرگرايي در قرن نوزدهم و وقوع انقلاب در نگرش پيشگويانه آينده گرا راجع به كليسا و اسرائيل را مي توان عمدتاً به ادوارد ايروينگ، (1) جان نلسون داربي، بنيامين نيوتن (2) و ديگر افراد مرتبط با كنفرانس هاي پيشگويي آلبري و پاورسكُورت كه بين سال هاي 1826 و 1833 برگزار شد، نسبت داد. (3)

1. ادوارد ايروينگ و كنفرانس هاي پيشگويي آلبري

ايروينگ كه در 1792 در شهر آنان (4) اسكاتلند متولد شد، در سال 1815 حكم منصب كشيشي كليساي اسكاتلند را دريافت كرد. ايروينگ پس از آن كه در 1822 دعوت به منصب كشيشي كليساي جماعت اسكاتلند واقع در كليساي اقليت كالدوني (5) در هاتون گاردنز (6) لندن را پذيرفت، به زودي شهرت يافت، هر چند دكوئينسي (7) ايروينگ را « بزرگ ترين سخنور روزگار ما» (8) مي خواند. اين كليساي اقليت بيش از حد كوچك بود و از اين رو كليساي بزرگ تري در ميدان ريجنت در سال 1827 ساخته شد. (9) ايروينگ، به علت شهرت گسترده اش، در سال 1824 براي سخنراني در مراسمي مذهبي سالانه انجمن تبليغي لندن (10) يك سال بعد به انجمن قاره اي (11) دعوت شد كه در هر دو انجمن، هنري دراموند صاحب نفوذ بود. ايروينگ در هر دو مراسم موجب غوغاي زيادي شد. (12)
عنوان سخنراني ايروينگ در سال 1825 اين بود: بابل و نقض پيمان محتوم (13) ايروينگ در واكنش به رويكرد خوشبينانه ي رايجي كه پساهزاره گرايي نسبت به گسترش امور تبليغي داشت، پيش بيني كرد كه جهان به زودي قبل از بازگشت قريب الوقوع عيسي مسيح، « يك سري عقوبت هاي سخت آينده و مسائل بغرنج و ترسناكي» را تجربه مي كند. (14) او تأكيد كرد كه كار تبليغي، به ويژه در اروپاي جنوبي كه انجمن قاره اي تبليغ مذهبي خود را در آن متمركز كرده بود، بي فايده است زيرا عقوبت خدا به زودي بر آن دسته از كشورهاي تابع امپراتوري روم سابق نازل مي شود كه با دجّال هم پيمان شده اند. بعضي از حاضران به نشانه ي اعتراض، جلسه سخنراني را ترك كردند ولي رهبران انجمن مزبور ايروينگ را متهم به تضعيف امور تبليغي شان كردند. (15)
هنگامي كه سخنراني ايروينگ تحت عنوان بابل و نقض پيمان محتوم به چاپ رسيد، وي آن را به فردي غير كشيش و پساهزاره گرا به نام هاتلي فرئر (16) تقديم كرد. (17) مارگارت آليفنت، (18) زندگي نامه نويس ايروينگ، دليل اين كار را چنين بيان كرد:
چند سال قبل، هاتلي فرئر، يكي از كوشاترين محققان مباحث پيشگويي كه به تدريج در نقاط مختلف سراسر كشور شهرت يافت، شيوه ي جديدي از تفسير را ارائه كرد كه تا آن زمان وي نتوانسته بود نظر عموم مردم متدين را جلب كند. آقاي فرئر از آنجا كه در حقانيت شيوه اش، كه هيچ كس با وي در آن هم عقيده نبود، كمترين ترديدي نداشت، اين انديشه را در سر مي پروراند كه اگر بتواند شخص صادق و روشنفكري را بيابد كه ظرفيت شنيدن سخنانش را داشته باشد - كسي كه بتواند شيوه ي تفسيرش را خصوصي براي او شرح و بسط دهد- موفقيتش حتمي است. هنگامي كه فرئر، به طور اتفاقي با ايروينگ كه فردي صادق و آماده ي فراگيري بود، برخورد كرد، اين محقق پيشگويي كتاب مقدس با شهودي آني دريافت كه ايروينگ همان مرد است. (19)
فرئر تأكيد مي كرد كه قسمت هاي پيشگويي كتاب مقدس بايد تماماً يا بر حسب معناي حقيقي دريافت شود يا برحسب معناي مجازي، در غير اين صورت روشن ساختن معناي مقصود آن ها به كلي غير ممكن خواهد بود. (20)
اين امر موجب شد كه فرئر مكاشفه يوحنّا را بيانگر داوري قريب الوقوع خدا درباره ي امپراتوري هاي روم غربي و شرقي و راجع به « الحاد و پاپي گري و نقض پيمان» (21) تفسير كند.
ايروينگ آشكارا تحت تأثير نظام پيشاهزاره گرا قرار گرفت و به نظر مي رسد فرئر در يك يا چند كنفرانس از كنفرانس هاي آلبري كه در سال هاي پس از آن حضور داشت، توانست افرادي ديگري از حلقه ي ايروينگ (22) را تحت تأثير قرار دهد. ايروينگ همانند فرئر و فِيْبر به شدت دلمشغول تفسير نوشته هاي مكاشفه اي دانيال و مكاشفه ي يوحناي رسول شد. به عنوان مثال، برآورد وي اين بود كه از سال 533 م كه يوستينيان [ امپراتور روم شرقي ] اسقف رم را به عنوان رهبر كليسا به رسميت شناخت، تا سال 1793، كليسا به مدت 1260 سال در زير سلطه حكومت پاپ آسيب ديد. (23) او همچنين انقلاب فرانسه و انقلاب صنعتي را گواه « نشانه هاي آخرالزمان» و بازگشت قريب الوقوع مسيح مي دانست. همانطور كه برايتمن حدود دويست سال قبل پيش بيني كرده بود، ايروينگ هم بر اين گمان بود كه شش جام اول عذاب مذكور در مكاشفه ي يوحناي رسول قبلاً ريخته شده است و ادعا كرد كه موعد هفتمين جام عذاب بايد در دهه 1820 باشد. جان تيودور (24) همكار ايروينگ از طريق نشريه ي انتظار صبح (25) اهميت سال 1793 و دلايل اعتقاد به اين امر را كه سال مذكور حاكي از پايان گرفتن سال ميلاد مسيح است، چنين توضيح مي دهد:
اين همان روح نقض پيمان است كه در ماه مه 1793 در فرانسه غالب شد و اعمال عبادي مردم را منسوخ كرد، كتب مقدس را افسانه اي موهوم خواند، با نهايت تحقير به آن ها پرداخت، هفته ها را با دهه ها تغيير داد، سال جمهوريت را جايگزين مبدأ تاريخ مسيحي كرد و تا جايي كه تأثير نقض پيمان گسترش يافت با منسوخ كردن پيشگويي هايي كه بقا و قدرت متون مقدس منوط به آن ها بود، اين دو سند را مقهور كرده، از بين برد. (26)
در سال 1826 ايروينگ با ديدگاه هاي مانوئل لاكونزا (27) راهب يسوعي (28) اهل اسپانيا، آشنا شد. لاكونزا كه از انحرافات كليساي رم ناراضي بود، كتابي با نام مستعار خوئان يوزافات بن ازرا (29) نوشت كه براي اولين بار در سال 1812 در اسپانيا منتشر شد. (30) در حالي كه اين كتاب اظهار مي دارد كه اثر يك يهودي گرويده به مسيحيت است، عنوان آن چنين بود: بازگشت پرشكوه و شاهانه ي مسيحا. (31) لاكونزا در اين كتاب، كل كتاب مكاشفه بجز سه فصل اول را به عنوان پيشگويي حوادث قريب الوقوع آخرالزمان تفسير كرده است. ايروينگ آنقدر به واسطه ي نظريات آينده گرايانه لاكونزا ( كه نظريات خود وي را منعكس مي كرد) برانگيخته شده بود كه زبان اسپانيولي را در حد تسلط فرا گرفت تا بتواند كتاب لاكونزا را به انگليسي ترجمه و چاپ كند. (32) ايروينگ مقدمه اي 194 صفحه اي به ترجمه آن افزود كه در آن با اعتقاد راسخ، نظريات پيشگويانه خود را درباره ي جهان ارائه داد و ارتداد جهان مسيحيت و به دنبال آن بازگشت يهوديان و بازگشت قريب الوقوع مسيح را پيش بيني كرد. انتشار اين كتاب به انگليسي به خصوص به دليل ارتباط آن با ايروينگ با استقبال گسترده اي روبرو شد. (33)
در آن زمان ايروينگ به خوبي واقف بود كه عملاً عقايدي را به تنهايي اعلام كرده است كه حتي از ديدگاه هاي پيشاهزاره گرايي سنّتي كه خود بيش از يك قرن در بين محافل پروتستان انجيلي مقبوليتي كسب نكرده بود، فراتر رفته بود. (34) ايروينگ با علم به اين كه كليساي رسمي پروتستان انجيلي عقايد او را نامتعارف شمرده اند. مرعوب به نظر نمي رسيد. در عوض، به نظر مي رسيد كه از اين سوء شهرت لذت مي برد:
من اين سه نكته ي عقيدتي راجع به كليساي غير يهود، (35) كليساي يهودي و جهاني آينده، رجعت جسماني مسيح براي تخريب يك امر و ساختن امر ديگر را در نهايت شجاعت با استناد به نوشته هاي مقدس از شنبه تا شنبه با جد و جهد تام، و در عين حال با ترس و لرز دفاع كردم... در آن زمان حتي يك نفر را در ميان برادران مبلغ سراغ نداشتم كه در اين موضوعات با من هم عقيده باشد... آموزه هايي كه بسيار جديد و عجيب با زباني اين چنين خشن و سرسختانه... درباره ي عقوبت هاي كوبنده در آستانه ي ظهور خجسته هزاره بود... اما هر چه بيشتر بررسي مي كردم، بيشتر متقاعد مي شدم و تصميم گرفتم كه به رغم تك و تنها بودن بر اين سه آموزه ي مهم برگرفته از كتب مقدس در برابر همه ي كساني پافشار كنم كه ملتزم به دفاع از اين برداشت عوامانه هستند كه مرحله كنوني غير يهوديان به زودي با فرخندگي دوران هزاره پايان مي يابد و بعد از آن مسيح براي ويران كردن و نابودي همه چيز در نقطه ي پاياني اخيرالذكر خواهد آمد. (36)
ايروينگ ترديدي نداشت كه كليساي غير يهودي به انتهاي كار رسيده است. بدبيني ايرونيگ بر اظهارات هشدار آميز مشابه داربي مقدم بود و قطعاً در ابراز اين هشدارها راجع به « كليساي رو به انحطاط» و انتظار « مرحله» آينده يهود تأثيرگذار بود. (37) ايروينگ با استناد به پيش بيني هايي كه عيسي در باب 24 انجيل متّي راجع به ويراني بيت المقدس مطرح كرده بود، تأكيد داشت كه اين پيشگويي ها نشانه رمزي ( 38) و خبر پيشاپيش راجع به نابودي قريب الوقوع كليساست. وي مي نويسد، « دليل اين كه چرا ويراني بيت المقدس مي تواند نشانه و خبر پيشاپيش نابودي جهان مسيحي غير يهودي باشد، آن است كه نابودي هر دوي آن ها انتقام خدا (39) از كليساي منحرف و اصلاح ناپذير است». (40)
ايروينگ مصرانه ادعا مي كرد كه حتي كليساهاي پروتستان انجيلي، كتاب مقدس را « كنار گذاشته» اند و بيش از انجيل به خواندن عصر خود پِين (41) مقيّدند.
