ممکن است اين پرسش به ذهن برسد که اگر اعمال نيک يا بد انسان، عامل به وجود آمدن مصيبت ها و بلاهايي که بر سر انسان مي آيد- خواه بلايايي مانند جنگ و ناامني که مستقيم به او مربوط مي شود و خواه آنها که مستقيماً به انسان مربوط نمي شود، مانند تغيير اوضاع جوي و زلزله و طوفان و... باشد - پس بايد گفت که عوامل طبيعي در پيدايش اين حوادث نقشي ندارند که اين گفته نه تنها از لحاظ عقلي و تجربي نادرست است بلکه با معناي ظاهري آياتي هم که در اين باره هست، در تناقض است.
در پاسخ بايد گفت: اين سخن در کج فهمي و عدم درک صحيح معاني آيات قرآن ريشه دارد؛ زيرا وقتي مي گوييم اعمال نيک يا بد انسان، حادث خير يا شري را که متناسب با آن است، به دنبال خواهد داشت، منظور ما اين نيست که علل طبيعي در به وجود آمدن اين حوادث، مشارکت دارند و هر کدام تأثير مشخصي بر جاي مي گذارند. همچنان که هدف متکلمان اسلامي از اثبات وجود آفريدگار، انکار قانون کلي عليت و يا اثبات تصادفي بودن خلقت اشياء نيست و نمي خواهند علت هاي طبيعي را شريک پروردگار قرار داده و بخشي از تأثيرگذاري را مربوط به اين علت ها بدانند بلکه هدف آنها اين است که تأثير علل طولي و فراتر بودن علت معنوي نسبت به علل مادي را به اثبات برسانند و بدين ترتيب مشخص مي شود که هم علل معنوي و هم علت هاي مادي به سهم خود تأثيرگذار هستند. (1)
در قرآن کريم نيز مشابه همين استناد وجود دارد؛ براي نمونه گاهي « تدبير » و هماهنگي در خلقت را خداوند متعال نسبت مي دهد ( يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ): (2) [ خداوند ] تدبير امور آسمان و زمين را در دست دارد و در جاي ديگر آن را به ملائکه نسبت مي دهند ( فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً ) (3) و [ فرشتگاني که ] تدبير امور [ آسمان و زمين ] را به عهده دارند و يا اينکه قبض روح انسان ها را گاهي به خداوند متعال ( اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا ): (4) خداست که روح انسان ها را به هنگام مرگ در اختيار مي گيرد و بار ديگر به فرشتگان: ( قُلْ يَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِي وُکِّلَ بِکُمْ ): (5) [ اي پيامبر به آنها ] بگو ملک الموت که بر شما گماشته شده، شما را قبض روح مي کند و در جاي ديگر به فرستادگان الهي « رُسُل » که همان فرشتگان هستند، نسبت مي دهد: ( حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لاَ يُفَرِّطُونَ ): (6) تا آن هنگام که مرگ يکي از شما فرا رسد و فرستادگان ما، که در اجراي فرمان ها کوتاهي نمي کنند، او را قبض روح مي نمايند.
اين قبيل نسبت دادن هاي متعدد درباره ي يک موضوع که در قرآن کريم فراوان مشاهده مي شود، به مفهوم تأثير علت هاي عرضي نيست، بلکه علل طولي مورد نظر است. بدين معنا که « علت نزديک » عامل به وجود آمدن يک حادث و « علت دور » عامل ايجاد يک علت نزديک مي باشد و مي توان اين سلسله علت ها را با يک مثال مادي درک شدني؛ مانند « نوشتن » شرح داد. « نوشتن » عملي است که انسان با دست خود با قلم انجام مي دهد. پس مي توان نوشتن را گاهي به « قلم » نسبت داد و در مرحله نهايي آن را به انسان که با استفاده از دست و قلم اين کار را انجام مي دهد، منسوب کرد. پس در حقيقت علت و سبب اصلي نوشتن، انسان است که علت مستقل نوشتن مي باشد؛ اما نسبت دادن عمل نوشتن به انسان، منافاتي با اين ندارد که نوشتن را به دست يا قلم نسبت دهيم. (7)
بدين ترتيب قرآن کريم، در عين حال که رابطه ي ميان علت هاي مادي و طبيعي با حوادث و وقايع را به اثبات مي رساند، آنها را به ملائکه نسبت مي دهد و بديهي است که هيچ يک از اين علت هاي طولي، از اراده ي خداوند متعال مستقل و جدا نيستند تا نسبت دادن حوادث به آنها، مانع از نسبت دادن آنها به خداوند متعال گردد؛ زيرا او علت حقيقي و وراي همه علت هاست: ( وَ اللَّهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِيطٌ ): (8) و خداوند در وراي همه موجودات [ بر همه علت ها ] احاطه دارد.
بدين ترتيب قرآن کريم در بيان توحيد، عقيده ي بت پرستان که معتقدند خداوند متعال تدبير امور را به ملائکه مقرب سپرده است، رد مي کند و هر نوع تأثيرگذاري مستقل براي هر کدام از موجودات را منتفي مي داند:
( وَ لاَ يَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرّاً وَ لاَ نَفْعاً وَ لاَ يَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لاَ حَيَاةً وَ لاَ نُشُوراً ): (9) [ آنچه به جاي خدا مي پرستيد ]، نه سود و زيان خود را در دست دارند و نه مرگ و زندگي و برانگيخته شدن خود را. (10)
به همين صورت مي توان گفت که نسبت دادن حوادث به علت هاي طبيعي، مانع از آن نمي شود که آنها را به علت هاي معنوي و مرتبط با اعمال انسان که در طول اين علت ها قرار دارند، نسبت دهيم. همچنين واسطه بودن اين علت هاي طولي در به وجود آمدن اين حوادث با نسبت دادن آنها به خداوند متعال منافاتي ندارد، چرا که بر اساس اصل توحيد، اوست که به تنهايي سبب اصلي همه چيز است.
پرسش مهم
در پايان اين بحث لازم است پرسش را که در اين باره به ذهن مي رسد، بررسي کنيم و آن اينکه: اگر قرار باشد سنت هاي الهي موجود در طبيعت، تابع اعمال نيک يا بد انسان باشد و رفتار نيک و منطبق با فطرت جامعه انساني، يعني ايمان و عمل صالح، موجب نزول برکات گردد و در مقابل، فساد و تباهي عامل بدبختي انسان ها باشد، پس چگونه است که اين قانون درباره ي برخي از امت ها و ملت هايي که از راه مستقيم فطرت منحرف شده اند، به اجرا در نمي آيد و برعکس گروهي از آنان، غرق در نعمت هاي مادي و رفاه و امنيت هستند؟در پاسخ بايد گفت:
اول) قرآن کريم بيان مي فرمايد که خداوند متعال، انسان ها را در دنيا به کيفر همه آنچه که انجام داده اند، عقوبت نمي کند، بلکه آنان را تنها به بخشي از نتايج اعمال زشت خود گرفتار مي نمايد:
( ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ): (11) بر اثر اعمال ناشايست انسان ها در خشکي و دريا، فساد و تباهي [ و بلا ] پديدار گشت تا خداوند عقوبت بخشي از کردار نارواي آنها را به ايشان بچشاند، باشد که [ به راه حق و صواب ] بازگردند.
اين آيه شريف نشان مي دهد که: « آنچه از مصيبت و بلا بر بشر نازل مي شود، براي آن است که خداوند کيفر برخي از اعمال نارواي انسان ها را به آنها بچشاند و به عبارت بهتر، تجسم آن اعمال را که به صورت بلا درآمده، به آنها نشان دهد و عبارت: (لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ ): ( تا شايد بازگردند ) يعني اينکه ممکن است اين رنج ها و بلاها، انسان ها را از راه شرک و معصيت به مسير توحيد و اطاعت خداوند بازگرداند ». (12)
در عين حال اينها نتايج برخي از اعمال انسان است و نه همه آنها، چرا که خداوند سبحان با رحمت بي دريغ خود، بسياري از اعمال ناروا را مي بخشايد و اوست که مي فرمايد:
( وَ مَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَيْدِيکُمْ وَ يَعْفُو عَنْ کَثِيرٍ ): (13) هر رنج و مصيبتي که شما را رسد، نتيجه اعمالي است که خود انجام داده ايد و خداوند بسياري از آن [ اعمال نارواي شما ] را نيز مي بخشايد [ در اثر آن عقوبت نمي کند ] و نيز مي فرمايد: ( أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِمَا کَسَبُوا وَ يَعْفُ عَنْ کَثِيرٍ ): (14) يا اينکه آنان را به سبب آنچه انجام داده اند کيفر مي دهد و البته بسياري از آن [ گناهان ] را نيز مي بخشايد.
دليل آنکه خداوند متعال بسياري از اعمال ناروا را مي بخشايد و انسان را به عقوبت آن گرفتار نمي کند، آن است که اگر چنين کند، جنبنده اي بر روي زمين باقي نخواهد ماند: ( وَ لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَى ظَهْرِهَا مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِ بَصِيراً ): (15) اگر خداوند مردمان را به سبب آنچه که از اعمال ناپسند انجام دادند کيفر دهد، بر سطح زمين جنبنده اي باقي نخواهد ماند، اما خداوند آنان را تا زمان مرگ معين بر حال خود مي گذارد و هنگامي که مرگ آنان فرا رسد، خداوند به بندگان خود [ و اعمال و کيفر آنان ] بيناست.
منظور از عبارت: ( بِمَا کَسَبُوا )، گناهاني است که انسان ها انجام مي دهند و ادامه آيه که عقوبت و عذاب را نتيجه آن مي داند، گواه اين مدعاست؛ چنان که در آيه ديگري آمده است: ( وَ لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَکَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ ): (16) اگر خداوند انسان ها را به سبب ستمکاري و ظلمشان عقوبت نمايد، جنبده اي بر زمين نخواهد ماند.
چه بسا با توجه به نحوه ي بيان آيه، بتوان گفت که منظور از « دابه » ( جنبنده ) تنها انسان باشد؛ چرا که انسان نيز حرکت و جنبش دارد و بدين ترتيب، معناي آن اين چنين است که: اگر خداوند متعال انسان را به سبب ظلم و ستمي که انجام مي دهد و اين کار ادامه يابد، ديگر بر روي زمين انساني که حرکت و جنبش داشته باشد، باقي نخواهد ماند؛ زيرا اکثر مردم به خاطر ظلم و ستم خود هلاک شده اند و عده اندکي از صالحان که پيامبران وامامان معصوم (عليهم السّلام) هستند، اصلاً وجود ندارند؛ زيرا پدران و مادران آنها مدت ها پيش از ميان رفته اند. (17)
دوم) يکي ديگر از سنت هاي الهي که قرآن کريم در مورد امت هايي که از صراط مستقيم بندگي خارج شده اند بيان شده، سنت « املا » و « استدراج » است. خداوند در اين باره مي فرمايد:
( وَ مَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ * ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَ قَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لاَ يَشْعُرُونَ * وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا يَکْسِبُونَ ): (18) هرگاه که پيامبري را به سوي مردم سرزميني روانه کرديم، اهل آن سرزمين را به رنج و دشواري مبتلا ساختيم تا شايد [ متذکر شوند و ] به تضرع به درگاه ما آيند. سپس دشواري ها را به خير و نيکي تبديل کرديم تا جايي که گفتند: پدران ما را نيز سختي و آساني پي در پي مي رسيد. و ما نيز ناگاه آنان را دچار عذاب کرديم در حالي که نمي دانستند. اگر اهالي سرزمين ها ايمان آورده تقوا پيشه کنند، در رحمت را از آسمان ها و زمين به سوي آنان مي گشاييم، اما آنان آيات ما را تکذيب کردند و ما نيز آنان را به کيفر گناهشان دچار کرديم.
آيات پيش گفته، به طور خلاصه سنت هاي الهي را که در امت هاي پيشين مصداق پيدا کرده، يادآور شده و « بيان مي فرمايد که بيشتر آن امت ها از گروه فاسقان و خارج شدگان از بندگي خدا بوده و به عهد و پيماني که خداوند در روز ازل از آنان گرفته، وفا نکرده اند. همين نافرماني موجب شده است که سنت هاي الهي، يکي پس از ديگري در مورد آنان جاري شود. اين سنت ها عبارتند از:
- هرگاه خداوند متعال پيامبري را به سوي امتي مي فرستد آنان را با سختي و رنج امتحان مي کند؛ اما آنان از اين نشانه هايي که آنها را به بازگشت به سوي خدا و توبه و انابه فرا مي خواند، روي مي گردانند و به اين هشدارها توجهي نمي کنند و اين يکي از سنت هاي الهي است.
- اگر اين سنت کارساز نشود، سنت ديگري در پي آن خواهد آمد که عبارت است از: مهرزدن بردل ها که در نتيجه، دل هاي انسان ها سخت مي گردد و از حق رويگردان مي شود و در مقابل به زندگي ظاهري دنيا و زيبايي هاي فريبنده آن دل مي بندد و در لذت هاي مادي غرق مي گردد. اين سنت « مکر الهي » است.
- در ادامه سنت سوم پديدار مي شود که « استدراج » نام دارد و عبارت است از: تبديل ناخوشي به کاميابي و رنج و سختي به شادکامي که آنان را روز به روز و لحظه به لحظه به عذاب الهي نزديک تر مي کند تا زماني که در عين غفلت و بي خبري فرا مي رسد؛ حال آنکه آنان خود را در کمال امنيت و سلامت مي ديدند و به پندار خود، از در اختيار داشتن علم و ابزار مقابله با هر تهديدي که زندگي و امنيت آنان را هدف قرار مي دهد، به خود مي باليدند ». (19)
قرآن کريم در اشاره به سنت نخست مي فرمايد:
( وَ مَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ ): (20)
هرگاه در ميان سرزمين قومي پيامبري فرستاديم، اهل آن سرزمين را به رنج و سختي دچار نموديم، باشد که به خشوع و تضرع آيند [ و متذکر شوند ].
اين آيه شريف، نشان مي دهد که: « سنت و مشيت الهي اين گونه مقدر کرده است که هرگاه خداوند پيامبري را از پيامبران الهي را براي راهنمايي مردم به راه هدايت در سرزميني مبعوث نمايد، اهل آن سرزمين را به دشواري ها و گرفتاري هاي جاني و مالي دچار مي سازد، تا شايد اين دشواري ها آنان را به خشوع و تضرع به درگاه خداوند وادارد و فراخواندن آنان به ايمان و عمل صالح اثربخش شود.
بنابراين امتحانات و بلاها بهترين زمينه ساز دعوت پيامبران هستند؛ زيرا انسان تا زماني که در نعمت رفاه به سر مي برد، خود را بي نياز مي پندارد و از کسي که اين نعمت ها را به او داده غافل است؛ اما اگر نعمتي از او بازگرفته شود، احساس نياز نمايد و ذلت و تهي دستي و احتياج بر او غلبه کند، برحسب فطرت خويش دست نياز و تضرع به درگاه کسي که بتواند نياز او را برآورده سازد و حاجت او را برطرف کند، برمي آورد و آن کسي نيست جز خداوند متعال؛ هر چند انسان از اين حقيقت غافل باشد، در چنين حالتي اگر کسي [ مانند پيامبران ] او را هشدار دهد و راهنمايي کند، اميد هدايت يافتن به سوي حق بيشتر است. خداوند متعال مي فرمايد:
هرگاه به انسان نعمتي عطا کرديم، از ما روي گرداند و غافل شد، اما زماني که شر و بدي او رسد، دعا و تضرع طلاني به درگاه ما آورد.
درباره ي سنت دوم، خداوند متعال در قرآن کريم مي فرمايد:
( ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا وَ قَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لاَ يَشْعُرُونَ ): (22) سپس، نعمت و نيکي را جايگزين عذاب نموديم، چندان که عذاب را از ياد برده گفتند: پدران ما را نيز چنين دشواري ها و خوشي ها مي رسيد. پس به ناگاه آنان را غافلگير کرديم، در حالي که نمي فهميدند.
منظور آيه از جايگزين کردن خير و نيکي به جاي سختي ها، آن است که خداوند، هر آنچه موجب آزار و رنج انسان مي شود؛ مانند گرفتاري، ناامني و هراس را به آسايش، امنيت و رفاه تبديل مي کند. عبارت ( حَتَّى عَفَوْا ) بدين معناست که آنها با آسايشي که برايشان پديد آمده است، آثار دوران رنج و سختي را از ياد بردند.
