نويسنده: حميد تنكابني
تيمور، كه مورخان نسب او را به خاندان چنگيز رسانيده اند، پسر اميرترغاي بود. وي در سال 762ه.ق در دستگاه اميرحاجي برلاس در ماوراء النهر به كار اشتغال داشت و به همراه او به خراسان گريخت و اندكي بعد مجدداً به ماوراءالنهر بازگشت و به خدمت تُغلق تيمور، خانِ كاشغر درآمد. وي نيز تيمور را به حكومت شهر كش زادگاه تيمور منصوب كرد. تيمور، اندك اندك، به بسط سلطه ي خود بر ساير نواحي ماوراءالنهر اهتمام ورزيد. وي با خواهر اميرحسين قزغني ازدواج كرد و از آن هنگام لقب گوركان، يعني داماد را يافت. هرچند برخي هم بر اين عقيده اند كه چون تيمور بعدها دختر تغلق تيمور را به عقد خود درآورد، لقب گورگان پيدا كرد. تيمور در خطه ي ماوراءالنهر چندين بار به لشكركشي پرداخت كه در يكي از جنگ هايش، با اميرحسين، به خوارزم حمله برد ولي مغلوب وي شد و به خراسان گريخت. تيمور از خراسان، به سيستان رفت ليكن والي سيستان به حيله بر سر او تاخت و در اين گيرودار تيمور چند زخم برداشت. به روايتي در اين درگيري پاشنه ي پا، دست و شانه تيمور مجروح شد و پاي راستش چنان صدمه ديد كه ديگر هيچ وقت به حال عادي برنگشت و چون همه ي عمر مي لنگيد به همين سبب وي را تيمور لنگ خوانده اند.
پس از چندي، تيمور به خوارزم لشكر كشيد و سرانجام در 781ه.ق آن خطه را ضميمه متصرفات خود نمود. وي در سال 801 نيز هندوستان را فتح كرد. تيمور، از سال هاي 782 تا 785 بارها به خراسان لشكر كشيد. اين حملات به يورش هاي اول و دوم معروف است كه عاقبت هم اين نواحي به تسخير وي درآمدند. پس از يورش سه ساله ي تيمور به خراسان و سپس يورش پنج ساله ي او به نواحي گرگان، مازندران، ري، سلطانيه، شوشتر و شيراز در 796ه.ق به قصد قلعه ي تكريت در بغداد رفت. آنگاه به جانب گرجستان تاخت و در 798ه.ق شهر مسكو را نيز تصرف كرد. وي در 801ه.ق هندوستان را فتح و يورش هفت ساله ي خود را از سمرقند به جانب ايران آغاز كرد. اين سال ها آخرين دوره ي جنگ هاي امير تيمور گوركاني شمرده مي شود.
سرانجام تيمور، در سال 807، در اترار جان سپرد و در سمرقند به خاك سپرده شد. وسعت ممالك تحت سلطه ي تيموري نسبت به چنگيز كمتر بود، ليكن در آن دوران، موضوعِ حاكميت سياسي از اهميت فراواني برخوردار بود لذا وي كمتر قوانين جديدي بنا مي نهاد و صرفاً در اجتماع وضع تازه اي پديد آورد. بدين سان تيمور امپراتوري ترك را نيز وسعت بخشيد.
دوران حكومت او از منظر فرهنگي، تركيبي از مؤلفه هاي حكومت امراي ترك و ايراني و از نظر تشكيلات حكومتي، تركيبي از مردم ترك و چنگيزي و به لحاظ سياسي و مذهبي، آميزه اي از عناصر مغولي و عربي شمرده مي شد (گروسه، 1353، ص 754).
پس از وفات چنگيز، امپراتوري مغول تا مدت ها از صلح داخلي برخوردار بود؛ ولي پس از مرگ تيمور، اميرنشين ترك ماوراء النهر، دستخوش منازعات بين پسران و نوادگان امير تيمور گرديد. سلطان خليل پسر ميرانشاه به عنوان جانشين وي، در سمرقند به تخت سلطنت نشست. اين اقدام، قيام پسرعم هاي او و پسر چهارم تيمور، شاهرخ را كه حاكم خراسان بود به همراه داشت. شاهرخ يكي از بهترين شاهاني است كه بر ايران سلطنت كرده است. او علاوه بر ديانت، تقوا و عدالت، مردي صلح جو، بخشنده و علم دوست بود و خرابي هاي پدر را آباد كرد. خود وي هم شعر مي گفت و هم خوش مي نوشت و بدين سان هرات در عصر او، مركز اجتماع علما و ادبا شد. همسر شاهرخ، گوهرشاد آغا هم آثار نيكو و معروفي، از جمله بناي مسجد گوهرشاد در ارض اقدس ( مشهد ) از خود به جا گذارد.
اوضاع اداري
منابع، به طور مشخص از اوضاع اداري، كشوري و لشكري تيموريان ذكري به ميان نياورده اند، اما از قراين چنين معلوم است كه تغيير اساسي و مهمي در تشكيلات اداري، در مقايسه با دوره ي ايلخاني، داده نشده است. سلطان در رأس امور مملكت قرار داشت و فرماندهي كل قوا نيز برعهده ي وي بود. سلطان از مشاورت مجلس مشاوره ( كنكاش )، مركب از كليه ي مقامات عالي لشكري و كشوري، استفاده مي كرد. تيمور چهار وزير براي ديوان خانه تعيين كرده بود.وزير مملكت و رعيت: كه اهم وظايف او حل و فصل امور كشوري و مردم، رسيدگي به امور ولايات و ماليات و مداخل و مخارج كشوري بود.
وزير سپاه: كه گزارش مخارج سپاه و علوفه و مسائل مربوط به لشكر را به اطلاع سلطان مي رساند.
وزير اموال: كه درواقع اموال غايبي و فوتي و فراري و زكات و باج و خراج را نگهداري مي كرد.
وزير امور سلطنتي: كه بررسي مداخل و مخارج و كليه ي خرج هاي خزانه ي سلطنتي را برعهده داشت. اين افراد به همراه سرحدداران، كه به نام وزير سرحدها و مملكت خالصه ناميده مي شدند و معمولاً تعدادشان سه نفر بود مسائل كشوري و اداري ولايات را رتق و فتق مي نمودند. كليه ي اين افراد زير نظر ديوان بيگي خدمت مي كردند ( تربتي حسيني، 1342، صص 302-304). ولايات و مناطق مختلف كشور، داراي كاركنان حكومتي بود كه به نقل از تيموري، تعداد آنان به سيصد و سيزده نفر مي رسيد ( همان منبع، ص 268). درواقع حكام و امرا ربط بين مناصب وزارت و مقام هاي وزير و بيگلربيگي بودند، بدين معني كه، دستورات صادره از جانب وزير به امير يا حاكم ابلاغ مي شد و توسط بيگلربيگيان در نواحي مختلف كشور به اجرا درمي آمد. شايان ذكر است كه استبداد تيمور و بي اعتنايي او به امور اداري اين امكان را فراهم نكرد تا وزراي بزرگي همانند دوران سلاجقه و مغول بر روي كار بيايند. كساني كه در ايام تيمور عنوان وزارت و يا مشاغل ديواني ديگر را داشتند، اغلب گمنام بودند و در اثر اندك خلافي نيز به قتل مي رسيدند.
مشاغل و مناصب
مشاغل و مناصب مهم قضايي نيز وجود داشت كه صاحب منصبان آن، مستقيماً طرف مشورت ديوانخانه ها و يا ديوان بيگي و گاه شخص سلطان قرار مي گرفتند و امور حقوقي هم، تحت نظارت عاليه ي آنان حل و فصل مي شد. صدرالصدور امور سادات و ارباب اوقاف و كليه ي مسائل حقوقي مملكتي را برعهده داشت و مناصبي نظير قاضي و قاضي احداث نيز تحت نظارت وي انجام مي گرفت ( تربتي حسيني، 1342، ص 304).در عصر تيموريان تشكيلات نظامي و مناصب و درجه هاي لشكري تغييرات بيشتري، نسبت به تشكيلات اداري، داشت. در درجه ي اول، اسامي تركي كاملاً جاي اسامي پيشين را گرفت. في المثل رؤساي افواج دهه، صده و هزاره... به اون باشي و يوزباشي يا مينك باشي ( منك باشي ) ( مين باشي ) تغيير نام يافتند. هر فوج، فرماندهاني به نام « هراول » داشت. اين نكته حائز اهميت است كه در دستگاه تيموريان افرادي به عنوان نايب يا كوتل (بعدها كوتوال ) حضور داشتند كه پس از فوت هر صاحب منصبي و يا حاكم و اميري، بر صدر كار قرار مي گرفتند و از اين روي آنان را منتظر الامارت مي ناميدند ( همان مأخذ ).
منبع مقاله :
تنكابني، حميد، ( 1383)، درآمدي بر ديوان سالاري در ايران، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي