چکيده:
« جزيره ي کيش » از دوران باستان بخشي از قلمرو حکومت هاي ايران بوده و در سياست هاي نظامي و اقتصادي آن جايگاه ويژه اي داشته است. هم زمان با تشکيل حکومت محلي و نيمه مستقل « بني قيصر »، جزيره ي کيش در اوج رونق و شکوفايي بود و بنا به نوشته هاي مورخين متعدد که همگي از آباداني آن سخن گفته اند، نام آن همواره با اسامي ولايات معتبر بغداد، شيراز، بحرين، عمان، هند و چين آورده شده و پيوسته پيشوند « دولت خانه » براي آن استفاده مي شده است. هدف از اين نوشتار بررسي دگرگوني هاي اقتصادي کيش و جايگاه ممتاز آن در تجارت دريايي بنادر و جزاير خليج فارس و درياي عمان و سرزمين هاي پسابندر و فرامرزي پس از انحطاط اميران بني قيصر در سال 626 هـ..ق مي باشد. بر اين اساس اهميت اقتصادي اين حوزه با وجود برخي نوسانات همچنان بالنده و تأثيرگذار ادامه يافته است.واژگان کليدي:
خليج فارس، جزيره ي کيش، سقوط بني قيصر، تحولات اقتصادي.درآمد
دوران شکوفايي جزيره ي کيش از قرن چهارم هـ .ق و پس از زوال اقتصادي بندر تاريخي « سيراف » آغاز گرديد. سياست تبديل کيش به محور بازرگاني خليج فارس در زمان ملک قاورد و توران شاه سلجوقي، اين فرايند را تشديد نمود. کيش تحت حاکميت امراي محلي « بني قيصر » تا سال 583 هـ..ق بخشي از قلمرو حکومت سلاجقه ي کرمان محسوب مي شد. در دوره ي اتابکان فارس، مرکز والي خليج فارس و جزاير و بنادر در کيش قرار داشت. هم زمان با تشکيل امپراتوري مغول، جزيره ي کيش در اوج رونق و شکوفايي بود. ملوک بني قيصر نخست در بندر سيراف به تکاپوهاي بازرگاني مي پرداختند، سپس با مهاجرت به جزيره ي کيش آن را به بندر تجاري خليج فارس تبديل نمودند. امراي بني قيصر با تابعيت و خراج گزاري به حکومت سلاجقه ي کرمان واتابک فارس، فرمانداران جزاير خليج فارس و قسمت دريا محسوب مي شدند. در روزگار اتابک سُنقر سلغوري ( 558- 543 هـ ق ) حکومت سواحل نيز به آنان تفويض شد. بدين ترتيب اميران کيش با حاکميت بر مناطق غربي خليج فارس و جزاير و بنادر آن، به اوج قدرت اقتصادي دست يافتند. جزيره ي کيش تحت تأثير مجموعه عوامل طبيعي، سياسي و تجارت دريايي منطقه اي و فرامنطقه اي، زمينه و توان بالقوه و بالفعل براي تبديل شدن به مرکز ثقل تحولات اقتصادي خليج فارس و درياي عمان را دارا بود. وجود آب آشاميدني، تجارت مرواريد، حضور گسترده ي دريانوردان و بازرگان، موقعيت جغرافيايي خاص و امکان زراعت محدود اين روند را تسهيل نمود.کيش، شهري آباد با ساختمان هاي زيبا و عمارات عالي بود که اطراف آن را باغات فراوان احاطه کرده بود و چند آب انبار بزرگ براي ذخيره سازي آب باران وجود داشت. در پنج بازار بزرگ آن با دکاکين بسيار، کالاهاي گوناگون مبادله مي گشت. مردم به صيد مرواريد مي پرداختند و جميعت زيادي در آن سکونت داشتند. کيش لنگرگاه کشتي هايي بود که از سواحل دوردست بلاد عرب، اقيانوس هند، آسياي شرقي، چين و آفريقاي شرقي با هدف داد و ستد انواع کالا به خليج فارس و درياي عمان مراجعت مي کردند. صيد مرواريد از مشاغل عمده اي بود که به وسيله ي جزيره نشينان انجام مي گرفت. مرکز عمده ي غوص مرواريد، در آب هاي آرام و راکد خليج فارس، بين کيش تا بحرين قرار داشت. زراعت با وجود اينکه همواره عوامل محدودکننده اي چون گرماي فراوان، رطوبت بالا و کمبود آب، آن را با مشکل روبه رو مي ساخت، در کيش انجام مي گرفت که در اين ميان نخلستان ها با توليد انواع خرما حائز اهميت بيشتري بودند. در اطراف خانه هاي ساکنان جزيره باغاتي وجود داشت که در آن درختان نخل، مرکبات و غلات و صيفي جات کشت مي شد. در کيش تاکستان هاي وسيعي نيز وجود داشته است. ماهيگيري نيز به مانند ساير سواحل خليج فارس و درياي عمل بخش لاينفک زندگي مردم کيش بود. جمعيت کيش که در نتيجه ي کثرت حضور بازرگانان و دلالان کالا، از اقصي نقاط جهان گرد آمده بود، نيازمندي ساکنان جزيره را براي تأمين مواد غذايي افزايش مي داد.
در کنار تجار ثروتمند، عمده گروهي از مردم، ضمن خريد کالا از بازرگانان اصلي، با خرده فروشي و انتقال آن به مناطق ساحلي و پسابندر امرار معاش مي نمودند. مجموعه ي گسترده اي از شاهراه هاي اصلي بازرگاني و شبکه ي وسيعي از راه هاي فرعي، کيش را با داخل ايران، پايتخت ايلخاني و ماوراي مرزهاي دولت مغول مرتبط مي ساخت. هرساله کاروان هاي بزرگ با پيمودن بيش از 250 فرسنگ راه در طول 70 روز، مابين جزيره ي کيش و تبريز و سلطانيه در حرکت بودند و کالاهاي گوناگوني چون پارچه هاي گران بها، ادويه جات هند و جنوب شرقي آسيا، مرواريد و ياقوت خليج فارس و مالابار و سيلان، الماس و زمرد هند، شال و منسوجات کشمير، پارچه هاي زربفت و اطلسي شوشتر، موصل، يزد و کرمان، گلاب و عطريات شيراز و اصفهان و انواع ديگر مصنوعات کمياب هند و چين را عرضه مي کردند. در تجارت دريايي کيش، در عصر ايلخاني، طيف وسيعي از بازرگانان و شرکاي خارجي از هندوستان، چين، جنوب شرقي آسيا و آفريقاي شرقي نقش آفرين بودند. از هند فيل، ادويه جات، جواهرات، مرواريد، پارچه هاي زربافت، عاج و مواد غذايي به کيش حمل و سپس به سراسر ايران منتقل مي گشت. کيش از عمده ترين صادرکنندگان اسب اصيل به هندوستان بود که به ويژه در « قهستان » پرورش مي يافت. بازرگانان چيني کالاهاي گوناگون از عطر و گلاب، سنگ هاي قيمتي، خشکبار و صيفي جات و کالاهاي تجملي گران بها را از کيش به مناطق دوردست هند و شرق آسيا منتقل کرده و به فروش مي رساندند. ناوگان بازرگانان ايراني نيز در سراسر سواحل آفريقاي شرقي به داد و ستد عطريات، احجار کريمه، طلا و نقره، عاج آلات و ادويه جات مشغول بودند. مصر نيز از جمله مناطق آفريقايي بود که تجار کيش با آن ارتباط نزديکي داشتند.
کيش در چنين درجه از پيشرفت و رونق تجاري بود که جهانگردان و جغرافيانويسان اين دوران، آنجا را مرکز و اصلي ترين جزاير خليج فارس دانسته اند. در جريان فعاليت هاي عمراني جزيره ي کيش و در برخي از پژوهش هاي باستان شناسي آثاري در سطح جزيره پيدا شده است که اين فعاليت گسترده ي اقتصادي را اثبات مي کند؛ چنانکه گستره ي پستي و بلندي ها و خرابه هاي شهر قديمي « حريره » در جزيره ي کيش حدود 120 هکتار وسعت دارد. اين وسعت نشان مي دهد که روزگاري شهري بزرگ و آباد در اين منطقه وجود داشت و جمعيت کثيري را در خود جاي مي داده است.
تحولات اقتصادي کيش پس از فروپاشي ملوک بني قيصر
سياست توسعه ي ارضي اتابکان سلغوري فارس ( 684-543 هـ ق ) و رقابت تجاري با ملوک هرمز به تدريج به فروپاشي قدرت سياسي اميران بني قيصر منجر گرديد. افزايش توانمندي اقتصادي جزيره ي کيش که در سايه ي تجارت شکوفاي خليج فارس و درياي عمان حاصل گشته بود، موجب گرديد تا اتابکان سلغوري که جزاير فارس را بخشي از سرحدهاي بحري خود مي دانستند، به منظور کسب خراج و ماليات افزون تر، نظارت مستقيم خود را بر آن توسعه دهند (2). رقابت تجاري امراي قيصر با ملوک هرمز که به صورت روزافزون در حال توسعه ي قدرت نظامي و اقتصادي خود بودند، در فروپاشي جزيره ي کيش نقش مهمي داشت. امراي کيش و ملوک هرمز براي دستيابي به راه هاي تجاري و باراندازهاي پرسود قوافل و کشتي هاي بازرگاني همواره در ستيز و رقابت بودند؛ « تا گذر قوافل عراق از ثغر تيز باز فرضه هرمز افتاد، پيوسته ميان ملک قيس و امير هرمز تيغ مناوات مسلول بود و طريق مضافات مسدود (3)». امراي بني قيصر در روزگار حاکميت سلاجقه ي کرمان براي دستيابي به جزيره ي هرمز و اضمحلال رقيب ديرينه، تلاش هاي مضاعفي را انجام دادند و مبالغ هنگفت خراج و حق مقاطعه پيشنهاد گرديد؛ « هر سال صد هزار دينار زر خراجي و پنجاه سر اسب تازي بدهم (4) ». حاکميت ملوک بني قيصر بر جزيره ي کيش در سال 626 هجري، پس از لشکرکشي سيف الدين ابوالنصر هرموزي و به فرمان اتابک سلغوري به پايان رسيد.« روز دوازدهم جمادي دويم سال 626 وارد جزيره شده، دست تطاول را گشوده، پايمردي را فشرده، اهلش را کشته و اموالش را به غارت بردند و ملک السلطان را به قتل آوردند و آفتاب بني قيصر مختفي و شعله اقبالشان منطقي شد (5) ».
امتناع سيف الدين هرمزي از ارسال بخشي از ثروت و غنايم فراوان کيش به دستگاه سلغوري نهايتاً سبب گرديد تا در سال 628 هـ ق اين جزيره و توابع آن مستقيماً به فارس و قلمرو اتابکان اضافه گردد. نام مرکز کيش، « دولت خانه » قرار گرفت و اين عنوان در تمام ادوار حکومت اتابکان پايدار ماند. فتح و الحاق کيش توانمندي اقتصادي فراواني را براي اتابکان فارس به ارمغان آورد. « با اين فتح نامدار رونق بازار عظمت و اقتدار اتابکي يکي بر هزار شد و خزاين بي شماري عايد گرديد و کيش را دولت خانه نام نهاد (6) ».
پس از اين پيروزي درخشان بود که اتابک ابوبکر به لقب « سلطان زمين و دريا » دست يافت (7). سقوط خاندان بني قيصر با وجود آنکه به دوره اي از تمرکز و استقلال سياسي و اداري جزيره ي کيش پايان داد، اما در سايه ي سياست توسعه ي اقتصادي اتابک ابوبکر، بازرگاني دريايي آن رونق مجدد و افزون تري يافت. اتابک بر بسياري از نواحي ساحلي و جزايري، از کيش تا « عمانات » و « بحرين (8) » و « قطيف (9) » استيلاء يافت و بر محدوده ي وسيعي از بندر بصره تا سواحل اقيانوس هند فرمان راند. نام او در پاره اي از بنادر هندوستان در خطبه ها آمد (10). همراه با گسترش قلمرو فارس که زمينه ساز تسلط بيشتر بر راه هاي تجاري و مراکز بازرگاني خليج فارس و درياي عمان بود، برنامه هاي اصلاحي و عمراني متعددي انجام گرفت. در نتيجه فارس و مناطق ساحلي که مرزهاي جنوبي آن را تشکيل مي داد، عصر کاملاً درخشاني را گذرانيد. « اتابک ابوبکر سعد بن زنگي در کار مملکت داري به اندازه اي بيدار بود که به محاسبات کلي و جزيي و اطلاع بر حال رعيت بومي و غريب بايد خود وارسي کند و اگر ديناري اجحاف بر دولت و رعيت بود نهايت مؤاخذه را مي نمود (11)».
« ولايت فارس که از دويست سال باز به واسطه ي محاربات سلاطين شبانکاره با ال بويه و گماشتگان سلجوقيه و قدم سلطان غياث الدين و غيره چون چشم بتان خراب گشته بود به يمن دولت و حسن معدلت او مانند روي عروسان آراسته شد و از اطراف ربع مسکون افاضل و اشراف احرام طواف سر پرده همايون او بسته به عواطف خسروانه و عواطف پادشاهانه اختصاص يافتند (12) ».
به فرمان اتابک ابنيه و آثار عمراني فراوان ساخته شد؛ اراضي کشاورزي مساحي گرديد و به منظور رفع کسري بودجه و پرداخت خراج به ايلخانان، روش نوين در ماليات راهداري مورد استفاده قرار گرفت. بر اين اساس کاروان ها و رمه هاي اسب، شتر، گوسفند و بز و الاغ و گاو مشمول ماليات عشريه گرديدند. اراضي زراعي، باغات ميوه، چاه هاي آب، قنوات و آسياب هاي گندم و آرد نيز از اين قاعده بودند (13). افزايش ماليات هاي راهداري و زراعتي بودجه مورد نياز خزانه سلغوريان را تأمين نمود. اما مي بايستي بار مضاعفي بر گروه هاي تاجري باشد که براي رسيدن به آب هاي خليج فارس و يا بازگشت به ايران مرکزي مجبور به استفاده از دالان هاي فارس بودند.
همچنين فرمان به بررسي قبالات ملکي داده شد و اسنادي که از تاريخ انتقال آن بيش از پنجاه سال مي گذشت، معتبر شناخته شد و در غير اين صورت از جنبه ي اعتبار ساقط بود. بر اين اساس بخش وسيعي از اراضي منطقه ي گرمسيرات يا « جروم » فارس ( مناطق ساحلي و اراضي پست مجاور خليج فارس ) که به رسم اقطاع به افراد مختلف اعطا گرديده بود و از منافع آن چيزي به ديوان اتابکي ارسال نمي گرديد، به نفع دولت ضبط شد: « چون اکثر نواحي گرمسيرات فارس از عمر پدرش و به علت اقطاع به امراي آن اطراف واگذار بود چيزي به ديوان اتابکي نمي رسيد تمامت آن املاک را مسخره گردانيده به صولت قهر پادشاهانه از دست آن ها بيرون کرد (14)».
به گفته ي شبانکاره اي، شيراز در روزگار اتابک سعد بن زنگي « مصر جامع (15) » و مرکزي براي مبادلات تجار از اقصي نقاط جهان بود. هفده محله ي شيراز، داراي نُه دروازه ي کاروان رو بود و بازارهاي آن انواع امتعه را براي فروش عرضه مي داشت: « از چهار سامان عالم از روم و سرنديب و چين و طراز و اندلس و مغرب و عراق و خراسان و دربند و غيرها خراج به فارس آوردندي و گويند چون فارس آبادان بود همه ي عالم آبادان بود و چون فارس بيران شود همه ي عالم بيران گردد (16) ».
مرگ اتابک ابوبکر در سال 659 هـ ق که پس از آن « فارس بي سامان ماند و اين بي ساماني ادامه يافت (17) »؛ فروپاشي حکومت اتابکان فارس در روزگار آبش خاتون که فارس را تا مدت هاي مديد دچار بي نظمي و عدم مرکزيت سياسي کارآمد نمود (18)؛ توسعه ي قدرت نظامي و تجاري دولت دريايي هرمز که از سال 700 هـ ق به بعد مرکز عمده ي داد و ستد دريايي، بارگيري و بار اندازي سفاين تجاري خليج فارس، درياي عمان، اقيانوس هند تا جنوب شرقي آسيا و آفريقاي شرقي شده بود و مقام و منزلت پيشين جزاير و بنادر سيراف، هرمز ساحلي و تيس را در تحولات اقتصادي منطقه به دست آورده بود؛ و سرانجام تصرف کيش، به وسيله ي سپاهيان ايلخاني به فرماندهي سونجاق ( سوغنجاق ) سردار مغول در سال 671 هجري (19)، همه ي اين ها استمرار حيات اقتصادي کيش را متوقف ننمود. زيرا خاندان بازرگان « طيبي » از عوامل موثر تداوم اين فرايند بودند.
شيخ جمال الدين ابراهيم بن محمد بن طيبي،
ملک الاسلام، بزرگِ خاندان طيبي که از سال 629 تا 725 هـ ق بر فارس و جزاير و بنادر خليج فارس و درياي عمان حاکميت تجاري بي رقيبي داشتند، کيش را مرکز فعاليت هاي خود قرار داد و بازرگاني محدوده ي گسترده اي از خليج فارس تا سواحل چين و هند و مالابار را در اختيار گرفت (20). داد و ستد و صادرات مرواريد و اسب هاي گران بها، بخشي از اين تکاپوي اقتصادي بود. هر ساله 1400 رأس اسب به قيمت هر رأس 220 دينار زر سرخ از خليج فارس به هندوستان و ماوراي آن صادر مي شد (21): « در هر سال 1400 سراسب، از خاصه ي ملک اسلام جمال الدين و تجار جزيره ي کيش به معبر بود و نيز چندان که دست دهد از ساير جزاير چون قطيف و لحسا و بحرين و هرمز و قلهات و غير اسب به معبر برند و هر سر اسب را دويست و بيست دينار زر سرخ قيمت معين شده و اگر در راه دريا از اسب ها تلف شود بهاي آن از خزانه پادشاه بدهند (22) ».ملک تقي الدين عبدالرحمن طيبي،
برادر شيخ جمال الدين با داشتن لقب « مرزبان الهند » نقش واسطه اي مهمي در صادرات اسب به هندوستان ايفا مي کرد: « ملک اعظم مرزبان الهند، تقي الدين عبدالرحمن بن محمد الطيبي مدت ها است که وزير و مشير و صاحب تدبير است ». او هر سال هزار و چهارصد سر اسب از خاصه ملک اسلام جمال الدين و تجار کيش به معبر هند بود.به نوشته ي وصاف، خاندان طيبي در خريد و فروش کالاهاي هندي جايگاه نخست را در اختيار داشتند: « چنانکه هر متاع که از اقصاي چين و بلاد هند به معبر هند آرند تا وکلا و گماشتگان او خواهند هيچ خريدار خواستار معامله نتواند بود و چون اموال حاصل شد آن را با جهازات خاصه به جزيره ي کيش آرند (23) ».
ملک الاسلام در سال 694 هـ ق هدايايي چون هزار اسب اخته، مرواريدهاي خوشاب، جامه هاي زربافت و حرير، جواهرات گران مايه، انواع ظروف زرين و سيمين و امتعه ي نادر ديگري را که از اقصي نقاط چين و هند گردآوري نموده بود، به غازان خان تقديم کرد (24).
« بعد از تشريفات ممالک عراق عرب با بصره و واسط در مدت سه سال به سبيل مقاطعه تالي اين مکرمت فرمود و ملک شبانکاره و شيراز و املاک خالصه ديوان در بر و بحر در درجه الثالث بالخير دو ساله به مقاطعه برداشت و از نظر عنايت ايلخاني در مدت دو ماه نوبت سه گانه در چهار سوي مملکت بغداد و شيراز و دولت خانه ي کيش و بحرين تا حدود هندوستان چون فرايض خمس بر درگاه دولت پناه ملک الاسلام جمال الدين ابراهيم بن محمد طيبي موظف شد (25) ».
ملک الاسلام در نتيجه ي تجارت پرسود خليج فارس نقدينگي کلاني در اختيار داشت، چون نواب او مال الاجاره ها را به صورت پيشاپيش مي پرداختند و به ايلخان و خوانين و امراي مغول سوغات و عراضات و تکلفات خاصه تسليم مي گرديد (26).
قسمتي از مال الاجاره ي خاندان طيبي به دولت ايلخاني از طريق پرداخت مستقيم مرواريد منطقه ي کيش صورت مي گرفت.(27)
ملک شيخ عزالدين عبدالعزيز و ملک شمس الدين طيبي، زيدالدين علي عبدالسلام و بخصوص ملک شمس الدين محمد بن مالک از ديگر تجار عمده ي خليج فارس در عصر ايلخانان بودند که در محدوده ي جزيره ي کيش به فعاليت مي پرداختند (28): « در تاريخ سنه ست و سبعين و ست مأيه ملک شمس الدين محمد مالکي که از جمله اهل ثروت بود در فارس، ممالک فارس را به انفراد صاحب مقاطعه شد (29) ».
اقطاع اراضي فراوان و بازرگاني پرسود خليج فارس، خاندان مالکي را در زمره ي مهم ترين تجار منطقه قرار داد که دايره ي فعاليت آنان محدوده ي وسيعي از کيش تا چين و اروپا را دربرمي گرفت: « ملک شمس الدين محمد بن مالک که صاحب مال و مالک و املاک و حرفه تجارت که از حد چين تا اقصاي فرنگستان مال التجاره اش پهن و صيت بزرگيش عالمگير بود و درخدمت سلاطين جاهي رفيع و منزلتي وسيع داشت (30) ».
استمرار روند بالندگي اقتصادي کيش پس از فروپاشي امراي بني قيصر در آثار نويسندگان اين دوران ثبت گرديده است. زکرياي قزويني در سال 674 هـ ق و 56 سال پس از اين رويداد از توسعه ي شهرسازي، ناوگان بزرگ، بازرگانان متعدد و لنگرگاه پر ازدحام و رونق کيش سخن گفته است: « آن جزيره واداشتگاه سفاين هند و فرس و جاي سود و سوداي عرب و عجم است (31) ».
در تاريخ وصاف در سال 697 هـ ق آمده است: « جزيره ي قيس امروز يکي از جزاير بزرگ فارس است. بازرگانان از هند و سند و چين و ترکستان و مصر و شام و قيروان به آنجا وارد مي شوند و کالاهاي خود را عرضه مي دارند (32) ».
صفي الدين بغدادي
متوفي به سال 739 هـ ق نيز کيش را جزيره اي با بساطين وعمارات دلپذير مشاهده نموده که بازرگاناني ثروتمند داشته و کشتي هاي هندوستان در آن لنگر مي انداخته اند (33).حمدالله مستوفي،
در نزهه القلوب که در حدود 741 هـ ق و بيش از يک قرن پس از سقوط سياسي جزيره ي کيش نگاشته است، مي نويسد: « جزايري که از حد سند تا عمان در بحر فارس است از حساب ملک فارس شمرده اند و بزرگ ترين آن به کثرت مردم و نعمت، جزاير « قيس » ( کيش ) و « بحرين » است. حکام قيس در ايام سالف اکثر ولايات ايران به تخصيص تمام ملک فارس را از توابع قيس شمرده اند و قيس را « دولت خانه » خوانده اند. حقوق ديواني آنجا هم اکنون بر دفتر 491300 دينار است و جزاير بحرين، ابرکافان و خارک همه از توابع دولت خانه ي قيس است (34) ».ارتباط تنگاتنگ اداري و بازرگاني با مجمع الجزاير بحرين، نقش مهمي در استمرار حيات اقتصادي کيش ايفاء نمود. توليدات کشاورزي در بحرين به وفور صورت مي گرفت و به ساير نقاط خليج فارس صادر مي گرديد: « بر آن جزيره آب روان و باغستان و ديه ها است و شهرستان آن را « هجر » گفته اند، داخل فارس است و ملک ايران، از ميوه هاي بحرين خرما بيشتر است و از آنجا به بسيار ولايت برند (35) ».
ابن بطوطه
نيز به باغات و اشجار بحرين که به وسيله نهرهاي فراوان مشروب مي گرديد و ميوه هاي انار، ترنج، خرما و پنبه از آن ها به دست مي آمد، اشاره کرده است (36). بحرين در بافت جامه هاي نيکو و پرده هاي پسنديده نيز شهرت داشت. بافندگي بخشي از تلاش معيشتي و صادرات ساکنان اين جزيره بود (37). توسعه ي قلمرو مرتبط با بحرين قابليت اقتصادي آن را افزايش مي داد. به نوشته ي مستوفي، مناطق « لحسا » و « قطيف »، « خط »، « ارز »، « لاره »، « خروق »، « بينونه »، « سابون »، « دارين » و « غابه »، با وجود پاره اي تحرکات مرکزگريزانه، از توابع بحرين بوده اند (38). بحرين نيز به مانند عمان، حلقه ي ارتباطي تجاري ميان سرزمين اصلي ايران، جزيره ي کيش و مناطق جنوبي تنگه ي هرمز بوده است.ابن بطوطه (750 هـ ق) نيز کيش را چنين توصيف نموده است: « کيش در ساحل بحر هند و جزء فارس شمرده مي شود. کيش شهري است بزرگ و نيکو و خانه هاي آن باغ هاي عالي دارد. مردم اين جزيره از اشراف فارس هستند (39) ».
محمد بن عبدالمنعم الحميري
نيز با فاصله ي زماني بيشتر، ضمن اشاره به مرکزيت کيش در تجارت با هند و چين، از رواج توليدات زراعي و دامپروري آن که به ديگر مناطق صادر مي شده، سخن گفته است (40).داده ها و مکشوفات باستان شناختي در مورد نقش اقتصادي کيش
در سال هاي پيش از انقلاب اسلامي، باستان شناسان داخلي و خارجي در جزيره ي کيش به بررسي و کاوش پرداختند. درهمان سال ها باستان شناسي به نام هاميلتون، توسط سازمان عمران کيش مأمور انجام پژوهش هاي باستان شناسي در اين جزيره شد. اين باستان شناس، در يک فصل کاوش و گمانه زني اقدام به جمع آوري و طبقه بندي مجدد سفال ها و آثار سطحي جزيره نمود. کمي بعد باستان شناس ديگري به نام ديويد وايت هاوس که سرپرستي هيأت باستان شناسي بندر سيراف را به عهده داشت، به دعوت هاميلتون به کيش آمد و پس از بررسي سطحي آثار تاريخي و سفال هاي موجود مقاله اي کوتاه راجع به اين آثار در مجله ي ايران به چاپ رساند. در سال 1370 در راستاي پيشبرد برنامه هاي توسعه ي سياحتي جزيره ي کيش و ايجاد جاذبه هاي فرهنگي، تاريخي، سازمان عمران کيش با همکاري سازمان ميراث فرهنگي، قرارداد انجام يک سلسله کاوش هاي باستان شناسي و مرمت بناها و مساجد تاريخي کيش را منعقد کرد. نتايج کاوش هاي باستان شناسي جديد ( سال 1385-1384 ش )، نوشته هاي مورخين عصر ايلخاني در ارتباط با تحولات اقتصادي جزيره ي کيش در دوران حکومت امراي بني قيصر و پس از آن ها را تکميل و تأييد نمود. فضاهاي معماري نمايان شده که در چهار کارگاه کاوش باستان شناسي به مساحت 400 مترمربع انجام پذيرفت، بيانگر استقرار ممتد انسان در سه دوره ي مختلف تاريخي است که قديمي ترين آن، قرن پنجم و ششم و آخرين دوره ي آن اوايل قرن نهم هـ ق هستند. اشياء با ارزش تاريخي و فرهنگي مکشوفه نشانگر غناي فرهنگي و عظمت کيش به عنوان نقطه ي ارتباطي ( منطقه اي و فرامنطقه اي ) و پيوند دهنده ي تمدن مشرق زمين ( هند و چين ) و مغرب زمين بوده است. آثار معماري به دست آمده در اين کاوش ها، بيانگر وجود عمارت هاي عظيم بوده و تزيينات به کار رفته در آن شامل گچ بري، کتيبه و کاشي هاي لعاب دار و منقوش است که به طور عمده در اماکن مهم مذهبي و حکومتي به کار مي رفته و در بقاياي معماري کاوش هاي اخير به وفور مشاهده مي شود. کانال هاي انتقال آب و مخازن ذخيره آب شيرين از مشخصه هاي اصلي معماري اين شهر تاريخي است که بخش عمده اي از کشفيات اخير را شامل مي شود. آب انبارهاي ذخيره ي آب در ابعاد و عمق مختلف از ديگر کشفيات اين بخش است. رشته هاي متعدد قنات از داخل شهر و مجموعه هاي مسکوني عبور کرده و آب هاي سطحي ناشي از بارندگي نيز به مخازن آب هدايت شده و علاوه بر مصرف ساکنان، يکي از منابع درآمد به شمار مي رفته است. ذخيره ي آب شيرين در فصول بارندگي اهميت زيادي داشت و اين امر باعث مي شد که قسمتي از بافت معماري شهر به جمع آوري و انتقال آب هاي ناشي از بارندگي از سطح و طبقات فوقاني به آب انبارها اختصاص يابد. شرايط اقليمي جزيره ي کيش کارشناسان را با کاربردي ترين سبک هاي معماري مواجه ساخته است، تا جايي که حتي آب باران نيز از پشت بام به آب انبارها هدايت مي شده است. آب ذخيره شده براي شرب جمعيت کيش که ميان 1000 تا 2000 نفر در نوسان بود، تأمين آب کشتي هاي عبوري و حتي کشاورزي کفايت مي نمود.جزيره ي کيش در دوره ي ايلخاني داراي يک معماري برون گرا و يک پارچه بوده و از معماري دفاعي و درون گرا در آن نشاني نيست. در تزيين بناها از کاشي معرق، کاشي هاي زرين فام و چليپايي، تزئينات گچبري و مشبک هاي تزييني استفاده شده است. وجود اين نوع تزيينات حاکي از توانمندي اقتصادي ساکنين جزيره ي کيش بوده است.
در کاوش هاي باستان شناسي اخير، مجموعه ي کاملي از کاشي هاي زرين فام کتيبه دار و کاشي هاي کوکبي لعابدار کشف شد. مقدار زيادي از سفال هاي معروف به « سلادن » ( توليد کشور چين ) از کاوش هاي اخير به دست آمده که بيانگر ارتباط گسترده ي جزيره ي کيش از طريق دريا با شرق دور و چين بوده است. از جمله سفالينه هاي چيني در کيش مي توان به سفال هايي با لعاب آبي موسوم به « چينگ بائي » و با لعاب مشهور به « تينگ »، سلادن هاي مزيّن به نقوش برجسته به ويژه ماهي، سبوهاي موسوم به « مارتابان »، قدح و کاسه هاي بزرگ سبز رنگ و کاسه هاي کوچک موسوم به « مارکوپولو » اشاره نمود. مجموعه اي از تنديس هاي سفالي هندي در اشکال سر اسب و نيم تنه نيز در جزيره ي کيش يافت شده است. اين تنديس ها با توجه به ويژگي هاي مذهبي و هنري آن، يا براي تجارت و يا به عنوان هديه توسط تجار و مسافران هندي به کيش منتقل شده است. اين احتمال نيز وجود دارد که بازرگانان هندي که به طور گسترده در جزيره ساکن بودند، مجسمه هاي مزبور را به عنوان الهه و تنديس هاي مقدس، در سفر و در محل اسکان خود به همراه داشته اند. اين يافته نشانگر ارتباط ميان کيش با شبه قاره ي هند است (41).
اين کاوش ها علاوه بر اکتشافات اخير، نشان مي دهد که ساکنان جزيره ي کيش در دوره ي ايلخاني، علاوه بر صيد و تجارت مرواريد و مبادله ي ساير مصنوعات با ديگر سرزمين ها، به توليد نيز اشتغال داشته اند (42). مسجد جامع کيش که در نتيجه ي کاوش هاي باستان شناسي، شناخته شد، علاوه بر محل عبادت، جايگاه تجمع و اسکان پاره وقت تجار بوده و به منزله ي يک حلقه ي واسطه و شناخت، بين دادو ستدگران کشورهاي شرق دور و غرب در عصر ايلخاني عمل مي نموده است (43).
شهر حريره ي جزيره ي کيش قدمتي حدود هزار سال دارد. اين شهر کهن، در شمالي ترين قسمت جزيره قرار دارد. هر چند جزيره ي کيش قبل از آن هم داراي جمعيت انساني بوده است و از نظر زمين شناسي، اين جزيره ميليون ها سال قدمت دارد، اما شهر حريره در حدود قرن چهارم هجري ساخته شده است. بعد از ويراني شهر بندري سيراف در سال 365 هجري، در اثر زلزله، حريره به عنوان قطب تجاري منطقه شناخته شد و در قرن هفتم و مقارن با حکومت اتابکان در فارس، به اوج رونق رسيد. از آنجا که خليج فارس بخش مرکزي جاده ي ابريشم محسوب مي شده و ايلخانان مغول امتياز تجارت آزاد از هند و چين را به ونيزي ها داده بودند، اين مکان براي تجارت و مبادله ي کالا استفاده مي شده است. در حفاري ها، سکه هاي نواحي مختلف دنياي قديم نيز به دست آمده است که نشان دهنده ي نقش واسطه اي کيش در ارتباطات تجاري در آن عصر است.
شهر حريره پس از سقوط بني قيصر، تا اواخر قرن هشتم داراي رونق تجاري بوده و تا اواخر قرن نهم هم فعاليت پررونقي داشته است. عرصه ي شهر حريره مساحتي در حدود 120 هکتار دارد. ساختمان اعياني، حمام، مسجد و مجموعه ي بندرگاه آثاري است که تاکنون در شهر باستاني حريره شناسايي شده است. در حاشيه ي ساحلي شهر حريره، بقاياي معماري، چاه ها و کانال هايي ديده مي شود که در صخره هاي مرجاني، رو به دريا حفر شده اند و ارتباط شهر را با دريا برقرار مي کنند. بعضي از اين کانال ها تا ساختمان هاي شهر ادامه دارند. يک رشته پلکاني از بالاي صخره ها به سمت دريا کنده شده است که مسافران يا باربرها بتوانند به وسيله ي آن به دريا تردد کنند. در آخرين کاوش هاي انجام شده در شهر حريره و اشياي به دست آمده در اين منطقه مشخص شد که جزيره ي کيش، درگذشته مهم ترين منطقه ي تجاري، اداري و حتي گمرکي راه آبي ابريشم يا جاده ي ادويه بوده است. در اين کاوش سکه هاي چيني و ظروف منقش به اژدها و نمادهاي فرهنگي اين کشور کشف شده که مبين تعاملات گسترده ي تجاري با آسياي شرقي است (44).
برآمد:
مقارن با حکومت مغول، حوزه ي خليج فارس و درياي عمان جابجايي آشکاري را در کانون هاي تجاري خود تجربه نمود. بر اين اساس در کنار افول برخي از مراکز عمده ي تجاري پيشين خليج فارس، مراکز بازرگاني تازه اي پا به عرصه ي تحولات بازرگاني منطقه گذاردند. در نتيجه ي اين تحول، جزاير و بنادري چون قشم، سيراف، ريشهر، خارک، جنابه، سينيز، مهروبان، معشور، عبادان، تيز، بصره و آبله به تدريج به رو به زوال و انحطاط نهادند و به بنادر حاشيه اي و کم اهميت مبدل گشتند. همزمان با تنزل موقعيت اين مراکز، هرمز، بحرين، عمان و بخصوص کيش به عنوان قطب هاي جديد تجاري، پا به عرصه ي فعاليت هاي اقتصادي منطقه نهادند.جابجايي کانون هاي تجاري خليج فارس و درياي عمان در سده هاي 7 و 8 هجري تحت تأثير چندين موج تغيرات صورت پذيرفت. جريان نخست با فروپاشي و رکود بنادر در جنوب و جنوب غربي ايران، بخصوص بندر سيراف آغاز شد؛ دومين موج منفي، بنادر سواحل درياي عمان در جنوب شرقي را در برگرفت و سومين جريان با انتقال مرکزيت اقتصادي از هرمز ساحلي و آغاز روند اضمحلال آن بروز نمود. چهارمين مرحله از اين فرايند، دگرديسي، بازسازي و احياء اقتصادي جزيره ي کيش در دوران امراي بني قيصر و پس از آنان مي باشد. حاکميت بر مناطق کليدي اقتصادي در شمال و نيمه ي جنوبي خليج فارس، موقعيت خاص طبيعي که اين کانون اقتصادي را همچون مرکزي بر سر راه هاي عمده ي بازرگاني دريايي قرار مي داد، حضور طيف گسترده ي دريانوردان و بازرگانان از مليت هاي گوناگون، مهاجرت نيروي انساني و سرمايه به کيش، توانمندي در بخش ناوگان نظامي و دريايي، سياست تسامح، تساهل و تسهيل امور حاکمان کيش و هرمز براي جذب و سرمايه گذاري بازرگانان داخلي و خارجي و انتخاب کيش به وسيله ي خاندان هاي بازرگان عمده، چون « طيبي » و « مالکي » براي تجارت منطقه اي و فرامنطقه اي، وجود آب آشاميدني، امکان کشت محصولات زراعي، صيد مرواريد و داد و ستد گسترده ي انواع کالا با اقصي نقاط جهان سبب گرديد تا جزيره ي کيش حتي پس از فروپاشي حکومت بني قيصر نيز با حفظ شکوفايي خود، همچنان به عنوان يکي از مناطق کليدي تجارت در تحولات اقتصادي خليج فارس و درياي عمان نقش آفرين باقي بماند.
پينوشتها:
1. عضو هيئت علمي دانشگاه اروميه
2. خبيصي، محمدابراهيم:
سلجوقيان و غز در کرمان، به اهتمام محمدابراهيم باستاني پاريزي، تهران: انتشارات طهوري، 1343، ص 80.
3. همان، ص 182.
4. فسايي، ميرزاحسن:
فارسنامه ناصري، به اهتمام منصور رستگار فسايي، جلد1، تهران: انتشارات اميرکبير، 1382، ص 261.
5. خبيصي، پيشين، ص 182.
6. فسايي، ص 262.
7. همانجا.
8. همانجا.
9. زرکوب شيرازي، معين الدين:
شيرازنامه، به اهتمام اسماعيل واعظ جوادي، تهران: بنياد فرهنگ ايران، ص 80.
10. بهرامي، اکرم:
تاريخ ايران از ظهور اسلام تا سقوط بغداد، تهران، دانشگاه تربيت معلم، 1356، ص 582.
11. فسايي، پيشين، ص 257.
12. وصاف، شهاب الدين عبدالله بن عزالدين:
تحرير تاريخ وصاف، به اهتمام و نگارش عبدالمحمد آيتي، تهران: پژوهشگاه تحقيقات فرهنگي، 1372، ص 94.
13. همان، ص 94.
14. فسايي، پيشين، ص 259.
15. شبانکاره اي، محمد بن علي بن محمد:
مجمع الانساب، به اهتمام ميرهاشم محدث، تهران: اميرکبير، 1376، ص 184.
16. همداني، محمد بن محمود:
عجايب نامه، به اهتمام جعفر مدرس صادقي، تهران: نشر مرکز، 1375، ص 278.
17. وصاف، پيشين، ص 105.
18. همداني، خواجه رشيدالدين فضل الله:
جامع التواريخ، به اهتمام محمدتقي دانش پژوه و محمد مددي زنجاني، جلد اول، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1338، ص 645.
19. فسايي، پيشين، ص 268.
20. زرکوب شيرازي، صص 101-99.
21. بهرامي، پيشين، ص 302.
22. فسايي، پيشين، ص 256.
23. وصاف، پيشين، ص 173.
24. همانجا.
25. لمبتون، آن:
تداوم و تحول در تاريخ ميانه ايران، يعقوب آژند، تهران: نشرني، 1372، ص 366.
26. فسايي، پيشين، ص 284.
27. لمبتون، پيشين، صص 346-336.
28. فسايي، پيشين، ص 269.
29. حافظ ابرو، عبدالله بن لطف الله:
جغرافياي تاريخي حافظ ابرو، به اهتمام صادق سجادي، جلد دوم، تهران: ميراث مکتوب، 1375، ص 178.
30- فسايي، پيشين، ص 269
31. قزويني، زکريا بن محمد بن محمود:
آثارالبلاد و اخبار العباد، به اهتمام محمد شاه مرادي، تهران: دانشگاه تهران، 1371، ص 316.
32. وصاف، پيشين، ص 100.
33. البغدادي، صفي الدين عبدالمومن بن عبدالحق:
مراصد الاطلاع علي اسماء الامکنه و البقاع، بيروت: دارالجيل، جلد3، 1412، ص 1139.
34. قزويني، حمدالله مستوفي:
نزهة القلوب، به اهتمام گاي لسترنج، ليدن هلند، 1913، ص 136.
35. همان، ص 137.
36. ابن بطوطه:
سفرنامه، ترجمه ي محمدعلي موحد، جلد اول، تهران: ترجمه و نشر کتاب، 1359، ص 307.
37. همداني، محمد بن محمود،
عجايب نامه، به اهتمام جعفر مدرس صادقي، تهران، نشرمرکز، 1375، ص 418.
38. قزويني، پيشين، ص 137.
39. ابن بطوطه: پيشين، ص 306.
40. الحميري، محمد بن عبدالمنعم:
الروض المطار في خبر القطار، به اهتمام احسان عباس، بيروت: مکتبه لبنان، 1984، ص 344.
41. موسوي، محمود:
کاوش هاي باستان شناسي در شهر تاريخي حريره جزيره کيش، گزارش هاي باستان شناسي1، تهران: سازمان ميراث فرهنگي کشور، 1376، صص 222-223.
42. لک پور، سيمين:
کاوش شهر تاريخي حريره جزيره کيش، گزارش منتشر نشده ي سازمان ميراث فرهنگي ايران، کدشناسايي( 5-/-16-1384 )، 1385، صص 17- 2.
43. خبرگزاري ميراث فرهنگي ايران: « کاوش هاي باستان شناسي منجر به کفش مسجد جامع کيش شد »، 1388/09/04، ص 1.
44- خبرگزاري ميراث فرهنگي ايران: کيش مهم ترين منطقه راه آبي ابريشم بوده است، 1390/10/19، ص1.
سفرنامه، ترجمه ي محمدعلي موحد، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، جلد اول، 1359.
2. الحميري، محمد بن عبدالمنعم:
الروض المعطار في خبر القطار، به اهتمام احسان عباس، بيروت: 1984، مکتبه لبنان.
3. البغدادي، صفي الدين عبدالمومن بن عبدالحق:
مراصد الاطلاع علي اسماء الامکنه و البقاع، بيروت: دارالجيل.1412.
4. القاشاني، ابوالقاسم عبدالله بن محمد:
تاريخ اولجايتو، به اهتمام مهين همبلي، تهران: ترجمه و نشر کتاب، 1348.
5. بهرامي، اکرم:
تاريخ ايران از ظهور اسلام تا سقوط بغداد، تهران: دانشگاه تربيت معلم، 1356.
6. حافظ ابرو:
جغرافياي تاريخي حافظ ابرو، به اهتمام صادق سجادي، ج2، تهران: ميراث مکتوب، 1375.
7. خبرگزاري ميراث فرهنگي ايران،
« کاوش هاي باستان شناسي منجر به کشف مسجد جامع کيش شد »، آذر 1388.
8. خبرگزاري ميراث فرهنگي ايران،
« کيش مهم ترين منطقه راه آبي ابريشم » بوده است، آبان 1390.
9. خبيصي، محمدابراهيم:
سلجوقيان و غز در کرمان، محمدابراهيم باستاني پاريزي، تهران: انتشارات طهوري، 1343.
10. زرکوب شيرازي، معين الدين:
شيرازنامه، به اهتمام اسماعيل واعظ جوادي، تهران: بنياد فرهنگ ايران.
11. شبانکاره اي، محمد بن علي بن محمد:
مجمع الانساب، به اهتمام ميرهاشم محدث، تهران: اميرکبير، 1376.
12. فسايي، ميرزاحسن:
فارسنامه ناصري، به اهتمام منصور رستگار فسايي، ج1، تهران: اميرکبير، 1382.
13. فضل الله شيرازي، شهاب الدين عبدالله بن عزالدين:
تاريخ وصاف الحضره، تهران، ابن سينا، 1338.
14. فضل الله همداني، خواجه رشيدالدين:
جامع التواريخ، به اهتمام محمدتقي دانش پژوه و محمد مددي زنجاني، ج1، تهران: ترجمه و نشر کتاب، 1338.
15. قزويني، زکريا بن محمد بن محمود:
آثارالبلاد و اخبار العباد، به اهتمام محمد شاهمرادي، تهران، دانشگاه تهران: 1371.
16. لک پور، سيمين:
کاوش شهرتاريخي حريره جزيره کيش، گزارش منتشر نشده، سازمان ميراث فرهنگي ايران، کد شناسايي 5-/-16، 1385.
17. لمبتون، آن:
تداوم و تحول در تاريخ ميانه، يعقوب آژند، تهران: نشرني، 1372.
18. موسوي، محمود: کاوش هاي باستان شناسي در شهر تاريخي حريره جزيره کيش، گزارش هاي باستان شناسي(1)، تهران: سازمان ميراث فرهنگي کشور، 1376.
19. وصاف، شهاب الدين عبدالله بن عزالدين:
تحرير تاريخ وصاف به اهتمام و نگارش عبدالمحمد آيتي، تهران: پژوهشگاه تحقيقات فرهنگي، 1372.
20. همداني، محمد بن محمود:
عجايب نامه، به اهتمام جعفر مدرس صادقي، تهران: نشرمرکز، 1375.
منبع مقاله :
خيرانديش، دکترعبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ (1391)، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر پنجم)، ( بي م )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول