مترجمان: حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد
هفت آموزه ي اساسي صهيونيسم مسيحي (5)
جايگاه و غايت اورشليم (1) يا « صهيون » آن گونه كه گهگاه خوانده مي شود، (2) در چارچوب صهيونيسم مسيحي عميقاً احساس مي شود. در حالي كه خانم بريئرلي قبول دارد كه سرزمين و اورشليم هيچكدام ذاتاً قداستي ندارد، با اين حال تأكيد دارد كه، « اورشليم مكاني است كه خداوند " به عنوان عبادتگاه خود برگزيده" است ( سِفْر تثنيه 14: 23؛ 16: 2، 6، 11؛ 26: 2)، و جايي كه او به يهوديان داد ». همچنين ليندزي خاطرنشان مي كند كه « اهميت اورشليم در تاريخ قطعاً فراتر از اهميت وسعت و اقتصاد آن است. از اعصار گذاشته، اورشليم مهم ترين شهر بر روي اين سيّاره بوده است... پيشگويي راجع به اورشليم بيش از هر نقطه ي ديگري بر روي زمين صورت گرفته است ». (3) [ در اينجا ] اهميت اورشليم در چارچوب صهيونيسم مسيحي از حيث تحقق پيشگويي و چگونگي شكل گيري آينده ي فرجام شناسانه آن در اثر اين امر، مورد بررسي قرار مي گيرد.1. بيت المقدس در تاريخ: روزگار غير يهوديان
در لوقا، باب 21، آيه 24 پيشگويي اي را مي توان راجع به ادعاي كنوني يهوديان يافت كه در زمره ي مكررترين پيشگويي منقول از كتاب مقدس است. عيسي فرمود: « اورشليم به دست غير يهوديان افتاده، پايمال خواهد شد تا اين كه روزگار تسلط غير يهوديان به پايان رسد ». مكاشفه، باب 11، آيه ي 2 مي گويد كه « پايمال شدن » اورشليم به دست غير يهوديان، فقط « 42 ماه » ادامه خواهد يافت، از اين رو تعيين تاريخ اين رويداد مسئله ساز است. اسكوفيللد مي گويد كه « روزگار غير يهوديان » با اسارت بابلي [ مردم ] يهودا در دوره ي زمامداري بُختنَصّر آغاز شد و « با نابودي قدرت جهاني غير يهوديان (4) با... آمدن پرشكوه خداوند ( مكاشفه 19: 11، 21 ) به پايان خواهد رسيد، كه تا آن زمان اورشليم از لحاظ سياسي تحت حاكميت غير يهوديان است » (5) . اما در باز انديشي، اسكايلر انگليش در آخرين جمله تجديد نظر مي كند تا آن را ايهام بيشتري اين گونه قرائت كند، « تا آن زمان اورشليم، به گفته ي مسيح، " پايمال غير يهوديان" خواهد بود » (6). وي اين تجديد نظر را از آن رو انجام مي دهد كه اورشليم ديگر « تحت حاكميت غير يهوديان نيست » اما همان گونه كه اسكوفيلد پيش بيني كرده بود، به وضوح مي توان گفت كه اين امر نتيجه ي « آمدن پرشكوه خداوند » نيست.مايك ايوانز معتقد است كه دانيال 12: 12 سالي را كه اورشليم از تسلط غير يهوديان آزاد خواهد شد، بيان كرده است: « خوشا به حال آن كس كه انتظار كشد و به پايان 1335 روز برسد ». ايوانز مدعي است اين آيه تا زمان ورود ژنرال آلِنبي (7) [ فرمانده ي قواي انگليسي در مصر ] به بيت المقدس، يك « راز » باقي ماند و ... آن را از دوره ي لگدمال شدن غير يهوديان آزاد ساخت، رويدادي كه عيسي دو هزار سال پيش پيشگويي كرده بود... سالي كه بيت المقدس [ توسط ژنرال آلنبي ] از سلطه ي چهارصد ساله ي تركان عثماني آزاد شد، سال 1917 بود، كه اين تاريخ بر سكه هاي ضرب شده ي آن سال تركان عثماني حك شده بود و در سوي ديگر سكه ها، بنا بر تقويم يهوديان، سال 1335 حك شده بود. (8)
تفسير ايوانز از اين جهت مشكل آفرين است كه آيه ي قبلي [ = آيه 11 ] از باب 12 كتاب دانيال به 45 « روز » قبل از پايان اين دوره، يعني زماني كه به هيكل هتك حرمت مي شود، اشاره مي كند. بنابر اين فرض كه يك روز برابر با يك سال است، در گاه شماري وي اين « رجاست » (9) در هيكل بدين ترتيب بايد در 1872 رخ داده شده باشد.
اكثر صهيونيست هاي مسيحي سال 1967 را زمان حائز اهميتي مي دانند كه در آن، پيشگويي هاي مزبور تحقق يافت. تصرف شهر كهن و بيت المقدس شرقي از اردن توسط اسرائيل در ظرف فقط شش روز چيزي كمتر از معجزه قلمداد نشد. از نظر بسياري اين رويداد نه تنها نشانگر پايان « دوران غير يهوديان »، (10) بلكه همچنين نشانه ي بازگشت قريب الوقوع مسيح (11) بود. در يك پرينس اين پرسش را مطرح مي كند كه، « در چه زماني كنترل منطقه از دست غير يهوديان خارج شد و به دست يهوديان بازگشت؟ پاسخ بدون ترديد اين است: اين امر در ژوئن 1967 رخ داد » (12). اولا جارْويليتو (13) از آي سي اي جِي (ICEJ) آيه ي مزبور را « انديشه ي سياسي كتاب مقدس راجع به جايگاه اورشليم » مي خواند. (14)
يان ويلم وان دِر هوون (15) كه كتابش بابل يا اورشليم؟ (16) با پيشگفتاري از تدي كولِك (17)، شهردار سابق اورشليم آغاز مي شود، پيشگويي عيسي در لوقا 21: 24 را هم اكنون تحقق يافته مي داند. « سرانجام، پس از نزديك دو هزار سال، يهوديان به آغوش شهر و پايتخت باستاني خود بازگشتند. اورشليم- كه بي اغراق لگدمال اقوام بسيار گوناگوني شده است- همان گونه كه مسيح پيشگويي كرده بود، به قوم خود برگردانده شد » (18) . وِندل استِرنز (19) توضيح داده است كه چرا رخدادهاي 1967 به « پيوسته سازي دوباره » (20) اورشليم منجر شد: « در 1967 كه اسرائيل در جنگ معجزه آساي شش روزه، شهري را كه به مدت نزديك به دو هزار سال " لگدمال غير يهوديان" بود، به هم پيوست، خط مرزي تصنعي که اورشليم را تقسيم كرده بود، در هم شكست. اورشليم بار ديگر تحت حاكميت يهوديان قرار گرفت » (21) .
اما ليندزي اظهار مي دارد كه « دوران » مزبور تماماً پايان نيافته است. وي معتقد است كه بر اساس همان آيه، كوشش ها براي مذاکره در خصوص حل و فصل منازعه اعراب و اسرائيل همواره بي ثمر خواهد بود. وي تأكيد مي كند كه « كتاب مقدس به ما مي گويد » كه منازعه بر سر بيت المقدس و در واقع مرزهاي اسرائيل هرگز با هيچ توافق صلح و « هيچ موفقيت ديپلماتيك سريع و پر سر و صدا » حل و فصل نخواهد شد. او بر اين نكته پافشاري مي كند كه بيت المقدس همچنان « سد راه كل جهان » خواهد بود، « ... ما واقعاً شاهد پايان دوران غير يهوديان هستيم » (22) . يك سال بعد، در سال 1995، ليندزي به منظور تأكيد بيشتر بر زمان بندي خود آخرين جمله ي پيشين را همراه با الفاظي ديگر بيان كرد. « ما واقعاً شاهد آخرين ساعات غير يهوديان هستيم. عنايت خدا بار ديگر به سوي قوم اسرائيل او معطوف شده است » (23) . تصور مي شود كه ليندزي با واژه « ساعات » به گونه مجازي سخن مي گفت. اگر اين كوشش مشكل آفرين است كه گذشته را بر اساس قرائت آينده گرايانه از پيشگويي معنا كنيم، تفسير كردن آينده به مراتب بحث آفرين تر است.
2. بيت المقدس در فرجام شناسي: عرصه ي اساسي
اين سخن كه آينده ي بيان شده براي بيت المقدس توسط صهيونيست هاي مسيحي حاصلي جز يأس ندارد، حاكي از كوتاهي در بيان حقيقت است. هاگي ادعا مي كند، « اورشليم طلايي گرفتار تبادل آتش فوق العاده اي مي شود... ما با سرعت به سوي آخرالزمان به پيش مي رويم و اسرائيل در كانون اين توفان قرار دارد » (24) . در متّي، باب 24 و لوقا، باب 21، عيسي رويدادهايي را توصيف مي كند كه به زودي در اورشليم رخ خواهد داد. نشانه ي ذكر شده در متّي، هتك حرمت هيكل (25) است و در لوقا، نشانه ي آن محاصره ي اورشليم توسط نيروهاي نظامي ذكر شده است. دستور عيسي درهر دو بيان، يكسان است: يهودا شتابان [ از شهر ] به كوهستان بگريزد.اما اسكوفيلد، بر اساس تفسير ظاهرگراي خود، اظهار مي دارد كه اگر چه در روايت انجيل لوقا، عيسي ويراني اورشليم در سال 70 ميلادي به دست تيتوس را پيشگويي كرده است، در روايت انجيل متي، عيسي به بحراني اشاره مي كند كه باز هم در آينده، « پس از بروز " مكروه" » پيش مي آيد. اسكوفيلد، در توضيح اين كه چرا دستور عيسي در هر دو مورد كمابيش يكسان است، مدعي مي شود كه، « از آنجا كه شرايط در هر دو مرود همانند خواهد بود، هشدارها نيز يكسان است.
در مورد اول، اورشليم ويران خواهد شد؛ در مورد دوم، دخالت الاهي آن را نجات خواهد داد » (26) . تفسير اسكوفيلد اين پرسش را بدون پاسخ مي گذارد كه چرا، در صورت رهايي شهر بنا به روايت انجيل متّي، باز هم عيسي به همه هشدار مي دهد كه بگريزند. همچنين نمي توان تصور كرد كه مخاطبان چيزي غير از آنچه كه عيسي به آنان مي گفت، دريافتند.
ليندزي، شخصيت نمونه اي از ساير آينده گرايان، معتقد است كه پيشگويي هاي مندرج در باب 120 14 از زكريا، روايت متّي را تقويت مي كند و رخدادهايي را توصيف مي كند كه در شرف وقوع است. وي مدعي مي شود كه محاصره ي هولناك بيت المقدس (27) توسط ارتش شوروي صورت خواهد گرفت. (28) استنباط وي آن است كه باب هاي مزبور ]از زكريا[ تنها مي تواند رويدادهاي معاصر را توصيف كرده باشد زيرا روشن است كه، « يهوديان در زمان رجعت ظفرانگيز مسيح، در شهر باستاني اورشليم ساكن مي شوند و آن را در تملك خود مي گيرند » (29) . وي اظهار مي دارد كه نبرد آرماگدون با منازعه بر سر اورشليم آغاز خواهد شد، و در واقع از نظر وي « ما هم اكنون وارد آن منازعه شده ايم ». وي مي گويد، ناتواني غرب در حمايت از اسرائيل به طور مستقيم سرنوشت بيت المقدس و به طور ضمني جنگ جهاني آينده را رقم خواهد زد. « واقعيت اين است كه، غرب با ترغيب اسرائيلي ها به انعقاد پيمان با فلسطيني ها كمك كرد كه در خصوص مناقشه بر سر اورشليم به دنيا اطمينان داده شود » (30) .
بر فرض قبول بيان دهشتناك ليندزي درباره ي جنگ آرماگدون، اگر زمان بازگشت مسيح مطلبي حدس و احتمالي باشد، چه مقدار از بيت المقدس باقي مي ماند:
كتاب مقدس همچنين روشن مي سازد كه اورشليم - نقطه ي اصلي نبرد آخرالزمان (31)- را دشمنان اسرائيل دقيقاً در ساعات پيش از آمدن خداوند [ = عيسي ] از بين خواهند برد. در واقع، به نظر مي رسد كه نابودي شهر مقدس، آخرين اقدام بي ارزش است كه خشم خدا را بر مي انگيزاند و باعث بازگشت عيسي مي شود. (32)
اگر چنين چشم انداز هراس انگيزي، آن گونه كه ليندزي مي گويد، قريب الوقوع باشد، عدم توجه ي وي به هشدارهاي عيسي در باب 24 [ از متّي، آيه 16] مبني بر « شتافتن به كوهستان » و عدم ترغيب ساكنان اورشليم (33) در زمانه كنوني مايه ي شگفتي است، چنان كه عيسي در آن زمان آنان را ترغيب مي كرد كه خود را از يورش وحشت انگيز آينده نجات دهند. اما ليندزي سخني تسلي بخش به بازماندگان ابراز مي كند؛ وي وعده مي دهد كه در طول هزاره، « اورشليم كانون معنوي كل دنيا خواهد بود... همه ي مردم دنيا براي ستايش عيسي كه در آنجا تشكيل حكومت خواهد داد، ساليان به آنجا مي آيند »، و در واقع وي مدعي است كه آن جا به سرزميني با جاذبه گردشگري تبديل خواهد شد. (34)
پيشگويي هاي ليندزي اين تناقص، كه چندان هم مورد قبول صهيونيست هاي مسيحي نيست، را آشكار مي سازد كه فرجام شناسي آينده گرايشان آنان را بدين امر سوق داده كه هم اعتلا و هم نابودي بيشتر قوم يهود را انتظار داشته باشد.
جارْويليتو از آي سي اي جِي (ICEJ) مدعي است كه اتخاذ موضعي در برابر طرح هاي خدا براي بيت المقدس « فاجعه به بار مي آورد » وي با نقل زكريا 12: 3 « من اورشليم را براي همه قوم ها سنگي گران بار خواهم ساخت و همه ي كساني كه آن را بر خود بار كنند، سخت مجروح خواهند شد ». معتقد است كه خدا اينك از وضعيت بيت المقدس به عنوان آزمون فرمانبرداري مردم استفاده مي كند. (35)
با توجه به پيشگويي هاي ديگر كه سابقاً نقل شد، اين نكته قابل گفت و گو است كه آيا مقصود اين عبارت خاص را بايد همين گونه تفسير كرد زيرا آيه ي بعد در ادامه هشدار مي دهد كه خدا هر اسبي را دچار رميدگي و هر اسب سواري را دچار ديوانگي مي كند. اما بيشتر مفسران تدبيرگرا اين پيشگويي را بيانگر ويراني آينده ي بيت المقدس قبل از نبرد آرماگدون مي دانند. (36)
3. ارزيابي بيت المقدس
از نظر تدبيرگرايان (37) به طور خاص، به همان اندازه كه صهيون متعلق به صهيونيسم است، بيت المقدس نيز به اسرائيل تعلق دارد. اما عهد جديد درباره ي دلمشغولي به اورشليم زميني داراي هويت ملي و عيني سخني نگفته است، چه رسد به صهيونيسم آن گونه كه امروزه وجود دارد. دستيابي به آسمان هيچ ارتباطي به اورشليم زميني ندارد. در يوحنا، باب 4 [ ، آيه 21 ]، عيسي قبلاً اين را براي زن اهل سامره روشن كرده است، آنجا كه مي گويد « ... زماني فرا مي رسد كه شما نه بر روي اين كوه پدر را خواهيد پرستيد و نه در اورشليم »(38) . عيسي در محاكمه اش[ در زمان پيلاتوس ] به سخن مزبور وضوح بيشتري بخشيد، آنگاه كه گفت « پادشاهي من از اين جهان نيست. اگر پادشاهي من از اين جهان مي بود، خادمان من ستيزه مي كردند تا از دستگيري من توسط يهود جلوگيري كنند. بلكه بدانيد پادشاهي من از جايي ديگر است » ( يوحنا 18: 36).نقطه ي عطف از نظر حواريان مسيح با روبرو شدن با رستاخيز مسيح و عيد پنجاهه آغاز مي شود. تا اين نقطه ي عطف به نظر مي رسد آنان همان برداشت يهوديان قرن اول ميلادي را از سرزمين مقدس داشتند. آنان در انتظار دخالت خدا (39) بودند كه سرانجام حاكميت سياسي را به يهوديان در اسرائيل باز گرداند. (40) اين امر در اميدهاي تحقق نيافته پيروان عيسي كه در آن موقع در سر راه به سوي [ دهكده اي در فاصله ي حدوداً ده كيلومتري اورشليم موسوم به ] عموآس (41) ندانسته عيسي را تصديق كردند، منعكس است، « ما با اميد فراوان تصور مي كرديم كه او همان است كه ظهور كرده تا قوم اسرائيل را نجات دهد ». ( لوقا 24: 21 ). اين تصور باز هم به وضوح درانديشه پيروانش هست حتي هنگامي كه عيسي در آستانه عروج به آسمان است در آن جا كه آنان مي پرسند، « خداوندا، آيا درهمين زمان است كه حكومت [ از دست رفته ] را به اسرائيل باز برقرار خواهي كرد؟ » ( اعمال رسولان 1: 6 ).
ژان كالوَن (42) در تفسير آن مي گويد، « در اين پرسش به اندازه ي تعداد كلمات، اشتباه يافت مي شود » (43) . پاسخ عيسي بر اين دلالت دارد كه وي كارگزار ديگري براي پيروانش دارد. « از شما نيست كه زمان ها و اوقاتي را كه پدر به قدرت خود تعيين مي كند، بدانيد. ليكن هنگامي كه روح القدس بر شما نازل شود، قدرت خواهيد يافت؛ و در اورشليم و تمامي يهوديه و سامره و تا دورترين نقاط زمين، گواهان من خواهيد بود » ( اعمالان رسولان 1: 7- 8). عيسي مرزهاي سلطنت خدا و از رهگذر آن معناي برگزيدگي را بار ديگر تعريف مي كند. گسترش سلطنت خدا در سر تا سر جهان مستلزم تبعيد حواريان از سرزمين مقدس است. (44) آنان بايد به اورشليم و به اميدهاي خود براي سلطنت مادي (45) پشت كنند. آنان در جهان منتشر مي شوند اما هرگز به آنان گفته نمي شود كه باز گردند. پس از عيد پنجاهه، با اشراق روح القدس (46)، حواريان به تدريج از كلام عهد عتيق درباره ي سرزمين مقدس به شيوه هاي جديد استفاده مي كنند. از اين رو، مثلاً، پطرس از يك ميراث
[ = زندگي جاودان ] سخن مي گويد كه برخلاف سرزمين مقدس، « هرگز فاسد، آلوده يا تباه نخواهد شد » ( اول پطرس 1: 4 ).
پولس نيز مي گويد « حال شما را به خدا و كلام فيض او مي سپارم، كه قادر است ايمان شما را بنا كند و ميراثي را كه مخصوص مقدسان است، به شما عطا كند، ( اعمال رسولان 20: 32 ). در عوض به مسيحيان گفته مي شود كه با ايمان در اورشليم سكونت كنند و منتظر ظهور اورشليم آسماني باشند. « بلكه شما به كوه صهيون، به اورشليم آسماني، شهر خداي زنده، آمده ايد. شما به محفل شاد گروه بي شماري از فرشتگان آمده ايد. شما به كليساي نخست زادگاني قدم گذاشته ايد كه نام آنان در آسمان نگاشته شده است » ( عبرانيان 12: 22- 23 ). همچنين پولس اعلان مي كند، « و آن اورشليم كه در عليّين است، آزاد است و مادر ما اوست » ( غلاطيان 4: 26 ). پولس در باب چهارم غلاطيان از « وابستگي به اورشليم » (47) شريعت مداران (48) كه كليساي غلاطيه را ملوّث كرده بودند، به صراحت تمام انتقاد مي كند. وي تأكيد مي كند كه آنان در بردگي هستند.
پولس به استناد به آيه 1 از باب 54 اشعيا، اساساً وعده [ بازگشت و تصاحب اورشليم ] را راجع به اورشليم زميني مي شمارد و آن را شامل اورشليم آسماني كه منزلگاه همه ي مؤمنان به عيسي مسيح است، مي داند. (49) پولس قطعاً آن گاه كه اورشليم و يهوديت طرد كننده ي مسيح (50) را با هاجر و فرزندان برده او هم سنگ مي داند، يهوديان هم سنخ را دچار شوك كرده است. همان گونه كه در بحث رابطه ي ميان اسرائيل و كليسا توضيح داده شد، مؤمنان يهودي و غير يهودي غلاطيه در اين موقع فرزندان ابراهيم و سارا هستند. آنان، مانند اسحاق، فرزندان وعده هستند. پولس با اين كار، هرگونه ادعاي اختصاصي آينده يهوديان مبني بر بودن فرزندان اصيل ابراهيم، همراه با همه ي امتيازات عهدمدارانه ي آن، را قطع نظر از ايمان به عيسي مسيح باطل اعلام مي كند. جي. سي. ديانگ (51) مي افزايد:
آيات 21- 23 از باب 4 غلاطيان، چه بسا تندترين مناقشه را درعهد جديد بر عليه اورشليم بيان مي كند... تفكر پولس نه تنها نمايانگر اميد به شكوه اورشليم زميني نيست، بلكه بيانگر قاطع ترين تكذيب نسبت به اميدهاي فرجام شناسانه (52) راجع به شهر زميني است. (53)
همان گونه كه پامر رابرتسون نيز اظهار مي دارد، تا پايان دوره رسولي، كانون كار نجات بخش خدا (54) در دنيا از اورشليم به نقاطي مانند انطاكيه، افسُس (55)، و رُم منتقل شد. (56) بنابراين هيچ قرينه اي وجود ندارد كه حواريان معتقد بودند كه يهوديان باز هم نسبت به سرزمين مقدس حق الاهي داشتند، يا تملك يهوديان بر سرزمين مقدس حائز اهميت بود، چه رسد به اين كه اورشليم جنبه ي اصلي اهداف خدا براي جهان باقي مي ماند. برعكس، در منطق مسيح شناسانه پولس، (57) اورشليم همانند سرزمين مقدس، در اين موقع از دور خارج شده اند. آنان در اهداف نجات بخش خدا جايگاهي ندارند.
تناقض ميان دستور كارمبتني بر اورشليم (58) صهيونيسم مسيحي و وحي تدريجي (59) كتاب مقدس به وضوح در اين تصور رايج قابل مشاهده است كه معبد يهوديان بار ديگر بنا خواهد شد. اين نيز احتمالاً مستمرترين موضوعي است كه بسياري از صهيونيست هاي مسيحي را به يهوديان راست كيشي پيوند داده است.
پينوشتها:
1. اورشليم تركيبي از دو واژه ي « اور » و « شليم » ، و بر روي هم به معني شهر صلح و آرامش، شهر مقدس، و شهر روشنايي است. اين شهر از نظر مسلمانان قداست ذاتي دارد، چرا كه محل اولين قبله مسلمانان و معراج رسول گرامي اسلام است.
2.صهيون به طور اخص به تپه اي در جانب غربي شهر کهن اورشليم اشاره دارد.
3. Lindsey, Israel, op.cit., p20.
4. Gentile World-power.
5. Scofield, Scofield, op.cit., fn. 1. P1445.
6. Schuyler English, op.cit., pP1430-1331.
7. General Allenby.
8. Mike Evans, Israel, America’s Key to Survival, (Plainfield, New Jersey, Haven. 1980), p126.
9. abomination.
10. times of the Gentiles.
11. imminent return of the Messiah.
12. Derek Prince, The last Word on the Middle East, (Fort Lauderdale, Florida, Derek Prince Ministires. 1982), p95.
13. Ulla Jarvilehto.
14. Ulla Jarvilehto, ‘Political Action for Israel,’ Christians and Israel, Essays in Biblical Zionism and on Islamic Fundamentalism, (Jerusalem, International Christian Embassy Jerusalem, 1996), pp58-59.
15. Jan Willem Van der Hoeven.
16. Babylon or Jerusalem?.
17. Teddy Kollek.
18. Jan Willem van der Hoeven, Babylon or Jerusalem? (Shippensburg, Pennsylvania, destiny Image, 1993), p152.
19. Wendel Stearns.
20. Reunification.
21. Wendel Stearns, Biblical Zionism, (Hilversum, Holland, Moriah Foundation,
1994) , p123.
22. Lindsey, Planet, op.cit., pp162-164.162-166.
23. Lindsey, Final, op.cit., p95.
24. Hagee, op.cit., P141.
25. desecration of theTemple.
26. Scofield, op.cit., fn. 1, P1033.
27. fearfl siege of Jerusalem.
28. Lindsey, late, op.cit., p54.
29. Ibid., p55.
30. Lindsey, Planet, op.cit., p247.
31. endtimes fighting.
32. Ibid., p262.
33. Jerusalemites.
34. Lindsey, Israel, op.cit., p165.
35. Jarvilehto, op.cit., p58.
36. English, op.cit., p953.
37. پيشاهزاره گرايي تاريخي يا عهدنگر بر اين عقيده بود كه قوم يهود در كليسا ادغام خواهد شد و ملتي نوكيش در كنار ديگر ملت هاي مسيحي به فلسطين باز خواهد گشت. اما پيشاهزاره گرايي تدبيرنگر معتقد بود كه قوم يهود خواه قبل از ايمان به مسيح، خواه بعد از ايمان به مسيح، به فلسطين بر مي گردند ولي به طرز بارزي جدا از كليسا باقي خواهد ماند.
38.[کتاب مقدس مي گويد:]
عيسي بدو گفت: "اي زن مرا تصديق کن که ساعتي مي آيد که نه در اين کوه و نه در اورشليم پدر را پرستش خواهيد کرد. شما سامري ها آنچه را که نمي دانيد، مي پرستيد اما ما آنچه را که مي دانيم، عبادت مي کنيم زيرا نجات از يهود است. ليکن ساعتي مي آيد بلکه الان آمده است که در آن، پرستندگان حقيقي پدر را به روح و راستي پرستش خواهند کرد زيرا که پدر مثل اين پرستندگان خود را طالب است" (يوحنا 4: 21- 23).
39. God,s intervention.
40.Colin Chapman, ‘Ten Questions for a theology of the land’ in The Land of Promise, edited by Philip Johnston and Peter Walker (Downers Grove, Illinois, InterVarsity, 2000), ,p179.
41. Emmaus.
42. John Calvin.
43. John Calvin. The Acts of the Apostles 1-13, (Edinburg, St Andrew Press, 1965), p29.
44. Robertson, ‘new-covenant’, op,cit., p136.
45. materialistic
Kingdom.
46. illumination of the Holy Spirit.
47. Peter Walker, Jesus and the Holy City, (Grand Rapids, Eerdmans, 1996), P129.
48. ,Jerusalem- dependency, of the legalists.
49. Ibid. p131.
50. Christ- renouncing Judaism.
51. J.C. De Young.
52. eschatological hopes.
53. J.C. De Young, Jerusalem in the New Testament, (Amsterdam, N.V. Kampen 1961), P106, cited in Walker, op.cit., P141.
54. God,s redemptive work.
55. Ephesus.
56. Robertson, ‘New-covenant’ op.cit., p138.
57. Christological logic Paul.
58. Jerusalem- based agenda.
59. progressive revelation.
سايزر، استيون آر؛ (1386)، صهيونيسم مسيحي، ترجمه ي حميد بخشنده، قدسيه جوانمرد، قم: نشر کتاب طه، چاپ اول