آرلی راسل هاکشیلد

هاکشیلد به طور دقیق و خاص، سه موضع مشخصی که کارگران در قبال کار خود اتخاذ می کنند را تعریف می کند، در این مقاله پر محتوا با راسخون همراه باشید.
شنبه، 6 بهمن 1403
تخمین زمان مطالعه: 48 دقیقه
موارد بیشتر برای شما
آرلی راسل هاکشیلد

کار عاطفی و احساسی چیست، وقتی احساسات و عواطف خود را بروز می دهیم به چه کاری دست می زنیم، و هزینه و منفعت انجام این کار در زندگی عمومی و خصوصی چیست؟
این پرسش ها و بسیاری دیگر از پرسش های بجا و در خور جامعه شناختی در طول سال ها به وسیله ی آرلی راسل هاکشیلد که به کاری ابتکاری در زمینه ی تجاری شدن احساسات انسانی و تقسیم جنسیتی کار عاطفی پرداخته، مطرح گردیده است.

هاکشیلد با دست زدن به چنین ابتکاری به شکلی مؤثر پیشگام شیوه ای کاملاً جدید در نگرش به جهان و حیطه ی اجتماعی شد، شیوه ای که نه تنها احساسات انسانی را در مرکز کار جامعه شناختی قرار می دهد، بلکه نقدی عمیق و بنیادی درباره ی مسئله اصالت یا بیگانگی در جامعه ی سرمایه داری اواخر قرن بیستم عرضه می کند
.

انگیزه های محرک

مانند همه ی متفکران بزرگ، منبع الهام هاکشیلد هم آمیزی بغرنجی از زندگی شخصی، جهت گیری فکری و کارآموزی علمی و تحقیقی است. درباره ی خاص او این امر - همانگونه که وی به نحوی شایسته در مقدمه قلب مهار شده (1) بدان اذعان کرده - ریشه در زمانی دارد که پدر و مادر وی در وزارت امور خارجه ایالات متحده مشغول به کار بودند.

هاکشیلد در یازده سالگی به جهانی وارد شد که در آن اعمال و رفتارهای عاطفی و احساسی و لبخندهای سیاستمدارانه رد و بدل می گردید، وی با دقت به صحبت های والدین خود که این رفتار و ژست ها را تعبیر و تفسیر می کردند گوش فرا می داد این ژست ها نه تنها انتقال دهنده ی اطلاعات بین افراد بود، بلکه وظیفه رد و بدل کردن دانسته ها و آگاهی ها بین ملت ها و دولت ها را نیز به انجام می رساند.

چند سال بعد زمانی که وی در دانشگاه برکلی دانشجوی کارشناسی بود منبع فکری دیگری، یعنی نوشته های جامعه شناختی سی. رایت میلز وی را به سوی خود جلب کرد، از میان آثار میلز به خصوص فصلی با عنوان « سالن بزرگ حراج » (2) در کتاب یقه سفید مورد توجه وی قرار گرفت.

تعمق و تفکر جامعه شناختی میلز درباره ی از - خود - بیگانگی فروشندگان کالا در جامعه ی پیشرفته ی سرمایه داری باعث شد که هاکشیلد به این موضوع بیندیشد که آیا این نوع مشخص از کار امکان دارد، یا به واقع 
می تواند، بخشی از یک نظام عاطفی، دارای الگویی روشن و در عین حال نامرئی باشد - سیستمی که از اعمال فردی معطوف به « امور عاطفی »، « قواعد احساسی » و مبادلات متنوع بین فردی موجود در زندگی شخصی و جمعی تشکیل شده است.

(3) پرسش هایی این چنین به زودی هاکشیلد را به کار اروینگ گافمن (4) درباره ی هنر ریاکارانه ی مدیریت احساس و دگرگشت عرضه ی « خود » در زندگی روزمره، سوق داده و سپس با دیدگاه فروید درباره ی « کارکرد پیامی » عواطف انسانی (5) همراه گردانید.

این موضوع موجب شد که هاکشیلد به بررسی و مطالعه ی ایده و نظری بپردازد که در آن عاطفه و احساس در حکم قاصدی از جانب « خود » تلقی می شود، « خود » عاملی است که درباره ی رابطه ی بین آنچه به واقع می بینیم و آنچه انتظار دیدن آن را داریم گزارشی آنی به ما می دهد و به ما می گوید که در این باره چه احساسی داریم و حاضر به انجام چه کاری می باشیم
. (6)

این افکار و نظریات زمانی بسط و گسترش یافت که هاکشیلد در اواخر دهه ی 1970 و اوائل دهه ی 1980 در تلاش برای یافتن آنچه در طول روز و به هنگام کار در ذهن مهمانداران هواپیما و مأموران وصول مالیات می گذرد، وارد زمین تحقیق شد. وی هر چه بیشتر می دید و می شنید، وضعیت دشوار مدیریت عاطفه و احساس در جامعه پیشرفته ی سرمایه داری، و نبود اصالتی که به موجب این امر حادث می شود را بیشتر درک می کرد.
 

موضوعات اصلی

قرار گرفتن در ورای مرز زیست شناسی - جامعه یکی از نشانه های مشخص کار هاکشیلد بر روی عواطف، شیوه ای است که وی توانسته به واسطه ی آن موضعی در ورای مرز زیست شناسی - جامعه (7) اختیار کند، شیوه ای که بسیاری از شرح ها و نوشته های جامعه شناختی در گذشته، توانایی رسیدن به آن را نداشتند. در تقابل با مدل های « اندام واره انگارانه » (8) یا « ساخت بندی اجتماعی » (9) - مدل هایی که به ترتیب به رویکرد زیستی و اجتماعی اولویت می دهند - هاکشیلد رویکردی را برمی گزیند که در فضای تحلیلی بین این دو حد قرار می گیرد.

(10) از نظر هاکشیلد عاطفه در بین سایر حس ها وضعیتی منحصر به فرد دارد، و نه تنها به کنش، که به شناخت نیز مربوط می شود. بروز عواطف زمانی صورت می گیرد که احساسات جسمانی با آنچه به دیده آید و تصور شود - مطابق الگوی به دست آمده از تجارب پیشین شکل می گیرد - ترکیب گردد و بر این اساس است که دیدگاه خاص ما نسبت به جهان و آمادگی ما برای عمل در آن شکل می گیرد
. (11)

هاکشیلد برای اختیار چنین موضعی سه جریان فکری را با یکدیگر تلفیق می کند. ابتدا در سنت فکری تعامل گرایی و بر اساس نظریات دیویی، (12) جرث و میلز (13)، و گافمن (14) آنچه عواطف را « قابل قبول » می کند و نیز اینکه احساسات چگونه در مقابل آنچه آنان را قابل قبول می کند، نفوذ ناپذیرند، را مورد مطالعه و بررسی قرار می دهد.

سپس بر اساس نظریات داروین (15) در سنت اندام واره انگاری توانسته مفهومی را درباره ی آنچه در مقابل « قابل قبول واقع شدن » نفوذ ناپذیر است، مطرح سازد ( این امر به لحاظ زیست شناسی مفهومی مفروض است، که به نوبه ی خود با جهت گیری به سمت کنش ارتباط پیدا می کند ). در وهله ی آخر از طریق کار فروید (16) بر روی کارکرد « علامتی » اظطراب، هاکشیلد توانسته شیوه ی تأثیرگذاری عوامل اجتماعی بر آنچه انتظار توقع انجام آن می رود و اینکه احساسات به واقع بر چه چیز دلالت دارد، چرخه ی نظری را تکمیل می کند که از اندام واره انگاری شروع شده و با سنت تعامل گرایی به انجام می رسد
. (17)

هاکشیلد با پیشبرد این مدل و داشتن رویکردی تعاملی به عواطف، به همه ی ما درباره ی نقش زیست شناسی در تبیین اجتماعی درس آموزنده ای می دهد. دیرزمانیست که هرگونه اشاره ای به زیست شناسی باعث بروز کابوس « تقلیل گرایی » عوامانه و ساده انگارانه در نظریات و آراء جامعه شناختی می شود، اما همانگونه که هاکشیلد به درستی استدلال می کند اگر چه جامعه شناسی عواطف آشکارا نیازمند آن است که قدم « در ورای » زیست شناسی بگذارد، ولی این الزاماً به معنی « کنار گذاردن کامل آن » نیست.

متقابلاً گنجاندن تبیین زیست شناختی در دل یک تبیین و تشریح اجتماعی ما را به واقع ملزم به دادن نقش بیش از حد جبرگرایانه به تبیین اجتماعی نمی کند. در واقع، اگر چه هر کند و کاو شایسته ای در جامعه شناسی عواطف با « محدودیت های اجتماعی » مواجه می شود، با این همه زیست شناسی انسانی همچنان به عنوان یک مسئله باقی می ماند، مسئله ای که ثابت و لایتغیر نبوده و در ارتباط با تأثیرات اجتماعی فرهنگی، حد بالایی از اثرپذیری را از خود نشان می دهد. اگر از این جنبه به مسئله نگاه شود، احساسات آنگونه که قائلان به اندام واره انگاری معتقد هستند در « درون » ما جایگیر نشده است. بلکه بنا به مدل پیچیده تعامل گرایی، مدیریت احساس می تواند در به وجود آمدن آن نقش به سزایی داشته باشد. بدین ترتیب هاکشیلد واضع دیدگاهی پیچیده تر و هوشمندانه درباره ی عواطف انسانی است و از این رو به طور مؤثری از ورود به مباحث پیشین که گرایش ( زیست شناختی ) یا ( اجتماعی ) دارند دوری می گزیند
.
 

قواعد احساس (18) و مدیریت عاطفه (19)

با عزیمت از این اولین نقطه در کار هاکشیلد، دومین ویژگی اصلی کار وی نمایان می شود، یعنی حرکت متناوب وی از حوزه خصوصی « مشکلات فردی » به حوزه ی گسترده تر « مسائل عمومی » ساختار اجتماعی، و بالعکس. از این نظر کار هاکشیلد نمونه ی عالی و بی نظیری از آنچه سی. رایت میلز انگارش جامعه شناختی نامیده، می باشد. (20)

هاکشیلد با استفاده از مفهوم « مدیریت عاطفه » توانسته رابطه ی بین تجربه عاطفی، قواعد احساسی و ایدئولوژی را بررسی کند. آنگونه که وی توضیح می دهد قواعد احساسی جنبه ای از ایدئولوژی است که با عواطف سرو کار دارد، ملاک هایی است که « آنچه در جریان احساس به درستی تصدیق شده یا تصدیق می شود » (21) را تعیین و مشخص می سازد. در مقابل، مدیریت عاطفه عمل لازم برای کنار آمدن با این قواعد احساسی است.

از این نظر اعمالی که بر اساس مدیریت عاطفه صورت می گیرد صرفاً اعمالی شخصی نبوده بلکه اعمالی است که تحت « هدایت » قواعد احساسی همگانی در تبادلات، مورد استفاده قرار می گیرد. قواعد احساسی در واقع، به اعمال مبتنی بر مدیریت عاطفه « الگویی اجتماعی » می دهد: الگوهایی که می تواند کم و بیش، بر حسب توزیع قدرت و اقتدار در جامعه ای خاص، شکلی یکسان و مشابه داشته باشد.

اگر این چنین باشد زمانی که در شیوه های شخصی استفاده از احساسات تبدیلی (22) برای مقاصد تجاری بروز کند، چه اتفاقی در واقع رخ داده است؟ پاسخ به این پرسش از نظر هاکشیلد کاری بسیار عمیق است، چرا که اتهامی غیر مترقبه را متوجه « قلب های مهار شده » در جوامع پیشرفته سرمایه داری می کند.

همانگونه که هاکشیلد نشان می دهد، این موارد به روشنی در مطالعه ی جامعه شناختی درباره ی مهمانداران هواپیما که به شکلی تجربی صورت گرفته، مشخص گردیده است. اگر چه همه ما باید با مقتضیات کار عاطفی با توجه به شکل، صورت و برداشتی که از آن داریم برخورد کنیم، اما معضل مهمانداران هواپیما از این نظر بسیار عمیق و دقیق است.

اینان مجبورند که احساسات دیکته شده از طرف « شرکت » را به صورتی باز ابراز کنند و انگاره ی واحدی را از طریق چهره ای زیبا و همیشه خندان، در نزد همگان ایجاد کنند « شیوه ی عاطفی ارائه خدمات در حکم بخشی از خدمات ارائه شده در می آید ». (23) بر اساس کاری که گافمن پیش از این درباره ی دگرگشتِ مدیریت برداشت (24) انجام داده بود، هاکشیلد در اینجا تمایز سودمندی بین آنچه که وی اجرای نقش « سطحی » و « عمیق » می نامد، قائل 
می شود.

در اجرای نقش سطحی سعی می شود از طریق کنترل ماهرانه ی زبان تن، در شکل ظاهری و بیرونی خود دگرگونی به وجود آورد. در مقابل، اجرای نقش عمیق نیاز به کنترل « اهرم های تولید احساس » برای ایجاد تغییر واقعی در آنچه احساس می کنیم دارد ( به طور مثال سرکوبی خشم و جایگزین کردن ترحم به جای آن ). آنچه بیشتر مورد توجه هاکشیلد قرار دارد راهبرد اجرای نقش عمیق است.

او در توضیح این موضوع می گوید « کار بر روی » یک احساس یا عاطفه مانند « اداره کردن » یک عاطفه یا « اجرای نقش عمیق » است. کار عاطفی را می توان به وسیله ی « خود بر روی خود »، « خود بر روی دیگری » یا « دیگران بر روی خود » انجام داد. (25) نتیجه این کار هر چه که باشد، در اینجا آنچه حائز اهمیت است، نه نتیجه کار بلکه تلاشی است که صرف آن می شود، علاوه بر این بافت و شرایطی که کار عاطفی در آن واقع می شود نیز مهم است.

به اختصار می توان گفت که مدیریت عاطفه می تواند یک هنر نمایشی آبرومندانه یا یک کار کاپیتالیستی پر مخاطره باشد
.

هاکشیلد به طور دقیق و خاص، سه موضع مشخصی که کارگران در قبال کار خود اتخاذ می کنند را تعریف می کند، هر یک از این مواضع در عین حال دارای مخاطرات مخصوص به خود است. در تعریفی که از موضع اول ارائه می شود کارگر با تمام وجود خود کار می کند و قادر نیست که راهبردهای مناسب غیر شخصی کردن را به وجود آورد و از این رو احتمال بروز فشار روحی و از پا افتادگی در آن زیاد است.

در موضع دوم کارگر بین خود و کار تمایز قائل می شود و از این جهت احتمال از پا افتادگی در کار ضعیف تر است هر چند کارگر ممکن است خود را به دلیل قائل شدن به چنین تمایزی سرزنش نمی کند، و به موجب 
« صادق نبودن و تنها به ایفای نقش پرداختن » خود را خوار شمرده و تحقیر کند. در موضع سوم، به مانند موضع قبلی، کارگر بین خود و کار تمایز قائل می شود اما خود را برای چنین تمایزی سرزنش نمی کند و معتقد است که کار وی تنها به همین میزان که وی برای آن نیرو می گذارد ظرفیت دارد. با وجود این، همانگونه که هاکشیلد تأکید می کند، برای چنین فردی خطر بیگانگی از کار وجود دارد و در واقع بدبینی هایی درباره ی کار ابراز می دارد: « ما خیال پردازانی بیش نیستیم » (26)

اگر در موضع اول، کارگر بیش از حد در نقش خود حاضر شود، در موضع سوم مسئله شکل کاملاً معکوسی به خود می گیرد. با این وجود در تمامی این سه موضع مشکل اصلی همچنان به قوت خود باقی است یعنی چگونه باید « خود » را با نقش سازگار کرد به گونه ای که بخشی از « خود » در نقش جاری شود اما فشار روحی که نقش بر « خود » اعمال می کند به حداقل برسد (27)، در هر یک از این مواضع این معضل به واسطه ی نبود کنترل فرد بر شرایط کار تشدید می شود.

هاکشیلد در توضیح این موضوع اظهار می دارد که هر چه اثرگذاری کارگر کمتر باشد احتمال وقوع یکی از این دو حالت بیشتر خواهد بود: « یا فرد خود را بیش از حد تسلیم شرایط کرده و از پا می افتد، یا آنکه از کار کناره می گیرد و احساس ناخوشایندی نسبت بدان پیدا می کند
». (28)

هاکشیلد در برجسته ساختن این معضلات عاطفی « قلب مهار شده » به نکته ی جامعه شناختی اشاره دارد که بر مبنای آن احساس انسانی در جوامع پیشرفته سرمایه داری به شکل روز افزونی « کالایی شده » است، و از این رو به واسطه قلمرو و احساس حوزه های عمومی و خصوصی به یکدیگر پیوند می خورند.
 

او اظهار می دارد:

وقتی حالات و حرکات عمیق تبادلی وارد بازار شده و به عنوان جنبه ای از نیروی کار خرید و فروش می شود، احساسات به صورت کالا در می آید. زمانی که مدیر یک شرکت اعتقاد و اعتماد پر شور خود را در اختیار شرکت می گذارد، زمانی که مهماندار هواپیما محبت دلگرم کننده ی خود را که ناشی از روحی آماده اما نه چندان صادقانه است، ابراز می دارد، آنچه به عنوان بخشی از نیروی کار فروخته می شود اجرای نقش عمیق است. (29)

الگوهای طبقاتی و جنسیتی در کار عاطفی

شالوده ی این موضوعات سومین ویژگی اساسی در کار هاکشیلد است، یعنی اشتغال ذهنی اصلی وی به مسئله جنسیت و طبقه. به طور کلی بنابر عقیده ی وی افراد طبقه پایین و طبقه کارگر در کار بیشتر گرایش به سمت اشیاء دارند، اما افراد طبقه متوسط و بالا بیشتر گرایش به کار با افراد دارند. آنچه به نوبه ی خود این تقسیم بندی را تحت الشعاع قرار داده این واقعیت است که زنان در مشاغل خود بیش از مردان با افراد سر و کار دارند - به عنوان مثال مردان 15 در صد مهمانداران هواپیما را تشکیل می دهند. از این رو برای استفاده ی تجاری و شهروندی از احساسات انسانی هم الگوهای جنسیتی وجود دارد و هم الگوهای طبقاتی، و الگوهای جمعی به بهای الگوهای شخصی شکل می گیرند.

فصل مشترک و تلاقی جنسیت، طبقه و عاطفه در کتاب دیگر هاکشیلد به نام دگرگونی دوم (30) کاملاً به بحث گذاشته شده است، این کتاب مطالعه ای تجربی است درباره ی والدین شاغل و آنچه « انقلاب » در محیط خانه خوانده می شود.

هاکشیلد با دیدی عمیقاً شخصی و ترحم آمیز نسبت به زوج هایی که در پی یافتن وقت و نیروی لازم برای پرداختن به کار و شغل، کودکان و زندگی مشترک در تلاش اند، چیزی را مشخص می سازد که به زعم خود، هویت اصلی ترین تقسیم بندی مبتنی بر ایدئولوژی جنسیتی بین « الگوهای ایده آل سنتی » محبت و « الگوی ایده آل مساوات - طلبانه » می داند.

در واقع همانگونه که وی نشان می دهد شکاف بین این دو الگوی ایده آل نه تنها بین طبقات اجتماعی بلکه بین زوج هایی که زندگی مشترک تشکیل داده اند و بین « دو ندای رقیب در داخل یک وجدان » (31) کاملاً مشخص است
.

زمانی که هاکشیلد اولین مصاحبه های خود را در این باره انجام می داد تنها 18 درصد زنان در تغییر شغل پس از ازدواج با شوهران خود شریک بودند، بیشتر بقیه ی این افراد بنا به دلایل مختلف همسران خود را برای تغییر کار تحت فشار قرار نمی دادند.

زنان با توجه به معضلات و فشارهای روحی معمولاً در طول زمان چند راهبرد را انتخاب می کردند: ابتدا « مادری تمام عیار » بودند، سپس ساعات کار در خانه را کاهش می دادند، و باعث وقوع وضعیتی دشوار یا یک بحران می شدند، سپس یا ساعات کاری را کاهش می دادند یا باز هم ساعات کار در خانه را محدود می کردند. زنان برای انجام چنین کاری اغلب مجبور بودند برای زنده نگاه داشتن ایدئولوژی یا اسطوره ی مبتنی بر داشتن رابطه ی « خوب » کار عاطفی زیادی انجام دهند. با اتخاذ چنین راهبردهایی، در حیطه های مختلف روابط زناشویی رنجش و بدبینی به وجود می آمد و مردان نیز مانند همسران خود متحمل هزینه های عاطفی می شدند
.

هاکشیلد با برجسته ساختن این موارد جنسیتی، توانست نشان دهد که انقلاب در محیط خانه زنان را سریع تر از مردان تحت تأثیر قرار داده است. تأثیر نابرابر این انقلاب باعث گردیده که همسران به شکلی متنافر از یکدیگر جدا شوند، در نتیجه تنها خانه و محیط آن به صورت « ضربه گیر » فشارهای وارده از جهان خارج تلقی می گردد. بدین ترتیب کار عاطفی زنان - چه امری « پذیرفته نشده » تلقی شود و چه به عنوان « خصلتی باطنی » بدان نگریسته شود - اغلب تنها مقوله ای است که بین دو حد رکود انقلاب (فمینیستی ) و ( انبوهی ) از ازدواج های شکست خورده (32)، قرار می گیرد.
 

روش شناسی و مطالعه ی عواطف

شاید برجسته ترین ویژگی کار هاکشیلد توجه وی موضع روش شناختی مطالعه ی عواطف در زندگی اجتماعی باشد. در درون جامعه شناسی عواطف مباحث موجود همچنان بین پوزیتویسم در مقابل ضد پوزیتویسم، روش های کیفی در مقابل روش های کمی، پیش بینی در مقابل توصیف، مهار عواطف در مقابل توجیه آن، در جریان است (33).

اگر چه برخی از جامعه شناسان با پیروی از مدل علوم طبیعی، عواطف را کم و بیش به عنوان پدیده هایی عینی می بینند که خود را در معرض اندازه گیری، پیش بینی و کنترل قرار داده است، اما در مقابل این گروه، دیگرانی هستند که بر جنبه های ذهنی عواطف شامل اشکال احساسات عاطفی، هویت و فردیت تأکید می کنند.

به طور مثال کِمپر (34) که دارای گرایش پوزیتویستی است معتقد است که ساختارهای اجتماعی ( قدرت و جایگاه ) برانگیختگی عواطف خاصی را - حداقل به شکل صوری آن - باعث می شود و اینکه جامعه شناسی عواطف باید در برگیرنده ی شالوده های فیزیولوژیکی واکنش های عاطفی نیز بشود.

در مقابل نویسندگانی مانند دنزین (35) از موضعی شدیداً ضد پوزیتویستی دفاع کرده و در مقابل کمّی کردن عواطف از خود مقاومت نشان داده و در عوض توجه خود را به « خود- احساسی » به مثابه یک ساختار جاری از تجربه ی زیستی معطوف می کنند. این ساختار در برگیرنده ی بدنه ای پدیداری و معنای اخلاقی درونی از این احساس برای « خود » ی است که احساس را تجربه می کند.

بنابر آنچه تاکنون گفته شد هاکشیلد قطعاً در دسته دوم، یعنی سنتی از تحقیقات جامعه شناختی که کیفیتی تر یا « طبیعت گرایانه » تر است، قرار می گیرد. اگر چه مفاهیم فرا - عاطفی مانند تکنیک های مدیریت عاطفه ممکن است که در واقع متکی به فراوانی عواملی نظیر طبقه و جنسیت باشد (36)، اما اعتماد هاکشیلد بیش از هر چیز، معطوف به دیدگاهی ضد - پوزیتویستی و کیفیتی ( درباره ی عاطفه ) است.

این امر به وضوح نه تنها در نظریه ی تعاملی عواطف ( که در بالا ذکر شد ) مشهود است، بلکه در روش های ترجیجی وی، در مطالعه تجربی نیز این موارد به عینه دیده می شود.

به طور مثال، قلب مهار شده ترکیبی از روش های کیفیتی نظیر مشاهده، مصاحبه، شرکت در جلسات آموزشی و نظایر آن است، که با استفاده از موضوعات تحقیقی مهمانداران هواپیما و مأموران وصول صورت حساب های مالیاتی - یعنی مشاغل صدر و ذیل جامعه ی کاپیتالیستی- دو حد مطالبات شغلی از احساسات را نشان می دهد.

در دگرگونی دوم مصاحبه های مفصلی با پنجاه زوج، و تحقیقات مشاهده ای در ده ها خانه انجام می دهد و از زوج هایی نظیر نَنسی و ایوان هولت، آن و رابرت میرسون، باربارا و جان لوینگستون (37) بهره می گیرد تا به شیوه ای روشنگرانه و عاطفی به مطالعه ی خود « حیات » ببخشد. هاکشیلد با انجام این کار شناختی عمیق و ژرف درباره ی ماهیت پیچیده، غنی و متناقض زندگی عاطفی و روابط جنسیتی در جامعه اواخر قرن بیستم، ارائه می کند؛ شناختی که دیگر تحت تأثیر نظرخواهی های گسترده و دیگر اشکال سنجش کمیتی نیست
.
 

در جستجوی درستی و اصالت

پنجمین ویژگی کار هاکشیلد، یعنی ویژگی که زیر بنای بسیاری از مضامین و موضوعات قبلی را تشکیل می دهد، موضع اخلاقی، و توجه و نگرانی انسان گرایانه وی به سرنوشت و سرانجام عاطفه در زندگی اجتماعی امروز است. شاید بارزترین نمونه ی این ویژگی توجه وی به مسئله « اصالت » و « بیگانگی (38) »

در جامعه پیشرفته کاپیتالیستی باشد. کتاب قلب مهار شده مملو از اشارات به « هزینه های انسانی » کار عاطفی است. اشاره وی به هزینه هایی نظیر از پا افتادگی، و احساس « بدبینی »، « تظاهر »، « مرگ عاطفی »، « گناه » و « سرزنش خود » است که به عقیده وی در صورتی که کارگران احساس کنند که بر شرایط حاکم بر زندگی کاری خود کنترل بیشتری دارند، می توان از شدت آن فرو کاست.

بنا به نظر هاکشیلد هر چه فعالیت های ما، به عنوان افرادی که مدیریت عاطفه خود را در دست داریم، توسط سازمان ها اداره شود، بیشتر زندگی مبتنی بر « احساسات مهار نشده » را تحسین می کنیم. (39) هاکشیلد بدین ترتیب به شیوه ای که کاملاً تحت تأثیر روش گافمن است از نحوه ای که « خود » در برابر کشش و جذبه ی نهادها برای کالایی کردن عواطف مقاومت و ایستادگی می کند، از روی گردانی از قواعد احساسی و گرویدن به حوزه ی گسترده تر مسائل فرهنگی که به اصطلاح « خود جوش »، « طبیعی » یا احساسات « درست » خوانده می شود، دفاع می کند. این امر دستاوردی است که در ادامه حرکت به سمت « خود یاری » که در اواخر قرن گذشته شروع شده بود، خود را به صورت ترویج روزافزون درمان های « روانی » که « گرایش درونگرایی (40) » جدیدی است، نشان می دهد. (41)

اما همانگونه که هاکشیلد خاطر نشان می سازد، دقیقاً در همین نقطه است که پارادوکس اساسی ظهور می کند، یعنی هرچه بیشتر تلاش می کنیم که با « احساسات واقعی خود » « تماس داشته » یا آن را « عیان کنیم » بیشتر احساس را در معرض امر و نهی، تغییرات و اشکال متفاوت و گوناگون مدیریت قرار می دهیم (42)... از این جنبه است که توجه هاکشیلد در نهایت از مسائل مربوط به درستی و اصالت - که در برگیرنده ی جستجوی غیر اصیل و نادرست برای یافتن اصالت است - به تعبیری از مسئله مورد توجه روسو یعنی نافرهیختگی اصیل (43) تبدیل شد.

 

به عقیده ی هاکشیلد آنچه در این روزگار و در این عصر به مفهوم نافرهیختگی اصیل روسو، اصالتی این چنین می دهد، توانایی وی در درک احساسی است که به طور ناخواسته بدون هیچگونه محدودیت و نظارت از جانب قواعد اخلاقی ( تجاری یا عرفی ) بروز می کند.
 


به عبارت دیگر روسو به خود « اجازه حس خوبی داشتن »، « نزدیک شدن » و« ارتباط برقرار کردن » با عواطف و احساسات را نمی داد. به بیان دقیقتر آنچه روسو را از طرفداران درمان های رایج و عامه پسند امروزی متمایز می سازد فقدان محض هرگونه حسابگری و استدلال آگاهانه یا عمدی در نزد روسو بود: (44) یک نوع خودانگیختگی خود جوش، شکلی عمیقاًً اصیل و صحیح از اصالت و درستی، که هاکشیلد نیز مانند روسو ( به شکلی رمانتیک؟ ) آرزوی آن را در سر دارد، اگر اینگونه به کار هاکشیلد بنگریم، آنچه که وی ارائه می دهد نقدی روسویی از شرایط انسانی در اواخر قرن بیستم است: نقدی که نه تنها صرفاً سیاسی عملی را برای کنترل نیروی کار طلب می کند، بلکه خواستار احیای اگزیستانسیالیستی اصالت و حمایت از « قلب مهار ناشده » است.
 

با نگاهی دیگر

یکی از نقاط قوت کار هاکشیلد توانایی وی در رفتن به فراسوی مرزها و حدود سنتی موجود در علوم اجتماعی است. از این رو، مانند خود جامعه شناسی عواطف، کارهای وی گستره ی وسیعی از موضوعات، از نظریه ی سازمانی (45) تا کارهای اخیری که بر روی الگوهای جنسی و تعلق عاطفی صورت گرفته، را دربر می گیرد. (46) با این همه شاید زمینه ای که کار وی مؤثرترین تأثیر را به شخصه بر من داشته مسئله سلامتی و بیماری است که وی بدان پرداخته است.

دیدگاه هاکشیلد درباره ی مدیریت عواطف اکنون به مطالعات مربوط به تقسیم کار به لحاظ عاطفی در زمینه ی خدمات بهداشتی و درمانی نیز تسری پیدا کرده است. دامنه ی چنین تحقیقاتی از مطالعات مربوط به « سامان احساسات » در بیمارستان های مجهز به تکنولوژی پیشرفته تا آسایشگاه های فاقد این تکنولوژی گسترده شده است (47)، و تحقیقات جدید و پرباری را در جامعه شناسی سلامتی و بیماری دربر می گیرد. با این وجود آنچه که برای من به شخصه، به موازات بررسی و مطالعه ی انتقادی جنبه های عاطفی سلامتی (48) و بیماری، از جمله تجربه ی درد و رنج (49)، حائز اهمیت بسیاری است گشوده شدن منظری کاملاً جدید در بررسی نابرابری های اجتماعی در وضعیت سلامتی و دلائل اجتماعی ابتلا به بیماری است.

به طور مثال، جامعه چگونه سلامت اعضای خود را تحت تأثیر قرار می دهد؟ شرایط اقتصادی و اجتماعی که فرد در آن قرار گرفته چگونه بر احتمال و امکان ابتلا به بیماری های جسمی و روحی اثر می گذارد؟ عواطف و احساسات چه نقشی در الگو سازی اجتماعی بیماری ها ایفا می کند؟ متعاقب کار ابتکاری فرویند (50) (51) در این زمینه - کاری که بر اساس بینش جامعه شناختی گافمن و هاکشیلد بنا شده است - امکان بررسی و مطالعه بر روی این پرسش ها از طریق بررسی نقادانه ی روابط متقابل جایگاه اجتماعی، کنترل اجتماعی، کار عاطفی و وضعیت جسمانی، از جمله وضعیت هایی که در بیماری و سلامتی نقش دارند، کاملاً فراهم است.

به اعتقاد فرویند، سبک ها و روال های متفاوت عمل یک موجود عاطفی به معنی احساس اختیار و عدم اختیار و عدم اختیار است که به طرق مختلف ابراز می شود. این احساس اختیار داشتن یا اختیار نداشتن به نوبه ی خود با شرایط مادی و اجتماعی زندگی افراد پیوندهای بسیاری دارد. نادیده گرفته شدن احساسات فرد و حتی بدتر از آن غیر عقلانی خواندن احساسات وی - آنچه که هاکشیلد (52) نبود « حفاظ منزلت اجتماعی (53) » برای محافظت « خود » می نامد - از چنان اهمیت اساسی برخور دار است که می توان آن را به تشکیک و تردید تجربه ی حسی فرد از جانب دیگران ( چطور نتوانستی چنین چیزی را تصور کنی؟ »)تشبیه کرد.

در اینجاست که افرادی با توانایی کمتر« به لحاظ ساختاری با نقص و ضعفی ذاتی » مواجه
می شوند. اعتماد به نفس این افراد از همان ابتدا یعنی زمانی که نوبت به مهار اداره ی اطلاعات اجتماعی و عاطفی می رسد، دچار تزلزل می شود و چنین ضعف و نقصی در این افراد ممکن است به نوبه ی خود باعث « بروز نمایشی فشار روانی (54) »، ترس وجودی و پریشانی نورو - فیزیولوژیک، شود. از این رو موجود عاطفی، عامل اجتماعی و بافت ساختاری به شکل تفکیک ناپذیری به یکدیگر مرتبط اند و دقیقاً همین مجموعه است که به لحاظ عاطفی و فیزیکی به شیوه های مختلف به درون بدن نفوذ می کند.

فروید به طور مشخص معتقد است که روابط اجتماعی ممکن است باعث صورتی از « حرکت گسستگی (55) » شود که در آن بین آنچه آگاهانه تجربه شده و نشان داده می شود در مقابل آنچه به شکل جسمانی روی می دهد گسستگی اتفاق می افتد. روشن است که ناراحتی های عاطفی و دیگر افسردگی ها، واکنش پذیری فیزیولوژیک را تغییر می دهد. فشار روحی می تواند باعث نتایج نوروهورمونی نظیر افزایش شدید فشار خون شود یعنی نتیجه ای که حتی ممکن است به شکل آگاهانه تجربه نشود. در اینجا فرویند دو پرسش کاملاً جامعه شناسانه را مطرح می سازد.

اول آنکه تأثیر ساخت اجتماعی احساسات تا چه حد می تواند عمیق باشد؟
و دوم آنکه آیا اشکال خاصی از کار عاطفی و احساسات، اثر سوئی بر « ناخودآگاه » باقی می گذارد؟
پاسخ به پرسش اول آن است که این تأثیر « بسیار عمیق » است: جامعه بر واکنش پذیری فیزیولوژیک که در اعماق جسم انسان قرار دارد تأثیر ژرفی می گذارد.

در پاسخ به پرسش دوم، مفهوم فرویندی « حرکت گسستگی » قطعاً به معنی آن است که حواس خودآگاه به شکل مخرّبی از واکنش جسم 
بی خبر می ماند.


فرویند خاطر نشان می سازد که موقعیت ما در سلسله مراتب اجتماعی، به خصوص اگر جایگاه ما، در این سلسله مراتب جایگاهی ضعیف و غیر قدرتمند باشد، می تواند عامل مؤثری در شکل دهی به عواطف و احساسات به شمار آید. در ما تمایلی وجود دارد تا تعریفی که از احساسات و عواطف می شود


و اینکه چه هستیم و چه « باید » باشیم را در خود درونی سازیم. جنبه های فیزیولوژیک چنین فرایندهایی برای آنهایی که عواطف را مطالعه می کنند بسیار جالب توجه است. با این همه، این جنبه های جسمی و فیزیکی را می توان به عنوان نمونه و مثالی از شیوه هایی نگریست که کنترل اجتماعی در جسم و روح فرد نشست کرده و تثبیت می شود. جنبه های فیزیولوژیک فعالیت اجتماعی می تواند به صورت واکنشی عمل کند که بر حیات فرد تأثیر به سزایی از خود به جای بگذارد. چنین واکنشی می تواند به شکلی غیر مستقیم در خدمت کنترل اجتماعی در آید. به عنوان مثال، در جایی که انگیزه برش لازم را ندارد، شرایطی که باعث بروز افسردگی می شود خود شیوه ای احساسی و عاطفی را برای حیات و بودن به وجود می آورد. (56)

دلایل و استدلاهایی که در اینجا عنوان می شود پیش از آنکه در حمایت از یک زیست شناسی اجتماعی تقلیل گرایانه باشد، در دفاع از صورتی ظریف، هوشمندانه و پیشرفته از زیست شناسی « اجتماعی شده » ( که در عین حال کاملاً « انعطاف پذیر » است ) مطرح می گردد. این زیست شناسی اجتماعی در پیوند بین سلامتی و بیماری عامل اجتماعی و ساختارهای کلان تر قدرت و اقتدار، فرهیختگی و کنترل جامعه، برای شیوه ها و روال ها ی عاطفی و احساسی نقشی اساسی قائل است. از این نقطه نظر و از سایر جنبه های دیگر، جامعه شناسی سلامتی و بیماری ثابت کرده که می تواند زمینه ای بسیار مناسب و پر بار برای شکل دادن به مباحث جدید درباره ی عواطف و زندگی اجتماعی محسوب شود.
 

میراث فکری و کارهای ناتمام

در اغلب مواقع پس از مرگ افراد از میراث فکری آنها سخن به میان می آید. با این وجود درباره ی خاص هاکشیلد خوشبختانه این این میراث، هم جاری و هم فعال است. شاید اصلی ترین سهمی که هاکشیلد از این جنبه ادا کرده شیوه ای باشد که وی، به واسطه ی کار ابتکاری جامعه شناختی خود درباره ی « سرانجام » عواطف در جامعه ی امروز، ما را قادر ساخته که به جهان با « دیدی » متفاوت بنگریم؛ دیدگاهی که به متخصصین جامعه شناسی، یعنی کسانی که خود به لحاظ احساسی به عنوان عامل این رشته عمل می کنند، مربوط می شود و به همان اندازه به کسانی نیز که این متخصصان برای مطالعه ی خود در پی آنها هستند نیز ارتباط پیدا می کند.

چنانچه در پرتو این شناخت جدید، و به لحاظ جسمانی کاملاً پر معنی، به موضوع نگریسته شود این احساسات و عواطف است که به برداشت و نگرش ما از جهان آگاهی می بخشد، عواطف است که عقل و منطق ما را از هویت و فردیت آکنده می سازد، عواطف است که « چسب اجتماعی » را برای پیوند اعضای جامعه به یکدیگر فراهم می سازد، عواطف است که شالوده ی روابط مجسّم ( و نزدیک ) ما را با دیگران پی می ریزد، عواطف است که در بازار سرمایه داری به خرید و فروش می رسد، و این عواطف است که اساس پرجوش و خروش تقابل و تغییر اجتماعی را تشکیل می دهد
.

امروزه عواطف و احساسات هم به لحاظ فکری و اجتماعی، هم به لحاظ اقتصادی و سیاسی، هم به لحاظ فرهنگی و درمانی رونق بسیاری دارد. از این منظر، کار هاکشیلد بازتاب و طنین روح دورانی است که نسبت به عواطف آگاهی دارد، دورانی که پیوسته در تلاشی روز افزون برای دست یافتن به خودانگیختگی،اصالت و درستی و آنچه ابراز و بیان « طبیعی » عواطف خوانده می شود، است.

علیرغم این میراث های مهمی که بیان شد کار هاکشیلد منتقدانی خاص خود دارد. تحلیل هاکشیلد نه تنها فاقد یک دید تاریخی - مقایسه ای - یعنی دیدگاهی که مشخص می سازد « مدیریت عواطف » در طول هزاران سال مطرح بوده - است بلکه در توجه صرف به الزامات تجاری امروز، و کار با فرق گذاری احتمالی بینحوزه های عمومی / خصوصی، نیز دچار محدودیت هایی است. همانگونه که ووترز از دیدگاهی متأثر از نظریات الیاس اظهار می دارد.


توسعه و تحول معیارهای رفتاری و احساس، در مرز زندگی عمومی یا خصوصی متوقف نمی ماند: برآورده کردن این معیارها به معنی وجود تقاضایی فراگیر برای این معیارها، الگویی فراگیر برای خود - گردانی و نوعی « طرح فراگیر » برای مدیریت عواطف، در این اقتصاد حاکم بر عواطف و احساسات است. هاکشیلد تنها به فرایند تجاری شدن در این قرن می پردازد. به نظر می رسد که وی در گذشته ای دورتر جامعه ای ایده آل تر را می بیند. اما چنین جامعه ی ایده آلی هیچگاه وجود نداشته است. مدیریت عواطف هیچگاه یک عمل مشخصی نبوده و به همین ترتیب قواعد احساسی نیز هیچگاه تنها به طور شخصی و فردی مورد توافق نبوده است. (57)

در طول یکصد سال گذشته تبادلات عاطفی متنوع تر شده و بیشتر در معرض تفاوت های ظریف فردی قرار گرفته است. آنچه وُوترز تحت عنوان فرایند نا- آدابی (58) بدان اشاره می کند می تواند به « روند معکوس » یک گرایش دراز مدت ترجمه شود و با توجه به تقاضاهای موجود در اقتصاد عواطف و مدیریت سائقه ها و احساسات، می توان آن را در عین حال به « استمرار » ترجمه کرد. از این نقطه نظر تنها خویشتن داری قوی تر، ثابت تر، همگانی تر می تواند باعث رفتار اجتماعی دارای حساسیت و انعطاف پذیری شود. (59) این مطالعات و بررسی ها اهمیت زمان در هر گونه شرح جامعه شناختی در مقوله ی عواطف را نشان می دهد - این موضوع جدیدترین کتاب هاکشیلد است. این کتاب به بررسی « تغییر در جذابیت های عاطفی » می پردازد، که برای تقویت محیط خانه و محل کار، صورت می گیرد. (60)

دانکوم و مارسدن (61) نیز با توجه به دیدگاه هاکشیلد درباره ی عاطفه، نکات مهمی را با پشتوانه ی کار تجربی که اخیراً بر روی روابط صمیمی دگر جنس خواهانه انجام داده اند، مطرح کرده اند. به گفته ی آنها کار تحقیقاتی بسیار کمی برای مشخص ساختن احساس واقعی فرد زمانی که به کار عاطفی دست می زند، صورت گرفته است. یعنی به عنوان مثال آیا فرد کار عاطفی را کاری شاق و سنگین و بی نتیجه می بیند، یا آنکه آن را کاری مثبت و ثمربخش در نظر می گیرد.


همانگونه که تحقیقات آنها نشان می دهد پی بردن به کار عاطفی که زنان و مردان در میان خود و نیز بین خود انجام می دهند نیز حائز اهمیت است. با این همه شاید موضوع اصلی، در برگیرنده ی لزوم تمایزی آشکارتر و روشن تر بین آنچه احساسات زیربنایی « حقیقی » - آنچه که هاکشیلد همچنان آن را احساسات « اصیل » توصیف می کند - و درکی که افراد از رفتارهای عاطفی « درست » به واسطه ی تجربیات پیشین و در ارتباط با « خود » درونی خویش دارند، باشد. به دلیل نبود راهنما و خط مشی مستقل و به واقع « اصیل » برای رفتارهای عاطفی، همانگونه که دانکوم و مارسدن معتقدند، باید قبول کنیم که برخی از افراد حس و درک خود از اصالت را از « خود اصلی » و « فردّیت اصلی » کسب می کنند، که از نظر مفسران مختلف اجتماعی، فرهنگی و روانکاری به عنوان حسی عمیقاً « غیر اصیل » مورد نقد قرار می گیرد
.

بحث درباره ی موضوعات مربوط به زمان و الگوی جنسی، به نوبه ی خود ما را به موضوع اصلی دیگری که به « سرانجام » عواطف و احساسات انسانی در جهان دیجیتالی مربوط می شود، رهنمون می سازد، جهان فضای مجازی (62) و واقعیت مجازی، که به تازگی پدید آمده است. اکنون در تابلوی اعلانات الکترونیکی (BBS )، در گردهمایی های مجازی، در جوامع مجازی و درتجارب مجازی، ادعا می شود که موضوعات مربوط به بازاندیشی اجتماعی با پدیدار شدن اشکال بدیل تعاملات اجتماعی، عواطف و احساسات، اعتماد و نزدیکی جنسی، ابعاد کاملاً جدیدی به خود می گیرد - شاید این امر منادی آنچه گیدنز (63) « رابطه ی محض » می خواند باشد؟

با این همه همانگونه که من پیش از این در جایی دیگر (64) بیان داشته ام بسیاری از این موارد تا به امروز بیش از آنکه « واقعی » باشد جنبه ی گفتاری دارد، با این همه هم پوشانی روزافزونی انسان و ماشین، و نقش روز افزونی که عناصر ( الکترونیک ) میانجی در تجارب عاطفی و احساسی ایفا می کنند، به واقع امکان بازاندیشی نقادانه ی شماری از مفاهیم جامعه شناختی از جمله « چارچوب بندی » « واقعیت »، ماهیت فردّیت خود، و رابطه ی بین « کار عاطفی »، « قواعد احساس »، عمل « سطحی » و « عمیق » را در آینده ( مجازی ) فراهم می کند
.

در مجموعه تمام این مواد خبر از آینده ای جالب و هیجان انگیز برای جامعه شناسی عواطف می دهد، و همانگونه که تاکنون چنین کرده موضوعات و مسائل انتقادی را در عواطف می دهد، و همانگونه که تاکنون چنین کرده موضوعات و مسائل انتقادی را در نظریه ی جامعه شناسی و فرهنگ معاصر- از موضوعات مربوط به مسئله تجسم یافتن انسان در چالش پست مدرن، و حیطه های مربوط به پیچیدگی های « روانی » تا فراز و نشیب های مربوط به روابط جنسی مجازی (65) - برخواهد انگیخت.

شاید همین قرار گرفتن در معرض این موضوعات جامعه شناختی، به خواننده، مانند خود هاکشیلد، کمک کند که در پرتو شناخت جدید از مسائل عواطفی، به لبخندها و اشارات گویایی که در اطراف خود می بینند « با نگاهی دیگر » بنگرد و با دیدی دیگر تفسیر کند.
 

نویسنده: سایمون جی. ویلیامز

مترجم: مهرداد میردامادی


با قدردانی از 
از جیل بندلوو برای آشنا کردن من با جهان « قلب مهار ( نا ) شده » سپاسگزارم.
 

پی‌نوشت‌ها:

1.A R. Hochschild, The Managed Heart: The Commercialization of Human Feeling (Berkeley, CA University of California Press, 1983).
2. C. Wright Mills, White Collar (New York: Oxford University Press, 1956).
3. Hochschild, The Managed Heart, pp. ix-x.
4. E. Goffman, The Presentation of Self in Everyday Life (New York: Doubleday Anchor, 1959).
( 1
5. S. Freud, the Ego and the Id , in S.Freud, on Metapsychology (Harmondsworth: Penguin, 1923/1982), pp. 357-66.

6. Hochschild, The Managed Heart, p. x.
7.biology- society divide.
8. organismic
9. social - constructionist.
10. برای شرحی مبسوط درباره ی این دیدگاه نگاه کنید به ضمیمه A در
Hochschild, The Managed Heart.


11. Ibid., p. 17.
12. J. Dewey, Human Nature and Conduct: An Introduction to Social Psychology (New York: Holt, 1922).
13.H. Gerth, and C.Wright Mills, Character and Social Structure: The Psychology of Social Institutions (New York: Harcourt, Brace and World, 1964).
14. Goffman, The Presentation of Self in Evetyday Life.
15. C. Darwin, The Expression of Emotion in Man and Animals (New York: Philosophical Library, 1955).


16. Freud. The Ego and the Id .
17. Hochschild, The Managed Heart, p. 222.
18. feeling rules.
19. Emotion Management.
20. C. Wright Mills, The Sociological Imagination (New York: Oxford University Press, 1959).


21. Hochschild, The Managed Heart, p. 18.
22. transmutation.
23. Ibid, p. 5.
24.impression management.
25.A. R. Hochschild, Emotion Work, Feeling Rules and Social Structure, American Journal of Sociology 85 (1979), 561-62.


26. Hochschild, The Managed Heart, p. 187.
27. Ibid., P. 188.
28. Ibid., p. 189.
29. Hochschild, Emotion Work , p. 569.
30. A. R. Hochschild with A. Machung, The Second Shift: Working Parents and the Revolution at Home (London: Piatkus, 1990/(1989]).


31. Ibid., pp. 188-9.
32. Ibid., pp. 46.
33. T. J. Kemper Themes and Variations in the sociology of Emotions , in T. J. Kemper (ed.) Research Agendas in the Sociology of Emotions (New York: State University of New York Press, 1990).
34. T. J. Kemper, Social Relations and Emotions: a Structural Approach’, in Kemper (ed.) Research Agendas in the Sociology of Emotions, intro.
35. N. K. Denzin, On Understanding Emotion (San Francisco: Jossey-Bass, 1984).


همچنین نگاه کنید به:
N. K. Denzin, ‘On Understanding Emotion-, the Interpretive-Cultural Agenda, in Kemper (ed.), Research Agendas in the Sociology of Emotions, pp. 73-85.
36. P. A Thoits, ‘Emotional Deviance: Research Agendas’, in kemper (ed.) Research Agendas in the Sociology of Emotions, pp. 135-52.
37. Barbara and John Livingstone.
38. estrangement.
39. Hochschild, The Managed Heart, p. 190.
40. intropective twist.
41. Ibid., pp. 192-3.
42. Ibid., p. 193.
43. Noble Savage.
44. Ibid, pp. 192-4.
45. S. Fineman, Emotions and Organisations (London: Sage, 1993).
46.J. Duncombe and D.Marsden, ‘Love and Intimacy: The Gender Division of Emotion Work, Sociology 27 (2) (1993), 221-41.


همچنین نگاه کنید به:
J. Duncombe and D. Marsden, Stepford Wives’ and Hollow Men : Doing Emotion Work, Doing Gender and Authenticity’ in Intimate Heterosexual Relationships , in G. Bendelow and
S.J. Williams (eds), Emotions in Social Life: Critical Themes and Contemporary Issues (London: Routledge, 1998), pp. 211-27.


47. به طور مثال نگاه کنید به
N. James, ‘Emotional labour’: Skill and Work in the Social Regulation of Feelings, Sociological Review 37 (1) (1989), 15-42; N. James, ‘Care = Organisation + Physical Labour + Emotional Labour, Sociology of Health and Illness 14 (4) (1992), 488-509; V. James and J. Gabe (eds), Health and the Sociology of Emotions (Oxford: Blackwell, 1996); J. Lawler, Behind the Screens: Nursing Somology and the Problem of the Body (Melbourne \ Edinburgh: Churchill Livingstone, 1991); P. Smith, The Emotional Division of Labour in Nursing (Basingstoke: Macmillan Educational Books, 1992).
48. S. J. Williams and G. Bendelow, ‘Emotions, Health and Illness: The "Missing Link" in Medical Sociology, in James and Gabe (eds), Health and the Sociology of Emotions, pp. 25-54.
49.S. J. Williams and G. Bendelow, Transcending the Dualisms: Towards a Sociology of Pain, Sociology of Health and Illness, 17 (2) (1995), 139-165; G. Bendelow and S. J Williams, Pain and the mind-Body Dualism: a Sociological Approach, Body and Society 1 (2) (1995), 82-103, and G. Bendelow, ‘Pain Perceptions, Gender and Emotion, Sociology of Health and Illness 15 (13) (1993), 273-94.
50. Freund.


51. P. Freund, ‘The Expressive Body: a Common ground for the Sociology of Emotions and Health and Illness, Sociology of Health and Illness 12 (4) (1990), 452-77; P. Freund, Social Preformances and Their Discontents: Reflections on the Biosocial Psychology of Role-Playing, in G. Bendelow and S. J. Williams (eds), Emotions in Social Life: Critical Themes and Contemporary Issues (London: Routledge, 1997), pp. 268-94.
52. Hochschild, The Managed Heart, pp. 174-81.
53. status - shields.
54. Dramaturgical stress.
55.Freund, The Expressive Body, p. 470.

56. C. Wouters, The Sociology of Emotions and Flight attendants: Hochschild s "Managed
Heart", Theory, Culture and Society 6 (1) (1989), 104-5.
57. Schizokinesis.
58.Ibid., pp. 105-6. see also A. R. Hochschild, Reply to Cas Wouters Review Essay on the
Managed Heart, Theory, Culture and Society 6 (3) (1989), 439-45, and C. Wouters, Response to Hochschild s Reply, Theory, Culture and Society 6 (3) (1989), 447-50.
59.A R. Hochschild, The Time Bind: When Work Becomes Home and Home Becomes Work (New York: Metropolitan Press, 1997).


برای دیگر مطالعات تاریخی که به عواطف و زمان پرداخته اند، نگاه کنید به
N. Elias, The Civilizing Process, vols I and II (Oxford: Basil Blackwell, 1978, 1982); N. Elias On Human Beings and Their Emotions: a Process sociological Essay, in M. Featherstone, M. Hepworth and B. S. Turner (eds) The Body: Social Process and Cultural Theory (London: Sage,
1991), pp. 103-25; p. Steams, American Cool: Constructing a Twentieth Century American Style (New York: New York University Press, 1994), and C. Z. Steams and P. Steams, Emotions and Social Change (New York: Holmes and Meier, 1988).
60. Duncombe and Marsden "Stepford Wives" and "Hollow Men".
61. informalization.
62. A Giddens, The Transformation of Intimacy (Cambridge : Polity Press, 1992).
( 1
63. S. J. Williams, Emotions, Cyberspace and the "Virtual" Body: a Critical Appraisal, in G.
Bendelow and S. J. Williams (eds), Emotions in Social Life (London: Routledge, 1998), pp. 120-32.
64. Cyberspace.
65. Cybersex.


منابعی برای مطالعه ی بیشتر
G. Bendelow and S. J. Williams (eds), Emotions in Social Life: Critical Themes and Contemporary Issues (London: Routledge, 1998).
مجموعه ی سودمندی است از مقاله های اصلی مربوط به جامعه شناسی که فصل ها و قسمت های ان به وسیله هاکشیلد، دنزین، مانکوم و مارسدن، فرویند، ویلیامز و بندلو و ووترز نوشته شده است.
N. K. Den/in, On Understanding Emotion (San Francisco: Jossey - Bass. 1984)
متنی کلاسیک است که از دیدگاه اگزیستانسیالیستی - پدیدارشناختی رابطه ی بین عواطف، جسم و «خود» را بررسی می کند.
A. R. Hochschild, The Managed Heart: The Commercialization of Human Feeling (California: University of California Press, 1983).
نسخه خلاصه تری درباره ی دیدگاه مدیریت عاطفه وی را می توان در مقاله ی زیر یافت:
A. R. Hochschild, "Emotion Work. Feeling Ruled and Social Structure", American Journal of Sociology, 85. (1979) 551-75.
A. R. Hochschild, (with A. Machung), The Second Shift: Working Parents and the Revolution at Home (London: Piatkus. 1990/([1989]).
برای یافتن شرحی جالب درباره ی ساخت تاریخی و فرهنگی عواطف، که مقایسه ای بین دوران ویکتوریا و آمریکای معاصر است رجوع کنید به:
P. Steams, American Cool: Constructing a Twentieth Century American Style (New York: New York University Press, 1994).
 

منبع مقاله :

استونز، راب؛ (1390)، متفکران بزرگ جامعه شناسی، ترجمه ی مهرداد میردامادی، تهران: نشر مرکز، چاپ هفتم



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
قدم به قدم در خانه تکانی و تمیزکاری اتاق خواب
قدم به قدم در خانه تکانی و تمیزکاری اتاق خواب
بهترین جاهای دیدنی لنکاوی، پنانگ و کوالا برای مسافران تور تایلند
بهترین جاهای دیدنی لنکاوی، پنانگ و کوالا برای مسافران تور تایلند
بررسی خطرات متیلن کلراید و معرفی چند جایگزین برای آن
بررسی خطرات متیلن کلراید و معرفی چند جایگزین برای آن
مراسم تدفین سیدحسن نصرالله چگونه انجام می‌شود؟
play_arrow
مراسم تدفین سیدحسن نصرالله چگونه انجام می‌شود؟
دستور اژه‌ای در خصوص دستگیری هر چه سریع تر قاتل دانشجوی دانشگاه تهران
play_arrow
دستور اژه‌ای در خصوص دستگیری هر چه سریع تر قاتل دانشجوی دانشگاه تهران
علت عصبانیت مستکبرین از ایران در کلام رهبر انقلاب
play_arrow
علت عصبانیت مستکبرین از ایران در کلام رهبر انقلاب
12 نکته مهم برای سفر در ماه مبارک رمضان
12 نکته مهم برای سفر در ماه مبارک رمضان
رهبرانقلاب: توانایی ما برای مقابله با تهدیدهای سخت در سطح عالی است
play_arrow
رهبرانقلاب: توانایی ما برای مقابله با تهدیدهای سخت در سطح عالی است
بقائی: انتقال اجباری فلسطینیان توطئه‌ای مردود است
play_arrow
بقائی: انتقال اجباری فلسطینیان توطئه‌ای مردود است
پزشکیان: جایگاه علم و دانایی حد و مرزی ندارد
play_arrow
پزشکیان: جایگاه علم و دانایی حد و مرزی ندارد
دستور اکید رئیس قوه قضاییه در خصوص جرایم خشن
play_arrow
دستور اکید رئیس قوه قضاییه در خصوص جرایم خشن
اژه‌ای: قوه قضاییه ناخواسته در ۲ قطبی‌ها نیفتد
play_arrow
اژه‌ای: قوه قضاییه ناخواسته در ۲ قطبی‌ها نیفتد
چهار ویژگی ممتاز مردم آذربایجان شرقی در کلام رهبر انقلاب
play_arrow
چهار ویژگی ممتاز مردم آذربایجان شرقی در کلام رهبر انقلاب
واکنش بقایی به تهدید ایران توسط نتانیاهو
play_arrow
واکنش بقایی به تهدید ایران توسط نتانیاهو
دور زدن ترامپ با خودروی ریاست جمهوری در پیست!
play_arrow
دور زدن ترامپ با خودروی ریاست جمهوری در پیست!