بررسي رابطه بين دانش علمي جامعه شناسي و دانش عاميانه

تحقيق حاضر در پي پاسخگويي به اين سؤال است: علي رغم اينکه فهم و علم در زندگي روزمره دو رويه آگاهي را تشکيل مي دهند، چه تفاوتي بين دانش علمي جامعه شناختي ( علم جديد ) و معرفت عاميانه وجود دارد؟ دانش و معرفت
پنجشنبه، 2 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي رابطه بين دانش علمي جامعه شناسي و دانش عاميانه
بررسي رابطه بين دانش علمي جامعه شناسي و دانش عاميانه

 

نويسندگان: جمال ادهمي (1)
دکتر سروش فتحي (2)




 

 


مقدمه

تحقيق حاضر در پي پاسخگويي به اين سؤال است: علي رغم اينکه فهم و علم در زندگي روزمره دو رويه آگاهي را تشکيل مي دهند، چه تفاوتي بين دانش علمي جامعه شناختي ( علم جديد ) و معرفت عاميانه وجود دارد؟ دانش و معرفت عاميانه عبارت است از: نظامي از عقايد و باورهاي عامه و همچنين مجموعه فرايندهاي معين شناخت طبيعي و نظام هاي عقايد ما قبل نظري- علمي و مسلم از جامعه صحبت کردن، استدلال و مشاهده که افراد عامه آنها را به طور عاميانه و از راه تجربه خود و نظام هاي سنتي و مرسوم نياکاني، جهت گذران زندگي روزمره در زيست جهان اجتماعي عاميانه ساخته وپرداخته مي کنند نه از طريق تحقيق و تفحص علمي. اما دانش و معرفت علمي جامعه شناختي در يک زيست جهان علمي شکل مي گيرد که از زندگي عمومي و زيست جهان روزمره ( دانش عاميانه ) انفکاک يافته است و بر اساس طرح روشمند و دستگاه تئوريک با رعايت اصل عدم قطعيت و ابطال پذيري به بررسي تجربي، پيش بيني و کنترل پديده هاي اجتماعي در جهت تبديل آگاهي عملي و مسلم روزمره به آگاهي استدلالي و علمي جهت ارائه تعميمات معتبر مي پردازد.
در طول تاريخ تمدن و فرهنگ بشري، رابطه تنگاتنگي بين دانش عاميانه و دانش علمي وجود داشته که به اختراعات و اکتشافات در زمينه هاي گوناگون منجر شده است. به عبارتي، نياز زندگي روزمره به شکل گيري اين دو حوزه معرفتي کمک کرد. اما در دوران هاي مختلف، انسان براي پاسخگويي به همه سؤالات و کشف مجهولات به دانش عاميانه يا به تعبيري به شعور يا عقل متعارف توسل مي جست و منتظر نمي ماند تا با اختراعات علمي نيازهاي خود را برآورده کند. به عبارت ديگر، بشر در طي قرون کسب مهارت ها و اطلاعات خود را بدون استفاده از تجربه در علوم و محاسبات علمي تکرار مي کرد ( Nagel, 1960 ).
زندگي روزمره در جامعه انساني برخلاف جامعه حيواني، دربرگيرنده ذخيره هاي اجتماعي شناخت مبتني بر زبان است و با کمک زبان، ذهن و خودهاي اجتماعي شکل مي گيرند و اين خودهاي اجتماعي در کنش متقابل نمادين با يکديگر و در يک مجموعه اعمال اجتماعي معنادار و به هم پيوسته براي ساخت اجتماعي واقعيات شرکت مي کنند. در نتيجه واقعيات، شکننده و مدام در حال بازتوليد و بازتفسير هستند و کنشگران براي گذران زندگي روزمره همواره با نيات و پنداشت هاي خود درباره خود، تصوير خود در نزد ديگران و تصور ديگران در نزد خود، ارتباطات انساني و اجتماعي خود را تعريف و بازتعريف مي کنند. اين کنشگران مادامي که با تصورات و دستورالعمل هاي کنشي راهوار برخورد مي کنند بدون چون و چرا به زندگي روزمره خود ادامه مي دهند، اما وقتي با وضعيت کنشي بديعي مواجه مي شوند، هر چند در تفسير و بازتفسير آن ذخيره هاي اجتماعي شناخت و نمونه هاي موجود در جهان زيست زندگي روزمره را مرور کرده و به زندگي روزمره خود ادامه مي دهند، هر گاه از عهده تطابق شقوق کنشي با نمونه هاي موجود در جهان زيست برنيايند با اميد اينکه قضيه کنشي بديع در آينده شفاف و قابل فهم شود در « زمان حال و در اينجا » به تعاملات خود ادامه مي دهند. شناخت امور مسلم و بديهي در مقايسه با امور نامعلوم، منجر به شکافي معرفت شناختي بين فردي عامي که سرگرم زندگي روزمره بوده و محققي که درگير وارسي تعاملات اجتماعي افراد در زندگي روزمره است، مي شود ( برگر و لاکمن، 1375 ).

1- دانش عاميانه

بسياري از مردم به اشتباه معتقدند که جامعه شناسي، علم مطالعه بديهيات است. آنها ادعا مي کنند که جامعه شناسي حرف خاصي براي گفتن ندارد و همان دانش عاميانه است. اما بايد دانست که دانش عاميانه از يک طرف عبارت است از: مجموعه فرايندهاي معين شناخت طبيعي و نظام هاي عقايد ما قبل علمي، نظير صحبت کردن، استدلال، مشاهده و غيره و از طرف ديگر، نظامي از عقايد و باورهاي فيزيک عامه، روان شناسي عامه، جهان شناختي عامه و غيره است که افراد عامه آنها را به طور عاميانه و از راه تجربه خود و نظام هاي سنتي و مرسوم نياکان ساخته و پرداخته مي کنند، نه از طريق تحقيق و تفحص علمي. بنابراين برابر دانستن هر علمي با دانش عاميانه صرف نمي تواند بيشتر از اين حقيقت باشد که دانش عاميانه هميشه عام و عمومي، حساس و داراي تعميمات معتبر نيست. گزاره هايي مانند « کبوتر با کبوتر پرواز مي کند باز با باز » که متني بر دانش عاميانه هستند، با يکديگر متناقض هستند. زيرا دانش عاميانه هميشه واقعيات را دقيقاً پيش بيني نمي کند و افراد به چيزهاي ديگري نياز دارند ( Kittel, 1995 & Smith, 1995 ).
بنابراين دانش فرد عامي ريشه در گفتگوها و فعاليت روزانه دارد و گفتگوي روزمره مبتني بر تعاريف و ادراکات بديهي و مسلم است و بر اساس سنخ بندي هايي صورت مي گيرد که معرفت و رفتارهاي روزمره کنشگران را انسجام و جهت مي بخشد. به ميزاني که نقش سنخ بندي ها و ادراکات بديهي کاهش مي يابد، گفتگوي عادي به سوي مباحثه يا مذاکره تغيير مي يابد. در موقعيت هاي « مشکل آفرين » و نيز با افزايش ترديد در جوامع جديد، ميزان توافق افراد در مورد ماهيت مسائل کاهش مي يابد و بنابراين شرکت کنندگان در اين موقعيت ها موارد اختلاف را به بحث مي گذارند و با مذاکره و چانه زني جلو مي روند ( Schutz,1962 ).
دانش عامي بر حسب آگاهي روزمره افراد در متن زندگي اجتماعي ارزيابي مي شود و آگاهي روزمره از يک سو، بيانگر جنبه ذهني ارتباطات انساني و از سوي ديگر، نشانه درک جهان بيروني است. « جامعه حاصل ديالکتيکي بين داده هاي عيني و معاني ذهني است. يعني تعاملي دو سويه بين آنچه به عنوان واقعيتي بيروني تجربه مي شود و آنچه به منزله آگاهي دروني فرد به فهم درمي آيد. به سخن ديگر، واقعيت تام اجتماعي داراي مؤلفه اساسي آگاهي است » ( برگر و همکاران، 1387: 25 ).
فهم در آميزش با باورها، ارزش ها و هنجارها، روابط اجتماعي آدم ها را تنظيم مي کند و نحوه تفاهم و شناخت متقابل آنها را بيان مي کند. آگاهي روزمره به عنوان ذخيره گسترده اي از دانش، با مجموعه اي از تعاريف و ادراکات مرتبط با روابط و مناسبات انساني، شناخت افراد از نقش ها و نهادهاي گوناگون اجتماعي را تعيين مي کند و شيوه هاي تعامل آنها را تحت تأثير قرار مي دهد. آگاهي روزمره، به دنيا از حيث عينيت و شيئيت آن نظر ندارد، بلکه آن را همچون موضوعي براي گفتگو، احساس، علاقه و رفتار خود مي يابد و بدين ترتيب آن را در چهارچوب روابط متقابل بين آدم ها تفسير مي کند ( قانعي راد، 1381: 10 ). آگاهي زندگي روزمره رشته اي از معاني است که به فرد مجال مي دهد تا راه خود را از ميان رويدادهاي معمولي و برخوردهاي زندگي اش با ديگران پيش گيرد. کل اين معاني که فرد در آنها با ديگران سهيم است، يک زيست جهان اجتماعي خاص را شکل مي دهد. آگاهي در اين متن، نسبتي با انديشه ها، نظريه ها يا ساخت هاي عالمانه معنايي ندارد. بيشتر اوقات، آگاهي زندگي روزمره، آگاهي ما قبل نظري است ( برگر و همکاران، پيشين ). درک طبيعت، به عنوان ادراکي تفسيري، با زندگي روزمره و مناسبات انسان ها رابطه اي تنگاتنگ دارد. آگاهي روزمره اين جهان را بيشتر در قالب علايق و ترجيحات فرهنگي بيان مي کند و بنابراين در آن شناخت با آمادگي براي عمل پيوستگي دارد. در دانش ماقبل نظري و غيرمفهومي دنياي روزمره، بين سوژه و ابژه تمايزي وجود ندارد. آگاهي با نيتمندي خود معطوف به ابژه هاست و اين ابژه ها قبل از اينکه واقعيت هاي شناختي بيروني باشند، محتواي آگاهي را تشکيل مي دهند. فهم به شيوه هاي گوناگون، بيانگر ارتباط بين افراد است. از يک سو در « ميان ذهنيت » افراد شکل مي گيرد و تغيير مي يابد و بنابراين آنها را از حيث شناختي و کنشي به همديگر مرتبط کرده و « يکپارچگي اجتماعي » را فراهم مي سازد. فهم در ميان ذهنيت افراد پس زمينه ادراکي، ارتباطي و اجتماعي را مي سازد و گفتگو و توافق را ممکن مي کند. تعامل اجتماعي و رويارويي آدم ها در وهله اول با « گفتگو » صورت مي گيرد ( قانعي راد، پيشين: 13 ).
از نظر شوتز، تفکر و تخيل دانش عاميانه، نظامي از ساخت ها يا معاني براي سازمان دهي جهان و کنش در درون آن را دربر مي گيرد. اگرچه هر يک از مجموعه ساخت هاي کلي مان منحصر به فرد است، اکثر ساخت هاي دانش عاميانه مان به طور اجتماعي به دست مي آيد. اين ذخيره بينا ذهنيت مشترک را شناخت و پيش فرض هايي که ما از طريق تعاملات توسعه مي دهيم، به ما اجازه مي دهد در پروژه هاي مشترک با افراد ديگر شرکت کنيم ( Schutz, op. cit. ).
در اين باره آلفرد شوتز ساختار دنياي اجتماعي را به سه حوزه واقعيت اجتماعي که عبارتند از: قلمرو معاشران با تجربه مستقيم، قلمرو معاصران با تجربه غيرمستقيم، قلمرو گذشتگان و آيندگان تقسيم مي کند. واقعيت اجتماعي معاشران که به طور مستقيم تجربه مي شود، دنياي گفتگو و تعامل چهره به چهره يا روابط مايي است و دنياي معاصران از روابط آنهايي بين آدم هاي ناشناس بر مبناي قواعد سنخ شناسي شکل مي گيرد. تعامل و رويارويي از پويايي برخوردارند و گاه تجربه هاي جديدي را ايجاد و محتواي شناختي و کنشي زيست جهان را دگرگون مي کنند. رابطه مايي و رابطه آنهايي هر دو داراي هم زماني بين عاملان اجتماعي هستند. رابطه مايي اجتماع مکان را هم دارد، زيرا با حضور جسماني افراد همراه است. رابطه مايي به تجربه مستقيم آزاد از زمان فيزيکي و زمانمندي و رابطه آنهايي به تفکر بازتابي و مبتني بر سنخ بندي نزديک تر است. تفکر، بازتابي معرفتي، گزاره اي اسنادي (3) است. در حالي که تجربه مستقيم ماقبل گزاره اي (4) است و بدون وساطت سنخ بندي ها صورت مي گيرد ( همان: 15 ).
هرچه شريکان ما در کنش بي نام و ناشناخته تر باشند، بيشتر بر دستورالعمل هاي کنشي استاندارد شده متکي هستيم. ممکن است هم پيمانان را در روابط چهره به چهره به عنوان افراد منحصر به فرد و اما تنها به عنوان خودشان درک کنيم ( Ibid ).
ما با تلاش براي ورود به وضعيتي از امور در آينده ( انگيزه به منظور يا تا آنکه ) عمل مي کنيم. وقتي کنشگر خود را مي بيند، مي تواند انگيزه « براي آنکه » را تعيين کند که او را به کنشي که در گذشته انجام داده است جهت مي دهد. مردم با فرض انگيزه هاي « تا آنکه » به عنوان انگيزه هاي « براي آنکه » با يکديگر تعامل دارند. معناي يک کنش براي يک کنشگر ( بسته به اينکه چگونه درک مي کند هر انگيزه معين تا آنکه با پروژه هاي ديگر مناسبت پيدا مي کند ) براي شريک کنشگر در کنش ( که انگيزه هاي تا آنکه کنشگر را به عنوان انگيزه هاي براي آنکه مي پذيرد ) و براي يک مشاهده گر بي رغبت ( که انگيزه هايش را با کنشگر ارتباط ندارد ) متفاوت است ( Ibid ).
تعامل عقلاني ( شامل درک مشترک هدف، وسيله، و نتايج مترتب بر آن ) غيرعملي به نظر مي رسد. اما کنش عقلاني در واقع کنش درون يک مجموعه مشترک از ساخت ها را در بر مي گيرد.

2- دانش علمي و تفاوت آن با دانش عاميانه

علماي اجتماعي به منظور درک رفتار بشر به ديدگاه کنشگر ( با ساخت ها، انگيزه ها و برنامه هايش ) نياز دارند. بيشتر ساخت هاي علوم اجتماعي ساخت هاي دانش عاميانه هستند. اما مدل علمي جهان اجتماعي مدل هاي کنشگراني را به کار مي گيرد که در موقعيت زندگي نام هاي زندگي بشر در جهان اجتماعي زندگي روزمره قرار ندارد و وضعيتشان به وسيله علماي اجتماعي تعريف مي شود نه خودشان ( Ibid ).
در فرايند عقلانيت با صوري و انتزاعي شدن ساختارهاي زندگي روزمره، ابعاد شناختي ( انديشه ها ) از ابعاد عملي ( علايق ) تمايز مي پذيرند و آگاهي عملي روزمره به آگاهي استدلالي تبديل مي شود. پس پيدايش معرفت ناعاميانه و تخصصي، نشانه انفکاک از زندگي عمومي است و در عين حال زندگي خصوصي تري را دامن مي زند ( Ibid ).
بنابراين دانش علمي در جستجوي 1- گزاره هاي استنباطي و مبتني بر اطلاعات تجربي، 2-عملکردهاي پژوهشي مبتني بر بيناذهنيت جهان زيست علم و محققان علمي، 3- تأکيد بر عدم قطعيت و ابطال پذيري يافته هاي علمي روشمند و مبتني بر طرح تئوريک و دستگاه تئوري منسجم است ( Kittel, 1995 & Smith,1995 ). زيست جهان علم ( دانش علمي ) از زيست جهان روزمره ( دانش عاميانه ) ريشه مي گيرد و در فرايند صوري و عقلاني شدن از آن تمايز مي يابد و بر اساس منطق دروني خود توسعه مي يابد. اين توسعه منطقي به مثابه يک حرکت پويا و زنده با سه فرايند به هم پيوسته فرهنگ، جامعه و شخصيت رابطه دارد، بنابراين نه پديده اي شناختي، بلکه در عين حال پديده اي اجتماعي و روان شناختي است. پس زيست جهان علم نيز نه به مثابه دانستن قواعد و سنخ بندي هاي شناختي، بلکه همچون درک زنده و مولد، مستلزم فهم انسان ها از يکديگر است ( قانعي راد، پيشين: 17 ).
همان طور که گفته شد، علي رغم اينکه نياز زندگي روزمره عامل و بهانه شکي گيري معارف بشري به ويژه معرفت علمي و معرفت عاميانه است، بين آن دو حوزه معرفت بشري تفاوت هايي وجود دارد که بايد آنها را شناسايي کرد تا قلمرو و حدود و ثغور هر يک از حوزه هاي شناختي جهت به کار بستن آنها در جهت تأمين نيازهاي بشري و ارضاي کنجکاوي هاي انسان انديشمند روشن شود.
نخست اينکه برخلاف معرفت عاميانه که ادبيات و واژگان تخصصي براي تحليل مسائل ندارد و مفاهيم آن به شکلي مبهم و نامعلوم با يکديگر همپوشاني دارند، دانش علمي از واژه ها و اصطلاحات تخصصي و مناسب براي هر پديده بهره مي جويد. به عبارتي، دانش علمي با اظهار واژگان تخصصي، به بيان کمي و دقيق در بررسي رابطه بين پديده ها مي پردازد. ولي معرفت عاميانه به کلي گويي و بيان غيردقيق روابط امور گرايش دارد و از آزمون پذيري ناتوان است.
دوم اينکه در معرفت عاميانه بر خلاف دانش علمي که در پي تبيين، بررسي و کنترل رابطه منظم و علت کاوانه بين پديده هاست، علاقه کمي به توضيح در باب علل و رابطه منظم وقايع با يکديگر وجود دارد، چراکه در زندگي روزمره هر چيزي به هر چيزي ربط پيدا مي کند و به علت هاي دوردست نمي انديشد. سؤال درباره يک امر در بطن زندگي روزمره و پاسخ به آن نيز در همانجا يافت مي شود. بنابراين تفاوت اين دو حوزه معرفتي در صورت بندي روابط بين پديده هاست.
سوم، بيشترين کاربرد معرفت عاميانه، زماني است که تغيير و تحولي در عوامل پديده ها وجود ندارد و تکرار تفکر و کنش در زندگي روزمره است که به باوري مسلم مبدل مي شود. بنابراين معرفت عاميانه در برابر بحران ها و موقعيت هاي خاص عاجز مي ماند. به عبارتي، دانش علمي قادر به کنترل و پيش بيني مسير وقوع رخدادها بوده و در مقابل معرفت عاميانه تنها مي تواند بر اساس تکرار تجربه به پيش بيني امور مسلم بپردازد، هر چند پيش بيني ممکن است نادرست از آب درآيد و در موقعيت هاي متناقض و استثنايي هيچ کنترلي نمي تواند بر امور داشته باشد. پس معرفت عاميانه حاصل فرايندهاي اتفاقي و آزمون و خطاست، بدين معنا قادر به کشف و شناسايي اصولي پديده ها نيست و آن پديده ها را مستقل از روابط اتفاقي آنها با يکديگر نمي تواند تحليل کند. در مقابل، دانش علمي، سرچشمه تناقضات و مغايرت ها را هدف مي گيرد.
چهارم، در معرفت عاميانه کنترل تجربي باورها و اعتقادات دشوار است و به عدم تغيير در باورها تمايل دارد، بنابراين در برابر ابطال شدن باورها مقاومت مي کند. حال آنکه علم به دنبال تحقيق روابط بين پديده ها بدون جايگاه ارزشي آن براي انسان است از اين رو امکان طرد و ابطال فرضيات در علم وجود دارد ( Nagel, 1960 ).
بنابراين مي توان گفت: دانش علمي دانش پارادايميک و انگاره اي است، بدين معنا که به لحاظ روش، منظر و غرض مطالعه، از دانش عاميانه تفکيک مي شود. روش دانش علمي در بررسي موضوعات مورد مطالعه اکتشاف، توصيف و تبيين است، در حالي که روش دانش عاميانه در مواجهه با موضوعات روزمره بيشتر توصيف محض و يا تبيين هاي همان گونه بر اساس هم زماني و هم مکاني پديده هاست و يا تبيين هاي جبري، ماورايي و انتزاعي ارائه مي کند. اغراض دانش علمي در جهت پيش بيني، کنترل و مهار و اغراض دانش عاميانه بيبشتر توجيهي و مدافعه گرايانه، اصلاحي و در جهت گذران زندگي روزمره است ( شجاعي زند، 1383: 8 ).
از طرف ديگر محتوا و شکل مواد دانش علمي به لحاظ اعتبار از دانش عاميانه متفاوت است. دانش علمي مدعي است به کمک عقل تجربه انديش و ابزاري هم در محتوا و هم در شکل موضوعات به عينيت مي رسد، بدين معنا بر رعايت اصول بي طرفي، به عنوان مطمئن ترين راه نيل به خرد تأکيد دارد. اما معرفت عاميانه اعتبار موضوعاتش به لحاظ محتوا و شکل که حول تشخيص امور زشت از زيبا، اخلاقي از غيراخلاقي، خوب از بد، درست از نادرست و غيره در جهت گذران زندگي روزمره شکل مي گرفت، عاطفي، عادتي، شرطي و يا حداکثر عقلايي و به عبارتي عقل محض بود و نه عيني و عقلاني ( همان: 15 ).
3- دانش علمي جامعه شناسي
شايد بيشتر از هر شاخه اي از علوم، جامعه شناسي است که با معرفت عاميانه رابطه تنگاتنگي دارد، چراکه براي رفتار بشر تحليل هايي به دست داده و براي سؤالات در ارتباط با رفتار بشر پاسخ هايي ارائه مي کند و علوم طبيعي و زيستي به رابطه انسان و معرفت عاميانه کاري ندارند.
جامعه شناسي بايد نوع شناخت و درکي را که از تکنيک هاي علمي و نوع شناخت موسوم به فهم عاميانه (5) که در ميان افراد عملگرا رايج است به هم بياميزد. شناخت حاصل از ترکيب اين منبع، علم خالص نيست اما فاقد اعتبار هم نيست، يعني در پيش بيني رفتار اجتماعي محتوايش معتبر است ( Taylor, 1947: 1 ).
نه همه يافته هاي جامعه شناسي، بلکه اغلب يافته هاي جامعه شناسي به نظر مي رسد که با دانش عاميانه سازگار باشند. جامعه شناسان با آزمون نظام مند عقايد دانش عاميانه در برابر واقعيات، مي توانند به اين نتيجه برسند که عقايد عاميانه درست هستند يا نه. جامعه شناسان براي اين کار، انواع طرح ها و روش هاي تحقيق را به کار مي گيرند.
جامعه شناسي به عنوان يک رشته منظم فراتر از دانش عاميانه است. جامعه شناسي روش پرس و جوي کنجکاوانه است که نيازمند آزمون منظم عقايد در برابر شواهد است. بنابراين جامعه شناسان، تعيين مي کنند که ديدگاه هاي علمي حرفه آنان واقعي است يا ساختگي و به دور از واقعيت جامعه شناسي به مطالعه اين امر مي پردازد که چگونه افراد گروهبندي مي شوند، و چگونه چيزها بر الگوهاي روان شناختي توده تأثير مي گذارند. اين يک روان شناسي بنيادي است، اما تفاوتش با آن در مطالعه افراد بسيار در آن واحد است. گرچه برخي از موضوعات جامعه شناسي مقدماتي به عنوان دانش عاميانه در نظرگرفته مي شوند، اما بسيار عميق تر از آن هستند.
فهم عاميانه، شناخت حاصل شده توسط افرادي است که در موقعيت هاي اجتماعي خاصي زندگي مي کنند که جامعه شناسان درصدد درک و فهم آن هستند. اين اصطلاح ممکن است مترادف شناخت عاميانه (6) باشد يا ممکن است شناخت به دست آمده توسط مهندسان، سياستمداران عملگرا، گزارشگران و کساني باشد که رفتار افراد و گروه ها را تفسير و پيش بيني مي کنند. اين افراد شناخت عاميانه را براي توصيف ادراکشان از موقعيت ها و فرايندها به جاي تئوري به کار مي برند. يک بخش از شناخت آنها ممکن است علمي باشد، اما بخش عمده اي از آن علمي نيست. دانش عاميانه پيکره اي از دانش است که توسط گروه هايي از اشخاص که عمدتاً ساليان درازي را وقف کرده اند و نسل هايي که در فرايند زندگي و امرار معاش فعاليت داشته اند، به دست آمده است. اين شناخت ممکن است در پاره اي از موارد کاملاً منطقي و حتي کمي و نه چندان دقيق مانند علم باشد ( Nagel, op. cit. )
يکي از ويژگي هاي دانش عاميانه اين است که کيفي و سازگار است. در بعضي موارد انديشمندان قادر به تنظيم و مرتب کردن اين شناخت يکنواخت در درون ساخت هاي منطقي و حتي تقليل آن به نمادهاي کمي و تبديل آن به تعميمات علمي دقيق هستند. به هر حال چنين تعميماتي دانش عاميانه را کاملاً به علم تبديل نمي کند، زيرا تعميمات تقريباً معين و مشخص هستند تا اينکه انتزاعي باشند، به طوري که از بعضي از جنبه هاي درک مناسب و سودمند موجود در شناخت سازگار دانش عاميانه صرف نظر کند. اين نه به خاطر نقص و ناتواني و کوتاهي از جانب محقق اجتماعي، بلکه به دليل ماهيت پديده اي است که با آن تعميمات منطقي سروکار دارد و همچنين به خاطر ضرورت انتزاع در رسيدن به انتزاع است ( Taylor, op. cit. )
به همين دليل تعميمات به قدر کافي وسيع براي تشکيل قوانين جامعه شناختي مي تواند با اضافه کردن و روي هم انباشتن تعميمات دقيق متمرکز بر سطوح پايين تر و کمتر جامع و فراگير تجربه انسان انجام شود. يک تعميم گسترده ممکن است درباره وجوه اشتراک عمومي يک پديده معتبر باشد، اما نتيجه گيري ها به ندرت همه صفات روابط اجتماعي با اهميت در زندگي روزمره را پوشش مي دهند ( Ibid: 2 ).
بحث بر سر اين نيست که توسعه تعميمات جامعه شناختي کمتر انتزاعي يا نظام هاي انتزاعي انديشه جامعه شناختي سودمند نيستند، بلکه بحث بر سر اين است که جامعه شناسان نمي توانند سهم خود را در ساخت جامعه شناسي دقيق خارج از ترکيب علم و دانش عاميانه انجام دهند، مگر اينکه به طور مداوم در زمينه نظريه اجتماعي فعاليت داشته باشند. جامعه شناسي کاربردي را براي کنش اجتماعي نمي توان ايجاد کرد، مگر اينکه تئوري ها گام به گام از طريق سطوح گوناگون رفتار انساني که درباره آنها تعميم انجام مي دهيم منتقل شوند و در هر سطح با شناخت دانش عاميانه حاصل شده توسط افرادي که بسياري از چيزهايي که نمي توانند در آمارها يا انتزاعيات بيان کنند ترکيب شوند ( Ibid ).
انسان هاي داراي دانش عاميانه، افرادي عملگرا هستند که در هر سطح از رفتار بشر در هر جهان از کنش اجتماعي که جامعه شناسان در پي تحليل آن هستند، فعاليت مي کنند. ترکيب آنچه آنها مي دانند و آنچه علم آشکار مي کند، قابل سازش نيست. آنها خلاقانه شناخت به اصطلاح تئوريکي را گسترش مي دهند؛ اگر تئوري ها صحيح باشند، آن را اثبات مي کنند و اگر نادرست باشند، آن را تعديل مي کنند. اگر به طور منظم و مداوم اين راه توسعه را دنبال کنند، تخيل اهميت، پيشرفت و سودمندي جامعه شناسي دشوار است ( Ibid ).
جامعه شناسان نبايد در همه زمينه هاي رفتار انساني که آنها تحليل مي کنند، انسان هاي داراي دانش عاميانه باشند. هيچ دليلي وجود ندارد که معتقد باشيم جامعه شناس ميانه رو زندگي خود را در يکي از حوزه هاي رفتاري وقف کرده است. او نمي تواند تعميمات جامعه شناسي خود را براي حوزه اي از کنش عملي سازد. او در طول عمر خود زمان کافي ندارد تا تعميمات در همه قلمروهاي رفتاري را به دست دهد و در عين حال تحقيق نيازمند توسعه يا درک تعميماتي است که علم را پديد مي آورد. او مي تواند با تخصصي سازي همراه شود اما اگر دانشمند داراي دانش عاميانه هم باشد، با مشکل مواجه شود ( Ibid ).
همچنين به نظر مي رسد معرفت عاميانه درباره موضوعاتي که شيميدان ها، فيزيکدان يا ستاره شناس بدان مشغوليت دارند، چيزي براي گفتن نداشته باشد. موضوعاتي که آنها با آن سروکار دارند در درون تجارب روزانه و ديدگاه هاي عادي مردان و زنان يک جامعه قرار نمي گيرد. بنابراين هيچ متخصصي طبيعتاً خود را قادر به ساخته و پرداخته کردن عقايدي درباره چنين موضوعاتي نمي بيند، مگر اينکه توسط دانشمندان ديگر حمايت شود. بدين معنا پروژه هايي که توسط دانشمندان علوم طبيعي کشف مي شوند، به نظر مي رسد که تنها تحت شرايطي خاص، مثلاً استفاده از لنز تلسکوپ هاي بزرگ ممکن هستند. محصولات چنين پردازش هايي مطالعه دقيق دانشمندان ديگر را مي طلبد، بنابراين آنها مجبور نيستند با معرفت عاميانه بر سر موضوعاتي مورد تأکيد آن بر نحوه استدلال رقابت کنند.( Bauman & May, 2001 ).
4- تفاوت جامعه شناسي و دانش عاميانه
هر اصطلاح جامعه شناختي سرشار از مفاهيمي است که به وسيله معرفت عاميانه معنا پيدا کرده است. به اين دليل جامعه شناسي رابطه تنگاتنگي با معرفت عاميانه دارد. بنابراين با توجه به مرزهاي سيال بين آن دو، بررسي دقيق آنها را نمي توان تضمين کرد. اما چهار تفاوت عمده بين آن دو وجود دارد:
جامعه شناسي برخلاف دانش عاميانه، سعي دارد خود را تابع قواعد و منطق معتبر درآورد. اين صفت علم است که خود را از ديگر صورت هاي شناخت متمايز مي سازد. جامعه شناسان انتظار دارند به طور شفاف و ملموس بين گزاره هاي تأييد شده به وسيله مدارک موجود و قضايايي که مدعي شأن علمي، تنها از راه ديدگاههاي آزمون نشده موجود هستند، تفکيک قائل شوند. بنابراين آنها به صفت کلام و منطق معتبر به عنوان استدلالي براي اعتبار و پايايي دانشي که آنها توليد مي کنند اشاره مي کنند ( Ibid ).
نکته سوم به زمينه اي مربوط مي شود که مواد تخيل جامعه شناختي را فراهم مي کند. براي بسياري در زندگي روزانه اين زمينه به جهان زيست محدود مي شود. بدين معنا اعمالي را که انجام مي دهيم، افرادي که ملاقات مي کنيم، اهدافي که دنبال مي کنيم و اهدافي که ديگران دنبال مي کنند ونيز زمان ها و مکان هايي که در آن ها به طور عادي تعامل داريم، به ندرت درمي يابيم که فراتر رفتن از سطح دغدغه هاي روزانه با هدف گسترش افق تجربياتمان الزامي است. به اين دليل زمان و منابع ضروري است و بسياري نمي توانند آن را فراهم کرده يا مايل نيستند بدان مبادرت ورزند. بنابراين انواع گسترده اي از شرايط و تجربيات زندگي در جهان وجود دارد و هر تجربه اي جزئي و يک جانبه است و تنها زماني مي توان اين موضوعات را آزمون کرد که با يکديگر تجربه کسب کنيم و تجربيات کسب شده از جهان زيست اکثريت را با يکديگر مقايسه کنيم. تنها از آن پس، واقعيات مرتبط با تجارب افراد آشکار مي شود و همچنين شبکه پيچيده وابستگي ها و پيوندهاي متقابل که آنها در آن درگيرند، يعني شبکه اي که به فراتر از حوزه گسترش مي يابد ممکن است از ديدگاه بيوگرافي فردي قابل دسترس باشد. نتايج کلي آن گسترش افق ها، کشف پيوند تنگاتنگ بين بيوگرافي فردي و فرايندهاي اجتماعي گسترده است. بنابراين دانش جامعه شناختي برخلاف دانش عاميانه که در دسترس همگان بوده و همه مي توانند از آن استفاده کنند، تنها به وسيله خودش فراهم مي شود ( Ibid ).
جامعه شناسي و دانش عاميانه در شيوه درک و تبيين واقعيات و شرايط انساني متفاوتند. ما از تجارب خود درمي يابيم که پديدآورندگان واقعيات هستيم و مي دانيم آنچه را که ما انجام مي دهيم پيامد نيات ماست، ممکن است پيامدها آن گونه که ما قصد کرده ايم نباشند. ما به طور طبيعي براي دستيابي به يک حالت از امور خواه به منظور تملک يک شيء و يا جلوگيري از امور نامطلوب به کنش روي مي آوريم. به طور طبيعي، شيوه اي که ما به کنش هايمان مي انديشيم، به عنوان مدلي براي درک کنش هاي ديگران به کار مي رود. پس تنها شيوه اي که ما مي توانيم از آن طريق جهان پيرامون خود را درک کنيم، گرفتن ابزارهاي تحليلمان از درون جهان زيستمان است. ما علاقه منديم هر چيزي را که در جهان رخ مي دهد تا اندازه اي درک کنيم. تخيل جامعه شناختي درک کنش انساني از طريق تحليل شبکه هاي گوناگون وابستگي متقابل است، يعني دشوارترين واقعياتي که ما به آنها به منظور تحليل انگيزش هايمان و پيامدهاي آنها اشاره مي کنيم ( Ibid ).
قدرت دانش عاميانه به ويژگي بديهي بودن آن برمي گردد. بدين معنا که حکمش زير سؤال نمي رود و در عمل خود تأييدکننده (7) است. ما براي گذران زندگي به دانش عاميانه نيازمنديم. وقتي اغلب به قدر کافي تکرار مي شود، امور آشناتر مي شوند و اين آشنايي به صورت خوداکتشافي (8) مشاهده مي شود. اين موضوع بيانگر هيچ مسئله اي نيست و ممکن است کنجکاوي را برانگيزد. اگر مردم از امور آن گونه که هست، خشنود باشند، سؤالي نمي پرسند ( Ibid ).
ديدگاه ها و تبيين هاي دانش عاميانه بيانگر شکلي از چشم انداز اجتماعي است، زيرا مدعي اند که بيانگر اموري هستند كه هر کس درباره جهان اجتماع و رفتار بشر مي داند. اين ديدگاه ها لزوماً درست نيستند، اما از علم جامعه شناسي متمايز مي شوند.
از آنجا که ديدگاه هاي دانش عاميانه درباره مسائلي هستند که همه بر درستي آن توافق داشته و درباره اعتبار آن ترديد ندارند، در اين راستا مسئله عمده دانش عاميانه اين حقيقت است که آنها به طور مؤثر امکان هرگونه بحث را به نفع همگرايي عقيده خاتمه مي دهند. جامعه شناسان استدلال مي کنند که اين دستورالعملي براي پيشرفت يا درک انسان نيست.
از سوي ديگر شناخت جامعه شناسي نسبت به بيشتر اشکال و صورت هاي دانش عاميانه معتبر است، چراکه ادعاهاي جامعه شناسي به طريقي آزمون مي شود. به زبان ساده تر، جامعه شناسان سعي مي کنند گزاره هايشان را درباره رفتار بشري بر اساس شواهد استوار سازند، نه بر اساس پيش فرض هاي ساده. بنابراين جامعه شناسان بر استدلال و دلايل متمرکزند تا بر دفاع و توجيه ساده انگارانه از واقعيات ( Ibid ).
شناخت و دانش جامعه شناختي به طور مرتب در تضاد با آنچه همگان معتقدند، است. شناخت جامعه شناختي محصول توسعه تئوري و آزمون آن است، در صورتي که شناخت دانش عاميانه تنها محصول پيش فرض هاست.
دانش جامعه شناختي تنها بيان بديهيات با استفاده از کلمات و واژگان بسيار طولاني و پيچيده است. دانش جامعه شناختي به طور مرتب بيانگر چيزهايي است که به طور بي واسطه آشکار نيستند. اين همان چيزي است که موضوع بصيرت منحصر به فرد در درون جامعه، فرهنگ و رفتار انساني است ( Ibid ).
از اين ديدگاه، مي توان گفت: آشنايي ممکن است در تنش با کنجکاوي باشد و اين نيز مي تواند باعث تحريک اختراع و دگرگوني شود. در يک مواجهه با دنياي آشنا تحت حاکميت عادات که قدرت تأييد دوباره عقايد را دارد، جامعه شناسي ممکن است با آزمون آنچه مسلم فرض شده است، پتانسيل به هم زدن قطعيت هاي راحت زندگي را بر زير سؤال بردن اينکه هيچ کس نمي تواند به خاطر بياورد داشته باشد و به عنوان فضول يا بيگانه ناراحت کننده ظاهر شود. جامعه شناس در يک مجادله پايدار با دانش عاميانه در پي غلبه بر محدوديت هاي آن از طريق ايجاد امکانات است که به سادگي موانع درک را از ميان بردارد. جامعه شناسي با عنوان کردن و به چالش کشاندن دانش مشترک، ما را تشويق مي کند که تجارب خود را دوباره سنجيده و امکانات جديد را دوباره کشف کنيم ( Ibid ).

5- نتيجه گيري

دانش عاميانه در زبان روزمره به عنوان عقايد افراد معمولي يا عقايد دقيق و سنجيده اي تعريف مي شوند که اغلب با داوري ساده درک مي شود. همچنان که دانش عاميانه داراي گزاره هاي اشتباه، متناقض و متعارض است، نوشته هاي جامعه شناسي نيز از اين مشکلات مبرا نيست و متشکل از عقايد و انديشه هايي است که در يک دوره زماني مسلط و در دوره ديگر به وسيله عقايد ديگر به چالش کشيده مي شوند. دفاع از جامعه شناسي را نبايد به عنوان پذيرش نابرابري ها، پيش داوري ها و تبعيض هاي محيط پيرامون تلقي کنيم. دانش و معرفت عاميانه در يک زيست جهان اجتماعي خاص تحت عنوان زيست جهان عاميانه شکل مي گيرد که ريشه در آگاهي زندگي روزمره و رشته اي از معاني و مقولات دارد که به فرد مجال مي دهد تا راه خود را از ميان فعاليت هاي عادي و ارتباطاتش با ديگران پيش گيرد. آگاهي در اين متن نسبتي با انديشه ها، نظريه ها يا ساخت هاي عالمانه ندارد. بيشتر اوقات، اين آگاهي زندگي روزمره آگاهي ماقبل نظري است، بنابراين جامعه شناسي شناخت خود را فراتر از دانش عاميانه به دست مي آورد. در فرايند عقلانيت با صوري و انتزاعي شدن ساختارهاي زندگي روزمره، زيست جهان علم ( دانش علمي ) از زيست جهان روزمره ( دانش عاميانه ) ريشه مي گيرد. هر چند جامعه شناسي و ديگر علوم اجتماعي متهم هستند که چيزي بيش از دانش عاميانه نيستند، با اين حال مي توان استدلال کرد که يقيناً تعدادي از يافته هاي جامعه شناسي، دانش عاميانه درباره جامعه را بر اساس بيناذهنيت جهان زيست علم و تأکيد بر عدم قطعيت و ابطال پذيري يافته هاي علمي و به طور روشمند و مبتني بر طرح تئوريک و دستگاه تئوري منسجم تأييد مي کند و احتمالاً دوباره به درون فرهنگ روزمره وارد مي شوند.
منابع تحقيق:
الف ) منابع فارسي
1. برگر، پيترو توماس لاکمن، ساخت اجتماعي واقعيت، ترجمه فريبرز مجيدي، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، 1375.
2. برگر، پيتر، بريجيت برگر و هانسفريد کلنر، ذهن بي خانمان؛ نوسازي و آگاهي، ترجمه محمد ساوجي، تهران: نشر ني، 1387.
3. شجاعي زند، عليرضا، « بررسي دانش جامعه شناختي و انديشه اجتماعي »، مجله ادبيات و علوم انساني دانشگاه تربيت معلم، شماره 1، 1383.
4. قانعي راد، محمدامين، « شيوه جديد توليد دانش، ايدئولوژي و واقعيت »، نامه انجمن جامعه شناسي ايران، دوره چهارم، شماره 3، 1381.
ب ) منابع لاتين
1. Bauman, Zygmunt & Tim May,Thinking Sociologically, Wiley- Blackwell, 2001.
2.Kittel, Bernhard, Some Reflections on Life, the Universe, and Everything, as well as a few other Petitesses, 1995.
3. Nagale, Robert, Sociology and Common Sense, 1960.
4. Schutz, Alfred, " Common -sense and Socientific Interpretation of Human Action " In The Collected Papers of Alfred Schutz, Vol. I. The Hague: Nijhoff, 1962.
5. Smith, Barry, " Formal Ontology, Common Sense and Cognitive Science " , International Journal of Human-Computer Studies, 43 ( 1995 ), 641-667.
6. Taylor, Carl C., " Sociology and Common Sense ". American Sociological Review, Vol. 12, No. 1. pp 1-9, 1947.

پي‌نوشت‌ها:

1. عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي، واحد سنندج و دانشجوي دکتري جامعه شناسي دانشگاه آزاد اسلامي، واحد علوم و تحقيقات تهران.
2. عضو هيئت علمي دانشگاه آزاد اسلامي، واحد گرمسار
3. Predictive
4. Prepredictive
5. Common sense
6. Folk knowledge
7. Self-confirmative
8. Self-exploratory
منبع مقاله: زيرنظر صالحي اميري، رضا، فتحي، سروش؛ ( 1391 )، مجموعه مقالات روشهاي تحقيق کيفي در پژوهش هاي اجتماعي، تهران: مجمع تشخيص مصلحت نظام، مركز تحقيقات استراتژيك، چاپ اول.
منبع مقاله :
زيرنظر صالحي اميري، رضا، فتحي، سروش؛ ( 1391 )، مجموعه مقالات روشهاي تحقيق کيفي در پژوهش هاي اجتماعي، تهران: مجمع تشخيص مصلحت نظام، مركز تحقيقات استراتژيك، چاپ اول




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.