بررسي آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

چگونگي نزول قرآن (1)

چگونگي نزول کتب آسماني و در رأس آن قرآن مجيد از مباحث مهم و کهن تفسيري و دين پژوهي است که از ديرباز مطمح نظر دين پژوهان قرار گرفته است.
جمعه، 11 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چگونگي نزول قرآن (1)
 چگونگي نزول قرآن (1)

 

نويسنده: محمد حسن قدردان قراملکي (1)




 

 بررسي آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

چکيده

چگونگي نزول کتب آسماني و در رأس آن قرآن مجيد از مباحث مهم و کهن تفسيري و دين پژوهي است که از ديرباز مطمح نظر دين پژوهان قرار گرفته است.
درباره ي چگونگي نزول قرآن مي توان به شش رهيافت زير اشاره کرد:
1. نزول تدريجي لفظي؛ 2. نزول معنايي تدريجي؛ 3. نزول معنايي دفعي؛ 4. نزول لفظي دفعي؛ 5. نزول حقيقت مجرده پيشين ( نظريه عرفا )؛ 6. انکار نزول و تجربه ديني خواندن وحي.
در اين مقاله شش نظريه فوق و همچنين موضع استاد معرفت، گزارش و تحليل مي شود.

رهيافت اول: نزول تدريجي لفظي

ديدگاه مشهور بر اين اعتقاد است که عين آيات و الفاظ قرآن را فرشته وحي ( جبرئيل ) از خداوند دريافت مي کند و به صورت تدريج در طول 20 سال به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) انتقال مي دهد؛ اما چگونگي دريافت وحي يا با صعود و تلبّس پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به صورت فرشته است که رهاورد تکامل روحي او است يا اينکه فرشته، به صورت بشر متمثّل مي شود، و پيامبر، وحي را از او دريافت مي کند.
زرکشي در اين باره مي نويسد:
" و التنزيل له طريقان: احدهما: ان رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) انخلع من صورة البشرية الي صورة الملائکة و اخذه من جبرئيل و الثاني: ان الملک انخلع الي البشرية حتي يأخذ الرسول منه " (2)
آيت الله معرفت در مواضع متعدد به اين نظريه اشاره و آن را اختيار کرده است. وي تصريح مي کند الفاظ و ساختار قرآن، وحياني و عين کلام الهي است:
" قرآن تصريح دارد که الفاظ و عبارات قرآن و ساختار آن از آن خدا است و با دست وحي انجام گرفته است، زيرا واژه هاي قرائت، تلاوت و ترتيل را به کار برده که از نظر وضع لغت عرب تنها بازگو کردن سروده ي ديگران را مي رساند که الفاظ و معاني هر دو از آن ديگري باشد و بازگو کننده آن را صرفاً تلاوت کند و از خود چيزي مايه نمي رود... با اين توضيح روشن مي شد که قرآن نمي تواند الفاظ و عباراتش از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) باشد. " (3)
ايشان درباره ي چگونگي دريافت عين الفاظ خداوند از طريق جبرئيل و عدم امکان دريافت آن براي حاضران پيش پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هنگام وحي براي تقريب به ذهن، نحوه ي دريافت امواج راديويي را مثال مي زند که امکان دريافت آن نيازمند دستگاه مخصوصي است. برخي معاصران نيز از اين نظريه جانبداري کرده اند. (4)

ادلّه نظريه (5)

آيت الله معرفت براي اثبات ديدگاه خود و ديدگاه مشهور به آيات متعددي تمسک کرده است که به آن ها اشاره مي شود.

1. نسبت وحي قرآن به خدا

خداوند، وحي آيات قرآن را به مقام قدسي خويش نسبت مي دهد و با صراحت مي فرمايد که ما وحي کرديم، و قرآن، جز وحي نيست.
- كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (6)
- وَكَذلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلاَ الْإِيمَانُ (7)
- أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَإِن كُنْتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِينَ (8)
- وَأُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ (9)
- قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَايُوحَى‏ إِلَيَّ مِن رَبِّي (10)
استاد معرفت با اشاره به آيات نسبت وحي به خداوند تأکيد مي کند قرآن، وحي مباشر الهي به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده است. (11)

2. نسبت تلاوت قرآن به خدا

استعمال واژه تلاوت در معناي خواندن و ابلاغ گزاره به مخاطب، کاربرد رايج و متداول است. خداوند براي تبيين مسأله وحي، در چند آيه از واژگان تلاوت استفاده کرده است تا وحي نفسي و الهام توهّم نشود.
- قُل لوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَلاَ أَدْرَاكُمْ بِهِ. (12)
- قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ. (13)
- وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُم مِنْهُ ذِكْراً. (14)
- وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَى‏ فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ. (15)
تلاوت همان طوري که گفته شد، فعل خواندن و قرائت از روي نسخه اي است. از آنجا که خود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) امي و قادر بر نوشتن نبود، نمي توانست نسخه اي بنويسد و از روي آن بخواند؛ پس تلاوت حضرت به قرآن و نسخه اي مربوط مي شود که فرشته وحي آورده است.
استاد معرفت در توضيح واژگاني چون « تلاوت » مي گويد:
" از نظر وضع لغت عرب تنها بازگو کردن سروده ي ديگران را مي رساند که الفاظ و معاني هر دو از آن ديگري باشد و بازگو کننده ي آن را صرفاً تلاوت مي کند و از خود چيزي مايه نمي رود. " (16)
ايشان مقابل « تلاوت » و « قرائت » را واژه « تکلم » ذکر مي کند که هر دو فعل يعني لفظ و معنا به خود متکلم تعلق دارد و لذا در قرآن نيامده که پيامبر قرآن و آيات را تکلم مي کرده است. (17)

3. نسبت قرائت قرآن به خداوند

برخي ديگر از آيات بر قرائت و خواندن قرآن از سوي خداوند بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دلالت مي کند که مثبت گزاره اي بودن وحي است:
- فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ. (18)
- وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً. (19)
استاد معرفت درباره ي قرائت مي نويسد:
" قرائت از نظر لغت، بازگو کردن عبارت و الفاظي است که ديگري تنظيم کرده باشد و اگر الفاظ و عبارات از قول او باشد، واژه قرائت به کار نمي رود، لذا فقها گفته اند: قرائت عبارت است از حکايت لفظ، در مقابل تکلم که عبارت از حکايت معنا است.
قرائت نيز حکايت نثري است که الفاظ و عبارات آن قبلاً تنظيم شده است و تکلم، انشاء معنا است با الفاظ و عباراتي که خود تنظيم مي کند. " (20)

4. نزول عربي

يکي از ادله نزول لفظي قرآن، نزول آن به لفظ عربي است که مورد تأکيد قرآن است:
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ، عَلَى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ، بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ. (21)
استاد در تقرير آن مي فرمايد:
" اينکه خداوند مي فرمايد: قرآن را به زبان عربي فروفرستاديم، کاملاً صراحت دارد که ساختار لفظي آن نيز با دست وحي انجام گرفته است. " (22)

5. اطلاق کلام الهي بر قرآن

آيات متعددي وجود دارد که آيات قرآن کريم به عنوان کلام الهي توصيف شده است، مانند:
- وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى‏ يَسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ. (23)
- يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُوا كَلاَمَ اللَّهِ. (24)
اينکه قرآن صريحاً به عنوان کلام الله ياد شده، بر نزول لفظي قرآن دلالت مي کند.
افزون بر آيات، در احاديث قدسي و غير قدسي، از قرآن به کلام الله تعبير شده است، مانند:
- ما آمَنَ من فسر برأيه کلامي. (25)
- هو کلام الله و تأويله لايشبه کلام البشر. (26)

تحليل کلي نظريه و آيات پيش گفته

در تحليل نظريه و آيات پيش گفته، نکات زير قابل تأمل است.
1. مشکل عمده نظريه پيشين، مسأله قاعده « الواحد » است. طرفداران اين قاعده بر اين اعتقادند که فعل مستقيم خداوند فقط همان آفرينش عقل و صادر اول است و بقيه افعال از طريق عقل اول و ديگر عقول انجام و به خداوند نسبت داده مي شود. در اين فرض، نسبت نزول لفظي قرآن به خداوند و ناديده نسبت داده مي شود. در اين فرض، نسبت نزول لفظي قرآن به خداوند و ناديده انگاشتن نقش واسطه، با قاعده « الواحد » ناسازگار است، مگر اينکه مانند اکثر متکلمان، قاعده مذکور را نپذيريم.
2. اگر قرآن با الفاظ و اصوات معمول و مادي نازل مي شد، چرا شنيدن آن به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اختصاص مي يافت؟ بايد کساني که موقع نزول وحي پيش پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند، آن را مي شنيدند. خفا و عدم شنيدن کلام فرشته، خود دليل بر آن است که اين ندا با صوت و لفظ عادي نبوده است.
3. پرسش ها و ابهام هاي گوناگوني درباره کيفيت نزول قرآن مطرح است که مجال ديگري مي طلبد؛ مانند: نخستين لفظ و صوت قرآن به وسيله خداوند در کجا خلق، توليد يا نازل شد؟ آيا بر جبرئيل نازل مي شد يا بر ملائکه پيشين او يا بر لوحي ( محفوظ ) ظاهر مي شد و فرشته، وحي را از آن اخذ مي کرد يا اينکه قرآن لفظي در قلب فرشته الهام مي شد؟ قرآن که حقيقت پيشن و مجرّد دارد، چگونه به امر مادي و اعتبار تحوّل يافته است؟
4. نکته ديگر، فاعليت طولي حق تعالي است. همان طور که بنابر قاعده الواحد و اصل عليت و سببيت، فاعليت و تصرف خداوند در عالم امکان را با تفسير طولي و فقر ذاتي عالم ممکن توجيه مي کنيم، در بحث نزول قرآن نيز به همان شيوه عمل مي شود. درست است که خداوند، نزول، قرائت، و تلاوت قرآن را به خويش نسبت داده است، اما اين در طول عليت و نزول قرآن به وسيله پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است؛ مانند نسبت حرکت ابرها و رشد و نمو گياهان به خداوند که در طول علّيت الاهي، عليت طبيعي در بين هست. به ديگر سخن، نزول قرآن دو سويه دارد: سويه اول آن نشأت گرفتن حقيقت غيبي و مجرد آن از ذات حقّ است و اينکه اراده حق تعالي بر ظهور قرآن، از طريق حقيقت محمديه و عنصر جسماني وي تعلق گرفته است. چون خداوند، مصدر نزول قرآن و حقيقت محمديه است، از اين جهت انزال قرآن را مي توان به خداوند نسبت داد؛ اما سويه دوم قرآن، انتقال حقيقت عقلي و مثالي آن از حقيقت محمديه به نفس نبوي و تحول وجود عقلي و مثالي غيبي به وجود مادي و لفظي به وسيله پيامبر است. از اين حيث، قرآن را مي توان کلام نبوي ناميد؛ پس دو نسبت پيشين، قابل جمع و سازگارند.
5. محتمل است که خطاب هاي تکليفي و عتابي و توبيخي قرآن به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را نيز بر همين منوال تفسير کرد به اين معنا که حقيقت محمديه، روح متعلق در نفس دنيايي پيامبر را خطاب قرار مي دهد و به آن امر و نهي و عتاب مي کند و اين خطاب، چون در علّيت طولي الاهي و منبعث از ذات الاهي است، به خداوند هم نسبت داده مي شود.
احتمال پيش گفته را مبناي عارفان در تربيت عنصر مادي پيامبر به وسيله حقيقت محمديه و عين ثابت او تأييد مي کند که توضيح آن در نظريه عارفان خواهد آمد.
6. نکته ديگر اينکه زبان قرآن، زبان خاصي است که در آن بيشتر سبک هاي زباني از قبيل کنايه، استعاره، و اسطوره به کار رفته است. از آنجا که مخاطبان قرآن به ويژه در صدر اسلام که مقارن عصر جاهليت بود، از درک حقايق و نکات غيبي و مجرّد ناتوان بودند و قرآن نمي توانست به نکات و اسرار غيبي نزول ( نکاتي که عارفان پس از چندين قرن بدان دست يازيدند ) اشاره کند، بر حسب فهم عرفي، مسأله نزول وحي را مطرح کرد؛ چرا که فهم متداول مردم و همچنين اهل کتاب از نزول وحي، همان نزول لفظي بود. (27)

رهيافت دوم: نزول معنايي تدريجي قرآن

نظريه ديگر که در تاريخ کلام و الاهيات در اقليت است، نزول قرآن را نه لفظي که معنايي مي داند به اين معنا که خداوند، معناي قرآن را به جبرئيل و آن هم به پيامبر ابلاغ و منتقل مي کند؛ سپس پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) با اتکا به آن معنا، آن را در قالب لفظ و گفتار درآورده، به صورت وحي الاهي اعلام مي کند.
سمرقندي ( برحسب گزارش زرکشي ) سه ديدگاه را نقل مي کند و در تقرير ديدگاه پيشين مي نويسد:
" الثاني: انه انما نزل جبرئيل علي النبي بالمعاني خاصة و انه (صلي الله عليه و آله و سلم) علم تلک المعاني و عبّر عنه بلغة العرب. " (28)
سمرقندي مستند ديدگاه مذکور را آيه ذيل گزارش مي کند:
نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ عَلَى‏ قَلْبِكَ. (29)
فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى‏ قَلْبِكَ. (30)
روشن است نزول بر قلب نه با لفظ و صوت، بلکه با معنا تناسب بيشتري دارد.
ابن کلاب از متکلمان اهل سنت ( م 241 ق ) از اين ديدگاه جانبداري کرده است. (31)
معمر بن عباد سلمي ( م 228 ق ) از سران معتزله و اصحابش از آنجا که قرآن را عرض و آن را فعل جوهر مربوطه تفسير مي کنند که از آن شنيده مي شود، قرآن را نه کلام الاهي، که کلام نبوي مي شمرند. (32)

اشکال استاد معرفت بر برداشت هري ولفسن

استاد، نظريه نزول معنوي معمر سلمي را به نقل از هري اوسترين ولفسن در کتاب خود فلسفه علم کلام آورده که وي نيز آن را از مقالات الأسلاميين (33) ابوالحسن اشعري گزارش کرده است. استاد خاطر نشان مي سازد که با مراجعه به اصل مستند ولفسن، معلوم مي شود که برداشت وي اشتباه بوده است. (34)
از ظواهر عبارت هاي برخي عارفان مانند محي الدين، ديدگاه پيش گفته استظهار مي شود. محي الدين، نفس نبوي را مترجم قرآن مي داند و با اشاره به آيه « علمه البيان » مي نويسد:
" فينزل عليه القرآن ليترجم منه بما علّمه الحق من البيان الذي لم يقبله الا هذا الانسان... و ظهر في قلبه علي صورة لم يظهر بما في لسانه فان الله جعل لکل موطن حکماً لايکون لغيره و ظهر في القلب احدي العين فجسده الخيال و قسمه فأخذه اللسان فصيره ذاحرف و صوت و قيد به سمع الآذان و ابان انه مترجم عن الله... فالکلام لله بلاشک و الترجمة للمتکلم به کان من کان. " (35)
البته در مکتب محي الدين، پيغمبر پيش از نزول معنوي قرآن، از باطن آن نيز آگاه بود که تبيين آن موضع ديگري را مي طلبد. وي همچنين دريافت وحي به شکل شنيدن وحي از جبرئيل و تقليد پيامبر از او را برنمي تابد که در بخش هاي آينده، عبارت وي خواهد آمد.

تحليل و بررسي

در تحليل اين نظريه، نخست بايد موضوع نزول معنايي آن روشن شود که مقصود از نزول معنا به وسيله فرشته چيست؟ اگر مقصود، وجود غيبي و عقلي يا مثالي حقيقت قرآن باشد، به نظريه عرفاني رجوع مي کند که خواهد آمد؛ اما اگر مقصود، معناي لفظ از نوع اعتباري باشد، اصل تقرير انتقال امر اعتباري به وسيله فرشته مجرد به نفس نبوي، مشکل و قابل تأمل است.
احتمال سوم اين است که مقصود، الهام و افکندن معنا و نوعي علم از سوي فرشته يا خداوند در قلب پيغمبر باشد؛ براي مثال، حقيقت و معناي توحيد به پيغمبر آن را با اتکا به قدرت نفس نبوي خويش که وديعه الاهي است، به قالب وحي لفظي لااله الاالله در مي آورد.
اين احتمال از وحي ممکن و بر يکي از اقسام سه گانه وحي صادق است؛ اما مشکل آن اين است که وحي پيشين فقط يک قسم از وحي است و مطابق آيات و روايات، دو قسم ديگر وحي، ( وحي از طريق مشاهده و شنيدن نداي فرشته يا خداوند و وحي تجلي ) وجود دارد که تعريف پيشين شامل آن نمي شود، مگر اينکه طرفداران ديدگاه مذکور، مقصود از ندا و گفتار و خطاب فرشته يا خداوند را نداي قلبي و نه صوتي توجيه کنند؛ براي مثال، اينکه خداوند موسي را ندا داد و موسي آن را شنيد، مقصود نه نداي صوتي و خارجي، بلکه نداي قلبي و دروني است و به دنبال چنين نداي قلبي و الهامي، قواي تخيلي پيغمبر، صدا و صورت فرشته را تخيل مي کند به توجيهي که در نظريه عارفان اشاره خواهد شد.
نظريه پيش گفته مورد توجه بزرگان از جمله علامه طباطبايي قرار نگرفته و آن را برخلاف ظواهر قرآن و قول سخيف وصف کرده است. (36)

استاد معرفت و نقد اين رهيافت

استاد معرفت در آثار خود کاملاً از نظريه نزول لفظي قرآن حمايت و منکر صحت و درستي ديدگاه نزول معنايي قرآن شده و با ادله اي که گزارش مي شود به نقد آن پرداخته است.

1. نقد دلالت آيه

اشاره شد که قائلان به اين ديدگاه پيشتر به آيه نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ، عَلَى‏ قَلْبِكَ تمسک کردند که نزول معنايي قرآن با مرکز نزول يعني قلب تناسب دارد. استاد در نقد آن متذکر مي شود:
" چنين برداشتي از دو آيه فوق کاملاً سطحي مي نمايد، زيرا مقصود از قلب در اين دو آيه، شخصيت دروني پيامبر است که شخصيت حقيقي او را تشکيل مي دهد، دريافت وحي نيز مي بايست از همان راه صورت مي گرفت چون پيام وحياني به گونه معمولي انجام نمي گيرد تا بتوان با حس ظاهري آن را دريافت، بلکه دستگاه و گيرنده مناسب خود را براي دريافت نياز دارد که همان جنبه روحاني و ملکوتي پيامبران است که به سرحدّ کمال رسيده و شايستگي دريافت و بازگو کردن چنين پيامي را دارند. " (37)

2. ادعاي بدون دليل

استاد نظريه فوق را ادعاي بدون سند و دليل توصيف مي کند.
اين احتمال [ نزول معنايي ] جايي ندارد و فاقد سند اعتبار است. (38)

3. خلاف صريح آيات

صراحت آيات قرآن، آن را نفي مي کند. (39)

4. ناسازگار با تلقي مسلمانان

تلقي مسلمانان از روز نخست تاکنون خلاف آن را مي رساند. (40)

5. ناسازگار با اعجاز و تحدي قرآن

قرآن کريم معجزه جاويدان پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مي باشد که در مقام تحدي و مطالبه آوردن مانند آن و حداقل در اندازه يک سوره برآمده است و چون قرآن، معجزه و فعل الهي است، کسي تاکنون نتوانسته نظير آن را بياورد.
اين استدلال و اعجاز قرآن در صورتي صدق مي کند که قرآن را کلام الهي بدانيم، اما وقتي الفاظ آن کلام پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) باشد، کلام بشري شده و با آوردن نظير آن، قرآن از اعجازيت خارج مي شود.
استاد در تبيين اين دليل مي نويسد:
" اين احتمال با مسأله ي اعجاز و تحدي - که بيش تر در جنبه لفظ و تنظيم عبارات متمرکز است - منافات دارد، زيرا گستره ي تعجيز شامل پيامبر نيز مي گردد. " (41)
به ديگر سخن، معجزه بودن قرآن به مردم اختصاص ندارد و شامل خود پيامبر نيز مي شود، به اين معني که وي نيز به آوردن مثل قرآن و يک سوره عاجز است. (42)

رهيافت سوم: نزول معنايي دفعي قرآن

نظريه پيشين بر اين باور بود معاني آيات قرآن کريم در طول 20 سال به صورت تدريجي و برحسب شأن نزول بر قلب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل مي شده است. اما نظريه ديگر، اصل نزول معنايي قرآن را هر چند مي پذيرد، اما خاطرنشان مي سازد اين نزول نه تدريجي، بلکه يک جا و به تعبير مفسران دفعة واحدة بوده است. البته اين نظريه نزول لفظي قرآن در طول 20 سال را نيز مي پذيرد و طرفداران آن معتقدند بين اين دو نظريه ( نزول معنايي دفعي و نزول لفظي تدريجي ) تعارضي وجود ندارد.
بعض قائلان در تبيين تفاوت آن دو نزول تأکيد مي کنند که نزول معنايي، دفعي، نزول معنايي، کلي و اجمالي و نه تفصيلي است.
بعضي ديگر نيز مدعي نزول همان قرآن در شب قدر به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هستند که منشأ دو قول مي تواند عبارات روايات مانند جملة واحدة باشد که آيا به نزول محتواي کلي يا به نزول کامل با جزئيات دلالت مي کند که توضيح آن در اين مجال نمي گنجد. (43)
اولين مستند اين ديدگاه که ظاهر آيه زير است:
" شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ ". (44)
ظاهر « القرآن » و نسبت نزول به آن به نزول تمام قرآن دلالت مي کند.
مستند دوم قرآني اين ديدگاه، آيه شريفه و لاتعجل بالقرآن بوده که در استدلال شيخ صدوق گزارش شد.
مستند ديگر اين ديدگاه، بعض روايات است که ظاهر بلکه نص در نزول قرآن بر « بيت المعمور » در روايات شيعه و « بيت العزة » و در روايات اهل سنت در ماه رمضان در شب قدر است. چنان که شخصي از امام صادق (عليه السلام) درباره ي دلالت آيه شريفه شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ پرسيد که چگونه اين آيه دال بر نزول قرآن در رمضان با نزول تدريجي قرآن در طول 20 سال قابل جمع است؟
حضرت فرمود:
" نَزَلَ القرآن جُملةً واحدةً في شهر رمضان الي البيت المعمور ثم انزل من بيت المعمور في طول عشرين سنة. " (45)
استاد معرفت روايات ديگري از اين گروه را در کتاب گرانسنگ التمهيد گزارش کرده است. (46)
در اينجا به آراي بعضي طرفداران اين ديدگاه اشاره مي شود:

شيخ صدوق:

وي معتقد است قرآن در ماه رمضان در شب قدر به صورت يک جا بر بيت المعمور در آسمان چهارم فرود و از آنجا در طول 20 سال بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شد. لکن قبل از نزول تدريجي، خداوند علم جملگي قرآن را به صورت دفعي بر پيامبرش اعطا کرده بود و به دليل علم پيشين پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بود که آيه شريفه ايشان را از عجله در خواندن آيات قرآن بيش از اتمام وحي منع فرمود.
" و ان الله اعطي نبيه العلم جملة واحدة ثم قال له: وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى‏ إِلَيْكَ وَحْيُهُ (47) و... " (48)
استاد معرفت در توضيح کلام شيخ صدوق مي نويسد:
" مقصود از نزول دفعي قرآن بر پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در شب قدر، آگاهي دادن ايشان به محتواي کلي قرآن است... يعني قرآن با اين الفاظ و عبارات در آن شب بر پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل نشده است، بلکه صرفاً علم به آن را به او اعطا کردند و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اجمالاً بر محتواي قرآن آگاهي يافت. (49)

فيض کاشاني:

ايشان مقصود از نزول دفعي قرآن بر بيت المعمور را قلب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تفسير مي کند، وي با نگره ي عرفاني، آسمان را به رتبه و عوالم چهارگانه ( جماد، نبات، حيوان و انسانيت ) و بيت المعمور را قلب و نقطه اوج عالم انسانيت يعني قلب پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) تفسير مي کند. (50)
علامه طباطبايي نيز اصل اين ديدگاه را پذيرفته که توضيح آن خواهد آمد. (51) برخي ديگر از عالمان اسلامي نيز از اين ديدگاه جانبداري کرده اند. (52)
رهيافت ديگر در اصل نزول دفعي قرآن با اين ديدگاه مشترک و موافق است، لکن نزول دفعي از سنخ لفظ را مي پذيرد و چون اشکالات متوجه بر هر دو نظريه تا حدودي مشترک است، اشکالات استاد را بعد از گزارش رهيافت پسين ذکر خواهيم کرد.

رهيافت چهارم: نزول لفظي دفعي

رهيافت اول و مشهور درباره ي نزول قرآن، - که مختار استاد معظم نيز بوده است - بر نزول لفظي آن هم تدريجي قرآن در طول 20 سال تأکيد داشت، لکن نظريه ي ديگر هر چند اصل نزول لفظي قرآن و بسا بي تدريجي آن را مي پذيرد، لکن با استناد به آيات و روايات دال بر انزال قرآن در شب قدر ماه رمضان - که همه آن ها در ذيل رهيافت پيشين « نزول معنايي دفعي » گزارش شد - مدعي است که قرآن با الفاظ آن يک جا و دفعتاً براي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و يا براي بيت المعمور نازل شده است.
استاد اين ديدگاه را به ظاهرگرايان متعبد به ظاهر روايات نسبت مي دهد و از صاحبان تفاسيري مانند صافي، (53) کنز الدقائق، (54) عياشي (55) و قمي (56) نام مي برد. (57)

استاد معرفت و نقد دو رهيافت پيشين ( نزول دفعي لفظي يا معنايي )

آيت الله معرفت تنها به نظريه نزول تدريجي لفظي قرآن معتقد و نظريه نزول دفعي اعم از لفظي و معنايي از نزول لفظي قرآن را برنمي تابد. او در اثبات نادرستي دو نظريه مزبور به ادله ذيل تمسک مي کند.

1. ظاهرگرايانه

اولين جرح استاد اين است که أخذ به ظاهر بعضي روايات بدون تأمل و دقت در مدعيات و لوازم آن نمي تواند امر معقول و قابل توجيهي در تفسير دين و آموزه هاي آن باشد. به تعبيري چنين رهيافتي به دين، رهيافت ظاهرگرايانه و سطحي است که « اصحاب الحديث » و « الظاهريون » به آن روي آوردند، آنان با اين نگاه خود به روايات درصدد نشان دادن تعبد و التزام محض خودشان به روايات هستند.
" و قد أخذ الظاهريون من اصحاب الحديث بظاهر هذه الروايات مستريحين بأنفسهم الي مدلولها الظاهري تعبداً محضاً. " (58)
استاد تأکيد مي کند رهيافت علمي و محققانه اجازه نمي دهد فرد محقق به آنچه تعقل آن ممکن نيست، ملتزم شود و لذا نقد علمي چنين رواياتي سزاوار است.
" اما المحققون من العلماء فلم يرقهم الأخذ بما لايمکن تعقله و لا مقتضي للتعبد بما لايرجع الي اصول العباديات و من ثم أخذ ينقدون هذه الأحاديث نقداً عليماً متسائلين ماهي الفائده اللمحوظة من وراء نزول القرآن جملة واحدة في احدي السماوات العلي ثم يترل تدريجيا علي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم). " (59)

2. عدم امکان نزول لفظي دفعي در يک شب

اگر مقصود از نزول قرآن « جملة » نزول لفظي باشد، بايد گفت نزول همه قرآن در يک شب عقلاً ممکن نيست. (60) اين اشکال تنها بر رهيافت نزول لفظي تدريجي و نه نزول دفعي معنايي متوجه است.

3. آيات دال بر حوادث گذشته

آيات متعددي وجود دارد که خطاب به مسلمانان يا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از حوادث گذشته خبر مي دهد و يا حوادث گذشته را به ياد و خاطره آنان مي اندازد، مثلاً خبر از پيروزي مسلمانان در جنگ بدر و حنين، خبر از شهادت برخي در جنگ هاي پيشين، شنيدن خداوند صداي شکوائيه يک زن با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم).
بر اين اساس، اگر آيات قرآن به صورت لفظي يا معنايي يک جا، آن هم در اولين سال نزولش بر پيامبر نازل شده بود، مي بايست سياق آيات نه اِخبار از گذشته، بلکه اخبار از آينده مي شد.
مثلاً گفته مي شد: خداوند مي داند در آينده شماها در جنگ ها پيروز يا شکست خواهيد خورد؛ يا برخي به شهادت خواهند رسيد؛ يا خداوند صداي شکوائيه ي زني با پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را خواهد شنيد.
چنين سياقي از آيات با نزول دفعي قرآن سازگارتر است، در حالي که سياق آيات، اخبار از گذشته است و آن با نزول تدريجي قرآن تناسب بيشتري دارد.
آيت الله معرفت بعد از گزارش آيات متعدد حاکي از حوادث گذشته، در تقرير آن ها مي نويسد:
" اين قبيل آيات در قرآن بسيار است که از گذشته خبر مي دهد و اگر نزول آن در شب قدر ( اولين شب قدر ) بوده باشد، بايد به صورت مستقبل ( آينده دور ) بيايد، وگرنه سخن از صدق و ظاهر حقيقت به دور خواهد بود زيرا اين آيات ناظر به حوادث و نيازهايي است که بعداً به وجود آمده و در اثر آن پيشامدها، پاسخ هاي مناسب داده شده است. اگر تمام آيات در يک جا نازل شده باشد، معنايش اين است که هنوز چيزي اتفاق نيفتاده و حوادثي به وقوع نپيوسته است و قرآن خبر مي دهد که چنين شده است. در اين صورت بايد بگوييم قرآن قصد جدي از کلمات نداشته است و خدا از اين نسبت منزه است. " (61)

4. قرآن دال بر نزول تدريجي

فهم مسلمانان صدر اسلام حتي کفار معاصر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از نزول قرآن تدريجي بود، به اين صورت که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پيشتر از اصل آيات اعم از مفهوم و لفظ آن باخبر نبوده و توسط فرشته وحي از آن مطلع مي شود. کفار در اشکال تراشي بر نبوت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) يکي از اشکالاتشان اين شبهه بود که اصلاً چرا قرآن برخلاف کتب آسماني پيشين مانند صحف ابراهيم و الواح موسي يک جا بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل نمي شود؟ خداوند با نزول آيه اي، اصل نزول تدريجي را تأييد و در تبيين فلسفه آن به تثبيت قلب و دل پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در هر آن و نزول اشاره فرمود:
" وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلاً. " (62)
استاد در اين باره مي نويسد:
" فاما القرآن نفسه فدال علي ذلک و هو قوله تعالي: الآية... ولو کان اُنزل جملة واحدة لقيل في جوابهم قد أنزل علي ما اقترحتم و لا يکون الجواب: کذلک لنثبت به فؤادک... و لم يقول القوم: لولا علمنا بتروله جملة واحدة بل قالوا لولا أنزل اليک جملة واحدة. " (63)
آيه زير نيز بر نزول تدريجي قرآن دلالت مي کند:
" وَقُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَى‏ مُكْثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِيلاً. " (64)
قرآني که آياتش را از هم جدا کرديم تا آن را با درنگ بر مردم بخواني و آن را به تدريج نازل کرديم. (65)

5. توقف پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در بعض حوادث

پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) در برخي حوادث مانند جواب از استفتا درباره حکم ظهار (66) نمي توانست موضع روشن اتخاذ کند و منتظر حکم آسماني بود و اگر پيشتر از طريق نزول دفعي، اعم از لفظي و معنايي از حکم آن باخبر بود، توقف حضرت معنايي نداشت.
استاد اين دليل را از سيد مرتضي گزارش مي کند (67) که عبارت وي در بخش هاي آينده ذيل تفسير آيه « وَلاَ تَعْجَلْ » گزارش خواهد شد.

6. وجود ناسخ، مقيد و مخصص در قرآن

در قرآن بيان بعضي احکام به صورت مطلق و عام بيان شده است که بعد از گذشت زماني حکم آن نسخ، يا مقيد و يا مخصص شده است که آن با نزول تدريجي و نه دفعي متناسب است.
استاد در تقرير اين دليل مي نويسد:
" در قرآن، آيات ناسخ و منسوخ، عام و خاص، طلاق و مقيد، صحيح و مبين بسيار است که مقتضاي ناسخ بودن، تأخير زماني است از منسوخ، هم چنين بقيه تقييدات و مخصوصاً بيان مبهمات که لازمه ي طبيعي و عادي آن فاصله ي زماني است، پس هرگز معقول نيست که قرآن يک جا نازل شده باشد. " (68)

7. عدم ترتب فايده و حکمت

بعضي روايات بر نزول دفعي قرآن در شب قدر ماه رمضان بر بيت المعمور در آسمان چهارم يا بيت العزة در آسمان دنيا سپس نزول تدريجي از آن بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دلالت و خبر مي دهند، لکن سؤالي که استاد بر اين گونه روايات و نزول دفعي مطرح مي کند، عدم ترتب حکمت و فايده بر چنين نزولي است.
" ما هي الفائدة المللحوظة من وراء نزول القرآن جملة واحدة في احدي السماوات العلي ثم ينزل تدريجا علي رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)،؟! » (69)
استاد در جاي ديگر مي نويسد:
" حکمت و مصلحت نزول قرآن از عرش به آسمان اول يا چهارم و قرار دادن آن در بيت العزة يا بيت المعمورة چيست؟ چه حکمتي در اين نقل مکان نهفته است؟ به علاوه اين نزول چه سودي براي مردم يا براي پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) دارد که خداوند آن را با عظمت ياد مي کند؟ آنچه از قرآن خواندني است، همان آيات و سوره و معاني و مفاهيم راه گشا است. يا آمدن آن در شب قدر در آسمان اول کسب فضيلتي است و توفيقي براي مردم ايجاد مي کند؟ " (70)
استاد در ادله به توجيه فخر رازي (71) مبني بر تسهيل در نزول وحي بر جبرئيل يا ترتب مصلحتي بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در صورت نزديک بودن مرکز وحي اشاره مي کند و آن را در نهايت سستي و دور از شأن فخر رازي وصف مي کند. (72)

تحليل و نقد ادله اين ديدگاه

در تقرير ديدگاه نزول دفعي معنايي قرآن اشاره شد طرفداران آن عمدتاً به دو آيه و رواياتي استناد جستند که دو آيه و يک روايت آن - که مهم ترين روايات ديدگاه است - در توضيح ديدگاه گزارش شد، اينک به تحليل و نقد استاد معرفت از اين دو دليل نقلي اشاره مي شود:

8. تحليل آيه « شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ » (73)

گزارش شد که طرفداران نزول دفعي قرآن براي اثبات مدعاي خود به آيه شريفه پيش گفته تمسک کردند و مدعي اند که آيه بر نزول قرآن - تمام قرآن - در ماه رمضان شب قدر تأکيد مي کند.
استاد در ارزيابي اين دليل متذکر مي شود آيه شريفه بر نزول جنس قرآن ( اکثريت يا شروع آن ) در ماه رمضان دلالت مي کند. (74)
او در جاي ديگر در توضيح بيشتر مي گويد: اين آيه نه از خود، بلکه از حوادث گذشته و در فرض آيه از نزول قرآن در گذشته ( ماه رمضان و شب قدر ) خبر مي دهد، پس اين آيه که خود جزء قرآن است، در زمان حال از نزول قرآن در گذشته خبر مي دهد و شامل خودش نمي شود، لذا حداقل اين آيه در رمضان گذشته نازل نشده است.
به تقرير ديگر، اگر اين آيه شريفه نيز در گذشته نازل شده بود، به جاي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ مي بايست از صيغه مضارع حال يعني ينْزِلَ فِيهِ القُرآن استفاده مي کرد، چون اين آيه نيز حسب فرض نه در زمان حال بلکه در زمان گذشته و نزول تمام قرآن نازل شده است.
استاد در اين باره مي نويسد:
" آيات مشابه از گذشته حکايت دارند، به گونه اي که شامل خود اين آيات نمي شود. پس اين آيات از چيز ديگر، جز خود خبر مي دهند و آن شروع نزول قرآن است.
توضيح اين که: اين آيات خود جزء قرآن اند و اگر از تمامي قرآن خبر مي دادند که در شب قدر نازل شده باشند و بايستي بدين صورت گفته شود: الذي ينزل يا إنا نترله، تا اين که حکايت از زمان حال باشد، ولي اين آيات از غير خود خبر مي دهند و اين نيست جز آن که بگوييم منظور از نزول در شب قدر، آغاز نزول بوده است، نه اين که همه قرآن يک جا در اين شب نازل شده باشد. " (75)

9. تحليل آيه « وَلاَ تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ... » (76)

در ابتداي اين ديدگاه، تمسک شيخ صدوق براي اثبات نزول اجمالي و پيشين آيه بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اشاره شد که وي با استناد به اين آيه شريفه، معتقد بود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) پيش از وحي فرشته از آيه آگاه و گاهاً نيز در صدد اظهار آن بوده که مورد منع و نهي الهي قرار گرفت.
آيت الله معرفت در پاسخ اين استدلال به سه بيان سيد مرتضي اکتفا مي کند و از کتاب وي چنين گزارش مي کند که وي گفته است:
" تفسير آيه را پيش تر از اهل تفسير پرسيده که دو جواب دادند و جواب سوم، جواب اختصاصي خود سيد است. "

توجيه اول:

پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هنگام نزول فرشته وحي براي حفظ و ضبط وحي، همگام او به حفظ و ضبط وحي مي پرداخت. لکن از طرف الهي بر پيامبر امر شد تا پايان ادا و القاي وحي سکوت و آرامش خود را حفظ کند، چرا که بعض فرازهاي وحي با يکديگر مرتبط هستند.
إنه کان (صلي الله عليه و آله و سلم) اذا نزل عليه الملک بشيء من القرآن قرأه مع الملک المؤدي له اليه قبل اَن يستتم الأداء، حرصاً منه (صلي الله عليه و آله و سلم) علي حفظه و ضبطه فامر (صلي الله عليه و آله و سلم) بالتثبيت حتي ينتهي غاية الأداء لتعلق الکلام بعضه ببعض. (77)

توجيه دوم:

نهي الهي نه بر قرائت همگام، بلکه بر تبليغ و رساندن وحي به صورت شتاب زده و قبل از وحي با حقيقت کامله اش يعني معنا، تأويل و تفسير وحي متوجه است.
إنه (صلي الله عليه و آله و سلم) نُهي اَن يبلغ شيئاً من القرآن قبل اَن يوحي اليه بمعناه و تأويله و تفسيره. (78)

توجيه سوم:

پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) گاهي درخواست نزول آيه و حکمي يا انتظار آن را از خداوند داشت، آيه شريفه از چنين درخواستي منع فرمود، چرا که آنچه داراي مصلحت است، نازل و آنچه فاقد مصلحت است، نازل نخواهد شد. پس براي درخواست پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) وجهي نيست.
« إنه (صلي الله عليه و آله و سلم) نُهي عن اَن يستدعي من القرآن ما لم يوح اليه به لانّ ما فيه مصلحة منه لابد من انزاله و ان لم يستدع، لانه تعالي لايدّخر المصالح عنهم و مالا مصلحة فيه لا يترله علي کل حال، فلا معني للاستدعا. » (79)

10. مناقشه در تأويل فيض کاشاني

نظريه تأويلي و عرفاني فيض کاشاني در ابتداي ديدگاه گزارش شد که بر مبناي آن، مراد از آسمان، رتبه و مقصود از عوالم چهارگانه ( جماد، نبات، حيوان و انسانيت ) و مقصود از « بيت المعمور » - که مرکز نزول قرآن در آسمان چهارم در روايات آمده است - قلب پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مي باشد.
استاد معرفت چنين تفسيري را برنتافته است و چنين تأويلي را بدون دليل و مستند وصف مي کند.
ثم نتسائل هؤلاء الأعلام: بِم أولتم: البيت المعمور الذي هو في السماء الرابعة - حسب روايات الخاصه او بيت العزة حسب روايات العامة - الي قلب رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)؟! و لِمَ هذا التعبير في هذا اللفظ؟ » (80).

11. مناقشه در تفسير علامه طباطبايي

علامه طباطبايي بر دو نوع وجود قرآن يعني قرآن وجود مجرد بسيط و قرآن مادي در قالب نزول لفظي قائل است. در نظر علامه، مقصود از نزول دفعي و معنايي قرآن، وجود قسم اول « وجود مجرد بسيط » است. (81)
آيت الله معرفت باز وجود مجرد بسيط قرآن را منکر شده که در بخش هاي آينده به نظريه و کلام استاد خواهيم پرداخت.

12. تحليل روايت « نزل القرآن جملة واحدة في شهر رمضان »

يکي از ادله مهم ديدگاه نزول دفعي قرآن، روايات بوده است که در تقرير ديدگاه گزارش شد، مانند:
نزل القرآن جملة واحدة في شهر رمضان الي البيت المعمور ثم انزل من البيت المعمور في طول عشرين سنة.
استاد در تحليل آن نکات زير را متذکر مي شوند:

12. 1. عدم تواتر

اولين اشکال استاد با اشاره به نقد شيخ مفيد بر نظريه صدوق، اشکال سندي روايات است، به اين صورت که اصل ديدگاه شيخ « نزول جملة واحدة » قرآن به يک حديث غير متواتر مستند است که موجب علم و عمل نمي شود. سيد مرتضي نيز مدرک نظريه صدوق را اخبار آحاد وصف مي کند. (82) افزون بر اينکه آيات و روايات متواتري وجود دارد که بر نزول تدريجي دلالت کند. (83)

12. 2. نزول بخشي از قرآن

نکته بعدي که شيخ مفيد متذکر مي شود، تفسير « جملة » به بخشي از قرآن و نه کل قرآن است.
« أنه نزلت جملة منه ليلة القدر ثم تلاه ما نزل منه الي وفاة النبي (صلي الله عليه و آله و سلم). فأما اَن يکون نزل بأسره و جميعه في ليلة القدر فهو بعيد عما يقتضيه ظاهر القرآن. » (84)

12. 3. ناسازگار با آيات و روايات متواتر و اجماع

اگر از دو نکته پيشين صرف نظر شود و ملتزم شويم که روايت، روايت صحيح و بر نزول دفعي کل قرآن دلالت مي کند، در اين صورت چنين روايتي با آيات و نيز روايات متواتر دال بر نزول تدريجي قرآن و هم چنين اجماع تعارض پيدا کرده و در چنين تعارضي، اعتبار و تواتر روايات نزول تدريجي با بيشتر آيات موافق بوده است و لذا روايات موافق قرآن بر ديگر روايات مقدم مي شود.
افزون بر اينکه روايات نزول تدريجي با بيشتر آيات موافق بوده است و لذا روايات موافق قرآن بر ديگر روايات مقدم مي شود. نکته آخر اينکه اجماع علما نيز در اين مسأله با ديدگاه نزول لفظي تدريجي همراه است. (85)

پي‌نوشت‌ها:

1. استاديار پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
2. بدرالدين زرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج 1، ص 290.
3. محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 58، تاريخ قرآن، ص 37؛ محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، ص 84، محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، صص 7 و 14.
4. ر.ک: جوادي آملي، مبدأ و معاد، ص 78؛ مصباح يزدي، قرآن شناسي، ج 1، ص 93.
5. قائلان به نزول لفظي قرآن ادله متعدد و مختلفي آوردند که ما برخي از آن ها را که استاد به آن متعرض شده بودند، در اين مقاله ذکر کرديم، براي آشنايي با ديگر ادله، ر.ک: نگارنده، کلام فلسفي، فصل يازدهم.
6. شوري، آيه 3.
7. شوري، آيه 52.
8. يوسف، آيه 3.
9. انعام، آيه 19.
10. اعراف، آيه 203 و نيز کهف، آيه 110؛ فصلت، آيه 6؛ آل عمران، آيه 44؛ نجم، آيه 10؛ شوري، آيه 7.
11. محمدهادي معرفت، شبهات و ردود، ص 14.
12. يونس، آيه 16.
13. انعام، آيه 151.
14. کهف، آيه 83.
15. نمل، آيه 92.
16. محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 58.
17. همان.
18. نحل، آيه 98.
19. اسراء، آيه 45.
20. محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 59.
21. شعراء، آيه 193-195.
22. محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 59.
23. توبه، آيه 6.
24. فتح، آيه 15.
25. صدوق، الأمالي، ص 6، مجلس 2، طبع نجف.
26. صدوق، التوحيد، ص 364، باب 36، بيروت.
27. ر.ک: نگارنده، « حقيقت وحي، تجربه ديني يا عرفاني »، قبسات، پاييز 1381، شماره 26.
28. بدرالدين زرکشي، البهان في علوم القرآن، ج 1، ص 291.
29. شعراء، آيه 193.
30. بقره، آيه 97.
31. ر.ک: ابوالحسن اشعري، مقالات الأسلاميين، ص 584.
32. ر.ک: همان، ج 3، ص 193.
33. مقالات الأسلاميين، ج 2، ص 257.
34. محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 57 پاورقي. در اينجا ما براي اطلاع و داوري خواننده فاضل عين عبارت اشعري را گزارش مي کنيم:
« انه قال: ان الله سبحانه خلق الجوهر و الاعراضُ التي فيه فعل الجوهر و انما هي فعل الطبيعة، فالقرآن فعل الجوهر الذي هو فيه بطبعه فهو لاخالق و لا مخلوق و هو محدث للشيء الذي هو حالّ فيه بطبعه »، ( مقالات الأسلاميين، ج 2، ص 257 ).
35. ر.ک: الفتوحات المکية، ج 3، ص 108.
36. فلايعبؤ بقول من قال ان الذي نزل به الروح الأمين انما هو معاني القرآن الکريم ثم النبي کان يعبر عنها بمايطابقها و يحکيها من الالفاظ بلسان عربي و استخف منه... ( سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 15، ص 317 ).
37. محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 57. استاد در نقد خود متأسفانه بيان نمي دارد که نزول لفظي، چگونه نزولي است که نه با حس ظاهري، بلکه با جنبه روحاني و ملکوتي پيامبر تحقق مي يابد؟ آيا سوق دادن نزول لفظي به بُعد ملکوتي پيامبر، خروج از نزول لفظي ( مدعا ) و قول به نزول معنوي يا نزول حقيقت مجرده قرآن ( قول عرفا ) نيست؟
38. همان.
39. همان.
40. همان.
41. همان.
42. همان، ص 59.
43. استاد معرفت عبارت شيخ « جمله ي واحدة » - صدوق که در متن گزارش خواهد شد - بر « محتواي کلي » و « علم اجمالي » تفسير مي کند و در تاريخ قرآن ص 40 در توضيح اين نظريه مي گويد: « در شب قدر همه قرآن يک جا بر پيامبر اکرم ( صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده است ».
44. بقره، آيه 185.
45. ابونصر محمد بن مسعود، تفسير عياشي، ج 1، ص 80، ص 184، به نقل از محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، ص 118؛ محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 63.
46. ر.ک: همان، صص 118-112.
47. الاعتقادات، ص 101؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 18، صص 254-253.
48. طه، آيه 114.
49. تاريخ قرآن، ص 41.
50. تفسير صافي، ج 1، ص 42.
51. سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 2، ص 15.
52. ر.ک: محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 18، ص 4-253؛ شيخ ابوعبدالله زنجاني، تاريخ القرآن، ص 10؛ محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، صص 119 و 120؛ تاريخ قرآن، ص 40.
53. تفسير صافي، مقدمه نهم.
54. مشهدي، کنز الدقائق، ج 1، ص 430.
55. ابونصر محمد بن مسعود، تفسير عياشي، ج 1، ص 80.
56. تفسير قمي، ج 1، ص 66.
57. تاريخ قرآن، ص 35؛ محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 65.
58. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، ص 118؛ تاريخ قرآن، ص 40.
59. همان.
60. تاريخ قرآن، ص 35؛ علوم قرآني، ص 65.
61. تاريخ قرآن ص 37؛ محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 67.
62. فرقان، آيه 32.
63. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، ص 123، به نقل از: سيد مرتضي، رسايل، ج 1، صص 5 و 403 و نيز: محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 60.
64. اسراء؛ آيه 106.
65. محمدهادي معرفت، علوم قرآني، ص 61.
66. مجادله، آيه 2؛ احزاب، آيه 4.
67. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، ص 122، به نقل از سيد مرتضي، رسايل الشريف المرتضي، ج 1، صص 405-403.
68. تاريخ قرآن، صص 38-37؛ محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، ص 121.
69. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، ص 119.
70. تاريخ قرآن، ص 40.
71. تفسير کبير، ج 5، ص 85.
72. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، ص 119.
73. بقره، آيه 185.
74. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، ص 123.
75. تاريخ قرآن، ص 38.
76. طه، آيه 114.
77. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، ص 123.
78. همان.
79. همان، به نقل از: رسائل الشريف المرتضي، ج 1، صص 405-403.
80. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، ص 120.
81. سيد محمدحسين طباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، ج 2، صص 15 و 16.
82. رسائل الشريف، ج 1، صص 405-403.
83. محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، صص 122-121.
84. شرح عقايد الصدوق، ص 58؛ محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، ص 122.
85. شيخ مفيد و شيخ صدوق، پيشين؛ محمدهادي معرفت، التمهيد، ج 1، ص 122.

منبع مقاله :
نصيري، علي؛ (1387)، معرفت قرآني ( يادنگار آيت الله محمدهادي معرفت (ره)) جلد سوم، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.