در مسائل مربوط به زنان زمينه هاي بررسي و پژوهش بسيار است و کارهاي بر جاي مانده فراوان.
با اين که پس از انقلاب اسلامي، کتاب ها و مقاله هاي فراواني در اين باره نگاشته شده و سمينارهاي بسياري برپا شده است، ولي هنوز کاري در خور انجام نگرفته است. از اين روي، بايسته است پژوهش گران مسائل و معارف اسلامي، با توجّه به گستردگي ميدان تحقيق و گوناگوني موضوع ها، با همتي بلند و عزمي آهنين در اين عرصه به تحقيق و پژوهش هاي بايسته بپردازند و به پرسش هاي گوناگون پاسخ دهند.
از جمله بحث هاي بايسته ي تحقيق و پژوهش، جايگاه زنان در جهان گردي است که در دو بخش پي مي گيريم:
الف) زنان مسلمان جهان گرد
يعني زناني که با اعتقاد و باور به ارزش هاي مکتبي و اسلامي مي خواهند به گردش گري بپردازند.ب) زنان غير مسلمان جهان گرد
يعني زنان غير مسلماني که براي گردش گري به کشورهاي اسلامي سفر مي کنند.در هر دو بخش، با پرسش هاي فراواني رو به رو هستيم که پاسخ هاي بايسته اي را مي طلبد. در بخش نخست با پرسش هايي از اين دست رو به رو هستيم:
آيا سير و سفر و گردش گري زن مسلمان به کشورهاي اسلامي و يا غير اسلامي جايز است يا نه؟ آيا در اين مسئله بين زن و مرد تفاوت است؟
بر فرض جواز، آيا اين حکم، مطلق است يا محدود؟ يعني آيا سير و سفر زن محدود به شرايط و آدابي است که رعايت آن از سوي زن واجب باشد يا نه؟ از باب نمونه:
آيا سيرو سفر زن نياز به اجازه پدر و يا شوهر دارد؟
اگر گفتيم نياز به اجازه است، حدود آن کدام است؟
آيا بين سفرهاي واجب، مستحب و مباح تفاوت است، و يا همه ي اينها يک حکم دارند؟
آيا وجود همراه؛ شوهر يا يکي از محرم هاي ديگر در سفر لازم است يا نه؟
بر فرض اين که زن مجاز باشد بدون همراه مسافرت کند، در صورتي که امنيّت جاني، مالي يا آبرويي او تضميني نداشته باشد، سير و سفر او چه حکمي دارد؟
اگر بداند که براي گردش گري در کشورهاي غير اسلامي، بايد به پاره اي از گناهان و کارهاي زشت تن در دهد، آيا در اين صورت سفر او جايز است يا نه؟ و...
در بخش دوم، يعني زناني که براي جهان گردي به کشورهاي اسلامي وارد مي شوند، پرسش هاي زير در خور طرح است:
آيا رفت و آمد زن هاي غير مسلمان، به کشورهاي اسلامي، جايز است يا نه؟
بر فرض جواز، آيا زنان غير مسلمان، همانند زنان مسلمان، بايد محدوديت هاي شرعي را رعايت کند؟ از باب نمونه: داراي پوشش اسلامي باشند؟ يا مي توانند بدون حجاب در کشورهاي اسلامي به گردش گري بپردازند؟
اگر گفتيم حجاب براي آنان الزامي نيست، آيا به عنوان ثانوي و ضرورت و يا بر اساس مصلحت و حکم حاکم اسلامي، مي توان حدود و ضوابطي براي پوشش و يا حتي ورود آنان به کشورهاي اسلامي، وضع کرد؟
رفتار مسلمانان، با آنان چگونه بايد باشد؟ آيا نگاه کردن به سر و صورت و موهاي آنان جايز است يا نه؟
آيا ورود آنان به مساجد و مشاهده مشرفه جايز است يا نه؟
آن چه در اين دو بخش آمد، نمونه اي از پرسش هاي در خور طرح بودند که تلاش خواهيم کرد در اين مقال، در حدّ توان، بدان پاسخ دهيم.
مشروع بودن گردش گري زنان مسلمان
درباره ي سير و سفر و گردش گري زنان مسلمان دو ديدگاه اساسي وجود دارد:الف) مشروع بودن:
زنان همانند مردان مي توانند با نگه داشت ترازها و معيارهاي اسلامي به گردش گري بپردازند.ب) مشروع نبودن:
گردش گري با وظيفه ي اساسي زن که خانه داري و بچّه داري و دوري از جامعه و انظار عمومي است، ناسازگاري دارد. بنابراين، سير و سفر زن، مگر براي انجام واجب، جايز نيست.در اين نوشتار، به دليل هاي دو ديدگاه ياد شده اشاره مي کنيم و سپس به نقد و بررسي آنها مي پردازيم.
مشترک بودن زن و مرد در تکاليف الهي
ديدگاه نخست، بر اين باور است که در بينش اسلامي، زن و مرد هر دو انسان اند، هويّتي يگانه دارند و از گوهري يگانه بر آمده اند. (1) محور تکليف ها و دستورهاي اسلامي، انسان است. اين اوست که بار سنگين مسئوليت پذيري را که آسمان ها و زمين و کوه ها، با همه بزرگي که دارند، تحمّل پذيرش آن را نداشته اند بر دوش گرفت:( إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ )؛ (2)
ما اين امانت را بر آسمان ها و زمين و کوه ها عرضه داشتيم، از تحمّل آن سرباز زدند و از آن ترسيدند، انسان، آن امانت را بر دوش گرفت... .
مخاطب انذارها و تبشيرهاي الهي انسان است. قرآن کريم، پيام ها و دستورهاي خود را گاه با واژه هايي فراگير، همانند: انسان، بني آدم و الناس، بيان مي کند که اين واژه ها بر نوع بشر، بي هيچ تمايزي بين زن و مرد اطلاق مي شوند.
( مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ )؛ (3)
هر زن و مردي که کاري نيکو انجام دهد، اگر ايمان آورده باشد، زندگي خوش و پاکيزه اي به او خواهيم داد و پاداشي بهتر از کردارشان به آنان خواهيم داد.
در آيه اي ديگر مي فرمايد:
( إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْقَانِتِينَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقَاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِرَاتِ وَ الْخَاشِعِينَ وَ الْخَاشِعَاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقَاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِمَاتِ وَ الْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَافِظَاتِ وَ الذَّاکِرِينَ اللَّهَ کَثِيراً وَ الذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً )؛ (4)
خداوند در اين آيه ي شريفه، ده مادّه ارزشي بسيار مهمّ را ملاک و معيار کمال تقوا دانسته است و به روشني اعلام مي کند که زن در اين عرصه مي تواند پا به پاي مرد، به همه ي اين مراتب و مدارج بالا رود. در دو آيه ي ياد شده و مانند آن، اساس تکليف ها و ارزش هاي الهي و هم چنين پاداش آنها به صورتي يکسان براي مرد و زن بيان شده است.
در پاره اي ديگر از آيات، به روشني از مشترک بودن زن و مرد در حقوق و واجبات الهي، سخن به ميان آمده است از باب نمونه:
در امر به معروف و نهي از منکر (5)، شرکت در مسائل سياسي اجتماعي از جمله: بيعت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با زنان(6)، آموختن دانش، (7) هجرت از دارالکفر به دارالسلام (8) و... زن و مرد يکسانند.
بر همين اساس، امام خميني مي فرمايد:
از نظر حقوق انساني، بين زن و مرد تفاوتي نيست؛ زيرا که هر دو انسان اند و زن، حق دخالت در سرنوشت خويش، هم چون مرد را دارد. (9)
بر اين اساس، اصل در تکاليف و مسئوليت هاي اسلامي، بر مشترک بودن است؛ مگر آن جا که دليل ويژه اي بر اختصاص داشته باشيم.
با توجّه به همين اصل در جاهايي که خطاب هاي شرعي به صيغه هاي مذکّر آمده است، همانند: ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا )، يا ضمائر مذکر « کم » و « هم » همه ي فقيهان و مفسّران حمل بر عموم مي کنند، مگر آن جا که قرينه ويژه اي در ميان باشد.
قد أجمع المسلمون علي کلّ ما فرضه الله تعالي علي عباده، وکلّ ما ندبهم إليه، فالرّجال والنساء فيه سواءُ إلاّ ما اُستُثنِي ممّا هو خاصّ بالنساء؛ لأنوثتهنّ في الطهاره و الولادة و الحضانة و ما رفع عنهنّ من القتال وغير ذلک ممّا هو معروف؛ (10)
همه ي مسلمانان بر اين باورند که هر چه را خدا بر بندگانش واجب کرده و آنان را بدان فرا خوانده، زنان و مردان در آن مشترک اند، مگر آن مواردي که به سبب زن بودن، ويژه زنان است. از قبيل: طهارت، ولادت، حضانت و... هم چنين مواردي که خداوند از آنان تکليف را برداشته است مانند: جنگ و غير آن از مواردي که معروف و مشهور است و نيازي به يادآوري آنها نيست.
نتيجه
در هر جا که در ويژه بودن حکمي از احکام شريعت، به زن يا مرد، ترديد داشته باشيم، بايد به سراغ دليل محکم براي ثابت کردن اختصاص برويم، نه به دنبال دليل، جهت ثابت کردن اشتراک.بر اين اساس، کساني که در موضوع هاي مربوط به زنان پرسش را اين گونه طرح مي کنند نادرست است:
آيا زن حق فلان کار و يا پذيرش فلان مسئوليت را دارد يا نه؟
زيرا طرح اين گونه پرسش از کساني است که در وظايف و مسئوليت هاي شرعي، اصل را بر اختصاص نهاده اند، نه بر اشتراک.
گردش گري يک ارزش اسلامي
با توجّه به اصل اشتراک مرد و زن در تکاليف، آيات و رواياتي که انسان را به سير و سفر و گردش گري در روي زمين دعوت مي کنند، ويژه مردان نيستند. زنان نيز در اين تکليف شريک اند. در نتيجه، زنان، همانند مردان مجازند که به سير و سفر و گردش گري بپردازند.آيات قرآن در اين باره به پنج گروه تقسيم مي شود:
1. در پاره اي از آيات، مسلمانان با اهداف ويژه اي به سير و سفر و گردش گري در روي زمين فرا خوانده شده اند از جمله:
( قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِينَ* هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ مَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ )؛ (11)
پيش از شما سنت هايي وجود داشت [ هر قوم برابر کارها و ويژگي هاي خود سرنوشتي داشتند که شما نيز همانند آن را داريد ] پس در روي زمين گردش کنيد و ببينيد سرانجام تکذيب کنندگان [ آيات الهي ] چگونه بود؟ اين روشنگري براي همه ي مردم و هدايت و اندرزي براي تقوا پيشگان است.
خداوند در دو آيه ي بالا و چندين آيه ي ديگر (12)، گذشته را با زمان حاضر، و زمان حاضر را با گذشته پيوند مي دهد؛ از اين روي، از انسان ها مي خواهد به سير و سفر بپردازند و در آثار پيشينيان، ملت ها و زمامداران و آثار بر جاي مانده از آنان دقّت کنند، تا با بهره وري از آن، راه زندگي را بيابند.
( هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ ) با اين بيان، عموم مردم چه کافر و چه مسلمان، چه مرد و چه زن را به سير و سفر و گردش گري فرا خوانده است.
2. در بسياري از آيات، کافران و مشرکان (13) نکوهش شده اند که چرا براي عبرت آموزي به سير و سفر نپرداخته اند:
( قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِينَ )؛ (14)
بگو: در زمين گردش کنيد، سپس بنگريد سرانجام آنان که آيات الهي را تکذيب مي کردند چه شد؟
خداوند در اين آيه به پيامبرش دستور مي دهد که مشرکان و کافران را به سير و سياحت در زمين فرا خواند تا سرانجام کساني که حقايق را تکذيب کردند با چشم خود ببينند، تا شايد به خود آيند و بيدار شوند و از خودخواهي و لجاجت دست بردارند و حقّ را بپذيرند.
هر چند آيه خطاب به مشرکان و کافران است، ولي ويژه آنان نيست، مردان و زنان مسلمان را نيز در بر مي گيرد.
3. در شماري از آيات قرآن، سهمي از زکات به « ابن السّبيل » اختصاص داده شده است؛ (15) يعني کساني که به سفر رفته اند و پولي براي برگشت به خانه و يا وطن خود ندارند. همان گونه که دادن زکات بر زن و مرد واجب است؛ زن و مردي هم که در راه مانده باشند از اين سهم مي توانند استفاده کنند.
4. قرآن، در برخي از آيات، از زنان مؤمن به عنوان، « سائحات » و از مردان به « سائحين » ياد کرده است. (16) سائح به کسي گفته مي شود که براي هدفي درست به گردش گري مي پردازند.
يکي از مفسران قرآن مي نويسد: برخي از مفسران « سائحات » را به « صائمات »، يعني زن هاي روزه دار تفسير کرده اند و سپس در انگيزه ي آنان مي نويسد:
اينان، ستايش خداوند را از زناني که به سير و سفر بپردازند، بعيد دانسته اند با اين که اگر آداب و شرايط را رعايت کنند سفر آنان جايز و ستايش خداوند بي اشکال است. بالاتر، زنان و مردان، نه تنها در تشويق به سير و سياحت که در همه کارهاي سودمند در زندگاني مشترک اند. بنابراين، تفسير، سائحات، به روزه داران بسيار بعيد است. (17)
وي سپس، به سيره ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و ياران آن حضرت که همسران خود را در جنگ ها همراه مي بردند، استناد جسته است و سير و سفر آنان را به همراه همسران خود نه تنها جايز، که شايسته دانسته در همه ي سفرها زن و مرد با هم به سياحت بپردازند. (18)
5. در شماري از آيات نمونه اي از انسان هايي که در زمين به سير و سفر پرداخته اند، آمده است (19) که مي تواند الگويي براي زنان و مردان مسلمان جهان گرد باشد.
با توجّه به اصل اشتراک در تکليف و آياتي که در تشويق به سير و سفر و نکوهش ترک آن و... آمده است، زن همانند مرد مي تواند با شرايط و آداب آن، به سير و سفر بپردازد، مگر آن که دليل محکم و قانع کننده اي بر ممنوع بودن آن داشته باشيم.
اين جاست که بايد دليل هاي کساني را که مدّعي ممنوع بودن هستند به دقّت بررسي کنيم، تا ببينيم آيا اين دليل ها براي چشم پوشي، از اصل اولي و اثبات ممنوع بودن، کافي است يا نه؟
دليل هاي مشروع نبودن گردش گري زنان
هر چند در فقه، از سير و سياحت زنان سخني به ميان نيامده است، ولي مباني انديشه کساني که حضور زنان را در اجتماع نمي پذيرند، به روشني بر ممنوع بودن گردش گري آنان نيز دلالت دارد؛ چرا که گردش گري زنان مصداق کاملي از حضور آنان در اجتماع است.بر اين اساس، دليل هاي مشروع نبودن جهان گردي زنان، همان دليل هايي است که از سوي مخالفان براي حضور زنان در اجتماع بدان استناد شده است:
1. آيات قرآن
باورمندان به ممنوع بودن حضور زنان در اجتماع به آياتي استناد کرده اند، از جمله:( وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِکُنَّ وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ )؛ (20)
در خانه هاي خود بمانيد و همانند جاهليت نخستين، با خودنمايي و خودآرايي از خانه بيرون نرويد.
مخاطب آيه ي شريفه، گرچه زنان پيامبرند، ولي ويژه آنان نيست. برابر اين دستور شريف، قرآن، زنان مسلمان را به خانه نشيني و پيوند و معاشرت نداشتن با نامحرمان دستور داده است. بنابراين، هر کاري که با اين فرمان الهي ناسازگار باشد، انجام آن براي زنان، جايز نيست. سير و سفر و گردش گري به طور طبيعي بيرون رفتن از خانه و ارتباط با نامحرمان، بالاتر، ارتباط با بيگانگان و کافران را در پي دارد. بنابراين، روا نيست که زنان مسلمان به سير و سفر و جهان گردي بپردازند.
پاسخ
برابر باور بسياري از مفسران و فقيهان با توجّه به صدر و ذيل آيه ي شريفه، دستور ياد شده ويژه ي زنان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است.و بر فرض فراگير بودن، مقصود از ( وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِکُنَّ ) خانه نشيني و انزواي از جامعه نيست و گرنه زنان پيامبر
(صلي الله عليه و آله و سلم) که مخاطبان اصلي آيه شريفه اند، هيچ کدام، چه در زمان حيات آن حضرت و چه پس از آن، به اين دستور عمل نکرده اند. (21) سيره ي خود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز خلاف اين بوده است. (22) آن بزرگوار زنان خود را به سفر مي برد و آنان را از بيرون رفتن از خانه باز نمي داشت. بنابراين، مقصود از اين دستور آن است که زن با هدف خودنمايي از خانه بيرون نرود، نه اين که هيچ گاه حق بيرون رفتن نداشته باشد. زنان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در جامعه آمد و شد داشته اند. مردان به حضورشان مي رفته اند که احاديث پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را از آنان بشنوند.
افزون بر اين، هيچ فقيهي به مقتضاي ظاهر اين آيه شريفه، فتوا به واجب بودن خانه نشيني و حرام بودن آمد و شد زنان را در جامعه نداده است.
خداوند در جاي ديگر مي فرمايد:
( وَ إِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعاً فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ )؛ (23)
اگر از زنان پيامبر چيزي خواستيد، از پشت پرده بخواهيد. اين کار، هم براي دل هاي شما و هم براي دل هاي آنان پاکيزه تر است.
گفته اند: از اين آيه ي شريفه استفاده مي شود که زن بايد در خانه بماند و هيچ گونه پيوندي با مردان نداشته باشد و اگر خواست با مردي بيگانه و نامحرم سخن بگويد از پشت پرده (24) با او سخن بگويد. بنابراين، حضور او در عرصه هاي اجتماعي از جمله سير و سفر هرگز جايز نيست.
با توجّه به صدر آيه: ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ ... ) و ذيل آن: (وَ مَا کَانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لاَ أَنْ تَنْکِحُوا أَزْوَاجَهُ... ) دستور ياد شده ويژه ي زنان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است. عرب هاي مسلمان بدون اجازه و سرزده وارد اتاق هاي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي شدند، در حالي که زنان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز در آن جا بودند. آيه آمد که بدون اجازه داخل نشويد. وقتي مي خواهيد چيزي از زنان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بگيريد، از پشت پرده بخواهيد بدون اين که داخل خانه شويد. اين کار براي پاکيزگي دل شما و آنان بهتر است.
بر فرض فراگير بودن آيه، مقصود اين نيست که زنان به هيچ روي حقّ معاشرت با مردان را ندارند و گرنه همان گونه که در نقد برداشت از آيه ي پيش، آورديم، زنان پيامبر و حتي خود آن حضرت بايد نخستين کساني باشند که به اين دستور عمل نکرده اند؛ چرا که آن بزرگوار، با همسران خود به سفر مي رفت. (25) زنان آن حضرت نيز در ميان اجتماع آمد و شد داشتند. مردم نيز به خانه ي آنها رفت و آمد داشتند و با آنها گفت وگو مي کردند. (26)
بنابراين، آن چه که از آن نهي شده اين است که انسان بدون اجازه وارد خانه ي ديگران شود. از باب نمونه: امام صادق (عليه السّلام) مي فرمايد:
نهي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) أن يدخل الرجال علي النساء إلاّ بإذنهنّ؛ (27)
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از اين که مردان بدون اجازه وارد بر زنان گردند نهي کرد.
افزون بر اين، سيره و عمل پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با اين برداشت ناسازگار است. پيامبر اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم) هم به خانه ي همسرانش وهم به خانه ي دخترش فاطمه زهرا (عليها السّلام) با ياران خود رفت و آمد داشتند، از باب نمونه: جابربن عبدالله انصاري، همراه پيامبر از فاطمه ي زهراء (عليها السّلام) عيادت کردند. (28)
به نقلي ديگر: پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با شماري از يارانش براي عيادت زهراء (عليها السّلام) به قصد خانه ي آن بزرگوار حرکت کردند، هنگامي که در زدند به فاطمه (عليها السّلام) فرمود:
شدّي عليکِ ثيابکِ فإنّ القوم جاؤوا يعودونکِ؛ (29)
خودت را بپوشان گروهي به عيادت تو آمده اند.
فاطمه در پاسخ گفت:
چيزي جز يک عباي کوچک ندارم.
پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عباي خودش را از پشت در به او داد و فرمود: « شدّي بها رأسکِ » سرت را با اين عبا بپوشان. پس از آن پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با ياران به خانه درآمدند و از حال آن بزرگوار جويا شدند.
2. احاديث
از دليل هايي که ممکن است بر ممنوع بودن سير و سفر و گردش گري زن استناد شود؛1. رواياتي است که صداي زن را « عورت » دانسته اند (30) و از سلام کردن بر آنان باز داشته اند. (31) در گذشته برخي، بر اساس همين روايات فتوا داده اند که شنيدن صداي زن نامحرم، حرام است. (32)
گردشگري لوازمي مي دارد، از جمله: خارج شدن از منزل، ارتباط با نامحرم و سخن گفتن با آنان. بنابراين، جايز نيست که زنان به سير و سفر بپردازند.
نقد و بررسي
آيا صداي زن عورت است؟ و اگر در حديث آمده که در برخورد با زنان ابتداي به سلام نکنيد. و يا اين که سلام ندهيد، چون صداي آنها عورت است و جايز نيست مردي صداي آنان را بشنود و يا قضيّه چيز ديگري است؟صاحب جواهر، پس از نقل روايات و اشاره به برخي از فتاوا در اين باب، مي نويسد:
و لکنّ ذلک کلّه مشکل بالسيرة المستمرّة في الأعصار و الأمصار من العلماء والمتديّنين و غيرهم علي خلاف ذلک، و بالمتواتر أو المعلوم ممّا ورد من کلام الزهراء وبناتها عليها و عليهن السّلام، و من مخاطبة النساء للنبيّ (صلي الله عليه و آله و سلم) و الائمّة (عليهم السّلام) علي وجه لايمکن إحصاؤه و لاتنزيله علي الاضطرار لدين أو دنيا، بل قوله تعالي: ( فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ ) دالّ علي خلاف ذلک أيضاً، ولعلّه لذا و غيره صرّح جماعة: کالکرکي، و الفاضل في المحکيّ عن تذکرته و غيرهما ممّن تأخّر عنه، کالمجلسي وغيره بالجواز، بل بملاحظة ذلک يحصل للفقيه القطع بالجواز فضلاً عن ملاحظة أحوالهم في ذلک الزمان من کونهم أهل بادية، و تقام المآتم و الأعراس و غيرها فيما بينهم، و لازالت الرجال، منهم مختلطة مع النساء في المعاملات و المخاطبات وغيرها؛ (33)
عورت بودن صداي زن و حرام بودن شنيدن صداي او با استناد به رواياتي که گذشت، درست نمي نمايد؛ زيرا با سيره ي پايدار عالمان ديني و انسان هاي متدين و غير آنان، در همه ي دوره ها و شهرها ناسازگار است. به نقل متواتر و معروف فاطمه زهرا (عليها السّلام) و دختران آن بزرگوار، با مردم سخن گفته اند [ اگر صداي زن عورت بود آنان به چنين کاري دست نمي زدند. ]
پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) و امامان معصوم (عليهم السّلام ) در جاهاي بسياري با زنان به گفت و گو پرداخته اند، به گونه اي که شمارش اين گفت و گوها ممکن نيست. هم چنين نمي توان اين گفت وگوها را از باب اضطرار در دين يا دنياي آنان دانست [ چون در بسياري از اين موارد چنين اضطراري نبوده است و يا راه ديگري براي پرسيدن مسائل وجود داشته است. ]
آيه ي شريفه: ( فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ ) (34) نيز با اين برداشت « عورت بودن صداي زن » ناسازگار است. [ چون در اين آيه، از زنان خواسته شده است که خضوع در گفتار نداشته باشند نه اين که حقّ حرف زدن با مردان را ندارند. ]
شايد به سبب همين شواهد و مانند آن بوده است که گروهي از فقها، مانند محقق کرکي، علامه حلّي و غير آن دو، از کساني که پس از آنها آمده اند مانند: علامه مجلسي و غير او به جايز بودن، فتوا داده اند [ يعني گفته اند: صداي زن عورت نيست و شنيدن آن نيز جايز است ] با توجّه به اين همه شواهد، فقيه يقين پيدا مي کند که صداي زن عورت نيست. افزون بر اينها، با اندک دقّتي در زندگي مردم صدر اسلام که بيشتر آنان در بيابان زندگي مي کردند، در مجالس عزا و عروسي، در خريد و فروش ها و آمد و رفتن ها زن ها و مردها با هم بوده اند... [ همه ي اينها نشانگر اين است که صداي زن عورت نيست و شنيدن صداي او نيز جايز است. ]
آيت الله حکيم نيز، حرمت شنيدن صداي زن را برخلاف سيره ي مستمره ي قطعي مسلمانان دانسته است. او نيز، همانند صاحب جواهر، اشاره مي کند که زن ها از صدر اسلام تاکنون، پيوسته در بازارها، صحنه هاي جنگ، در خانه هاي خود و درآمد و رفتن ها با مردها سخن مي گفته اند و کسي نگفته است که عمل آنان با اسلام ناسازگاري دارد. (35)
2. در برابر آن روايات، رواياتي داريم که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) (36) و علي (عليه السّلام) (37) به زنان سلام مي کردند و آنان نيز جواب مي دادند. اگر صداي زن عورت بود چگونه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي (عليه السّلام) بدون هيچ ضرورتي ابتداي به سلام مي کردند. شايد جمع اين روايات به اين باشد: سخن گفتن زن عورت نيست، امّا در صورتي که تهييج نامحرمان را در پي داشته باشد، همان گونه که آيه شريفه: ( فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ ) به آن اشاره کرده است، جايز نباشد. در روايت نيز آمده است که علي (عليه السّلام) به زنان سلام مي کرد، امّا بر زنان جوان سلام نمي کرد و در علّت آن مي فرمود:
مي ترسم که صداي او مرا به گناه وا دارد و بيش از آن که ثواب ببرم گناه کرده باشم. (38)
3. از روايات ديگري نيز استفاده مي شود که صداي زن عورت نيست از باب نمونه:
ابي بصير مي گويد: در حضور امام صادق (عليه السّلام) بودم که امّ خالد، اجازه خواست که به حضور آن حضرت مشرف شود. امام (عليه السّلام) به من فرمود:
أيسرک أن تسمع کلامها ؟ قلت: نعم. فإذن لها و أجلسني معه علي طنفسته، قال: ثمّ دخلت فتکلّمت، فإذا هي امرأة بليغة فسأله عنها... .؛ (39)
مي خواهي سخنان امّ خالد، را بشنوي؟
گفتم: بله.
امام به او اجازه حضور داد، و مرا در کنار خود نشاند.
امّ خالد، داخل شد و سخن گفت. او، زني فصيح بود و شيوا سخن مي گفت.
اگر صداي زن عورت بود، هرگز امام صادق (عليه السّلام) اجازه نمي داد که ابي بصير بنشيند و به سخنان نامحرم گوش دهد. اگر صداي زن همانند ديگر اعضا و جوارح او براي نامحرم حرام بود، امام (عليه السّلام) نخستين کسي بود که از آن پرهيز مي کرد. در صورتي که طبق اين حديث، نه تنها ابوبصير را از آن منع نکرد که او را تشويق به شنيدن سخنان امّ خالد نيز کرد.
افزون بر اين، پس از شهادت امام صادق (عليه السّلام) ابي بصير نزد همسر امام صادق (عليه السّلام) براي تسليت گويي رفت. در هنگام ورود، امّ حميده با ديدن ابوبصير، به گريه افتاد ابوبصير نيز، از گريه او گريان شد پس از آن امّ حميده گفت:
امام (عليه السّلام) به هنگام مرگ چشمانش را باز کرد و فرمود: همه ي بستگان مرا گرد آوريد، پس از آن که همه جمع شدند به آنان نگاهي کرد و فرمود: « انّ شفاعتنا لاتنال مستخفاً بالصلوة » شفاعت ما به کسي که نماز را سبک بشمارد، نمي رسد. (40)
اگر صداي زن عورت بود و گفت وگوي او، با مردان نامحرم حرام، پس چگونه ابوبصير براي تسليت به خانه ي امّ حميده مي رود او نيز جرياني که به هنگام مرگ امام (عليه السّلام) رخ داده است، شرح مي دهد:
بنابراين، اگر زن به صورت عادي و به شکل طبيعي سخن بگويد، به هيچ روي، حرام نيست. بله، زنان بايد به گونه اي سخن بگويند که سبب تحريک و تهييج مردان بيگانه نشوند و بر فرض اين که تحريک آميز سخن بگويند صدايشان عورت نيست، بلکه آن گونه سخن گفتن نارواست.
از اين روي، بسياري از فقيهان چون: آيت الله حکيم، امام خميني
(41) و بسياري ديگر از بزرگان فقه، همانند: صاحب جواهر، شيخ انصاري، علاّمه حلّي، محقق کرکي و ... شنيدن صداي زن را جايز دانسته اند. (42)
مرحوم سيد محمد کاظم يزدي در عروة الوثقي مي نويسد:
لابأس بسماع صوت الأجنبيّة ما لم يکن تلذّذ و ريبة... و يحرم عليها إسماع الصوت الّذي فيه تهييج للسامع بتحسينه و ترقيقه، قال تعالي: ( فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ )؛ (43)
شنيدن صداي زن نامحرم در صورتي که به قصد لذت بردن و ترس از گرفتار شدن به گناه نباشد، جايز است. حرام است بر زن به گونه اي سخن بگويد که سبب تحريک شنونده شود، مثل اين که صدايش را نازک کند و زنانه سخن بگويد. خداوند مي فرمايد: در سخن گفتن نرمش به کار نبريد تا بيمار دلان در شما طمع نورزند.
پينوشتها:
1. حجرات(49) آيه 13؛ نساء (4) آيه 1؛ اعراف (7) آيه 189؛ نحل (16) آيه 72.
2. احزاب (33) آيه 72.
3. نحل (16) آيه 97؛ نساء (4) آيه 124؛ آل عمران (3) آيه 195؛ غافر (40) آيه 40.
4. احزاب (33) آيه 35؛ توبه (9) آيه 72.
5. توبه (9) آيه 71، شيخ حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج11، ص 353 - 416؛ ابن عبدربه اندلسي، العقد الفريد، تحقيق عبدالمجيد ترحييني، ج1، ص 344- 358، دارالکتب العلميه، بيروت، لبنان، گروهي از زنان صدر اسلام را که در برابر معاويه ايستاده اند و يا مردم را به جنگ او تحريض مي کرده اند آورده است.
6. ممتحنه (60) آيه 12؛ ابن سعد، الطبقات الکبري، ج8، ص 11، دار صادر، بيروت؛ ابي جعفر محمد بن جرير طبري، تاريخ الامم و الملوک، ج2، ص 92 و 337؛ انتشارات اروميه، قم؛ ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج 2، ص 252، دار صادر، بيروت.
7. علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 1، ص 177 و 180، مؤسسة الوفاء، بيروت، لبنان؛ نهج الفصاحه مجموعه کلمات قصار پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مترجم و گرد آورنده: ابوالقاسم پاينده، 64، سازمان انتشارات جاويدان.
8. نساء (4) آيه هاي 97- 98.
9. صحيفه نور، مجموعه رهنمودهاي امام خميني، ج3، ص 49، ارشاد اسلامي.
10. سيّد محمد رشيد رضا، حقوق النساء في الاسلام، ص 31، دارالاضواء.
11. آل عمران (3) آيه هاي 137 و 138.
12. روم (30) آيه هاي 9و 42.
13. نمل (27) آيه 69؛ عنکبوت (29) آيه 20؛ فاطر (35) آيه 44؛ مؤمن (40) آيه 82، حج (22) آيه 46؛ يوسف (12) آيه 109.
14. انعام (6) آيه 11.
15. توبه(9) آيه 60.
16. توبه (9) آيه 112؛ تحريم (66) آيه 5.
17. محمّد رشيد رضا، تفسير القرآن الکريم الشهير بتفسير المنار، ج11، ص 52، ج8، ص 289، دارالمعرفة، بيروت.
18. همان، ج 11، ص 53.
19. در اين باره، آياتي که در آن، قصّه ي خضر (عليه السّلام)، موسي (عليه السّلام)، ابراهيم (عليه السّلام)، و ... آمده را مطالعه کنيد.
20. احزاب (33) آيه 33.
21. وسائل الشيعه، ج12، ص 89، امّ سلمه با اجازه ي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در مجلس عزا شرکت مي کند. افزون بر اين، امّ سلمه، با خلفا نيز، گفت و گوهايي داشته است، رواياتي نيز از او نقل کرده اند.
22. ابن هشام، سيرة النبويه، ج3، ص 356، داراحياء التراث العربي؛ ابن اثير، طبقات الکبري، ج8، ص 294؛ سيوطي، درّ المنثور، ج5، ص25، کتابخانه آيت الله مرعشي، علامه طباطبائي، الميزان، ج18، ص 96، اعلمي، بيروت.
23. احزاب (33) آيه 53.
24. در گفتار عالمان ديني هر جا سخن از آيه ي حجاب است مقصود همين آيه مي باشد. دستور حجاب در اين آيه، غير از « سِتر و پوشش » است که هر زن مسلمان موظّف است آن را رعايت کند.
بر اساس اين آيه، مرد اگر چيزي از زن مي خواهد بدون اين که داخل اطاق شود، بايد از پشت پرده صدا بزند. در قرآن و کتاب هاي فقهي ما براي پوشش زن از نامحرم واژه حجاب نيامده است.
در گذشته در کتاب هاي فقها « سِتر » به کار مي رفته است و به گفته ي برخي از عالمان معاصر روشن نيست اين کلمه ي (حجاب) از چه زماني به جاي « ستر » به کار گرفته شده است.
( شهيد مطهري، مسئله حجاب، نشريه انجمن پزشکان، ص 62- 66 ).
25. درّ المنثور، ج 5، ص 25؛ المنار، ج11، ص 53؛ علامه طباطبايي، الميزان، ج18، ص 96.
26. وسائل الشيعه، ج12، ص 89، ديگر همسران پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز در جامعه رفت و آمد داشتند؛ صحيح بخاري، ج7، ص 49؛ ج8، ص 66.
27. کليني، فروع کافي، ج5، ص 528، دارصعب، دارالتعارف.
28. همان، ص 528- 529.
29. حلية الاولياء، ج2، ص 69- 70؛ مرتضي فهيم کرماني، چهره زن در آئينه ي اسلام و قرآن، ص 20.
30. وسائل الشيعه، ج14، ص 173؛ فروع کافي، ج5، ص 535.
31. همان.
32. محمّد حسين نجفي، جواهر الکلام، ج29، ص 97؛ مستمسک العروة الوثقي، ج14، ص 48 خود اين دو بزرگوار اين فتوا را نپذيرفته اند.
33. جواهر الکلام، ج29، ص 98.
34. احزاب (33) آيه 36.
35. مستمسک العروة الوثقي، ج14، ص 48.
36. فروع کافي، ج5، ص 535؛ وسائل الشيعه، ج18، ص 451.
37. همان.
38. فروع کافي، ج5، ص 535؛ وسائل الشيعه، ج8، ص 452 و ج14، ص 173.
39. وسائل الشيعه، ج14، ص 143.
40. بحار الانوار، ج47، ص 2، ج80، ص 19، ج81، ص 235، ج79، ص 227 و 236.
41. مستمسک العروة الوثقي، ج14، ص 48؛ تحرير الوسيله، ج2، ص 245.
42. جواهر الکلام، ج29، ص 98؛ مستمسک العروة الوثقي، ج14، ص 48.
43. سيد محمّد کاظم يزدي، عروة الوثقي، کتاب النکاح، مسأله 39.
جمعي از نويسندگان مجله فقه، (1388)، جهان گردي در فقه و تمدن اسلامي، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم )، چاپ سوم