اقدامات فرهنگي صهيونيسم عليه دولت عثماني (1)

به منظور آشنايي با آنچه كه از آن به عنوان باورها و اصول فرهنگي صهيونيسم ياد مي شود، ضرورت دارد قبلاً به معرفي اجمالي اين مفاهيم بپردازيم تا در مباحث ريشه اي و اعتقادي صهيونيسم، كه در تعيين آرمان ها و اهداف جنبش ها
پنجشنبه، 27 فروردين 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اقدامات فرهنگي صهيونيسم عليه دولت عثماني (1)
اقدامات فرهنگي صهيونيسم عليه دولت عثماني (1)

 

نويسنده: محسن فرسايي




 

1- ادبيات بازگشت به صهيون

به منظور آشنايي با آنچه كه از آن به عنوان باورها و اصول فرهنگي صهيونيسم ياد مي شود، ضرورت دارد قبلاً به معرفي اجمالي اين مفاهيم بپردازيم تا در مباحث ريشه اي و اعتقادي صهيونيسم، كه در تعيين آرمان ها و اهداف جنبش ها و احزاب صهيونيستي نقش اساسي دارند، اطلاعات لازم وجود داشته باشد.

1- 1- مفاهيم

ده فرمان:

50 روز بعد از خروج بني اسرائيل از مصر و در زمان حضور آنان در « كوه سينا »، حضرت موسي كليم الله طيّ ارتباطي مستقيم، ده فرمان الهي را از خداوند به صورت دو لوح دريافت كرد: چهار فرمان اول، كه در يك لوح نازل شد، به روابط بين انسان و خدا اشاره دارد:
" - من، خدا خالق تو هستم كه تو را از سرزمين مصر، از خانه ي بندگي بيرون آوردم؛
- براي تو، معبودان ديگري در برابر من نباشد؛
- نام خداي خالقت را بيهوده بر زبان مبر؛
- روز شبات ( شنبه ) را به ياد داشته باش، كه آن را مقدس بداري. . . روز هفتم، شبات براي خدا، خالقت است، هيچ كاري را [ در آن ] انجام نده. "
در لوح دوم نيز، روابط ميان انسان ها مورد سفارش قرار گرفته است:
" - پدرت و مادرت را احترام كن؛
- قتل نكن؛
- زنا نكن؛
- دزدي نكن؛
- براي هم نوعت شهادت دروغ مده؛
- خانه ي هم نوعت و آنچه متعلق به هم نوع تو است، آرزو مكن و به آنها حسد مبر.

يهود:

پس از آنكه بني اسرائيل از پرستش گوساله ي سامري توبه كردند و گفتند ما هدايت شده ايم به آنان يهود اطلاق شد؛ چون هدايت شده بودند. از سوي ديگر، چون غالب آنان از نسل يهودا فرزند يعقوب هستند، به طور كلي لفظ يهود كه يك اسم جامد است، به آنها اشاره دارد.

« عهد عتيق »:

منظور همان كتاب مقدس « تورات » است، كه متعلق به حضرت موسي (عليه السلام) بوده و در قالب 5 قسمت به نام « اسفار موسي (عليه السلام) » معروف است و شامل:
- سِفر پيدايش ( تاريخ خلقت تا زمان حضرت يعقوب (عليه السلام) ) ؛
- سفر خروج ( خروج بني اسرائيل از مصر و نزول ده فرمان ) ؛
- سفر لاويان ( قوانين و حدود سبط لاوي پسر يعقوب ) ؛
- سفر اعداد ( آوارگي بني اسرائيل و سرزمين كنعان ) ؛
- و سفر تثنيه ( ‌احكام و اعتقادات شريعت موسي ) مي شود.
گاهي « كتاب يوشع نبي » را هم به آن اضافه و تورات را در شش قسمت معرفي مي كنند.

ميتصورات:

مجموعه ي كاملي از فرامين و دستورات و فرايض ديني يهوديان، كه شامل 613 دستور است. 248 فرضيه ي امري ( آموختن تورات و انجام عبادات و رعايت اعياد و. . . ) و تعداد 365 دستور نهي ( پرهيز از دزدي، خيانت، زنا و. . . ) در آن وجود دارد.

خاخام:

اين واژه، لقب و عنواني براي معرفي روحانيان و متخصّصان مسائل ديني يهود است، كه عمدتاً مورد استفاده ي يهوديان سفارادي ( شرقي ) قرار مي گيرد. اما يهوديان اشكنازي ( غربي ) از كلمه ي « ربي » به منظور معرفي آنان استفاده مي كنند. لفظ خاخام نيز در بعضي متون به همين معني است.

اسباط:

منظور همان 12 فرزند حضرت يعقوب (عليه السلام) است، كه نام هاي آنان چنين است:
1- يوسف (عليه السلام) ، 2- بنيامين، 3- لاوي، 4- يهودا، 5- رؤبين، 6- شمعون، 7- عيبي خار، 8- زبولون، 9- دان، 10- نفتالي، 11- يسّاكاد، 12- اشير.

تلمود:

مهم ترين منبع تفسير تعاليم و شريعت موسي (عليه السلام) ( هالاخاه ) است كه در دو قسمت « ميشنا » و « گمارا » توسط خاخام ها تنظيم شده و به معناي آموزش و تعليم است.
ميشنا در حدود سال هاي 200 ميلادي و گمارا حدود سال هاي 500- 400 ميلادي تدوين شده است. تلمود در حقيقت قانون يهوديّت محسوب مي شود و دو نوع است. بابلي و اورشليمي كه تلمود بابلي بسيار غني تر و مفصّل تر از تلمود اورشليمي تدوين شده است.

بني اسرائيل:

اسرائيل نام ديگر حضرت يعقوب (عليه السلام) است، كه به فرزندان و قوم ايشان بني اسرائيل اطلاق مي شود. كنعانيان در « فلسطين » به آنها عبرانيان مي گفتند.

سفاراديم (1) :

به مجموعه ي يهوديان شرقي و غيراشكنازي، سفاراديم گفته مي شود. اين اصطلاح از كلمه ي عبري اسپين (2) مشتق شده است و اغلب براي اشاره به همه ي يهودياني كه ريشه در دنياي عرب و سرزمين هاي اسلامي دارند، مورداستفاده قرار مي گيرند. هرچند كه به طور دقيق، به يهوديان اسپين و« شبه جزيره ي ايبري »، كه در طول دوره ي تفتيش عقايد « اسپانيا » به آنجا مهاجرت كردند، نيز اطلاق مي شود. به يهوديان ايبري عموماً لادينو گفته مي شد؛ زيرا زبان يهودي- اسپانيايي و ادبيات عبري قرون وسطايي ( ادبيات لاتين ) به كار مي بردند؛ در حالي كه جوامع خاورميانه اي به اين اسم خوانده نمي شدند. سفاراديم اعتقادات سنتي قوي را حفظ كرده اند و معمولاً استانداردهاي زندگي و آموزشي آنها پايين تر از يهوديان اشكنازي است. (3)
اكثريت جامعه ي رژيم صهيونيستي از سفاراديم تشكيل شده است و با احزاب دست راستي، مانند ليكود و شاس پيوند سياسي دارند و قبل از حضور اشكنازي ها در « فلسطين » به صورت يك جمعيت چند صد نفري حضور داشتند.

اشكنازيم (4):

يهودياني هستند كه داراي اصل و ريشه از اروپاي شرقي و مركزي بوده اند. اين يهوديان حاميان اصلي اولين امواج مهاجرت صهيونيستي به فلسطين بودند و بسياري از آنان از گتوهاي يهودي ( محله هاي پر ازدحام يهودي ) اروپا از جمله « روسيه » گريختند و درصدد تأسيس جامعه اي جديد و ماهيّتاً سكولار و سوسياليست برآمدند.
نخبگان سياسي حاكم بر اسرائيل، ريشه ي اشكنازي داشتند و بنيادهايي براي توسعه ي يك فرهنگ اساساً اروپايي در « فلسطين » با مفاهيم، آرمان ها و ايدئولوژي هاي موردنظر ايجاد كردند. اين نفوذ و رهبري اشكنازي ها، حتي زماني كه يهوديان سفارادي حيطه ي اقتدارشان را افزايش دادند، باز هم پابرجا مانده است. (5)

پروتكل هاي صهيون:

مجموعه ي 24 دستور سرّي و راهبرد اجرايي گروه هاي يهودي متحد در « روسيه » است، كه يك دانشمند روسي به نام سرگي نيولس از رئيس مجلس شوراي روسيه، به نام اليكس نيكولا در سال 1901م. به دست مي آورد و سپس آن را به زبان روسي منتشر مي كند. پخش اين دستورات مخرّب در سال 1902م. موجب قتل هزاران يهودي در روسيه شد. عده اي معتقدند آشرگينزبرگ به نام مستعار احد هاعام نويسنده ي اصلي اين پروتكل ها است.
در ادامه ي آنچه كه به ادبيات و فرهنگ صهيونيسم هويت تاريخي بخشيده و آن را به عنوان يك نظريه و تئوري جعلي در طول قرن ها حفظ نموده است، به بررسي سير انديشه ها و تفكرات كلامي مدّعيان صهيونيسم سياسي و مذهبي مي پردازيم؛ زيرا صاحبان اين انديشه، بسترسازان اصلي صهيونيسم سياسي و دولت يهودي در فلسطين و در مرحله ي بعد صهيونيسم بين الملل و دولت جهاني هستند. نظريات صهيونيستي در قرن 18 و 19م. توسعه يافت تا آنجا كه ترويج و تبليغ ادبيات بازگشت به صهيون، در عصر عثماني عمدتاً به منظور تخريب فرهنگي مسلمانان و كسب اتحاد يهودي صهيونيستي انجام مي شد و نويسندگان و تئوري پردازان وابسته به محافل يهودي در طيّ حاكميت عثماني بيشترين سهم را در اين زمينه داشتند.

2- 1- نظريه سازان:

پيشتر گفته شد، از جمله معروف ترين شخصيت هاي مهم تاريخ يهوديان در « اسپانيا »، فردي شاعر و فيلسوف به نام يهودا حالوي (6) ( 1142- 1084م ) است. وي به عنوان يك قوم گراي يهودي، معتقد بود كه مسيحيان و مسلمانان در زمان ظهور مسيح، بني اسرائيل را احترام خواهند گذارد. از او كتابي به نام « خزري »، حاوي اشعاري مربوط به دوران ظهور مسيحا برجاي مانده است.
او به عنوان يك فيلسوف قرون ميانه، به طور طبيعي به تخيّلات مسيحايي رايج ايمان داشت؛ ولي هنگام سخن گفتن از آينده ي بني اسرائيل يا « فلسطين »، روح او از شور مذهبي هيجان مي يافت و در شور و التهاب وطن، همه چيز را فراموش مي كرد. تنها كافي است اشعار صهيونيستي اين يهودي بزرگ وفادار را بخوانيم تا در مورد فعاليت روح و روان او آگاهي يابيم:
" تاريخ نجات را محاسبه مكن، صبورانه منتظر باش، مشتاب، سرانجام شكوه عمل من خدا را مشاهده خواهي كرد. آنان كه به دليل داشتن شاهان و شاهزادگان بر خود مي بالند، بگو: پادشاه من قدّوس خاندان يعقوب و همو صخره ي نجات من است. (7) "
يهودا حالوي، در زماني كه يهوديان در اسپانياي مسلمان از موقعيتي ممتاز برخوردار بودند، در هر يهودي يك پيامبر مي ديد و اعلام مي كرد:
" مكاشفه ي الهي كه هديه ي مخصوص اوست، به جز در سرزمين اسرائيل نمي تواند شكوفا شود. "
نشمنيد (8) ، فيلسوف و عالم مذهبي قرن سيزدهم هم، چنين اعتقادي داشت، او كه براي زندگي به « بيت المقدس » رفت، اما روش او تعقيب نشد. در سال 1570م. دوم ژوزف ناسي ( دوك ناكسوس ) (9) در حال فرار از تفتيش عقايد پرتقالي ها از دوستان مسلمان خود سليمان و سليم دوم اجازه ي بازسازي شهر « طبريّه » به وسيله ي هم كيشان خود را اخذ نمود. اين نيّت استقرار سياسي، هيچ نوع علاقه اي در بين جوامع يهودي بر نيانگيخت و بلافاصله رها شد. (10)
در تاريخ آشكار است كه،‌« اسپانيا » در زمان حكومت مسلمانان امن ترين سرزمين براي يهوديان و دانشمندان و ثروتمندان آنان بود، بنابراين متفكران يهودي اسپانيايي در آن زمان به تدريج به اعتقادات صهيونيستي مي پرداختند، كه از جمله ي آنها مي توان به اسحاق بن يهودا آبرابانل (11) ( 1437- 1509م ) اشاره كرد. او با نوشتن سه كتاب، مدعي اطلاع از تاريخ ظهور مسيح بود و ادعا داشت:
" خداوند يك منجي از خاندان داوود خواهد فرستاد، تا ملت خوار و ذليل را به « اورشليم » برگرداند و معبد را بازسازي كند؛ تا قوم دوباره مقدس شوند. نبوت به بني اسرائيل بازگردانده خواهد شد، براي آنان دوباره معجزاتي صورت خواهد گرفت. كاميابي مادّي و بركات بي شمار نصيب ايشان خواهد شد و بني اسرائيل از آن پس، گرفتار تبعيد نخواهند بود. تمام ملت هاي زمين با مشاهده ي فرود آمدن خشم خدا دين توحيد را خواهند پذيرفت. پس از بازگشت قوم به « فلسطين »، مردگان زنده خواهند شد. (12)"
با نفوذ يهوديان در صفوف مسيحيان تحت عنوان مارانو يا از دين برگشته و رخنه ي آنان در كليسا و ميان كشيش هاي عمدتاً پروتستان، نظريه پردازاني به ظاهر مسيحي، اما به واقع تلمودي به ترويج و تصحيح تئوري بازگشت به صهيون پرداختند.
مشخص ترين چهره ي اين عدّه، اسحاق لاپيرر (13) ( 1594- 1676م ) يك مارانوي فرانسوي است. « دايره المعارف يهود »، لاپيرر را پدر صهيونيسم مي خواند، لاپيرر مي گفت:
" بايد به جست و جوي « اسباط گمشده » پرداخت و قوم بني اسرائيل را گرد آورد؛ زيرا ظهور مسيح براي ديدار آنان خواهد بود. آنگاه بايد مسيحيان و يهوديان متحد شوند و به كمك پادشاه فرانسه سرزمين صهيون را تسخير كنند. احياء دولت صهيون در « فلسطين » راه پيروزي نهايي مسيحيان را بر مسلمانان هموار خواهد كرد و امپراتوري جهاني پديدار خواهد ساخت كه مركز آن در « اورشليم » است. "
اسحاق لاپيرر در سال 1644م. سفير « فرانسه » در « كپنهاك » شده و به اشاعه ي اين انديشه در ميان محافل فرهنگي و سياسي مرتبط با « دربار كريستينا » پرداخت. (14)
در بررسي افكار و آراي صهيونيستي به خاخام زفي هيرش كاليشر (15) ( 1795- 1874م ) برمي خوريم، كه در «لهستان » متولد شد و تحصيلات خود را در « آلمان » ادامه داد و خاخام شهر « تورن » بود.
او در كتابي كه تحت عنوان « در جست و جوي صهيون » در سال 1861م. نوشت، خواستار مهاجرت سريع يهود به « فلسطين » و سكونت دائم در آنجا شد. او از شاگردان يهودا قلعي بود و از طريق او به شناخت عميقي از « تلمود » رسيده بود.
او موضع خود در مورد مسيحا را در طيّ نامه اي خطاب به آنسِلم ماير روتشيلد (16) شرح داد:
" كسي نبايد تصور كند كه مسيحا ناگهان ظهور خواهد كرد و از طريق معجزات و شگفتي ها، بني اسرائيل را به ميراث باستاني خود رهبري خواهد نمود. رهايي از طريق طبيعي آغاز خواهد شد.
يهوديان به سكونت در فلسطين گرايش پيدا خواهند كرد و ملت ها به كمك كردن به آنان در اين كار علاقه مند خواهند شد. هنگامي كه يهوديان در فلسطين استقرار يافتند، « اورشليم »‌ نوسازي شد، معبد دوباره برپا گرديد و قرباني ها مشام خداوند را نوازش دادند، خدا معجزات خود را به گونه اي كه انبيا و حكيمان شرح داده اند، به مردم نشان خواهد داد. نخست يك انسان با توانايي هاي طبيعي فراوان ظاهر خواهد شد و او يك راه طبيعي را براي اقامت يهوديان در فلسطين باز خواهد كرد. آنگاه خدا نبي و پادشاه مسح شده ي خود را خواهد فرستاد. (17) "
او براي تشكيل دولتي يهودي در فلسطين چهار پيشنهاد مطرح كرد.
1- ايجاد صندوق يهودي پول براي خريد اراضي فلسطين؛
2- كوچ دادن يهوديان دياسپورا ( آواره ي جهان ) ‌به « فلسطين »؛
3- تأسيس يك سازمان پليسي، امنيتي در فلسطين؛
4- ايجاد آموزشگاه كشاورزي و صنعتي در فلسطين.
همچنين مي توان با كمي دقت نظريات وي را بعداً به عنوان دستورالعمل هاي اجرايي در كنگره هاي صهيونيستي مشاهده كرد. فرد ديگري كه در فربه شدن نظريه ي موهوم صهيونيسم نقش مؤثري ايفا كرده است، خاخام يهودا قلعي ( 1798- 1878م ) است كه يك يهودي صربستاني بود. در افكار او نجات يهود از طريق سكونت در سرزمين مقدس امكان پذير مي شود و تعاليم عرفاني « قبالّا » و « تلمود » مبدأ آراء و نظريات اوست. يهودا قلعي با نوشتن رساله هايي با عناوين « نجات سوم »، « بشنو اسرائيل » و « قرباني يهودا » پايه گذار صهيونيسم نوين ديني شناخته مي شود. در نظريات او معني انتظار صرفاً از طريق اقامت يهوديان در « فلسطين » و سپس آمدن مسيح موعود، تحقّق مي يابد. به همين خاطر در سنّ هفتاد سالگي به فلسطين رفت و در سال 1878م. در همان جا درگذشت.
در قرن نوزدهم، شاهد طرح عقايد صهيونيستي مهمّ ديگري از سوي يك يهودي متولد « ليتواني » هستيم. او خاخام شموئيل موهيليور (18) ( 1824- 1989م ) نام دارد كه از زعماي جنبش دوستداران صهيون بود و تحت تأثير افكار خاخام كاليشر قرار داشت. او نخستين شعبه ي انجمن دوست داران صهيون را در « وارسوفيا » تأسيس كرد و با آنكه اين انجمن يك نهاد علماني [ لائيك ] و غيرديني بود، اما به عنوان نماينده ي تفكر ديني در آن انجمن باقي ماند. او معتقد بود كه:
" خداوند ترجيح مي دهد كه فرزندان او در سرزمين خودشان زندگي كنند، حتي اگر به احكام « تورات » عمل نكنند تا آنكه در غربت و تبعيدگاه به سر برند و احكام تورات را به جاي آورند. (19) "
موسي مندلسون (20) نويسنده و دانشمند معروف ديگري است كه از طرّاحان نظريه ي اَسميلاسيون يا شبيه گرايي بود، او به توضيح نظر خود در كتاب « اورشليم يا رهايي مدني يهوديان » در سال 1873م. پرداخت. مندلسون معتقد بود:
"همان طور كه يهوديان در انقلابات اروپا با دستاويز قرار دادن شعار آزادي، امتيازات شهروندي مساوي به دست آوردند، مي توانند با ادغام در جوامع خود به آزادي هاي دلخواه دست يابند. "
او كه آلماني بود از امتيازات اين ايده بهره مند شده بود و با ترجمه ي اسفار موسي به آلماني و انتشار مجله ي « هاميعاسف » سعي فراواني در همگرايي فرهنگ آلماني و عبري داشت.
صاحب نظران مسائل صهيونيسم در معرفي عناصر و عوامل مؤثّر در طرح اين انديشه به يك يهودي روسي ديگر به نام ليلين بلوم (21) ( 1843- 1910م ) اشاره مي كنند كه با نوشتن رساله اي به نام « مأموريت مردم يهود در سرزمين مقدس پدرانشان » تأثير عمده اي را بر رشد جنبش صهيونيستي دوستداران صهيون داشته است.
خاخام ديگري به نام آبراهام كوهن كوك (22) ( 1865- 1935م ) يهودي اهل « ليتواني » كه يك شخصيت مهمّ صهيونيسم ديني محسوب مي شود، نقش عمده اي در طرح مسئله ي « فلسطين » به عنوان سرزمين مقدس يهود ايفا كرده است. او كه در سال 1904م. به فلسطين مهاجرت كرد، معتقد بود:
" نسل يهوديان ساكن در فلسطين همان نسل متعلق به عصر ظهور مسيح رهايي بخش است و پيشگامان صهيونيست كه به خاك فلسطين آمده اند با آنكه بيشتر آنان بي دين به شمار مي آيند با سكونت در فلسطين به اجراي تعاليم ديني كمك مي كنند. او صهيونيسم را پيش درآمد ظهور مسيح منتظر مي دانست و آنها را دست خداوند كه وظيفه ي آسماني نجات را انجام مي دهد، مي خواند. "
از سوي ديگر او اعتقاد داشت كه:
پيوند ميان تعاليم ديني يهود با ارض اسرائيل و آرزوي بازگشت يهوديان، آنان را از نابودي نجات داده و قوم اسرائيل و « تورات » و ارض اسرائيل يك آميخته ي واحداند و خلاقيت يهودي در زمينه ي نظري و در عرصه ي كار روزانه، جز در ارض اسرائيل تحقق نخواهد يافت. (23)
افكار اين خاخام يهودي، بعدها الهام دهنده و سازنده ي افكار و عقايد گروه افراطي گوش امونيم در رژيم صهيونيستي شد كه در حال حاضر نيز طرفداران زيادي از اين گروه حمايت مي كنند.
به طور خلاصه مي توان گفت: انديشمندان مذهبي و سياسي فراواني در تكوين و تكامل نظريات صهيونيستي نقش مؤثر داشته اند كه از افرادي چون ژوزف سالوادور (24) 1865م. كشيش توماس فولر (25) ( 1608- 1661م ) ، توماس دراكس (26) كشيش مسيحي قرن هفدهم ميلادي، توماس براتيمن ( 1562- 1607م ) پيش گوي فرقه ي پيوريتن، كشيش مسيحي جيمز دورهام (27) ( 1622- 1658م ) ، تئودور هرتزل ( 1860- 1904م ) مبتكر نظريه ي صهيونيسم سياسي در كتاب « دولت يهود » كه سال 1896م آن را نوشت، مي توان در اين زمينه نام برد.

3- 1- نويسندگان:

پيش از اين گفتيم كه فضاي علمي فرهنگي و اسلامي مناسب در زمان حكومت مسلمانان در « اسپانيا » باعث شد كه يهوديان به طرح آراء و افكار خود بپردازند و حتي اجتماع خاصّ خود را در شهر « كاستيل » ايجاد نمايند. چنان كه يكي از يهوديان منجّم و خاخام شهر كاستيل به نام ابراهيم بن حيّا البار جلوني معروف به شهريار ( 1065- 1136م ) نظريات خود را در خصوص زمان ظهور مسيح و نجات بني اسرائيل مطرح مي سازد. ولي هيچ گونه طرحي در خصوص بازگشت يا اياد دولت يهودي ارائه نمي دهد و پس از سقوط دولت اسلامي به دست فرديناند و ايزابلا كه مسيحي بودند، تمام يهوديان اخراج و شرايط سختي بر آنان اعمال مي شود. اما از سوي ديگر فضاي حاكم بر شرايط سياسي جامعه ي « اروپا » و « آمريكا » منجر به نوشتن كتاب ها و رسالات مختلفي در قرن 16 و 17 ميلادي ( ‌به دليل حاكميّت پروتستان ها ) عليه مسلمانان و دولت اسلامي حاكم بر « فلسطين » گرديد.
استفاده ي ابزاري از منجي آخرالزّمان باعث شد كه در سال 1655م. پروتستان آلماني پل فِلكن هاور (28) اعلام كند كه:
" يهوديان در دومين ظهور مسيح، او را به عنوان مسيحاي موعود خود خواهند شناخت. "
او در « ‌بشارت نو، براي اسرائيل » نوشت:
" علامتي كه اين نكته را اثبات مي كند عبارت است از: بازگشت هميشگي يهود به كشور خودشان كه توسط خداوند، از راه وعده ي بي قيد و شرط خداوند به ابراهيم، اسحاق و يعقوب به آنها اعطا شده است. (29) "
نويسنده ي معروف يهودي صهيونيست، منشه بن اسرائيل (30) ( 1604- 1657م ) كه تلاش هاي فراواني در جهت عملي شدن طرح بازگشت يهوديان به « فلسطين » انجام داد، در كتابي به نام « اميد اسرائيل » زود هنگام بودن عصر ظهور مسيح، پسر يوسف را بيان مي كند.
همچنين نويسنده ي معاصر او در « انگليس » كه يك يهودي پيوريتن به نام جان ميلتون (31) ( 1608- 1674م ) و جزو سه نويسنده ي برتر « انگليس » و خالق اثر منظومه ي « بهشت گمشده » در سال 1665م. است. پيام جان ميلتون در بهشت گمشده اين است كه:
" دوازده قبيله ي بني اسرائيل به صهيون باز خواهند گشت و دولت خود را مستقر خواهند كرد. "
او اين انديشه را در منظومه ي « نواسوليما » كه در سال 1648م. در « لندن » چاپ شد، نيز بيان داشته است. (32) اين زمزمه هاي صهيونيستي در طيّ دو قرن به تدريج، بستر لازم را براي ايجاد يك موج فرهنگي عليه امپراتوري عثماني و مسلمانان فراهم آورد.
اين رويكرد صهيونيستي كه در حقيقت براندازي نرم دولت عثماني و سلطه بر خاور اسلامي ارزيابي مي شد، تحت هدايت صهيونيست هاي مسيحي و يهودي با آغاز قرن 19م. شدت بيشتري يافت.
چنان كه جدّ پدري جورج بوش، رئيس جمهور« آمريكا » به نام پرسكات بوش (33) در كتابي به نام « محمد مؤسس دين اسلام و امپراتوري مسلمانان »، كينه هاي صهيونيستي خود را نسبت به مسلمانان و دولت عثماني آشكار ساخت.
او در اين كتاب مسلمانان را حشره و حيوان ناميده است. نويسنده ي كتاب ياد شده، جورج بوش پدربزرگ است كه براي نخستين بار آن را در سال 1830م. در « آمريكا » به چاپ رسانده است. وي كتابهاي بسيار درباره ي « تورات » و « عهد عتيق » نوشت كه در كتابخانه ي « دانشگاه ميشيگان »موجود است.
بسياري از شخصيت هاي آمريكايي كتاب هاي جورج بوش پدربزرگ را به عنوان مرجع مي شناسند. (34) از جمله بارزترين مروّجان فرهنگ صهيونيستي و ضدّاسلامي در آمريكا چارلز تاز راسل (35) ( 1852- 1916م ) بود. او در سال 1886م. با نوشتن كتابي به نام « عوالم سه گانه » كه بعدها به « برنامه ي فداكاري » نيز معروف شد، سال 1914م. را پايان تاريخ و جهان دانست.
او معتقد بود:
" خداوند از يهود به علت عدم تشكيل دولت يهودي در « فلسطين » خشمگين است، مگر اينكه چنين دولتي پيش از اين تاريخ در فلسطين تأسيس شود. "
در بيان نظريات نويسندگان آمريكايي كه رنگ و بوي استعماري و سياسي نيز مشاهده مي شود، به شخصي چون واردر كرسون (36) ( 1798- 1860م ) كنسول « آمريكا » در « اورشليم » كه يك نويسنده ي صهيونيست كامل است،‌ برخورد مي كنيم. او در كتاب « زمينه ي بازگشت يهوديان به فلسطين » معتقد است كه:
" كشورهاي جهان، تحقق يك جنبش بسيار مهم[ صهيونيسم ] را كه فراگير و مؤثر است، پيش بيني مي كنند. "
هم كار و هم وطن ديگر او به نام مُردخاي مانوئل نوح (37) كه طيّ سال هاي ( 1816- 1844م ) روزنامه هاي « نشنال ادونت » و « نيويورك اينكوايرر » و «هفته نامه ي نيويورك تايمز » را تأسيس كرد و چون معتقد بود يهوديان بار ديگر « سوريه » را فتح خواهند كرد. مقالات، داستان ها و نمايش نامه هاي زيادي را در مطبوعات متعلق به خود نوشت. از جمله تأليفات وي كتابي با عنوان « گفتاري درباره ي بازگشت يهوديان به فلسطين » است كه در سال 1844م. منتشر شد. ترويج انديشه هاي صهيونيستي در آثار نويسنده ي يهودي ديگري به نام دكتر ابراهام بنيش (38) ( 1811- 1878م ) در مطبوعات اروپا انعكاس زيادي داشت، چنان كه او طيّ مقاله اي در تاريخ 21 مارس 1856م در نشريه ي « جوئيش كرونيكل » نوشت:
" سلطان ممكن است رعيت يهود خود را از بند آزاد كند، اما براي آنكه يهوديان بتوانند از نعمت آزادي به خوبي بهره برداري كنند، بايد حكومتي مقتدر داشته باشند.
حكومتي كه بتواند از جان و مال آنها دفاع كند دست توانمند عدالت بايد به هرج و مرج پايان دهد و قانون شكنان را سركوب كند. آيا دربار عثماني حكومتي مقتدر كه از نهادهاي ليبرالي برخوردار باشد، در فلسطين تأسيس خواهد كرد؟ "
اين پرسشي است كه زمان، و تنها زمان به آن پاسخ خواهد داد و پاسخ به اين پرسش كاملاً به موفقيت طرح كشاورزي براي يهوديان فلسطين بستگي دارد. (39) "
در شرق اروپا يك يهودي لهستاني به نام يحيل ميخائيل بانيس (40) ( 1842- 1912م ) به عنوان يك نويسنده ي مذهبي در سال 1871م. طيّ سلسله مقالات « ‌فرزندان روح من »، به ترويج انديشه ي صهيونيستي مهاجرت به « فلسطين »‌ پرداخت و به عنوان مؤثرترين عضو گروه يادآوري موسي به فلسطين مسافرت كرد.
در سال 1876م. نيز لرد شافتسبوري (41) مقاله ي معروفي در سطح مطبوعات اروپا به چاپ رسانيد. او در اين مقاله نوشت:
" سوريه و فلسطين به زودي اهميت فوق العاده اي پيدا خواهند كرد. در كرانه هاي رودخانه ي فرات، شهرهاي قديمي، بار ديگر رونق خواهند گرفت و شهرهاي جديد ساخته خواهد شد. . . اين سرزمين به جمعيت و سرمايه نياز دارد؛ يهوديان مي توانند هر دوي آنها را تأمين كنند. آيا انگليس علاقه ي ويژه اي به استقرار يهوديان در فلسطين ندارد؟. . . انگليس بايد سوريه را براي خود حفظ كند. آيا سياست دولت انگليس ايجاب نمي كند كه، مليت يهوديان را تقويت و به آنان براي بهره گيري از فرصت و بازگشت به وطن قديمي خود به عنوان يك قدرت تعيين كننده، كمك كند؟ (42) "
يكي ديگر از عناصر مطرح در زمينه ي داستان پردازي هاي صهيونيستي، لئون پينسكر ( 1821- 1891م. ) ‌پزشك اهل «روسيه » است. او در سال 1881م. مقاله اي به زبان آلماني نوشت و به طرح نظرات خود پرداخت و آن را با امضاي يك يهودي روسي به پايان برد. مهم ترين كتاب وي « خود آزادي » يا « خود رهايي »‌ كه در سال 1882م. منتشر شد، يكي از قوي ترين و مؤثرترين آثار سياسي اوليه ي صهيونيسم است. نويسنده، كتاب را با تحليل وضع عمومي يهوديان آغاز مي كند و آن را با شعار تأسيس يك ميهن ملي يهودي در « فلسطين » يا « آمريكا » به پايان مي برد. (43)
همگام با پينسكر مي توان به ابراهام موسي لونتس (44) ( 1854- 1917م ) اشاره كرد كه، ضمن اقامت در فلسطين عثماني با نوشتن تقويم عبري فلسطين، تلاش زيادي در معرفي سوابق تاريخي و جغرافيايي اين سرزمين به نفع يهوديان انجام داده است. در «فرانسه » نيز يك نويسنده ي يهودي به نام ژان هانري دونان (45) ( 1828- 1910م ) با نوشتن كتاب « سوغاتي از سولفوينو » به تقويت انديشه ي صهيونيستي بازگشت به فلسطين، پرداخت.
همچنان كه اسحاق ديزرائيلي (46) پدر بنجامين ديزرائيلي، نخست وزير سابق « انگلستان » نويسنده اي بود كه آثار و اشعاري را در حمايت از صهيونيسم مانند « دفاع از شعر » و « رهاورد ادبيات » نوشته است. نويسنده ي صهيونيست ديگري كه از رهبران مذهبي يهوديان فلسطين به شمار مي رود، خاخام مائير بار ايلان ( 47) ( 1880- 1949م ) نام دارد كه در « روسيه » متولد شد و پس از مهاجرت به آمريكا و تأسيس شعبه ي مزراحي ( صهيونيست هاي ديني ) ‌در 1926م. به « فلسطين » رفت. وي پيش از سفر به فلسطين در سال 1922م. با نوشتن مقاله ي « چگونه زندگي اي بايد در ارض اسرائيل بسازيم »، شهرتي به دست آورد و در سال 1936م. روزنامه ي « هتسوفيه » را منتشر ساخت.

پي‌نوشت‌ها:

1. Sepharadim.
2. Spine.
3. Bernard Reich and David H. Gldberg"Political Dictionary of Israel"p. 292- 293.
4. Ashkenazim.
5. Ibid,p. 37.
6. Yehooda Halevy.
7. جوليوس كرينستون، « انتظار مسيحا در ايين يهود »، حسين توفيقي، مركزي مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، قم، 1377ش، چاپ اول، ص 91.
8. Nachmanide.
9. Don Joseph Nassi- Dook Naxos.
10. روژه گارودي، « پرونده ي اسرائيل و صهيونيسم سياسي »، صص 57- 58.
11. Issac Ben yahooda Abrabanel.
12. جوليوس كرينستون،‌« انتظار مسيحا در آيين يهود »، ص 121.
13. Issac Lapeyrere.
14. شهبازي عبدالله، « زرسالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران »، موسسه ي مطالعات و پژوهش هاي سياسي، ج دوم، 1377ش، صص 320- 321.
15. Zefi Hiresh calisher.
16. Anselm mayer Rothschild.
17. جوليوس كرينستون، « انتظار مسيحا در آيين يهود »، ص 165.
18. Shamoil Mohiliver.
19. عبدالفتاح محمد ماضي؛ « سياست و ديانت در اسرائيل »، ص 141.
20. Mosses Mandelson.
21. Lilian Bolum.
22. Abraham Cohen Cook.
23. همان منبع، ص 143.
24. Josef Salvador.
25. Thomas Fuller.
26. Thomas Draxe.
27. Jaims Durham.
28. Pol Felelcan Hover.
29. گريس هال سل؛ « تدارك جنگ بزرگ »، خسرو اسدي، رسا، تهران 1377، ص 216.
30. Manasse Ben Israel.
31. John Mitton.
32. شهبازي، عبدالله؛ « زرسالاران يهودي و پارسي و استعمار بريتانيا و ايران »، ج2، ص 323.
33. Pereskat Bush.
34. گزارش نظارتي چگونگي حقوق بشر در كشورهاي عربي اسلامي »، دبيرخانه ي كميسيون حقوق بشر اسلامي، تهران، آذرماه 83، ص 14.
35. Charls Taz Russel.
36. Warder Cersson.
37. Mordokha Manoel Nooh.
38. Abraham Benich.
39. ناهوم سوكولف، « تاريخ صهيونيسم »، ج1، ص 224.
40. Yahil Micail Banis.
41. Earl of Shaftesbury.
42. ناهوم سوكولوف؛ « تاريخ صهيونيسم »، جپ، صص 297- 298.
43. عبدالوهاب الكيالي؛ « تاريخ نوين فلسطين »، محمد جواهر الكلام، انتشارات اميركبير، 1366، ص34.
44. Abraha, Moses Lutnce.
45. John Hanry Doonan.
46. Issac Disraeli.
47. Maier Bar Elan.

منبع مقاله :
فرسايي، محسن؛ ( 1388 ) ، براندازي صهيونيستي در امپراتوري عثماني، تهران: انتشارات هلال، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط