شكل گيري و شكوفايي تمدن اسلامي متأثر از علل و عوامل گوناگون بوده است. آيين اسلام، نحله ها و مكاتب مختلف فكري و مذهبي، تلاش هاي علمي دانشمندان و نخبگان مسلمان در كنار عوامل مختلف سياسي و فرهنگي ديگر از مهم ترين عوامل شكل گيري و شكوفايي تمدن اسلامي بوده اند. تأثير آيين آسماني اسلام در همه ي مقاطع و در تمامي تجلي هاي رشد و شكوفايي تمدن اسلامي مشاهده مي شود و بدون حضور اين آيين تصور پيدايش و رشد تمدني با اين ميزان شكوفايي و رشد ناممكن بود. پس از آيين اسلام، از عوامل ديگري كه در گسترش و پويايي تمدني نقشي مهم داشتند نخبگان و دانشمندان مسلمان بودند كه در واقع علمداران پيشرفت و تكامل فكري اين تمدن محسوب مي شدند. بنيان فكري و انديشگي تمدن اسلامي در تمامي وجوه فرهنگي و سياسي و علمي و مذهبي برآمده از تلاش ها و مجاهدت هاي فكري اين نخبگان بود كه علي رغم تفاوت آراء و اختلاف عقايد تلاش كلي شان معطوف به تقويت و رشد تمدني بود. در ميان اين نخبگان، نقش علما و امناي دين بيش از همه است. آنان در واقع صاحبان اصلي دين بودند كه پس از وفات پيامبر اعظم (صلي الله عليه و آله و سلم) وظيفه ي تبليغ و دفاع از آيين اسلام را بر عهده داشتند. اما در ميان علماي جهان اسلام بخشي از علما بودند كه علاوه بر وظيفه ي دشوار تبليغ و دفاع از پيام الهي بار سنگين مقابله با آسيب ها و آفت هاي دروني تمدن اسلام را به دوش مي كشيدند؛ اين بخش از علما در واقع علما و نخبگان شيعي بودند كه علاوه بر وظيفه ي دشوار ابلاغ و انتقال پيام الهي با آسيب ها و مشكلات دروني جهان اسلام درگير بودند. آنان چون علماي سني آن زمان نبودند كه وظيفه ي مشروعيت بخشي به قدرت هاي سياسي وقت و كردارهايشان را داشته باشند. علماي شيعه قدرت هاي سياسي وقت را همواره مورد نقد قرار مي دادند و بنيان هاي مشروعيت آن ها را به چالش مي كشيدند؛ زيرا پذيرش انديشه ي امامي در گرو مخالفت با اشكال نامشروع قدرت بود. در واقع، باور به امامت و مقابله با قدرت هاي سياسي وقت موجب شده بود كه گفتمان فكري و سياسي تشيع و علماي شيعه راهي جدا از ديگر مكاتب فكري سني در پيش گيرد. از همان قرون نخستين، علما و نخبگان شيعي در علوم مختلف مانند ديگر نخبگان سني حضور داشتند و در تمامي زمينه ها علماي شيعي صاحب اثر، نفوذ، شهرت، و اعتبار و مورد احترام علماي مذاهب ديگر بودند. قرون چهارم و پنجم، كه مقطعي طلايي براي تمدن اسلامي بود، براي شيعيان نيز عصري مملو و آكنده از شكوفايي فكري بود. در اين دوره، علماي شيعي در زمينه هاي مختلف كلام، فقه، حديث، فلسفه، تفسير، ديگر علوم ديني و طبيعي ظهور كردند و آثاري ماندگار و ارزشمند براي اخلاف خود باقي گذاشتند و مبالغه نخواهد بود اگر بگوييم پايه و بنيان بسياري از علوم ديني شيعي در اين عصر طلايي گذاشته شد. شيخ مفيد از سلسله ي اين علما و نخبگان شيعي است كه در اين عصر طلايي مي زيست و نقشي مهم در رشد بسياري از علوم ديني داشت.
حضرت آيت الله خامنه اي، رهبر دانشمند انقلاب، در متني محققانه و علمي، اما در شكلي پيام گونه (1) اين گونه از جايگاه شيخ مفيد ياد مي كنند:
« هزار سال پيش از اين، در يكي از روزهاي پر حادثه ي بغداد، ميدان " اشنان" (2) بر مردمي كه به خاطر واقعه اي غم انگيز در آن انبوه شده بودند تنگ آمد. و هزاران چشم بر مردي كه مرگش حادثه اي بزرگ بود گريست. و ده ها هزار نفر بر جنازه ي انسان والايي نماز گزاردند كه پنجاه سال، چون مشعلي تابناك، بخش گسترده اي از جهان اسلام را با دانش و معرفت خود، روشن ساخت، و در كرانه ي دجله ي بغداد، دجله ي ديگري از علم و معرفت به راه انداخته بود. تندباد حوادث تلخ و خونين در پايتخت عباسي و طوفان تعصب ها و بددلي ها نتوانسته بود چراغ علم و عملي را خاموش سازد كه به شجره ي زيتونه علوم قرآن و معارف اهل بيت (عليه السّلام) متصل گشته و با مصباح خِرَد بشري تلألو يافته بود. و خار و خاشاك كج فهمي ها و بدسگالي ها نتوانسته بود در برابر آن شط خروشاني سد گردد كه فقه و كلام و عقل و نقل را در بستر پر فيضش به سرزمين هاي حاصل خيز رسانيده بود » ( آيت الله خامنه اي، ص 1 ).
« آن روز كه پيكر مفيد را انبوه خلايق تشييع كردند و به امامت سيد شريف، علي مرتضي بر او نماز گزاردند، دل هايي پر از كينه و تهي از كياست و حكمت، اين را پايان كار آن بزرگ مرد شمرده و ساده انديشان مرگ او را جشن گرفتند.
اما چشم و دل هر فرزانه اي مي توانست به وضوح دريابد كه مرگ آن سالار فرزانگان نمي تواند پايان كار كسي باشد و فيضان پنجاه ساله ي او، چشمه ساري از دانش و فرهنگ و اخلاق و حكمت، در فضاي انديشه ي بشري جاري ساخته و اراده ي الهي و سنت تاريخ، زايندگي و فزايندگي آن را در عبور جاودانه اش از لا به لاي نسل ها و دوره ها و قرن ها، تا رسيدن به درياي منتهاي رشد نهايي بشر، تضمين كرده است.
آن روز بدن نحيف مفيد در خانه اش در درب الرياح بغداد به زمين سپرده شد تا روزي به جوار بارگاه حضرت ابي جعفر جواد (عليه السّلام) منتقل شود و در آن دارالسّلام رحمت الهي بيارامد، اما شخصيت سترگ او، كه پنهان كردني و از ياد رفتني نبود، پيوسته در برابر چشم زمان باقي ماند و هرگز از ياد نرفت، و در روند شكوفايي فقه و كلام و مذهب اهل بيت (عليه السّلام) نقش برجسته خود را ايفا كرد » ( همان، ص 2 ).
حضرت آيت الله خامنه اي در بخش ديگري از پيام خود اهميت پرداختن به شيخ مفيد و بزرگداشت وي را چنين بيان مي كنند:
« نسل علمي امروز با بزرگداشت مفيد و نشر آثار مكتوب او، در حقيقت وظيفه سپاس خود را نسبت به مردي انجام مي دهد كه خود و افكارش همواره در ضمن جريان غني و پربار فقه و كلام مدرسه ي اهل بيت (عليه السّلام) حضور داشته و به مثابه ي سنگ زاويه و قاعده ي اصلي، در بناي رفيع فقاهت و تكلم شيعي، چنان كه در اين هزار سال شناخته شده است، منشأ اثر بوده است.
حضور مفيد در محشر آراء و افكار زنده ي علمي و كلامي، به نشر كتب يا ذكر آراء او نيست - اگرچه نشر كتب و ذكر آراء او مقتضاي شكر منت او بر همه ي متكلمان و فقهاي پس از اوست - بلكه اين حضور درخشان، به تداوم روند و خط سيري است در فقه و كلام كه او گشاينده و مؤسس آن بوده است.
تشكيل اين هزاره ي تجليل و سپاس، اولاً، نسل امروز را با چهره ي اين بزرگمرد آشناتر مي كند و زمينه ي قدرشناسي و آنگاه بهره گيري از آثار او را براي نسل هاي امروز و فردا فراهم مي سازد؛ ثانياً، به تحليلگران و پژوهندگان تاريخ فقه و علوم عقلي، اين فرصت را ارزاني مي دارد كه معرفتي تازه درباره ي مسير رشد و تكامل اين دانش ها و چگونگي شكل گيري و بالندگي و عناصر سازنده ي آن در برهه ي حساسي از تاريخ كسب كنند. اين نكته آن گاه اهميت بيشتري مي يابد كه قرن چهارم و پنجم هجري هم چون مقطع برجسته و درخشاني در اعتلاء فرهنگ و علمي و ادبي جهان اسلام، مورد عنايت و بررسي قرار گيرد؛ ثالثاً، آشنايي با معارف كلامي و اساسي شيعه را براي پژوهشگران مسلمان از هر فرقه و مذهب و نيز براي افكار عمومي مسلمين در سطحي وسيع مسير مي سازد. اهميت اين نكته نيز آنگاه آشكار مي گردد كه توجه كنيم امروزه قلم هاي زهرآگين و مزدور دشمن يا مأمور كين و حقد، چندان دروغ و افترا در باب معتقدات شيعه - كه يكي از بزرگ ترين مذاهب اسلامي و امروزه پيش قراول بيداري مسلمين است - نوشته و پخش كرده اند كه با همه آنچه در طول تاريخ انجام گرفته قابل مقايسه است.
و متأسفانه امروز انگيزه ي سياسي و استعماري در اين حركت گمراه كننده، از هر زمان ديگر آشكارتر است، حتي از آن زمان كه خلفاي بني اميه و بني عباس دروغ پراكني در باب شيعه را هم چون جزئي از مبارزه همه جانبه ي خود با پيروان اهل بيت (عليه السّلام) لازم و مقدمه ي حتمي سركوبگري آنان مي شمردند. با اين نگرش، هر پژوهشي در معرفي عقايد و معارف شيعه، كمكي به استقرار وحدت و برادري ميان مسلمين نيز هست، چرا كه دشمنان اسلام، براي تفرقه افكني ميان مسلمانان، همواره به بد نماياندن معارف اعتقادي و فقهي مذاهب آنان براي يكديگر، دست زده اند » ( همان، ص 4 ).
در ادامه ي اين پيام به تبيين نقش و جايگاه شيخ مفيد در دو زمينه ي كلام و فقه پرداخته اند و اين با استناد به كتب و آثار شيخ مفيد صورت گرفته است، چنان كه در خود پيام آورده اند: « من به كمك قرائن قابل اعتمادي از گفته ها و نظرات علمي و آثار مكتوب خود آن بزرگوار يا از گفته هاي كساني كه درباره ي آن بزرگ مرد سخن گفته اند - از شاگردان يا مترجمان او - بدان قانع شده ام » ( همان، ص 5 ).
در ادامه ي اين پيام مي خوانيم كه « شيخ مفيد در سلسله ي علماي اماميه، فقط يك متكلم و فقيه سرآمد و برجسته نيست، بلكه فراتر از اين، وي مؤسس و سرحلقه ي جريان علمي رو به تكاملي است كه در دو رشته ي كلام و فقه، تا امروز در حوزه هاي علمي شيعه امتداد يافته و با وجود بركنار نماندن از تأثرات تاريخي جغرافيايي و مكتبي، ويژگي هاي اصلي و خطوط اساسي آن هم چنان پابرجاست مانده است.
تبيين و اثبات اين نكته از آنجا اهميت مي يابد كه اين جريان علمي، در دوران متصل به زندگي شيخ مفيد تا نزديك به نيم قرن پس از درگذشت او، به چنان تحول و تكامل سريع و شگرفي نائل گشته كه در برابر آن، نقش تأسيسي شيخ مفيد مورد غفلت قرار گرفته است.
در اين نكته، تأكيد اصلي بر اين است كه تلاش علمي ممتاز و درخشان شاگرد برجسته ي شيخ مفيد يعني سيد مرتضي علم الهدي ( -436ق ) و اوج قله ي رفيع همين سلسله در عهد شيخ الطائفه محمد بن الحسن الطوسي ( - 460ق ) در واقع ادامه ي جرياني است كه سرچشمه و مؤسس آن محمد بن محمد بن النعمان المفيد بوده است. براي تبيين اين نكته لازم است نقش مؤثر و تعيين كننده ي مفيد 1) در تثبيت هويت مستقل مكتب اهل بيت (عليه السّلام)؛ 2) در بنيان گذاري شكل و قالب علمي صحيح براي فقه شيعه؛ 3) در آفرينش شيوه ي جمع منطقي ميان عقل و نقل در فقه و كلام؛ تعريف شود.
بناي رفيعي كه فقها و متكلمين شيعه در طول ده قرن گذشته برافراشته و گنجينه ي بي نظيري كه از آثار علمي خود پديد آورده اند همه بر روي قاعده اي است كه شيخ مفيد با اين سه بُعد جهاد علمي خود پي افكنده است ( همان جا ).
ايشان در ادامه ي پيام به گستردگي و فعاليت حوزه هاي علميه ي شيعه اشاره كرده اند: « شيخ مفيد و حوزه ي علميه ي شيعه ي بغداد در زمان او، هر يك پديده هايي به شمار مي آيند كه تا آن زمان در تاريخ شيعه سابقه نداشته است. پيش از اين تاريخ، بي شك حوزه هاي علمي بارور شيعه از شامات تا ماوراءالنهر همه جا گسترده بوده است. حوزه ي « قم » كه مركز بزرگ حديث و جانشين « كوفه ي » قرن دوم و سوم بوده و حوزه « ري » كه كليني و ابن قبه و شمار ديگري از برخاستگان آن معروف اند، تنها بخشي از مجموعه هاي علمي شيعه محسوب مي گشته اند. در شرق، حوزه ي علميه ي ماوراءالنهر كه دو تن از متخرجين معروف آن عياشي سمرقندي و ابوعمرو كشي هستند و در غرب حوزه ي حلب كه نام حسن بن احمد السبيعي الحلبي و علي بن خالد الحلبي از آن ديار در عداد مشايخ مفيد قرار دارند، بنابر حدس مؤيد به قرائن بايد مراكز مهم علوم و معارف شيعي مي بوده باشند. نگاهي به فهرست مشايخ كشي آشكار مي سازد كه در منطقه ي خراسان و ماوراء النهر با همه ي دوري از حوزه هاي علميه اصلي شيعه چه تعداد قابل اعتنايي از علما و محدثين تربيت شده اند و اين گمان را تقويت مي كند كه در اين مناطق حتي پيش از يك حوزه ي علمي شيعي به تربيت و تخريج شخصيت هايي از اين قبيل سرگرم بوده است. حداقل ده تن از مشايخ مشاراليهم منسوب به سمرقند يا كش ( از شهرهاي نزديك سمرقند ) و تقريباً به همين تعداد منسوب به شهرهاي بخارا، بلخ، هرات، سرخس، نيشابور، بيهق، فارياب و بعضي شهرهاي ديگر آن خطه اند.
مشاهده ي اين همه نام هاي منسوب به شهرهاي ماوراءالنهر و خراسان كه برحسب ظاهر همه يا نزديك به همه ي آنان نيز شيعه بوده اند - با توجه به اين كه بسي دور از عادت است كه كسي در قم يا كوفه يا بغداد به سراغ اين همه مشايخ خراساني و تركستاني رفته باشد - اين گمان را تقويت مي كند كه خانه ي عياشي كه به گفته ي نجاشي: « كانت مرتعاً للشيعة و اهل العلم » يا: « و كانت داره كالمسجد بين ناسخ او مقابل او قاري او معلق مملوئةً من الناس » در همان سمرقند - و نه در بغداد - بوده است. و در اين صورت، اين نيز خود حاكي از رواج علوم و معارف اهل بيت و گرمي حوزه ي علمي شيعه در آن شهر است. در شامات و حلب نيز با توجه به كثرت نفوس شيعه و حكومت حمدانيان كه خود، شيعه و پايبند به مراسم و شعائر شيعي بوده اند بي شك حوزه ي علمي قابل توجهي وجود داشته است. اگرچه با توجه به نزديكي آن به عراق و حضور محدثين و فقهاي آن سامان در بغداد و سپس در زمان شيخ طوسي در نجف، نمي توان آن را در شمار حوزه هاي بزرگ دانست.
اين وضع اجمالي حوزه هاي شيعه در دوران منتهي به زمان مفيد است. حوزه ي بغداد نيز در همان دور آن ها دائر و به تعاطي علوم و معارف اسلامي سرگرم بوده است. ولي با ظهور شيخ مفيد و گسترش صيت دانش او به تدريج بغداد كه مركز سياسي و جغرافيايي قلمرو اسلامي بوده به مركز اصلي علوم و معارف شيعي نيز بدل مي شود و نه فقط مرجع حل مسائل فكري و ديني شيعه كه كعبه ي آمال طالبان علم نيز مي گردد ( همان، ص 8-9 ).
اهميت حوزه ي بغداد با توجه به حضور شيخ مفيد نكته ي مهم ديگري است كه در ادامه ي پيام آورده اند و اين امر با توجه به شاگردان شيخ مفيد مورد ملاحظه قرار گرفته است:
« اگرچه فهرست مبسوطي شامل نام همه شاگردان مفيد كه قاعدتاً جمع كثيري بوده اند در دست نيست و تعداد كساني كه به عنوان شاگردان او در كُتب تراجم نام برده شده اند بسيار اندك و بسي كمتر از آن چيزي است كه مردي چون مفيد در مدت نزديك به نيم قرن رياست علمي شيعه، بايد تربيت كرده باشد، ولي اولاً عزيمت نابغه اي چون شيخ طوسي از طوس به بغداد و كشيده نشدن او به حوزه هاي نزديك زادگاهش - يعني خراسان و ماوراءالنهر - و درنگ نكردن او در ري و قم و نيز عدم اشتهار چهره هاي برجسته اي از حوزه هاي مزبور تا مدت زماني نه چندان كوتاه، همه حاكي از آن است كه حوزه ي بغداد با اشتهار و شكوفايي شيخ مفيد، در جايگاهي كه پيش از آن در مورد هيچ يك از حوزه هاي علمي شيعه به ياد نداريم، قرار داشته است، بدين معني كه با حيازت همه ي علوم رايج در مجموع حوزه هاي تشيع، رونق حوزه هاي ديگر در سراسر جهان اسلام را شكسته و تا هنگام ولادت حوزه ي بكر و مبارك نجف ( در سال 448 يا 440 ) درة التاج مراكز علمي شيعه به شمار مي آمده است.
بي شك محور و نقطه ي درخشان و مايه ي درخشش اين حوزه شيخ مفيد بوده است. او با نبوغ و استعداد خارق العاده و تلاش بي وقفه خود و با بهره گيري از موقعيت استثنايي شهر بغداد به منزله ي مركز سياسي و جغرافيايي جهان اسلام و رفت و آمد چهره هاي علمي مذاهب مختلف به آن، به جامعيتي بي نظير دست يافته و آن گاه چون قطب و محور جذابي، عنصر متمايزكننده ي حوزه ي شيعي بغداد در زمان خود شده است » ( همان، ص 10 ).
نكته ي مهم ديگري كه در ارزيابي شخصيت شيخ مفيد در اين پيام آمده است، توجه به اساتيد شيخ و بهره بردن وي از محضر اساتيد شاخص آن هنگام بوده است كه در واقع اين افراد شاخص ترين چهره هاي علمي آن هنگام دنياي تشيع بوده اند.
« با نظر به آثار علمي اين شيخ بزرگوار و ساير قرائن، آشكار مي گردد كه مفيد مجمع و ملتقاي شگفت انگيزي است از بيش تر ويژگي هايي كه چهره هاي شاخص شيعه تا آن زمان بدان اشتهار داشته اند: در او فقه قديمين و ابن بابويه و جعفر بن قولويه، كلام ابن قبه و بني نوبخت (3)، علم الرجال كشي و برقي، حديث صدوق و صفار و كليني به اضافه ي قدرت جدل و هم آوردي فكري بي نظير و بسي برجستگي هاي ديگر يك جا گرد آمده بود. آنان البته هر يك مشعلي بر سر يكي از راه هاي معارف اهل بيت اند. اما مفيد، چون چلچراغي، مجمع و ملتقاي همه ي آن ها به شمار مي رود. و اين چيزي است كه پيش از او در هيچ يك از شخصيت هاي علمي شيعه سراغ نداريم. در يگانه بودن او همين بس كه ابن نديم ( -380ق ) وي را در سنين پيش از 44 سالگي اش سرآمد همه ي شيعه در فقه و كلام و حديث معرفي مي كند. و ذهبي كه در تاريخ الاسلام با لحني كينه آلود و دور از انصاف از وي سخن گفته، در عين حال از ابن ابي طي (4) درباره ي او نقل مي كند كه: او در همه ي علوم، يگانه بود: در اصولين، در فقه، در اخبار و معرفت رجال، در قرآن و تفسير، در نحو و شعر [ ... ] در همه ي اين علوم وي سرآمد همگان بود و با پيروان هر عقيده اي مناظره مي كرد.
باري، مفيد كسي است كه علوم گذشتگان در تكامل خود، در او مجتمع گشته بود و به بركت چنين شخصيت جامع و چند بعدي و همه جانبه اي، حوزه ي علمي شيعه بدان گونه كه قرن ها پس از آن استمرار يافت، پايه گذاري شد كه در آن فقه و كلام و اصول و ادب و حديث و رجال در كنار يكديگر و مكمل يك ديگر تدريس و تحقيق و متكامل مي شد. و همين حوزه است كه در نقطه اي بس والا، سيدمرتضي و در اوج قله ي كمال، شيخ الطائفه محمد بن الحسن الطوسي را پديد آورد.
با توجه به آنچه درباره ي بي سابقه بودن پديده ي شيخ مفيد و حوزه ي بغداد معاصر او گفته شد، حقاً بايد مفيد را بنيان گذار حوزه هاي علمي شيعه با قواره اي كه در قرن هاي پس از آن ديده مي شود، دانست يعني جايي كه در آن مجموعه اي از دانش هاي عقلي و نقلي اسلامي آموخته و تدريس مي شود و متخرج آن در همه يا اكثر آن علوم تبحر مي يابد.
حداقل تا دوران شهيد اول يعني تا آنگاه كه ديگر اختصاص به فقه و مقدمات آن، گرايش غالب حوزه هاي علميه را تشكيل داده است، همان قواره در همه يا اغلب حوزه ها و متخرجين آن ها مشاهده مي شود و اين ادامه ي جرياني است كه از شخصيت مفيد و حوزه ي آفريده ي او يعني حوزه ي بغداد تا سال 413، سرچشمه گرفته است.
بنابراين، جاي شگفتي نيست اگر ادعا شود كه چنين شخصيت يگانه و ممتازي، مؤسس و بازكننده ي راهي نو در سه محوري باشد كه قبلاً عناوين آن فهرست گونه بيان شد ( همان، ص 12 ).
در ادامه ي اين پيام به ابعاد سه گانه ي شخصيت علمي شيخ مفيد توجه شده است كه در واقع ارزيابي نقش و جايگاه شيخ مفيد و اهميت وي در فقه و كلام و نيز پاسداشت مذهب تشيع است. در نخستين بُعد شخصيت شيخ به نقش او در تثبيت هويت مستقل مكتب اهل بيت توجه شده كه شرح و ايضاح آن از اين قرار است:
تثبيت هويت مستقل مكتب اهل بيت (عليه السّلام): پس از آغاز دوران غيبت و به ويژه بعد از انتهاي دوره ي 74 ساله غيبت صغري و انقطاع كامل شيعيان از امام غائب - ارواحنا فداه - يكي از خطراتي كه كليت مكتب اهل بيت را تهديد مي كرد اين بود كه اشتباه و انحراف عمدي يا غيرعمدي كساني از منسوبين به اين مكتب، چيزهايي را از آن كاسته يا به آن بيافزايد، و يا بر اثر كم رنگ شدن مرزبندي هاي اصولي مكتب، خطوط انحرافي با آن آميخته و انحرافات مسلك هاي اعتقادي يا مذهب هاي جعلي با حقايق آن ممزوج گردد. در دوران حضور امام (عليه السّلام) هرگاه چنين چيزي پيش مي آمد يا خطر آن مطرح مي شد، شخص شخيص امام، آن محور و مركز مطمئني بود كه همه چيز با آن مقايسه و اندازه گيري و درباره ي آن قضاوت مي شد. پس تا امام (عليه السّلام) در ميان مردم بود اشتباهات، ديري نمي پاييد و آن پيشواي معصوم خطاهاي عمده را در مقطع حساس تبيين مي كرد. شيعه مطمئن بود كه اگر در خط كلي مكتب، از سويي زاويه ي انحرافي پديد آيد بالآخره حجت آشكار خواهد شد و آن كه در پي كشف حقيقت است آن را خواهد يافت. در تاريخ دوران زندگي ائمه (عليه السّلام) به نام اشخاصي برمي خوريم كه به خاطر احداث بدعتي يا تأسيس راه غلطي و ترويج عقيده ي باطلي، صريحاً از سوي ائمه (عليه السّلام) مورد طعن و رد قرار گرفته اند، مانند محمد بن مقلاص اسدي (5)، معروف به ابي الخطاب، يا ابن ابي العزاقر (6) معروف به شلمغاني ( كه اين مورد در دوران غيبت صغري اتفاق افتاده است ) و كثيري امثال آن. حتي به مواردي نيز برخورد مي كنيم كه در اختلاف ميان دو دسته از اصحاب با اخلاص و صادق هنگامي كه يك دسته از آنان كسي يا جمعي را به خاطر عقيده اي مورد طرد و لعن قرار داده اند، امام در دفاع از آن فرد يا جمع مطعون، وي را مورد مدح قرار داده و بدين وسيله آن عقيده را تأييد كرده يا انحرافي را كه بدو گمان برده بودند، رد فرموده است. مثل تأييد امام از يونس بن عبدالرحمان (7) هنگامي كه قميين او را طرد و روايات منكري از او نقل كردند و صدور عبارت: رحمه الله كان عبداً صالحاً [ ... ] يا: ان يونس اول من يجيب علياً اذا دعي ( رجوع شود به رجال كشي در شرح حال يونس بن عبدالرحمن ). و نيز هنگامي كه خاندان بني فضال (8)، كه به خاطر وثاقت و علم مورد اتفاقشان مورد مراجعه ي طالبان علوم اهل بيت قرار مي گيرند، با صدور عبارت: خذوا ما رووا و ذروا مادروا [ ... ] از نفوذ عقيده ي انحرافي آنان ( فطحي ) در ميان توده ي شيعه مانع مي گردد. و از اين قبيل موارد در تاريخ مناسبات ائمه (عليه السّلام) با اصحاب معاصرينشان بسيار است.
با اين نگرش، امام (عليه السّلام) در دوران حضور، همان مرزبان بيدار و هماره هوشياري است كه وظيفه ي حراست از مرزهاي مكتب را كه وي حافظ كليت آن است شخصاً بر دوش گرفته است.
اما در دوران غيبت، به خصوص غيبت كبري وضع كاملاً تفاوت مي يابد. در اين دوران از طرفي به خاطر نيازهاي روزافزوني كه اكنون ديگر نه به وسيله امام (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بلكه به وسيله ي علماي دين بايد برآورده شود، و از طرف ديگر، به خاطر اختلاف نظرهاي طبيعي ميان علما و خبرگان دين كه محور بارز و قاطعي هم براي رفع آن نيست، راه به روي افكار و نظرات و برداشت هاي مختلف در اصول و فروع دين باز است، و در ميان نظرات گوناگوني كه ابراز مي شود طبيعتاً عناصري هم از مكاتب انحرافي يا از مذاهب غيرامامي شيعي ( زيدي، اسماعيلي، فطحي ) (9)
به مجموعه ي مكتب اهل بيت (عليه السّلام) راه مي يابد كه خلوص و اتقان آن را تهديد مي كند و حتي در درازمدت ممكن است جهت مكتب را به كلي دگرگون نمايد.
اين جاست كه يكي از مهم ترين وظايف رهبران امت در آن برهه از زمان رخ مي نمايد، وظيفه اي كه درست به انجام رسيدن آن مي توانسته است به معناي حفظ مذهب و معادل جهادي سرنوشت ساز باشد. و آن وظيفه عبارت است از اين كه تشيع به مثابه يك نظام فكري و عملي، مرزبندي شود و براي ان از لحاظ عقيدتي و عملي با استفاده از ميراث ارزشمند سخنان ائمه (عليه السّلام) چهارچوبي ترسيم گردد. و بدين گونه هويت مستقل و مرزبندي شده مذهب اهل بيت (عليه السّلام) مشخص گشته در معرض فهم و استفاده ي پيروانش قرار گيرد. اين كار به علما و متفكران شيعه اين امكان را مي داد كه انحراف اصولي يعني خروج از حيطه ي مباني مذهب در فقه و كلام را از اختلاف نظرهايي كه در داخل محدوده ي مكتب پيش مي آيد بتوانند جدا كرد.
بي شك اين كار تا پيش از زمان مفيد (رحمه الله) انجام نشده است. وجود گرايش قياسي در فقه ابن جنيد و گرايش هاي معتزلي در كلام خاندان نوبخت، بهترين دليل بر اين مدعا است و اين فقط دو نمونه از نتايج و تبعات مرزبندي نشدن مكتب تشيع در زمينه هاي اصول و فروع دين است. در عرصه ي فقه، بهره نگرفتن از مباني عقلي و اصولي استنباط و تفريع فرع بر اصل كه از تعاليم مسلم ائمه (عليه السّلام) است، و يا در طرف مقابل، لغزيدن به وادي قياس، دو سوي انحراف غيرعمدي از مكتب و نتيجه ي مرزبندي نشدن و عدم ترسيم چهارچوب روشن براي آن محسوب مي گردد. و در عرصه ي كلام، مظهر عمده ي انحرافي كه ناشي از عدم تحديد حدود مذهب است، همانا خلط كلام شيعي با كلام معتزلي است. در مورد اخير، عوارض ناشي از مرزبندي نشدن مذهب بسي زياد و خسارت بار بوده است. از آن جمله به موارد زير توجه شود:
1. متكلمين بزرگ و معروفي چون خاندان نوبخت در بسياري از مسائل مطرح شده در علم كلام، دچار گرايش هاي معتزلي شده و همانند معتزله در فهم مباحث كلامي به عقل گرايي افراطي روي آورده اند.
2. شخصيت هايي از بزرگان شيعه، مورد ادعاي معتزله واقع شده و نويسندگان معتزلي آن ها را از خود دانسته اند. يك نمونه از اين قبيل افراد، دانشمند و متكلم معروف شيعه حسن بن موسي نوبختي، خواهرزاده و معاصر ابوسهل اسماعيل بن علي النوبختي، شخصيت برجسته ي نوبختيان است.
3. تشيع و معتزلي گري در شخصيت واحدي قابل جمع تلقي شده و شخصيت هاي معروف و بزرگي به عنوان كسي كه هم شيعه و هم معتزلي است معرفي و شناسايي شده اند و حتي بعضي از آنان خود نيز همين مدعا را پذيرفته و تكرار كرده و آن را باور داشته اند! يك نمونه از اين قبيل صاحب بن عباد است كه خود در شعري مي گويد:
لو شَقَّ قَلبي لِيَري وَسَطه *** سطران قَد خُطّا بِلا كاتب
العَدل و التوحيد في جانِب *** و حُبّ اهل البيت في جانب
يا:
فقُلتُ: انّي شيعي و معتزلي
و اين در حالي است كه عقيده ي متمايزكننده تشيع، امامت اهل بيت (عليه السّلام) است كه هيچ معتزلي اي آن را نمي پذيرد، و عقيده ي متمايزكننده ي اعتزال، اصل « المَنزلَة بين المَنزلتَين » است كه با مسلّمات تشيع، متعارض و منافي است.
4. بعضي از علماي شيعه يك اصل از اصول خمسه ي معتزله را پذيرفته است بدون آن كه خودش يا ديگري او را معتزلي بداند. مثلاً نجاشي درباره ي محمد بن بشر الحمدوني (10) مي نويسد: « وي مردي خوش اعتقاد بود و به وعيد معتقد بود. »
5. به طور كلي كلام شيعه متخذ از معتزله دانسته شده و بخصوص دو اصل توحيد و عدل با اين ادعا كه از مكتب اعتزال وارد تشيع شده، دليل بر اين مدعا قلمداد شده است. در گفتارهاي ملل و نِحَل نويسان و متكلمين غيرشيعي از قديم تا دوران هاي متأخر و نيز در گفتار كساني كه در معلومات خود بيشتر به كتب غيرشيعي تكيه كرده اند - مانند مستشرقين - اين سخن بارها و بارها تكرار شده است. حتي در زمان خود مفيد، متكلم و فقيه حنفي معتزلي اهل « صاغان » كه مفيد در المسائل الصاغاينه با عنوان « شيخ گمراه » از او ياد مي كند، درباره ي خود مفيد نيز چنين گمان باطلي برده و با اشاره به او مي گويد: شيخي در بغداد كه مطالب خود را از معتزله گرفته است چنين و چنان گفته است. البته محققين و نويسندگان شيعه - به جز آنان كه هم چون مستشرقان، بيش تر از منابع غيرشيعي يا از خود مستشرقان استفاده كرده اند - از اين اشتباه بركنار مانده اند، و اين از بركات مفيد و كار بزرگي است كه او انجام داده است.
پينوشتها:
1. پيام رهبر انقلاب اسلامي به كنگره ي جهاني هزاره ي شيخ مفيد: فروردين سال 1372 مصادف با شوال 1413.
2. از ميادين شهر بغداد در قرن پنجم هجري.
3. از متكلمان اماميه در قرن سوم هجري.
4. يحيي بن حميد بن ظافر طائي ( 575-630ق ) از دانشمندان شيعي حلب بود كه در زمينه ي تاريخ آثار مهمي تأليف كرد.
5. محمد بن مقلاص اسدي كه در زمان امام صادق (عليه السّلام) مي زيست، و عقايدي فاسد به امام نسبت مي داد و او را تا حد خدايي بالا برد و خود مدعي نبوت از طرف وي شد.
6. اين شخص ادعاي نيابت خاصه از جانب امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را داشت.
7. محدث شهير شيعي در قرن دوم هجري.
8. از خاندان هاي علمي شيعه بودند كه محدثان فراواني داشتند؛ اما اينان پس از امام جعفر صادق (عليه السّلام) به امامت عبدالله افطح، فرزند آن حضرت، اعتقاد پيدا كردند؛ ولي افرادي ثقه بودند؛ لذا جمعي به امام عرض كردند كه انبوهي از كتاب هايي كه رجال خاندان بنوفضال نوشته اند در خانه هاي ما وجود دارد تكليف ما در قبال آن ها چيست؟ كه پاسخ امام (عليه السّلام) روايت مذكور است: به روايت آنان عمل كنيد، ولي معتقدات آن ها را كنار بگذاريد.
9. كتاب فرهنگ فرق اسلامي درباره ي اين فرقه چنين آورده است:
پيروان عبدالله بن جعفر الافطح بود. وي پس از اسماعيل بزرگ ترين فرزند امام صادق (عليه السّلام) بود ولي منزلت و احترامي پيش پدرش نداشت و متمايل به « حشويه » و « مرجئه» بود. چون او در هنگام رحلت پدرش مهم ترين فرزند بود و در مجلس آن حضرت مي نشست دعوي امامت و جانشيني پدر كرد و پيروان او حديثي از آن حضرت روايت كردند كه فرمود: « امامت در مهم ترين فرزندان امام است » از اين جهت بسياري از كساني كه پيش از اين به امامت جعفر بن محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) قائل بودند به پسرش عبدالله گراييدند جز شماري اندك كه امام راستين را مي شناختند. عبدالله را به پرسش هايي درباره ي حلال و حرام و ديگر چيزها بيازمودند چون در نزد او دانشي نيافتند از پذيرفتن امامت او سرباز زدند. باري آن دسته را كه به امامت عبدالله بن جعفر گراييدند « فطحيه » نامند و چون عبدالله را سري پهن بود و به قول بعضي پاهاي پهن داشت از اين رو او را عبدالله افطح خواندند. برخي گويند اين گروه به نام عبدالله بن فطيح يا عبدالله بن افطح نامي كه از پيشوايان ايشان و اهل كوفه بوده « فطحيه» ناميده شدند. باري بيشترين بزرگان شيعه و فقيهان ايشان به اين مذهب گرويدند و در امامت وي شك نكردند و گفتند: پسر او نيز پس از وي امام است ولي چون عبدالله بمرد و او را پسري نيافتند همگي « فطحيه » جز اندكي از گفتار به امامت وي بازگشتند و به حضرت موسي بن جعفر (عليه السّلام) بگراييدند. گويند زندگاني عبدالله پس از پدرش هفتاد روز يا بيشتر بود ( مشكور، 1385، ص 253 ).
10. از متكلمان شيعي.
ولايتي، علي اكبر، (1391)، شيخ مفيد، تهران، انتشارات اميركبير، چاپ اول