پس معناي آيه بدين صورت است که خداوند سختي و رنج آنان را به آسايش و راحتي تبديل کرده و آنها چنان غرق در نعمت ها شدند که روزگار سختي را از ياد بردند و گفتند: اين راحتي و آن دشواري ها در گذر روزگار، طبيعي بوده و رفاه پس از سختي و عذاب، به جاي آنکه آنان را به سپاسگزاري بيشتر به درگاه خداوند - که موجب رضاي اوست- وادارد؛ آنان را گستاخ تر نمود و کارشان به آنجا کشيد که خداوند بر دلهايشان مهر زد، آنچنان که ديگر سخن حق را نشنوند.
عبارت: ( فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لاَ يَشْعُرُونَ ) اشاره تلويحي به ناداني انسان نسبت به مشيت ها و سخن الهي است. بنابراين نزول عذاب الهي، ناگهاني و بي مقدمه است؛ در حالي که آنان گمان مي کردند، سررشته امور و علت هاي آنان را در اختيار دارند و با استفاده از ابزاري که علم در اختيار آنان قرار داده، خواهند توانست عامل نابودي و هلاکت را از خود دور نمايند. خداوند در اين باره مي فرمايد:
(فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ ): (23) هنگامي که پيامبران آنها با نشانه هاي آشکار به سوي ايشان آمدند، [ حق را نپذيرفتند ] و به بهره اي [ اندک ] که از علم دارند، دل خوش کردند. (24)
درباره سومين سنت الهي ( استدراج ) خداوند متعال در قرآن کريم مي فرمايد:
( وَ الَّذِينَ کَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لاَ يَعْلَمُونَ ): (25) کساني را که آيات ما را تکذيب کردند اندک اندک به عذاب نزديک مي کنيم، چنان که خود نيز در نمي يابند.
راغب اصفهاني در مفردات آورده است:
سَنسَتدرِجُهُم بدين معناست که آنان را به تدريج و اندک اندک به سوي چيزي نزديک مي کنيم. (26)
بدين ترتيب مفهوم آيه، نزديک شدن تدريجي به هلاکت و نابودي است. تأکيد بر اينکه آنان خود نيز اين حرکت تدريجي را درنمي يابند، نشان مي دهد که اين نزديک شدن مخفي و ناپيدا بوده و در سرگرمي هاي بيهوده و فريفتگي به مظاهر زندگي مادي پنهان شده است. بدين ترتيب، آنان با افزودن بر ظلم و گناه خود، هر لحظه به نابودي و هلاکت نزديک تر مي شوند و نعمت هايي که يکي از پس ديگري به آنان مي رسد براي آن است که کامجويي و بهره گيري از نعمت ها، آنها را به تفکر و انديشيدن در عاقبت کار خود بازدارد. خداوند در اين باره مي فرمايد:
( ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا ): (27) سپس دشواري ها را به خير و نيکي تبديل کرديم، تا آنجا که آنان [ روزگار سختي ] را از ياد بردند.
به عبارت ديگر هنگامي که آنان خدا را از ياد بردند و آيات او را تکذيب کردند، آرامش و اطمينان از دلهايشان برگرفته شد و آنها براي آنکه آرامش از دست رفته را بازيابند، دست به دامان اسباب و علل ديگر شدند و اضطراب روح و ناآرامي دل، بلاي جان آنها شد و چاره جويي ها و تلاش هايشان به جايي نرسيد و همين موجب عذاب آنان شد؛ اما آنها گمان مي کنند که ماهيت زندگي دنيا همين گونه است؛ در حالي که مفهوم زندگي سعادتمندانه را فراموش کرده اند. در نتيجه، همواره در پي افزودن بر ظواهر فريبنده دنيا هستند و در واقع عذاب خود را زياد مي کنند؛ اما مي پندارند که نعمتشان افزون گرديده و اين گونه است تا زماني که به عذاب آخرت که سخت تر و پايدارتر است، دچار شوند. پس آنان بر اثر تکذيب آيات پروردگار، هر لحظه به عذاب نزديک مي شوند، تا آن گاه که روز موعود [ قيامت ] فرا مي رسد. (28)
خداوند متعال مي فرمايد:
( أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ): (29) آگاه باشيد! که تنها با ياد خدا دل ها آرامش مي يابد، و نيز مي فرمايد: ( وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْکاً ): (30) هر که از ياد من روي گردان شود، زندگي او در تنگنا قرار مي گيرد و در جاي ديگر مي فرمايد: ( وَ لاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ ): (31) آنان که کفر ورزيدند، گمان نکنند که مهلت دادن به نفع آنهاست، [ بلکه به عکس ]، ما به آنها مهلت مي دهيم تا بر گناهان خويش بيفزايند و [ در آخرت ] آنان را عذابي خوارکننده خواهد بود و مي فرمايد: ( فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَ لاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کَافِرُونَ ): (32) [ اي پيامبر ] ثروت زياد و فرزندان بي شمار منافقان تو را شگفت زده نکند، زيرا خداوند مي خواهد بدين وسيله آنان را هم در دنيا عذاب کند و آنان در حال کفر هلاک گردند.
در اين آيه شريف، خداوند متعال پيامبر خود را از اينکه به دليل زيادي اموال و اولاد منافقان در شگفت شود، بازداشته است. چرا که زيادي ثروت و فرزند يقيناً موجب دلمشغولي انسان مي شود و براي آنان يک نعمت سعادت آور نيست، بلکه عذاب و نقمتي است که آنان را به سوي تيره بختي سوق مي دهد؛ زيرا خداوند متعال آنان را به اين ظواهر مشغول داشته تا هم در دنيا اسباب عذاب آنان را فراهم آورد و هم آنان را کافر و بي ايمان از دنيا ببرد.
زندگي و حيات انسان - که آن را موجب سعادت و آسايش خويش مي داند - هنگامي با سعادت واقعي همراه خواهد بود که بر مسير حقيقي خود قرار داشته باشد؛ يعني انسان به نتايج ماندگار آن، از قبيل علم سودمند و کردار شايسته بپردازد و به آنچه که برايش سود و نفعي ندارد، مشغول نشود. و اين است حياتي که مرگ بدان راه ندارد، آسايشي که سختي و رنج، با آن آميخته نمي شود و لذتي که رنج و درد به همراه ندارد و آن عبارت است از زندگي در سايه ولايت خداوند متعال که مي فرمايد:
( أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ): (33) بدان که اولياي خدا، نه هراسي دارند و نه اندوهناک و محزون مي شوند.
کسي که به دنيا سرگرم شود و زيورهاي دنيا، مانند ثروت و فرزند او را به خود مشغول سازد، آمال و آرزوهاي دروغين او را بفريبد و شياطين بر هواي نفس او مسلط شوند، در چنگال لذت هايي گرفتار مي آيد که پرداختن به يکي، او را از ديگري باز مي دارد و همان چيزهايي که آنها را سعادت و لذت مي پندارند، برايش به سخت ترين عذاب تبديل مي شود و نمونه هاي بسياري مشاهده مي شود که هرچه دنيا بيشتر به انسان رو کند و اموال و فرزندان او فزوني يابد، او را از بندگي خدا دور و به نابودي و عذاب روحي نزديکتر مي کند. در اين حالت، انسان روز به روز بيشتر در پيچ و خم دنيا و کامجويي هاي آن که گاه لذت آورند و گاه ملال افزا، گرفتار مي شود و اين همان چيزي است که غفلت زدگان آن را روزي گشاده و زندگي مرفه مي نامند؛ حال آنکه در واقع، مضيقه و تنگنايي بيش نيست. همان گونه که خداوند متعال مي فرمايد:
( وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِيراً *
قَالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ کَذلِکَ الْيَوْمَ تُنْسَى ): (34) آن کس که از ياد من روي گرداند، زندگي اش با تنگنا و دشواري همراه خواهد بود و در قيامت او را کور و نابينا محشور مي کنيم. گويد: پروردگارا! چرا مرا نابينا محشور کردي؛ حال آنکه در دنيا بينا بودم. [ خداوند ] مي فرمايد: همان گونه که آيات ما بر تو رسيد و آنها را فراموش کردي، امروز فراموش مي شوي.
بنابراين نتيجه روي گرداندن از ياد پروردگار و روي آوردن به دنيا به اميد زندگي سعادتمندانه و رسيدن به لذت و آسايش آن است که انسان، در پيچ و خم آزمون ها و فتنه هايي که آنها را نعمت مي پندارد، معذب شود ودر ادامه نيز با خروج از دايره ي بندگي خدا، کافر و بي دين از دنيا رود. چنان که در اين آيه شريف مي خوانيم:
( إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کَافِرُونَ ): (35) اين گونه است که خداوند مي خواهد آنان را به وسيله [ اموال و فرزندان بسيار ] در زندگي دنيا نيز عذاب کند و آنان کافر و بي دين به هلاک رسند.
خداوند متعال در اشاره به سنت هاي « املا » و « استدراج » مي فرمايد:
( سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لاَ يَعْلَمُونَ * وَ أُمْلِي لَهُمْ إِنَّ کَيْدِي مَتِينٌ ): (36) آنان را به تدريج و اندک اندک به عذاب نزديک مي کنيم، آن گونه که خود نيز در نمي يابند. و [ براي گناهان بيشتر ] به آنان مهلت مي دهم، که مکر من در کار او مؤثر است. (37)
خداوند متعال در آياتي از سوره مبارکه فاطر و در اشاره به برخي از سنت هاي الهي حاکم بر جوامع انساني مي فرمايد:
( وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ جَاءَهُمْ نَذِيرٌ لَيَکُونُنَّ أَهْدَى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جَاءَهُمْ نَذِيرٌ مَا زَادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً * اسْتِکْبَاراً فِي الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّيِّئِ وَ لاَ يَحِيقُ الْمَکْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّةَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَحْوِيلاً * أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ مَا کَانَ اللَّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَيْءٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَ لاَ فِي الْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ عَلِيماً قَدِيراً ): (38)
به تأکيد خداوند سوگند ياد کردند که اگر [ پيامبر ] بيم دهنده اي به سوي ما آيد، هدايت يافته ترين امت ها خواهيم بود. اما آن گاه که پيامبر انذار کننده به سويشان آمد جز دورشدن و روي گرداندن حاصلي را برايشان نداشت. چرا که آنان در روي زمين تکبر و برتري جويي کردند و حيله ناروا به کار بردند؛ حال آنکه مکر و حيله ناروا جز به صاحب آن زيان نمي رساند. پس [ با اين اعمال ] آيا انتظار دارند که سرنوشتي جز عاقبت گذشتگان در پيش داشته باشند؟ در حالي که سنت خداوند [ در هلاک کافران ] تغيير و تحول نخواهد يافت. آيا در زمين سير و سفر نکردند، تا سرنوشت پيشينيان را بنگرند؟ همانا که قدرت بيش تري هم داشتند، اما در آسمان ها و زمين هيچ چيز نتواند خداوند را از انجام اراده خود باز دارد، که او داناي تواناست.
پينوشتها:
1- الميزان في تفسير القرآن ج2 ص 183.
2- سجده ( 32 ): 5.
3- نازعات ( 79 ): 5.
4- زمر ( 39 ): 42.
5- سجده ( 32 ): 11.
6- انعام (6): 61.
7- الميزان في تفسير القرآن ج20 ص 184.
8- بروج ( 85 ): 20.
9- فرقان ( 25): 3.
10- الميزان في تفسير القرآنف ص184.
11- روم ( 30 ): 41.
12- الميزان في تفسير القرآن، ج16 ص 196.
13- شوري ( 42 ): 30.
14- همان 34.
15- فاطر ( 35 ): 45.
16- نحل ( 16 ): 61.
17- الميزان في تفسير القرآن ج12، ص 280.
18- اعراف ( 7 ): 94-96.
19- الميزان في تفسير القرآن، ج 4، ص 195.
20- اعراف ( 7 ): 94.
21- سجده ( 32 ): 51.
22- اعراف ( 7 ): 95.
23- غافر (40 ): 83.
24- الميزان في تفسير القرآن، ج8، ص 199.
25- اعراف ( 7 ): 182.
26- المفردات في غريب القرآن، ص 167، ماده « درج ».
27- اعراف ( 7 ): 95.
28- الميزان في تفسير القرآن، ج8، ص 346.
29- رعد ( 13 ): 28.
30- طه ( 20 ): 124.
31- آل عمران (3): 178.
32- توبه ( 9 ): 55.
33- يونس ( 10 ): 62.
34- طه ( 20 ): 124-126.
35- توبه ( 9 ): 55.
36- اعراف ( 7 ): 182-183.
37- الميزان في تفسير القرآن، ج9، ص 308.
38- فاطر ( 35 ): 42-44.
حيدري، سيد کمال؛ (1392)، تقوا در قرآن ( پژوهشي درباره آثار فردي و اجتماعي )، تهران: نشرسخن، چاپ اول