4-4. رده بندي علوم قرآن بر اساس سنخ مطالعات قرآني (1)
علوم قرآن از سنخ مطالعه به چهار حيطه قابل تقسيم بندي است:الف- علوم مربوط به حوزه ضبط و نقد متن
ب- علوم مربوط به حوزه فهم تفسير قرآن
ج- علوم مربوط به وصف و طبقه بندي هاي مربوط به متن
و- علوم پيراموني قرآن ( مطالعات درجه دوم درباره ي علوم قرآن )
ملاک تقسيم بندي فوق سنخيت بحث و نوع ارتباط مباحث با قرآن کريم است.
الف) علوم مربوط به حوزه ضبط و نقد متن
منظور آن دسته از مطالعات مربوط به قرآن است که اولاً به ضبط متن قرآني و سپس به نقد اين متن مربوط مي شود. در حوزه ي ضبط متن، مباحث مربوط به رسم الخط مصحف و قرائات را مي توان مثال زد. و در حوزه ي نقد متن نيز از مباحثي مثل: کاتبان وحي، جمع و تدوين قرآن و مباحث مربوط به نظم و ترتيب آيات و سور مي توان نام برد.بايد افزود که مطالعات قرآني در اين حيطه با حوزه هايي ديگري که سنخ مباحث آنها مربوط به نقد متن است مي تواند ارتباط داشته باشد. مثل علوم ناظر به نقد کتابهاي مقدس و علوم ناظر به نقد متن کتابهاي ديگر.
ب) علوم مربوط به حوزه فهم و تفسير قرآن
منظور آن دسته از مطالعات است که بعنوان مقدمه ي فهم و تفسير قرآن به کار مي روند. علومي مثل غريب القرآن و اسباب النزول را در اين رده مي توان دسته بندي کرد. در مطالعات مربوط به حوزه ي فهم و تفسير قرآن سه سطح به شرح زير قابل ارزيابي است:سطح مقدماتي: علومي هستند که قبل از پرداختن به فهم قرآن، شخصي که مي خواهد وارد تفسير قرآن شود بايد آن مقدمات را طي کند. اين علوم مقدماتي گاهي از سنخ زبان شناسي هستند مثل: غريب القرآن، امثال القرآن و اسلوب هاي زباني قرآن.
سطح اصلي: منظور از سطح اصلي در اين حيطه خود تفسير است ( علم تفسير ) همچنين در حوزه فهم مي توان به کار کساني مثل: ثعلبي و واحدي اشاره کرد که بدون درگير شدن به تفسير سعي کرده اند از طريق مطالعه روي تفاسير مختلف کتابهاي الجمع بين التفاسير بنويسند. همچنين تفسيرهايي که صرفاً جنبه روايي دارند، چون مفسر دريافتي از قرآن ندارد در اين سطح قرار مي گيرند ( به شرط آنکه مفسر در انتخاب روايات سوگيري خاصّي نداشته باشد. )
مطالعات درجه دوم: در اين سطح مي توان به نگارش کتابهايي تحت عنوان اصول التفسير که مستقيماً به تفسير قرآن نمي پردازند اشاره کرد. اين کتابها بعنوان ابزاري در اختيار مفسر قرار مي گيرد و مطالعه درجه دوم درباره ي تفسير محسوب مي شود. در يک سطح بالاتر مي توان به « علم طبقات المفسرين » نيز اشاره کرد.
لازم به ذکر است که مطالعات قرآني در اين حيطه با بسياري از علوم ديگر که به علوم فهمي و دانش اجتماعي تفسيري مربوط مي شوند مي تواند در ارتباط باشد و با بسياري از علوم از جمله « اصول فق » امکان داد و ستد دارد.
ج) علوم مربوط به اوصاف و رده بندي هاي قرآن
منظور آن دسته از مطالعات است که به چگونگي و اوصاف و رده بندي هاي مربوط به متن مي پردازد. علومي مثل فضائل القرآن، خواص القرآن، عدالآي، اسماء جمعي سور مثل حواميم را مي توان در اين حيطه رده بندي کرد. اين علوم مستقيماً دنبال فهم قرآن نيستند و به ضبط و نقد متن نمي پردازند بلکه بعنوان ابزار مي توانند مورد استفاده مفسرين و پژوهشگران قرآني قرار گيرند. اين حيطه از علوم قرآن در دو حيطه قبلي به شدت مؤثر بوده است. همچنين بهترين نمونه رده بندي در علوم قرآن را در مبحث وجوه و نظائر مي توان ديد.د) علوم پيراموني قرآن ( مطالعات درجه دوم درباره ي علوم قرآن )
منظور از مطالعات درجه دوم درباره ي علوم قرآن اين است که « علوم قرآن » را موضوع مطالعه ي يک علم ديگر قرار دهيم. به عبارت ديگر در مطالعات درجه دوم، « علوم قرآن » بعنوان يک رشته علمي (Discipline ) موضوع مطالعه قرار مي گيرد و در آن موضوع، مسائل، تعاريف، رده بندي و روش شناسي علوم قرآن مورد بررسي قرار مي گيرد. در اين حيطه از مطالعات قرآني شاهد شکل گيري حوزه هاي دانش مستقلّي نيستيم. در برخي از علوم ديگر اين نوع مطالعات اتفاق افتاده و ما شاهد ظهور دانشهايي مثل فلسقه علم کلام، فلسفه اخلاق و فلسفه دين و... هستيم ولي هنوز در حوزه ي علوم قرآن، دانشي تحت عنوان « فلسفه علوم قرآن » بوجود نيامده است. برخي از مباحثي که در اين حيطه قابل طرح است عبارتند از: - تلقي ما از زبان دين و تأثير آن در فهم قرآن، ويژه بودن يا عرفي بودن زبان قرآن،- کار کرد شهود و اشراق در فهم قرآن و...
لازم به ذکر است که مطالعات قرآني در اين حيطه با آن دسته از علوم ارتباط خواهد داشت که بتوانند نسبت به علوم قرآن، مضاف واقع شوند. مثل تاريخ علوم قرآن و فلسفه علوم قرآن.
5-4. رده بندي علوم قرآن يا ملاک ترتيب تاريخي
يکي ديگر از ملاک هاي رده بندي علوم قرآن اين است که آنها را بر اساس تقدم و تأخر زماني دسته بندي کنيم. به عبارت ديگر نحوه شکل گيري تاريخي اين علوم را ملاک رده بندي آنها قرار دهيم. اين نوع رده بندي را قبلاً در نگرش تاريخي آگوست کنت نسبت به رده بندي علوم ديديم. با پذيرفتن ملاک تاريخي در رده بندي علوم قرآن نياز به مطالعه اي اجمالي در سير زماني اين علوم خواهيم داشت. برخي از صاحب نظران علوم قرآن معتقدند که علوم قرآن سه دوره زماني را گذرانيده است. (2) که عبارتند از:الف) دوره ي علوم غير مدون و نقل و بيان شفاهي ( قرن اوّل )
ب) دوره ي علوم مدون و نوشته شده بدون عنوان علوم قرآن ( قرن دوم تا پنجم )
ج) دوره ي علوم مدون و نوشته شده با عنوان علوم قرآن ( قرن سوم به بعد )
الف) دوره ي علوم غير مدون ( نقل و بيان شفاهي )
معمولاً دانشمندان مبدأ تاريخ علوم قرآن را از ابتداء زمان نزول قرآن و بعثت نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جسجو مي کنند. اطلاعات مربوط به بعثت ايشان و آغاز نزول وحي بطور طبيعي از طريق نقل سينه به سينه و به صورت شفاهي به نسل هاي بعدي منتقل گشته و بعدها نوشته و ضبط شده است. به عبارت ديگر مي توان گفت علوم قرآن در زمان رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به صورت مدون در نيامده بود و آنچه در اين زمينه مي دانيم نقل هاي است که بعدها مدون شده است. اين دوره را اصطلاحاً دوره ي علوم غير مدون و دوره ي شفاهي علوم قرآن مي نامند که با نزول قرآن بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) شروع مي شود. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اولين آيات را از طريق وحي گرفته و سپس آنرا بر مردم تلاوت فرموده است و روشن است که اين تلاوت همراه با قرائت و تجويدي خاص بوده است و مردم نيز کيفيت قرائت تجويد را به طور مشافهه، از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرا گرفته و به حافظه مي سپردند.بنابراين مي توان گفت: از نظر تاريخي اولين علم از علوم قرآن، علم قرائت و سپس علم تجويد است. و تاريخ اين دو علم، از لحظه اي آغاز مي شود که نبي اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به تلاوت و قرائت قرآن پرداخته است. و همين قرائت ها بعداً نقل و روايت شده است و همين نقل هاست که در دوره ي دوم به صورت مدون در آمده و علم قرائت و تجويد را به صورت کتبي بنيان گذاري کرده است. ابن خلدون در اين مورد چنين مي گويد: « و قاريان ديرزماني اين قرائت ها و روايت آن ها را سينه به سينه نقل مي کردند تا هنگامي که علوم، نوشته و مدون شد، آن وقت اين قسمت را هم در زمره ي علوم، تدوين کردند و صناعت مخصوص و دانش مستقلي به شمار رفت. » (3)
بنابراين، به طور طبيعي علم قرائت و علم تجويد را نخستين علوم غير مدون به حساب مي آورند. و سپس به موازات آن و به منظور فهم معاني الفاظ و تشخيص مصاديق آنها، تفسير به وجود آمده است. طبيعي است که گفته شود اول علم قرائت و تجويد پديد آمده و سپس تفسير قرآن آغاز شده است چرا که قرائت و تجويد مربوط به لفظ است ولي تفسير در ارتباط با معاني الفاظ است. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نخست آيات را بر مردم قرائت مي فرمود و سپس مردم، در جستجوي فهم معاني آن، برمي آمدند.
تفسير در آغاز کار، تنها به صورت نقل شفاهي بود. در تمام عهد رسالت و دوره ي صحابه و عصر تابعان نخستين، وضع تفسير به همين منوال بود تا اينکه در نيمه هاي قرن دوم همزمان با تدوين حديث، رفته رفته در دفاتر و لوح هايي ثبت و ضبط شد. قرن دوم، عصر تحول و دگرگوني تفسير بود. در اين عصر، تفسير از مرحله نقل سينه به سينه گذشت و وارد مرحله ي نگارش و تدوين گرديد. (4)
علامه طباطبايي در خصوص آغاز تفسير قرآن چنين مي نويسد:
« تفسير و بيان الفاظ و عبارات قرآن مجيد از عصر نزول، شروع شده و شخص پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به تعليم قرآن و بيان معاني و مقاصد آيات کريمه آن مي پرداخته است. » (5)
در اين دوره، علم رسم الخط نيز به صورت غير مدون وجود داشته است، زيرا در همين دوره، گرچه علوم قرآن غير مدون است، ولي خود قرآن، به وسيله ي « کتاب اصول » نوشته مي شد. (6) و آنان در نوشتن آيات، به ناچار رسم الخطي داشته اند و گرچه اصول و ضوابط آن غير مدون بود، ولي عملاً در نوشتن قرآن، از رسم الخطي گرچه ناقص و نارسا، پيروي مي کرده اند. ابن خلدون مي گويد:
« آنها ( باسوادان عصر پيامبر ) با خطوطي نا استوار از لحاظ زبيايي و اصول خط، قرآن را نوشته اند و در نتيجه بسياري از رسم الخط هاي آنان، با قواعد و اصول صنعت خط مخالف است و اهل فن آنها را بر خلاف قياس تشخيص داده اند. » (7)
از گفته هاي ابن خلدون روشن مي شود که: خط در آن عصر، رسم الخطي داشته و اين علم به صورت غير مدون وجود داشته است. بنابراين مي توان گفت که در عصر پيامبر و مخصوصاً با توجه به نوشته شدن قرآن مجيد در دوره ي ايشان، علم رسم الخط نيز، گرچه به طور غير مدون، ولي به هر حال وجود داشته است. از مجموع سخنان گذشته مي توان نتيجه گرفت که علوم قرآن به معناي عام کلمه، از زمان نزول وحي آغاز شده است.
پس از عصر صحابه، در عصر تابعين نيز علوم قرآن به طور مشافهه و نقل انجام مي گرفته است. عبدالعظيم زرقاني در اين مورد چنين مي گويد:
« پس از انقضاء، عهد خلافت و در زمان بني اميه، همت مشاهير صحابه و تابعين، به صورت روايت و تلقين، نه به صورت کتابت و تدوين، متوجه نشر علوم قرآن شده است. » (8)
بنابراين مي توان گفت: در دوره اوّل که حدوداً قرن اوّل را شامل مس شود، بناء اکثريت و روش رسمي در نشر علوم قرآن و معرف آن، مخصوصاً در نيمه ي اول آن، نقل و بيان بوده است. و علم قرائت، تجويد، تفسير قرآن و رسم الخط مصحف در اين دوره شکل گرفته اند.
ب) دوره ي علوم مدوّن و نوشته شده بدون عنوان علوم قرآن
در اين دوره، علوم مختلف قرآن به صورتي جدا از هم و بدون اينکه در زير عنوان « علوم قرآن » قرار گرفته باشند، تأليف شده اند. اين دوره را معمولاً از قرن دوم تا اوائل قرن پنجم مي دانند. (9)برخي پايان اين دوره را اواخر قرن چهارم دانسته و معتقدند که با اين که اصطلاح علوم قرآن در اواخر قرن دوم پديد آمده است ولي چون عنواني رائج نبوده و اين عنوان به صورت نام علمي از علوم « علوم قرآن » و به صورت اسم خاصّ در نيامده بوده است، لذا بهتر است که دوره ي دوم را تا اواخر قرن چهارم بدانيم. (10)
زرقاني معتقد است که در اين دوره اکثر نويسندگان در علم تفسيرکه « ام العلوم القرانيه » است کتاب نوشته اند. (11)
صبحي صالح نيز همين نظريه را پذيرفته و معتقد است که در عصر تدوين علوم، تفسير بيش از ديگر علوم قرآن مورد توجه قرار گرفت. علّتش هم واضح بود. تفسير، مادر علوم قرآن است. (12) همچنين فراء نحوي از علماي قرن دوم کتابي در معاني القرآن نوشت. (13) علاوه بر آن در اين دوره کتابهايي با عنوان فضائل القرآن نيز نوشته شده است. (14)
مي توان گفت علوم زير در دوره ي دوم از ادوار علوم قرآن بصورت مکتوب شکل گرفته اند هر چند که تحت عنوان « علوم القرآن » نبوده اند.
- علم تفسير
- علم معاني
- فضائل القرآن و..
ج) دوره علوم مدون و نوشته شده با عنوان علوم قرآن
سومين دوره از ادوار تاريخي شکل گيري علوم قرآن، زماني است که دانش هاي مربوط به قرآن در زير عنوان « علوم قرآن » به رشته تحرير درآمده است.آغاز اين دوره را از قرن سوم هجري دانسته اند. از نخستين کتابهايي که با عنوان « علوم قرآن » نگاشته شده است کتاب الرغيب تأليف واقدي ( م207 ق ) و کتاب الحاوي في علوم القرآن تأليف محمدبن خلف بن مرزبان ( م 309 ق ) مي باشد. در ادامه ي اين روند مي توان به کتابهايي چون فنون الافنان في عيون علوم القرآن ابن الجوزي (م 597 ق )، البرهان في علوم القرآن زرکشي (م 794 ق ) و الاتقان في علوم القرآن سيوطي (م 911 ق ) اشاره کرد. در دوره ي معاصر نيز مي توان کتاب مناهل العرفان في علوم القرآن زرقاني را نام برد که به قصد تدوين جامع انواع علوم قرآن نگاشته شده است.
در اين دوره علوم تقريباً به ترتيب زير شکل گرفته اند: تاريخ قرآن - پديده وحي - نزول قرآن ( معناي نزول- زمان نزول- اسباب نزول )- ترتيب سور- مکّي و مدني - حفظ قرآن - کتابت قرآن - جمع و تدوين قرآن - تدوين علم قرائت - وقف و وصل - تدوين علم تجويد - تدوين علم تفسير - روشها و مکاتب تفسيري - تقسيمات قرآن ( ناسخ و منسوخ - عام و خاص - مطلق و مقيد - مجمل و مبين - محکم و متشابه- ظاهر و باطن ) سوره شناسي - اعجاز قرآن - حدوث و قدم - تحريف ناپذيري قرآن.
بايد افزود که اکثر نويسندگان علوم قرآن، در تأليف کتابهايشان، کم و بيش مطابق نظم مذکور به فهرست بندي مطالب پرداخته اند.
6-4. رده بندي علوم قرآن با ملاک کارآيي در فهم و تفسير قرآن
نگارنده معتقد است بهترين شيوه ي رده بندي علوم قرآن، ملاک قراردادن ميزان کارآيي هر يک از اين علوم در فهم و تفسير قرآن است. بر اين اساس علومي که بيشترين کار آمدي را در فهم و تفسير قرآن دارند در رده هاي بالاتر و علومي که مدخليت و کار آمدي کمتري در فهم و تفسير قرآن دارند در رده هاي پايين تر قرار مي گيرند. اين ديدگاه متکي به تعريفي از علوم قرآن است که اين علوم را مقدمه فهم و تفسير قرآن مي داند. همچنانکه در فصل اول گفته شد تعريف راجح از نظر نگارنده به شرح زير است:« علوم قرآن به مجموعه اي از علوم اطلاق مي شود که براي درک و فهم و تفسير قرآن مجيد به عنوان مقدمه فرا گرفته مي شوند. »
با اين فرض، در نظام رده بندي علوم قرآن، علومي که بيشترين ميزان کارآيي را در فهم و تفسير قرآن دارند در رده هاي بالاتر قرار مي گيرند. و در نتيجه علوم قرآن را در چهار سطح به ترتيب زير مي توان رده بندي کرد.
الف) علومي که مستقيماً به حوزه ي فهم و تفسير قرآن مربوط مي شوند.
ب) علومي که به حوزه ي ضبط و نقد متن قرآن مربوط مي شوند.
ج) علومي که به اوصاف و حالات و رده بندي قرآن مربوط مي شوند.
د) مباحثي که ناظر به شناخت ماهيت قرآن هستند.
سطوح چهارگانه فوق براساس ميزان کارآيي در فهم و تفسير قرآن درجه بندي شده است. علوم سطح اول بيشترين کارآيي و علوم سطح چهارم کمترين کارآيي را در فهم و تفسير قرآن دارند.
پينوشتها:
1- ر.ک: متن سخنراني احمد پاکتچي در سمينار « جايگاه علوم قرآن در بين علوم » ( تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، بهار 1384 ش ).
2- ر.ک: محمد رضا صالح کرماني، پيشين، ص 68.
3- ابن خلدون، پيشين، ص 888.
4- ر.ک: ابراهيم فتح اللهي، تاريخ تفسير قرآن کريم ( تهران: انتشارات نگاهي ديگر، چاپ اول، 1386 ش ) ص 106.
5- علامه طباطبايي، قرآن در اسلام، ترجمه و تصحيح: محمد باقر بهبودي ( تهران: دارالکتب الاسلاميه، 1376 ش ) ص 43.
6- ر.ک: ابراهيم فتح اللهي، نقد و بررسي درباره ي کاتبان وحي، پايان نامه کارشناسي ارشد، به راهنمايي سيد محمد باقر حجتي ( تهران: دانشکده الهيات دانشگاه تهران، 1368 ش).
7- ابن خلدون، پيشين، ص 832.
8- محمد عبدالعظيم زرقاني، پيشين، ج1، ص 23.
9- ر.ک: محمد عبدالعظيم زرقاني، پيشين، ج1، صص (28-27).
10- محمد رضا صالح کرماني، پيشين، ص84.
11- محمد عبدالعظيم زرقاني، پيشين، ص24.
12- ر.ک: صبحي صالح، پيشين، ص 180.
13- ر.ک: پيشين، ص 19.
14- ر.ک: محمد رضا صالح کرماني، پيشين،ص 81.
فتح الهي، ابراهيم؛ (1388)، متدولوژي علوم قرآني، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول