1- علم و علم دوستي در اسلام، محرک و مشوق اوليه ي همه ي جستجوها و کاوش هاي علمي در جامعه ي اسلامي است. اسلام همانند ساير اديان الهي، انسان را موجودي آگاه و آگاهي طلب معرفي مي کند. تعليمات عاليه قرآن براي کسب دانش، مؤيد اين مسئله است. بعضي از آياتي که دال بر اهميت علم اندوزي است عبارتند از: « خدا درجات آن کس را که بخواهد بالا مي برد و بالاتر از هر صاحب دانشي، دانشمندي است (1)، بگو آيا برابرند آنان که مي دانند و آنان که نمي دانند، همانا صاحبان خرد پند مي گيرند (2).
سفارش پيامبر اسلام به جستجوي دانش از گهواره تا گور، يا به دنبال آن رفتن تا اقصا نقاط جهان - چين آن روز - نمونه اي از آن است. امام صادق (عليه السلام) مي فرمود: اگر مردم مي دانستند در فراگرفتن دانش چه اهميتي است به دنبال آن مي رفتند، هر چند به فرورفتن در درياها و ريخته شدن خونشان بود، و باز مي فرمايد: دانشمندترين مردم کسي است که دانش مردم را به دانش خويش بيفزايد و گرانقدترين مردم، عالم ترين آنهاست و کم ارزش ترين آنها، کم دانش ترين آنان است (3). امام رضا (عليه السلام) به نقل از پدران خود از علي (عليه السلام) مي فرمايد: دانش، گمشده ي مؤمن است (4).
اين اصرار فراوان رهبران اسلامي که برگرفته از ارشادات کتاب آسماني، قرآن است ( که تعليم را به همراه تزکيه، هدف انگيزش انبيا قرار داده و قرائت و خواندن را آغازين برنامه ي رسالت معرفي نموده )، سبب شد تا مسلمانان در اندک زماني به قله هاي رفيع دانش اسلامي و حتي دانش هاي زمان خويش در نزد ساير ملت ها دست يابند.
2- براساس اعتقادات شيعه و به گواهي تاريخ، پس از پيامبر اسلام، مسير خلافت چرخشي سريع يافت. علي رغم توصيه ي اکيد پيامبر و با استناد به حادثه ي غدير و نزول آيات صريح و قاطع تبليغ امامت و تتميم رسالت (5)، شد آنچه شد و تاريخ بر آن گواه است. (6) علامه اميني در کتاب الغدير خود و بسياري ديگر چون صاحب کتاب عبقات الانوار با اين مسئله به طور جامع برخورد کرده اند (7). به اعتقاد شيعه، خلافت از مسير اصلي خويش خارج شد و آنان که خلافت را تصاحب کردند، با همه ي وجود سعي در حذف خاندان پيامبر داشتند و در اين زمينه پيروزي ظاهري نيز با آنان بود. به گفته نهج البلاغه ديني که بر پايه ي اعتقاد، ايمان، ايثار و از خودگذشتگي (8) شکل گرفته بود، مجدداً با زمينه چيني ها به حالت اول برگشت. مسير خلافت و سياست به گونه اي رقم خورد که هنوز شصت سال از هجرت پيامبر نگذشته بود، يزيد بعنوان خليفه ي مسلمانان از انکار همه چيز سخن گفت (9). آنگاه حاکمان وقت با تبليغات فراوان و تطميع دوستداران و طرفداران قبيله گرايي، تهديد، تبعيد و تحديد و آزار و شکنجه ي آل بيت پيامبر، سعي در زدودن نام و ياد وارثان اصلي خلافت (10) و امامت نمودند؛ به گونه اي که يکايک امامان شهيد يا مسموم شدند (11).
به گواه تاريخ و به اعتقاد شيعه بدرفتاري با خاندان رسالت و دوستداران آنها، و تبليغات شديد بر عليه آنان سبب شد تا کمتر کسي جرأت اظهار دوستي با آن خاندان را داشته باشد و خلافت و جانشيني رسول خدا در ظاهر و بطور رسمي، در حکومت هاي اموي و عباسي شکل گيرد و چهره ي دين رسمي و دين دولتي همان باشد که آنها بگويند و آهسته آهسته با استفاده از جهل مردم که نتيجه ي ارعاب و تهديد واليان و حاکمان بود، حضور پررنگ امام راستين را از جامعه بزدايند. بني عباس که مدعي برقراري عدالت در برابر ظلم امويان بودند، وقتي به حکومت رسيدند، از آنان بمراتب بدتر شدند و براي حفظ حکومت خويش در اذيت و آزار امامان شيعه و پيروان آنان از هيچ کوششي دريغ نکردند. در عين حال، مضامين ادب شيعي در عصر اموي و عباسي پاسخگويي به افتراهاي مخالفان و شرح مظالم حکام جور و ذکر مصائب و مراثي اهل بيت و دفاع از حقوق ايشان و تفصيل حوادثي چون فاجعه ي طف و حبس و شهادت ائمه (عليهم السلام) و کشتار انقلابيون بني هاشم است (12). وقتي نمودار سِنّي امامان دوازده گانه را ملاحظه مي کنيم، مي بينيم که هرچه به زمان غيبت امام زمان نزديک تر مي شويم، سن و عمر امامان معصوم کوتاهتر مي شود. دوران امامت اين پيشوايان نيز جالب توجه است و نشان مي دهد که بيشترين طول مدت دوران امامت به زمان امام صادق مي رسد ( نمودار 1 ). جالب است که طول مدت امامت افرادي چون علي بن ابيطالب، امام کاظم و امام حسن عسگري نيز که بيشترين است، عمدتاً در انزوا و خانه نشيني، زندان يا پادگان به دور از دسترسي آزاد مردم گذشته است. بني اميه و بني عباس در پنهان داشتن مناقب و فضايل اهل بيت سعي بسيار و امر را بر مردم عادي مشتبه مي کردند. از اين رو طرفداران اهل بيت به ناگزير به مناقب گويي مشغول بودند و مردم را از حقيقت امر و اهميت خاندان رسالت مطلع مي نمودند و خطرها را به جان مي خريدند (13). در ادوار بعدي نيز، شيعيان در محيط تعصب آلود سني مذهبان ناگزير از اعمال تقيه بودند و (14) در اطراف و اکناف امپراطوري بزرگ اسلامي بدنبال پناه مي گشتند، از آن جمله پناهگاه مستحکم ديلميان در شمال ايران بتدريج پناهندگان علوي گريخته از آزار و ستم عباسيان را در خود جاي مي داد (15).
3- خلفاي اموي و عباسي، در لباس جانشينان پيامبر با همه ي وجود در تثبيت موقعيت سياسي خويش مي کوشيدند و سعي داشتند در قبال داشتن قدرت سياسي، با استناد به احاديث موضوعه مشروعيتي براي حکومت خويش کسب کنند. جعل رواياتي چون « به سلطان دشنام ندهيد که او سايه ي خدا بر روي زمين است » و « نبايد ولات را لعن کنيد و اگر خلافي کردند بايد صبر پيشه کنيد »، « کسيکه سلطان خدا را اهانت کند خدا را اهانت کرده است » (16) از اين نمونه است. خلفاي اموي و عباسي براي تثبيت حکومت خويش از هيچ کوششي فروگذار نکردند. آنان در قبال قيام هاي ساير ملت ها اعم از ايرانيان و ترکان اگر کاري از دستشان برنمي آمد به اين بسنده مي کردند که حفظ ظاهر شود و رداي خلافت مسلمين بر تن آنها باقي بماند. آنها با اقتداري که کسب کرده بودند و با انتساب به خاندان پيامبر قيام هاي ديگران و از جمله شيعيان را سرکوب مي کردند. علويان که از ظلم بني اميه به ستوه آمده بودند، در استقرار حکومت بني عباس سعي فراوان کردند. بنو حسن و پيروان آنها در روي کار آوردن آنها سهم فراوان داشتند. اما برخلاف انتظارشان، با بدرفتاري هاي شديد عباسيان مواجه شدند. به گواهي تاريخ، بدرفتاري خلفاي عباسي با علويان و به ويژه امامان شيعه چنان بود که روي بني اميه را سفيد کرد. عباسيان با دسيسه و توطئه، هر که را بر سر راه خود مي ديدند، آشکار يا پنهان از سر راه برمي داشتند و خود به خوشگذراني و بي بند و باري مشغول بودند. آنجا که زورشان به فرمانروايان بپاخاسته نمي رسيد، به داشتن عنوان خليفه اکتفا نموده و آنان را نيز مفتخر به اعطاي لقب مي کردند، ولي حاضر نبودند رداي خلافت و جانشيني پيامبر را از تن بيرون کنند.
4- تبعيض و تحقير ساير ملت ها در دوران حکومت خلفاي اموي و عباسي بشدت رواج داشت. آنان نه تنها به آل علي ستم کردند، بلکه هر يک به نوعي در تحقير ساير ملل و استفاده ي ابزاري از آنان راه افراط پيمودند. ورود عجم به اماکن مقدس همچون مدينه، ممنوع بود. اينکه چگونه با توطئه ي مغيرة بن شعبه، ابولؤلؤ ايراني در مدينه النبي عمر را به قتل مي رساند، مسئله اي است که بايد تحقيق شود و قطعاً نشان از توطئه ي بني اميه براي آمال و اغراض سياسي و قومي آنان دارد (17). اين تبعيض ناروا، در بيداري ديگران و تقويت نهضت شعوبيگري تأثير فراوان داشت. در واقع، شعوبيگري پاسخي به نژادگرايي عربي بني اميه بود. عرب گرايي و آن را مساوي با اسلام دانستن، از طرف بعضي از فرقه هاي اسلامي آن زمان به حدي بود که هنوز هم متعصبين حنبلي مذهب آن را تکرار مي کنند (18). امروز هم عربيت را مساوي اسلام دانستن خالي از مسامحه نيست.
با آنکه بني عباس با حمايت ايرانيان بر سر کار آمدند ( ابومسلم سردار ايراني، سهم بزرگي در پيروزي آنان داشت ) و عباسيان با شعار « الرضا من آل محمد » قدرت را در دست گرفتند، اما پس از استقرار حکومت، شعار خويش را فراموش نموده، با ايرانيان بدرفتاري کردند. نه تنها ابومسلم به دست آنان کشته شد، بلکه وزراي ديگر از آل نوبخت و برمک نيز علي رغم خوش خدمتي آنان به سزاي خويش رسيدند. از آنجا که خلفاي اموي با تحقير غيرعرب اوضاع را در اختيار داشتند، اين سبب شد تا بني عباس در آغاز به ايرانيان رو کنند و از آنان کمک بخواهند. اما آنان هم پس از ستم هاي فراواني که در حق ايرانيان روا داشتند، ناگزير شدند دست به دامن ترک ها شوند، زيرا با شرايطي که پديد آمده بود، نه ايرانيان دل خوشي از خلافت داشتند و نه امراي عباسي به خاطر بدرفتاري خويش مي توانستند به آنان اعتماد کنند (19). ترک هاي آن زمان نيز با توجه به روحيه ي بيابانگردي و تعصب هاي خاص خود، در تحقير و تضعيف دولت عباسي کوشيدند و در مقابل، قدرت را به دست گرفتند.
5- بنظر مي رسد در يک دولت سالم و مردمي مشروعيت و حکومت بايد توأمان باشد. براساس آنچه در قرآن آمده است (20) آنجا که خدا حکومت را به دست پيامبر خويش و جانشينان برحقش مي دهد، مشروعيت و خلافت توأمانند. پس از ماجراي سقيفه و انحراف جريان خلافت، و براساس اعتقادات شيعه غاصبان درصدد مشروع جلوه دادن کار خويش برآمدند و براي اين منظور دست به تأويل و تفسير آيات زدند و در اين مورد حتي برخلاف جمله ي مشهور « حسبنا کتاب الله » بيش از ديگران به نقل متوسل شدند و به جعل حديث بر وفق مراد خويش پرداختند (21). گويند بخاري، محدث بزرگ اهل سنت، مجبور شد از بين 600 هزار حديث فقط بيش از دو هزار آن را انتخاب و به آنها استناد کند (22)، ديگر محدثان نيز به همين روش ادامه دادند. تاريخ نشان مي دهد که خلفا در کنار اين تلاش و کوشش براي مشروع جلوه دادن حکومت خود، امامان شيعه را نيز در حصار و محدوديت قرار مي دادند. آنان يا از صحنه ي سياست و اجتماع به دور نگه داشته شدند يا در زندان و تبعيد به سر بردند و آنجا که خطر جدي تلقي مي شد، مسموم يا مقتول شدند. بگواه تاريخ، امامان شيعه که حفظ و سلامت شريعت را بر حفظ موقعيت خويش ترجيح مي دادند، تلاش و کوشش مي کردند که نهال تازه رسته ي دين را آبياري کنند و آنجا که اصل دين در خطر بود، با نثار خون خويش به احياي آن بپردازند. واقعه ي کربلا نمونه ي اعلاي اين مطلب است. امام چهارم در قالب دعا به گسترش مفاهيم اسلامي مي پردازد ( صحيفه ي سجاديه ). تنها در زمان انتقال قدرت از حکومت اموي به عباسي، مجالي براي امام باقر و بويژه امام صادق (عليهماالسلام) پديد مي آيد تا بتوانند به احياي معارف اسلامي بپردازند و حقايق ديني را در قالب احاديث بيان کنند. تقيه يکي از مسائل مهمي است که نزد فقيهان شيعه صرفاً به دليل حفظ جان در مقابل دشمنان امري لازم و واجب شمرده شده است و فقيهاني چون شيخ صدوق و شيخ مفيد به آن تصريح دارند (23).
6- به اعتقاد شيعه و تاريخ نگاران بي طرف، تاريخ پس از پيامبر برخلاف ميل ايشان رقم خورد و فرزندان رسول خدا در محدوديت شديد و پاره اي از تعاليم اسلامي دستخوش تحريف و تصحيف قرار گرفت. آنان معتقدند اگر به درستي، تاريخ بر وفق مراد پيامبر شکل مي گرفت و به علم نبي و امامان پس از وي عمل مي شد و مسير خلافت و حکومت تغيير نمي يافت، قطعاً وضعيت بگونه اي ديگر بود و در اين خصوص خدا مي داند که چه مي شد! آنان مي گويند اگر حکومت از مسير خود منحرف نمي شد و بشريت از آبشخور علوم امامان شيعه استفاده مي کرد، همچنان که بارقه هاي آن در بعضي از زمان ها زده شد و افرادي چون جابر بن حيان در علم شيعي و افرادي در علوم ديگر ظهور پيدا کردند، قطعاً توفيق علمي و عملي به گونه اي ديگر بود. به اعتقاد آنان نتيجه ي اين عدم توجه اين شد که حتي به قرآن بعنوان قانون اساسي اسلام و منبع ذخاير و سرچشمه ي پرفيض علم الهي توجه لازم نشود و اسرار آن آشکار نگردد. عدم آمادگي مردم نيز دليل ديگري بر اين انحراف شد. به عنوان مثال وقتي علي (عليه السلام) جمله معروف خويش را « از من بپرسيد قبل از اينکه من از ميان شما بروم » (24). را بيان مي دارد. با پاسخي سست و بي پايه مواجه مي شود و چاره اي جز سکوت نمي بيند.
7- تشيع، حاصل علاقه مندي و پيروي از علي و آل اوست. شيعيان معتقدند که مسئله امامت همچون مسئله نبوت يک مسئله اصولي است (25) مردم علي رغم سختگيري ها و تبليغات دولت هاي اموي و عباسي، وقتي حقيقت را مي شنيدند تسليم مي شدند. تبليغات عليه علي و آل او فراوان بود، تا جايي که، دشنام به علي در نماز بعنوان فريضه تلقي مي شد. شدت برخورد با اهل بيت رسول خدا ياوراني را براي آنها به وجود آورد (26). با اين حال مردم آگاه مي دانستند که حق به جانب کيست. شعار واگذاري خلافت به امام رضا در زمان مأمون ظاهراً بخشي از اين خودآگاهي است. صرف نظر از اينکه مأمون در اين قضيه صادق بوده يا حيله ها و ترفندهاي حکومتي بکار برده است، مي تواند حاکي از اين امر باشد که آنها خود مي دانستند که غاصب اند و حق از آن ديگري است. همچنين جور و ستم امويان و عباسيان، مردم را بيشتر به حقانيت و مظلوميت خاندان پيامبر واقف مي کرد. گرايش هاي شيعي در عصر اموي و عباسي به ويژه در بين ايرانيان، حکايت از حق طلبي آنان و خسته شدن از ظلم و ستم حاکمان وقت دارد (27). عبدالله سفّاح ملقب به ابوالعباس، در آغاز کار خود خطبه اي ايراد کرد و اعلام داشت که مي خواهد انتقام خون هايي را بگيرد که امويان از هاشميان ريخته اند (28). او مي گفت: « اکنون که در مقابل حسين (عليه السلام) و کسان وي دويست تن از امويان را کشته ام و هشام بن عبدالملک را در قبال زيد بن علي بسوختم، باکي ندارم که چه وقت مرگم فرارسد » (29). در عين حال، آنان وقتي به قدرت رسيدند، بمراتب بدتر از امويان عمل کردند، با امامان شيعه درآويختند و در تعقيب و آزار آنان فروگذار نکردند. آنها امامان شيعه را از بين بردند و سعي و انتظار داشتند که تاريخ نيز آنها را از ياد ببرد. اما وجود طرفداران مؤمن و علاقه مند به اين خاندان، ياد آنها را زنده کرد. مخالفان نيز از بذل تهمت ها و افتراها و بستن دروغ ها به آنان ابا نکردند. مخالفان شيعه و به ويژه حنبلي ها هنوز هم عبدالله سبا را بعنوان بنيانگذار شيعه مطرح مي کنند (30)، با آنکه محققان شيعي جعلي و افسانه اي بودن اين شخصيت موهوم را اثبات کرده اند (31). دليل عمده اين جعليات توجيه انحراف مسير خلافت و پاسخ به ادعاهاي شيعه مي تواند باشد. گاه اتفاقاتي نيز به ظاهر اين جعليات را تقويت مي کند. مثلاً حضور يهوديان در بغداد و بويژه در محله اي به نام عتيقه که متصل به محله ي کرخ که مرکز شيعيان بود، يکي از آن نمونه هاست. در واقع شيعيان با يهوديان، زندگي مسالمت آميزي داشته اند، به گفته کرمر (32) وجود زيارتگاهي به نام « مشهد المنطقه » که وقف حضرت علي شده بود و نيز حضور آنان در خيابان « درب العون » که احتمالاً به نام عون بن علي بن ابيطالب است و نيز به قدرت رسيدن آل بويه، موجب نزديک شدن يهوديان و شيعيان به يکديگر شد. با افول دولت آل بويه و هجوم به شيعيان، يهوديان نيز در اين منطقه مورد آزار قرار گرفتند. پس از آل بويه، سنيان و بويژه حنابله که سخت از تضعيف خلافت عباسي توسط زمامداران بويهي ناراحت بودند، در تقويت چنين مطالبي کوشيدند.
8- شايد اين گفته که « حقانيت و تسامح توأمانند »، سخني گزاف نباشد. آنجا که عقل حاکم است و منطق، ابزار گفتگو است، طبعاً بيم و هراس از دشمن نيست. شيعه، عقل را جزء اصول خود مي داند. تاريخ نشان مي دهد که فرهيختگان عقل گرا و عقل پسند به آنان علاقه نشان داده اند. توضيح اينکه آن کس که زور مي گويد، سخن درست را برنمي تابد. در مقابل، در اغلب موارد پرخاشگري با عدم حقانيت و مشروعيت توأم است. آنجا که حقيقت است، پرواي اعتراض نيست. زور جايي کاربرد دارد که حقانيت در کار نيست. در فقه شيعه، عقل، يکي از پايه هاي حجيت است. آنان معتقدند به پيروي از قرآن که مي گويد: «بايد سخنان را شنيد و بهترين را انتخاب کرد » (33)، پروايي از شنيدن سخن ديگران نيست. خلفاي عباسي بارها و بارها، و عمدتاً بمنظور تضعيف امامان شيعه، جلسات بحث و مناظره و گفتگو حتي با پيشوايان ساير اديان مي گذاشتند، به اين امت که آنان را مغلوب و شرمنده کنند، اما آنان سربلند و پيروز، نتيجه را به نفع خويش تغيير مي دادند (34). علم خواهي، اختلاط و ارتباط با ساير مذاهب و اديان و بحث و مناظره با آنان، براي پيروان واقعي اسلام امري عادي شده بود. امامان شيعه و بويژه صادقين (عليهماالسلام)، سعي در تربيت افرادي بحّاث و کلامي داشتند و آنان را براي مناظره به اطراف گسيل مي کردند. نمونه ي آن مفضل بن عمرو و هشام در زمان امام صادق (عليه السلام) بود (35). آنان حتي با ماديون زمان خويش، چون ابن ابي العوجاء و ابن مقفع، به خوبي بحث و مناظره مي کردند. طبعاً انجام اين کار جز با داشتن پشتوانه اي فکري قوي ممکن نيست. مباحثات طبّي امام هشتم در حضور پزشکان نامدار آن زمان که به « رسالة الذهبيه » معروف است و گويند براي مأمون تهيه شده بود، نمونه اي از آن است (36). داستان احتجاجات ائمه و پيروان آنها در طول تاريخ، بحث مفصلي در اين باره است. متعصبان اهل سنت که خود را اهل حديث مي دانند، صرفاً و بدون استفاده از عقل در برابر نقل، تابع روايت اند، و از آن جهت شيعيان را که بيش از ديگران به روي نفوذ جريان هاي بيگانه پنجره مي گشودند، متهم مي کنند و تساهل و تسامح حکام آل بويه را به رويکرد شيعي آن نسبت مي دهند (37). مثلاً " کرمر " دليل ديگر موافقت شيعيان به ويژه شيعيان دوازده امامي را با پيروان ديگر مذاهب، اعتقاد به امام زمان مي داند (38). ولي به اعتقاد عموم شيعيان، واقع امر چيز ديگري است و آن انتظار توأم با صبر و حوصله براي برپايي حکومتي جهاني است و از همه مهم تر، حفظ دين در مقابل ستمگراني است که قدرت را به هر وسيله ي ممکن تحصيل مي کنند و براي مبارزه با حق و حق طلبان از هيچ چيز فروگذاري نمي کنند.
9- علم خواهي و دانش طلبي پاره اي از خلفا و توجه به علوم بيگانگان از فارس، ترک، روم و يونان، هم به قصد فراگيري و افزايش علم و اطلاع خود و اطرافيان بود، و هم شايد سرپوشي براي فرار از يک حقيقت برتر و تمسک به واقعيتي فروتر تلقي مي شد. آنان بعضاً مي دانستند که علم واقعي در نزد پيشوايان راستين امامت و جانشينان بر حق پيامبر است و چنانچه کاملاً به حرف آنان گوش دهند، بايد همه چيز را بگذارند و بروند (39). از اين رو براي آنکه بتوانند اين حقيقت بزرگ را تحت الشعاع قرار دهند، به علوم ساير ملل توجه نمودند. تبليغ فرهنگ جاهلي نيز به اعتقاد بعضي ها از اين مقوله بود (40). نهضت ترجمه از اينجا آغاز شد که خلفاي اموي و عباسي براي اطلاع از روند دانش در بين ساير ملل و براي کشورداري و کشورگشايي خود را نيازمند تجارب ديگران دانستند. اقوام مغلوب و تحقير شده توسط اعراب نيز براي رسيدن به موقعيت هاي سياسي و علمي بهتر، از تبليغ و اشاعه ي افکار و عقايد گذشتگان خويش دريغ نکردند. بويژه آنکه آنان از ظلم و ستم دستگاه خلافت و تبهکاري هاي آنان هم خسته و فرسوده شده و منتظر فرصتي بودند تا قدرت را به دست گيرند و حتي مسير خلافت را عوض کنند. اين کار عمدتاً از طريق انتقال فرهنگ ملل ديگر به داخل جامعه اسلامي صورت مي گرفت و در آن فرهنگ يوناني و ايراني تجلي خاص داشت. در اين ميان، ترجمه آثار يوناني از قوت بيشتري برخوردار بود. به " گفته کرمر " بسياري از مسلمانان چنين مي پنداشتند که با رجوع به فرهنگ يوناني به علوم آبا و اجداد خود دست يافته اند (41). به اعتقاد آنان آغاز فلسفه و منطق در مشرق زمين بوده و سپس به غرب و يونان رفته است و احياي آن بمنزله ي احياي آثار شرق باستان شمرده مي شده است.
فشار و حفقان و سختگيري هاي عده اي از خلفا و تشويق و حمايت آنان از مذاهب ضد خردورزي چون اشعري و حنبلي وضعيت را به گونه اي ساخت که بسياري تصور کنند که آنهايي که از مکتب ارسطو و يونان تبعيت مي کنند حاميان و طرفداران عقل اند و کساني که با آنان مخالفند در واقع با عقل و خردورزي مخالفند. در حاليکه تعاليم اسلام، زندگي پيامبر و پاره اي از جانشينان اوليه وي براي خردورزي حرمت فراواني قائل بودند (42). تحريکات خلفا و تعصب نابجاي قشريون سبب شد تا نهضت عقلاني ترجمه بعنوان انسان گرايي اسلامي تفسير شود (43) و آن را نوزايي ديني قلمداد کنند. در عين حال، تحريک و تشويق عده اي از خلفا به امر ترجمه و حمايت از آثار ترجمه شده ي يوناني، موجب بروز مناقشات فراواني در جامعه شد و تقابل عقل و دين را به دنبال داشت. نهضت ترجمه، اگرچه از قرن دوم هجري شروع شده بود، ولي اوج آن به قرون سه و چهار مي رسد و در قرون چهار و پنج دانشمندان بزرگي چون فارابي و ابن سينا به عنوان بزرگترين مبلغان و مروجان فلسفه ي يوناني پا به عرصه ي وجود گذاشتند.
در واقع، دانشمندان اسلامي، تحت تأثير فرهنگ حاکم، قرآن را مهجور گذاشتند و به جاي آن به فرهنگ يونان گرويدند. عده اي که عِرق دين داشتند، سعي در تطبيق يا تأويل برآمدند و آنجا که نتوانستند، بعضي از حقايق ديني را منکر شدند. مي توان چنين تصور کرد و انتظار داشت که مسلمانان اوليه در برخورد با فرهنگ هاي بيگانه مي توانستند رويکردي ديگر داشته باشند. يعني بجاي تسليم محض در برابر پاره اي از فرهنگ هاي غير اسلامي و تبعيت از آن ابتدا به قرآن و تعاليم اسلام مراجعه کنند. مثلاً در مباحث فلسفي، مفاهيم عقلاني و فلسفي را از مبادي اسلامي چون قرآن استخراج و چنانچه کمبودي وجود مي داشت، از مکاتب ديگر به ويژه يونان اخذ کنند. البته چنين نشد و کسي هم متعرض اين قضيه نگرديد (44).
حاصل اين رويکرد، مناقشات شديد و تعصب آلود و تکفير و حتي شکنجه و قتل عده اي از طرفين در طول تاريخ شد. عصر توجه به چنين رويکردي را عصر رنسانس، نوزايي و تمدن برجسته ي اسلامي ناميدند، در حالي که در همين عصر، بيشترين توجه به علوم اسلامي از جمله حديث، فقه و تفسير و مانند آن نيز بود.
10- به اعتقاد جمعي پذيرش علوم عقلاني يونان با کيفيت خاص خود، به نوعي، تعريض به دين و ديانت بود، زيرا تصور مي شد که درک حقيقت براي بشر از دو راه ممکن است: يا از طريق عقلانيت صرف و استمداد از کوشش فکري او يا از طريق عقل و وحي. اما برخوردهاي قشري و متحجر با اين مسئله، چه از طرف دينداران يا مخالفان آنها، نحله ها و مشرب هاي گوناگوني را بوجود آورد و تاريخ را صحنه ي کشاکش و مجادلات نمود که نمونه اي از آن را در مجلدات ارزشمند ماجراي فکر فلسفي در اسلام، نوشته ي استاد دکتر غلامحسين ابراهيمي ديناني مي توان يافت (45). اين گروه معتقدند که توسل و تمسک به علوم يوناني، به نوعي تأکيد بر انسان گرايي « اومانيسم » است که از قديم الايام بوده و همچنان هست و خواهد بود. انسان محوري به معناي کشف واقعيات جهان و درک حقايق، تنها با کمک عقل بشري و به ظاهر بدون توسل به نيروي خارجي است. بيت الغزل تلاش هاي فيلسوفانه ي فلاسفه اين است که انسان خردمند مي خواهد بداند و به حقيقت برسد، اما مهم نيست که به حقيقت برسد يا آن را درنيابد، بلکه صرف تلاش و کوشش فکري او منتهاي آمال و آرزوي فيلسوف است. در حالي که به اعتقاد بسياري به ويژه شيعه امامي، عقلانيت انسان در کنار وحي قرار مي گيرد. آنان به اين حديث تمسک مي کنند که خدا را بر بشر دو حجت است: حجت باطني ( عقل ) و حجت ظاهري ( انبيا ) و هر دو لازم و ملزوم و مکمل يکديگرند. رسيدن به وحي از طريق عقلانيت ميسر است (46) و پذيرش وحي جز با حضور عقل ممکن نيست. روش تأمل فلسفي موجود در مکتب حکماي شيعي، بويژه ثمره ي احاديث امامان شيعه (عليهم السلام) است. (47)
11- در طول تاريخ، نام تشيع و اعتزال، فراوان در کنار هم بکار برده شده اند. اعتقادات پيروان آن دو، اگرچه در بسياري از موارد با هم شباهت دارد، اما اين دو يکي نيستند (48). تاکنون تحقيق جامعي صورت نگرفته است تا معتقدان به تشيع را از پيروان اعتزال مشخص کنند. در متون تاريخي، گاه افرادي که شيعه ي واقعي و از رهبران علمي آن بوده اند، به اعتزال نسبت داده شده اند. مثلاً سيد مرتضي علم الهدي را که از پيشوايان بزرگ تشيع است، گاه معتزلي معرفي مي کنند يا شيخ مفيد را موافق معتزله مي دانند.
اشاراتي چون " اميران آل بويه از تشيع و اعتزال حمايت مي کردند " يا وصف « آنها از علمايي بودند که به خاطر اعتزال و تشيع، به امراي آل بويه نزديک بودند » يا "عضدالدوله ابي عبيدالله کاتب معروف - مرزباني را بخاطر اعتزال و تشيع تجليل مي کرد" (49)، نمونه هايي از اين مطلب است. پيوندها و نقاط اشتراک شيعه و معتزله، بسيار است (50). خطيب بغدادي نيز چنين تصريحاتي دارد (51). او درباره ي يکي از علما مي گويد: کان معتزلياً يتشّيع ( يعني او معتزلي بود که اظهار تشيع مي کرد ) (52). اعتقاد کرمر (53) بر اين است که « تشيع امامي و معتزله کمتر از تشيع زيدي و معتزله به سوي يکديگر کشش داشتند. با اين همه، همکاري اماميه با معتزله امري غير عادي نبود. شماري از معتزله در قرن سوم ق جذب اماميه شده بودند و با خاندان مشهور و شيعي مذهب نوبخت مجالست داشتند. آنها کلام معتزلي را با نظام اعتقادي اماميه در مسائلي از قبيل صفات و عدل الهي و اختيار درهم آميختند. محدثان امامي قم در مخالفت با تمايلات معتزلي خاندان نوبختي از خود واکنش نشان دادند » و کليتي با آنها نظري خصمانه داشت (54). به گفته کرمر معتزلي ها به دو فرقه ي سني و شيعي تقسيم مي شدند که اکثريت شيعيان را جناح پيروان زيديه تشکيل مي دادند (55).
همچنين ريشه يابي در مسئله ي رفض و رافضي و چگونگي انتساب آن به شيعيان از طرف متعصبان اهل سنت، از مسائلي است که بايد مورد کنکاش و تحقيق قرار گيرد. نسبت هايي که گاه به ياران برجسته ي امام معصوم مي دهند، قابل توجه است. به عبارات زير که درباره ي ابان بن تغلب کوفي از شاگردان برجسته ي امام باقر گفته اند توجه کنيد:
« شيعيٌ جلد، ولکنه صدوق، فلنا صدقه و عليه بدعه و قد وثقه احمد بن حنبل و ابن معين و ابوحاتم و واورده ابن عدي و قال: کان غالياً في التشيع و قال السعدي: زائغ مجاهر. فلقايل ان يقول: کيف ساغ توثيق مبتدع و حدالثقه العداله و الاتقان؟ فکيف يکون عدلاً من هو صاحب بدعه؟ و جوابه ان البدعه علي ضربين: فبدعة صغري کغلو التشيع او کالتشيع بلاغلو و لاتحرف و کثير في التابعين و تابعيهم مع الدين و الورع و الصدق. فلوردّ حديث هؤلاء لذهب جمله من الاثار النبويه فهذا مفسده بينه قم بدعه کبري کالرفض الکامل و الغلوفيه و الحط علي ابي بکر و عمر رضي الله عنهما و الدعاء الي ذلک فهذا النوع لايحتج بهم و لاکرامه... و لم يکن ابان تغلب يعرّض للشيخين اصلاً. بل قد يعتقد علياً افضل منهما (56).
او ( ابان بن تغلب ) شيعي زرنگي است وليکن صادق است پس بر ماست که او را تصديق کنيم. اما او اهل بدعت است و احمد بن حنبل و ابن معين و ابوحاتم او را توثيق کرده اند. ابن عدي درباره او گفته است: او در تشيع غلو کرده است. و سعدي درباره او گفته که او « زائغ مجاهر » است پس مي توان گفت که چگونه مي توان بدعت گذار را توثيق کرد در حاليکه ثقه کسي است که داراي صفت عدالت و اتقان است. چگونه کسي که صاحب بدعت است را مي توان عادل شمرد؟ اما در جواب گفته اند بدعت بر دو نوع است بدعت صغير بمانند مبالغه در تشيع و يا تشيع بدون علو و زياده روي. بسياري از تابعين و تابعين تابعين متدين و متقي و دستکار چنين بوده اند. و اگر چنانچه حديث اينگونه افراد مقبول واقع نشود، بسياري از آثار و احاديث نبوي از بين خواهد رفت و اين مفسده آشکاري است. در مقابل بدعت کبير است بمانند رفض کامل و غلو در آن و دشنام بر ابوبکر و عمر و درخواست آن. اين نوع بدعت قابل پذيرش نيست. ابان بن تغلب متعرض شيخين نبوده است بلکه فقط معتقد بوده است که علي از آن درو برتر است.
12- باز اين گفته که « حقانيت و مظلوميت توأمانند » در تاريخ مصاديق فراوان دارد. از هابيل که به دست قابيل کشته شد تا رويارويي حق و باطل در همه زمانها گواه اين مسئله است. باز به اعتقاد شيعه و بسياري از تاريخ نگاران بي نظر، بر خاندان رسالت ظلم فراوان شد و اين جز بخاطر طرفداري آنان از قرآن و گفته هاي پيامبر نبود (57)، هرچه ستمکاري خلفا و وابستگان آنها بر مردم بيشتر مي شد، توجه و علاقه ي مردم به خاندان علي (عليه السلام) نيز فزوني مي گرفت. از زمان ابوذر غفاري، آزاد مردي که به ربذه تبعيد شد (58) تا خانه نشيني امام حسن و قتل مظلومانه ي امام حسين و با آنکه تبليغات عليه خاندان رسالت بسيار شديد بود، اما رغبت و علاقه مندي مردم به اين خاندان روزافزون بود. گسترش قيام ها و بويژه قيام هاي شيعي در ايران و نواحي طبرستان و خراسان، دليل بزرگي بر اين مسئله است. خلفاي عباسي، امامان پس از امام هشتم را براي اينکه مردم به آنان نزديک نشوند شديداً تحت نظر قرار دادند. کوتاهي عمر آنان که به ابن الرضا مشهور بودند، مي تواند گواه بر اين مسئله باشد ( نمودار 1 ).
حقانيت و مظلوميت امامان شيعه با تحت نظر بودنشان از يک طرف، استبداد، تبهکاري، عياشي و خودمحوري خلفا از سوي ديگر، خيانت و بدرفتاري خلفا با اقوام غيرعرب و استفاده ي ابزاري از آنان سبب شد تا همزمان و پس از غيبت امام زمان (عليه السلام) مردم عمدتاً به تشيع رغبت و به علي و آل او توجه کردند. حکومت هاي شيعيِ بر سر کار آمده در قرون سوم و چهارم خود شاهد اين مسئله است. داعيان و بانيان اين حکومت ها در ايران اگرچه خود ايراني و به نوعي آشنا با تفکرات شيعي بودند، اما بنظر مي رسد که جوّ غالب زمانه نيز آنان را به اين گرايش سوق مي داد.
در قرون سه و چهار و پنج هجري قمري، سراسر مملکت پهناور اسلامي به نوعي در اختيار کساني بود که يا شيعه بودند يا تمايلات شيعي داشتند. ادريسيان در مغرب، حمدانيان در عراق و شام، فاطميان در مصر، بريديان در نواحي خوزستان و آل بويه در بخش وسيعي از ايران حضور داشتند. حتي سامانيان اگرچه به ظاهر شيعي نبودند اما بعضي از اميران آنها به مذهب اسماعيلي تمايلاتي داشتند.
13- دولت آل بويه يکي از دولت هاي شيعي است که اگرچه در آغاز زيدي بودند، ولي در ادامه به اماميه ي اثني عشري توجه کردند. توجه ايرانيان و بويژه مردم نواحي ديلم و طبرستان به اولاد علي، خواه زيدي، اسماعيلي يا اثني عشري، نشان از اعتقاد آنان به حقانيت خاندان پيامبر و تقدم آنها بر ديگران دارد. توجه و احترام به عزاداري سيدالشهدا، ترميم قبول ائمه و شرکت در مجالس عزاداري، از گرايش و تمايل دولت آل بويه به تشيع حکايت دارد. ضمن اينکه نشان مي دهد توده هاي مردم نيز پس از آن همه ظلم و ستم خلفا در حق آل علي (59)، آمادگي لازم را براي پذيرش اعتقادات شيعي داشته اند. البته فرض اين که آل بويه براي اغراض سياسي خويش دست به چنين اقداماتي مي زدند خود بحث ديگري است و بايد درباره آن بررسيهاي لازم صورت گيرد. ولي آنچه مسلم است، اعتقاد و گرايش آنان به تشيع، امري است که متعصبان اهل سنت را سخت عصباني کرده است. با آنکه اين دوران را دوران شکوفايي علمي، پيشرفت فرهنگي، عصر روشنگري، انسان گرايي (60)، خردورزي اسلامي و حتي عصر طلايي (61) توصيف کرده اند، اما عده اي سرسختانه مي کوشند تا آنان را متهم کنند که مي خواستند بساط خلافت را برهم زنند و جانشيني رسول خدا را که عباسيان داعيه دار آن بودند، خدشه دار و تضعيف کنند (62).
**تصوير
نمودار 1
بسياري از سنيان براساس اعتقادات خويش که منبعث از تفسيري است که از آيه ي اولوالامر (63) دارند، حکومت امويان و عباسيان را در راستاي حکومت پيامبر مي شمردند و اطاعت از آنان را واجب و لازم مي دانند و آن کس که با اولوالامر مخالفت کند يا آن را تضعيف نمايد. ناحق و معصيت کار مي پندارند و بر اين اساس آل بويه را محکوم مي کنند و گواه آن را چنين ذکر مي کنند که آنها در دوران حکومت خويش بهايي به خليفه و خلافت نمي دادند. بگفته آنان معزالدوله و نيز عضدالدوله تصميم داشتند که با ترفندي مسير خلافت را عوض کنند. اما معلوم نيست چرا ترکاني که قبل از روي کار آمدن آل بويه مرتکب چنين اعمالي مي شدند، در نظر آنان به اين اندازه متهم و خلافکار نيستند. علت عمده از نظر بعضي ها، دو عامل شيعه و ايراني بودن آنان است (64) که سخت مورد کينه و دشمني آنها قرار دارد.
14- حيات علمي و يا مروري بر روند دانشگرايي و نشاط علمي در عهد آل بويه به اين معناست که نشان دهد در زمان حکومت آنان چه تعداد افراد علمي در رشته هاي مختلف وجود داشته و روند علمي و تحقيقاتي و پژوهشي در اين دوران چگونه بوده است. البته همان طوري که گفته شد، اين دوره، دوره ي طلايي اسلامي، شکوفايي و نوزايي و باروري فکري و فرهنگي تلقي شده است. آمادگي مردم در سايه ي تعاليم اسلامي، ايجاد زمينه ي تحقيقات علمي که از دوران خلافت اموي و عباسي اول بويژه مأمون شروع شده بود، سبب شد تا جوانه هاي علم خواهي و دانش افزايي مسلمانان در اين زمان به بار بنشيند. علاقه مندي امراي آل بويه و وزراي آنان به دانش و دانش اندوزي که خود نيز در بعضي از موارد صاحب نظر و اهل اطلاع بودند، اين دوران را به لحاظ کمي و کيفي از درخشان ترين اعصار اسلامي کرده است که با هيچ دوره اي قابل مقايسه نيست (65). کتاب هاي تأليف شده مذکور در اين زمينه خود شاهد اين مدعاست. در اين دوره افراد برجسته اي در همه ي زمينه هاي علمي ظهور کردند که با ساير دوره هاي اسلامي قابل مقايسه نيست و بويژه عصر بعدي يعني عصر سلاجقه و دوران نظاميه ها را هم تحت الشعاع قرار داده است (66). با قدرت گيري مجدد خلفاي عباسي در سايه ي حکومت متعصب سلجوقيان که تنها دستاويزشان دين و مذهب، آن هم به شکل افراطي و غير عقلاني آن بود، موجي از تعصب و اعمال نظر در امور سياسي، اجتماعي و فرهنگي آغاز شد و به ناآرامي و ايجاد تنش در جامعه ي ايران و اسلام بدل گشت. معتزليان عقل گرا محکوم و اشاعره عقل ستيز جان تازه اي گرفتند. علوم عقلاني تحت الشعاع علوم ادبي و فقه و حديث بيش از پيش مورد توجه قرار گرفت.
15- پژوهش در حيات علمي در عهد آل بويه يا هر دولت شيعي ديگر، به معناي تأييد آنان نيست، حکومت ها چه سني و چه شيعه، چنانچه بر مدار حق و حقيقت نباشد، مسير خاص خود را دارد. به قول قرآن، « شاهان چون به شهرها داخل شوند، تبهکاري مي کنند و عزيزان آن را به خاک مذلت مي کشانند » (67). فساد و تبهکاري براي حاکماني که خود متقي و پرهيزکار نباشند، امري بديهي است، از اين رو دفاع از حرکت علمي در اين روزگار، به معناي تأييد همه ي رفتارها و حرکات امرا و شاهان آل بويه نيست، اما آنچه مي توان بر آن پاي فشرد، اين است که با توجه به روح شيعي امراي آل بويه، تساهل و تسامح مذهبي و عقيدتي که ناشي از تفکر عقلاني شيعه است، زمينه ساز پوشش علمي و فرهنگي بود و سقوط آنان لطمه بزرگي به آن زد و با افول دولت آل بويه، شکوفايي فرهنگي از بين رفت (68). البته اين موضوع جاي بحث بسيار دارد و بايد پژوهش هايي در اين باره صورت گيرد. اين امر اگرچه از يک جهت به لاقيدي و بي ديني منتهي مي شد، اما از جهت ديگر به کشف و ابداع و بحث و جدل علمي نيز مي انجاميد. داستان تسامح ديني آنان به گونه اي بود که پيروان اديان مختلف در کنار هم به زندگي مسالمت آميز مي پرداختند و حتي شاهي چون عضدالدوله، وزرايي با اعتقادات گوناگون و از مذاهب مختلف داشت و با آنان به خوبي بسر مي برد. اين مسئله اي است که کرمر آن را انسان گرايي اسلامي مي نامد. البته مفهوم مخالف آن اين است که قبل از آن، انسان گرايي نبوده است. در واقع، تساهل و تسامح ديني يا لاابالي گري ها را به معناي انسان گرايي دانستن جاي بحث و گفتگوي بسيار دارد (69). آيا در واقع در زمان آل بويه اين چنين بود؟ آنچه مسلم است، اين است که آل بويه چه به لحاظ عقيده و مذهب و چه به لحاظ اقتدار و شيوه ي حکومت، مورد تمايل خلفاي عباسي و اهل سنت نبوده است. اما آنان توانستند زمينه ساز پديد آمدن بديع ترين آثار علمي و فرهنگي در زمان خود باشند. اغلب آنچه هم اکنون مايه ي افتخار جهان اسلام است، مربوط به زمان آل بويه است. پس از آنان، عصر سلجوقيان است که دوران افول علمي به معناي عام آن و بويژه در زمينه هاي علوم عقلاني فرامي رسد (70).
پينوشتها:
1. قرآن - سوره يوسف / 76
2. قرآن - سوره زمر / 9
3. علامه مجلسي - بحارالانوار... بيروت، احياء التراث العربي، 1403=1982، 110 ج، 164/1
4. محمدرضا، محمد و علي حکيمي. الحياة، تهران، دارالطباعة و النشر، 1360، الباب الثامن، بحارالانوار 1 / 168 روايت 17
5. علامه عبدالحسين اميني، الغدير، بيروت، دارالکتب العربي 1977. جلد 10 ص 214-229 و نيز آيه تبليغ: قرآن، مائده. يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ...
6. صادق آئينه وند. تاريخ سياسي اسلام. تهران، مرکز فرهنگي علامه طباطبائي 1379، صص 96، 118.
7. مير حامد حسين کنتوري خلاصه عبقات الانوار، حديث ثقلين تعريب سيد علي ميلاني.ترجمه سيد حسن افتخارزاده تهران نباء 1381، ص 15؛ علامه اميني الغدير؛ سيد مسلم حسيني ادياني. چرا به حديث غدير عمل نشد فصلنامه علوم انساني دانشگاه الزهراء 41 ( بهار 1381 ) صص 89-112.
8. علي (عليه السلام) نهج البلاغه خطبه 56
9. صادق آئينه وند. تاريخ سياسي اسلام ص 101؛ عبدالله العلائلي. برترين هدف در برترين نهاد ( پرتوي از زندگي امام حسين (عليه السلام) ) مترجم سيد محمدمهدي جعفري. تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1371. ص 53-52.
العلايلي مي گويد: گفتار ابوسفيان رهبر دار و دسته امويان به هنگام خلافت رسيدن عثمان اين موضوع را به روشني تفسير مي کند که گفت: «بني اميه! خلافت را چون گوي چوگان برباييد. چه قسم به آنکس که ابوسفيان به او سوگند ياد مي کند پيوسته اميد داشتم که بدست شما افند و اميدوارم که به صورت ميراثي به دست کودکان شما بيفتد ». او اضافه مي کند که جمله « پيوسته اميد داشتم » به ما اين درک و احساس را مي دهد که حزب اموي از قبل تأسيس شده، زير پوشش مخفي کاري فعاليت داشته و در تاريکي زندگي مي کرده است...
10. آدام متز. تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري. ترجمه عليرضا ذکاوتي قراگزلو. تهران، اميرکبير، 1364. 2 ج مقدمه ص هفت.
11. علامه مجلسي، بحارالانوار، 27 / 227
12. دائرة المعارف تشيع، زير نظر احمد صدر حاج سيد جوادي، فاني و خرمشاهي تهران. بنياد خيريه و فرهنگي شط، 1366. 4 / 335.
13. علي اصغر فقيهي. آل بويه و اوضاع زمان ايشان. گيلان 1357، ص 456
14. جوئل کرمر. احياي فرهنگي در عهد آل بويه... ترجمه محمد سعيد حنايي کاشاني تهران، مرکز نشر دانشگاهي، 1375، ص 45.
15. همان، ص 70
16. رسول جعفريان، تاريخ تحول امامت و خلافت از برآمدن اسلام تا برافتادن سفيانيان. قم، دفتر تبيلغات حوزه علميه قم. 1377. ص 130؛ ناصر رفيعي، عوامل و انگيزه هاي دروغ پردازي حديث فصلنامه علوم انساني. دانشگاه الزهراء. 41 ( بهار 1381 ) صص 169-202.
17. عبدالله العلائلي، همان ص 53:
او مي گويد: «مغيرة بن شعبه سخت به خاندان اموي اخلاص و وابستگي دارد و نسبت به ديگران نفاق، چون اين دانسته ديگر را هم به آن بيفزائيم که ابولؤلؤ غلام مغيرة بن شعبه است و سرانجام اين آگاهي را هم در نظر بگيريم که يک حزب اموي وجود دارد که مغيره در خدمت آن است، از اين مقدمات مي توانيم جرياني به هم پيوسته، با وقايعي پي در پي و آهنگي طبيعي و روشن استخراج و استنتاج کنيم. حزب اموي در برابر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و دعوتش نيرنگ زد و دانستيم که چگونه رهبر امويان، ابوسفيان اسلام آورد و ديديم چگونه هيچ حيثيت و اعتباري در محيط اسلامي - که ظهورش پيروزي و غلبه هاشميان را دربر داشت - براي امويان باقي نگذاشت. در زير سايه ي دين به زمينه سازي براي خود و گزينش انحصاري قدرت اقدام مي کردند. در ولايت يزيد بن ابي سفيان و سپس ولايت برادرش معاويه بر شام دريافتند که مي توانند نخستين گام را بردارند و گامهاي بعدي خود را استوار کنند و فرصتي براي اقدام يک امر مهم و خطرناک به دست آوردند و به انديشه غافلگير کردن و کشتن خليفه صالح عمرو بن خطاب افتادند. و بدين ترتيب او را به دست يک ايراني غافلگير کردند و کشتند تا به ظاهر وانمود کنند که اين ايراني با چنين اقدامي کينه خود را بدان وسيله فرونشانيده و... چگونه مي توانيم اين امر را به صورت تصادف تفسير کنيم که قاتل عمر، غلام مغيره هوادار و همفکر با امويان است؟ و سؤالهاي فراوان ديگري که در اين موضوع نمي گنجد ».
18. رشاد بن عباس معتوق الحياة العلميه في العراق خلال العصر البويهي. مکة المکرمة، جامعه ام القري 1977. ص 100
19. سيد احمدرضا خضري. تاريخ خلافت عباسي از آغاز تا پايان آل بويه. تهران سمت، 1378. صص 74-77.
20. قرآن، سوره ص. يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ
21. علامه سيد مرتضي عسکري عبداله سبا و افسانه هاي تاريخي ديگر ترجمه محمد صادق نجمي و هاشم هريسي. تهران کتابخانه بزرگ اسلامي بي تا.
22. حسن انوشه. فرهنگ زندگينامه ها، تهران، مرکز نشر فرهنگي رجا، 1369. ص 516
23. تقيه باب مفصلي در اعتقادات شيعه است که در برابر فشارهاي بي حد و حصري که بر عليه آنان وارد مي شد معتقدند که بايد براي حفظ جان خويش و بمنظور انجام وظيفه تقيه کنند و اين امر را روشي ( تاکتيکي ) براي عبور از بحران مي دانند.
24. محمدرضا حکيمي سلوني قبل ان تفقدوني، بيروت، اعلمي، 1404. ص 18
25. ميرحامد حسين کنتوري. خلاصه عبقات الانوار، حديث الثقلين، ص 15
26. عبداله العلايلي همان. ص 41
27. سيد احمدرضا خضري، همان ص 4
28. احمد بن ابي يعقوب يعقوبي. تاريخ يعقوبي ترجمه محمد ابراهيم آيتي، تهران 1356. 2 / 349.
29. علي بن حسين مسعودي، مروج الذهب و معادن الجوهر، بيروت، 1874. 3 / 271
30. رشاد بن معتوق، همان. ص 128
31. علامه سيد مرتضي عسکري. عبداله سبا. تهران، 2 جلد؛ جرجي زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه و نگارش علي جواهر کلام. تهران اميرکبير 1345. ج جلد. ص 469:
ابن ابي العوجاء بهنگام دريافت فرمان قتل از دارالخلافه در سال 153 ق. گفت: حال که مرا مي کشيد بدانيد من 4 هزار حديث ساخته و پرداخته ام و بدينوسيله حرام شما را حلال و حلال شما را حرام کرده اند.
32. جوئل ل کرمر، ص 125-126
33. قرآن، زمر، 18
34. محمد الغروي، الامثال و الحکم المستخرجة من کلمات الامام الرضا (عليه السلام). مشهد، المؤتمر العالمي لامام الرضا. 1409 ق، ص 376-377.
35. علامه حسين بن يوسف بن مطهر حلّي. مناهج اليقين في اصول الدين. تحقيق محمدرضا انصاري قمي. قم. 1374. صص 14-15.
36. دائرة المعارف تشيع. 4 / 343.
37. جوئل ل. کرمر، همان، ص 64-65.
38. همان، ص 109.
39. اسد حيدر. الامام الصادق و المذاهب الاربعه. بيروت. دارالکتت العربي. 139 1969. ج 1 و 2 ص 24. معاويه دوم فرزند يزيد بيش از 40 روز حکومت نکرد و سپس آن را واگذاشت و گفت که اين حق خاندان ما نيست.
40. احمد عبدالغفور عطار. مقدمه صحاح جوهري. ترجمه غلامرضا فدايي عراقي. تهران، کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شوراي اسلامي، 1377. مقدمه ص. نه
41. جوئل کرمر، همان صص 12-19
42. خردورزي در قرآن به عنوان يک اصل مطرح است. عبارت « افلا تعلقون 2 / 42 » و ما يعقلها الا العالمون 29 / 43 نمونه هايي از آن است؛ محمدباقر حجتي، علي اکبر غفاري و لاله افتخاري. روش تفسيري صادقين. فصلنامه علوم انساني. دانشگاه الزهراء 41 ( بهار 1381 ).
43. جوئل کرمر، همان، هفت.
44. غلامرضا فدايي عراقي. بازنگري در مباني فلسفه اسلامي. در دست چاپ
در اين مقاله نويسنده بيان داشته است که در قرون اوليه اسلام به ويژه قرون 3 و 4 هجري دانشمندان اسلامي با ترجمه آثار يوناني سخت دلبسته افکار و آراي يونانيان به ويژه ارسطو شدند بگونه اي که افرادي چون فارابي و ابن سينا شديداً خود را وامدار آنان دانستند. آنان در اين زمينه آنچه ارسطو گفته بود را به قرآن عرضه کردند. هرجا قابل تطبيق بود تطبيق و آنچه ممکن نبود را يا تأويل کردند و يا به کناري نهادند ( نک، محمد خوانساري. موقف غزالي در برابر فلسفه و منطق، معارف: (3) 1363 ). مي توان انتظار داشت که اگر رويکرد ديگري مي داشتند چه بسا وضعيت به گونه اي ديگر مي شد. بدين معنا که در برخورد با آراي يونان، دانشمندان اسلامي اول به قرآن مراجعه مي کردند و چنانچه پاسخ لازم دريافت نمي کردند از مکتب فلسفي يونان کمک مي گرفتند.
45. نک غلامحسين ابراهيم ديناني، ماجراي فکر فلسفي در جهان اسلام، 3 جلد.
46. غلامحسين ابراهيم ديناني، همان، 3 / 15.
47. دائرة المعارف تشيع 4 / 328.
48. علامه حلي. مناهج اليقين في اصول الدين. مقدمه ص 18.
49. رشاد بن عباس معتوق. همان، ص 108؛ محمدباقر حجتي... ص 22
50. دائرة المعارف تشيع. 4 / 290.
51. احمد بن علي خطيب بغدادي. تاريخ بغداد. بيروت، دارالفکر، بي تا. 3 / 135-136.
52. همان، 7 / 399.
53. جوئل کرمر، ص 119.
54. همان، ص 110
55. همان، ص 127
56. حافظ شمس الدين ذهبي. سير اعلام النبلاء. 1401-1410، 25 جلد. 1 / 58-59.
57. عبدالله العلايلي، همان، ص 41.
58. عبدالله العلايلي ص 42. او مي گويد: « کار آن مبلغان چون ابوذر و رافع بن خديج بزرگترين اثر در تعالي و تحول زندگي اجتماعي و تغيير نگرش به نمودها باقي گذاشت... ».
59. نک به اسد حيدر، جلد 2 و 1 / 584 و تاريخ بغداد 13 / 287.
گويند: در حضور متوکل عباسي نصر جهضمي نقل کرد: « رسولخدا دست حسن و حسين را گرفت و گفت آنکس که مرا دوست داشته باشد اين دو را و پدر و مادر آنها را دوست داشته باشد در قيامت با من در يک درجه است » متوکل دستور داد او را هزار تازيانه بزنند. جعفر بن عبدالواحد به او گفت که او سني است و آنقدر تکرار کرد که از زدن او دست برداشت خطيب بغدادي گويد او را بخاطر اين مي زدند که متوکل گمان مي کرد او رافضي است. ( الامام الصادق و المذاهب الاربعه )
60. جوئل کرمر، همان ص 35.
61. رشايد بن معتوق، همان ص 102.
62. همان، ص 13.
63. قرآن، 4 / 59. أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ
64. رشاد بن معتوق، همان س 149.
65. ابوجعفر محمد بن حسن الطوسي. ص 30 - 31.
پس از غلبه سلجوقيان و پيروزي حنابله و سلفيه، دوره خردورزي بسر آمد. آنان به مراکز علمي هجوم بردند. کتابخانه ها و مدارس را ويران کردند. و دانشمندان و محققان مجبور شدند براي حفظ جان خويش به مناطق ديگر سفر کنند. نمونه آن حادثه کرخ در بغداد بود که شيخ طوسي مجبور شد آنجا را ترک کند و به نجف برود. اسباب سقوط بغداد و پايان عصر طلايي و حذف قدرت مذهبي و سياسي شعيه را اموري چون ضعف دولت آل بويه، نفوذ ترکها در دربار خلافت و ميل آنها به سلفي گري و ظهور سلاجقه در خراسان و نيز حرکت بساسيري مي دانند.
ناگفته نماند که عنوان " عصر طلايي " را بعضي به دولت سامانيان و به ويژه در زمان ابونصر ساماني هم نسبت داده اند ( جواد هروي، تاريخ سامانيان و عصر طلايي ايران بعد از اسلام، ) اما ظاهراً در آنجا فقط مختص به ايران است در حاليکه دولت آل بويه شامل ايران و عراق آن روز مي شد که دستگاه با خلافت نيز تابع آن بود و به علاوه آنان شيعه بودند و در حاليکه دولت سامانيان به تبعيت از خلافت عباسي اشتهار داشت در هر حال بخاطر تتميم فايده نگارنده پيوستي را در اهميت دولت سامانيان ضميمه نموده است.
66. عليرضا همتيان اسحاقي، عوامل انحطاط علوم در ايران، کيهان فرهنگي، شهريور 1379، ص 53-54.
67. قرآن، نمل، 33.
68. جوئل کرمر، همان. ص هشت.
69. اسلام دين تعقل است. آيات قرآن و روايات پيامبر و امامان دال بر اين مسئله است. اما ظهور مکاتبي مانند اشعري گري و جلوگيري از خردورزي وضعيت را به گونه اي کرده.
70. عليرضا همتيان اسحاقي، همان ص 5
فدايي عراقي، غلامرضا؛ (بهار 1383)، حيات علمي در عهد آل بويه، تهران: مؤسسه ي انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ اول