« عقل تماماً كافي شمرده مي شود... كليسا در حالت عدم تقيّد به مذهب (42) به سر مي برد». (43) ايروينگ راجع به اين موضوع واكنشي را از خود نشان داد كه زندگي نامه نويس او آرنولد داليمور (44) آن را « تندي متعصبانه و جزم انديشي بي باكانه» (45) خوانده است. اكثر افراد او را پيامبر، در حالي كه بعضي ديگر او را « شيادي خيالباف» (46) مي پنداشتند.
در اولين روز از موسم پيش از ميلاد مسيح در سال 1826، درست همان سالي كه ايروينگ مشغول ترجمه كتاب لاكونزا بود، هِنري دراموند (1786- 1860) بانكدار، سياستمدار و بخشدار ارشد ساري (47) (48) در خانه اش واقع در آلبري پارك، پذيراي گروهي منتخب در حدود بيست نفر ميهمان مدعو شد تا با همديگر راجع به مسائل مربوط به « تحقق نزديك پيشگويي ها» (49) بحث كنند. چندي پيش از اين در سال 1826، ايروينگ با همكاري لوئيس وي و جيمز هاتلي فرئر انجمن بررسي پيشگويي (50) را تأسيس نموده بود. (51) با اين حال با پيشنهاد دراموند سرانجام نشست هاي آنان تابع نشست هايي شد كه در آلبري تشكيل مي شد. در سال 1828 دراموند كتاب خود با عنوان گفتگوهايي درباره ي پيشگويي (52) را چاپ كرد كه در آن مانند ايروينگ تأكيد كرد كه خدا به زودي كليساي مرئي را عقوبت مي كند و قوم يهود را به فلسطين باز مي گرداند. او پيش بيني كرده بود كه « در طول زماني كه اين عقوبت ها بر جهان مسيحيت نازل مي شود، يهوديان به سرزمين مقدس برگردانده مي شوند». (53)
ادوارد ميلر توضيح مي دهد كه چطور محفل آلبري « توانست به تعمق در مسائل پيشگويانه مهمي بپردازد كه در حال حاضر به طور مبرم به جهان مسيحيت مرتبط است». (54) كولامبا فلِگ (55) اهداف آنان را اين گونه شرح و بسط مي دهد:
كنفرانس هاي آلبري با اين هدف تشكيل مي شد كه كتب مقدس- و به ويژه نوشته هاي مشتمل بر پيشگويي- را با نگاهي به تفسير رويدادهاي سياسي و اجتماعي روز بررسي كند و نيز ميزان تحقق پيشگويي هاي كتاب مقدس در طول زندگي مسيح و تاريخ كليساي مسيحي تا زمان حاضر را معيّن سازد و بدين سان تشخيص پيشگويي هايي را كه در آينده تحقق مي يابد، ميسور سازد. (56)
اشخاص حاضر در آلبري براي اين كنفرانس هايي كه در طول ايام باشكوه رجعت برگزار مي شد، عبارت بودند از لوئيس وي و جوزف وولف، از انجمن يهوديان لندن، هاتلي فرئر و هيو مك نيل (57) كه در سال 1830 پيشگويي هاي راجع به ملت يهود (58) را منتشر كرد. (59) مك نيل مانند ايروينگ و دراموند از جايگاه مستقل يهوديان قطع نظر از كليسا و در چارچوب دوره ي خاصشان طرفداري مي كرد. او همچنين توبه ي قريب الوقوع و بازگشت يهوديان و سرانجام برتري آنان را بر روي زمين، كه مايه ي بركت براي همه جهانيان است، پيش بيني مي كرد. (60) ميلر نفوذ نص گرايي لوئيس وي را بر ايروينگ و محفل آلبري تأييد مي كند:
جلسات آن كساني كه به مسئله تحقق فوري پيشگويي علاقمند بودند و بر اساس شيوه تفسيري ويژه اي كه در آن هنگام ايروينگ و دوستانش اتخاذ كرده بودند، دلمشغول حل كاربرد آن بودند، ريشه در پيشنهاد آقاي لوئيس وي به آقاي دراموند داشت. (61)
كنفرانس هاي ديگر سالانه در طول موسم پيش از ميلاد مسيح، بين سال هاي 1826 تا 1830 در آلبري برگزار مي شد. تقريباً دو سوم كساني كه حضور مي يافتند مثل لوئيس وي و دن يل ويلسون كه بعداً اسقف شهر كلكته شد، از آنگليكان هاي معتقد بودند. افراد ديگر، از كليساي موراوي، كليساي اسكاتلند و كليساهاي مخالف كليساي آنگليكان و خانم پاورسْكورت، (62) اس. پرسيوال (63)، پسر نخست وزير و اي. سايمون (64)، رييس موسسه ي پناهندگي سياسي يهوديان (65) در لندن، هم شركت مي كردند. (66)
ايروينگ فضاي اولين كنفرانس را اين گونه شرح مي دهد: « ما شش روز را در زير سقف مقدس و مهماندوست كاخ آلبري (67) سپري كرديم... هيچ جلسه اي، از نخستين آن ها كه در بيت المقدس برگزار شد تا اين زمان، بيش از پيش منظم، سازمان يافته و ملهم از روح عشاي رباني به نظر نمي رسيد». (68) ايروينگ كنفرانس هاي آلبري را « پارلمان پيامبري» (69) و « مكتب پيامبران» مي خواند. (70) يادداشت هاي او حاكي از اين است كه او قبلاً بين اهداف مستمر خدا براي يهوديان در سرزمين برگردانده شده و اهدافي كه شامل كليسا مي شود، تفاوت قائل بود:
بر سر امور زير، اتفاق نظر كامل وجود دارد:
1. مقدر نيست كه انتقال از مرحله ي كنوني مسيحيت به هزاره ي سلطنت مسيح با افزايش تدريجي تبليغ انجيل به طور نامحسوس صورت گيرد بلكه تقدير آن است كه اين مرحله با نزول عقوبت هايي به پايان رسد و به همان طريقي كه دوره ي يهوديان به پايان رسيده است، دوره ي كنوني هم با نابودي كليساي مرئي و دولت آن خاتمه يابد.
2. در طول دوره اي كه اين عقوبت ها در جهان مسيحيت نازل مي شود، يهوديان هم به سرزمين خود باز خواهند گشت.
3. عقوبت ها با آنكه منحصر به جهان مسيحيت نيست، عمدتاً بر آن نازل مي شود و با آن بخش از كليساي خدا شروع مي شود كه بيشتر مورد توجه خدا بوده است و از اين رو بيشترين مسئوليت را دارد.
4. مقدر است كه بعد از پايان گرفتن اين عقوبت ها دوره ي سعادت همه ي انسان ها و حتي حيوانات فرا رسد كه معمولاً آن را هزاره ي سلطنت مسيح مي نامند.
5. دوره 1260 ساله ي مهمي با پادشاهي يوستينيان آغاز شد و با انقلاب فرانسه خاتمه يافت و جام هاي عذاب مكاشفات يوحنا از آن بعد بر روي زمين ريخته شد؛ طولي نمي كشد كه خداوند خجسته ما ظهور مي كند و از اين رو وظيفه تمام مؤمنان آن است كه با عزم راسخ اين مطالب را به اطلاع تمام انسان ها برسانند. (71)
به گفته ميلر تفسير پيشگويي ها در كنفرانس 1827 « سرفصل مشخص تر » يافت كه از مفاهيم كلي درباره ي بازگشت يهوديان به بيت المقدس و رجعت دوم عيسي آغاز شد و آنگاه به طور مفصل تر به كاربرد « زمانه و ايام » دوره ي حاضر پرداخته شد. « گمان مي شد كه جام عذاب مكاشفات يوحنا در سال 1798 بر سرزمين روم ريخته شده است و نتيجه گيري مي شد كه بازگشت خداود ما [ مسيح ] در سال 1847 اتفاق خواهد افتاد». (72) ميلر از روي مدارا متذكر مي شود كه با اين « روش تفسير دقيق، آنان بر حسب مبناي ضعيفي به خود جرأت داده و اظهار نظر كرده اند». او توضيح مي دهد كه چطور در طول كنفرانس مرگ دوك رايشِشتات (73) پسر ناپلئون، اخبار مي رسيد. يكي از مفسران [ بعد از شنيدن اين خبر ] از جايش پريد و گفت « اين خبر نمي تواند درست باشد چون تمام اين تفسير را به هم مي ريزد». پيش از اين ناپلئون جوان را همان دجال مكاشفات يوحنا (74) مي پنداشتند. (75) جالب اين كنفرانس 1827 نيز عدم تمايل ساير رهبران انجيلي معروف فرقه ي كلاپام (76) نظير ويليام ويلبرفورس (77) را براي تشريك مساعي محكوم كرد. (78)
كنفرانسي كه در سال 1828 برگزار شد، بر نظرپردازي درباره ي بازگشت قريب الوقوع يهوديان تأكيد ويژه اي داشت. مك نيل شواهد اثبات كننده اي را ارائه كرد كه فردي به نام آقاي سارگون در سال 1822 در گزارش خود به انجمن يهوديان لندن (LJS) در دسترس قرار داده بود؛ اين گزارش ادعا مي كرد كه « اسباط گمشده» در هندوستان و چين پيدا شده اند و خود را بني اسرائيل مي نامند و در آرزوي بازگشت به سر مي برند:
... آنها تقريباً بدون استثناء نام هاي يهودي اما با پسوندهاي فارسي دارند...
آنها فرزندان خود را ختنه مي كنند... آنها اعمال روز كيپور (79) را بجا مي آورند... خود را يهودي گوره (80) يا يهوديان سفيد مي نامند... آنان يهوديان عرب را برادران خود مي دانند... آنان منتظر مسيح هستند و اين كه روزي به بيت المقدس باز خواهند گشت. (81)
ايروينگ در همان سال كتاب ديگري بالغ بر 500 صفحه تحت عنوان روزهاي فرجامين: گفتاري درباره ي نشانه هاي شوم عصر ما و تأييدي بر پرمخاطره و فرجامين بودن روزهاي اين عصر (82) منتشر كرد. عنوان فصل اول چنين بود: « مقدمه: اثبات پايان اسارت يهود و پراكندگي غير يهوديان در دوران آخرالزمان و روزهاي فرجامين متون مقدس». ايروينگ قاطعانه معتقد بود كه مسيح در طول چند سال آينده و يقيناً در دوره ي حياتش باز خواهد گشت. ايروينگ همچنين معتقد بود كه او آن قدر زنده مي ماند تا نبرد نهايي آرماگدون در رجعت دوم عيسي و آغاز هزاره ي سلطنت مسيح را ببيند: (83)
من معتقدم كه زمانه و كمال زمانه (84) كه بارها درعهد جديد ذكر شده، به دوره ي بزرگي اشاره دارد كه بر حسب شرايط بر شمرده مي شود... حال اگر اين استدلال درست باشد ( چنان كه اندكي مي توان ترديد داشت كه هزار و دويست و شصت روز در سال 1792 و سي روز اضافي ديگر هم در سال 1823 به پايان رسيده باشد )، ما هم اكنون وارد روزهاي واپسين شده ايم و طبق زندگي عادي انسان، بسياري از ما تا پايان آن زنده خواهيم بود. اگر اين گونه باشد، اين موضوع كه كار كشيشي امسال را با آن آغاز كرده ايم، در واقع داراي اهميت بسيار زيادي خواهد بود. (85)
ايروينگ به نظرپردازي در اين باره پرداخت كه رجعت دوم « هفتاد و پنج سال بعد از 1793 مشخص مي شود» و اتفاق خواهد افتاد. (86) نشريه ي كريستين آبزِرور (87) خاطرنشان كرد كه فرجام شناسي ايروينگ در ميان اكثريت پروتستان هاي انجيلي كه در سال 1828 هنوز نسبت به تبليغ مذهبي رويكرد پساهزاره گرايانه داشتند، اختلافات شديدي پديد آورد:
اخيراً مسئله اي را راجع به حكومت هزار ساله مسيح به شدت دامن زده اند بدين معنا كه آيا سعادت آخرالزمان (88) با عقوبت هاي الاهي آغاز مي شود و يا با رحمت الاهي. طرفداران ديدگاه اول از جمله آقاي ايروينگ و آقاي مك نيل با قاطع ترين بيان، از اوضاع فاسد و رو به وخامت جهان سخن مي گويند. آنان جهان مسيحيت را در آستانه ي سقوط مي بينند. آنان كتاب مقدس و انجمن هاي تبليغي ما را نه وسيله اي براي آغاز سعادت آخرالزمان و نه نويد بخش رحمت (89) براي سراسر جهان مي دانند، بلكه آن ها را پيام آوراني مي پندارند كه معدودي از رهبران برگزيده (90) را جمع مي كنند و پيمانه ي شرارت را لبريز مي كنند تا خدا، جهان غرق در گناه را با خشمش درهم كوبد و مرحله اي كاملاً جديد يعني همان هزاره ي سلطنت شخصي مسيح را همراه با قديسانش به منصه ي ظهور رساند. (91)
يك سال بعد در كنفرانس 1829 آلبري، دو مورد از شش موضوع توافق شده باز هم به يهوديان مربوط مي شد. « عصر مسيحيان مانند يهوديان ناگهان با داوري ها خاتمه مي يابد؛ و يهوديان در طول اين داوري ها به سرزمين خود برگردانده مي شوند». ببينگتون ادعا مي كند كه انتظارات يأس آور شركت كنندگان آلبري ناشي از اميدهاي خوش بينانه آنها براي يهوديان بود. (92)
گزارش كنفرانس هاي آلبري از سال 1828 از طريق فصلنامه اي كوتاه مدت ولي بسيار تأثيرگذار در زمينه پيشگويي با عنوان انتظار صبح كه دراموند آن را منتشر مي نمود، مخاطبان بيشتري يافت و اين مجله با استفاده از بهترين كاغذ موجود و نيز سردبيري عالي، دستاوردي وزين قلمداد مي شد. (93) اكثر مقالات بدون امضا بود هر چند معروف است كه دراموند، تيودور و كارلايل (94) نويسندگان آن ها بودند. (95) اكثر مقالات راجع به ابعاد فرجام شناسي بحث مي كرد هر چند مقاله هايي با نام ايروينگ به بشريت مسيح و تجليات روح القدس مي پرداخت.
همان طور كه در مقاله بعد روشن مي شود، قبل از طرح ابتدايي و آشفته تدبيرگرايي داربي، كه در سال 1836 چاپ شد، طرح بسيار پيشرفته تري برگرفته از نتايج كنفرانس 1830 آلبري در مجله ي انتظار صبح در سال 1831 به چاپ رسيده بود. « هيچ كدام از آن ها از لحاظ گستردگي و پيچيدگي با طرحي كه در آلبري بسط يافت و در نشريه ي انتظار صبح منتشر شد، قابل مقايسه نبود». (96)
از نظر دراموند تاريخي پيدايش كليساي رسولي كاتوليك (97) كه از جمع آزاد پيروان ايروينگ تشكيل شده بود، به پايان يافتن انتشار انتظار صبح بر مي گردد، احتمالاً به اين دليل كه باني خير آن، هنري دراموند و نيز سردبير آن، تيودور از رهبران كليساي جديد گرديدند. (98) دراموند مي نويسد: « معدود سردبيراني هستند كه سخني توديعي (99) بدين سان داشته باشند».
اينك پيروان مسيح و پيروان دجّال در حال گردآمدن هستند. مسيح فرزندان خود را در كليساي حقيقي جمع مي كند تا در آن جا به او خدمت كنند و با خدمت به او براي بازگشت او آماده شوند؛ شيطان هم لشكريان خود را تحت لواي ليبراليسم جمع مي كند تا پيشاهنگ انسان تباهي آور يعني شخص دجال باشند. مسيح، براي تداوم كار مزبور، خواهان خدمات تقريباً همه مسئولان ثابت اين مجله بوده است؛ و مسيح نهايتاً از سردبير مجله خواسته است كه شبان كليسايش (100) باشد و تمام وقت خود را به وظايف ويژه ي حمايت از يك ششم پيروان مسيح در لندن و نظارت بر آنان اختصاص داده است. اينك سردبير متناسب با اين درخواست عالي تصميم گرفته است كه تمام زندگي خود را در اين راه وقف كند و در عين حال انتشار انتظار صبح را متوقف كرده است زيرا او چنين مسئوليت خطيري را به احدي ديگر واگذار نخواهد كرد. (101)
تيموتي استانت (102) نيز اظهار مي كند كه كليساي رسولي كاتوليك (CAC) بر اثر نفوذ ايروينگ بر بعضي از شركت كنندگان كنفرانس هاي آلبري كه « معتقد بودند مواهب خاص عصر رسولي، عطيه ي ابدي كليسا بود كه تنها بر اثر وظيفه نشناسي مسيحيان از آن ها محروم شدند». (103) جي. دي. داگلاس خاطر نشان مي كند كه بسياري از پيروان ايروينگ كه منتقدان آنان را ايروينگيان (104) مي نامند، (105) همان پرسبيتري هاي پيشين بوده اند كه بالاخره عضو كليساي رسولي كاتوليك شدند. (106) پترسون (107) ارزيابي مفيد ذيل را از ميراث ايروينگ و محفل آلبري بيان كرده است:
محفل آلبري ثمره ي عصر خويش و بنابراين الاهياتي بود كه گرايش شديد مكتب رمانتيك به تمام نظام هاي جامع و بي نظير، روش شناسي عقلاني روشنگري و مجادلات نظري پيروان ايروينگ شكل گرفته بود. اين امور دست به دست هم داد تا نظامي شكل بگيرد كه تلويحاً مسلّم فرض مي شد كه وحي نهايي خدا است. ماهيت تدريجي وحي (108)، ماهيت نبوي كتاب مقدس، اسلوب تفسيريِ ظاهري- رمزي (109) و فلسفه تاريخ خاص، مشخص كننده ي رويكرد آنان به الاهيات و كتاب مقدس بود و كل برنامه ي نظام مند آنان را اجتناب ناپذير ساخت. ويژگي خود كمال بخش محفل آلبري مهر تاييدي بر اعتبارش بود كه اين امر به نوبه ي خود محفل مزبور را در نظام و چشم اندازي محصور كرد كه ديگر نمي توانست چيزي ديگر را ببينند. (110)
مرگ زود هنگام ادوارد ايروينگ در 1834 در يك تور تبليغي اسكاتلند، قدرت پنجاهه گرايانه (111) و نظريات هزاره گرايانه راجع به روزهاي فرجامين، هدايت كليساي رسولي كاتوليك به دست هنري دراموند، اميد بازگشت يهوديان در نزد افرادي همچون لوئيس وي و انجمن يهوديان لندن و آرمان پيشاهزاره گرايي تدبير مدار كه توسط جان نلسون داربي و همكاران وي در جمعيت اخوان شكل گرفته بود، از درجه اعتبار ساقط كرد.

2. جان نلسون داربي و ظهور تدبيرگرايي (1800- 1882)

اكثر افراد، جان نلسون را پدر تدبيرگرايي و اثرگذارترين شخصيت در گسترش ثمره ي آن، يعني صهيونيسم مسيحي مي دانند. (112) داربي در ابتدا كشيش منصوب كليساي ايرلند در سال 1825 بود ولي مانند ايروينگ به عنوان مرتد از كليساي آنگليكان و كليساهاي مخالف (113) كناره گيري كرد. قضيه داربي ناشي از مخالفت او با اسقفش راجع به اين انتظار بود كه نوكيشان كاتوليك ملزم به اداي سوگند وفاداري به شاه انگليس بودند. (114) داربي بعدها نوشت: « ديگر نشانه اي از جلال مسيح در كليسا به صورت وحدت وجود ندارد». (115) تحليل او از چشم انداز كليساهاي معاصر (116) به تدريج بدبينانه تر، داورانه تر و فرقه اي تر مي شد. پاسخ مكرر او بيانگر اين بود كه «كليسا رو به زوال است». (117) او همچنان اصرار مي ورزيد كه انحطاط كليسا صرفاً ناشي از اختلافات فرقه اي نيست بلكه به اين دليل است كه « ... ماهيت كلي و هدف اصلي كليسا آنقدر دچار انحراف شده كه با هدف اصلي تأسيس آن كاملاً مخالف است». (118)
فرجام شناسي فراگير برخاسته از جنبش بيداري بزرگ قرن هيجدهم در اصل، پساهزاره گرا و الهام بخش خوش بيني زياد و انگيزه تازه اي براي گسترش جهاني هيئت هاي تبليغي بود. (119) داربي به پيروي از خط مشي ايروينگ با چنين ديدگاهي نيز به شدت مخالفت مي كرد. در سال 1840 وي تأكيد كرد:
ما بايد منتظر وقوع گناه باشيم، تا اين كه آنقدر فاحش شود كه داوري خداوند در مورد آن ضرورت يابد... من متأسفم كه بسياري از آرزوهايي كه براي فرزندان خداوند ارزشمند است، در اين شامگاه لطمه خورده است؛ منظورم اميد آنان به نشر انجيل در سراسر جهان در طول مرحله ي كنوني است. (120)
ديدگاه هاي پساهزاره گرايانه و متمايز داربي ناگزير متأثر از هم مشرباني بود كه داربي در كنفرانس هاي پيشگويي با آنان ملاقات داشت؛ اين كنفرانس ها، كه از الگوي مشابه كنفرانس هاي آلبري پيروي مي كرد، از سال 1830 تا 1833 در نزديكي دوبلين با حمايت مالي بانو پاورسكورت برگزار مي شد. (121)
اما كنفرانس هاي پاورسكوت به تدريج تحت تأثير رهبري بانفوذ و فرهمندانه ي شخص داربي شكل گرفت. (122) اين انجمن هاي اختصاصي پيشگويي كه به تفسير بدبينانه ي رويدادهاي جهان و بازگشت قريب الوقوع مسيح مي پرداخت، تخطئه ي كليساهاي رسمي توسط داربي را مورد تأييد قرار مي داد. روي كد (123) تأكيد مي كند كه، « او خود را وسيله خدا مي دانست، كه بار سنگين دعوت فوري از قوم برگزيده ي خدا براي ترك مجامع محكوم به عذاب، بر دوش او نهاده شده بود». (124)
در حالي كه پنج كنفرانس سالانه آلبري نتوانست بيش از چهل نفر را گرد هم آورد، كنفرانس پاورسكورت در 1831 حدود چهارصد نفر از انجيلي هاي « برگزيده» (125) را از سراسر بريتانيا و ايرلند مجذوب خود كرد. (126) رهبران اخوان حاضر در قصر پاورسكورت عبارت بودند از: جي. ان داربي، جورج مولر، (127) هنري سولتا (128) و جان سينگ (129)، جِي. جي. بلت (130) و هنري كرِيك (131)
آخرين كنفرانس در سال 1833 با اختلاف نظر ميان كساني كه طرفدار كليساهاي اخوان بودند و كساني كه نسبت به كليساهاي رسمي همچنان احساس وابستگي مي كردند، به پايان رسيد. كد مي گويد بانو پاورسكورت كه زماني مايل به ازدواج با داربي بود، به خاطر اين مسئله گريان بود. (132) داربي در نامه اي به سردبير نشريه پيك مسيحي (133) به ذكر بعضي از موضوعات مناقشه آميز مورد بحث در كنفرانس پيشگويي مي پردازد كه در سپتامبر 1832 در قصر پاورسكورت برگزار شده بود:
اعتقاد به بازگشت شخص دجال مورد اتفاق بود... بحث درباره ي موضوع دجال به شرح و بسط مفصّل كتاب مقدس و نيز درك سودمند سرشت دجال كه در اثر آن به فعاليت در ميان ملت ها مي پردازد، منجر شد، هر چند هيچ نتيجه ي قطعي اي از اين بحث به دست نيامد . ولي كساني كه با اين موضوع آشنا بودند، اعمال دجال در ميان يهوديان و در اورشليم با صراحت بيشتري مورد تصديق قرار دادند. (134)
ديگر موضوعات مورد بررسي عبارت بودند از: شيوه ي نقل مطالب عهد عتيق درعهد جديد، ماهيت نبوي (135) هر كتاب، نظرپردازي درباره ي تعيين زمان و نشانه هاي آمدن دجال و مهم اين كه « بر اساس كدام عهد، يهوديان سرزمين مقدس را حفظ كردند و حفظ خواهند كرد؟... كتاب مقدس راجع به رويدادهاي كنوني و ماهيت اخلاقي آن ها چه توصيفي دارد؟» (136) تا سال 1840، كه داربي يازده سخنراني راجع به پيشگويي با عنوان « اميدهاي كليساي خدا» (137) در شهر ژنو ايراد كرد، پاسخ اين سؤالات، حداقل در ذهن خود وي، بسيار واضح بود. او در پنجمين سخنراني خود راجع به « گسترش فساد بر روي زمين» (138) چنين گفت:
آنچه كه ما درصدد پرداختن به آن هستيم، روشن خواهد كرد كه به جاي اميد بستن به گسترش مداوم خوبي ها بايد منتظر اشاعه تبهكاري باشيم؛ و روشن خواهد كرد كه اميد به اين كه زمين قبل از انجام داوري خداوند و اتمام اين داوري بر روي زمين، آكنده از معرفت به خداوند مي شود، خيالي باطل است. ما بايد منتظر وقوع شرارت باشيم و اين شرارت آنقدر فاحش مي شود كه داوري خداوند در مورد آن ضرورت مي يابد... به راستي جهان مسيحيت كاملاً به فساد كشانده شده است. دوره ي غير يهوديان مملو از پيمان شكني بوده است. آيا مي توان آن را اصلاح كرد؟ اصلاً! محال است. (139)
علي رغم نشانه هاي تأثير ايروينگ در انديشه هايي مانند كليساي رو به انحطاط (140) و مرحله آينده ي يهوديان، داربي به ندرت تأثير شخص ديگري را در شكل گيري ديدگاه هاي الاهياتي خويش مي پذيرد. (141) با اين وجود در مجموعه ي 34 جلدي داربي فقط يك بار به ايروينگ اشاره شده است. اين اشاره، پذيرش تلويحي تأثير ايروينگ است و ليكن داربي در سياق عبارتش از پيشگويي هاي موهوم پيروان ايروينگ (142) و كليساي رسولي كاتوليك (143) فاصله مي گيرد.
جامع ترين بيان پرهيزگاري و قداست چيزي را ثابت نمي كند. آن ها را در نوشته هاي ايروينگ يافته ايم حقيقتي بسيار مبارك و ارزشمند است؛ در جايي كه چنين حقايقي وجود دارد، نوشته هاي ديگر چندان قابل ذكر نيست. (144)
داربي چهره اي پرجذبه و شخصيتي ذي نفوذ بود. او يك سخنران داراي نفوذ كلام و مبلّغي متعصب براي عقايد تدبيرگرايانه اش بود. او شخصاً كليساهاي اخوان را در آلمان، سوئيس، فرانسه و ايالات متحده آمريكا بنا نهاد و كل كتاب مقدس را ترجمه كرد. (145) كليساهايي كه داربي و همكارانش بذرهاي تدبيرگرايي پيشاهزاره اي ايجاد كردند، به نوبه خود مبلّغاني را به آفريقا و جزاير هند غربي، استراليا، نيوزيلند فرستادند و طنز قضيه كار كردن در ميان اعراب فلسطين است. تا زمان مرگ او در سال 1885 حدود 1500 كليساي اخوان پليموت (146) در سراسر جهان تأسيس شده بود.
از سال 1862 به بعد نفوذ پردامنه او بر كليساهاي اخوان در بريتانيا به خصوص بر اثر تفرقه ميان كليساهاي آزاد و منفرد اخوان (147) در سال 1848 رفته رفته كاهش يافت. (148) به همين علت داربي ايام بيشتر و بيشتري را در آمريكاي شمالي گذراند و در طول بيست سال پس از آن هفت بار مسافرت كرد. سندين (149) تخمين مي زند كه داربي چهل درصد عمر خود را در ايالات متحده آمريكا سپري كرد. (150) او در طول اين سفرها به تدريج نفوذ فزاينده اي بر رهبران انجيلي (151) همچون جيمز. اچ. بروكس (152) دوايت ال. مودي، (153) ويليام بلكستون (154) و سي. آي. اسكوفيلد داشت. عقايد او به شكل گيري و پيدايش مدارس انجيلي كتاب مقدس (155) و همچنين كنفرانس هاي « پيشگويي» كمك كرد، امري كه بر جنبش پروتستان انجيلي و بنيادگرايي ايالات متحده بين سال هاي 1875 و 1920 تأثير فراواني به جاي گذاشت. (156)
كلارنس باس (157) در تاريخ دقيق خود از تدبيرگرايي، تأثير ابدي داربي بر جنبش پروتستان انجيلي آمريكا را چنين توصيف مي كند:
همين بس كه بگوييم او با شخصيت خود، نهضتش را مشهور كرد. بدون ترديد، عمده فضاي معنوي (158) اين نهضت متعلق به نفوذ اوست؛ و يقيناً اصول تفسيري (159) آن و تقسيم مرزبندي شده ي طرح رستگاري بخش خدا، (160) شيوه ي ظاهري آن در تفسير پيشگويي و روح جدايي طلبانه (161) اين نهضت مي تواند نشأت گرفته از همين شخصيت باشد. (162)
بنيامين نيوتن يكي از همراهان اوليه داربي در پليموت نيز نويسنده ي فعالي در حوزه ي موضوعات پيشگويي شد و به نظريه پردازي درباره ي تعيين زمان بازگشت خداوند دامن زد.

3. بنيامين نيوتن و تأثير نظرپردازي پيشگويانه (1807- 1899)

نيوتن يكي از اولين رهبران جمعيت اخوان بود و كتاب هايش به مناسبت هاي متعددي در دهه ي 1850 و دهه ي 1900 تجديد چاپ شد. (163) او در تفسير اوضاع سياسي اروپاي معاصر در پرتو پيشگويي كتاب مقدس تخصص داشت. (164) به عنوان مثال، اين حقيقت كه با يكي از اعضاي خانواده راتسچايلد (165) احداث [ يك بانكدار اروپايي ] سلطان عثماني راجع به راه آهن قسطنطنيه- بغداد مذاكره كرد، در نظر نيوتن اهميت فوق العاده اي داشت. او معتقد بود كه اين مسئله يكي از نشانه هاي متعدد الحاق قريب الوقوع نيمه ي غربي و نيمه شرقي امپراتوري روم احيا شده و « قلمرو روم از انگلستان تا رود فرات» با مركزيت رم باشد. (166)
نيوتن راجع به اهميت تحولات ژئوپوليتكي اروپا با ارائه نوشتاري در سال 1859 به تفصيل اظهار مي كند: « به نظر مي رسد كه منافع فرانسه، بريتانياي كبير و اتريش راجع به تهاجم روسيه، بيش از پيش همسان است؛ و به زودي اسپانيا و ايتاليا و يونان هم كاملاً در اين احساس، مشترك خواهند بود». (167) نقشه ي رنگين و پيشگويانه وي از ده پادشاهي تشكيل دهنده ي امپراتوري روم احيا شده، كه در سال 1863 منتشر شد، مركب بود از متنفذترين كشورهاي آن وقت حوزه ي درياي مديترانه يعني فرانسه، اسپانيا، ايتالياي شمالي، ايالات ناپل، اتريش، تركيه، يونان، سوريه و مصر و نيز جزاير بريتانيا. (168) نيوتن به طرز طعنه آميزي در كتاب پيشگويي هاي نبوي و رويدادهاي كنوني آمريكا و روسيه (169) كه اين نيز در سال 1863 منتشر شد، اين نظريه ي در حال بسط را كه آمريكا و روسيه نقش برجسته اي در پيشگويي هاي كتاب مقدس دارند، بي اهميت شمرد:
تا همين اواخر (1863) بسياري اين آرزو را در دل مي پروراندند كه جمهوري خواهي آمريكا و حكومت استبدادي روسيه (170) نهايتاً جهان را بين آن ها تقسيم خواهد كرد. كمترين آگاهي از باب دوم كتاب دانيال تمام اين توهمات را مي زدايد... با اين وجود، تا آن زمان كه ده پادشاهي تشكيل و به صورت حكومت فدرال متحد شوند، شدت قدرتي كه آنها... براي در قبضه گرفتن و كنترل ملت هاي جهان اعمال مي كنند، محسوس نخواهد بود. (171)
نيوتن در حالي كه راجع به تعيين زمان فرا رسيدن اين رويدادها به خود آزادي داده بود، در سال 1879 اظهار مي كند، « براي ما غير ممكن است كه بگوييم آيا اين وقايع، طولاني و مرگبار است؛ يا آيا راه پيشرفت ملت هاي كاتوليك غرب هموار خواهد شد به صورتي كه احياي كشورهاي شرقي به سرعت و به نحو احسن عملي شود». (172)
نيوتن در ديباچه ي بابل: تاريخ و سرنوشت آينده ي آن با اظهاراتي راجع به آينده ي مصر و ديگر كشورهاي شرقي (173) كه در سال 1890 منتشر شد، باز هم تأكيد كرد: « نتيجه ي جنگ اخير با روسيه، كشاندن ممالك ترك (174) به رابطه ي سياسي رسمي با اروپاي غربي بوده است... طرح قديمي امپراتوري روم بار ديگر نمايان خواهد شد». (175)
هر چند برخي اظهار مي كنند كه نيوتن با نقطه نظرات تدبيرگرايانه ي داربي هم عقيده نبود، (176) با اين وجود او در « اعتقادنامه» خود در 1897 بر هفت دوره تأكيد مي كند: « دوره ي آدم، دوره ي پيش از طوفان نوح، دوره ي نوح، دوره ي يهوديان هاجر (177) دوره ي سلطه بخت النصر (178)، دوره ي كليساي ساره (179)، همگي به شكست منتهي شدند». (180)
علاوه بر اين نيوتن معتقد بود كه در طول دوران هزاره « [ مسيح ] تمام قديسانش را يكسره به بهشت « كليساي نخست زادگان» برخاسته (181) ( عبرانيان 12 ) منتقل مي كند؛ و او يهوديان بخشوده شده و قديسان هزاره ي سلطنت را در شاخه ي زميني آن جمع مي كند... در طول اين دوره، يهوديان بخشوده شده از وطن خود خارج مي شوند تا رهبر تمام ملت ها باشند. (182)
با اين وجود انديشه هاي تدبيرگرايانه نيوتن كه براي مدتي به عنوان دستيار ارشد داربي به انجمن خوان پليموت خدمت كرد، به طرز قابل ملاحظه اي از ديدگاه هاي داربي متفاوت بود. نيوتن انديشه ي عروج پنهاني و يا اين كه يهوديان و كليسا تا ابد از همديگر جدا خواهند بود، را رد مي كرد. در عوض نيوتن تأكيد مي كرد كه در پايان هزاره ي مسيح « مرحله " كمال زمان" محقق مي شود و سپس، نه تا آن زمان، كليسا به عنوان يك كل، كامل خواهد بود. قديسان عهد عتيق، قديسان دوره ي كنوني و قديسان دوران هزاره ي مسيح كليساي پرجلال و احدي را تشكيل مي دهند و از شكوه و عظمت حكومت جاودانه خداوندشان مشتركاً بهره مي برند». (183) در اين خصوص، نتيجه ي طرح تدبيرگرايانه ي هزاره اي نيوتن با طرح پيشاهزاره گرايان عهدمدار اندكي متفاوت بود. بنابراين ديدگاه هاي نيوتن نشان مي دهد كه در تدبيرگرايي قرن نوزدهم تنوع ديدگاه وجود داشت همچنان كه امروزه ميان تدبيرگرايان كلاسيك و پيشرو به نظر مي رسد. (184)
در سال 1865، طرح هايي براي بررسي مسيحي (185) (186) اثر نيوتن به علت تأكيدات محكم پساهزاره گرايي مورد تأييد هوراتيوس بانر (187) بنابر واقع شد. در حقيقت حتي چارلز اسپورجن از نيوتن دعوت كرد كه در دانشكده اش ايراد سخنراني كند (188) و « روابط گرم و صميمانه» با نيوتن، جورج مولر و ساموئل تريگليس (189) را « حفظ كرد ». (190) نيوتن مانند اين افراد و بسياري از رهبران مخالف اخوان همچون ويليام كِلي سرانجام با داربي درگير شد و آنان به تلخي از هم جدا شدند. (191) تلقي نيوتن نهايتاً آن بود كه ارجحيت يهوديان بر کليسا از سوي داربي بدعت است، (192) و به نوشته ي يكي از زندگي نامه نويسان نيوتن، اظهار اين كه يهوديان مي توانند بدون ايمان به عيسي مسيح به نوعي مقدس باشند « در حقيقت به اين معنا است كه دو نوع مسيحيت، دو انجيل و دو راه و دو مقصد نجات وجود دارد». (193)
اف. دبليو. نيوتن، يكي ديگر از همكاران سابق داربي، حاصل دغدغه ي تدبيرگرايانه و بدبينانه او را در مورد رجعت دوم و امور تبيلغي اين گونه توصيف مي كند: « اهميت چنين آموزه اي اين است كه نهايتاً از هرگونه فعاليت براي اهداف دراز مدت زميني جلوگيري مي كند».(194) نيوتن اين را با ذكر داستان مردي جوان و خوش استعداد در رياضي كه جوياي نظر داربي راجع به ادامه ي تحصيل در رشته رياضي شده بود، توضيح مي دهد. جواب داربي اين بود: « اگر چنين هدفي را يك انسان دنيا دوست در سر مي داشت، هدف درستي بود. بگذار مردگان، مرده هاي خود را دفن كنند و اهل دنيا به مسائل دنيايي بپردازند... مسيحيان نمي توانند اين گونه رشته ها را مشتاقانه دنبال كنند، مگر اين كه تسليم كفر شوند».(195)
لين ماري لوازم اين جهان نفي كننده ي نگرش تدبيرگرايانه را ترسيم مي كند، نگرشي كه بدبيني پساهزاره گرايي يك قرن پيش را زدوده بود و نيز خود را از پيشاهزاره گراياني كه با تمام وجود به تبشير يهوديان و بازگشت گرايي يهود متعهد بودند، دور نگه داشته بود. ماري اظهار مي كند كه درگيري سياسي و اجتماعي مرتبط با نهضت دين پيرايي، پيوريتان ها و اخيراً ويليام ويلبرفورس، فرقه كلافام و لرد شافتسبري « ديگر، فعاليت هاي قانوني سياسي تلقي» نمي شد:
تعاليم پيوريتان قديم، هم اميد به گسترش عظيم انجيل در زمين و هم اشتياق به ظهور شكوهمندانه مسيح را امكان پذير مي ساخت. تعاليم جديد با معكوس كردن ترتيب اين دو امر، تا آنجا كه به كليساي اين سوي رجعت مربوط مي شود، اميد اول را از اعتبار انداخت، و با قرار دادن رجعت قريب الوقوع به عنوان بخشي ضروري از آنچه پولُس « اميد مبارك» (196) مي ناميد، تأثيرات عملي را در زندگي كنوني مسيحيان پديد آورد... بدبيني كامل درباره ي جهان و خودداري از اتخاذ ديدگاهي دراز مدت نسبت به چشم اندازهاي كليسا در تاريخ به تدريج رويكردهايي لحاظ شدند كه مشخصه هاي درست كيشي (197) بودند. (198)
اين مطلب نشان دهنده ي دغدغه هاي ذهني تدبيرگرايان راجع به پيشگويي و نظريه پردازي پيشگويانه است. اي. بي. اليوت كه رساله اي چهارجلدي در 2500 صفحه راجع به كتاب مكاشفات يوحنّا نوشت و رساله اش در طول 18 سال 5 بار تجديد چاپ شد، نشانه اي از تأثيرگذاري كنفرانس هاي آلبري و پاورسكورت را بر ساير روحانيون پادشاهي بريتانيا بيان كرده است: (199)
در سال 1844 يعني زمان اولين انتشار اثرم راجع به كتاب مكاشفات يوحنّا، اين ديدگاه ها آنقدر با سرعت پيشرفت كرد كه به جاي اين كه اعتقاد به آن ها امري عجيب و نسبتاً ارتداد آميز محسوب شود، مثل زماني كه ايروينگ ترجمه ي بن ازرا (200) را منتشر كرد، اينك به وضوح به عنوان عامل دگرگون كننده، در عمق تفكر ديني رسوخ كرده بود؛ با توجه به اين كه مخالفت رسمي با اين ديدگاه ها بي ثمر بود، به نظر مي رسد آن ها رفته رفته به سوي پيروزي پيش رفتند. (201)
به همين طريق در سال 1866، زماني كه كساني، به تعبير مك نيل « ضد بازگشت گرا» (202) ديدگاه هاي ايروينگ و ديگر شخصيت هاي محفل آلبري راجع به كليساي رو به انحطاط و بازگشت يهود را بدعت عجيب و غريب تلقي مي كردند، مك نيل نيز توانست نگاهي به نسل گذشته داشته باشد: (203)
زماني كه اين سخنراني ها براي اولين بار در سال 1830 منتشر شد، اين موضوع نسبتاً براي كليساي اين كشور جديد بود و در كارزار نهضت اصلاح ديني جايگاهي نداشت و هيچ كدام از چهره هاي سرشناس الاهيات قرن اخير به بحث درباره ي آن نپرداختند. اين موضوع به دنبال تلاش هاي آقاي لوئيس وِي و آقاي هوتري (204) و به خصوص نوشته هاي آقاي فِيْبر و حمايت پرشور آقاي سيمئون بود كه كم كم در معرض افكار عمومي قرار گرفت. (205)
در نيمه دوم قرن نوزدهم تعداد اين افراد به طرز چشمگيري زياد شد به گونه اي كه كنفرانس پيشگويي كه در لندن برگزار شد، تا 1873 مورد حمايت آنگليكان هاي ارشد انجيلي (206) همچون لرد شافتسبري، لرد رادستاك (207) بود. (208)

4. خلاصه اي از ظهور تدبيرگرايي بريتانيا

شجره ي صهيونيسم مسيحي عميقاً در جنبش دين پيرايي و عصر پيوريتان ريشه دارد ولي خاستگاه هاي نمايان آن به عنوان يك جنبش عبارتند از تبليغ، نوشته ها و تلاش هاي تبليغي (209) رهبران پروتستان انجيلي بريتانيا نظير لوئيس وي، چارلز سيمئون، جوزف وولف، چارلز اسپورجن، ادوارد ايروينگ، جان نلسون داربي و بنيامين نيوتن. دو شاخه متمايز از همديگر ظهور كرد، يكي بر اساس پيشاهزاره گرايي عهدمدار كه بر تبليغ مسيحيت تأكيد مي كرد و شاخه ي ديگر بر اساس پيشاهزاره گرايي تدبيرمدار، كه بر بازگشت گرايي تأكيد داشت.
در بريتانيا، آنگليكان هاي مرتبط با انجمن يهوديان لندن و نيز پروتستان هاي مخالف كليساي آنگليكان كه با انجمن بريتانيايي ترويج انجيل در ميان يهوديان احساس نزديكي مي كردند، به پيشبرد تبليغ مسيحيت و اقدامات بشردوستانه (210) در ميان يهوديان اروپا و فلسطين و نيز تلاش براي بازگرداندن آنان ادامه دادند. تا سال 1845 چنين برآورد مي شود كه بيش از 700 روحاني آنگليكان به فرجام شناسي پيشاهزاره اي بازگشت گرا (211) معتقد بودند،از جمله ادوارد بيكرسْتيت (212) رييس انجمن تبليغي كليسا (213) (214) كه بر زندگي لرد شافتسبري (215) و نيز افراد ديگري كه از رهبران انجيلي انگليكان (216) شدند همچون جي. س. رايل (217) اسقف ليورپول (218) تأثير بارزي داشت. در همان موقع، با اختلاف نظر جامعه ي كليسايي در پاورسكورت بر سر اين كه آيا كليسا منحرف شده است و آيا مسيحيان بايد از فرقه هاي خود جدا شوند، نفوذ ايروينگ و داربي در بريتانيا به تدريج كاهش يافت.
با اين وجود، مباني صهيونيسم مسيحي تدبيرگرا (219) و مبتكرانه ي داربي كه اهداف خدا براي يهوديان را متمايز از كليسا مي دانست، از طريق مبلّغان جمعيت اخوان (220) داربي و به خصوص از طريق سفرهايش به آمريكا توانست به طور فزاينده اي مورد حمايت پرشور هم فكران معاصر از جمله دبليو. اي. بلكستون، دي. ال. مودي، جيمز بروكس، آرنو سي. گابلين (221) و سايروس اسكوفيلد قرار گيرد. تأثير آنان بر اين دو شاخه يعني پيشاهزاره گرايي عهدمدار و پيشاهزاره گرايي تدبيرمدار از ميز خطابه و نشريه فراتر رفت و نه تنها بر بنياد گرايي آمريكايي بلكه مهم تر از آن بر سياست خارجي بريتانيا در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم تأثير گذاشت تا در حقيقت سبب پيدايش خود جنبش صهيونيسم يهودي (222) شد.

پي‌نوشت‌ها:

1. Murray, op.cit., p188
ايروينگ هم يکي از پيشگامان جنبش پنجاهه گرا و کرامن گرا بود.
Arnold Dallimare, The life of Edward Irving: The Fore-runner of the Chrismatic Movement. (Edinburgh. Banner of Truth. 1983): Gordon Strachan. The Pentecostal Theology of Edward Irving (Peabody, Massachsetts, 1973)
با اين حال، جورج الدون لَد احياي مکتب پساهزاره اي آينده گرا يا تاريخي قرن نوزدهم را به اس. آر. ميتلند، جيمز تاد و ويليام بورگ نسبت مي دهد. نک:
George Eldon Ladd, The Blessed Hope, (Grand Rapids. Michigan, Eerdtnans, 1956), pp 35-40.
تاريخ انتشار اولين اثر ميتلند سال 1826، جيمز تاد سال 1838 و ويليام بورک سال 1835 است. با وجود اينکه ممکن است. با وجود اينکه ممکن است در حقيقت آنها بر ايروينگ تأثير گذاشته باشند- زيرا ايروينگ خود را مديون هاتلي فريره مي داند و نيز سخنان پيشاهزاره گرايش به اوايل سال 1824 برمي گردد- ولي همچنان در اين امر محق است که ايروينگ را اولين مدافع اين ديدگاه در قرن نوزدهم به حساب آورد.
2. Benjamin Newton
3. Rowland A. Devenport. Albury Apostles, (London, Free Society, 1970).
4. Annan
5. Caledonian Chapel
6. Hatton Gardens
7. De Quincey
8. Murray, op.cit., p188.
9. J.D. Douglas, ’Edward Irving’ The New International Dictionary of the Christian Church, edited by J.D.Douglas, revised edition (Exeter. Paternoster Press, 1978). p517.
10. London missionary Society
11. Continental Society
12. Dallimore, op.cit.. p 61.
13.Babylon and lnfidelity Foredoomed
14. Murray. op.cit., p189.
15. Dallimore, op.cit., p62.
16.Hatley Frere
17. In the foreword to Babylon Infidelity Foredoomed: A Discourse on the prophecies of Daniel and the Apocalypse which relate to these Latter Times, and until the Second Advent, (Glasgow, 1826), Irving acknowledged his indebtedness to Frere’s book, Treaties on the Prophecies of Daniel, see Oliphant, op.cit., p107.
18. Margaret Oliphant
19. Oliphant, op.cit., p189.
20. J. Hately Frere, Notes Forming a Brief Interpretation of the Apocalypse intended to be read in connection with the combined view of the prophecies of Daniel, Edras and St John showing that all prophetic writings are formed upon one plan, (London, J. Hatchard & Sons, [1815] 1850), p2.
21. Ibid.
22. Irving,s circle
23. فلگ اظهار مي کند که ايروينگ راجع به اين موضوع تابع طرح ابتکاري ويليام کانينگهم نيز بوده است: رساله اي درباره مهرها و شيپورهاي آخرالزمان (1813). نک:
Coluinba Graham Flegg. Gathered under Apostles, A Study of the Catholic Apostolic Church, (Oxford, Clarendon, 1992), p325.
24. John Tudor
25. Morning Watch
26. John Tudor, Morning Watch I, December 1829, p563.3 cited in Mark Rayburn Patterson, Designing the Last Days: Edward Irving, the Albury Circle and the Theology of the Morning Watch, Ph D, Kings College, London, 2001, p118.
27. Manuel Lacunza
28. Jesuit
يسوعيان راهباني بودند كه در فرقه مذهبي انجمن عيسي عضويت داشتند؛ اين فرقه در 1534 توسط ايگناتيوس لويالا بنيان گذاري و به تأييد پاپ معاصر وي رسيده بود.
29.Juan Josafat Ben- Ezra
30. Murray, op.cit., pi90. A four volume edition was published in English in 1816.
See Fleg, op.cit., p40.
31.The Coming of the Messiah in Glory and Majesty
32. Dallimore, op.cit., p62.
33. Edward Irving, The Coming of Messiah in Glory and Majesty, by Juan Josafat Ben Ezra a converted Jew, Translated from the Spanish, with a Preliminary Discourse (london, L.B. Seeley & Sons. 1872), pp5-6. Irving"s preliminary discourse was subsequetly published separately and more widely than Lacunza’s own work, see Flegg, op.cit., p235 and fn 126 below.
34. Murray, op.cit., p187.,
35. Gentile church
36. Edward Irving, The Rev. Edward Irving’s Preliminary Discourse to the Work of Ben Ezra entitled the Coming of Messiah in Glory and Majesty, (1859 reprint, pp.7-8).
37. اس. پي. تريگلاس در نامه اي به نيوتون ( اين دو شخص از رهبران سابق انجمن اخوان بوده اند ) در سال 1865 به تمسخر از او مي پرسد: آيا اعضاء انجمن اخوان، آموزه مکتبي خود را از فرقه ايروينگ گرفته اند؟ به نقل از:
T.C.F. Stunt, ‘The Tribulation of Controversy: Dave MacPherson, the Rapture Plot: A Review.’ Berthern Archivists" and Historians’ Network Review (2000).
38. type
39.God,s vengeance
40. Edward Irving, The last Days: A discourse on the Evil Character of These Our Times, Proving Them to be The ‘Perilous Times" and the "Last Days", (London, James Nisbet, 1850), p11.
41. Paine,s Age of Reason
42.Laodicean state
43. Drummond, op.cit., p130.
44. Arnold Dallimore
45. Ibid., p130.
46. Murray, op.cit., p188.
47. High Sheriff of Surrey
48. اين مشايخ دوازده گانه که « فرشتگان » نام دارند به مقام کشيشي کيساهاي آزاد و سرپرستي کليسا منصوب شدند به اين اميد که مسيح در زمان حياتش به آلبري باز خواهد گشت. در نتيجه هرگاه يکي از اين شيوخ مي مرد، جانشيني نداشت تا کسي کشيش کليساي آزاد باشد.
Timothy Stunt, ‘Catholic Apostolic Church", The New International Dictionary of the Christian Church, ed. J.D. Douglas (Exter, Paternoster, 1978), p203.
49. Edward Miller, The History and Doctrines of Irvingism, volume 1 (London, Kegan Paul, 1878), p36.
50. Sociey for the Investigation of Prophecy
51. Flegg, op.cit., p40.
52. Dialogues on Prophecy
53. Henry Drummond, Dialogues on Prophecy, (London, Nisbet, 1828), ppii-iii.
54. Miller, op.cit., p36.
55. Columba Flegg
56. Flegg, op.cit., p36.
57.Hugh McNeile
58. The Prophecies Relative to the Jewish Nation
59. Hugh McNeile. The Collected Works, Vol II. The Prophecies Relative to the Jewish Nation. (London. The Christian Book Society, [1830] 1878).
60. Ibid., pp431 ff.
61. Miller, op.cit., p36.
62. Murray, op.cit., p191.
63. S. Percival
64. E. Simon
65. Jews, Asylum
66. Davenport., op.cit., pp22-23: see also. Miller, op.cit., p41. for another list of participants.
67. Albury House
68. Irving, "Preliminary" op.cit., ppl97-202.
69. Miller, op.cit., p35.
70. Ibid., p42.
71. Ibid., pp44-45.
72. Ibid., p42.
73. Duke of Reichstadt
دوك در بريتانيا به بالاترين مقام نجيب زادگي اطلاق مي شود.
74. Beast of the Apocalypse
75. Ibid.
76. Clapham Sect
گروهي از اصلاح طلبان انگليس كه خواهان لغو برده داري و بهبود شرايط زندان ها و ديگر مسائل حقوق بشر بودند.
77. William Wilberforce
78. Ibid.
79. Kippoor
مقدس ترين اعياد يهوديان عبارتند از: روز تعنيت (روزه)، تِشوبا (توبه) و كپارا (كفاره) گناهان. روز كيپور در روز دهم ماه تيشري و آخرين روز از ده روز توبه واقع مي شود و مثل روز شنبه انجام هر نوع كاري در آن ممنوع است. قبل از آغاز اين روز بزرگ، يهوديان غذايي را با صبر و تأني مي خورند و شمع آمرزش روح را روشن مي كنند و در بيشتر ساعات روز به دعا و استغاثه در كنيسه مي پردازند.
80. Gorah Jehudi
81. McNeile, op.cit., pp433-434.
82. Irving, op.cit.
83. P.E Shaw. The Catholic Apostolic Church, (New York. King’s Crown Press, 1946), p18, cited in Hennell, op.cit, p11.
84. fullness of the times
85. Ibid., pp10-22.
86. Drummond, op.cit., p130.
87. The Christian Observer
88. latter-day glory
89. harbingers of mercy
90. elect vessels
91. The Christian Observer, June (1828), pp398-399, cited in Michael Hennell, Sons of the Prophets. (London, SPCK, 1979), p11.
92. Bebbington, op.cit., p83.
93. Dallimore, op.cit., p93.
94. Carlyle
95. Patterson, op.cit, p341.
96. "The Seven Dispensations" Morning Watch, IV. 134.9f September (1831) cited in Patterson, Ibid., p138.
97. Catholic Apostolic Church
98. دراموند مي نويسد: « بهتر است که تاريخ انتقال انجمن ايروينگيان به کليساي رسولي را از زمان پايان انتشار مجله انتظار صبح در تاريخ ژوئن 1833 تعيين کنيم ». op.cit, p233 هرچندگاهي اوقات ايروينگ را اشتباهاً « مؤسس » کليساي رسولي کاتوليک مي دانند، ايروينگ به عنوان يکي از دوازده رسول آخرالزمان مطرح نبود، به قول فلک، ايروينگ واسطه ارتقاي اين کليسا بوده است که با فروتني منصب خادمي کليسا را پذيرفت.
99.valedictory statement
100. elder in His Church
101. Ibid.
102. Timothy Stunt
103. اظهارات نخستين پنجاهه گرايان اوليه اسکاتلند که يادآور نام ماري کميل و جيمز و مارگارت مکدونالد در سال 1830 است به همراه اظهارات مشابهي در کليساي لندن ايروينگ در سال 1831 نيز در تشکيل CAC و جدايي نهايي آنها از جي. ان. داربي و تدبيرگرايان انجمن اخوان اوليه تأثيرگذار بود.
104. Irvingites
105. J.N Darby, "Remarks on a tract circulated by the Irvingites,’ Collected Writings., Doctorinal, IV, 15, p34.
106. J.D. Douglas, ‘Edward Irving", Ibid., p517.
107. Patterson
108. progressive nature of revelation
109. lieral- typical Hermeneutic
110. Patterson, op.cit.. p166.
111. Pentecostal momentum
112. Donald E. Wagner, Anxious for Armageddon, (Waterloo, Ontario Herald ,\9W Press, 1995,
اين موضوع را چارلز رايري زير سؤال برده است؛ او کسي است که ظاهراً با بيدار کردن مدرکي در نوشته هاي پيرپيورت (1647-1719) و جان ادواردز (1639-1716) و نيز ايزاک واتز (1647-1748) تلاش مي کند که آغاز تدبيرگرايي را حدوداً به 150 سال پيش برگرداند.
Chales Ryire, Dispensationalism, (Chicago, Moody Press, 1995), pp65-71.
113. Dissenting churehes
114. W.G. Turner, John Nelson Darby (London, Chapter Two, [1901] 1986), p17.
115. J.N. Darby. ‘Reflections on the Ruined Condition of the Church,’ The Collected Writings of John Nelson Darby, edited by William Kelly (kingston on Thames, Stow Hill Bible and Trust Depot, 1926), Eccl, I,I,P201.
116.contemporary ecclesiastical scene
117. Darby ‘On the Formation of Churches, Further Developments" Collected., op.cit., Eccl. 1, 1, p303. See also What the Christian has amid the Ruin of the Church’, Collected., op.cit., Eccl. Ill,XIV.
118. Darby, "What is the Unity of the Church?’ Collected., op.cit., Eccl. IV,XX. p456.
119. Murray, op.cit., pp105-185.
120. Darby, "Progress of Evil on the Earth" Collected., op.cit., Prophetic, 1. pp471-483.
121. به عنوان مثال بانو پاورسکورت يک بار يا بيشتر در کنفرانس هاي آلبري شرکت کرد و ادوارد ايروينگ هم در لندن با وي ديداري داشته است. نک:
Iain Murray, The Puritan Hope (Edinburgh, Banner of Truth, 1971), p141.
122. Clarence Bass, Backgrounds to Dispensatinalism, (Grand Rapids, Eerdmans, 1986), p146.
123. Roy Coad
124. Coad, op.cit.. p111.
125. F.Foy Coad, ’Prophetic Development with Particular Refrence to the Early Brethren Movement’, Christian Brethren Research Fellowship Occasional Paper (1966), p24, cited in Murray, op.cit., p200.
126. Ibid., p199.
127. جورج مولر قبلاً با انجمن يهوديان لندن همکاري و براي مدت کوتاه به عنوان دانشجوي مبلغ در ميان يهوديان لندن خدمت مي کرد. هر چند او با اهداف آن همسو بود و مي خواست که به اسم آنها خدمت کند ولي به علت تفکر مستقلش نتوانست قوانين يا حقوق و مزاياي آنها را بپذيرد. در عوض به انجمن اخوان پيوست و در تينموت و سپس بريستول کشيش شد. نک:
William Henry Harding, The life of George Muller, (London, Morgan & Scott. 1914), pp32-44.
128. Henry Soltau
129. John Synge
130. J. G. Bellett
131. Henry Craik
132. Ibid.. p109.
133. Christian Herald
134. John Nelson Darby. Letters of John Nelson Darby, 1832-1868, 1, (London, Stow Hill and Bible Tract Depot), p63.
135. prophetic nature
136. Darby, Letters, op.cit., pp6-7.
137. , The Hopes of the Church of God,
138. ,The Progress of Evil on the Earth,
139. J.N. Darby, Progress of Evil on the Earth’ Collected., op.cit., Prophetic, 1, pp471. 483,486.
140. failing Church
141. According to Scofield, Irving was excluded, not for hersey in doctorine, but for his view of church order.’ Arno C. Gaebelin, The History of the Scofield Reference Bible (Spokane. WA. Living Word Foundation, 1991), p43.
142. Irvingites
143. Catholic Apostolic Church
144. J.N. Darby. Remarks on a tract circulated by the Irvingites’, Collected., op.cit., Doctrinal. IV, 15,p34.
145. Truner, op.cit., p53.
146. Plymouth Brethren churches
147. Open and Exclusive Brethren
148. چون داربي با مسيح شناسي نيوتن مخالف بود اين دو گروه را از هم متمايز کرد: گروهي که به اخوان آزاد معروف بودند و تحت رهبري افرادي مثل جورج مولر و هنري کريک قرار داشتند و گروه ديگر، گروه اخوان حصرگراي هنري کريک بود که شديداً شريعت مدار و جدايي طلب بودند. نک:
G.C. D. Howley, ‘Plymouth Brethern’ The New International Dictionary of the Christian Church, ed. J.D. Douglas (Exeter. Paternoster. 1978). pp789,790.
149. Sandeen
150.Ernest R. Sandeen. Towards a Historical Interpretation of the Origins of Fundamentalism’, Church History 36 (1967), p70, cited in John H.Gerstner,
Wrongly Dividing the Word of Truth (Brentwood, Wolgenmuth & Hyatt,1991), p38.
151. evangelical leaders
152. James H. Brookes
153. Dwight L. Moody
154. William Blackstone
155. evangelical Bible Schools
156. Wagner, op.cit., p.89
157. Clarence Bass
158. spiritual atmosphere
159. interpretative principles
160. redemptive plan of God
161. separatist spirit
162. Bass, op.cit., pp176.
163. B.W. Newton and Dr S.P. Tregelles. Teachers of the Faith and the Future, edited by George Frornow (London, Sovereign Grace Advent Testimony, n.d.).
164. Benjamin Wills Newton, Antichrist, Europe and the East: The Antichrist Future also the 1260 Days of Antichrist’s Reign Future, (London: Houlston & Sons, 1859); Babylon: Its Revival and Future Desolation being the Second Series of Aids to Prophetic Enquiry, (London: Houlston & Sons, 1859); Map of Ten Kingdoms of Roman Empire (London: Lucus Collins. 1863); Babylon: Its Future History and Doom with remarks on the Future Egypt and Other Eastern Countires, 3rd edition (London: Houlston & Sons. 1890).
165. the Rothschilds
166. Newton, Babylon, op.cit., p17.
167. Newton, Antichrist, op.cit., p143.
168. Newton, Map, op.cit.
169. Prophetic Forecasts and Present Events re America and Russia
170. Russian Despotism
171. B.W Newton, ‘Prophetic Forecasts and Present Events Re America and Russia’ (1863) in Teachers of the Faith and the Future; B.W. Newton and Dr S.P. Tregelles, edited by the George H. Frornow (Taunton. Phoenix, n.d.).
172. Newton. Antichrist, op.cit., p146.
173. Babylon: lts Future History and Doom with Remarks on the Future of and Other Eastern CountryEgypt
174. Turkish dominions
175. Newton, Babylon, op.cit., pp145, 150.
شنعار نام عبري پيشين بابل است. جالب اين جاست که چارلز داير تدبيرگراي معاصر حوزه علوم ديني دالاس هم معتقد است که اشارات آخرالزماني وارد شده به بابل در کتاب مکاشفه؛ نه مجازاً بلکه واقعاً به عراق امروزي برمي گردد. نک:
Charles Dyer, the Rise of Babylon, Signs of the End Times, (Wheaton, Illinois, Tyndale House, 1991).
176. Hulse, op.cit., pl58; Swanson, op.cit., p7.
177. The Hagar dispensation of the Jews
178. The Nebuchadnezzar dispensation of power
179. The Sarah dispensation of the church
180. B.W Newton, The Christian Witness, (Plymouth. The Christian Witness and Tract Co., 1838), p302.
181. Risen ,Church of the first-born ones,
182. Fromow, op.cit., pp56-61.
183. Ibid., p63.
184. Charles Ryrie, Dispensationalism, (moody Press, Chicago, 1995), p.214; Criag A. Blaising & Darell L.Bock, ed. Dispensationalism, Israel and the Chruch, (Grand Rapids, Michigan, Zondervan, 1992); Progressive Dispensationalism, (Wheaton, Victor 1993); Robert L,Saucy, The Case for Progressive Dispensationalism, (Grand Rapids. Zondervan, 1993).
185. Propositions for Christian Consideration
186. Fromow, op.cit., pp64-76.
187. Horatius Bonar
188. Ibid., p21.
189. Samuel Tregelles
190. Swanson, op.cit., p7.
191. اساساً به علت ديدگاه هاي متفاوت مسيح شناسي آنهاست. با اين وجود موري تأکيد مي کند که تريگلاس، نيوتن و ديگر افراد انجمن اخوان نخستين با اصرار داربي بر عروج مخالفت مي کردند و اين خود عامل اصلي در بروز اختلافات بعدي شد.
Murray, op.cit., p286.
192. Roy Coad, A History of the Brethren Movement, (Exeter, Paternoster, 1968), p131.
193. Fromow, op.cit., p75.
194. Ibid., p40.
195. Ibid.
196. ,blessed hope,
197. hall-marks of orthodoxy
198. Murray, op.cit.. p202.
199. E.B. Elliott, Horae Apocalypticae, A Commentary on the Apocalypse, 4th edn, 4 volumes (1851), cited in Murray, op.cit., p197.
200. Ben Ezra
201. Elliott, op.cit., vol. 4, p522.
202. anti-restorationists
203. McNeile, op.cit., p213.
204. Hawtrey
205. McNeile, op.cit., preface to new Edition 1866; see also George Stanley Faber,
A Treatise on the Genius and Object of the Patriachal, the Levitical and the Christian dispensations, (London, F.C & J.Revington, 1823) 2 vols.
206. senior evangelical Anglicans
207. Lord Radstock
208. Murray, op.cit., p197.
209. missionary endeavours
210. Humanitarian work
211. premillennial restorationist eschatology
212. Edward Bickersteth
213. Church Missionary Society
214. Ibid.,
215. Kelvin Crombie, ‘Shaftesbury 1801-1885’ Shalom. 3 (2002), pp!6-17.
216. Anglican evangelical leaders
217. J.C. Ryle
218. Bishop of Liverpool
219. dispensational Christian Zionism
220. Brethren missionaries
221.Arno C. Gaebelein
222. Jewish Zionism movement

منبع مقاله :
سايزر، استيون آر؛ (1386)، صهيونيسم مسيحي، ترجمه ي حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد، قم: نشر کتاب طه، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط