( وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ ) (1)
شايسته ي هيچ انساني نيست که خدا با او سخن گويد، مگر از راه وحي يا از پشت حجاب، يا رسولي مي فرستد و به فرمان او آن چه را بخواهد وحي مي کند.
اين آيه، کلام پروردگار يا القا و تفهيم الهي را به سه نوع تقسيم مي کند: بدون واسطه، با وجود حجاب و از طريق فرستادن پيک. مي توان گفت در اين آيه، هم تکلم الهي مقسم است و هم عنوان وحي. (2) زيرا با توجه به عطف جمله « من وراء حجاب » به جمله ي اول، معناي آن چنين مي شود:
« خداوند با کسي حرف نمي زند مگر اين که به او وحي مي کند ( بدون واسطه ) يا از پشت حجاب و حائل به او وحي مي نمايد، يا رسول و پيکي را اعزام مي دارد تا او به اذن الهي به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) وحي کند ». بنابراين فرق نمي کند گفته شود، تکلم خدا سه نوع است يا وحي او سه قسم مي باشد. درباره ي هر يک توضيحاتي در اين بحث داده مي شود.
1. وحي مستقيم
در قسم اول که نه واسطه اي هست و نه حجاب، پس تکلم و دريافت پيام، همراه با نوعي مشافهه و رو به رويي است. و چون خداوند، از جسمانيت و مکان که از لوازم رؤيت حسي است، منزه است، اين مشافهه، نوعي ادراک شهودي و دروني است نه ديدار حسي يا يافتن عقلي و فکري. از آياتي که متناسب با اين نوع وحي است، آيات سوره نجم است:( وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى * ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى * وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى * فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى * مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى ) (3)
دو تفسير در آيه ( عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى )
به طور عمده دو احتمال درباره ي اين آيه در منابع تفسيري آمده است:الف. معلم وحي در « عَلَّمَهُ » خداوند است، و متعلق رؤيت نيز، خدا مي باشد؛ يعني پيامبر خدا را مشاهده کرد؛
ب. منظور از معلم جبرئيل، و متعلق رؤيت نيز جبرئيل است.
تفسير اول
در تفسير اول، آيات مذکور نمونه اي است از دريافت مستقيم. بنابراين، جمله ي « عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى . ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى » توصيف خداوند است، مفاد آيات، براساس اين تفسير چنين است:( خداوندي که ) شَدِيدُ الْقُوَى و توان مند است پيامبر را تعليم داد، پس او ( پيامبر ) استقرار پيدا کرد در حالي که در افق اعلي قرار داشت، پيامبر نزديک و نزديک تر ( به خداوند ) شد و اين نزديکي به اندازه دو کمان يا کمتر رسيد ( قرب به پروردگار به اوج خود رسيد. ) در اين جا خداوند آن چه را وحي شدني بود به بنده اش وحي کرد، آن چه را قلب ( پيامبر ) ديد انکار نکرد و دروغ نبود ( يعني پيامبر در ادارک و رؤيت خود خطا نداشت ).
پيامبر چه چيزي را ديد که قرآن او را در اين ديدن تصديق مي کند؟ براساس اين تفسير، چون سخن از اين است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به خداوند نزديک شد و اين نزديکي به اوج خود رسيد، منظور مشاهده خداست؛ يعني پيامبر در معراج، آن چنان به ساحت قدس پروردگار نزديک شد، که در يک معاينه و رو به رويي، هيچ گونه حجابي وجود نداشت، خداوند به او وحي کرد و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز پيام هاي الهي را دريافت نمود. البته چنان که مفسر بزرگ علامه طباطبائي توضيح داده اند، مي توان گفت: « اين رؤيت قلبي با مشاهده آيات الهي بوده است چنان که ذيل همين آيات آمده است:
( لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى ) (4)
آيات بزرگ پروردگارش را ديد.
متعلق رؤيت و ديدن، آيات است، « آيات » چيزهايي است که انسان از آن مي گذرد و به آن چه اين نشانه ها هدايت مي کند، مي رساند.
در سوره اسراء نيز که سخن از معراج پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است، هدف از معراج را نشان دادن آيات الهي ذکر مي کند: ( لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ )؛ (5)
در اکثر رواياتي که ناظر به اين آيات است نيز وحي به معاينه و شهود الهي تفسير شده است؛ چنان که در تفسير علي بن ابراهيم مي خوانيم: « فاوحي الي عبده ما اوحي قال وحي مشافهة ». (6)
محمد بن فضيل مي گويد: « از امام باقر (عليه السلام) سؤال کردم: آيا رسول خدا پروردگارش را ديد؟ فرمود: بلي اما با قلب خود، آيا نشنيده اي گفتار خداوند را که مي گويد: ( مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى )؛ با چشم ( خارجي ) او را نديد ولکن با دل خداوند را مشاهده کرد. (7)
ابن عباس نقل مي کند که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: « من ( در شب معراج ) بر بال جبرئيل حمل مي شدم، به آسمان چهارم رسيدم، از سدرة المنتهي گذشتم آن جا جنة المأوي بود، در آن هنگام از ساق عرش ندا داده شدم که « اني انا الله لا اله الا انا » در آن هنگامه خداوند را با قلب خود ديدم، ولي هرگز با چشم او را مشاهده نکردم. » (8)
حسين بن علي از پدرش اميرمؤمنان نقل مي کند ( خطاب به کسي که از مقايسه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با سليمان از حضرتش سؤال کرد ) فرمود: به پيامبر داده شده برتر از آن چه او ( سليمان ) از آن برخوردار بود، پيامبر ( شبانه ) سير داده شد از مسجدالحرام به مسجدالاقصي و مسير يک ماه را طي کرد و باز عروج داده شد به ملکوت آسمان ها به گونه اي که مسير پنجاه هزار سال را، در ثلثي از شب طرد کرد تا به ساق عرش رسيد... و با قلب خود - نه چشم حسي - پروردگار را مشاهده کرد. (9)
در دعاي ندبه مي خوانيم:
يابن من دني فتدلي فکان قاب قوسين او ادني دنوا و اقترابا من العلي الاعلي؛ (10)
اي فرزند کسي که نزديک شد و نزديک شد تا آن جا که فاصله اش به اندازه دو کمان بود و اين نزديکي به سوي خداوند اعلي صورت گرفت.
در همه اين روايات، رؤيت در آيات سوره نجم، با ديدن خداوند تطبيق گرديده است، البته ديدن قلبي، ديدني که نه در آن حجابي وجود داشته و نه پيکي واسطه در القا بوده است.
تفسير دوم
پيامبر، جبرئيل را به صورت اصلي ديد. طبق اين تفسير منظور از معلم، جبرئيل است نه خداوند. در اين فرض، آيات منطبق است با وحي با واسطه (11).در هر صورت طبق تفسير دوم مصداق « ما » و متعلق رؤيت، جبرئيل است و در اين فرض، توجه به وحي مستقيم نيست بلکه نمونه اي است از آياتي که نوع سوم وحي را بيان مي کند. البته با توجه به سياق آيات و روايات منقوله همان تفسير اول صحيح تر به نظر مي رسد. (12)
2. وحي از وراي حجاب
قسم دوم وحي اين است: در عين حال که پيامبر، پيام الهي را از ملک ( که قسم سوم است ) دريافت نمي کند، بلکه مانند قسم اول، ارتباط به طور مستقيم برقرار مي شود، ولي حائلي وجود دارد که از سمت و بيرون آن، ندا و پيام خداوند، دريافت مي گردد: ( وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ ). (13)با توجه به عطف جمله « مِن وَرَاءِ حِجَابٍ » به قبل، ظاهر کلام اين است که برخلاف قسم سوم، واسطه اي، در وحي نيست، بلکه مانند قسم اول، خداوند القا کننده ي وحي مي باشد ولي پيام او، از جايگاه و حجاب خاصي، ظهور و بروز پيدا مي کند، نمونه روشن اين نوع، آياتي است که وحي به موسي، در کوه طور را مطرح مي کند:
( فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَاراً... فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِن شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَامُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ... )؛ (14) و (15)
پس از اين که موسي آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را به همراه برد، آتشي را از دور، در کنار طور مشاهده کرد... چون به آن ( آتش ) رسيد، از طرف راست وادي، در آن جايگاه مبارک، از آن درخت، ندا آمد که اي موسي، منم پروردگار جهانيان، عصاي خود را رها کن...
اين آيه، توضيحي است درباره ي اولين ارتباط خاصي که بين موسي و خداوند، برقرار گرديد و رسالت عظيم نبوت به دوش او قرار گرفت. سياق آيه به خصوص واژه « انس » که به معناي مشاهده کردن و « تصطلون » که به معناي گرم شدن مي باشد، قرينه است بر اين که هنگامه اين جريان، شب سرد و ظلماني بوده که موسي در پي به دست آوردن آتشي بوده است.
علامه طبرسي چنين نقل مي کند: « موسي در شرايطي که راه را نمي دانست همراه با همسرش در حرکت بود ولي در آن شب تاريک و بسيار سرد، به طرف طور ايمن کشيده شد، درحالي که باران شديد مي باريد، متحير ماند، نمي دانست چه کند، به چه سمتي حرکت نمايد. همين زمان بود که آتش را مشاهده کرد و به دنبال آن رفت. ناگهان از ناحيه درختي که در سمت راست وادي قرار داشت، نداي ( اي موسي منم پروردگار عالميان و... ) را شنيد. » (16)
بنابراين ارتباط موسي با خداوند نمونه اي است از وحي من وراء حجاب. در اين جا توضيح چند نکته لازم است:
1. درخت، پخش کننده کلام:
با توجه به اين که آيه، سمت راست آن منطقه و درخت خاصي را مبدأ ندا معرفي مي کند و مي گويد: از طرف وادي ايمن از درخت ندا داده شد و سپس محتواي ندا را بازگو مي کند که اي موسي منم پروردگار عالميان...، مشخص مي گردد که متکلم در اين ندا، خداوند است. « حجاب » يعني درخت، مانند بلندگو، تنها پخش کننده ي آهنگ و ندايي بوده که به طور معجزه آسا و برخلاف عادت، در درخت ايجاد شده است، درخت تنها محل بروز و تجلي کلام الهي بوده است، چنان که در تفسير الميزان چنين آمده است:و لاريب في دلالة الاية علي ان الشجرة کانت مبدأ للنداء و التکليم بوجه غير أن الکلام و هو کلام الله سبحانه لم يکن قائما به کقيام الکلام بالمتکلم منا فلم تکن الا حجابا احتجب سبحانه به فکلمه من ورائه بما يليق بساحة قدسه من معني الاحتجاب و هو علي کل شييء محيط. (17)
2. امواج صوتي در ارتباط با نقطه خاص:
ندا، قول و کلام در قرآن، مطلق تفهيم و انتقال است و لذا به الهام ها و القائات دروني نيز اطلاق مي شود، ولي با دقت در آيات مذکور و آيات مشابه، مشخص مي شود، نداي موسي، همراه با نوعي مواجهه و روبه رويي بوده است، ولي در عين حال، از پشت حجاب ويژه اي - درخت - انجام گرفته است و با توجه به اين که ندا به سمت و مکان معيني نسبت داده شده است، معلوم مي شود ندا در اين جا همراه با امواج صوتي و انتقال موج، بروز پيدا کرده است و ندا به معناي عام آن، يعني مطلق انتقال و القاي پيام بر قلب، نيست، زيرا در اين صورت ديگر ناحيه خاص ( بقعه و وادي ايمن ) معنا ندارد و ابعاد چهارگانه براي آن يک سان بود. با اين توضيح، تأمل و مناقشه در ادعاي زير روشن مي شود که گفته اند:موساي کليم از شش جهت مي شنيد: از فوق، از مادون، از يمين، از يسار، از امام و از خلف. وقتي کسي بخواهد کلام ( أَيْنَما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ ) (18) را بشنود، آن را در تمام جهات شش گانه مي شنود، زيرا ظهور و جلوه کسي که تمام جهات، چهره فيض اوست راه معين و خاص ندارد، به هر سمت بنگريد، چهره و ظهور اوست. در شنيدن کلام او هم به هر سمت که بنگريد کلام و نداي اوست. منتها درخت، مظهر اين نداست ولي سخن گو خداست نه درخت که مظهر نداي حق بود. (19)
3. خواب يکي از کانال هاي ارتباطي انبيا
خواب، يکي از کانال هاي ارتباطي انبيا با پروردگار است. در چند سوره ي قرآن، مواردي به عنوان خواب هايي که از طريق آن، به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) وحي شده، نقل گرديده است که به طور اجمال عبارتند از:الف. پيش بيني ورود به مسجدالحرام، همراه با آرامش و انجام مناسک، که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را براي مردم بازگو کرده است. (20)
ب. پيش بيني جرياني که به عنوان فتنه و آزمايش مردم، معرفي شده و اين رؤيا، در روايات زيادي با حادثه حکومت بني اميه و تکيه زدن بر اريکه خلافت، تطبيق شده است. (21)
ج. اندک نشان دادن دشمن در جنگ بدر، در خواب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) قبل از آغاز جنگ و اعلام اين موضوع به وسيله پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي تقويت روحيه مسلمانان. (22)
د. دستور خدا در خواب به ابراهيم، براي ذبح اسماعيل. (23)
در روايات نيز خواب يکي از راه هاي ارتباطي بين فرستادگان الهي و خداوند بزرگ معرفي شده است؛ چنان که در روايتي از امام باقر (عليه السلام) در مورد تفاوت نبي و رسول و محدّث، مي خوانيم:
... و اما النبي فانه يري في منامه علي نحو ما رأي ابراهيم و نحو ما کان رأي رسول الله من اسباب النبوة قبل الوحي حين اتاه جبرئيل من عندالله بالرسالة؛ (24) نبي کسي است که خواب مي بيند ( و دستورالعمل ها در خواب به او القا مي شود ) چنان که ابراهيم خواب ديد ( و در خواب مأموريت سنگين ذبح اسماعيل به عهده ي او قرار گرفت ) و ماند اين که پيامبر قبل از وحي، اسباب نبوت را ديد و هنگامي که جبرئيل از جانب خدا براي ابلاغ رسالت به سوي او آمد.
اين حالت شبيه به خواب و اغماء است، در اين حالت، پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مشاهده مي کند، نظير آن چه ما، در بيداري مي بينيم و خداوند پيامبر را تأييد مي کند به اين که آن چه را در خواب مشاهده کرده از جانب پروردگار است. بنابراين در اين حالت، فقط حواس ظاهري تعطيل است، چنان که در پاره اي از روايات آمده است:
انا معاشر الانبياء تنام عيوننا و لاتنام قلوبنا و نري من خلفنا کما نري من بين ايدينا؛ (25)
ما پيامبران چشم هاي مان در خواب است اما قلب هاي مان بيدار است و پشت سر خود هم مي بينيم؛ هم چنان که جلوي خود را مي نگريم.
4. آيا وحي در خواب، از نوع من وراي حجاب است
خواب که يکي از کانال هاي ارتباطي وحي است. مصداق کدام يک از سه نوع وحي است: مستقيم يا من وراء حجاب يا اين که فرشته اي واسطه پيام الهي مي باشد؟در اين زمينه بحث روشني نشده است و به نظر مي رسد از جهت امکان ( و زمينه ) اقسام سه گانه اي که براي وحي، مطرح شد در خواب نيز متصور است، زيرا در خواب نيز اگر فرشته واسطه نگردد و حائلي در بين نباشد، بلکه در يک ارتباط قلبي همراه با معاينه، حقيقت دريافت گردد. طبعاً خواب نيز مصداق نوع اول خواهد بود و اگر اين القا و استماع از ناحيه ي خاصي استماع شود، مصداق نوع دوم تحقق پيدا کرده است و اگر دريافت توسط فرشته انجام گيرد قسم سوم خواهد بود و بر اين اساس، اين ادعا که « خواب تنها مصداق قسم دوم يعني من وراء حجاب است » (26) از نظر ثبوتي و امکان جاي تأمل و نقد دارد، زيرا وقتي خواب را حالتي بدانيم که در آن، تنها چشم و گوش و حواس ظاهري کار نمي کند، اقسام سه گانه وحي براي آن ممکن و متصور است و لزومي ندارد فقط يک نوع وحي مصداق « مِن وَرَاءِ حِجَابٍ » تلقي گردد. آيات مربوط نيز با آن منافات ندارد، ولي مي توان گفت: رواياتي که در مقام بيان مراتب وحي و تفاوت نبي و رسول است، بر اين جهت دلالت دارد، که در خواب، همه انواع وحي انجام نمي گيرد، چنان که در حديثي آمده است: « نبي، فرشته را مشاهده نمي کند ولي در خواب بر او مطالب القا مي شود ». (27)
3. وحي با واسطه فرشته:
نوع سوم، وحي با واسطه است؛ يعني پيام الهي را پيک ( فرشته ) به پيامبر القا مي کند:( أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ )؛
رسولي را مي فرستد که او وحي مي نمايد.
در اين قسم، رسول وحي کننده، معرفي شده است که به پيامبر وحي مي کنند، ولي در عين حال، اين وحي به دو امر معلق شده است: يکي اين که برگزاري اين ارتباط و القا، به اذن خداوند انجام مي گيرد « بِإِذْنِهِ » و ديگر اين که محتواي پيام، چيزي جز خواسته و مشيت پروردگار نيست: « مَا يَشَاءُ » و لذا در اين قسم نيز اگر چه در القاي وحي، واسطه وجود دارد ولي باز مانند دو قسم اول، مبدأ اصلي خداوند است، چنان که در آيات قرآن « توفي » و قبض جان، در برخي از آيات به ملک الموت و در بعضي به فرستادگان الهي و در پاره اي از آيات ديگر، به خداوند استناد داده شده است:
( تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا )؛ (28)
فرستگان ما، او را مي گيرند.
( قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ )؛ (29)
ملک الموتي که بر شما گمارده شده شما را مي گيرد.
( اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا )؛ (30)
خداوند جان ها را به هنگام مرگ آن مي ستاند.
اين تفاوت در استناد، به علت اين است که واسطه ها در طول يک ديگرند و مبدأ اصلي خداوند است.
انواع برخورد با فرشته:
با توجه به روايات مي توان گفت: اين نوع از وحي که فرشته واسطه و فاعل قريب مي باشد خود سه نوع است:1. وساطت فرشته بدون معاينه او:
فرشته مطلبي را القا مي کند، بدون اين که ديده شود، چنان که در مورد زکريا مي خوانيم:( فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيّاً مِنَ الصَّالِحِينَ * قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِي الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذلِكَ اللّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ ). (31)
در اين آيات تصريح شده که فرشتگان زکريا را مخاطب قرار داده و به يحيي بشارت مي دهند. متکلم اصلي در اين گفتار، خداوند است ولي واسطه و مباشر در کلام فرشته است، زکريا از اين بشارت با توجه به شرايط سني خود، دچار شگفتي مي گردد و مي گويد:
( قَالَ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِي الْكِبَرُ )؛
خدايا چگونه من داراي فرزند خواهم شد و حال آن که بزرگ سال شده ام.
دنباله آيه جواب اين سؤال و ابهام را چنين مطرح مي کند که: ( كَذلِكَ اللّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ )؛
گوينده اين جمله خداوند است؛ يعني « قال الله کذلک » خدا گفته است که هر کاري را او بخواهد، انجام مي دهد. البته اين منافات ندارد که باز اين پاسخ از طرف خداوند، توسط فرشته ارائه شده باشد؛ چنان که در سوره مريم آمده است: ( قَالَ كَذلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ ). (32)
به هر حال اين آيه، بيان گر محتواي گفت و گوي خداوند با زکريا و زکريا با خداوند است، ولي واسطه و منادي فرشتگان هستند، بدون اين که مشاهده آنها مطرح باشد. چنان که لزومي ندارد ندا در آيه، از قبيل انتقال موج و خروج صدا از حنجره باشد، بلکه در اين موارد، معناي عام آن منظور است که عبارت است از: انتقال و القاي معنا. و چون ندا مربوط به صدا کردن از دور است، اين خود قرينه است بر اين که زکريا فرشته را مشاهده و نمي کرده است، بلکه همان طور که نماز مي خوانده است، هاتفي او را مخاطب قرار داده و مطالب فوق را به او منتقل کرده است. (33)
در رواياتي که انبيا براساس وحي تقسيم شده اند نيز آمده است:
« الانبياء علي خمسة انواع منهم من يسمع الصوت و يعلم ما عني به... »؛ (34)
انبيا پنج دسته هستند: گروهي تنها آهنگي را مي شنوند و مقصود را درک مي کنند ( و روشن است که اين شنيدن نيز قلبي است ).
2. نزول فرشته همراه با تمثل:
يک مرحله از وحي با واسطه، اين است که همراه با « تمثل » فرشته باشد، عنوان « تمثل » در قرآن، تنها در سوره مريم آمده است:( أَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً )؛ (35)
روح خود را ( جبرئيل ) به سوي او ( مريم ) فرستاديم و او براي مريم به صورت انسان خوش اندام ظاهر شد. (36)
يک تحليل در مورد تمثيل فرشته اين است: در ظرف ادراکي، کسي که ملک بر او نازل مي شود به صورت خاصي ظهور مي کند. البته نمايان شدن فرشته در ادراک مخاطب به صورت انسانِ خوش اندام، غير از اين است که فرشته تغيير ماهيت بدهد و در خارج، انسان بشود؛ يعني چنين نيست که پيامبر با انساني مواجه گردد، در عين حال اين گونه نمي باشد که واقعيتي در خارج نداشته و صرفاً توهّم باشد، زيرا تحليل مذکور اين است که در عالم خارج، نزول ملائکه و ارتباط قلبي و دروني با عالم فرشتگان تحقق پيدا مي کند، ولي اين ارتباط و نزول، همراه است با اين که پيامبر ادراک خويش را با صورت خاصي مواجه مي بيند، فرشته اي که واسطه است، با صورت ويژه اي نمايان و ظهور پيدا مي کند، نه اين که تبديل به يک موجود مادي شده، و حاضر مي گردد. فرق است بين اين جهت که حقيقتي وجود داشته باشد که آن حقيقت براي مُدرِک به صورتي که با آن مأنوس است و ابزار ادراکي او مي تواند، تحمل کند، ظاهر شود و يا اين که هيچ واقعيتي غير از صورت ادراکي درک کننده وجود نداشته باشد. آن چه سفسطه مي باشد دومي است نه اولي؛ به عبارت ديگر: « روح قدسي پيامبر با توجه به ارتباط با آن عالم، معارف الهي را بدون واسطه بشري، از خداوند دريافت مي دارد، پس از اين مرحله بر روح بشري او، تمثّل حاصل مي شود؛ يعني پيامبر انساني را در نهايتِ زيبايي، احساس مي کند که اين همان فرشته اي است که به اذن الهي نازل شده است. اما اين حقيقت که فرشته در ادراک، به صورت خاصي ظاهر مي شود، معنايش اين نيست که صورتي خيالي است و واقعيت ندارد. » (37)
در اين جا به نمونه هايي از تمثّل اشاره مي کنيم:
تمثل شيطان و دنيا:
در روايات آمده است: شيطان در دارالندوة ( مجلس مشورتي اعراب ) به صورت پيرمردي در جمع مشرکان حضور پيدا مي کند و نظر مشورتي مي دهد. در حادثه ي عقبه، شيطان در صورت « منبه بن حجاج » ظاهر مي گردد. هم چنين دنيا براي علي (عليه السلام) تمثل پيدا مي کند؛ چنان که علي (عليه السلام) مي فرمايند:
هنگامي که در يکي از باغ هاي فدک مشغولِ کار بودم ناگهان زني بسيار زيبا و دلربا شبيه « ثنيه » - زيباترين زن قريش - به من حمله کرد و گفت: اگر با من ازدواج کني از کار کردن بي نيازت مي سازم و گنج هاي زمين را به تو نشان مي دهم... گفتم تو کيستي تا تو را از خانواده ات خواستگاري کنم گفت: من دنيا هستم. (38)
نمونه اي ديگر از تمثل که در منابع حديثي وارد شده حضور ائمه اهل بيت در هنگامه مرگ است. (39) در برخي از اين روايات مي خوانيم که اين حضور، عام است جز اين که افراد مخالف، آنها را به گونه اي مي بينند که ناراحت مي شوند. (40)
همين مطلب در مورد محتضر مؤمن هم آمده است که ملک الموت همانند عبد ذليل در برابر او حاضر مي گردد.
يا در حديث ديگري مي خوانيم:
من صام من رجب اربعة و عشرين يوما فاذا نزل به ملک الموت تراءي له في صورة شاب عليه حلة من ديباج اخضر علي فرس من افراس الجنان؛ (41)
کسي که 24 روز از ماه رجب را روزه بگيرد وقتي ملک الموت بر او نازل شود، به صورتي جواني که بر او حوله اي از ديباج سبز، افکنده شده در حالي که بر اسبي از اسب هاي بهشتي سوار است، خواهد بود.
در اين روايت نيز تصريح شده که محتضر، ملک الموت را با کيفيت مذکور مي بيند، نه اين که ملک الموت تغيير ماهيت داده و در واقعيت تبديل به انساني شود که بر اسب سوار و در نزد محتضر حاضر شده باشد.
علامه مجلسي نيز در حل اشکالِ حاضر شدن ائمه در يک زمان در مکان هاي مختلف و در نزد محتضرهاي متعدد، پنج جواب نقل مي کند، که توجيه چهارم وي اين است:
ممکن است در حس مشترک ( که همان ظرف ادراک است ) تصوير آنها نقش ببندد به گونه اي که محتضر آنها را با همان تصوير ( اشخاص خارجي ) ادراک و مشاهده مي کند و با آنها به گفت و گو مي پردازد؛ هم چنان که در مورد مريم چنين شد. (42)
توجيه مذکور هم آهنگ است با همان تحليلي که براي تمثل بيان گرديد. در عين حال بايد توجه داشت اين تحليل، مورد اتفاق نيست: عده اي ملائکة را مجرد محض نمي دانند، بلکه مي گويند فرشته در عين حال که ماده عنصري ندارد داراي جسم لطيف است که مافوق ماده ي معمولي است و لذا مي تواند به صورت هاي مختلفي درآيد. (43)
ج. تمثل در شب معراج:
در روايات آمده است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در آسمان ها با پيامبران بزرگ، هم چون عيسي بن مريم، يوسف، ادريس، هارون، موسي، ابراهيم مواجه شد. (44) چنان که در همين احاديث مي خوانيم که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به گزارشي که براي علي (عليه السلام) در مورد حادثه معراج بيان کرده مي فرمايد:جبرئيل از من سؤال کرد: برادرت علي کجاست؟ گفتم او را در غياب خود جايگزين و خليفه کردم، عرضه داشت از خداوند بخواه او را نيز بياورد در همين لحظه توجه کردم و ديدم تمثال تو را نزد خود حاضر يافتم. (45)
آن چه در اين متن آمده است لفظ « مثال » است که همان تمثل است، بنابراين مي توان گفت: پيامبر اکرم با پيامبران الهي و نيز با علي (عليه السلام) مواجه گرديده و اين معاينه همراه با تمثل بوده است.
تمثل جبرئيل در قيافه دحيه کلبي:
از احاديث مربوط به وحي استفاده مي شود در بسياري از موارد، نزول جبرئيل با تمثال و چهره خاصي همراه بوده است؛ چنان که در روايتي مي خوانيم:عن ابي عبدالله کان جبرئيل اذا اتي النبي قعد بين يديه قعدة العبد و کان لايدخل حتي يستأذنه؛ (46)
جبرئيل وقتي نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي آمد مانند يک بنده در برابر حضرتش مي نشست و بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد نمي گرديد مگر اين که اجازه مي گرفت.
حارث بن هشام در مورد کيفيت نزول وحي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) سؤال کرد. حضرت فرمودند: در پاره اي مواقع، فرشته براي من به صورت خاصي ظاهر مي گردد و با من سخن مي گويد و من نگه مي دارم آن چه را مي گويد. (47)
در پاره اي از نقل ها آمده است که به صورت « دحيه کلبي » حاضر مي شد که او برادر رضاعي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود و يکي از زيباترين مردم آن زمان به حساب مي آمده است. (48)
3. معاينه فرشته در واقعيت تجردي خود:
نوع ديگر وحي با واسطه: پيامبر در ارتباط با فرشته است، پيک الهي را مشاهده مي کند، اما بدون تمثل، جبرئيل موجودي است نوراني و مجرد، از ملأ اعلي، جهان غيب و توان مند، به گونه اي که سيطره او بر عالم وجود، بسيار گسترده است، پيامبر گاهي با اين فرشته در عالم غيب، با همان واقعيت تجردي و نفس الامري خود، ارتباط برقرار مي کند، و حقايق آن عالم بر وي انعکاس و افاضه مي شود. در روايات آمده است که اين شيوه دو مرتبه تحقق يافته است.تفسير دومي که براي آيه ( مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى ) بيان شد، با همين نوع معاينه منطبق است: « آن چه را که پيامبر با قلب خود ديد، دروغ نبود »؛ که منظور ديدن جبرئيل است با همان واقعيت تجردي و بدون اين که به صورت انساني، ظهور و تمثل داشته باشد.
چنان که در تفاسير و منابع حديثي از جمله توحيد صدوق نقل شده است که علي (عليه السلام) در تفسير و توضيح همين آيات سوره نجم مي فرمايد:
پيامبر، جبرئيل را، دوبار در صورت اصلي و نفس الامري خود مشاهده کرد. و اين موضوع مرتبط است به اين که جبرئيل آفريده عظيمي است از موجودات روحاني ( و از مجرداتي ) است که کسي نمي تواند ابعاد ( و عظمت وجودي ) او را درک کند مگر خداوند و گفته شده جبرئيل را در صورت اصلي خود، هيچ يک از انبيا مشاهده نکرده اند، مگر پيامبر اسلام يک مرتبه در آسمان و مرحله ديگر در زمين. (49)
در عين حال روش متداول اين بوده که جبرئيل پيوسته همانند بنده خاضع و مطيع در برابر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) حاضر مي گرديده است.
در پايان اين قسمت توضيح دو نکته لازم به نظر مي رسد:
1. اين مطلب که در روايات ما آمده است: رسول خدا در حالي جبرئيل را ديد که او ششصد بال داشت (50) و يا او را در صورتي مشاهده کرد که مشرق و مغرب را پر کرده بود و... (51) اينها بياناتي است در ترسيم عظمت و سيطره وجودي و توان مندي و حاکميت جبرئيل بر اين جهان، وگرنه معنا ندارد موجودي روحاني که از جهان ماوراء طبيعت و غيبي است ( و به اصطلاح داراي وجود امري مي باشد ) داراي عضو مادي بوده و اشغال کننده فضاي حسي و طبيعي باشد.
2. چنان که روشن است، ديدن جبرئيل در صورت اصلي خود. به هنگام دريافت وحي، شهود قلبي و دروني است نه شهود حسي و بيروني.
پينوشتها:
1. شوري، آيه ي 51.
2. زيرا در هر سه جمله، عنوان وحي مطرح است ( در لفظ يا در تقدير ) « خداوند با کسي حرف نمي زند مگر اين که « يوحي اليه وحيا او يوحي اليه من وراء حجاب او يرسل اليه رسولا فيوحي باذنه ما يشاء ».
3. نجم، آيات 3-10.
معناي لغات:
مِرَّةٍ: شدت؛
ذُو مِرَّةٍ: داراي قدرت؛
اسْتَوَى : استيلا يافت،
دَنَي: نزديک شد؛
تَدَلَّى : وابستگي و آويزان شدن، کنايه است از تقرب، بنابراين تأکيد است براي قرب که در جمله قبل، آمده است.
4. نجم، آيه ي 18.
5. اسراء، آيه ي 1.
6. نورالثقلين، ج 5، ص 152، ح 30.
7. همان، ص 153، ح 34.
8. بحارالأنوار، ج 28، ص 34، ح 43.
9. نورالثقلين، ج 5، ص 151، ح 28.
10. دعاي ندبه.
11. طبق اين تفسير، ضمائر بعد از جمله « عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى » به جبرئيل برمي گردد و توصيف به « توان مند بودن » مربوط به جبرئيل است.
مفاد آيات چنين است:
« شَدِيدُ الْقُوَى » پيامبر را تعليم داد. و او ( جبرئيل ) که توان مند بود، استيلا يافت ( به صورت اصلي خود در ايستاد، برخلاف ساير اوقات که در چهره ي جواني نمايان مي شد ) و اين در حالي بود که او ( جبرئيل ) در افق اعلي قرار داشت، سپس ( به پيامبر ) نزديک و نزديک تر شد تا او را بالا برد ) و نزديکي اش به اندازه دو کمان رسيد ( در اين هنگام بود که ) خداوند آن چه را وحي کردني بود به بنده اش ( پيامبر ) وحي کرد آن چه را دل ( قلب پيامبر ) ديد انکار نکرد؛ يعني در رؤيت خود خطا نداشت که منظور، ديدن جبرئيل است به صورت اصلي خود.
12. زيرا: صرف نظر از روايات:
1. در تفسير دوم « عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى » جبرئيل مي باشد و در اين صورت با جمله « فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى » که معنايش اين است که خداوند به بنده اش وحي کرد هم آهنگ نيست.
2. جمله ي « شَدِيدُ الْقُوَى » به طور مطلق متناسب با توصيف خداوند است نه جبرئيل.
3. اين آيات بيان گر اوج قرب پيامبر است و آن چه بيشتر متناسب است با اين جهت شهود الهي است. در عين حال آيات 19 تا 23 سوره تکوير هم مي تواند مرجح تفسير دوم باشد.
13. شوري، آيه ي 51.
14. قصص 29-31.
15. مفردات آيه:
شَاطِئِ: به معناي جانب و ساحل.
الْوَادِي: دره و محل جريان سيلاب.
بُقْعَةِ: قطعه اي از زمين است که در بين زمين هاي اطراف، مشخص است. « مفردات راغب »
16. مجمع البيان، ج 7، ص 251.
17. الميزان، ج 16، ص 31.
18. بقره، آيه ي 115.
19. تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج 7، ص 241.
20. فتح، آيه ي 27.
21. اسراء، آيه ي 60.
22. انفال، آيه ي 43.
23. صافات، آيه ي 102.
24 و 25. بحارالانوار، ج 11، ص 54.
26. الميزان، ج 16، ج 18-77.
27. بحارالانوار، ج 11، ص 55، ح 53.
28. انعام، آيه ي 61.
29. سجده، آيه ي 11.
30. زمر، آيه ي 42.
31. آل عمران، آيات 39-40.
32. الميزان، ج 3، ص 193.
33. همان، ص 196.
34. بحارالانوار، ج 61، ص 53، ح 50.
35. مريم، آيه ي 17.
36. تمثّل از ماده مثل است و مثل در لغت کلمه تشبيه به معناي مشابه و مانند است ( لسان العرب ) از اين جهت به عکس و تصوير، تمثال گفته مي شود و بر اين اساس تمثل به صورت غير در آمدن است.
37. الميزان، ج 4، ص 36-40.
38. بحارالانوار، ج 73، ص 74 و الميزان، ج 14، ص 35.
39. بحارالانوار، ج 6، ص 173.
40. همان، ص 180، ح 8.
41. صدوق، الامالي، ص 631.
42. بحارالانوار، ج 6، ص 201.
43. همان، ج 59، ص 209.
44. همان، ج 18، ص 394، ح 99.
45. فيض کاشاني، تفسير الصافي، ج 5، ص 91.
46. بحارالانوار، ج 18، ص 256، ح 5.
47. همان، ص 260، ح 13.
48. همان، ص 267، ح 29.
49. همان، ص 256، ح 5.
50. نورالثقلين، ج 4، ص 349.
51. بحارالانوار، ج 56، ص 259، ح 30.
عبداللهي، محمود؛ ( 1385 )، وحي در قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب ( مرکز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه ي علميه ي قم )، چاپ دوم