آمادگي جسماني و روحيه ي پهلواني در ميان شهدا
صبحگاه
شهيد يوسف کلاهدوز
صبح ها در پادگان ورزش صبح گاهي داشتيم. مي گفت در موقع حرکتهاي نرمشي به جاي اينکه بگوييم: يک، دو، سه، چهار عبارت مناسبي که رنگ و بوي قرآني داشته باشد به کار ببريم. مثلاً بگوييم يک، دو، سه، شهيد و يا در آخر هر حرکت صلوات بفرستيم... البته هيچ وقت مستقيم گويي نمي کرد، اول بحث را راه مي انداخت و بعد مي گفت: « به نظر شما چه کنيم؟ »بعد نظرات را جمع مي کرد. زيرا اصولاً به مشورت با ديگران ارزش زيادي قائل بود.
روي مراسم صبح گاه و ورزش صبح گاهي تاکيد خاصي داشت. صبحگاه اجباري بود و هر روز سر ساعت هفت شروع مي شد. کسي که ورزش صبح گاهي مي داد، فردي بود به نام « ولي الله معرفت » . کلاهدوز پا به پاي ديگران ورزش مي کرد و به همه مي گفت: « هر کسي هستيم، صبح گاه که مي آييم رئيسمان آقاي ولي الله است » . (1)
ورزش با کمترين امکانات
شهيد عباس حسيني پور ايسيني
فرصتي اگر گير مي آمد، دوتا چوب بلند مي کاشت در زمين و يک بند هم مي بست وسطشان و مي ايستاد با جوانها واليبال بازي کردن. يا با سنگ دوتا دروازه درست مي کرد، قسمت پايين روستا و با آنها فوتبال مي کرد. توي بازي هر چه او مي گفت حرفش را دوتا نمي کردند.(2)مقام هفتم
شهيد احمد صادقي بهمني
توي اين چند روزي که مانده بود به اعزام، بيکار نمي شد. از تربيت بدني ميناب، توي خيابان ببينند دارد رد مي شود. نگهش مي داشتند و قرار مي گذاشتند در فلان مسابقه ي دوچرخه سواري يا فوتبال شرکت کند. در مسابقه ي دوچرخه سواري که از ( شيخ آباد ) تا فلکه ي شهدا گذاشتند، نفر اوّل شهرستان شد و بعدش هم در سطح کشور به مقام هفتمي رسيد. (3)فوتبال و جوانمردي
شهيد احمد کهزادي
احمد علاقه ي خاصي به فوتبال داشت و به همين خاطر با همکاري شوراي روستا جامي را تحت عنوان شهداي روستا برگزار کرده بود.خودش در تيم شهيد ( پورحيدري ) توپ مي زد. بازيها داشت مراحل پاياني خود را طي مي کرد و به جاي حساس رسيده بود. بچه هاي يکي از تيمها که با احمد دوست بودند درخواست نامعقولي از او داشتند که او در برابر تيمشان بازي نکند تا آنها پيروز ميدان باشند و اول شوند. اما احمد اين را دور از درستکاري و جوانمردي مي ديد. لذا به زمين آمد و تيم مقابل نيز عاقبت سوم شد و چون شورا فقط براي تيمهاي اول و دوم جايزه تدارک ديده بود. احمد با پول خود جايزه اي را تهيه ديد تا به تيم سوم نيز اهدا کنند. (4)
ورزش سالم، عبادت و خودسازي
شهيد مصطفي شيري
برادران ورزشکارم و مسئولين ورزش، همه جوانان را به ورزش دعوت کنيد، آنها را تشويق کرده و برايشان امکانات فراهم آوريد که ورزش علاوه بر ورزيدگي جسمي و سالم سازي بدن و تقويت روحي، انسان را از فساد اخلاقي و شهواني دور مي سازد و هميشه جنبه ي سازندگي داشته است. ورزشکاران را به خود جلب کنيد و بکوشيد بيش از اينکه دفع کنيد قدرت جذب داشته باشيد. چون در شهرمان تنها تفريح و سرگرمي سالم، همان ورزش کردن است. البته ورزش همراه با عبادت و خودسازي در مسير الله.(5)پايبندي به ورزش
شهيد محمد بروجردي
روزهاي سخت کردستان بود، نيمه هاي شب متوجه شدم که خودروي بروجردي در پارکينگ ستاد فرماندهي منطقه هفت سپاه ( کرمانشاه ) پارک شده. از اتاق بيرون رفتم و وارد راهرو شدم. به او سلام کردم و خسته نباشيد گفتم.سر و رويش مثل هميشه گرد آلود بود. مثل هميشه جواب سلام مرا به گرمي داد و بلافاصله حمام کرد.
ساعت حدود يک و نيم بامداد بود. منتظر ماندم تا از حمام بيرون آمد. گفتم: « برادر بروجردي! اگر با من کاري نداري! برم بخوابم » .
گفت: « چرا، با تو کار دارم. مي خواهم با تو يک دست پينگ پنگ بازي کنم. بعد مي خوابيم. »
تعجب کردم، گفتم: « اين وقت شب؟ »
گفت: « چه اشکالي دارد؟ »
گفتم: « از سر و وضعت پيداست که خسته اي و نياز به استراحت داري. »
گفت: « ايراد نداره، بعد از بازي مي خوابم. »
آن شب بازي 21 بر 18 به نفع بروجردي تمام شد.
او در ورزش تجربه و مهارت کافي داشت. خيلي هم به ورزش پايبند بود. با تمام گرفتاري هايي که داشت، اگر فراغتي دست مي داد، مي رفت ورزش مي کرد. براي او نوع ورزش مهم نبود. در نظر او فوتبال، واليبال، پينگ پنگ يا هر ورزش ديگر، ارزش يکسان داشت.
بازي که تمام شد، رفتم تا بخوابم. او هم به اتاق خودش رفت. مدتي گذشت، اما خوابم نبرد، به سراغ او رفتم. ديدم با اينکه روز سختي را پشت سر گذاشته، اما در اين ساعت، به نماز شب ايستاده است و دارد با خداي خود راز و نياز مي کند.
او را به حال خود گذاشتم و رفتم به اتاق خودم و خوابيدم. دوباره ساعت پنج صبح براي نماز بيدار شدم. متوجه شدم بروجردي نماز خود خوانده و ستاد را به قصد يک مأموريت ترک کرده است! (6)
من هم بازي مي کنم
شهيد محمد بروجردي
از خصوصيات خوب بروجردي، اين بود که با همه مي جوشيد. يک روز که داشتيم روبه روي ستاد با بچه ها فوتبال بازي مي کرديم، يک دفعه بروجردي آمد و گفت: « من هم بازي مي کنم ».به دنبال او « کاظمي » نيز سر رسيد که من هم بازي مي کنم. آن روز آنها با همان پوتيني که به پا داشتند، شروع کردند به بازي. همين که اينها با تمام آن گرفتاريهايي که داشتند، با بچه ها توي فوتبال قاطي شده بودند، خودش موجب شده بود که روحيه ي بچه ها بالا برود. (7)
کشتي با لباس نظامي
شهيد محمد جندقيان
يادم هست جهت تعويض سلاحهاي ژ-3 و کلاشينکف پايگاه چابهار به زاهدان آمده بوديم در برگشت استراحتي شبانه در سپاه خاش داشتيم. عده ي زيادي در سالني مشغول ورزش کشتي و پينگ پنگ بودند. شخصي قد بلند و ظاهراً اهل فن کشتي وجود داشت که همه را اصطلاحاً خاک مي کرد. محمد مي خواست با او کشتي بگيرد. همراهان شهيد گفتند: « ما اينجا مهمان هستيم اگر ضربه فني شوي براي ما خوب نيست » ايشان اهميتي به اين موضوع نداد و با همان لباس نظامي که بر تن داشت روي تشک رفت و به سرعت آن فرد را « خاک کرد » که اين اتفاق تا مدتي زبانزد ديگران بود. (8)جبهه و فوتبال؟!
شهيد هادي شهابيان
هادي تا مرا ديد، به طرفم آمد و گفت: « فلاني! مي تواني برايم يک توپ فوتبال گير بياوري؟ »متحيّر نگاهش کردم.
-« جبهه و فوتبال؟! »
متوجه تعجبم شده بود. با خنده گفت:
- بچه ها يک کم بي حوصله شدن، مي خواهم يک دوره مسابقه راه بيندازم. بچه ها شور و نشاط لازم دارند.
- « اي به چشم ».
بعدها با خبر شدم که بچه هاي غواصي، همه اهل فوتبال شده اند. (9)
بهترين روش جذب جوانان
شهيد کيومرث ( حسين ) نوروزي
در اوايل انقلاب اسلامي حسين مي خواست فرهنگ و ارزشهاي بومي و اسلامي را در ميادين ورزشي حاکم کند. در اين زمينه تا مسئوليت هاي مهم پيش رفته بود. با وقت کمي که داشت، کار در هيأت فوتبال را پذيرفت.مرا تشويق مي کرد تا مسئوليت فوتبال را به عهده بگيرم. زماني که عازم جبهه شد، پذيرفتم. نگران کاري بودم که بر عهده ام بود. حسين با جوانان ارتباط خوبي داشت. در ميدان يا خيابان با آن ها برخورد صميمانه اي داشت. من هم مي بايست با آنها ارتباط خوبي برقرار مي کردم.
حسين به عنوان کاپيتان، تيم را هدايت مي کرد و قبل از اين که به جبهه برود، گاهي در مسابقات، قضاوت را عهده دار مي شد و با اين که کلاس داوري ورزش را نديده بود، اولين بار با شجاعت پرچم داوري را گرفت و به ميدان رفت. مثل اين که قضاوت را چندين سال تجربه کرده بود. تيم ها از او راضي بودند. (10)
پينوشتها:
1- هاله اي از نور، ص 63.
2- عباي آبي موج، ص 47.
3- عباي آبي موج، ص 138.
4- تا ساحل سپيد، سعادت، ص 46.
5- تا ساحل سپيد، سعادت، ص 222.
6- چون کوه با شکوه، صص 210- 211.
7- چون کوه با شکوه، ص110.
8- طلايه دار خطر، ص 17 و 27.
9- بالا بلندان، ص 106.
10- مي خواهم حنظله شوم، ص 77.
مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت،(1390)، آمادگي جسماني، روحيه پهلواني؛ سيره ي شهداي دفاع مقدس (28)، تهران: مؤسسه فرهنگي هنري قدر ولايت، چاپ اول