« سيف صفار » در کرانه ي شمالي خليج فارس

در سده هاي نخستين هجري، سواحل شمالي خليج فارس مشهور به « سيف » ها، هر کدام داراي قلمرو معيني بودند. جغرافي نويسان اسلامي قرون اوليه ي هجري با معرفي نام هاي اين « سيف »ها، در واقع حوزه ي جغرافيايي آن ها را
يکشنبه، 24 اسفند 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
« سيف صفار » در کرانه ي شمالي خليج فارس
 « سيف صفار » در کرانه ي شمالي خليج فارس

 

نويسنده: مهدي فتوّت (1)




 

چکيده

در سده هاي نخستين هجري، سواحل شمالي خليج فارس مشهور به « سيف » ها، هر کدام داراي قلمرو معيني بودند. جغرافي نويسان اسلامي قرون اوليه ي هجري با معرفي نام هاي اين « سيف »ها، در واقع حوزه ي جغرافيايي آن ها را مشخص کرده اند. با وجود اين، حد و مرز جغرافيايي يکي از « سيف » ها يعني « سيف صفار » که اکنون جزو سواحل استان بوشهر به حساب مي آيد، چندان روشن نيست. در آن روزگاران سواحل کنوني استان بوشهر جزو« کوره ي اردشير » ( بخش بزرگي از استان فارس کنوني ) محسوب مي شد.
اين مقاله بر آن است تا بر اساس منابع جغرافيايي قرون نخستين هجري و نيز آخرين يافته هاي باستان شناسي و تحقيقات اخير پژوهشگران و کارشناسان تاريخ، به شناسايي دقيق تري از قلمرو جغرافيايي « سيف صفار » دست يابد.

واژگان کليدي:

سيف( ساحل )، بوشهر، صفار، صفاره.

درآمد

در سده هاي نخستين اسلامي، کرانه هاي شمالي خليج فارس، به ويژه از سواحل هرمزگان و بوشهر کنوني و از آن جا به خوزستان و عراق، از جمله نقاط استراتژيک تجاري براي شريان هاي حياتي اقتصاد امپراتوري هاي اموي و بعدها عباسي و دولت هاي وابسته به آن به شمار مي رفت. اين سواحل که در آن روزگاران به « سيف » اشتهار داشتند، در بنادر بزرگ و فعال خود، پذيراي کشتي هاي غول پيکر تجاري چيني و هندي و آفريقايي بودند. کالاها و محموله هاي گران قيمت اين کشتي ها پس از عبور از شهرک هاي پس کرانه اي بنادر، در ايران و سرزمين هاي اسلامي و حتي دورتر از آن در قلمرو آسيايي و اروپايي امپراتوري روم شرقي مشتريان و خواهان زيادي داشت. بديهي بود که جريان منظم و پر جنب و جوش حمل و نقل دريايي به سواحل شمالي خليج فارس و از آن جا به داخله ي سرزمين هاي اسلامي سبب توليد شاهراه هاي ترانزيتي و رونق شهرهاي پرجمعيت و آبادي هاي مسير اين راه هاي تجاري گردد. جغرافي نويسان اسلامي قرون اوليه ي هجري با معرفي نام هاي هر کدام از اين سواحل يا همان « سيف ها »، که به آن مشهور بودند، در واقع قلمرو و حوزه ي جغرايايي آن ها را مشخص کرده اند. با وجود اين، حد و مرز گستره ي جغرافيايي يکي از اين سيف ها يعني « سيف صفار » که اکنون جزو سواحل استان بوشهر به حساب مي آيد، چندان روشن نيست. در آن روزگاران، سواحل کنوني بوشهر جزو ايالت فارس محسوب مي شد. خلفاي اسلامي، تقسيم ايالت فارس را به پنج ولايت بزرگ که هر کدام يک « کوره » يا « خُره » ناميده مي شد (2)، از پادشاهان ساساني به ارث بردند. در واقع سواحل بوشهر کنوني از جمله « سيف صفار » جزو کوره ي « اردشير خُره » ( با مرکزيت يا کرسي شيراز ) بود.

سواحل استان بوشهر در قرون نخستين هجري

لسترنج

بر پايه ي منابع جغرافي نويسان قرون اوليه ي اسلامي، در فصل هفدهم کتابش ( ايالت فارس )، با دقت به معرفي کرانه ي ايراني خليج فارس از جنوب به شمال پرداخته است (3).
ابتدا بايد ديد که سواحل ايراني خليج فارس (سواحل کوره ي اردشير )، در قرون اوليه ي هجري با چه تقسيمات و حوزه ها و نام هايي شناخته مي شدند:
قسمت هاي ساحلي « کوره ي اردشير خُره » را «سيف »، يعني « کناره »، مي گفتند. ايالت مزبور در ساحل خليج فارس سه سيف داشت که همه ي آن ها در منطقه ي گرمسير واقع بود. يکي « سيف عماره » در خاور جزيره ي « قيس » [« کيش » امروزي، اکنون جزو استان هرمزگان است ] و ديگر « سيف زهير » در ساحل جنوبي « ايراهستان » [شهرکي در جنوب غربي « جويم » در لار ] و حوالي « سيراف »، و بالاخره « سيف مظفر » در شمال « نجيرم » [ در نزديکي شمال دهانه ي رود سکان (مُند )، بندر « زيارت » دشتي؟!]. « عماره » و « زهير » و « مظفر » سه عشيره ي عرب بودند که از آن طرف [ سواحل جنوبي ] خليج فارس به سواحل شمالي کوچ کرده و در اين قسمت فارس مسکن گزيده بودند (4).

سيف ها

اصطخري( متوفي 346 هـ ق ) از اولين جغرافي نويسان اسلامي، ضمن معرفي اصل و نسب رؤساي اين سه سيف و محدوده ي قلمرو آنان، از سيف ديگري به نام « صفار » نيز ياد مي کند و مي نويسد:
« آل عماره »- کي ايشان را جلندي خوانند، ايشان را مملکتي فراخ و ولايتي تام و قلعه هاي استوار است بر کنار دريا در حد [تا مرز] کرمان. « بني الصفار » هم از آل جلندي باشند و کي « سيف بني الصفار » به ايشان باز خوانند [ بني صفار به آل عماره منسوبند ] اين ها کي ياد کرديم از قدماي ملوک پارس باشند. و « آل ابوزهير » کي « سيف بني زهير » به وي بازخوانند، از فرزندان سامه بن لوي پادشاهان شمشيرند. مظفر بن جعفر [ بن ابي زهير، معاصر هارون 193-170 هـ ق و مأمون عباسي 218-198 هـ ق ] « ملک دستقان » [«دشتقان » در حوالي « برازجان » کنوني] او دارد و خداوند شمشير است و از حد « جنّابه » تا « نجيرم » او راست » (5).
با اين تفصيل در سواحل ايراني خليج فارس، از جنوب به شمال، از جزيره ي قشم و بندرعباس کنوني تا گناوه در استان بوشهر، در قرون اوليه در« کوره ي اردشير »، به واقع چهار سيف يا چهار حوزه ي ساحلي وجود داشته است:
« سيف عماره »: در شمال جزيره ي کيش؛ به عبارتي در حاشيه ي جنوبي ساحل هرمزگان.
« سيف زهير »: در ساحل جنوبي ايراهستان در لار و اطراف بندر سيراف و ( بندر طاهري )، تا نجيرم ( بندر زيارت نزديک دهانه ي رود مند ) در جنوب استان بوشهر کنوني، حدوداً به طول سيصد کيلومتر.
« سيف مظفر »: از نجيرم (نزديک ساحل غربي دهانه ي رودمند) تا بندر گناوه در شمال استان بوشهر کنوني، حدوداً به طول دويست کيلومتر.
« سيف صفار »ا « صفاره »: که رؤساي آن ظاهراً ريشه ي نسبي با آل عماره داشتند و احتمالاً شامل منطقه اي بين بندر بوشهر به سمت شمال تا رود « حله ي » کنوني و حاشيه ي شمال و غرب برازجان مي شده است.
از اين سه يا چهار حوزه ي ساحلي کوره ي اردشير، جز سيف عماره، بقيه اکنون جزو کناره هاي استان بوشهر هستند.
از آنجا که جغرافي نويسان اسلامي سيف صفار را در بين سيف مظفر مطرح کرده اند، پس بايد نخست سيف مظفر و نقاط مهم آن را روشن تر شناسايي کرد.

سيف مظفر

پس از « سيف زهير »، اندکي بالاتر به سمت شمال و پس از دلتاي مند در خور « زيارت » دشتي، « سيف مظفر » قرارداشت. نقطه ي آغازين سيف مظفر از جنوب به شمال، بندر « نجيرم » بود. سيف مظفر از نجيرم در جنوب تا گناوه در شمال به طول دويست کيلومتر ادامه داشت.

اصطخري،

متوفي 346 هـ ق، سيف مظفر را به عنوان ( زبانه ي ) يکپارچه اي که از گناوه در شمال تا نجيرم در جنوب کشيده شده است، نشان مي دهد: « و از آنجا [ سينيز ] ساحل دريا به نجيرم کشد و اين زبانه ميان جنابه و نجيرم باشد » (6).
سپس در جاي ديگر، محدوده ي سيف مظفر را دقيق تر ارائه مي دهد: « و آل ابوزهير کي سيف بني زهير به وي بازخوانند. مظفر بن جعفر[ در سيف مظفر و معاصر هارون و مأمون عباسي ] ملک دستقان [ دشتستان، حوالي برازجان کنوني، هفتاد کيلومتري شمال شرق بندر بوشهر ] او دارد و خداوند شمشير است و از حد جنابه تا نجيرم او راست ». (7)

ابن حوقل

در سفرنامه اش ( تأليف 367 هـ ق ) در وصف درياي فارس تقريباً همانند اصطخري محدوده ي ساحلي گناوه تا نجيرم را به صورت يک حوزه ي ساحلي مشخص کرده است: در اين کرانه ها در پيشاپيش دريا ميان جنابه و نجيرم، ديه ها و کشتزارهايي و نيز مساکن پراکنده ي بسيار گرم وجود دارد (8).
اما مهم ترين نقاط سيف مظفر عبارت بودند از: « نجيرم » (به احتمال زياد همان «زيارت» ساحلي واقع در ساحل غربي رود « مند » شهرستان دشتي در 133 کيلومتري جنوب بندر بوشهر ) (9)؛ « توج » ( توز يا توّج، يا همان « زيراه »، مجموعه روستاهاي نزديک محل تلاقي دو رود دالکي و شاپور، 26 کيلومتري شمال غرب برازجان ) (10)؛ « دستقان » ( دشتستان، حوالي شمال غرب برازجان؟ )؛ « صفار » ( يا صفاره؟ )، « دشت بارين » و « غندجان » ( بنا به پژوهش مصطفوي در کتاب اقليم پارس، در 6 کيلومتري شمال شرق سرمشهد، يعني سي کيلومتري غرب قصبه ي «جره» کازرون (11)، و يا بنا به تحقيقات اخير آقاي حسين کيان راد، احتمالاً در حوالي تنگ ارم پشت کوه در شمال شرق برازجان (12) )، « بوشکانات » ( در جنوب غندجان و احتمالاً بخشي از « بوشکان » امروز در منطقه ي پشت کوه شهرستان دشتستان، در 40 کيلومتري شرق اهرم تنگستان )، « ريشهر » ( 13 کيلومتري جنوب بندر بوشهر )، « بوشهر » ( البته در قرون اوليه ي اسلامي به صورت يک روستاي ماهي گيري کوچک ) و « جنابه » ( گناوه، صد و بيست و نه کيلومتري شمال بندر بوشهر ).
از بين شهرها و مناطق يادشده تنها دو نقطه يعني صفار يا صفاره در منابع جغرافيايي قرون اوليه گاه به عنوان سيف ( ساحل ) و گاه به عنوان شهر مطرح شده اند.

سيف بني الصفار و دشتقان

الف: دستقان(دشتقان)

ناحيه ي معروف ديگر در حوزه ي سيف مظفر و در نزديکي توج، دشتقان بود.

لسترنج

مي نويسد: « ناحيه ي دشتقان نيز از توابع سيف مظفر به شمار مي آمد و مهم ترين شهر آن ولايت در قرن چهارم [ هجري ] « صفاره » بود » (13). اصطخري( متوفي 346 هـ ق ) دستقان را «دستيقان» و صفاره را قصبه ي آن معرفي مي کند (14). اما ابن حوقل در سفرنامه (تأليف 367 هـ ق)، دستقان را به صورت « رستقان » و به عنوان يکي از شهرهاي اردشير خُره معرفي مي کند و برعکس اصطخري، دستقان را از روستاهاي صفاره آورده است: « و صفاره که روستاي آن رستقان است و توّج قصبه ي توّج » (15). ابن حوقل در جاي ديگر، دستقان را« دشت الرستاق » و بعد از توّج به عنوان ناحيه اي از گرمسيرات فارس معرفي کرده است (16).

ب: صفار(صفاره)، سيف بني صفار

اصطخري( متوفي 346 هـ ق ) در مبحث ساير نواحي اردشير کوره از شهر صفاره به عنوان « سيف بني الصفار » در کنار ديگر سيف هاي معروف نام مي برد و در واقع به دو گونه از صفاره ياد مي کند:
1. روستا يا شهر صفاره؛ 2. ساحل بني الصفار

روستا يا شهر صفاره:

«بازوان، خوزستان، هرمز، سيف بني الصفار، همجان، کوهکان، کيزرين، حسکان، سيف آل ابي زهير، سيف عُماره به جُلندي بازخوانند، دستيقان- قصبه ي آن صفاره است » (17).

ساحل يا سيف بني الصفار:

اصطخري، رؤساي سيف بني الصفار را از خاندان جلندي معرفي کرده است: «آل عماره- کي ايشان را جلندي خوانند- ايشان را مملکتي فراخ و ولايتي تمام و قلعه هاي استوار است بر کنار دريا، در حد کرمان و بني الصفار هم از آل جلندي باشد و کي سيف بني الصفار به ايشان باز خوانند. اين ها کي ياد کرديم از قدماي ملوک پارس باشند. مظفر بن جعفر [ در سيف مظفر ] ملک دستقان او دارد و خداوندِ شمشير است، و از حد جنّابه تا نجيرم او راست » (18).
اصطخري در جاي ديگر، سيف بني الصفار را به داشتن قلعه هاي متعدد و مستحکم در ايالت فارس مشهور مي داند: « حصارها: در همه ي ولايت پارس به هر جايي حصاري و قلعه اي هست، يکي از ديگر استوارتر، و بيشتر به نواحي سيف بني الصفار باشد، و ما همه را ياد کنيم چنانکه معلوم گردد » (19).
در نقشه ي « صورت فارس » در کتاب جيهاني ( متوفي 365 هـ ق )، صفاره با نام « صعاده » ( به احتمال با غلط سهو املايي ) در جنوب توج و در خشکي نشان داده شده است (20).

ابن حوقل

در سفرنامه ( 367 هـ ق )، در نقشه ي فارس- در متن عربي آن- صفاره را در خشکي، بالاي نجيرم و در هر صورت بين توج و سيراف نشان داده است (21).
***
باتوجه به اظهارات اصطخري، ( متوفي 346 هـ ق ) که از جغرافي نويسان مقدم در قرن چهارم است و نيز جغرافي نويسان پس از وي، مي توان به سه گونه درباره ي دشتقان ( دستقان ) و صفار ( صفاره ) و سيف بني الصفار احتمال داد:
اول: ظاهراً سيف بني الصفار، همان سيف مظفر است. چنانکه اصطخري خصوصاً مي نويسد: مظفر بن جعفر[ رئيس سيف مظفر ] ملک دستقان او دارد و خداوند شمشير است، و از حد جنابه تا نجيرم او راست (22).
دوم: يا اينکه سيف صفار بخشي از سيف مظفر بوده است که شامل محدوده اي از دستقان تا شهرکي به نام صفاره مي شده است. چنانکه لسترنج مي نويسد: ناحيه ي دستقان نيز از توابع سيف مظفر به شمار مي آمد و مهم ترين شهر آن ولايت در قرن چهارم صفاره بود. ظاهراً اين ولايت در نزديکي جنّابه بوده [ ؟! ] ولي محل دقيق شهر صفاره معلوم نيست (23).
لسترنج همچنين در پاورقي آورده است: « دور نيست دستقان با سيف بني الصفار که سابقاً اسم آن را برديم مطابق باشد » (24).
سوم- احتمال ديگر آنکه در گذر زمان و به تدريج، سيف صفار، خود حوزه ي ساحلي نسبتاً مستقلي در وسط سيف طولاني مظفر شده باشد که از حوالي ساحل بندر بوشهر و يا مشخصاً از شرق بوشهر يعني جزيره ي شيف و ساحل رود حلّه ي کنوني به سمت شمال و داخل خشکي تا دستقان ( دشتقان ) و نيز شهرکي به نام صفاره در حوالي شمال غرب برازجان کنوني وسعت داشته است. به گفته ي رائين، شايد نام « شيف » باقي مانده و تحريف شده ي نام « سيف » باشد. شيف در دَه کيلومتري ميانه ي شمال و شرق بندر بوشهر است و دريا در ميانه است. شيف جزو ناحيه ي « انگالي » است. در قديم شيف بندر معتبري بود، ولي اکنون چند خانواري در آن توطن دارند. ظاهراً شيف لهجه اي از سيف ( به کسر اول ) است و شايد اين نام يادگاري از سيف آل مظفر که در همين حدود بوده، باشد و با کاوش باستان شناسان بتوان آثاري از خداوندان سيف به دست آورد (25).
اگر «شيف» تحريف يافته ي «سيف صفار» قرون اوليه باشد، روشن نيست که دقيقاً از چه زماني سيف صفار به شيف تغيير کرده است. ولي اين نکته مسلم است که تا دو قرن بعد، يعني در عصر ايلخانان مغول ( 756-651 هـ ق ) خورِ شيف و نواحي اطراف آن- احتمالاً خور شرق بندر بوشهر منطقه اي نام آشنا و از جمله پايگاه دريايي مهم ايلخانان محسوب مي شده است. تقريباً تنها منبع مهم در دسترس از عهد ايلخانان که براي نخستين بار از خورِ شيف نام برده، کتاب تاريخ وصاف ( تأليف 697 تا 728 هـ ق )، نوشته ي شرف الدين عبدالله بن فضل الله شيرازي متولد 663 هـ ق معروف به وصاف الحضره است.

ابوبکر سعد زنگي

( 658 -623 هـ ق ) از مشهورترين اتابکان فارس که از خراج گذاران مغولان اوليه در ايران بود، در سال 628 هـ ق سواحل خليج فارس، از بصره در شمال تا سواحل هند در جنوب را به تصرف درآورد (26). به نوشته ي تاريخ وصاف، ابوبکر سعد، خور شيف را به عنوان پايگاه دريايي و اعزام نيرو و کشتي براي تصرف کيش ساخته بود: « پس [ ناخدايان اهل کيش طرفدار ابوبکر سعد ] کشتي ها در خور شيف به ساحل گذاشتند. اتابک [ ابوبکر سعد ] از اين واقعه شاد شد و با کشتي هايي که خود مهيا کرده بود و آن کشتي ها که آن ناخدايان واگذار کرده بودند، سپاهي روانه ي کيش ساخت و در روز سه شنبه چهارم محرم سال 628 جزيره [ کيش ] به تصرف اتابک درآمد » (27).
خور شيف در عهد پسر هولاگو يعني اباقا ( 680 -663 هـ ق) نيز همچنان به صورت پايگاه دريايي ايلخانان مورد استفاده قرار مي گرفت: «سونجاق نوئين [ حکمران اعزامي ايلخاني به فارس در سال 671 هـ ق ] رسولاني به بحرين و خورِ « شيف » و ديگر نواحي فرستاد تا سفايني را ترتيب دهند و در خور شيف آماده باشند و خود در جمع آوري سپاه از مغول و مسلمان [ براي تصرف کيش] پرداخت (28).
با اين توضيح و استناد، بعيد نيست شيف و خور شيف در دَه کيلومتري شمال شرق بندر بوشهر در عهد ايلخانان، تمام يا بخشي از سيف صفار قرون اوليه باشد. البته يادآوري مي گردد که در قرون اوليه در سيف بني صفار، شهرکي به نام « صفاره » هم وجود داشته است.

استاد محمدجواد فخرايي

در جهت شناسايي محل دقيق شهر صفاره پژوهش مفصلي نموده اند: « نگارنده ي اين سطور[ فخرايي ] طي تحقيقات مداوم، به اين نتيجه رسيده ام که شهر باستاني صفاره در شمال روستاي امروزي « محمدآباد » ( دهقايد ) از توابع شهرستان دشتستان و در پنج کيلومتري شمال برازجان و در نزديکي [ جنوب ] رودخانه که در محل به رود محمدآباد نيز معروف است، قرار داشته است. در سال 1372 با کشف مجسمه اي از سنگ مرمر، بنا به نظر کارشناسان ميراث فرهنگي به نظر مي رسد که اين مجسمه متعلق به دوره ي حاکميت سلوکيان [ 312 ق.م تا 64 ق.م ] يا اشکانيان [ 248 ق.م تا 224 م] باشد. در سال 1373، طي حفريات و کاوش هاي باستان شناسي محمد يغمايي در همان محل، بقاياي يک قلعه ي بزرگ نظامي ( شبيه استاديوم هاي يوناني- رومي ) در محلي به نام « تل خندق »- در دو کيلومتري شمال برازجان- کشف گرديد و در فاصله ي کمتر از دو کيلومتر در شمال اين قلعه نيز بر روي يک تل نسبتاً بلند، بقاياي يک آتشکده ي زرتشتي و يک محراب در نزديکي آتشکده کشف شد. محوطه ي باستاني شهر صفاره واقع در پنج کيلومتري شمال برازجان و يک کيلومتري شمال روستاي محمدآباد در تاريخ 1380/7/10 به شماره ي 4192 در فهرست آثار ملي کشور به ثبت رسيده [ است ] » (29). مناطق ذکر شده مورد بازديد نگارنده به همراهي استاد فخرايي نيز قرارگرفت (30).
با اين توضيح هم قلمرو مشخص و نسبتاً مستقل سيف بني صفار و هم شهرک صفاره در آن و تفاوت و ارتباط اين دو روشن تر مي شود. در اين صورت جايگاه و محدوده ي جغرافيايي دستقان يا دشتقان نيز مشخص تر مي گردد. بدين ترتيب که هرچند جاي دقيق دستقان قرون اوليه روشن نيست، ولي بنا به قرائن از آن رو که ابن حوقل در سفرنامه ( تأليف 367 هـ ق )، صفاره و روستاي تابعه ي آن رستقان (دستقان) را در کنار توّج ( توج، بيست کيلومتري شرق ساحل دريا ) معرفي کرده است، از طرفي اصطخري ( متوفي 346 هـ ق )، بيشترين دژها و قلعه ها را در سيف بني الصفار مي داند (31)، که اکنون آثار بقايايي از آن ها در حوالي بندر بوشهر و پنج کيلومتري شهر عالي شهر و پنج کيلومتري شمال برازجان وجود دارد، پس به احتمال قوي، دستقان در حوالي شمال برازجان ( مرکز دشتستان کنوني )، در هفتاد کيلومتري شمال شرق بندر بوشهر مي توانسته باشد. همچنين ابن حوقل در جاي ديگر نام «دشت الرستاق» يعني دشت روستاها را براي معرفي دستقان به کار برده است که با حوالي شمال و غرب برازجان کنوني مطابقت مي کند. اصطخري نيز در مبحث ذکر بناهاي فارس، مجدداً « دشت الرستاق » را با نام ديگري يعني « رستاق الرستاق »: جايگاه روستاها، معرفي مي کند که با بخشي از « دالکي »، در بيست و يک کيلومتري شمال برازجان کنوني مطابقت دارد. در هر صورت رستقان يا دستقان يا دشت الرستاق يا رستاق الرستاق، مجموعه روستاهايي بود که در قرون نخستين اسلامي در حوالي شمال و غرب برازجان کنوني- حد فاصل برازجان و دالکي- قرار داشته است و بعيد نيست عنوان رايج « دشتستان » براي معرفي اين منطقه در قرون بعد، حداقل از عهد ايلخانان مغول (32)، در واقع تحريف يافته ي همان رستقان يا دستقان يا دشت الرستاق بوده باشد.

برآمد:

در قرون نخستين اسلامي در کرانه ي شمالي خليج فارس، سيف بني الصفار- در سيف مظفر و نسبتاً مستقل از آن- يک قسمت ساحلي به عرض بيست کيلومتر و طول هشتاد کيلومتر بوده است که احتمالاً از شرق و شمال شرق بندر بوشهر يعني شرق خورِ سلطاني کنوني و به سمت شمال شرق يعني خورِ شيف آغاز شده و در جهت شمال شرق تا خورِ حلّه و حوالي کره بند و از آنجا تا غرب و شمال غرب برازجان و تا نزديکي رود دالکي (هشتاد تا نود کيلومتري شمال شرق بندر بوشهر )، وسعت داشته است.
در نقطه اي از اين سيف بني الصفار، شهر صفاره قرار داشته که احتمالاً آثار کشف شده در تل خندق، در پنج کيلومتري شمال برازجان، متعلق به همين شهرک مي باشد. از طرفي، اساساً از آن رو که « سيف بني الصفار » يک عنوان عام به معناي « ساحل صفار » است و اصطخري نيز سيف بني الصفار را به صورت يک سيف مستقل در کنار ديگر سيف هاي « اردشير خُره » معرفي کرده است، و ابن حوقل نيز دستقان ( دشت الرستاق ) يا رستقان را که يک عنوان خاص بوده است، روستايي از شهرک صفاره قلمداد کرده است، پس به احتمال زياد سيف بني الصفار بخش ساحلي نسبتاً مستقل و وسيعي بوده که از شرق بندر بوشهر تا سواحل غرب شهرستان دشتستان کنوني امتداد داشته است.
به عبارت ديگر:

الف- سيف بني الصفار

در سده هاي هجري نخستين، در کرانه ي شمالي خليج فارس و در بخش ساحلي استان کنوني بوشهر، « سيف مظفر » نواري ساحلي به طول دويست کيلومتر بود که از گناوه در شمال تا نجيرم در جنوب امتداد داشت. در قسمت مرکزي سيف مظفر نيز نوار ساحلي نسبتاً مستقل کوتاه تري به عرض شرقي- غربي حدود بيست کيلومتر و طول جنوبي- شمالي حدود هشتاد کيلومتر به عنوان « سيف بني الصفار » ناميده مي شد که از بندر بوشهر کنوني يا خور شرقي آن به سمت شمال شرق آن يعني خور شيف و تالاب حلّه و از آنجا هفتاد کيلومتر به سمت شمال يعني تا برازجان کنوني و تا رود دالکي حدود بيست کيلومتري شمال غرب برازجان وسعت داشته است. همچنين در شمال شرق سيف بني الصفار و در واقع پنج کيلومتري شمال برازجان کنوني شهرک صفاره قرار داشت. از طرفي در حد فاصل برازجان کنوني و بيست و شش کيلومتري شمال آن يعني دالکي، روستا يا مجموعه روستاهايي به نام رستقان يا دستقان يا دشت الرستاق قرار داشته است.

ب- شهر صفاره

در شمال شرق سيف صفار، شهر باستاني صفاره، بنا به کاوش هاي باستان شناسي در سال 1382، در دو کيلومتري شمال روستاي امروزي « محمدآباد » ( دهقايد ) و در پنج کيلومتري شمال برازجان، مرکز شهرستان دشتستان کنوني واقع بوده است.

ج- دستقان (رستقان)

عنوان « رستقان » يا « دستقان » يا « دشت الرستاق » و يا « رستاق الرستاق » که نام خاص روستا يا مجموعه روستاهايي در غرب و شمال غرب برازجان کنوني، در هفتاد کيلومتري شمال شرق بندر بوشهر واقع در سيف صفار در قرون اوليه ي اسلامي بوده است، در گذر زمان و حداقل تا دو سه قرن بعد يعني تا عصر ايلخانان ( قرن هفتم هجري ) به « دشتستان » تغيير و تحريف يافت و ظاهراً از حدود قرن هفتم هجري عنوان عام تر و با وسعت بيشتر « دشتستان » جايگزين عنوان خاص و محدود « دستقان » قرون نخستين هجري، براي معرفي اين منطقه گرديد.

پي‌نوشت‌ها:

1. دبير تاريخ پايه متوسطه ي آموزش و پرورش شهرستان بوشهر.
2. لسترنج، گي: سرزمين هاي خلافت شرقي، ترجمه ي محمد عرفان، چاپ چهارم، تهران: علمي و فرهنگي، 1373، ص 267.
3. همان جا.
4. همان، صص 277-276.
5. اصطخري، ابواسحاق ابراهيم: مسالک و ممالک، به اهتمام ايرج افشار، چاپ سوم، تهران: علمي و فرهنگي، 1368، صص 23-122.
6. همان، ص36.
7. همان، ص 123.
8. سفرنامه ي ابن حوقل: ترجمه ي جعفر شعار، چاپ دوم، تهران: مؤسسه ي انتشارات اميرکبير، 1366، ص 7.
9. نبي پور، ايرج: کشف بندر گمشده نجيرم، پايگاه اينترنتي آفتاب www.aftab.ir، 28 دي 1384.
10. حسيني فسايي، ميرزا حسن: تاريخ فارسنامه ي ناصري، گفتار دوم، چاپ سنگي، تهران: انتشارات کتابخانه سنايي، بي تا، صص 207-206، و فخرايي، محمدجواد: دشتستان در گذر تاريخ، چاپ اول، شيراز: نويد، 1383، 511-509.
11- مصطفوي، سيد محمد تقي: اقليم پارس، چاپ دوم، تهران: نشر اشاره، 1375، ص 118
12. کيان راد، حسين: «مکان يابي شهر گمشده گندگان در پس کرانه ي خليج فارس»، دانشگاه تهران: ارائه ي مقاله به صورت سخنراني در همايش بين المللي خليج فارس، 24 و 25 آبان1388.
13. لسترنج، پيشين، ص 279.
14. اصطخري، پيشين، ص 100.
15. ابن حوقل، ص 37.
16. همان، ص 55.
17. اصطخري، پيشين، ص 100.
18. اصطخري، همان، صص 123-122.
19. اصطخري، همان، ص 97.
20. جيهاني، ابوالقاسم احمد: اشکال العالم، مترجم عبدالسلام کاتب، تصحيح و توضيح، فيروز منصوري، چاپ اول، تهران: شرکت به نشر مؤسسه ي چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، 1368، ص 250.
21. ابن حوقل، پيشين، ص 35.
22. اصطخري، پيشين، ص 123.
23. لسترنج، پيشين، ص 279.
24. همان جا.
25. رائين، اسماعيل: دريانوردي ايرانيان، ج1، چاپ دوم، تهران: چاپخانه ي زيبا، 1356، صص 84 و 89-90.
26. اقبال آشتياني، عباس: تاريخ مفصل ايران، چاپ سوم تهران: کتابفروشي خيام، 1362، صص 563-561.
27. آيتي، عبدالمحمد: تحرير تاريخ وصاف، چاپ دوم، تهران: مؤسسه ي مطالعات و تحقيقات پژوهشگاه، 1372، ص 104.
28. آيتي، همان، ص 104.
29. فخرايي، محمدجواد: دشتستان در گذر تاريخ، چاپ اول، شيراز: نويد، 1383، صص 82- 80.
30. مشاهدات نگارنده، دوشنبه 1390/1/17.
31. اصطخري، پيشين، ص 97.
32. آيتي: پيشين، صص 116 و 203.

کتابنامه :
1. آيتي، عبدالمحمد:
تحرير تاريخ وصاف، چاپ دوم، تهران: مؤسسه ي مطالعات و تحقيقات پژوهشگاه، 1372.
2. اصطخري، ابواسحاق ابراهيم:
مسالک و ممالک، به اهتمام ايرج افشار، چاپ سوم، تهران: علمي و فرهنگي، 1368.
3. اقبال آشتياني، عباس:
تاريخ مفصل ايران، چاپ سوم، تهران: کتابفروشي خيام، 1362.
4. حسيني فسايي، ميرزاحسن:
تاريخ فارسنامه ي ناصري، گفتار دوم، چاپ سنگي، تهران: انتشارات کتابخانه ي سنايي، بي تا.
5. جيهاني، ابوالقاسم احمد:
اشکال العالم، مترجم عبدالسلام کاتب، تصحيح و توضيح فيروز منصوري، چاپ اول، تهران: شرکت به نشر مؤسسه ي چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي (ع)، 1368.
6. رائين، اسماعيل:
دريانوردي ايرانيان، دو جلد، چاپ دوم، تهران: چاپخانه ي زيبا، 1356.
7. ابن حوقل:
سفرنامه، ترجمه ي جعفر شعار، چاپ دوم، تهران: مؤسسه ي انتشارات اميرکبير، 1366.
8. فخرايي، محمدجواد:
دشتستان درگذر تاريخ، چاپ اول، شيراز: نويد، 1383.
9. کيان راد، حسين:
« مکان يابي شهر گمشده ي گندگان در پس کرانه ي خليج فارس »، دانشگاه تهران: ارائه ي مقاله به صورت سخنراني در همايش بين المللي خليج فارس، 24 و 25 آبان 1388.
10. لسترنج، گي:
سرزمين هاي خلافت شرقي، ترجمه ي محمد عرفان، چاپ چهارم، تهران: علمي و فرهنگي، 1373.
11. مصطفوي، سيدمحمدتقي:
اقليم پارس، چاپ دوم، تهران: نشر اشاره، 1375.
12. نبي پور، ايرج: کشف بندر گمشده نجيرم، www.Aftab.ir، 28 دي 1384.

منبع مقاله :
خيرانديش، دکترعبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي؛ (1391)، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر پنجم)، ( بي م )، تهران: خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط