نويسنده: حميد تنكابني
نادر از طايفه كوچك قِرْخْلو از ايل افشار است و افشارها دسته اي از تركمانان اند كه مقارن استيلاي مغول بر تركستان از آن ديار مهاجرت كرده و در آذربايجان متوطن شدند. شاه اسماعيل اول آنان را در ابيورد خراسان مقيم كرد. ايل افشار تابستان را در ابيورد و زمستان را در دستجرد از محال دره گز به سر مي بردند. پدر نادر امام قلي نام داشت. در محرم سال 1100 پسري به نام نذر قلي چشم به جهان گشود كه در طفوليت پدر را از دست داد و در خدمت يكي از رؤساي افشاريه كه در حكومت ابيورد بود به خدمت مشغول شد و دختر او را به زوجيت گرفت و از اين تاريخ قدم در راه ترقي نهاد. شروع اهميت نادر مقارن بود با ايامي كه ملك محمود سيستاني بر خراسان استيلا يافت. نادر از طرف او مأمور دفع ازبكان شد. در اين هنگام شاه طهماسب دوم در فرح آباد مازندران بود و رضاقليخان را مأمور دفع ملك محمود سيستاني كرد. اين دو نفر يعني نادر و رضاقليخان هر دو با او جنگيدند ولي هر دو شكست خوردند. نادر به تهيه ي سپاه پرداخت و عاقبت بر ملك محمود چيره شد. پس از اين فتح، شاه طهماسب نادر را به خدمت خود خواست، نادر با سردار شاه طهماسب به نام فتحعليخان قاجار قوانلو بر سر اكراد خبوشاني به اختلاف افتادند. نادر از طهماسب خواست تا اكراد را ببخشد و از آن پس از طرف شاه طهماسب دوم، لقب طهماسب قلي يعني چاكر طهماسب را پيدا كرد. وي در 1139 مشهد را فتح كرد. پس از آن به فكر سركوبي افاغنه ي ابدالي افتاد و در سال 1141 در كافر قلعه، با الهيار خان حكمران ابدالي هرات جنگ كرد و پس از شكست دادن او، همچنان وي را به حكومت هرات برگزيد. در 1142، در مهماندوست دامغان اشرف غلجايي را شكست داد، و اشرف با عجله به اصفهان برگشت و در آن جا سه هزار تن از بزرگان قزلباش و اعيان صفويه را كشت. طولي نكشيد كه سپاه نادر ( طهماسب قلي خان ) سر رسيد و در جلگه ي مورچه خورت، افاغنه را منهزم كرد و به اصفهان وارد شد. شاه طهماسب هم كه در تهران بود به سرعت خود را به اصفهان رسانيد و پس از چهل روز طهماسب قلي را به دنبال اشرف به طرف شيراز فرستاد. نادر عاقبت سر اشرف را كه از لار به طرف قندهار در حركت بود در بلوچستان بريد و همراه با قطعه الماس گرانبهايي كه در بازو داشت براي شاه طهماسب دوم فرستاد، و فتنه افاغنه به طور كلي برطرف شد.
نادر در اين ميان به دفع عثمانيان پرداخت. از سوي ديگر روس نمايندگاني را به جانب طهماسب فرستاد تا در رشت معاهده اي منعقد كنند و تمام اراضي ايران را كه در جنوب شهر ساليان و نهركُر( كورا ) بود فوراً به ايران بازگرداندند. نادر هم بعداً در 1147 شماخي و داغستان را فتح كرد و در نتيجه ي معاهده ي ديگري اين دو را به ايران بازگرداند. از طرف ديگر حسنعلي بيگ معيرالممالك از جانب شاه طهماسب به پاداش فتح هاي مكرر نادر، تاجي جواهرنشان و سيصد دست خلعت براي سران سپاهش فرستاد و نادر هم به عنوان تشكر پسر خود رضاقلي ميرزا را پيش شاه به اصفهان فرستاد و تقاضا كرد تا يكي از دختران شاه سلطان حسين را به عقد او درآورد و نيابت سلطنت خراسان را به رضاقلي ميرزا واگذارد.
نادر پس از لغو معاهده منعقده بين شاه طهماسب و احمد پاشا كه بر اثر آن تمامي ولايات اطراف ارس به عثماني واگذار شده بود، به اصفهان آمد و در 1145 شاه طهماسب را خلع و طفل شيرخوارش عباس ميرزا را با نام شاه عباس سوم نامزد پادشاهي كرد. سپس شاه طهماسب را محبوس به مشهد پيش رضاقلي ميرزا شاه عباس سوم را به قزوين فرستاد و خود با مقام نيابت سلطنت ابتدا احمد پاشا والي بغداد را منهزم ساخت، سپس قفقاز و داغستان را تسخير كرد و تمامي نواحي شمال غربي را كه از دست رفته بود، دوباره به دست آورد. در سال 1148 در صحراي موقان اردو زد و اعيان و بزرگان و ريش سفيدان ولايات را دعوت كرد و از آنان خواست تا بين طهماسب دوم و عباس ميرزا يكي را به سلطنت انتخاب كنند و آنان نيز نادر را لايق سلطنت دانستند و عاقبت در 24 شوال 1148 با نام نادرشاه تاج سلطنت بر سر گذاشت.
اقدامات نادر پس از تاج گذاري، عبارت بودند از: فتح بحرين، تنبيه بختياري ها، محاصره و فتح قندهار در 1150ه.ق، لشكركشي به هندوستان و جنگ معروف كرنال در 1151 كه منجر به فتح هندوستان شد. نادر سلطنت هند را به محمدشاه واگذار كرد و محمدشاه هم جميع نفايس و خزاين اجدادي را به شاه ايران تقديم داشت. قيمت نفايسي را كه نادر از هند به دست آورد در آن زمان تا 30 ميليون ليره تخمين زده اند و از آن جمله بود تخت طاووس و الماس معروف كوه نور و درياي نور كه درياي نور را به ايران آورد ولي كوه نور را به محمدشاه بخشيد كه عاقبت توسط كمپاني هند شرقي ربوده شد و به ملكه ي انگليس هديه گرديد. نادر به دست خود تاج بر سر محمد شاه گذاشت و سپس به جانب بخارا و خيوه رفت و پس از گرفتن هرات و واگذاري آن به پسر رضاقلي ميرزا يعني شاهرخ به جانب داغستان رفت.
در راه تيري به او اصابت كرد كه موجب تغيير حال بعدي او شد و به همه بدبين گرديد. به فكر اين كه اين عمل به تحريك رضاقلي ميرزا بوده دستور داد كه با كارد دو چشم او را از حدقه درآوردند و از آن به بعد بناي آزار و اذيت را گذاشت. بدين معني كه دستور داد ماليات بخشيده شده به مردم را كه پس از تصرف هندوستان بخشيده بود، به زور از مردم بازپس بگيرند. در 1160 در جنگ با عثماني ها پيروز شد و عهدنامه اي را با آنان منعقد كرد. در همان سال رؤساي قزلباش در فتح آباد خبوشان داخل سراپرده ي نادرشده، او را كشتند.
مدت سلطنت نادر قريب دوازده سال از 1148 تا 1160ه.ق. بود. پايتخت او مشهد و از بناهاي نادر، غير از مولودخانه ي دستگرد كه محل تولدش بود، مقبره ي او در مشهد، نادرآباد در قندهار، مي توان از تعميراتي كه در حرم حضرت رضا (ع) در مشهد كرده و باغ و تالاري كه در قزوين ساخته نام برد. نادر آرزوي ساختن يك نيروي بحريه ي قوي براي ايران را داشت و به همين منظور از جان التن كه بعداً سمت دريابيگي نادر را يافت و براي تجارت به ايران آمده بود، خواست تا در درياي خزر براي ايران كشتي بسازد.
پس از قتل نادر، افاغنه و ازبكان اردوي نادر را غارت كردند و به سركردگي احمدخان ابدالي به قندهار گريختند. عليقلي خان برادرزاده ي نادر به سرعت به مشهد آمد و عده اي را به كلات فرستاد و خزاين نادر را ضبط كرد و رضاقلي ميرزاي نابينا و ساير شاهزادگان را به غير از شاهرخ ميرزا كشت و با لقب عليشاه يا عادلشاه، در 1160 به پادشاهي نشست. برادرش در اصفهان به نام ابراهيم شاه خود را پادشاه خواند، ولي به زودي به حكم برادر كور شد و شاهرخ در 1161 در مشهد پادشاه خوانده شد. در اين بين ميرسيّد محمد دخترزاده شاه سليمان صفوي كه خود را در سلطنت محق مي دانست شاهرخ را دستگير و كور كرد و خود به نام شاه سليمان ثاني در مشهد به پادشاهي نشست. مردم او را پس از 40 روز كور كردند و باز شاهرخ نابينا را سلطان كردند. شاهرخ به همين حال در مشهد اسماً سلطنت داشت. پس از او پسرش نادرميرزا جاي او را گرفت و نادر ميرزا را در 1218 فتحعلي شاه برانداخت و سلسله افشاريه را منقرض كرد ( اقبال آشتياني، 1356، صص 710-733).
منبع مقاله :
تنكابني، حميد، ( 1383)، درآمدي بر ديوان سالاري در ايران، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي