اقدامات فرهنگي صهيونيسم عليه دولت عثماني (2)

قبل از پرداختن به بحث ناسيوناليسم كه به عنوان يك ابزار فرهنگي مورد استقبال و تشويق صهيونيسم در جريان تضعيف و براندازي عثماني قرار گرفت، لازم است به زمينه هاي تقابلي اين جريان كه در قالب نظريات اصلاح گرايانه رخ
پنجشنبه، 27 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اقدامات فرهنگي صهيونيسم عليه دولت عثماني (2)
اقدامات فرهنگي صهيونيسم عليه دولت عثماني ( 2 )

 

نويسنده: محسن فرسايي




 

ناسيوناليسم ( ملي گرايي )

قبل از پرداختن به بحث ناسيوناليسم كه به عنوان يك ابزار فرهنگي مورد استقبال و تشويق صهيونيسم در جريان تضعيف و براندازي عثماني قرار گرفت، لازم است به زمينه هاي تقابلي اين جريان كه در قالب نظريات اصلاح گرايانه رخ داده است، اشاره كنيم. ذكر اين نكته ضروري است كه مصلحان جامعه ي اسلامي در حكومت عثماني بدون آنكه علاقه و گرايش به انديشه هاي ناسيوناليستي داشته باشند، آن را تباه كننده ي اتحاد مسلمانان مي دانستند و هيچ رويكردي به آن نداشتند.
در مجموع مي توان گفت: ريشه ي افكار اصلاح طلبانه ي اسلامي در امپراتوري عثماني، بي ترديد مرهون آراء و فعاليت ها و انديشه هاي پان اسلاميستي وحدت گراي افرادي همچون سيد جمال الدين اسدآبادي ( 1218-1276ه. ش ) ، ( 1839-1897م ) است. او با طرح وحدت امت اسلام توانست يك جريان مصلحانه ي اسلامي را در روند حاكميت عثماني عليه استعمار و صهيونيسم كه بعدها از آن به عنوان بيداري اسلامي ياد شده،‌ راه اندازي كند.
سيدجمال ابتدا كوشيد جريان اصلاحات اسلامي را در قالب نظام پارلمانتاريستي و قانون محوري در « مصر » ايجاد كند و توانست شاگرداني را نيز جذب انديشه هاي خود سازد، ليكن به دليل مخالفت توفيق پاشا با افكار وي در 5 شهريور 1258ه. ش ( 26 اوت 1879م ) دستگير و از « مصر » به « هند » تبعيد شد. او در بازگشت از هند در سال 1263ه. ش ( 1884م ) به « پاريس » رفت و پان اسلاميسم را گسترش داد و توانست مجله ي « عروة الوثقي » را تا 18 شماره منتشر سازد. سيدجمال در 1269ه. ش ( 1890م ) به « ايران » ‌بازگشت و در جريان قضيه ي تنباكو از كشور تبعيد و به « عثماني » رفت. پس از طرح انديشه هاي پان اسلاميستي او براي عبدالحميد، نظر وي مورد استقبال سلطان نيز واقع شد. او علت ترقي غرب را جدايي از دين منحرف و خرافي مسيحيت و علت عقب ماندگي شرق اسلامي را جدايي از دين كامل و حقيقي اسلام مي دانست. وي اصالت در اتحاد جوهري ميان معنويّت، قدرت و مدنيّت را عامل پيشبرد حاكميّت اسلامي قلمداد مي كرد.
پس از سيد جمال، شاگرد وي محمد عبده متولد 1228ه. ش ( 1849م ) در مصر توانست جريان اصلاح گرايي سياسي بر پايه ي انديشه هاي اسلامي را در روزنامه ي « الاهرام » پيش ببرد. او در سال 1256ه. ش ( 1877م ) به مقام عالميّت در علوم اسلامي رسيد و نقش مؤثري در قيام اسلامي « اعرابي پاشا » ‌در مصر ايفا كرد. عمده ترين تلاش وي در مقام استادي « الازهر » و رئيس العلمايي مصر تلاش در جهت اتحاد جوامع اسلامي و مانع شدن از اختلاف ميان جامعه ي مصر بود.
پس از محمد عبده، شاگردان وي حزب امت را با روزنامه اي به نام « جريده » تأسيس كردند، سردبير اين نشريه، احمد لطفي سيد ( 1251-1342ه. ش ) ، ( 1872-1963م ) بود.
از جمله متأثران از افكار عبده، دانشمند انقلابي عبدالرحمن كواكبي بود كه در حقيقت به عنوان يك مصلح سياسي در ارتقاي انديشه هاي بيداري اسلامي- عربي نقش بارزي ايفا كرد.
يكي ديگر از متفكران مسلمان كه مدافع انديشه هاي اصلاح گرايانه با زمينه ي اسلامي بود، محمد رشيد رضا ( 1244-1304ه. ش ) ،‌ ( 1865-1925م ) نام داشت.
او ملهم از افكار سيدجمال و عبده نشريه ي « المنار » را به منظور پاسخ گويي به شبهات و دفاع از اسلام در مقابل حملات سكولارهاي جامعه ي عثماني تأسيس كرد. آشكار شدن رويّه ها و رهيافت هاي غيراسلامي در ميان عناصر برانداز دولت عثماني، بسياري از روشنفكران و عالمان مسلمان را به تأسيس جنبش ها و گروه هاي اسلامي واداشت.
به طور مثال محمد عاكف ( 1249-1315ه. ش ) ، ( 1870-1936م ) شاعر و روشنفكر پر آوازه ي عثماني همراه با گروه اسلام گرا، ضمن انتشار ماهنامه ي « صراط مستقيم » به مخالفت صريح با نهضت ترك هاي جوان پرداخت.
به موازات اين جريان مصطفي صبري با رهبري جمعيت علميّه ي اسلاميه از سال 1908م با انتشار ماهنامه ي « بيان الحق » كه ارگان رسمي طلاب مسلمان بود، به مبارزه عليه متّفقين و ترك هاي جوان اقدام كرد.
حركت ديگري كه در اين راستا قابل اشاره است، جمعيت اتحاد اسلام بود كه تحت تأثير جريان هاي نفوذي مربوط به ترك هاي جوان در سال 1909م متلاشي شد، اما افكار اسلامي اين گروه توسط سعيد نورسي ( 1246-1339ه. ش ) ، ( 1867-1960م ) در قالب جمعيت پيروان نور ادامه يافت.
ولي سرعت اقدامات مؤثر در براندازي دولت عثماني باعث شده بود كه اين جريانات به همراه دولت عثماني در موضعي تدافعي قرار گيرند.
از سوي ديگر سير حركت جنبش روشن گرايانه ي اسلامي كه توسط عالمان و روشنفكران و مصلحان ديني ايجاد شده بود در جريان فعاليت هاي صهيونيسم در اوايل قرن بيستم توجه خود را به « فلسطين » و دفاع از « بيت المقدس » معطوف ساخت. چنان كه ماتم براندازي و انحلال دولت بزرگ اسلامي جاي خود را به اندوه فلسطين مي سپرد.
آنان كه به روشني هدف از اقدامات صهيونيستي را تأسيس دولت يهود در فلسطين مي دانستند، در تقابلي نهضت گونه به مبارزات سياسي، فرهنگي خود ادامه دادند. يوسف ضياءالدين خالدي ( 1208-1285ه. ش ) ، ( 1829-1906م ) نويسنده و زبان شناس عرب، تأسيس دولت يهودي در فلسطين را در ابتدا غيرممكن مي دانست و آن را مصادف با جنگ و خونريزي قلمداد مي كرد. گروهي از مسلمانان و انديشمندان مقيم « پاريس » در سال 1288ه. ش ( 1909م ) در نشريه ي « نهضت العرب » دست به روشن سازي افكار عمومي عربي زدند.
در هشتم نوامبر 1913م. شيخ سليمان ناجي فاروقي از اعضاي حزب ملي عثماني منظومه اي به نام « خطر صهيونيستي » منتشر كرد و در آن نه فقط در مورد نقشه هاي يهوديان براي گرفتن فلسطين از صاحبان عرب آن هشدار داد، بلكه حاكمان ترك را از دوستي با صهيونيست ها برحذر داشت و وظايفشان را در قبال فلسطين كه بسياري از اماكن مقدس اسلامي در آن، قرار دارند، به آنها گوشزد كرد. (1)
در هفتم ژوئيه 1914م. روزنامه ي « كرمل » پيامي را به عنوان پيام عام به فلسطيني ها چاپ كرد و ضمن آن نوشت:
" لازم است كه ملت را بسيج كنيد تا بتوانيد به اهداف خود برسيد. آن قدر كه رهبران كشور خودتان و كارمندان دولت خودتان را براي فروش اراضي به صهيونيست ها و دلّالي براي آنها در اين مورد بايد ملامت كنيد، صهيونيست ها را نبايد ملامت كنيد. معاملات اراضي را اگر بتوانيد متوقف كنيد، جنبش صهيونيسم را متوقف كرده ايد. (2) "
از جمله ديگر مصلحان و بيدارگران اسلامي اين دوره مي توان به عبدالنّديم مصري ( 1223-1285ه. ش ) ، ( 1844-1896م ) عبدالقادر المُغربي ( 1246-1335ه. ش ) ، ( 1867-1956م ) در « لبنان » و شيخ طاهر الجزايري در « سوريه » اشاره كرد.
بايد خاطرنشان ساخت كه متفكران مسلمان عرب، هدف از اصلاحات و بيداري اسلامي در مقابل صهيونيسم را در قالب حكومت عثماني جست و جو مي كردند و عمدتاً خواستار نوعي دمكراسي و اصلاحات اسلامي بودند. بدون آنكه به كيان حكومت عثماني و به خصوص عبدالحميد خدشه اي وارد شود زيرا كه خليفه و حكومت عثماني را با تمام نقايص، نقطه ي وحدت و مركز ثقل اتحاد اسلامي مي دانستند. متأسفانه عدم حمايت دولت عثماني از آنان و ضعف بينش سياسي مسلمانان، حركت اصلاحي متفكران مسلمان را با شكست نسبي مواجه ساخت. از سوي ديگر فعاليت سياسي گروه هاي مخالف دولت عثماني بستر مناسبي براي رشد جريان هاي ناسيوناليستي عرب و ترك فراهم آورد. ضمن اينكه دخالت ها و حمايت هاي خارجي تأثير به سزايي در رشد جنبش هاي قومي و ناسيوناليستي داشت كه در ادامه به آن خواهيم پرداخت.

1-2- ناسيوناليسم عربي:

در زمان حاكميت عثماني بعد از مسلمانان، بزرگ ترين اقليّت مسيحيان بودند كه تحت زعامت كليساي كاتوليك فرايض خود را انجام مي دادند و خاستگاه اصلي اين اقليّت « لبنان » و « سوريه » بود. در ارتباطات مذهبي، فرهنگي كه ميان كليساي اين منطقه با كليساهاي اعظم « فرانسه » و « آمريكا » به وجود آمد، تردّد هيئت هايي از دو طرف جهت آموزش مسائل موردعلاقه، گسترش يافت كه آغاز اين ارتباط گسترده، اوايل قرن نوزدهم ميلادي بود و چون بهترين محمل در اين خصوص، تأسيس مراكز و مجامع علمي بود؛ به همين منظور دانشكده « عين توره » توسط اقليت مسيحي در سال 1834م تأسيس شد. ضمن اينكه مهم ترين مؤسسه ي علمي كه در سال 1847م توسط پطرس بستاني و ميخائيل شاقه در اين جريان تأسيس شد، الجمعية السّوريه نام داشت.
بعدها نيز مؤسسه ي علمي سوريه در سال 1868م و مؤسسه ي زهرالادب در سال 1873م توسط مسيحيان ايجاد شدند كه جملگي نقش بسيار مهمي در ترويج انديشه هاي ناسيوناليستي عربي ايفا كردند.
بيشترين سهم را در اين زمينه، ميسيونرهاي آمريكايي داشتند آنها در فاصله ي سال هاي ( 1820-1860م ) روي هم رفته 33 مدرسه در شهرهاي مختلف لبنان و سوريه تأسيس كردند. همچنين ميسيونرهاي وابسته به يسوعيان در 1831م. در « بيروت » ، « زحله » ، « دمشق » ، « حلب » و ساير شهرهاي سوريه و لبنان مدارس خاصّ خود را باز كردند. دو مركز عمده ي فعاليت هاي ميسيونري كه بعدها بسياري از ناسيوناليست هاي عرب در آنجا به آموزش و تحصيل مشغول شدند، يعني « كالج پروتستان سوريه » و « دانشگاه يسوعي سن ژوزف » در سال هاي 1866 و 1875م توسط ميسيونرهاي آمريكايي و فرانسوي در بيروت تأسيس شدند.
كالج پروتستان « سوريه » كه بعدها به نام « دانشگاه آمريكايي بيروت » معروف شد نيز در تربيت جوانان عرب و آموزش سياسي آنها نقش فعالي به عهده داشت. (3) بررسي ها نشان مي دهد كه در اين زمان مسيحيان بيشتر به دليل قوانين خاصّ موجود در اسلام در قبال اهل كتاب، بيشتر مايل بودند تحت حاكميّت يك دولت سكولار يا غيراسلامي زندگي كنند. بنابراين، بهترين زمينه براي نشر آرا و افكار خود را نشريات و مطبوعات مي دانستند. از همين رو درصدد فراگيري ادبيات عرب برآمدند. در نتيجه آنان ابتدا به انسجام عملياتي و توجيه منطقي رفتارهاي تشكيلاتي خود اقدام كردند. در اين راستا به منظور جلوگيري از هرگونه شائبه يا سوءظنّ عثمانيان به رهيافت هاي براندازانه ي آنان، مؤسسات و مراكز علمي، تحقيقاتي و كتاب ها و جرايد علمي، ادبي را ترويج كردند. به طور مثال افتتاح دانشكده ي « عين توره » در سال 1834م، مؤسسه ي علمي الجمعيّه السوريه در سال 1847م. و مؤسسه ي تحقيق سوريه در سال 1868م. و مؤسسه ي ادبي زهرالادب در سال 1873م. از جمله اقدامات پنهاني در جهت براندازي حاكميّت عثماني بود.
بعضي از متموّلان و مرتبطان با خارج از مرزهاي عثماني در اين زمينه پيشتاز بودند، چنان كه جنبش مسيحي فراگيري و ترويج ادبيات عرب، بيشتر در خانواده هاي « يازيجي » ، « بستاني » و « شدياق » دنبال شد. بنابراين مسيحيان پس از تسلط به ادبيات عرب به ترويج انديشه هاي خود در نشريات و مطبوعات پرداختند.
از عمده ترين مطبوعات و نشريات مطرح در مناطق عربي آن زمان مي توان به:
روزنامه ي « مرآة الاحوال » سال ( 1855م ) در لبنان؛
روزنامه ي « حديقة الاخبار » سال ( 1858م ) در لبنان؛
روزنامه ي « الرّائد » سال ( 1860م ) در تونس؛
روزنامه ي « سوريه » سالل ( 1865م ) در سوريه؛
روزنامه ي « النفير » سال ( 1908م ) در فلسطين؛
و روزنامه ي « الحقّ يعلو » سال ( 1920م ) در اردن؛
اشاره كرد كه تحت افكار ناسيوناليستي با اعتقادات مسيحي به ترويج جدايي دين از سياست و قوم گرايي عربي و نفي ترك سالاري مي پرداختند.
ترويج عقايد ناسيوناليستي در عثماني يك جنگ رواني هدايت شده در جهت جدايي اعراب مسلمان از ترك هاي مسلمان بود كه از درون محافل و انجمن هاي مخفي و سرّي وابسته به مجامع صهيونيستي و فراماسونري نشأت مي گرفت.
براساس نوشته هاي جورج آنتونيوس (4) اولين تلاش سازمان يافته ي ناسيوناليست هاي عرب در 1875م يعني دو سال پيش از روي كار آمدن سلطان عبدالحميد صورت گرفت. پنج مرد جوان عرب مسيحي تحصيل كرده « كالج پروتستان سوريه » كه با انديشه هاي سياسي ليبرال غرب و به ويژه انقلاب « فرانسه » آشنايي داشتند، يك انجمن مخفي در « بيروت » تشكيل دادند.
فارس نمو، يعقوب صروف، ابراهيم اليازيجي و شاهين مكاريوس رهبران اصلي اين انجمن مخفي بودند. آنها اگرچه خود مسيحي بودند، اما ضرورت جلب مسلمانان را نسبت به فعاليت هاي خود درك مي كردند. رهبران انجمن مخفي با لژهاي فراماسونري به ويژه لژ بيروت و دمشق در تماس بودند. (5) انجمن مسيحي ياد شده فعاليت تبليغاتي زيادي براي محدود كردن قدرت سياسي عبدالحميد و تركان عثماني بر منطقه ي عربي « لبنان » و « سوريه » و « فلسطين » انجام داد و بنياني براي كاستن از اقتدار حاكميّت عثماني در سال هاي بعد نهاده شد.
در اين زمينه نام محفلي كه از معروفيّت زيادي برخوردار بود جمعيّه العربيّه الفته است كه در سال 1290ه. ش ( 1911م ) در « پاريس » با الهام از عقايد فراماسونري به صورت سرّي و مخفي تا سال 1294ه. ش ( 1915م ) عليه اتحاد عثماني فعاليت مي كرد.
جمعيت سرّي ديگري كه با عقايد ناسيوناليسم عربي در سال 1292ه. ش ( 1913م ) توسط نظاميان عرب ارتش عثماني تأسيس شد، گروه « العهد » نام داشت.
به طور خلاصه جنبش هاي فعّال ناسيوناليستي عرب كه در اوايل قرن بيستم فعاليت بيشتري داشتند، عبارت بودند از: حزب لامركزيه الاداره العثمانيه، النادي العلمي الوطني، جمعيّة القحطانيه، جمعيّة البيروت الاصلاحيه، جمعيّة البصرة الاصلاحيه و. . .
در تدوين و نشر عقايد ناسيوناليستي عرب، نويسندگان و صاحب نظران مسيحي، بيشترين اثر تخريبي را بر اتحاد جوامع عرب و ترك داشته اند، كه به معرفي اجمالي آنان مي پردازيم. ابراهيم ناصيف اليازيجي ( 1800-1871م ) نويسنده ي مسيحي لبناني كه با تسلط بر ادبيات عرب نقش عمده اي در گسترش ناسيوناليسم ايفا كرد؛ چنان كه پسر وي ابراهيم ناصيف اليازيجي ( 1847-1906م ) نيز با ترجمه ي « تورات » به زبان عربي و درج مقالات متعدد در مطبوعات عليه به اصطلاح استبداد عثماني به همراه روزنامه نگاراني چون بشاره زلزل و خليل سعاده نقش مؤثري در ارتقاي انديشه هاي ناسيوناليستي عربي داشت. علاوه بر خانواده ي يازيجي، شخص ديگري به نام فارس شدياق ( 1804-1887م ) نويسنده ي مسيحي لبناني در سال 1860م روزنامه ي « جوانب » در « اسلامبول » را تأسيس كرد و تا سال ( 1883م ) به ترويج عقايد ناسيوناليستي خويش در ردّ ترك هاي عثماني پرداخت.
نويسنده ي مسيحي ديگري پطرس بستاني ( 1819-1883م ) نام دارد كه در « دير ماروني ها » ‌در « عين ورقه » زبان عربي و چند زبان ديگر را فراگرفت. وي مدتي در كنسول گري « بريتانيا » و « آمريكا » در « بيروت » كار كرد. مدتي بعد آيين كليساي انجيلي را پذيرفته و به آنها در ترجمه ي تورات به عربي كمك كرد! و به تدريس در مراكز آنها مشغول شد، او در سال 1863م « مدرسه ي ملّي » را تأسيس كرد و در آن به تعليم زبان عربي و علوم جديد اهتمام خاص ورزيد. (6)
او مؤسّس مجله ي « الجنان » بود كه به علت تخريب افكار عمومي توسط عبدالحميد دوم توقيف شد. وي به دليل فعاليت به نفع تركان جوان عثماني در 1914م به عضويت هيئت دولت منصوب شد. از جمله افراد مشهور ديگر مخالف اتحاد عثماني و مروّج ناسيوناليسم عربي يك نويسنده ي مسيحي به نام نجيب عازوري ( مرگ 1916م ) بود.
عازوري در 1905م. اعلان كرد كه:
" ملت عرب واحد سياسي مستقلي را تشكيل مي دهد كه در آن مسيحيان و مسلمانان داراي حقوق برابر هستند."
او نخستين كسي بود كه خواهان جدايي كامل از امپراتوري عثماني شد. (7) يكي ديگر از شخصيت هاي متعلق به جريان روشنفكري وابسته شبلي شميل ( 1850-1917م ) ‌پزشك مسيحي تبعه ي « سوريه » بود كه با الهام از افكار داروين، اسپنسر، بوخنر و . . . علم و دانش را منشأ شناخت و محور هستي مي دانست.
او ضمن ترويج علم گرايي به انكار علوم انساني و الهيّات مي پرداخت؛ زيرا معتقد بود اين علوم، پايه اي براي تأسيس حكومت هاي ديني و ديكتاتوري هستند و آنها نيز مانع از تعالي بشر مي شوند و علت اختلاف و پراكندگي در جوامع بشري را دين و علت ضعف جامعه ي اسلامي را حضور سياسي روحانيان مي دانست.
او اولين نظريه پرداز اشتراكيّت در جامعه ي عربي بود كه ايده ي جهان وطني را ترويج مي كرد، چنان كه در سال 1896م طيّ نامه اي به سلطان عبدالحميد با موضوع « شكايت و آرزو » خواستار تحقق آزادي، برابري و علم گرايي در جامعه ي عثماني شد.
همچنين مي توان به نويسنده ي معروف ديگري به نام جورجي زيدان ( 1861-1914م ) اشاره كرد كه فارغ التحصيل « دانشكده ي پروتستان سوريه » بود و با انتشار مجله ي « الهلال » در « مصر » به نشر افكار و انديشه هاي ناسيوناليستي و حتي سكولاريستي پرداخت.

2-2- ناسيوناليسم تركي

گسسته كردن جامعه ي منسجم اسلامي عثماني از جمله بزرگ ترين اهداف استعمار غرب براي دستيابي به منابع عظيم شرق بود كه با ترفند و شيوه هاي مختلف پي گيري مي شد و به همين دليل قوم گرايي تركي در رأس برنامه هاي فروپاشي عثماني قرار گرفت.
افكار و انديشه هاي ناسيوناليسم تركي را شايد اولين بار هيئت هاي دانشجويي عثماني كه جهت تعليم و آموزش توسط سلاطين به اروپا اعزام مي شدند، با خود به « تركيه » آوردند. آنها كه متأثّر از آرا و نظريات دمكراسي غرب، به ويژه « فرانسه » ‌بودند به ترويج عقايد ناسيوناليستي پرداختند.
در سال 1244ه. ش ( 1865م ) يك گروه كوچك ملي گراي ليبرال با عضويت شش نفر ترك كه نامق كمال و مصطفي فاضل از اعضاي آن بودند، جمعيت تركان جوان را كه جمعيّه الشّباب العثمانيين هم ناميده مي شد، تأسيس كردند. آنها مطابق الگوهاي انجمن فراماسوني كاربوناري « ايتاليا » خود را سازماندهي و در كوتاه مدت 245 نفر را عضوگيري كردند. با شكست و فرار اين افراد به اروپا، ادبيات قوم گرايي تركي وارد صحنه ي سياست خارجي شد و آنها توانستند در « لندن » « جريده الحريّه » كه ارگان تركان آزادي خواه ناميده مي شد، منتشر سازند.
سردبير اين نشريه، رفعت بيگ بود و نامق كمال مقالات زيادي را در آن نوشت كه غالباً مبتني بر تفكرات ملي گرايي ترك استوار بودند. همكار ديگر نامق كمال فردي يهودي لهستاني به نام خيرالدّين بود كه او هم در روزنامه هاي « ترقي » و « بصيرت » مدافع نظريات آزادي خواهي ترك بود.
فرد نفوذي ديگري به نام مصطفي جلال الدين پاشا كه نام قبلي وي كنستانتين برزچكي (8) بوده است، كتابي به نام « ترك هاي باستاني و امروزي » در سال 1869م به زبان فرانسوي در « اسلامبول » منتشر ساخت. او در اين كتاب تأكيد فراواني به قرابت دو نژاد اروپايي و ترك دارد. همچنين نويسنده ي يهودي فرانسوي ديگري به نام لئون كاهون (9) ( 1841-1900م ) ‌كه در زمان اقامت ترك هاي جوان در « پاريس » ضمن تماس با آنها كتابي به نام « مقدمه اي بر تاريخ آسيا » نوشت، تأكيد بر شناخت و همگرايي با ترك هاي آسياي مركزي داشت و بر جريان قوم گرايي ترك و پان تركيسم اثر زيادي گذاشت. او در كتاب خود، ترك ها را همان تورانياني دانست كه وارث فرهنگ بزرگ آنان هستند. وي در ملاقاتي كه با تركان جوان در پاريس داشت، آنان را تشويق به ادامه ي فعاليت و ترك گرايي كرد.
يك به اصطلاح محقق يهودي ولي جاسوس مجارستاني الاصل كه براي سازمان اطلاعاتي « انگلستان » فعاليت زيادي انجام داد، آرمينوس وامبري (10) ( 1832-1913م ) نام دارد او در زمان اقامت عثماني ضمن جمع آوري اطلاعات و اخبار و ساير فعاليت هاي مخرّب، مطالعات فراواني در زمينه ي تبارشناسي ترك انجام داد و در ارتباطاتي كه با روشنفكران ترك داشت به پان تركيسم دامن مي زد. وي كه توانسته بود اعتماد شخص عبدالحميد را به خود جلب كند، مقالات بسياري را در ستايش از ترك ها، فنلاندي ها، استوني ها و مجارستاني ها به عنوان يك نژاد واحد توراني در مطبوعات اروپا و عثماني به چاپ رسانيد.
يكي ديگر از نويسندگان و روشنفكران يهودي كه توانست پان تركيسم را تقويت كند، يوسف آقچورا ( 1876-1933م ) بود. او در « سيمبيرسك » يكي از نواحي « ولگا » در « روسيه » متولد شد و در جواني به « اسلامبول » مهاجرت كرد. پس از آنكه جنبش ترك هاي جوان را ياري نمود، به « ليبي » تبعيد شد. وي از آنجا فرار كرد و به « پاريس » رفت و مدتي بعد نيز به « روسيه » ‌مراجعت نمود و كتابي به نام « سه نوع سياست » را تأليف كرد و مقالات بسياري در مدح ترك سالاري منتشر ساخت. نوشته هاي وي به صورت غيرقانوني به عثماني وارد مي شد كه تأثيرات مخربي در آنجا داشت. يوسف بعد از انقلاب 1908م به اسلامبول بازگشت و ناسيوناليسم تركي را ترويج كرد.
از جمله تأثيرگذاران و نظريه سازان ديگري كه در ترويج انديشه هاي ترك گرايي سهم زيادي داشته اند، مي توان به افرادي چون احمد وفيق پاشا ( 1823-1891م ) مترجم نمايش نامه هاي مولير و رئيس اولين مجلس عثماني سليمان پاشا ( مرگ 1892م ) و نجيب عاصم ( 1861-1935م ) مترجم كتاب هاي غربي به زبان تركي اشاره كرد. در همين راستا ضياء گوگ آلپ ( 1876-1924م ) مروّج سكولاريسم بود كه با نوشتن كتاب « تركيسم و پان تورانيسم » به اين انديشه ي انحرافي پرداخت. او سعي فراواني در نوشتن يك « قرآن » تركي داشت، كه موفق نشد. گوگ آلپ با نام اصلي محمد ضياء بيگ بنيان گذار ايدئولوژي پان تورانيسم بود. او در سن 17 سالگي با خواندن كتاب لئون كاهون به شوريدگي سياسي دست يافت.
او كه در اصل از كردهاي « زازا » بود، خود را يك ترك مي دانست و پس از پايان تحصيلات عاليه در تيم براندازان صهيونيست « سالونيك » ‌قرار گرفت و با گروهي از هم فكرانش مجله ي معروف « گنج قالملر » را تأسيس نمود. گوگ آلپ با تنظيم برنامه ي رهايي ملي استراتژي عملي پان تورانيست ها را مشخص كرد و جمعي از نويسندگان مخالف حكومت عثماني، مانند احمد حكمت، حمدالله صبجي، جلال شهير، نسيم صارم، عمر سيف الدين و عمرناجي را به همكاري در مجله ي « گنج قالملر » فراخواند.
برنامه ي رهايي ملي قبل از انقلاب 1908م از حالت تئوري خارج شد و پس از تأييد برنامه ي ياد شده توسط انجمن يني لسان ( زبان نو ) و انجمن يني حيات ( زندگي نو ) شوق ترك گرايي توسط براندازان خاموش در عرصه ي فرهنگ و ادبيات عثماني، در ميان جوانان ترك احيا شد.
اگرچه پان اسلاميست هاي معتقد به حاكميت اسلامي خليفه ي عثماني با اين جريان به مبارزه برخاسته بودند، اما وقوع انقلاب 1908م به سود ترك چي ها يا همان ترك گرايان تمام شد. در سال 1910م هسته ي مركزي پان تورانيسم از « سالونيك » به « اسلامبول » منتقل شد و در ادامه ي اين حركت در سال 1911م. يوسف آقچورا نشريه ي دو هفتگي « ترك يوردو » ( كانون ترك ) و سپس باشگاهي به همين نام تأسيس كرد. آقچورا سردبير بود و احمد آقايف و اسماعيل گاسپارينسكي معاونت اورا برعهده داشتند. ساير پان تورانيست هاي تاتار، مانند علي بيگ حسين زاده، محمد امين رسول زاده با آن همكاري مي كردند.
ترك يوردو توانست كليه ي پان تورانيست هاي ترك و نيز تعدادي از نويسندگان تراز اول غير پان تورانيست را پيرامون خود جمع كند. از نخستين شماره ي آن اسامي احمد حكمت، حمدالله صبجي، خالده اديب، زكي مديح، محمد امين، رضا توفيق، جلال نوري، احمد جواد، تحسين نهاد، تورگودآلپ، عزت علوي و ديگران پديدار شد. تأسيس « ترك يوردو » مصادف با انتقال « مركز عمومي » حزب اتحاد و ترقي از « سالونيك » به « قسطنطنيه » ( اسلامبول ) بود، ضياء گوگ آلپ عضو اين مركز با چند تن از اعضاي صلاحيّت دار گروه خود به پايتخت رفت و در روزهاي پيش از شروع جنگ بالكان با آقچورا مبارز ديرين پان تورانيسم آشنايي حاصل كرد. اين دو رهبر كه يكي ترك تاتار و ديگري ترك عثماني بودند، بر اتحادشان صحه گذاشتند و تلاش هاي خود را در راه هدف مشترك متمركز ساختند. (11) از جمله معروف ترين تأليفات نويسندگان مأنوس با كميته ي صهيونيستي اتحاد و ترقي كتاب « توران نو، سرنوشت يك ترك » است، كه توسط بانو خالده اديب در سال 1910م. نوشته شد. اين كتاب كه بعدها از آن به عنوان كتاب مقدس پان تورانيسم ياد شد، در حقيقت نوعي تغيير آرمان شهر پان اسلاميستي به ترك گرايي و سپس پان تورانيستي دارد.
فرد ديگري به نام جلال نوري باي با نوشتن كتاب « تاريخ المستقبل » شكوفا شدن حاكميّت عثماني را تنها در پرتو ترك گرايي مي دانست.
بررسي به عمل آمده نشانگر آن است كه انجمن ها و گروه هاي صهيونيستي ترك محوري در عثماني وجود داشته اند، كه هر نوع انديشه و حركت مبتني بر قوم گرايي ترك را تشويق و حمايت مي كردند و از منابع درآمدي و ميزان تأثيرگذاري آنها بر فرهنگ و جامعه ي عثماني به دليل پوششي و مخفي بودن فعاليت آنان اطلاع چندان دقيقي در منابع كارشناسي وجود ندارد، ليكن برنارد لوئيس اشاره ي مختصري به آنها نموده است. برنارد لوئيس كه خود يك يهودي متخصّص در امور « خاورميانه » است با اعتراف به اينكه موج بزرگي از فعاليت هاي پان تركيستي از لحاظ فرهنگي و اندكي سياسي وجود داشت و ادبياتي دوره اي به صورت مجله ها و شبكه اي از كلوپ هاي ترك گرا در جهت تقابل با امپراتوري اسلامي عثماني را ترويج مي كرد، مي گويد:
" اولين آنها انجمن تركي Turk Dernegi بود كه در 24 دسامبر 1908م. در اسلامبول بنيان گذارده شده بود. در اثر فعاليت اين انجمن كه هدف اعلان شده ي آن عبارت بود از: مطالعه ي دستاوردهاي گذشته و حال، فعاليت ها و شرايط زندگي تمام مردماني كه « ترك » خوانده مي شدند، نام ترك از ابهام به درآمد و نهضت تركي اولين تريبون خود را در تركيه به دست آورد.
اهداف انجمن، تحقيقاتي و فرهنگي بود. اعضاي اين انجمن را تعدادي از ترك گرايان معروف و عثماني هاي غيرمسلمان و شرق شناسان خارجي تشكيل مي دادند و رئيس يا پرزيدنت آن، وليعهد، شاهزاده يوسف عزّالدين بود. در سال 1911م. انجمن ترك شروع به انتشار مجله اي ماهيانه با همين نام كرد كه 7 شماره از آن نيز منتشر شد. (12) "
قابل ذكر است كه همكاري يوسف عزّالدين با اين افراد در جهت كسب شهرت و تحكيم پايه هاي قدرت شخصي خويش بود. او مدتي بعد، از همكاري با جريان ياد شده خودداري ورزيد و تلاش فراواني در جهت جانشيني پدرش عبدالعزيز انجام داد.
به هر حال اين نويسنده كه در آثار خود به تطهير چهره ي استعمار غرب مي پردازد و حكومت عبدالحميد را استبدادي معرفي مي كند، ادامه مي دهد كه:
" انجمن ديگري كه همكاري نزديكي با « تورك يورد » ‌داشت، انجمن « تورك اجاقي » ( Turkogagi ) بود. انجمن مزبور نوعي باشگاه بود كه در سال 1912م. تأسيس شده و اهداف آن عبارت بود از: پيشرفت فرهنگ ملي و ارتقاي سطح علمي، اجتماعي، اقتصادي ترك ها كه پيش قراول ملل اسلام بودند و تلاش براي بهبود نژاد آنها و زبان تركي. انجام اين اهداف از طريق كلوپ هايي به نام اجاق هاي ترك صورت مي گرفت كه اقدام به تشكيل دوره ها، كنفرانس ها، مباحثات، انتشار كتب و جزوه و گشايش مدارس مي كردند. انجمن، بدون هيچ دخالتي در سياست و ارتباطي با حزبي سياسي، خود را به اهداف ملي و اجتماعي محدود مي كرد. مجله ي « تورك يوردو » ، ارگان اصلي اين انجمن قرار گرفت. (13) "
به اين ترتيب با قدرت گرفتن انجمن اتحاد و ترقي، مطبوعات و نشريات وابسته، تلاش مضاعفي در تخريب شخصيت ها و چهره هاي سياسي و مؤثر عرب در حاكميت عثماني نمودند. به طور مثال روزنامه ي طنين با حمايت حسين جاهد يا لچين با تبليغات فراوان توانست چهره ي سياسي، اجتماعي خليل پاشا حماده وزير اوقاف را كه يك عرب مسلمان بود، كاملاً تخريب كند.
روزنامه هاي وابسته به صهيونيسم حاكم بعد از 1908م. در عثماني با القاي قوميّت گرايي و ترويج ادبيات واگرايي، به ايجاد تفرقه ميان اعراب و ترك ها پرداختند. به گونه اي كه لفظ پيس عرب يعني عرب كثيف براي معرفي شخصيت ها و چهره هاي مؤثر عرب در نزد مطبوعات « اسلامبول » رواج يافت. در نتيجه با از بين رفتن همبستگي تركي- عربي، انديشه هاي ترك گرايي و پان تركيسم و درنهايت پان تورانيسم محور اصلي سياست سازي هاي ماسوني- صهيونيستي در انجمن اتحاد و ترقي قرار گرفت.

پي‌نوشت‌ها:

1. عبدالوهاب الكيالي، « تاريخ نوين فلسطين » ، ص 76.
2. همان منبع، ص 80.
3. احمدي، حميد؛ « ريشه هاي بحران در خاورميانه » ، انتشارات كيهان، 1369، ص 91.
4. Gorge Antonius.
5. همان منبع، صص 120-121.
6. شريعتمداري، حميدرضا؛ « سكولاريزم در جهان عرب » ، انتشارات مركز مطالعات اديان و مذاهب، قم، 1382، ص 87.
7. هشام شرابي؛ « روشنفكران عرب و غرب » ، عبدالرحمن عالم، دفتر مطالعات سياسي وزارت امور خارجه، 1369، ص133.
8. Constantine Borzecki.
9. Leon Cahun.
10. Arminius Vambery.
11. زواره واند؛ « افسانه ي پان تركيسم » محمدرضا زرگر، انتشارات بينش، تهران، 1369، چاپ اول، ص 65.
12. برنارد لوئيس، « ظهور تركيه ي نوين » ، ص 486.
13. همان منبع، ص 487.

منبع مقاله :
فرسايي، محسن؛ ( 1388 ) ، براندازي صهيونيستي در امپراتوري عثماني، تهران: انتشارات هلال، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما