تاريخ ملوک هرموز با مروري بر کتاب تاريخ مهاجرت اقوام در خليج فارس « ملوک هرموز »

تاريخ « ملوک هرموز »، دوراني قريب به هفتصد سال از تاريخ جنوب ايران را شامل مي شود. تاريخ اين ملوک به شدت تحت تأثير دگرگوني هاي مسير تجارت دريايي و خشکي است. بندر و جزيره ي هزمور به عنوان محل تلاقي راه هاي تجاري
جمعه، 19 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخ ملوک هرموز با مروري بر کتاب تاريخ مهاجرت اقوام در خليج فارس « ملوک هرموز »
نگاهي به تاريخ ملوک هرموز با مروري بر کتاب تاريخ مهاجرت اقوام در خليج فارس « ملوک هرموز »

 

نويسنده: محمد حسن نيا (1)




 

تاريخ مهاجرت اقوام در خليج فارس؛ ملوک هرموز

مؤلف: دکتر محمدباقر وثوقي

مشخصات نشر: دانشنامه فارس، 1380، 510 صفحه

تاريخ « ملوک هرموز »، دوراني قريب به هفتصد سال از تاريخ جنوب ايران را شامل مي شود. تاريخ اين ملوک به شدت تحت تأثير دگرگوني هاي مسير تجارت دريايي و خشکي است. بندر و جزيره ي هزمور به عنوان محل تلاقي راه هاي تجاري دريايي و خشکي و يکي از مراکز مهم خليج فارس به شمار مي رفت و از آن جايي که اين شهر در دو مسير بازرگاني خشکي و دريا قرار داشت، بيشتر از ديگر مراکز تجاري ايران در مقابل تغييرات و دگرگوني ها از خود انعطاف نشان داده است. کتاب حاضر در همين راستا قابل بررسي است.
کتاب شامل مقدمه، بررسي منابع و مآخذ، زندگاني سياسي ملوک قديم و جديد هرموز، جابجايي مسيرهاي تجاري تا قرن ششم هجري در خليج فارس، جغرافياي تاريخي هرموز و قلمرو آنان، عصر استعمار ( زمينه هاي سياسي- اقتصادي ورود پرتغالي ها به شرق )، قيام هاي ضداستعماري در قلمرو هرموز، دوران انحطاط هرموز، آزادسازي هرموز توسط نيروهاي نظامي ايران، نتيجه گيري، فهرست منابع و مآخذ و جدول و نمودارها مي باشد.
دکتر وثوقي در مقدمه کتاب عنوان مي کند که فعاليت ايرانيان در حوزه ي اقتصادي اقيانوس هند و خليج فارس امر ناشناخته اي نيست. با وجود اين، نتايج لازم از اين تحقيقات گرفته نشده است.
شناخت تجارت دريايي ايران در اقيانوس هند و نواحي وابسته به آن کامل نيست. براي روشن شدن هرچه بيشتر اين بخش مهم از تاريخ اقتصادي شرق بايستي عرصه ي تحقيق را در نواحي مختلف مجاور گسترش داد. از اين ميان حوزه ي اقتصادي خليج فارس و مراکز تجاري آن در دو سوي کرانه هاي شمالي و جنوبي، تاريخ پرفراز و نشيبي را پشت سر گذاشته و در همه حال از ديرباز تاکنون نقش اساسي خود را به عنوان منطقه ي مهم تبادل تجاري در شرق و به ويژه در حوزه ي اقيانوس هند به خوبي ايفا کرده است. يکي از ادوار درخشان حيات سياسي و اقتصادي اين منطقه در دوره ي حاکميت نسبتاً طولاني ملوک هرموز است که تقريباً در فاصله تهاجم مغولان به ايران تا دوره سلطنت شاه عباس اول ادامه داشته است. هرموز طي پنج قرن حيات سياسي خود توانست به عنوان بزرگترين مرکز تبادل کالاها در حوزه ي اقيانوس هند و خليج فارس شناخته شود و ملوک هرموز با اعمال مديريتي واقع گرا و فراگير طي اين دوره به تثبيت موقعيت جزيره کمک کرده اند و يا در پيش گرفتن سياستي منطبق با شرايط اجتماعي، موفق به ايجاد وحدت نسبي در ميان اقوام و مليت هاي مختلف ساکن در منطقه به نفع تداوم حاکميت خود شدند. ايجاد شرايط مناسب براي فرهنگ هاي مختلف باعث شد تا هرموز به مرکز اقتصادي چند مليتي تبديل شود و اقوام گوناگون در آن به دور از تفاوتهاي نژادي خود به فعاليت اقتصادي مشترک بپردازند. سپس نويسنده به روش تحقيق، ارائه فرضيه ها، ساختار پژوهش و تقدير و تشکر از کساني که در اين تحقيق او را مساعدت کرده اند به صورت مفصل مي پردازد ( ص 20-15 ).
قسمت بعدي کتاب، بررسي منابع و مآخذ است. در اين بخش نويسنده منابعِ تحقيق را به سه دسته تقسيم کرده است. ابتدا به منابع اصلي دوره ي اسلامي مي پردازد. سپس دباره منابع خارجي مطالبي ارائه مي دهد و در پايان نيز مآخذ داخلي و خارجي را مقايسه و بررسي مي کند ( ص 50-21 ).
فصل اول در مورد ملوک قديم هرموز است. در اين بخش مؤلف به شکل گيري اوليه ي ملوک هرموز اشاره مي کند. راجع به بررسي چگونگي شکل گيري ملوک هرموز از منابع مختلف مطالبي را مي آورد. او « محمد درم کو » را نخستين امير هرموز عنوان مي کند که تلاشهايي را براي تأسيس ملوک هرموز انجام داده است. تاريخ آغاز ملوک هرموز و منشأ نژادي ملوک هرموز از ديگر مباحث آورده شده در اين فصل از کتاب است و در پايان فصل نيز مؤلف به نتيجه گيري و آوردن پي نوشت هاي تحقيق پرداخته است.
فصل دوم کتاب در مورد خليج فارس و جابه جايي مسيرهاي تجاري تا قرن ششم مي باشد. مؤلف در مباحث مربوط به اين فصل عنوان مي کند که تاريخ دقيق استقرار ايرانيان در جزاير جنوبي خليج فارس مشخص نيست، همين قدر مي دانيم که از اواسط عهد دولت اشکاني يعني در حدود 80 سال قبل از ميلاد، سواحل عمان و جزاير مجاور آن جزء خاک ايران محسوب مي شده است. بحرين و عمان و نواحي دوردست تا يمن همچنان تا ظهور اسلام و انقراض سلسله ي ساساني توسط ايرانيان اداره مي شد و مهاجرنشينان ايراني در آن نواحي فعال بوده اند. مهاجرت اعراب جنوب از يمن به منطقه ي عمان يکي از تحولات مهم پيش از اسلام مي باشد که ارتباط مستقيم با تاريخ ايران و نواحي جنوب آن دارد و دوره ي دوم تماس هاي ايرانيان و اعراب مهاجر « ازد » در اواخر عصر ساسانيان و احتمالاً در جريان حمله ي سپاهيان ايران به فرماندهي وهرز ديلمي به يمن صورت پذيرفته است. انتقال قدرت ساسانيان به اسلام در خليج فارس تأثير ناچيزي را بر ساختار اقتصادي و اجتماعي بنادر بر جاي گذاشت. تجار و بازرگانان اُبله و بصره و سيراف و صحار عمدتاً ايراني ماندند. مؤلف در ادامه به علل مهاجرت اقوام خليج فارس و افول سيراف مي پردازد و عنوان مي کند افول سيراف طي يک قرن و نيم به دليل بروز نا امني هاي شديد سياسي فارس و از رونق افتادن مسيرهاي کارواني شرق و غرب شيراز به سمت سواحل صورت گرفت. از طرفي تحولات جهان اسلام و به ويژه سياست هاي مداخله گرايانه ي خلفاي فاطمي در امور تجارت شرق به غرب و افول سواحل شرقي عمان، به ويژه صحار، سقوط سيراف را تشديد نمود. از آنجايي که بيشتر تکيه اقتصادي سيراف به کالاهاي وارده و صادره از سمت بغداد و کرانه هاي حاشيه شط العرب بود، ضعف خلافت عباسي و حضور و نفوذ عناصر نظامي ترک در بغداد و ناامني هاي برآمده از دخالت ديلميان در امور، باعث شد تا مناطق پشتيبان سيراف و از آن جمله بصره و مسيرهاي رودخانه اي تا بغداد از رونق افتاده و همين امر سقوط سيراف را نزديک تر نمايد ( ص 88 ).
جانشيني کيش به جاي سيراف و رقابت هرموز با کيش از ديگر مباحث اين فصل است. نويسنده عنوان مي کند که رقابت هاي هرموز و کيش طي قرن ششم و هفتم هجري دنباله ي طبيعي رقابت عناصر تجاري و نظامي در عرصه ي خليج فارس و حوزه ي اقيانوس هند به شمار مي رود که دخالت کرمان و فارس در اين رقابت ها دوره اي از کشمکش را به مدت دو قرن- ششم و هفتم- به دنبال داشت، حوادث و مهاجرت هايي که نهايتاً به نفع عناصر تجاري و تفوق هرموز به پايان رسيد ( ص 93 ).
فصل سوم درباره ي مسيرهاي تجاري هرموز تا قرن ششم هجري است. مؤلف در مباحث اين فصل عنوان مي کند حيات اقتصادي هرموز در قرون اوليه ي اسلامي با قرارگرفتن آن در مسير کرانه نوردي از خليج فارس به سمت هندوستان و چين آغاز مي شود. هرموز طي اين دوره- تا قرن چهارم- به عنوان يکي از توقف گاه هاي دريانوردي در مسير کرانه نوردي خليج فارس به سمت هندوستان و سپس چين مورد توجه قرار داشته است. مؤلف در ادامه به مسير هرموز به جيرفت، مسير هرموز به نرماشير و مسير هرموز به فارس مي پردازد و عنوان مي کند که حيات اقتصادي هرموز با قرارگرفتن آن در مسير کرانه نوردي ها که از بصره و اُبله به سمت هندوستان مي رفت، آغاز شده است. کرانه نوردان خليج فارس از هرموز که به احتمال بسيار زياد در محل « تياب » کنوني واقع بوده، به عنوان ايستگاه تخليه و بارگيري مجدد و همچنين محل ذخيره ي آب آشاميدني جهت ادامه راه به طرف هندوستان استفاده مي کردند. در اين دوره به دليل رونق سيراف و بندر صحار، هرموز نتوانست در مسيرهاي دريانوردي موقعيت مناسبي پيدا کند. اما در قرن پنجم فارس شاهد ناامني و آشوب هاي بسياري بود که اين آشوب ها با استقرار قدرت سلجوقيان و شبانکاران در فارس ابعاد تازه اي به خود گرفت. نتايج آني اين ناامني ها خارج شدن مسيرهاي تجارتي از صحنه تبادلات دريايي و زميني بود. در واقع فارس طي قرن ششم عملاً نقش اقتصادي خودش را به کرمان واگذار کرد و مسيرهاي تجارتي کرمان از اهميت و رونق به سزايي برخوردار شدند. هرموز به عنوان تنها بارانداز کرمان نيز از اين پيش آمد حداکثر استفاده را برد و حيات اقتصادي جديد خود را به عنوان ايستگاه تردد دريايي و خشکي در مسيرهاي مختلف آغاز نمود. حياتي که طي قرن ششم يکسره تحت نظارت کرمان و حکمرانان آن قرار گرفت. به اين ترتيب هرموز عملاً دوره اي از حيات اقتصادي و سياسي خود را تحت نفوذ سياسي سلاجقه کرمان آغاز نمود ( ص 110-101 ).
فصل چهارم در مورد سرگذشت سياسي ملوک قديم هرموز مي باشد. مؤلف در ابتداي اين فصل عنوان مي کند تاريخ سياسي هرموز در قرن ششم هجري به شدت تحت تأثير تحولاتي است که در مناطق پس کرانه اي کرمان و فارس به وقوع پيوست. هرموز عملاً طي يک قرن منطقه مورد نزاع حکام کرمان و شبانکارگان فارس بود. اطلاع ما از وضعيت عمومي آن طي اين دوره نسبتاً اندک است.
مؤلف در ادامه به يک قرن شکوفايي و رونق کرمان مي پردازد و مي نويسد آبادي و رونق کرمان طي نيمه ي دوم قرن پنجم هجري به دنبال زوال حکومت آل بويه و قدرت يافتن سلجوقيان کرمان آغاز گرديد. در اين دوره کرمان توانست نقش مؤثري را در صحنه ي اقتصادي جنوب ايران برعهده گيرد. مسيرهاي تجاري آن از بندرگاه هرموز در غرب و نيز در شرق عبور مي کرد.
نتايج مفيد و مثبت رونق کرمان طي يکصد سال- تمامي نيمه ي دوم قرن پنجم و نيمه ي قرن ششم- بيشترين تأثير را بر شهرهاي مسير تجارت خشکي و همچنين بندر « تيز » برجاي گذاشت و سهم هرموز هرچند قابل توجه اما به مراتب کمتر از ديگر نواحي بوده است. يک قرن بي ثباتي در فارس، کرمان در آستانه يورش مغولان، فارس در آستانه يورش مغولان و زندگاني سياسي ملوک قديم از مباحث بعدي اين فصل است.
نويسنده، بنيانگذار ملوک هرموز و سرسلسله ي ايشان را شخصي به نام محمد درم کو معرفي مي کند و سپس ملوک ديگر را به شرح زير نام مي برد: سليمان بن محمد درم کو، عيسي بن سليمان، لشکري بن عيسي، کيقباد بن لشکري، عيسي بن کيقباد، محمودبن عيسي، شاهنشاه بن محمود، ميرشهاب الدين ملنگ بن عيسي، اميرسيف الدين بن علي و شهاب الدين محمودبن عيسي که يازدهمين امير هرموز است و شرحي از زندگي آنها را ارايه مي کند.
با مرگ شهاب الدين محمود سلسله ي ملوک قديم هرموز به پايان مي رسد. نويسنده همچنين عنوان مي کند که ملوک قديم هرموز از نيمه اول قرن ششم تا سال 641 هـ.ق/ 1243 م. به مدت تقريبي يکصدوپنجاه سال حکومت کردند و توانستند با در پيش گرفتن سياستي واقع گرا و مبتني بر شرايط روز، حيات سياسي خود را تداوم بخشند. تابعيت و سرسپردگي ايشان به حاکمان کرمان و فارس نمونه اي بارز از ديپلماسي واقع گراي ايشان است. اين امر ضمن برکنار داشتن هرموز از جريانات سياسي پيرامون و محفوظ نگه داشتن اين منطقه از ضربات و لطمات جابه جايي قدرت در سرزمين هاي همجوار، باعث تداوم حيات اقتصادي آن نيز شد ( ص 154-112 ).
فصل پنجم درباره ي ملوک جديد هرموز است. مؤلف در ابتداي فصل عنوان مي کند که دوره ي اسارت رکن الدين محمود قلهاتي را مي توان آغاز دوره ي جديدي در تاريخ هرموز به شمار آورد. مهمترين ويژگي اين دوره تلاش در جهت قطع وابستگي کامل از فارس و کرمان و همچنين روي آوردن به توسعه ارضي به سمت عمان و بحرين است. تلاش براي کسب قدرت توسط رکن الدين محمود قلهاتي، انقراض سلغريان فارس، زمينه ي کسب استقلال هرموز و استقلال هرموز توسط محمود قلهاتي مباحث ديگر اين فصل را تشکيل مي دهند.
فصل ششم تاريخ هرموز از استقلال تا انتقال به جزيره ي هرموز را دربرمي گيرد. در ابتداي اين فصل نويسنده عنوان مي کند که با مرگ محمود قلهاتي هرموز شاهد يک دوره بحران و درگيري بر سر قدرت بود که براي مدت نسبتاً طولاني آن را به شدت تحت تأثير قرار داد و باعث دخالت قدرتهاي ديگر در امور آن گرديد. مداخلات کرمان و فارس در امور ملوک هرموز و انتقال پايتخت به جزيره ي جرون از ديگر مباحث اين فصل است ( ص 178-169 ). مؤلف در نتيجه گيري فصل نيز به شخصيت اياز مي پردازد و از سياست واقع گرايانه ي او در برخورد با دشمنان و تشکيل ناوگان نيرومند دريايي و توجه و عنايت او به تجار و اقشار قدرتمند اقتصادي، به ويژه در بخش هاي جنوبي خليج فارس سخن مي راند و مي افزايد سياست مداراي او با حاکم قدرتمند فارس و جزاير باعث شد تا او به خوبي بحران هاي پي در پي را پشت سر گذارد و در چند نبرد دريايي پيروز گردد.
در فصل هفتم عصر رقابت با کيش مورد بحث قرار گرفته است. مؤلف در ابتداي فصل عنوان مي کند که انتقال دارالملک هرموز به جزيره ي جرون اثرات بسيار مهمي را بر تجارت خليج فارس و مسيرهاي رفت و آمد دريايي برجاي گذاشت. امراي هرموز پس از آن با استفاده از اهرم هاي فشار خود تلاش مي کردند تا عبور و مرور کشتي ها را به طرف جزيره ي جرون سوق دهند و از سود سرشار و حقوق ترانزيتي بهره مند شوند. استقرار نيروها در « قلهات » که دروازه ي ورودي تنگه ي هرموز محسوب مي شد، امتياز بزرگي براي ايشان به شمار مي رفت و موجب تسلط آنان بر آبراه خليج فارس مي گرديد. در اين ميان بيشترين ضربه به پيکر اقتصادي رقيب ديرينه ي هرموز يعني کيش وارد شد و اهميت روزافزون اين جزيره، نگراني و خشم رقيب را برمي انگيخت. هرچند سابقه ي رقابت اين دو لنگرگاه مهم به يک قرن پيش از آن مي رسيد اما با استقرار خاندان قدرتمند « ملک اسلام » در کيش و اعمال سياست ويژه ي اقتصادي از جانب او و جانشينانش باعث شد تا جزيره ي کيش طي نيمه ي دوم قرن هفتم و اوايل قرن هشتم از اهميت بسيار بالايي برخوردار شود و نام با مسماي « دولت خانه » را به خود گيرد ( ص 183 ). مباحث بعدي اين فصل از اين قرارند: عصر « ملک اسلام » دوره ي اعتلاي کيش، ملک عزالدين گردانشاه و مسأله ي کيش، افول نهايي کيش، هرموز تنها بارانداز خليج فارس و « فال » و « خنج » نواحي پس کرانه اي. مؤلف در نتيجه گيري اين فصل دوره ي بيست و شش ساله ي حکومت قطب الدين تهمتن را يکي از حساس ترين دوره هاي تاريخي هرموز و مناطق وابسته به آن مي داند و مي افزايد: او با هوشياري خاصي توانست رقيب ديرينه ي خود را از صحنه ي تجارت دريايي حذف کند؛ خروج کيش از بازار اقتصادي خليج فارس باعث شد تا هرموز حاکميت بلامنازع خود را در کسب سودهاي کلان تجارت تثبيت نمايد و دوره ي شکوفايي و رونق را سپري کند. اين دوره مصادف با سقوط کامل ايلخانان مغول و از هم پاشيدگي سياسي حکومت هاي جنوب ايران همراه با درگيري هاي طولاني آل چوپان و آل اينجو و بعدها آل مظفر بود ( ص 208-186 ).
فصل هشتم به يک سده اقتدار ملوک هرموز اختصاص دارد. حکومت تورانشاه، بحران هاي داخلي و خارجي حکومت تورانشاه و محمدشاه و روابط با آل مظفر و تيموريان از مباحث اصلي اين فصل است. مؤلف در پايان اين فصل نتيجه گيري مي کند که تفوق و برتري هرموز بر امور تجاري خليج فارس و اقيانوس هند از اوايل قرن هشتم کامل شد. اين امر به دنبال سقوط کامل خاندان ملک اسلام در کيش حاصل شد و هرموز به مدت بيش از يک قرن بدون رقيب بر آبراه مهم دريايي تسلط يافت. وضعيت نابسامان جنوب ايران در پايان دوره ي حاکميت ايلخانان مغول نيز مزيد بر علت شد تا ملوک هرموز با استفاده از موقعيت به دست آمده، ضمن خودداري از پرداخت خراج، با تکيه بر درآمدهاي تجارت توانستند موقعيت اقتصادي خويش را بيش از پيش بهبود بخشند. بنابراين قرن هشتم را بايد عصر تفوق کامل بر تجارت دريايي به شمار آورد، توجه بيش از پيش حکام هرموز به سمت مناطق مهم گذرگاهي بحري و از آن جمله بحرين، قطيف، و قلهات نيز در همين راستا به انجام رسيد. با تسلط بر اين گذرگاه و به دست آوردن سودهاي کلان از حقوق ترانزيت، حکام هرموز به درآمدهاي سرشاري دست يافتند و با تکيه بر آن، بر اقتدار خود افزودند ( صص 221-209 ).
موضع فصل نهم، بررسي عصر بحران هاي داخلي ملوک هرموز است. به نوشته ي مؤلف اين عصر با حکومت قطب الدين تهمتن در سال 802 هـ.ق/ 1399 م. شروع مي شود و با دوران حکومت اميرسيف الدين اول و بحران هاي زمان او امتداد مي يابد. توران شاه سوم يکي ديگر از حاکمان هرموز در دوره ي بحران مي باشد. با درگذشت توران شاه سوم درگيري هاي داخلي براي کسب قدرت شروع مي شود. مؤلف در انتهاي اين فصل چنين نتيجه گيري مي کند: قرن نهم در تاريخ تحولات سياسي هرموز از اهميت بسياري برخوردار است. از يک طرف اين قرن مصادف با شکوفايي و اقتدار کامل اين منطقه ي مهم در خليج فارس و اقيانوس هند است و از طرفي تحولات جهاني نيز هم زمان با اين دوره شرايط جديد را به وجود آورد که نهايتاً باعث ورود پرتغالي ها به صحنه ي سياسي و اقتصادي هرموز گرديد. برخلاف وضعيت بحراني داخلي، شرايط سياسي و اقتصادي درقلمرو خارجي همسايگان تا حدود زيادي به نفع امراي هرموز بود. قرن نهم در مرکز ايران مصادف با درگيري هاي خسته کننده ي جانشينان تيمور و پس از آن نيروهاي بي امان ترکمان بود. اين شرايط ويژه امکان مداخله در امور هرموز را به حداقل مي رسانيد و همين امر باعث شد تا اين جزيره ي کوچک به دور از توسعه طلبي هاي همسايگان خود به قضيه ي کامل تجارت در خليج فارس و اقيانوس هند دست يابد و از اين راه شهرت و اعتبار جهاني پيدا کند ( ص 242-222 ).
فصل دهم به جغرافي تاريخي هرموز و قلمرو آنان اختصاص دارد. نويسنده در ابتداي فصل به جزيره جرون و انتقال پايتخت از هرموز بري به هرموز بحري مي پردازد و بزرگترين مشکل پايتخت جديد را موقعيت آب و هوايي و طبيعي آن مي داند و عنوان مي کند که نام اصلي اين جزيره « جرون » يا « زرون » بوده است ( نام هرموز بحري ) و از اوايل قرن هشتم اين جزيره به عنوان توقف گاه کشتي هاي مختلف مورد استفاده قرار گرفت و روز به روز بر رونق آن افزوده شد و تحولات سياسي جنوب ايران در نيمه ي اول قرن هشتم به گونه اي بود که امکان هرگونه مداخله ي مستقيم در امور هرموز را به حداقل مي رسانيد. توانايي هاي ساختاري اقتصاد هرموز که به دو بخش دريا و خشکي متکي بود و همچنين اعمال سياست هاي واقع گرايانه ي سردمداران آن و نبوغ و هوشياري نخبگان سياسي در اتخاذ شيوه هاي منطقي در امور داخلي و خارجي باعث شد که اين جزيره ي کوچک بحران هاي بزرگي همچون يورش مغولان و پس از آن تيموريان و ترکمانان آق قويونلو و حکام فارس و کرمان و لار را پشت سر گذارد و در قرن هشتم و نهم در سايه ي چنين سياستي موفق به اداره ي کامل جوامع تجاري حوزه ي اقيانوس هند شود. طي همين دوره هرموز به عنوان نمونه ي کامل امنيت تجاري و اقتصادي شناخته شد و لقب با مسماي « دارالامان » را به خود گرفت، به گونه اي که ژان اوبن ضمن روايت بخشي از مکاتبات آلبوکرک در اين مورد نوشت: « در نظام اقتصادي و سياسي هرموز اصل پاکدامني و همکاري صميمانه در ادامه ي اين فصل به موضوع تبادلات اقتصادي هرموز نيز پرداخته و نوشته است: هرموز تنها شهري در شرق بود که در آن فعاليت اقتصادي با استقلال سياسي همراه بود. پادشاه و تجار در يک همکاري دو جانبه شرايط لازم را براي تسهيل امور بازرگاني به وجود مي آوردند. از قرن هشتم تا يازدهم هجري، هرموز يکي از بزرگترين توقف گاه هاي ترانزيتي در محدوده ي خليج فارس و اقيانوس هند بود. تجارت هرموز در نواحي پس کرانه اي ايران در دو بخش منتهي به کرمان و شيراز از رونق بسياري برخوردار بود، در قرن هشتم مسيرهاي سنتي هرموز به شيراز از ناحيه ي لار عبور مي کرد و از اين دوره به بعد بين سلاطين اين دو منطقه روابطي نامتعادل و گاه همراه با خصومت شکل گرفت. توسعه و ترقي لار از قرن هشتم به بعد باعث رونق مسيرهاي منتهي به آن شد و اثرات مثبتي را بر تجارت خشکي به سمت هرموز برجاي گذاشت.
ساختار شهري جرون و ترکيب مذهبي هرموز از ديگر مباحث مطرح شده در اين فصل از کتاب است. نويسنده در اين باره مي نويسد: ترکيب مذهبي هرموز متشکل از مسلمان شيعه و سني و مسيحيان و يهوديان و هندوها بود. تساهل و تسامح مذهبي و آزادي کامل در اجراي مراسم از اصول اوليه ي سياست داخلي محسوب مي شد. هندوها در جزيره از آزادي کامل برگزاري مراسم برخوردار بودند. تعداد صد خانواده يهودي نيز در آنجا زندگي مي کردند. در قرن هفدهم به جز بک نفر، بقيه زبان عبري نمي دانستند و اسماً يهودي بودند. مسحيان از فرقه ها و مليت هاي گوناگون نسطوري، يعقوبي، گرجي، ارمني و پرتغالي از آزادي کامل مذهبي برخوردار بودند ( ص 262-242 ).
مؤلف در ادامه ي فصل مناطق تحت سيطره ي ملوک هرموز را معرفي مي کند که شامل بيرونات، عمان، بحرين، قطيف و بخش هاي ساحلي ايران شامل مغستان، منوجان، نابند، تارم و شيبکوه بودند. نواحي نام برده در طول حيات سياسي ملوک هرموز دائماً در تملک ايشان بوده و اساساً جزء مناطق اصلي هرموز برّي محسوب مي شدند و پس از انتقال پايتخت نيز در قلمرو آن قرار داشتند. نفوذ امراي هرموز در نواحي پس کرانه اي کيش و محور ارتباطي خليج فارس به سمت شيراز به مدت نيم قرن پس از سقوط امراي کيش تداوم يافت. لذا اواخر قرن هشتم توسعه ي قدرت امراي لارستان باعث درگيري ها و خصومت هايي با ملوک هرموز شد که نتيجه ي آن دستيابي امراي لارستان به بخشهاي ساحلي شبيکوه و مسيرهاي تجاري آن به طرف شيراز بود. مهمترين ناحيه ي دريايي که براي هرموز نقش حياتي را ايفا مي کرد، قشم بود ( ص 282-262 ).
فصل يازدهم در مورد عصر استعمار و زمينه هاي سياسي- اقتصادي ورود پرتغالي ها به شرق است. نويسنده در ابتداي فصل به تحولات جهاني در آستانه ي قرن شانزدهم مي پردازد و مي نويسد: در سال 891 هـ.ق/ 1481 م.، پنجاه و سه سال بعد از فتح قسطنطنيه به دست سلطان محمد فاتح و چهارده سال پيش از تشکيل دولت صفوي در ايران يکي از ملاحان پرتغالي به نام بارتلمي دودياز خود را به دماغه جنوبي آفريقا رسانيد و قدم در اقيانوس هند گذاشت. در سال 903 هـ.ق/ 1497 م.، دو سال قبل از جلوس شاه اسماعيل اول، واسکودوگاما بزرگترين مکتشف پرتغالي به فرمان پادشاه پرتغال و با همراهي چهار کشتي بزرگ جنگي در جستجوي راه ادويه به شرق رهسپار شده و پس از مشکلات فراوان با راهنمايي دريانوردي مسلمان به نام شهاب الدين احمدبن ماجد خود را به « کاليکوت » رساند و پس از درگيريهاي مختصر ضمن تصرف سواحل شرقي هند، بندر « گوا » را به عنوان مقر استقرار نيروهاي خود در نظر گرفت و بعدها اين شهر به عنوان پايتخت پرتغالي ها در شرق محسوب و از طرف پادشاه نماينده اي تام الاختيار با عنوان « نايب السلطنه ي هند » به گوا اعزام مي شد. سفر دريايي گاما تجارت اروپا را دگرگون ساخت و براي کشورش چنان دستاورد عظيم داشت که پادشاه پرتغال به زودي خود را « خداوند کشتيراني و تجارت و فاتح هندوستان ، حبشه، عربستان و ايران » لقب داد و پاپ هم اين لقب را تاييد کرد.
در سال 1911 هـ.ق/ 1505 م. امانوئل اول، پادشاه پرتغال مصمم شد تا سيادت تجاري مسلمانان در شرق را از بين ببرد و به همين منظور فرانسيسکو دو الميدا را به عنوان فرماندار مستعمرات پرتغال در شرق منصوب کرد و با کشتي هاي جنگي روانه هندوستان گرداند. انگيزه ي اصلي پرتغالي ها به انحصار درآوردن تجارت ادويه بود. يکي از فرماندهان اين گروه به نام آلفونسو آلبوکرک با ورود به اقيانوس هند و اجراي نقشه هاي جاه طلبانه ي خود توانست پايه هاي امپراتوري پرتغال را در شرق پي ريزي کند و حوادث ناگواري را براي شرق رقم بزند ( ص 311-306 ). مباحث بعدي اين فصل به شرح زير است:
آلبوکرک و تصرف قلمرو هرموز در عمان ساحلي؛ قدرت هاي سياسي حوزه ي اقيانوس هند در آستانه ي ورود پرتغالي ها؛ چگونگي تصرف جزيره ي هرموز توسط آلبوکرک؛ خواجه عطا و آلبوکرک؛ شاه اسماعيل و مسأله ي هرموز؛ دوره ي فترت بين دو لشکرکشي دريايي آلبوکرک به جزيره هرموز و فتح نهايي هرموز ( ص 337-312 ). نتيجه گيري مؤلف از مباحث اين فصل از اين قرار است: شرايط جهاني در آستانه ي قرن شانزدهم ميلادي به هيچ وجه به نفع تجارت پررونق مسلمانان در شرق نبود. شکل گيري امپراطوري عثماني و توسعه طلبي آن به سمت اروپاي شرقي و بالکان، تسلط اين نيروي جديد را بر بنادر دريايي مديترانه و همچنين راه هاي زميني ارتباط شرق و غرب تثبيت کرد و اروپا را در وضعيتي جديد قرار داد پيش از آن پرتغالي ها در يک تلاش همگاني و طاقت فرسا توانستند قاره ي جديد را کشف کنند. اين امپراتوري نوپا تلاش خود را براي گسترش و توسعه ي قلمرو ادامه داد و آنگاه که با مشکل رفت و آمد به سوي شرق مواجه شد، درصدد کشف راه هاي جديد برآمدند. آنان توانستند در آستانه ي قرن شانزدهم سواحل جنوبي آفريقا را دور بزنند و خود را با تمام قوا به هندوستان برسانند.
حکومت هاي شرق آفريقا در اين دوره در کشمکش هاي داخلي گرفتار بودند و پرتغالي ها از همين موقعيت استفاده کردند و توانستند بر گذرگاه هاي حساس منطقه ي شرق آفريقا مسلط شوند. هدف بعد آنان دستيابي به سرزمين هاي ادويه در شرق دور بود و بر اين اساس ناگزير به فتح هند بودند. حکومت هاي مسلمان جنوب هند در بدترين شرايط سياسي، خود را مواجه با ارتشي مجهز به ناوگان قوي ديدند و به زودي تسليم قدرت توپخانه ي مهاجمين شدند. پرتغالي ها بندر « گوا » را به عنوان مقر اصلي خود در شرق انتخاب کردند و در مورد هرموز نيز بايد عنوان کرد که سير حوادث باعث شد تا آلبوکرک خود را براي فتح جزيره آماده کند و سياستمداران هرموز که خود را در شرايطي سخت مي ديدند، کليه توان نظامي و اقتصادي خود را براي مقابله ي کامل با مهاجمين به کار گرفتند. وضعيت داخلي ايران در اين دوره به گونه اي نبود که قادر به کمک کردن به هرموز باشد و آنچه که به عنوان اولين تماس شاه اسماعيل با آلبوکرک و پاسخ گستاخانه ي پرتغالي ها مشهود شده است، مربوط به همين دوره است که با توجه به اسناد و مدارک موجود مي توان اين رويداد را يکي از ترفندهاي خواجه عطا براي منصرف کردن و ترسانيدن آلبوکرک از دستيابي به اهدافش دانست و ربطي به شاه اسماعيل و سياست خارجي او نداشته است ( ص 339-337 ).
فصل دوازدهم در مورد قيام هاي ضداستعماري در قلمرو هرموز مي باشد. مؤلف در ابتداي فصل راجع به قيام « قلهات » مي نويسد: بعد از آلبوکرک شخصي به نام لوپوسوارز به نبايت سلطنت هندوستان انتخاب شد. سياست او بر خلاف آلبوکرک توسعه ي بازرگاني و تجارت و افزايش درآمدهاي مالي بود که آن را با اعمال خشونت و سخت گيري زياد اجرا مي کرد. سودجويي بيش از حد مأموران پرتغالي و شدت عمل آنان با مردم موجبات نارضايتي شديد را پيش آورد. آنان به بهانه هاي مختلف درصدد اخذ ماليات و عوارض برآمدند و در اين امر تا آنجا پيش رفتند که وضعيت اقتصادي هرموز را متزلزل ساختند ( ص 340 ). مؤلف ماجراي قيام قلهات را با اين مباحث پي مي گيرد: قيام مردم قلهات به رهبري رئيس شهاب الدين فالي، حاکم قلهات، شکست بزرگ پرتغالي ها در قلهات، قيام توران شاه در جزيره ي هرموز، قرارداد ميناب که در دوم رمضان 929 هـ.ق/ پانزدهم ژوئيه 1523 م. بين محمدشاه و فرماندار پرتغالي در ميناب بسته شد، دوره ي دوم قيام همگامي و مبارزات رئيس شرف الدين فالي، اولين قهرمان مبارزه با استعمار ( ص 360-349 ). نتيجه گيري مؤلف از مباحث اين فصل چنين است: هرموز از اولين روزهاي استقرار پرتغالي ها در خليج فارس تا سال 920 هـ.ق/ 1533 م. هيچگاه به طور کامل در اختيار استعمارگران قرار نگرفت. تصرف قطعي جزيره ي هرموز پس از گرايش ملوک هرموز به سوي ايران و ترس آلبوکرک از ورود شاه اسماعيل به صحنه ي سياسي خليج فارس اتفاق افتاد و در هر دو تهاجم پرتغالي ها به جزيره ي هرموز توانايي توپخانه ي مهاجمين تنها عامل پيروزي ايشان بود. در طي همين دوره اولين قيام گسترده عليه استعمارگران در قلهات به رهبري يکي از اعضاي خاندان رؤساي فال به وقوع پيوست. اولين قيام گسترده، در سواحل عمان، از بندر قلهات آغاز شد و پرتغالي ها براي اولين بار در سرکوبي شورش ناموفق بودند و شکست سختي خوردند. قيام ها با اتکا به نيروي داخلي هرموز و بدون پشتيباني همسايگان صورت مي پذيرفت و از بداقبالي رهبران قيام در هر دو مرحله، ايران و عثماني در شرايطي نبودند که بتوانند به آنان ياري برسانند. هرموز به تنهايي در مقابل قدرت توپخانه ي پرتغالي ها قادر به ايستادگي نبود و از همين جهت تمامي قيام ها با سرکوبي گسترده و بي رحمانه مواجه شد و منتج به شکست گرديد. ضعف اساسي و اصلي در اين ميان فقدان ناوگان جنگي مجهز و کارآمدي بود که به کمک آن بتواند با استعمارگران مقابله نمود. هرموز ناگزير قيام خود را در خشکي و عليه پادگان هاي نظامي به انجام مي رساند و در حمله ي نيروي دريايي و تهاجم توپخانه اي بي دفاع بود و ناچار تسليم مي شد ( ص 363-361 ).
موضوع فصل سيزدهم دوران انحطاط هرموز است. در اين فصل نويسنده به دوران حکومت مظفرالدين شاه، فخرالدين توران شاه پنجم، فرخ شاه اول و انحطاط کامل هرموز در زمان پادشاهي او، تاريخ ملوک هرموز از توران شاه ششم تا فيروزشاه و حکومت فيروزشاه به صورت مفصل همراه با روابط آن ها با پرتغال مي پردازد ( ص 328-366 ). در نتيجه گيري از مباحث اين فصل آمده است: انحطاط حکومت ملوک هرموز از نيمه ي دوم قرن شانزدهم و به دنبال يک سلسله فعل و انفعالات سياسي و اقتصادي منطقه اي آغاز شد. سياست پرتغالي ها در نيمه ي دوم قرن شانزدهم، کاهش هر چه بيشتر قدرت سياسي و اقتصادي شاه و گروه نخبگان سياسي و اقتصادي هرموز بود که اين سياست را در کوتاه ترين زمان ممکن و با بدترين شيوه هاي معمول به اجرا درآوردند. اين امر باعث شد تا منافع گروه هاي اقتصادي سنتي در هرموز به شدت مورد تهديد قرار گيرد و آنان براي به دست آوردن موقعيت پيشين خود حداکثر نيروي خود را عليه پرتغالي ها به کار گيرند و از هيچ اقدامي براي تجديد موقعيت اقتصادي خود فروگذار نکنند. جدا شدن اين گروه ها از نظام اقتصادي هرموز به معناي از کار افتادن بخش عظيمي از سرمايه هاي درگردش بخش تجاري بود که در کوتاه مدت اثرات منفي خود را بر اقتصاد منطقه نشان داد و توان مالي اين جزيره ي ثروتمند را روز به روز کاهش داد. واگذاري کامل حقوق و درآمدهاي گمرکي به پرتغالي ها باعث بالا رفتن قدرت فرماندار پرتغالي جزيره و ديگر نظاميان مستقر در آن شد. اما با وجود اين شرايط سياسي بين المللي در نيمه ي دوم قرن شانزدهم نيز به گونه اي بود که اثرات منفي در روند قدرت پرتغالي ها در شرق برجاي گذاشت و در آستانه ي قرن هفدهم نيز وضعيت به هيچ وجه به نفع پرتغالي ها نبود. به قدرت رسيدن شاه عباس در ايران و توجه او به مسايل جنوب، قدرت گرفتن انگلستان در صحنه ي تجارت شرق و حضور تدريجي هلندي ها در آسياي جنوب شرقي، نشانه هاي بارز ايجاد تحولات جديد در منطقه بود. پرتغالي ها پس از يک قرن تسلط کامل بر هرموز، در آستانه ي قرون جديد دوران ضعف و انحطاط اقتصادي و سياسي خود را آغاز مي کردند و حذف قدرت پادشاه هرموز از صحنه ي اقتصادي، بزرگترين اشتباه آنان بود. از نيمه ي دوم قرن شانزدهم، شاه هرموز عملاً هيچ گونه اختياراتي نداشت و به گفته استينزگارد در کتاب انقلاب تجاري آسيا در قرن هفدهم: « ساختار اقتصادي هرموز سال ها قبل از سقوط درها و قلعه هاي نظامي آن در حال متلاشي شدن و نابودي بود » ( 385-382 ).
در فصل چهاردهم واقعه ي آزادسازي هرموز به دست نيروهاي ايران با اين مباحث مطرح شده است: شاه عباس اول و مسأله ي فارس، نقش خاندان ذوالقدر که به مدت نود سال در فارس حکومت مي کردند، فتح لارستان و تأثير آن بر هرموز، فتح بحرين و اوضاع اين جزيره در دوران صفويه، وضعيت اقتصادي هرموز در آغاز قرن هفدهم، فعاليت هاي ديپلماتيک براي رفع بحران روابط ايران و اسپانيا، قطع روابط ايران و اسپانيا، آزادسازي جزيره قشم و آزادسازي جزيره هرموز از تسلط پرتغالي ها در زمان شاه عباس اول. مؤلف مي نويسد: وقتي جزيره ي هرموز کاملاً در تصرف نيروهاي ايران قرار گرفت، تعداد دو هزار و ششصد نفر پرتغالي ساکن جزيره توسط کشتي هاي انگليسي به مسقط منتقل شدند. تمام نظاميان عرب و ايراني که در خدمت پرتغالي ها بودند به دستور امام قلي خان کشته شدند و سرهايشان براي عبرت ديگران به بندر گمبرون فرستاده شد تا در معرض ديد عموم قرار گيرد. منابع به گونه ي شگفت آوري در مورد سرنوشت اهالي هرموز که حدوداً تا چهل هزار نفر نيز برآورد شده اند، سکوت کرده اند. در هيچ يک از منابع آن دوره در مورد آنان اطلاعي داده نشده است. اما از شواهد امر مي توان دريافت که تقريباً همگي آنان ناگريز به ترک هرموز شدند. پيترو دلاواله هشت ماه پس از فتح هرموز از آنجا عبور کرده و درباره ي آن جزيره مي نويسد که « تمامي خانه ها ويران شدند، کوچه و خيابان هاي شهر به وسيله ي جويندگان طلا و گنج به کلي از بين رفته اند واز شهر جز ويرانه اي برجاي نمانده است ».
بلافاصله پس از تسليم شدن پرتغالي ها، نيروهاي فاتح به غارت شهر پرداختند. اگرچه کليه مخازن اسلحه و آذوقه و پول از سوي فرماندهاي ايراني و انگليسي ممهور شده بود، اما شهر بي دفاع هرموز در معرض غارت سپاهيان قرار گرفت. مونوکس مي گويد سپاهيان ايراني و انگليسي طوري به يغما و غارت شهر پرداخته بودند که من از مشاهده ي عمليات آنان شرمنده و خجل بودم ولي هيچگونه وسيله اي را براي جلوگيري از آن نداشتم. سپاهيان براي جستجوي گنج و محل اختفاي ثروت هاي هنگفت اهالي شهر، کليه ي خيابان ها و کوچه ها را زيرورو کردند و خانه هاي مسکوني را به طمع يافتن دفينه ويران ساختند. ميزان خرابي هاي شهر غيرقابل تصور بود. ويس نيخ هلندي چند ماه پس از فتح هرموز از اين جزيره ديدن کرده مي نويسد: شهر بزرگ و آباد هرموز بر اثر جنگ ايراني ها و انگليسي ها به ويرانه اي کامل تبديل شده است. بسياري از بازرگانان مليت هاي مختلف که در جزيره بودند ناگريز فرار کردند و عده اي از آنان به مسقط و سورات و گوا رفتند و بعضي از ايشان تجارخانه ي خود را به بندر گمبرون منتقل ساختند. بيشتر اموال تجاري نصيب سپاهيان ايران شد و انگليسي ها سهم خود را چون خريداري نداشتند ناگريز به بهاي کم مي فروختند و از فروش آن حدود بيست هزار ليره ي انگليسي نصيب ايشان شد. از جمله غنايمي که نصيب شاه ايران شد، دو ناقوس بود که از کليساي هرموز به دست آمد. با تبعيد محمدشاه آخرين فرد از خاندان ملوک هرموز، سلسله ي پادشاهي اين جزيره و تاريخ ملوک آن پس از هفتصد سال حاکميت به پايان رسيد و از آنان اثري بر جاي نماند، شگفت آنکه پايان يافتن عمر سياسي ملوک هرموز به معناي تمام شدن تاريخ اقتصادي و رونق جزيره نيز بود و هرموز پس از اين حادثه هرگز آبادي و رونق گذشته ي خود را بازنيافت و تنها در خاطره ها و يادها باقي ماند.
شکست پرتغالي ها در سال 1622 م. رويدادي نبود که پرتغالي ها بتوانند از وقوع آن جلوگيري کنند. موقعيت ممتاز آنان پس از سقوط هرموز به کلي از بين رفت و حضورشان در شرق و به ويژه در حوزه اقتصادي اقيانوس هند بر اثر اين شکست روز به روز کم رنگ تر شد و آنان ناگريز خود را از صحنه ي رقابت با ديگر کشورها عقب کشيدند. اين رويداد دنباله ي يک سلسله حوادثي محسوب مي شد که در اقتصاد جهاني شکل مي گرفت و حاصل آن خارج شدن تدريجي اسپانيا و پرتغال از گردونه ي رقابتهاي استعماري در درياها بود. هرچند حداقل در مورد حضور آنان در خليج فارس مدت زماني بعد اين امر اتفاق افتاد اما از دست دادن هرموز براي آنان به منزله ي پايان گرفتن حاکميت بلامنازعشان در اين منطقه به شمار مي رفت.
اين پيشامد زمينه ي حضور انگليسي ها و هلندي ها را در خليج فارس فراهم ساخت. اما امام قلي خان که با انگليسي ها قرارداد منعقد کرده بود در موقعيت بسيار سخت قرار داشت. از طرفي او با برآورد اشتباه تن به انعقاد معاهده اي داده بود که چندان سودي براي ايران دربر نداشت و از سوي ديگر او به عادلانه بودن مواد قرارداد با توجه به حضور کم رنگ انگليسي ها در نبرد هرموز وقوف کامل داشت. او در اين شرايط خود را ملزم به حفظ منافع ايران مي دانست و از اين رو از اجراي مفاد قرارداد شانه خالي کرد. متأسفانه ما هيچ مدرکي از مذاکرات والي فارس و مونوکس پس از فتح هرموز در دست نداريم و آنچه تاکنون گفته شده، کلياتي در حد عدم پايبندي ايران به اجراي قرارداد است و نکات تازه اي در آن ديده نمي شود.
نويسنده دستاوردهاي آزادسازي و فتح هرموز براي ايران و نتايج آن را از دو منظر کوتاه مدت و بلندمدت ارزيابي نموده است: اين واقعه در کوتاه مدت براي شاه عباس و والي فارس يک پيروزي محسوب مي شد. اما يکي از نتايج درازمدت فتح جزيره ي هرموز خارج کردن کامل آنجا از چرخه ي اقتصادي اقيانوس هند و انتقال آن به بخش هاي ساحلي ايران، تضعيف موقعيت ايران در خليج فارس و کم شدن روزافزون سهم تجار ايراني در تبادلات اقتصادي منطقه بود. پس از سقوط هرموز ديگر هيچ کدام از بنادر ساحلي ايران به اقتدار و عظمت پيشين دست نيافتند و تجار ايراني نيز به همين نسبت موقعيت ممتار خود را در تبادلات اقتصادي از دست دادند و بعدها آن قدر ضعيف شدند که امکان رقابت با ديگران را به کلي از دست دادند. نبرد هرموز در کوتاه مدت موجب استقرار حاکميت سياسي ايران بر خليج فارس شد و اين رويداد مايه ي سرافرازي و سربلندي ملت گرديد، اما نابودي کامل جزيره و تأسيسات آن در درازمدت موجبات تضعيف موقعيت ايران در خليج فارس و قدرت گرفتن رقبا را فراهم آورد. به عبارت ديگر برآورد شاه و مشاورينش باعث شد تا پايان حيات سياسي ملوک هرموز و مقر ايشان مصادف با آغاز انحطاط و زوال حاکميت کامل ايران بر عمان ساحلي و شروع دوره اي جديد در تحولات منطقه گردد که روز به روز نقش ايران و تجارش در آن ضعيف تر گرديد ( 465-454 ).
در پايان کتاب فهرست منابع و مآخذ فارسي، منابع عربي، منابع انگليسي، فرانسه، آلماني و نسخه هاي خطي مورد استفاده ي نويسنده آورده شده است. مؤلف علاوه بر آن فهرست مسافران داخلي و خارجي که از هرموز عبور کرده اند، واژه ها و اصطلاحات مهم به کار گرفته شده در کتاب، شجره نامه ي ملوک قديم و جديد هرموز، مسير شيراز به سيراف تا قرن پنجم، مسير شيراز به هرموز در قرن پنجم هجري، مسير کرانه نوردي تا قرن چهارم و چکيده انگليسي را نيز آورده است.
کتاب حاضر نخستين تأليف مستقل در زمينه ي تاريخ ملوک هرموز و تاريخ مهاجرت اقوام در خليج فارس است و نويسنده ي کتاب از صاحب نظران برجسته و پژوهشگران حوزه مطالعات مربوط به خليج فارس و تاريخ جنوب ايران است. از ايشان کتاب ها و مقالات بسياري راجع به خليج فارس در ادوار مختلف تاريخي ايران، روابط خارجي دول مختلف در خليج فارس، بررسي اسناد مربوط به خليج فارس، بررسي مسائل قومي در خليج فارس، ممالک همجوار در خليج فارس، بررسي نقشه هاي تاريخي خليج فارس، نيروي دريايي ايران در خليج فارس، تجارت دريايي و مسائل تاريخ اقتصادي و اجتماعي خليج فارس منتشر شده است. کتاب حاضر در اصل رساله ي دکتري نويسنده بوده و از جهات زير برجسته است:
اولين تحقيق جامع به زبان فارسي در ايران در زمينه تاريخ ملوک هرموز است. حکومت محلي که بر مناطقي چون بحرين، عمان، بيرونات و ديگر سواحل شمالي و جنوبي خليج فارس حکومت مي کردند.
مؤلف از منابعي استفاده کرده که نه به آساني قابل دستيابي است و نه به سهولت قابل بهره برداري در زمينه ي تحقيقات تاريخي است.
روش تحقيق و شيوه ي استخراج شواهد تاريخي و قدرت استدلال و استنتاج رويدادها مبتني بر مباني علمي و دانشگاهي است.
توجه به تحولات جهان همزمان با تحولات ايران در دوران مورد بحث در سراسر کتاب مشاهده مي شود. خواننده با قرار گرفتن در فضاي جهاني تحولات تاريخي فهم بهتري از مسائل تاريخ جنوب ايران وخليج فارس به دست مي آورد.
ضمايمي که در پايان کتاب آمده، به ويژه فرهنگ اصطلاحات آن کمک شاياني به فهم مطالب کتاب مي کند و از جمله برجستگي هاي کتاب است.
نقد و ارزيابي و معرفي منابع و مآخذ تحقيق به شيوه اي بسيار محققانه صورت گرفته است و مؤلف در آن به بررسي مهم ترين منابع فارسي و لاتين و مآخذ مهم پرداخته است.
کتاب از متني روان و رسا برخوردار است. اين مسئله بر جذابيت کتاب و رغبت خواننده مي افزايد.
تحليل هاي نويسنده بسيار عالمانه بوده نشان از تسلط وي بر موضوع و منابع حکايت از مطالعه ي دامنه دار و طولاني مؤلف زمينه تاريخ خليج فارس و روابط خارجي با کشورهاي ديگر دارد.
تنظيم منطقي و انسجام مطالب نيز از ويژگيهاي ديگر کتاب است.
از ويژگيهاي ديگر کتاب اين است که برآيند و نتايج نويسنده از مباحث مطرح شده در هر فصل در پايان همان فصل آمده است. اين شيوه به درک خواننده از مباحث و مقصود نويسنده ياري مي رساند. از امتيازات ديگر اثر بررسي تاريخ ملوک قديم و جديد هرموز با استفاده از منابع دسته اول و تطبيق آنها با تحقيقات و مطالعات مرتبط است. نويسنده به اين ترتيب بسياري از خلاء هاي تاريخي موضوع را پر کرده است.

پي‌نوشت‌ها:

1. دانشجوي دکتري تاريخ دانشگاه تهران. mohammadhassannia@ yahoo.com

منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر سوم )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط