ارتباط تجاري بنادر و مراكز تجاري خليج فارس با محوطه هاي همزمان با دوره ي اشكاني و ساساني در شرق آفريقا، بر اساس مدارك نوشتاري و باستان شناختي

ارتباط تجاری از خلیج فارس تا شرق آفریقا

منابع كلاسيك يوناني و رومي مثل پريپلوس، آميانوس مارسلينوس و پليني به ارتباط تجاري ايران با سواحل شرق آفريقا طي دوره هاي پارت و ساساني اشاره مي كنند. شواهد باستان شناختي در سراسر شرق آفريقا نيز گوياي ارتباط
سه‌شنبه، 29 ارديبهشت 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ارتباط تجاری از خلیج فارس تا شرق آفریقا
ارتباط تجاري بنادر و مراكز تجاري خليج فارس با محوطه هاي همزمان با دوره ي اشكاني و ساساني در شرق آفريقا، بر اساس مدارك نوشتاري و باستان شناختي

 

نويسنده: دكتر عليرضا خسروزاده (1)




 

چكيده:

منابع كلاسيك يوناني و رومي مثل پريپلوس، آميانوس مارسلينوس و پليني به ارتباط تجاري ايران با سواحل شرق آفريقا طي دوره هاي پارت و ساساني اشاره مي كنند. شواهد باستان شناختي در سراسر شرق آفريقا نيز گوياي ارتباط دريايي ايران و كشورهاي شرق آفريقا در اين دوره هاست.
از جمله شواهد مادي مربوط به تجارت بين ايران و شرق آفريقا مجموعه ي كالاهاي اشكاني و ساساني است كه از بنادر شرق آفريقا به دست آمده است. از جمله ي اين كالاها مي توان به سفال (شامل سفال لعاب دار و كوزه ي اژدري شكل)، سكه، شيشه و مهرها اشاره كرد. در دهه هاي اخير كاوش هاي باستان شناختي فراواني در سواحل شرق آفريقا از جمله تانزانيا، سومالي، موزامبيك و اتيوپي انجام شده كه اين مواد فرهنگي از محوطه هاي همزمان با دوره ي اشكاني و ساساني آنها به دست آمده است. هرچند در محوطه هاي ساساني و اشكاني واقع در سواحل خليج فارس مواد فرهنگي اندكي مربوط به شرق آفريقا به دست آمده است. براي مثال مي توان به محوطه هاي «اِددور» و «مِليحا» در جنوب خليج فارس اشاره كرد كه شمار اندكي مواد فرهنگي مربوط به شرق آفريقا از آنها به دست آمده است.
اين مقاله به بررسي ارتباط تجاري بين سواحل شرقي آفريقا و ايران دوره ي اشكاني و ساساني براساس منابع نوشتاري و مدارك باستان شناختي مي پردازد.
واژگان كليدي: تجارت دريايي، اشكاني، ساساني، شرق آفريقا

درآمد

ارتباط تجاري بين خليج فارس و شرق آفريقا در تمام دوره ي اشكاني و ساساني وجود داشته است. از نوشته هاي آگاثارخيدس، استرابون، پريپلوس، و پليني و نيز جسته و گريخته از نوشته هاي ديگران مي توان يك چشم انداز روشن از ارتباطات تجاري دريايي بين خليج فارس و سواحل شرقي و شمالي آفريقا در دوره هاي اشكاني و ساساني تجسم كرد. كاوش هاي باستان شناختي انجام گرفته در محوطه هاي واقع در سواحل جنوبي خليج فارس و سواحل اقيانوس هند در پاكستان و سريلانكا، گزارش منابع نوشتاري درباره ي ارتباطات تجاري بين ايران دوره ي اشكاني و ساساني و شرق آفريقا را تأييد مي كند.
همچنين در دهه هاي اخير كاوش هاي باستان شناختي فراواني در سواحل شرقي آفريقا از جمله در اتيوپي، سومالي، موزامبيك، ماداگاسكار و تانزانيا انجام شده كه مواد فرهنگي فراواني مربوط به ايران از اين محوطه ها به دست آمده است. از جمله مي توان به شمار زيادي سكه ي مربوط به دوره هاي اشكاني و ساساني، سفال گونه ي لعاب دار و كوزه هاي اژدري شكل اشاره كرد. در اين مقاله ارتباط تجاري بين سواحل شرقي آفريقا و ايران دوره ي اشكاني و ساساني براساس منابع نوشتاري و مدارك باستان شناختي بررسي مي شود.

مدارك نوشتاري

ارتباطات بين شرق آفريقا و خاورميانه به پيش از دوره ي اشكاني بازمي گردد. مدارك تاريخي و باستان شناختي اندكي كه از اين دوره وجود دارد، نشان مي دهد كه شرق آفريقا براي ديگر نقاط دنيا شناخته شده بوده است. تاريخ هرودوت به وجود ارتباط بين شرق آفريقا و خاورميانه در اواخر سال هاي سلطنت كمبوجيه كه ايرانيان مصر را فتح كردند، اشاره دارد. پارسي ها درياي سرخ و احتمالاً شمال اقيانوس هند را به خوبي مي شناختند. آنان براساس علايق شخصي شان هيئت هايي را به سرزمين «Long-Living Ethiopians» اعزام مي كردند. در حالي كه بيشتر محققان سرزمين هاي جنوبي مصر«Nubia» را به عنوان سرزمين «Long-Living Ethiopians» مي دانند، نويسندگان متأخر يوناني- رومي مثل استرابو، لَمبلوس و پليني موقعيت اين سرزمين را در شرق آفريقا مي دانند. (2)
در تانزانيا نقوش صخره اي وجود دارد كه اسرايي را نشان مي دهد. اين اسرا توسط مرداني با عباهايي بر تن هدايت مي شوند. اين افراد احتمالاً مردماني از خاورميانه بودند كه پيش از پايان هزاره ي اول پ.م به شرق آفريقا وارد شده اند. (3)
همچنين در دره ي «ريفت» (Rift) در شرق آفريقا، قبوري وجود دارد كه از درون آنها سنگ هاي نيمه قيمتي مربوط به اواسط هزاره ي اول پ.م به دست آمده است. اين گورها در گذشته تخريب شده اند و باستان شناسان تصور مي كنند آشفتگي گورها به دليل دستبردي است كه در گذشته اتفاق افتاده است. (4) براساس نوشته ي هرودوت سربازان پارسي كه به سرزمين «Long-Living Ethiopians» اعزام شده بودند، اين گورها را براي يافتن اشياي با ارزش تخريب كردند. وجود چنين گورهايي با اشياي باستاني باارزش مثل صدف هاي دريايي، مهره هاي شيشه اي و سنگ هاي نيمه قيمتي كه احتمالاً از شمال آفريقا و خاورميانه وارد شده بودند، نشان مي دهد كه شرق آفريقا و سرزمين هاي داخلي اش ارتباطاتي با شمال اقيانوس هند و درياي سرخ داشته اند. مدارك باستان شناسي نشان داده كه در اين زمان گياهان و حيوانات بومي آسيايي مثل موز، مرغ و بز هندي به شرق آفريقا صادر مي شده است. در اين زمان همچنين مواد بومي آفريقايي مثل ارزن به عربستان و هند صادر مي شده است. (5)
ارتباط بين مردمان شرق آفريقا و خاورميانه از حدود 200پ.م به اين سو توسط نويسندگان متعددي ثبت و ضبط شده است. لمبلوس گزارش كرده كه در جنوب عربستان اسير شد و به شاخ آفريقا منتقل گرديد. سپس از شاخ آفريقا به سمت جنوب حركت كرد و به جزاير استوايي رسيد و به مدت 7 سال در آن جزاير زندگي كرد. در ادامه از شرق آفريقا به سمت شمال غرب هند مسافرت كرد. گزارش ديگر مربوط به ايودوكسوس است. او از هند و با استفاده از بادهاي موسمي به سمت شرق آفريقا و درياي مديترانه مسافرت كرده است. (6)
در قرن اول پ.م يونانيان و روميان اعتقاد داشتند كه خاستگاه «دارچين»، يكي از ارزشمندترين كالاها در دنياي مديترانه، همچنين «كاسيا» (نوعي ادويه هندي= پَرَك هندي)، در سرزمين هاي داخلي شرق آفريقاست. پليني اشاره كرده كه ادويه جات توسط غارنشينان شرق آفريقا از مناطق دوردست اقيانوس (جنوب شرق آسيا) آورده مي شد. احتمال مي رود كه اعراب بخشي از اين ادويه جات را از شرق آفريقا تأمين مي كردند. (7) در اين دوره رومي ها موانعي را كه اعراب طي چندين قرن در درياي سرخ و مديترانه ايجاد كرده بودند و مانع تجارت روم با هند مي شدند، از ميان برداشتند. اعراب از طريق انتقال كالاهاي پرسودي مثل ادويه جات از سواحل هند به مديترانه سود زيادي مي بردند. در زمان امپراتوري آگوستوس، رومي ها بدون هيچ درگيري وارد اقيانوس هند شده و بندر عدن را ويران كردند. هنگام ورود به اقيانوس هند روميان به يك راز بزرگ كه اعراب براي مدت طولاني از آن باخبر بودند، پي بردند؛ استفاده از بادهاي موسمي كه به راحتي مي شد از شمال اقيانوس هند به شرق آفريقا و بالعكس تنها طي يك سال كشتي راني كرد. (8)
زماني كه رومي ها براي اولين بار براي تجارت با «آزانيا» (تانزانياي باستان) از بادهاي موسمي استفاده كردند، متوجه شدند كه اعراب قبلاً در شرق آفريقا ساكن شده اند. آنها مشغول كارهاي تجاري در مركز تجاري «راپتا» (Rhapta) بودند. (9) وجود اعراب در شرق آفريقا بايد مربوط به قبل از 200 ميلادي باشد، به دليل اينكه لمبلوس هيچ اشاره اي به وجود اعراب در شرق آفريقا نكرده است. در اشاره هاي قديمي تر مربوط به پليني و استرابو، گزارش كرده اند كه دارچين و كاسيا در مناطق داخلي شرق آفريقا يافت شده است. (10)
به گزارش پريپلوس (11) اعرابي كه براي تجارت به شهر «راپتا» راه يافته بودند، مي توانستند به زبان محلي اين شهر صحبت كنند و حتي با راپتائي ها ازدواج نمايند. پليني نيز گزارش كرده كه مردم درياي سرخ با غارنشينان شرق آفريقا وصلت كرده اند. اين گزارش ها نشان مي دهد كه مردم شرق آفريقا با اعراب روابط تجاري گسترده اي داشتند.
ارتباطات بين ساسانيان و پادشاهان آفريقا از زمان پادشاهي نرسه (302-293م) شناخته شده است. در كتيبه ي «‌پايكولي» درباره ي ارتباطات با «زند آفريك شاه» اشاره شده است. «زند» (يا زنگ) احتمالاً شكل فارسي واژه ي يوناني «آزانيا» ست كه به منطقه ي شرق آفريقا اطلاق مي شده است. منطقه اي كه در دوره ي اسلامي ايرانيان بسياري به آنجا مهاجرت كردند. (12)
اما اولين برخوردهاي بين پارسي ها و مردم آفريقا در دوره ي ساسانيان، در زمان خسرو اول اتفاق افتاد؛ زماني كه او آكسومايت هاي (13) مسيحي را از يمن بيرون راند. (14) پادشاهي «آكسومايت» در اريتره و اتيوپي امروزي توسط مردمي كه به زبان سامي صحبت مي كردند و از جنوب عربستان در حدود قرن 6 و 5 پيش از ميلاد به شرق آفريقا مهاجرت كرده بودند، پايه گذاري شد. (15) آكسومايتها در حدود قرن 4 ميلادي دين مسيحيت را پذيرفته بودند. اما حداقل از قرن اول ميلادي آنها به خاطر کنترل
راه هاي تجاري دريايي ميان روميان بيزانسي مصر و هند بسيار ثروتمند شده بودند و شهرهاي آنها توسعه پيدا كرده بود.آكسومايتها در تمام دوره ي حياتشان (كه تا قرن 7 طول كشيد)، ارتباطات بسيار نزديكي با بيزانس ها داشتند. در قرن ششم ميلادي آنها درگير جنگي شدند كه بيزانسي ها بنا به دلايل تجاري بر عليه پارسي ها به راه انداختند. (16)
همچنين اقدام خسرو انوشيروان براي فتح يمن، نشان مي دهد كه چگونه ساسانيان در رقابت تجاري با روم، به تمامي پايگاه هاي دريايي براي انتقال كالاها به حوزه ي امپراتوري روم، نظارت دقيق داشتند. كشتي هاي ايراني به فرماندهي وهرز ديلمي در حدود سال 574م پس از پيمودن ده هزار ميل، در سواحل عدن پياده شده و يمن را به تصرف خويش درآوردند. اين اقدام سبب شد تا قدرت دريايي حبشه كه حاميان روم بودند، در اين منطقه از بين برود. (17)
درواقع ناكامي رومي ها در جدال هاي پي در پي با ساسانيان، براي خارج كردن راه هاي خشكي و دريايي حوزه ي خليج فارس از نفوذ انحصاري ايران، امپراتوري روم شرقي را متوجه گشودن راه هاي جديدي در غرب جزيره العرب و نواحي جنوبي آن ساخت. تجارت ابريشم از راه هاي خشكي بين النهرين در كرانه هاي خليج فارس و درياهاي آن، براي رومي ها بسيار دشوار شده بود، از اين رو امپراتوري روم شرقي، به دست آوردن پايگاهي در جنوب عربستان را پي گيري مي كرد كه از راه دريايي خليج عدن، اقيانوس هند و سريلانكا به هند دسترسي يابد، و از طريق راه زميني يمن، حجاز و شام ابريشم و كالاهاي مورد نياز را به دور از نظارت ايراني ها تأمين كند. (18)
بنابراين بيزانس با حمايت حبشي هاي مسيحي، تكاپوهاي مهمي را جهت تحكيم نفوذ در يمن و خليج عدن آغاز كرد. گسترش مسيحيت در سرزمين هاي حبشه و يمن پيوندهايي را ميان امپراتوري بيزانس و اين سرزمين ها پديد آورد. دولت حبشه، سياست بيزانسي را در جنوب عربستان و راه ارتباطي با هند پيگيري مي كرد. پيشبرد اهداف اقتصادي بيزانس و حبشه از طريق گسترش مسيحيت در جنوب عربستان دنبال مي شد. از اين رو گسترش مسيحيت در سرزمين هاي جنوبي عربستان، پيشرفت دامنه ي نفوذ روم شرقي و حبشه را در پي داشت. در پايان سده ي پنجم و آغاز سده ي ششم ميلادي حكومت «حميريان» نيز در يمن رو به انحطاط نهاده بود. پراكندگي سياسي ديني و نفوذ گسترده ي حبشيان در سرزمين يمن، استقلال و وحدت سياسي اين سرزمين را در سراشيبي زوال نهاده بود.
ذونواس، پادشاه «حميري» يمن كه براي تجديد دوباره ي پايه هاي قدرت حميريان و مقابله با سياست حبشيان و روم شرقي كوشش مي كرد، سياست ستيز با مسيحيان را در پيش گرفت. فرمانرواي حميري يمن، يهودي بود و كوشش هاي او براي وحدت سياسي كشور و رويارويي با حبشيان بر پايه ي حمايت از آيين يهود و آزار مسيحيان كه حاميان سياست حبشه و روم شرقي به شمار مي آمدند، استوار بود. بازرگانان روم شرقي راه دريايي و زميني كرانه هاي غربي عربستان را كه به وسيله ي يمن و سواحل آن با هند پيوند مي يافت، از دست دادند. از اين رو پادشاه حميري يمن براي مقاومت در برابر تهديدات حبشه و روم شرقي، تكاپوهاي مهمي را جهت نزديكي به پادشاهان ساساني و دولت عربي حيره كه تابع سياست ايشان در عربستان بود، آغاز كرد. كوشش هاي ذونواس براي دست يابي به يك اتحاديه ي سياسي با پادشاهان غير عيسوي عربستان و نزديكي با ايران، منافع اقتصادي رومي ها و حبشه را به شدت تهديد مي كرد. نظارت ايران بر راه هاي شرقي عربستان و تأمين امنيت آن به وسيله ي دولت عربي حيره و تسلط كامل بر راه دريايي درياي پارس (خليج فارس و درياي عمان)، رومي ها را در دست يابي به مراكز اقتصادي چين و هند، به سختي دچار مشكل ساخته بود. پيوند با دولت حميريان در جنوب غربي عربستان نيز رومي ها را از يك پايگاه مهم اقتصادي در جنوب عربستان و حلقه ي اصلي پيوند راه غربي عربستان با اقيانوس هند و سرزمين هاي چين و هند بي بهره مي ساخت. (19)
بنابراين، واكنش روم شرقي و حبشه در برابر ذونواس، دور از انتظار به نظر نمي رسيد. بدين سان، دولت حبشه در يك واكنش نظامي، با حمايت روم شرقي، به جنوب عربستان لشكر كشيد. اگرچه عوامل و انگيزه هاي لشكركشي حبشه به يمن در گزارش نويسندگان اسلامي، در قالب داستان بيان شده است؛ اما به نظر مي رسد، رومي ها براي تأمين منافع اقتصادي خود در جنوب غربي عربستان، از طريق تهيه ي تجهيزات و تداركات دريايي، حبشيان را كه به دليل نزديكي با يمن، منافع رومي ها را در كرانه هاي درياي سرخ و جنوب عربستان تأمين مي ساختند، ياري رساندند. (20)
در سال 525 ميلادي تجهيزات موردنياز لشكركشي دريايي فراهم شد. سپاهيان حبشه به فرماندهي شخصي به نام ارياط به سوي يمن حركت كردند و با پشتيباني روم شرقي و حمايت معنوي مسيحيان جنوب عربستان، بر قلمرو پادشاهان حميري دست يافتند. بنابراين امپراتوري روم شرقي در برابر ساسانيان، پايگاه اقتصادي مهمي در جنوب غربي عربستان به دست آورد. (21)
پيروزي حبشيان بر يمن، رويدادي بود كه با انحصار نظارت ساسانيان بر راه هاي بازرگاني جهاني، و رونق راه تجاري خليج فارس و بين النهرين منافات داشت و ساسانيان نمي توانستند در برابر چنين رخدادي بي تفاوت باشند. كوشش بعدي ساسانيان در لشكركشي به يمن، بر پايه ي چنين اهداف و منافعي استوار بود. (22)
سرانجام، دولت ساساني براي تأمين منافع سياسي و اقتصادي خود در جنوب شبه جزيره ي عربستان، مصمم به لشكركشي به سوي يمن شد. از اين رو يكي از سرداران خويش را كه در منابع اسلامي، معروف به وهرز ديلمي است، همراه سپاهي، مأمور همكاري با سيف بن ذي يزن و تصرف سرزمين يمن ساخت.
تاريخ دقيق لشكركشي سپاه ايران به يمن مشخص نيست، در برخي نوشته هاي اسلامي، تاريخ آن، سال دوم تولد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)، تقريباً برابر با 572 ميلادي ذكر شده است. حمزه ي اصفهاني تاريخ آمدن وهرز به يمن را سال سوم زندگي پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي داند. (23)
بر پايه ي آنچه گفته شد، سپاه ساساني با اقتدار بر يمن تسلط يافت و پادشاهي دست نشانده، از خاندان حميري (سيف بن ذي يزن) ‌را بر آن گماشت. در پي انتقام جويي هاي سيف بن ذي يزن و كشتار هواداران حبشي، نارضايتي گسترده اي در ميان مسيحيان پديد آمد و در پي شورش، سيف بن ذي يزن كشته شد. سپاهيان ساساني براي تحكيم قدرت خود در يمن، ناگزير به لشكركشي دوباره و سركوب شورش ها شدند. مرگ سيف بن ذي يزن، پايان دوران پادشاهي آخرين فرمانرواي حميري يمن بود. شاهنشاه ساساني، براي حفظ اين سرزمين با اهميت كه رقباي بيزانس را از دست يابي به راه تازه اي براي تجارت با شرق و خريد ابريشم محروم مي ساخت، ترجيح داد تا وهرز، سردار ايراني را همراه با گروهي از سوارانش در يمن نگهدارد و او را به عنوان پادشاه يمن برگزيند و سرزمين يمن را همانند ايالتي از ايالات امپراتوري پهناور ساساني، اداره كند. (24)
بدين روي، ساسانيان با اقتدار، براي حفظ نظارت انحصاري خود بر راه هاي بازرگاني شرق و غرب، و رونق تجارت دريايي خليج فارس، اقتدار و نظارت خود را تا خليج عدن گسترش دادند.
مهمترين نتيجه ي تسلط بر يمن و خليج عدن، رونق اقتصادي خليج فارس و راه هاي بازرگاني منتهي به آن بود كه تجارت جهاني را در حوزه ي نفوذ دولت مقتدر ساساني حفظ مي كرد و رقباي رومي را با مشكلات فراواني رو به رو مي ساخت.
در خصوص مهاجرت ايرانيان و كلوني هاي ايراني در قاره ي آفريقا نيز اشارات پراكنده اي باقي مانده است كه كاوش هاي جديد باستان شناسي مي تواند جنبه هاي تاريك آن را هرچه بيشتر روشن كند. ايرانيان به دليل رعايت جانب امنيت و ايمن نبودن از جانب بوميان سياه پوست همواره در جزيره ها و خشكي هاي نزديك به سواحل شرق آفريقا، پايگاه ها و كلني هاي خود را ايجاد مي كردند، به طوريكه اين روش حتي در دوره ي اسلامي، هنگامي كه در قرن چهارم هجري بازرگانان شيرازي به سركردگي علي بن حسن شيرازي براي سفرهاي تجاري به «مومباسا» و «زنگبار» رهسپار شدند، اتخاذ شد. از مراكز استقرار در دوره ي ساسانيان مي توان به جزيره ي «پمپا»، سواحل جزيره ي «ماه» (ماداگاسكار) و جزاير سه گانه ي «سواكن» در كناره ي غربي درياي سرخ، در نزديكي بندر معروف «پورت سودان» امروزي، در كشور سودان اشاره كرد كه مقر، انبارگاه و لنگرگاه ايرانيان بود. اين پايگاه ها تنها هنگام داد و ستد با بوميان در ساحل ترك مي شد. به گفته ي اسپنسر ترمنگام در قرن ششم ميلادي تعداد ايرانياني كه به سواحل شرقي كوچ كردند آنچنان فزوني يافت كه قرارگاهي براي خود در «سانگي ياكاتي» واقع در جنوب شهر «كيلوا» ايجاد كردند كه آثار آن تاكنون برجاست و از آنجا سفال هاي مربوط به دوره ي ساساني يافت شده است. (25)

مدارك باستان شناختي

مدارك باستان شناختي مربوط به دوره هاي پيش از پارت و ساساني از شرق آفريقا اندك است. كاوش هاي باستان شناختي كه اخيراً در جزيره ي «مافيا»، در تانزانيا، انجام شده، نشان داده است كه در دوره ي نوسنگي در شرق آفريقا فرهنگي وجود داشته كه براساس تاريخ گذاري به روش كربن 14 به 800 تا 500پ.م بازمي گردد. مواد باستاني يافت شده در ارتباط با تجارت با ديگر نقاط از بسترهاي تاريخ گذاري شده ي مربوط به اين دوره شامل سفال هايي با نقوش قرمز رنگ كه احتمالاً مرتبط با يافته هاي مشابه از جنوب شرق اند، همچنين ديگر سفال ها و مهره هاي شيشه اي مربوط به خاورميانه، مديترانه و هند است. (26)
در پي بررسي هاي باستان شناختي كه در سواحل تانزانيا، عمدتاً نزديك دلتاي «روفيجي» (27) و در جزاير زنگبار و مافيا انجام شده، چندين محوطه مربوط به اوايل عصر آهن (EIW) شناسايي و ثبت شده است. اين محوطه ها متعلق به بانتو زبانان است و بين 200پ.م تا 300م تاريخ گذاري شده اند. از اين محوطه ها بقاياي كالاهاي تجاري شامل مهره ها و سفال دنياي مديترانه، خاورميانه و هند يافت شده است. (28)
اگرچه از منابع نوشتاري در ارتباط با تجارت شرق آفريقا با ديگر نقاط دنيا در دوره هاي پارت و ساساني اطلاعاتي داريم، اما مدارك باستان شناختي كه نشان دهنده ي اين ارتباطات باشند بسيار اندك هستند. براي اولين بار نويل چيتيك، مدير مؤسسه ي بريتانيايي شرق آفريقا، براي حل اين مشكل و به دست آوردن مواد فرهنگي در ارتباط با اين تجارت، بررسي ها و كاوش هايي را در سومالي، در سال 1974 آغاز كرد. در بررسي هاي اوليه اش دو محوطه ي ساحلي در رأس «هافون» ، در 160 كيلومتري رأس اسير يا دماغه ي «گاردافو» (29) شناسايي كرد. (30) اين محوطه احتمالاً بايد نزديك مركز تجاري اي باشد كه در كتاب پريپلوس از آن به نام «اوپوني» (31) ‌ياد شده است. (32) از اين دو محوطه ي كوچك اطلاعات فراواني در ارتباط با گسترش تجارت فرامنطقه اي در اقيانوس هند، بخصوص با دو بندر «اُمانا» و «آپولوگوس» در سواحل خليج فارس به دست آمده است.
از جمله اقلام صادراتي به دو بندر مهم دوره ي اشكاني، اُمانا و آپولوگوس، كه پريپلوس به آن اشاره كرده، «بَرده» است. تاجران رومي برده ها را از سواحل سومالي و به ندرت از «مالائو» (بِربِرا) و به تعداد فراوان و كيفيت بهتر از «اوپوني» (‌هافون، جنوب گاردافو) به ديگر نقاط مي فرستادند. اما بيشتر اين برده ها به مصر فرستاده مي شدند. انتقال برده هاي صادر شده به هند و عربستان از طريق اُمانا و آپولوگوس، نمي توانست توسط تاجران رومي صورت گرفته باشد، بلكه احتمالاً توسط تاجران اين دو بندر از آفريقا وارد مي شده است. بنابراين به نظر مي رسد در زمان پريپلوس ملوانان اُماني از بادهاي موسمي شمال شرق براي عبور از درياي عمان و رسيدن به سواحل شرقي آفريقا براي به دست آوردن برده از اوپوني يا بازارهاي جنوبي تر، استفاده مي كردند. علاوه بر برده، كالاهاي ديگري مثل عاج فيل و شاخ كرگدن نيز از اين منطقه به اُمانا و ديگر بنادر خليج فارس صادر مي شد. (33)
كاوش هاي اين دو محوطه كه به نام هاي محوطه ي «هافون غربي» و «هافون اصلي» نام گذاري شده اند در سال 1976 انجام شد. گونه شناختي و مطالعه ي سفال هاي به دست آمده از اين كاوش ها توسط متيو اسميت انجام شد.
دماغه ي هافون يا «خافون» يك توده ي صخره اي بزرگ جدا افتاده است كه در حدود 40 كيلومتر از سواحل سومالي به داخل اقيانوس هند گسترش پيدا كرده است. اين منطقه امروزه خشك است و متوسط بارندگي آن 25 ميليمتر مي باشد كه عمدتاً بين ماه هاي آپريل تا جون اتفاق مي افتد. اين منطقه از دو بخش تشكيل شده است؛ بخش شمالي كه صخره اي است و سواحل صخره اي دارد و بخش جنوبي كه سواحل ماسه اي دارد. محوطه ي هافون غربي روي دامنه ي پشته اي صخره اي، در كنار ساحل قرار گرفته كه بر سطح آن شمار فراواني صخره هاي كوچك و بزرگ ديده مي شود. بيشتر خانه هاي مسكوني اين محوطه با استفاده از سنگ هاي صخره اي ساحلي ساخته شده اند. عمق نهشته هاي باستاني در اين محوطه بين 50 تا 80 سانتي متر است. (34)
محوطه ي هافون اصلي بر بستر ماسه اي در كنار ساحل قرار گرفته است. بر سطح محوطه پراكندگي سفال و سنگ هاي كوچك و بزرگ چشمگير است. هيچ اثري از ساخت و ساز بر سطح محوطه ديده نمي شود، اما در كنار اين محوطه شماري گور سنگ چين ديده مي شود. (35)
طي كاوش هاي اين دو محوطه شمار فراواني سفال به دست آمد كه اسميت حدود 12 گونه ي سفال را شناسايي كرد كه بعضي از اين گونه ها به چند زير گروه تقسيم بندي شدند. از بين سفال هاي به دست آمده از اين محوطه ها چهار گونه ي سفالي مربوط به دوره ي اشكاني و ساساني است كه نتايج مطالعه ي سفال هاي به دست آمده از دو محوطه ي رأس هافون كه توسط اسميت و رايت (36) انجام شده در زير آمده است.

سفال قرمز خشن

اين گونه سفال مشابه سفال هايي است كه در محوطه هاي مربوط به دوره ي اشكاني و ساساني ايران و آسياي جنوبي نيز به دست آمده است. خميره ي اين سفال خشن و از ماده ي چسباننده ي آهك، ميكا و گاهي تكه سفال خرد شده در خميره ي آن استفاده شده است. رايج ترين اشكال، كوزه ي كوچك با لبه ي ساده و لبه ي خميده به خارج است. اما كاسه هاي با لبه ي تخت يا شياردار نيز ديده مي شود. اثر سوختگي بر سطح خارجي سفال ها نشان مي دهد كه از آنها براي پخت و پز استفاده مي شده است. اين گونه سفال در محوطه ي هافون غربي بسيار اندك است، اما در لايه هاي قديمي محوطه ي اصلي هافون بسيار رايج و در لايه هاي متأخر اين محوطه نيز به دست آمده است.

سفال نخودي «نخودي سبز ماسه اي»

اين سفال خميره اي به رنگ زرد روشن يا نخودي روشن دارد و مقدار زيادي ماسه در خميره ي آن به عنوان ماده ي چسباننده استفاده شده است. تنها يك شكل شاخص در اين گونه ديده مي شود. كوزه هاي بدون گردن در اندازه ي متوسط، كه هم در هافون غربي و هم در محوطه ي هافون اصلي رايج است، اما در محوطه ي هافون غربي شمار بيشتري از اين گونه به دست آمده است. سطح داخلي اين سفال معمولاً با قير پوشانده شده است. اگرچه چنين سفالي در قرن اول ميلادي در «ليو كوس ليمن» (37) در سواحل درياي سرخ، در مصر يافت شده، اما ويژگي هاي خميره، پخت و شكل سفال مشابه به گونه هاي ايراني- بين النهريني است كه در طول دوره ي پارت و ساساني (‌قرن اول تا قرن چهارم ميلادي) توليد مي شد.

سفال لعاب دار

خميره ي اين سفال بسيار مشابه خميره ي سفال قبلي است، با اين تفاوت كه مقدار ماسه در خميره ي آن كمتر است. وجود شيارهاي منظم عميق بر سطح سفال و دواير متحدالمركز در تكه سفال هاي مربوط به كف نشان مي دهد كه تمامي اين سفال ها با چرخ تند ساخته شده اند. حرارت براي پخت سفال ها مناسب بوده و رنگ مايل به سبز يا زرد سفال ها به دليل وجود نمك در خميره ي سفال هاست. لعاب سفال بسيار فرسوده شده اما رنگي بين زرد تا سبز دارد. طي بررسي هاي سال 1975، چيتيك چهارگونه سفال لعاب دار را شناسايي كرد. در بين نمونه هاي لعاب دار به دست آمده از محوطه هاي هافون تنها دو شكل را مي توان معرفي كرد. يكي براساس كف ظروف سفالي است كه در هافون غربي و هافون اصلي وجود داشت و ديگري براساس لبه ها، دسته ها و گردن ظروفي است كه تنها در محوطه ي هافون اصلي به دست آمد. شاخص ترين شكل كوزه ها در اندازه هاي متوسط با دهانه ي نسبتاً باز و لبه هاي تخت يا ضخيم شده و دسته هاي عمودي ركابي هستند. از گورهاي سنگ چين نزديك محوطه ي اصلي هافون نيز شمار زيادي سفال گونه ي لعاب دار به دست آمد. يكي ديگر از شاخص ترين اشكال لعاب دار به دست آمده از محوطه هاي هافون يك بطري گردن دار است. اين دو شكل در دوره اي نسبتاً طولاني در محوطه هاي اشكاني و ساساني ايران ديده شده است. از ديگر اشكال مي توان به كاسه هاي كوچك كه تنها از محوطه ي اصلي هافون به دست آمد، اشاره كرد. لبه هاي شياردار به دست آمده از لايه هاي پائين تر، نمونه هاي مشابهي از دوره ي پارت در قرن اول پ.م تا قرن سوم م. دارند. در حالي كه لبه هاي بزرگتر خميده به خارج و لبه هاي تخت كوچك كه از لايه هاي متأخرتر به دست آمده اند، مشابه نمونه هاي دوره ي ساساني از قرن سوم تا پنجم ميلادي هستند. اين كاسه هاي لعاب دار كه شماري از آنها از بنادر ايراني واقع در سواحل اقيانوس هند نيز به دست آمده، بهترين مدرك تاريخ دار براي محوطه ي رأس هافون اصلي هستند.

سفال نخودي با ماده ي چسباننده ي گياهي

اين سفال ها بدنه اي ضخيم به رنگ سبز مايل به زرد روشن دارند كه معمولاً در خميره ي آن از مواد گياهي استفاده شده است. تنها تكه سفال شاخص اين گونه، لبه ي يك كوزه ي بدون گردن بزرگ است كه كاملاً مشابه به نمونه هاي ساساني است. تكه سفال هايي با اين ويژگي ها تنها از لايه هاي متأخر رأس هافون اصلي به دست آمده است.
بهترين نمونه هاي باستان شناختي كه در تاريخ گذاري استقرار در رأس هافون اصلي كاربرد دارد سفال هاي به دست آمده مربوط به ايران و بين النهرين است. كاسه هاي لعاب دار و كوزه هاي بزرگ با خميره ي نخودي به دست آمده از لايه هاي بالايي اين محوطه مربوط به قرن سوم تا پنجم ميلادي هستند. كاسه ي لعاب دار به دست آمده از لايه هاي قديم تر به قرن اول تا سوم ميلادي تاريخ گذاري شده است. شماري سفال صيقلي هندي نيز به همراه اين گونه سفال ها از لايه هاي قديم تر به دست آمده كه به قرن اول تا سوم ميلادي تاريخ گذاري شده اند.
با توجه به نتايجي كه از تاريخ گذاري به روش كربن 14 به دست آمده، لايه هاي قديمي رأس هافون اصلي به قرن دوم تا قرن سوم و لايه هاي متأخرتر به قرن سوم تا پنجم ميلادي قابل تاريخ گذاري هستند.
به غير از دو محوطه اي كه به آنها اشاره شد، طي بررسي هاي چيتيك محوطه ي ديگري در شمال رأس هافون مربوط به دوره ي پارت و ساساني شناسايي شد. اين محوطه به دليل ايجاد معدن در اين قسمت تخريب شده، اما شمار فراواني سفال كه تعدادي از آنها سفال لعاب دار پارتي هستند و شماري آمفوراي دسته دار به دست آمد. (38)
از اين محوطه ها مدارك مهمي در ارتباط با ميزان و توالي تاريخي تجارت در دوره ي كلاسيك در شاخ آفريقا به دست آمده است. اين مدارك وجود تجارت نسبتاً قوي بين شرق آفريقا، درياي سرخ، سواحل هند و ايران را نشان مي دهد. همچنين اين مدارك نشان مي دهند كه اين محوطه ها احتمالاً اردوگاه هاي فصلي براي توقف كشتي هايي بوده اند كه براي تخليه و تبادل كالا در اين بنادر لنگر مي انداخته اند. (39)
«كيلوا» از ديگر محوطه هاي مهم در سواحل تانزانياست كه مواد فرهنگي مربوط به دوره ي ساساني از آن به دست آمده است. كيلوا در 250 كيلومتري «دارالسلام» واقع شده (نقشه ي 1) و در سال 1965 توسط چيتيك كاوش شده است. اين محوطه در جزيره اي در كنار دريا بر بستر ماسه اي واقع شده است. سه قرن پيش از آنكه پرتغالي ها وارد آنجا شوند، كيلوا مهمترين شهر شرق آفريقا بود. اين شهر حدود 100 هكتار وسعت داشته است. منازل مسكوني ساكنان اين محوطه سنگي بوده است. دو دوره ي استقراري در اين محوطه وجود داشته: دوره ي اول كه اطلاعات كمي از آن در دست است و دوره ي دوم كه مربوط به 1200 ميلادي به بعد است و دوران اوج شكوفايي اين شهر قلمداد مي شود. در دوره ي اول ابعاد محوطه كوچكتر و ساختمان هاي سنگي معدودي بر سطح آن وجود داشته است. اقتصاد معيشتي آنها در اين دوره متكي به ماهيگيري و جمع آوري حلزون صدف دار بوده است. احتمالاً در اين دوره شماري بازرگان در آن ساكن بوده اند. دوره ي اول استقرار در اين محوطه براساس گاهنگاري سفال هاي وارداتي به دو مرحله ي 1 و 2 تقسيم بندي مي شود. از دوره ي اول سبزآبي يا سفيد مات است. شاخص ترين سفال لعاب دار با لعاب سبزآبي، كوزه هايي با تزيينات برجسته با مقطع گرد است. (40) اين گونه سفال از بندر سيراف و «ماهرويان» (41) و از «سوهار» در عمان، در دوره ي ساساني نيز به دست آمده است. (42)
علاوه بر محوطه هاي پيش گفته، يكي از مهمترين محوطه هاي سواحل شرقي آفريقا در سومالي كه ارتباطات تجاري با سواحل شمالي اقيانوس هند و ايران داشته، «شانگا» (43) است (نقشه ي 1). فعاليت هاي باستان شناختي اخيراً در شانگا انجام گرفته است. شانگا يك محوطه ي كوچك است كه در جزيره ي پِت (Pate) واقع در «لامو آرچيپلاگو» (44) قرار گرفته است. اين محوطه نيز مانند محوطه ي اصلي رأس هافون در ساحل ماسه اي شكل گرفته است. بر سطح اين محوطه شمار زيادي خانه هاي ساخته شده از سنگ، سه مسجد و يك گورستان وجود دارد. براساس لايه نگاري انجام شده در اين محوطه، ضخامت لايه هاي باستاني در آن حدود 4 متر است و 5 مرحله ي استقراري در آن وجود داشته است. مجموعه سفال هاي به دست آمده از اين محوطه شامل 96 درصد سفال محلي است. اما شماري سفال وارداتي مثل كوزه هاي بزرگ ذخيره ي آذوقه، مانند نمونه هاي به دست آمده از رأس هافون، و ظروف سنگي چيني نشان مي دهد كه «شانگا» از طريق اقيانوس هند با ايران و جنوب شرق آسيا در ارتباط بوده است. (45)
علاوه بر آن، شماري سفال لعاب دار به رنگ آبي مربوط به دوره ي ساساني- اسلامي نيز از قديمي ترين نهشته هاي محوطه ي شانگا به دست آمده است. (46) اين سفال ها از نظر خميره و لعاب و ديگر ويژگي هاي فني مشابه به سفال هاي لعاب دار به دست آمده از لايه هاي متأخر در محوطه ي اصلي در رأس هافون هستند.
از شماري محوطه هاي واقع در سواحل موزامبيك نيز مداركي در ارتباط با تجارت با ايران يافت شده است. براي مثال در كاوش هاي انجام گرفته در محوطه ي «چيبوئن» (47) از قديمي ترين لايه هاي استقراري آن سفال هاي شاخص مربوط به دوره ي پارت- ساساني به دست آمد. اين سفال ها شامل لبه هاي مربوط به كوزه هاي بزرگ ذخيره ي آذوقه (معروف به تورپيدو) و قطعاتي از سفال شاخص پوست تخم مرغي است. (48)
علاوه بر محوطه هاي ذكر شده در بالا كه از آنها سفال هاي شاخص مربوط به دوره ي پارت و ساساني به دست آمده است،‌شماري سكه مربوط به دوره ي پارت و ساساني از مناطق مختلف شرق آفريقا به دست آمده كه وجود ارتباط بين شرق آفريقا و ايران را تقويت مي كند. از جمله مي توان به پنج سكه ي مربوط به دوره ي پارت و ساساني اشاره كرد كه از زنگبار در تانزانيا به دست آمده كه تاريخي بين 41 تا 241 ميلادي دارند. (49) در صومعه ي «دابرا دامو» (50) در اتيوپي نيز شماري سكه ي طلاي كوشاني مربوط به حدود قرن دوم ميلادي يافت شده است. يك سكه ي كوشاني نيز از كاوش هاي زيمبابوه به دست آمده است. (51)
در ارتباط با تجارت بين شرق نزديك و سواحل شرق آفريقا بين 300 تا 700 ميلادي، به غير از سواحل سومالي كه به آن اشاره شد، شواهدي نيز از سواحل تانزانيا و اتيوپي به دست آمده است. تنها يك منبع از اوايل قرن ششم ميلادي در دسترس داريم كه كاسماس انديكوپليوستوس، به يك راه تجاري داخلي بين «آكسومايت» در اتيوپي و شرق آفريقا اشاره كرده است. به هر حال، تاريخ خاور ميانه نشان مي دهد كه نفوذ رومي ها در درياي سرخ و اقيانوس هند از حدود 300 ميلادي به اين سو كاهش پيدا مي كند. (52)
همانطور كه مي دانيم قدرت ساسانيان از سال 225م. زماني كه اولين حكمران ساساني، اردشير، آخرين پادشاه پارتي را شكست داد، شروع شد. قدرت ساسانيان بين سال هاي 79-310م، زماني كه شاپور دوم، سرزمين هاي عربي را از غرب تا يثرب (مدينه) تحت كنترل خود درآورد، مستحكم شد. از سوي ديگر، اتيوپي در زمان آكسوم، از قرن چهارم ميلادي به اينسو كنترل درياي سرخ را در دست گرفت. از 524/5 تا 600 ميلادي آنها كنترل جنوب عربستان را نيز در دست گرفتند و با حمايت امپراتوري روم (بيزانس) آنها پيش از اين در اقيانوس هند با ساسانيان درگير شدند. ساسانيان كنترل عربستان و اقيانوس هند را دوباره از 600 ميلادي با فرستادن كشتي هاي جنگي به عدن در دست گرفتند. (53)
همانطور كه كاسماس اشاره كرده، در حالي كه اتيوپيايي ها براي تجارت با شرق آفريقا از راه هاي داخلي زميني استفاده مي كردند، مردم خاورميانه، از اقيانوس هند براي دسترسي به شرق آفريقا بهره مي گرفتند. كاسماس از شهري به نام «سازو» (54) كه مركز تجاري شرق آفريقا بود، نام مي برد كه با «آكسومايت» تجارت مي كرده است. موقعيت «سازو» در پس كرانه ها، اما نزديك به اقيانوس هند گزارش شده است. طلا يكي از مهمترين كالاهايي بود كه از اين مركز صادر مي شد. بطليموس گزارش كرده كه «راپتا» (55) يكي ديگر از مراكز مهم تجاري شرق آفريقا در پس كرانه ها و كمي دور از ساحل قرار داشته است. (56) شهر ديگري در شمال شهر راپتا به وجود آمد كه ارتباطات بيشتري با ساسانيان در خليج فارس داشت. اين شهر مي تواند «لانجويا» (57) و بنابراين محوطه ي «اونگوجا اوكو (58)» در زنگبار باشد.
اگر اطلاعات تاريخي روشن نيست، اما نكاتي در ارتباط با سواحل تانزانيا از 400 تا 600 ميلادي از داده هاي باستان شناختي مي توان برداشت كرد. سنت ETW، كه سنت فرهنگي «آزانيا» (تانزانيا) است، به دو سنت جداگانه تقسيم مي شود. (59) آنچه كه امروزه به نام سنت TIW شناخته مي شود، در ناحيه ي زنگبار (در جزيره و بخش هاي داخلي دور از ساحل نزديك به زنگبار) گسترش پيدا كرد. و آنچه كه سنت «موانگيا» (60) ناميده مي شود در سواحل جنوبي كانال زنگبار رواج يافت. بزرگترين محوطه ي شناخته شده در جزيره ي زنگبار، محوطه ي «اونگوجا اوكو» است. (61) از محوطه هاي مربوط به فرهنگ TIW شمار فراواني مواد فرهنگي مربوط به شمال اقيانوس هند، بخصوص ايران به دست آمده كه نشان دهنده ي ارتباطات تجاري بين المللي اين محوطه با ديگر نقاط است. (62) تاكنون، هيچ ماده ي فرهنگي مربوط به تجارت خارجي تا 600 ميلادي از محوطه هاي «مووانگيا» يافت نشده است. (63)
از 600 ميلادي به بعد، كه اكنون فرهنگ TIW اوليه ناميده مي شود، قدرت و وسعت اين فرهنگ به ديگر نقاط گسترش پيدا كرد، مرحله ي TIW قديم كه بين سال هاي 600 تا 750 ميلادي تاريخ گذاري شده است، با ثبات و ثروتمند بود. اين مرحله ي فرهنگي تا نواحي تحت پوشش موانگيا تا جنوب موزامبيك و نواحي دور از ساحل، تا مرزهاي تانزانيا گسترش پيدا كرد. به هر حال سواحل كنيا و سومالي به نظر مي رسد كمتر تحت تأثير مرحله ي فرهنگي TIW بود و از اين مرحله ي فرهنگي كه به پيش از 800 ميلادي تاريخ گذاري شده هيچ محوطه اي تاكنون شناخته نشده است. (64)
باستان شناسي مرحله ي TIW قديم از نقاط ديگر نيز گزارش شده است. (65) مهمترين شريك تجاري فرهنگ TIWقديم،‌ساسانيان بودند كه ظروف با لعاب سبز و آبي در تمامي محوطه هاي مربوط به اين مرحله ي فرهنگي به فراواني ديده مي شود. مهره ها و شيشه هاي مربوط به شمال اقيانوس هند نيز به تعداد فراوان وجود دارد. سيراف احتمالاً به عنوان بندر اصلي در ايجاد ارتباط بين شرق نزديك و شرق آفريقا با ديگر نقاط دنيا عمل مي كرده است. (66)
طي بررسي هايي كه در تابستان 1978 در منطقه ي «پوكومو» (67) در شمال شرق كنيا و منطقه ي مجاورش «اورما» (Orma) انجام شد، شماري محوطه ي همزمان با دوره هاي اشكاني و ساساني شناسايي و ثبت شد. پوكومو در كنار رودخانه ي «تانا» قرار گرفته است. اين منطقه به چهار بخش تقسيم شده كه سه بخش آن به زبان «بانتو» صحبت مي كنند. (68)
از نتايج قابل توجه اين بررسي جمع آوري شماري سفال همزمان با دوره ي اشكاني- ساساني است كه مشابه سفال هاي محوطه هاي واقع در سوريه- فلسطين و جنوب بين النهرين هستند. بيشتر لبه هاي جمع آوري شده از سطح اين محوطه ها مربوط به كوزه هاي بزرگ ذخيره ي آذوقه هستند كه معمولاً يك زاويه در زير لبه دارند. اين گونه ظروف هيچ مشابهاتي در جنوب عربستان نداشتند. از ديگر ظروف رايج پارچ هاي دسته دار هستند كه اين گونه نيز مشابه گونه هاي گزارش شده از جنوب عربستان نيست. علاوه بر اين، ظروف شماري قطعات سفالي لعاب دار به رنگ سبز- آبي كه شاخص دوره ي ساساني- اوايل اسلام هستند نيز از اين محوطه ها به دست آمده كه بي شك مشابه نمونه هاي به دست آمده از عراق هستند. (69)
از چهار جزيره ي واقع در كومور نيز شماري سفال لعاب دار با لعاب فيروزه اي دوره ي ساساني- اسلامي به دست آمد. از محوطه ي «كواگانداگاندا» (70) در نزديكي «دوربان»، در آفريقاي جنوبي نيز اين گونه سفال به دست آمده است. (71)
در كاوش هاي آليبرت در «دِمبني» (72) در كومور، شمار زيادي سفال لعاب دار مربوط به دوره ي ساساني- اسلامي به دست آمد. اين سفال ها از بسترهاي لايه نگاري شده و تاريخ دار به دست آمدند. كاوشگر اين سفال ها را به 850 تا 880 ميلادي تاريخ گذاري كرده است. اين سفال ها كاملاً مشابه سفال هايي هستند كه توسط كروران از لايه هاي مربوط به دوره ي ساساني- اسلامي شوش به دست آمده اند. (73) يك تكه سفال از اين گونه، همچنين از «ايرودو» (74) در سواحل شمال شرقي ماداگاسكار يافت شده است. (75)
از ديگر نقاط شرق آفريقا كه مواد باستان شناختي مربوط به دوره ي ساساني از آن به دست آمده مي توان به گورستان زيرزميني «آنتي نوئه» در مصر اشاره كرد. از اين گورستان دو بافته به دست آمده كه نقش حيوانات روي آنها نمودار مظاهري هستند: قوچ كه مظهر خورنه (فره) و نشان قدرت شاهي است و اسب بال دار كه تغيير شكلي است از خداي ورثرغن، نوارهاي مواجي به دور گردن و زير زانوان اين اسب بسته شده و هلال گوي داري كه بر بالاي پيشاني اش قرار دارد و منظره ي تقدس آميزش، نشان مي دهد كه آن نيز مظهر يك نيروي شاهي است كه ايزدي آن را تقديس كرده است. نقش شرقي قوچي كه با نوارهاي مواج تزيين شده،، روي پارچه اي كه آن نيز از «آنتي نوئه» به دست آمده، ديده مي شود. ولي در اينجا حيوانات در ميان قاب هاي چرخ دار قرار نگرفته اند، بلكه در چند رديف، در جهت مخالف هم نقش شده اند. (76)
از محوطه هاي واقع در اتيوپي نيز پارچه هاي پشمي ساساني يافت شده است. براي مثال مي توان به پارچه ي پشمي منحصر به فردي اشاره كرد كه از صومعه ي «دابرادامو» (77) مربوط به قرن ششم ميلادي به دست آمده، اشاره كرد. پارچه هاي ساساني از قرن اول ميلادي، بخصوص از طريق مصر به اتيوپي صادر مي شده است. (78)
در كاوش هاي باستان شناسي انجام گرفته در «فاراس»، پايتخت باستاني پادشاهي «نوبيا» (نوبيا در مرزهاي جنوبي مصر باستان قرار داشت)، بقاياي بناهاي شهري و مذهبي از دل خاك آشكار شد كه در قرن هفتم ميلادي ويران شده بودند. مونرو ويلارد و ميخائيلوفسكي نخستين باستان شناساني بودند كه اين محوطه را كاوش كردند و نابودي آن را به يورش سپاهيان ساساني در خلال سال هاي 616-619 ميلادي نسبت دادند. در گورهاي «بالانا» (79) در همين منطقه، يك ابريق برنزي با تاريخ تقريبي قرن 4-5 يا 6-7 ميلادي كه يادآور اشكال آسياي ميانه است، به دست آمد كه مي تواند سندي بر مبادلات تجاري ميان پادشاهي نوبيا و ايران دوره ي ساساني باشد. (80)
در كاوش هاي انجام گرفته در محوطه هاي سواحل خليج فارس نيز شماري مواد فرهنگي مربوط به سواحل شرقي آفريقا به دست آمده كه از جمله مي توان به سنگ ها و مهره هاي تزييني اشاره كرد كه از محوطه ي «اددور» به دست آمده اند. سنگ ها و مهره ها نيز مي توانند در بازسازي راه هاي تجاري باستان كمك شاياني كنند. از آزمايش هايي كه روي سنگ ها و مهره هاي اددور صورت گرفت مشخص شد كه بيشتر آنها از سريلانكا وارد شده اند. بقيه ي سنگ ها نيز از بندر «راپتا» (دارالسلام در تانزانيا) وارد شده اند. همانگونه كه در پريپلوس اشاره شده، در سواحل «آزانيا» ، ناحيه اي باستاني وجود داشت كه توسط مردمي از «موزا» (موچا) در جنوب عربستان كنترل مي شد. (81)

برآمد

ارتباط تجاري بين خليج فارس و آفريقاي شرقي در تمام دوره ي اشكاني و ساساني وجود داشته است. كاوش هاي باستان شناختي انجام گرفته در محوطه هاي واقع در سواحل جنوبي خليج فارس و سواحل اقيانوس هند در شرق آفريقا، گزارش منابع نوشتاري مبني بر ارتباطات تجاري بين ايران و شرق آفريقا در دوره ي اشكاني و ساساني را تأييد مي كند؛ هرچند اين مدارك اندك هستند. سفال مهمترين ماده ي فرهنگي است كه از محوطه هاي شرقي آفريقا به دست آمده و ارتباط تجاري بين شرق آفريقا و سواحل خليج فارس را تأييد مي كند. از جمله مي توان به سفال قرمز خشن، نخودي سبز ماسه اي و لعاب دار اشاره كرد كه از شماري از محوطه هاي سواحل شرق آفريقا به خصوص سواحل سومالي، تانزانيا و موزامبيك به دست آمده است. از شاخص ترين گونه هاي سفالي اشكاني و ساساني كه از اين محوطه ها به دست آمده مي توان به كوزه هاي اژدري شكل اشاره كرد. در كاوش هاي انجام گرفته در محوطه هاي «رأس هافون اصلي» و «رأس هافون غربي» در سومالي شماري كوزه ي اژدري شكل به دست آمده است.
همان گونه كه اشاره شد اين گونه سفال به تعداد فراوان از محوطه هاي واقع در شبه قاره ي هند و سواحل خليج فارس به دست آمده است. سطح داخلي اين سفال با قير پوشانده شده كه براساس تجزيه و تحليل قير باقي مانده بر سطح داخلي آنها به راحتي مي توان منبع قير اين گونه سفال را شناسايي كرد. ويژگي هاي خميره، پخت و شكل كوزه هاي اژدري شكل به دست آمده از محوطه هاي شرق آفريقا مشابه گونه هاي ايراني- بين النهريني است كه در دوره ي پارت و ساساني (قرن اول تا چهارم ميلادي) توليد مي شده است.
كوزه هاي اژدري از محوطه هاي واقع در سواحل موزامبيك همچون «چيبوئن» (82) به دست آمده است. از اين محوطه چند قطعه سفال شاخص پوست تخم مرغي مربوط به دوره ي اشكاني نيز به دست آمده است.
گونه ي لعاب دار اشكاني و ساساني نيز به تعداد فراوان از محوطه هاي ساحلي شرق آفريقا به دست آمده است. از محوطه هاي رأس هافون در سومالي و محوطه هاي ساحلي موزامبيك شماري سفال لعاب دار به دست آمده كه از اشكال شاخص به دست آمده مي توان به بطري هاي گردن دار، كوزه هاي دهانه باز با لبه ي تخت و كاسه هاي كوچك با لبه ي شياردار اشاره كرد؛ نمونه هاي مشابه آنها از محوطه هايي مثل شوش و جنوب بين النهرين به دست آمده است. گونه ي لعاب دار به دست آمده از اين محوطه ها را مي توان بين قرن اول پ.م تا قرن پنجم ميلادي تاريخ گذاري كرد.
سفال لعاب دار ساساني از جزاير «كومور» و «ماداگاسكار» نيز به دست آمده كه ويژگي هاي فني مشابه به گونه ي لعاب دار به دست آمده از محوطه هاي سومالي و موزامبيك را دارند.
از مهمترين محوطه هاي ساحلي هم زمان با دوره ي ساساني كه در سواحل شرق آفريقا كاوش شده اند و از آنها سفال لعاب دار ساساني به دست آمده است، مي توان به «شانگا» و «كيلوا» در تانزانيا اشاره كرد. سفال لعاب دار به دست آمده از اين محوطه ها به شكل كوزه هايي با تزئينات برجسته و لعابي به رنگ سبز آبي است. اين گونه سفال از محوطه هاي ساساني سواحل خليج فارس مثل «سوهار» در عمان، و «ماهرويان» و «سيراف» در سواحل ايران به دست آمده است.
در كاوش هاي انجام گرفته در محوطه هاي ساحلي خليج فارس نيز شماري مواد فرهنگي مربوط به سواحل شرقي آفريقا به دست آمده كه از جمله مي توان به سنگ ها و مهره هاي تزييني اشاره كرد كه از محوطه ي «اِددور» به دست آمده است.

پي‌نوشت‌ها:

1.استاديار گروه باستان شناسي، دانشكده ي ادبيات و علوم انساني، دانشگاه شهركرد.
2.Chami,F.A.:East Africa and the Middle East relationship from the first millennium BC to about 1500 AD,Journal des Africanites 72/2:21-37,2002,p.23.
3.Leakey,M:Africa`s Vanishing Art:the Rock Painting of Tanzania,New York,Doubleday and Co.,1983,p.22
4.Leakey,M."Excavation of Burial Mound in Ngorongoro Crator",Tanzania Notes and Records 66:123-135,1966
5.Idem
6.Leakey,Excavation of Burial Mound in Ngorongoro Crator",Ibid,p.26
7.Miller,J:The Spice Trade of the Roman Empire,Oxford,Clarendon Press,1969;Casson,L:Ancient Trade and Society,Detroit,Wayne State University Press,1984
8.Chami,East Africa and the Middle East relationship from the first millennium BC to about 1500 AD",ibid,p.26
9.Casson,L."The Periplus Maris Erythraei,Text with introduction,translation and commentary,Princeton,1989
10.Chami,F.A."Graeco-Roman trade link and the Bantu Migration Theory",Anthropos 94/1-3:205-221,1999
11.Casson,The Periplus Maris Erythraei,ibid
12.Compareti,M:"The sasanian in Africa",Transoxiana 4:1-28,2002,p.13
13.«اكسومايت» سلسله اي پادشاهي بود كه در منطقه اي به نام آكسوم (شامل شمال اتيوپي و اريتره كنوني)، بين سالهاي 100 تا 940م حكومت كردند. اين امپراتوري نقش مهمي در ايجاد ارتباط بين امپراتوري روم و هند باستان داشت.
14.Smith,M.C,Wright,H.T,"The ceramics from Ras Hafun in Sumalia:some notes on a classical maritime site",Azania,vol.XXIII:115-141,1988,p.129
15.Phillipson,D& Jake,P."Excavation at Aksum,1993-96: a preliminary report",Journal of Ethniopian Studies,1998,Vol.31-32,pp.41-42.
16.Compareti,The sasanian in Africa,ibid,p.3
17.اكبري، امير:«نگرش ايرانيان باستان به خليج فارس»، مجموعه مقالات همايش بين المللي خليج فارس در گستره ي تاريخ، جلد دوم، به اهتمام اصغر منتظرالقائم، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1384، ص 40.
18.الله ياري، فريدون:«اقتدار ساسانيان از خليج فارس تا خليج عدن»، مجموعه مقالات همايش بين المللي خليج فارس در گستره ي تاريخ، جلد اول، به كوشش اصغر منتظرالقائم، اصفهان: دانشگاه اصفهان، 1384، ص 45.
19.همان،‌ص 46 و 47.
20.همان، ص 47.
21.پروكوپيوس: جنگهاي ايران و روم، ترجمه ي محمد سعيدي، تهران: شوراي عالي نظام، بي تا، ص 85.
22.الله ياري، پيشين، ص 47.
23.حمزه بن حسن، اصفهاني، تاريخ پيامبران و شاهان (تاريخ سني الملوك و الارض و الانبيا)، ترجمه ي جعفر شعار، چاپ دوم، تهران: اميركبير، 1367، ص 140.
24.الله ياري، پيشين، ص 54.
25.Compareti,The sasanian in Africa,ibid
26.Chami,East Africa and the Middle East relationship from the first millennium BC to about 1500 AD,ibid,p.24
27.Rufiji
28.Chami,"Graeco-Roman trade link and the Bantu Migration Theory",ibid;Chami,F.A,"Peapole and Contacts in the Ancient Western Indian Ocean Seaboard or Azania",Man and Environment 26 (2) ,Special theme on the Indian ocean in Antiquity,2001
29.Cape Guardafu
30.Chittick,H.N:"An archaeological reconnaissance in Horn:the British-Somali expedition,1975",Azania 11:11-134,1976
31.Opone
32.Smith & Wright,ibid,p.115
33.Groom,N."The Periplus,Pliny and Arabia",Arabian archaeology and epigraphy,6,1995,p.189
34.Smith & Wright,ibid
35.Ibid,p.118.
36.Ibid
37.Luecos Limen
38.Chittick,H.N"An archaeological reconnaissance of the southern Somali Coast",Azania 4:115-130,1969
39.Horton,M.C."Early maritime trade and settlement along the cost of eastern Africa",The Indian Ocean in antiquity,ed.J.Reade.London.New York:1996,p.450
40.Whitehouse,D;Whithcomb.D& Wilkinson,T.J:Siraf;History,Topography and Environment,Oxford,2009,p.109
41.اسماعيلي جلودار، محمداسماعيل: ارتباط تجاري بنادر باستاني شمالي و جنوبي خليج فارس در دوره اسلامي تا قرن 5 هجري قمري (براساس بررسي ها و كاوش هاي باستان شناختي سواحل مركزي بخش شمالي خليج فارس)، رساله ي دكتري، مركز اسناد دانشكده ي ادبيات و علوم انساني دانشگاه تهران (‌منتشر نشده)، 1389.
42.Kervran,M:Archaelogical research at Suhar 1980-1986,The Journal of Oman Studies,vol.13,1986,pp.263-381
43.Shanga
44.Lamu Archipelago
45.Horton,ibid,p.441
46.Idem
47.Chibuene
48.Sinclair,P:Space Time and Social Formation,Uppsala,1987,p.168
49.Horton,ibid,p.447
50.Dabra Dammo
51.Compareti,ibid,p.3
52.Whitehouse,D& Williamson,A"Sasanian maritime trade",Iran 11,1973,pp.29-49
53.Idem
54.Sasu
55.Rhapta
56.Huntingford,G:The Periplus of the Erythraen Sea,London:The Hakluyt Society,1980
57.Lanjuya
58.Unguja Ukuu
59.Early Iron Working (ETW) دوره ي آهن قديم مربوط به پانتو زبانان شرق آفريقا (تانزانيا) است كه بين 200 پيش از ميلاد تا 300 ميلادي تاريخ گذاري شده و به دو دوره ي قديم و جديد تقسيم بندي شده است. مرحله ي بعد از اين فرهنگ به نام TIW) Triangle Incised Ware) « سفال با نقش كنده » نام گذاري شده است. اين نام گذاري بر اساس دو گونه سفال به دست آمده از كاوش هاي محوطه هاي باستاني ساحلي تانزانياست. اين دو گونه سفال عبارتند از: TIW قديم و TIW جديد. گونه ي قديم به 400 تا 700 ميلادي و گونه ي جديد به قرن 8 ميلادي به بعد تاريخ گذاري شده است.
60.Mwangia
61.Juma,A:"The Swahili and the Mediterranean worlds:pottery of the late Roman period from Zanzibar",Antiquity 70:1996,pp.148-154
62.Chami:"Graeco-Roman trade link and the Bantu Migration Theory",ibid,Juma,ibid
63.Chami,"East Africa and the Middle East relationship from the first millennium BC to about 1500 AD",ibid,p.30
64.Idem
65.Chami,F.A:The Tanzanian Coast in the First Millennium AD,Studies in African Archaeology 7,Uppsala,Societas Archaeologica Uppsaliensis,1994
66.Whitehous & Williomson,ibid:Tampoe,M:Maritime trade between China and the West,An Archaeological Study of the Ceramics From Siraf (Persian Gulf) ,8 to 15th centuries A.D.BAR International Series 555,Oxford,1989
67.Pokomo
68.Towensend,N.A"Bantu-Cushitie relations in Northeren Kenya",Current Anthropology,Vol.21,No.1,1980 ,p.102
69.Idem
70.Kwagandaganda
71.Glover,I"West Asian Sassanian ceramics in the Indian Ocean,South,Southeast and East Asia",Man and Environment 27/1,2002,p.176
72.Dembeni
73.Kervran,M.:Les Niveaux Islamiques du Secture est du Tepe de l' Apadana II.Le matériel ceramique",Cahiers de la Délégation Archéologie Francaise en Iran,1977
74.Irodo
75.Glover,ibid,p.168
76.گيرشمن، رمان، هنر ايران در دوران پارتي و ساساني، ترجمه ي بهرام فره وشي، تهران: علمي وفرهنگي، 1370، ص 229.
77.Dabra Dammo
78.Compareti,ibid,p.11
79.Ballana
80.Vantini,G:The Excavation at Faras,A Contribution to the History of Christian Nubia.Bologna,1971,73,pp.87-88.
81.Haerinck,E:"Internationalization and business in SE-Arabia during the late 1st c.BC/1st c AD;Archaeological evidence from ed-Dur (Umm al-Qawain,UAE") ,Archaeology of the UAE,Abu Dhabi,2001,p.205
82.Chibuene

کتابنامه:
اسماعيلي جلودار، محمداسماعيل: ارتباط تجاري بنادر باستاني شمالي و جنوبي خليج فارس در دوره اسلامي تا قرن 5 هجري قمري (براساس بررسي ها و كاوش هاي باستان شناختي سواحل مركزي بخش شمالي خليج فارس). رساله ي دكتري، تهران: دانشگاه تهران، دانشكده ي ادبيات و علوم انساني، 1389.
اكبري، امير: نگرش ايرانيان باستان به خليج فارس. [تدوين] اصغر منتظرالقائم. مجموعه مقالات همايش بين المللي خليج فارس در گستره ي تاريخ، جلد دوم، اصفهان: دانشگاه اصفهان، 1384، ص 33-52.
الله ياري، فريدون: اقتدار ساسانيان از خليج فارس تا خليج عدن. [تدوين] اصغر منتظرالقائم. مجموعه مقالات همايش بين المللي خليج فارس در گستره ي تاريخ. جلد اول، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1384.
پروكوپيوس: جنگهاي ايران و روم. [مترجم]‌محمد سعيد سعيدي. تهران: شوراي عالي نظام، بي تا.
حمزه اصفهاني، حمزه بن حسن: تاريخ پيامبران و شاهان (تاريخ سني الملوك و الارض و الانبيا). چاپ دوم، [مترجم] جعفر شعار. تهران: اميركبير، 1367.
گيرشمن، رمان: هنر ايران در دوران پارتي و ساساني. [مترجم] بهرام فره وشي، تهران: علمي و فرهنگي، 1370.
Casson, L. (Text with introduction, translation and commentary), [ed].: The
Periplus Maris Erythraei. Princeton: s.n., 1989.
Casson, L: Ancient Trade and Society. Detroit: Wayne State University Press, 1984.
Chami, F. A: “ Pcapole and Contacts in the Ancient Western Indian Ocean Seaboard or Azania", (Special theme on the Indian ocean in Antiquity). Man and Environment. 2001, Vol. 26, 2.
:ــــ “East Africa and the Middle East relationship from the first
millennium BC to about 1500 AD”. Journal des Africanites. 2002, Vol. 72, 2, pp. 21-37.
:ــــ "Graeco-Roman trade link and the Bantu Migration Theory”.
Anthropos. 1999, Vol. 94, 1-3, pp. 205-221.
ــــ : The Tanzanian Coast in the First Millennium AD. Uppsala: Societas
Archaeologica Uppsaliensis, 1994.
Chittick, H. N: “An archaeological reconnaissance in Horn: the British- Somali expedition, 1975”. Azania. 1976, 11, pp. 117-134.
ـــــ : “An archaeological reconnaissance of the southern Somali Coast”.
Azania. 1969, 4, pp. 115-130.
Compared, M: “The sasanian in Africa”. Transoxiatia. 2002, 4, pp. 1-28. Glover, I: “West Asian Sassanian ceramics in the Indian Ocean, South, Southeast and East Asia”. Man and Environment. 2002, 1/27, pp. 165-177. Groom, N: “The Periplus, Pliny and Arabia”. Arabian archaeology and epigraphy. 1995, 6, pp. 180-195.
Hacrinck, E: “Internationalization and business in SE-Arabia during the late 1st c. BC/lst c. AD; Archaeological evidence from ed-Dur (Umm al- Qawain, UAE)’’. Archaeology of the UAE. 2001, pp. 196-206.
Horton, M. C: “Early maritime trade and settlement along the cost of eastern Africa”, [ed.] J. Reade. The Indian Ocean in antiquity. London, New York: s.n., pp. 439-459.
Huntingford, G: The Periplus of the Erythraen Sea. London: The Hakluyt Society, 1980.
Juma, A: “The Swahili and the Mediterranean worlds: pottery of the late Roman period from Zanzibar”. Antiquaiy. 1996, 70, pp. 148-154.
Kerveran, M: “Archaeological research at Suhar 1980-1986”,. The Journal of Oman Studies. 1986, Vol. 13, pp. 263-381.
Kervran, M: “Les Niveaux Islantiques du Secture est du Tepe de 1' Apadana II. Le matériel ceramique”. Cahiers de la Delegation Archeologie Francaise en Iran. 1977, pp. 75-165.
Leakey, M: “Excavation of Burial Mound in Ngorongoro Crator”. Tanzania Notes and Records. 1966, 66, pp. 123-135.
ــــ : Africa's Vanishing Art: the Rock Painting of Tanzania. New York:
Doublcday and Co., 1983.
Miller, J: The Spice Trade of the Roman Empire. Oxford: Clarendon Press, 1969.
Philipson, D: African Archaeology. Cambridge: Cambridge University Press, 1993.
Phillipson, D. and Jake, P: “Excavation at Aksum, 1993-96: a preliminary report”. Journal of Ethiopian Studies. 1998, Vols. 31-32, pp. 1-128.
Sinclair. P: Space Time and Social Formation: a Territorial Approach to the Archaeology of Zimbabwe and Mozambique c. 0-1700 AD. Uppsala: Societas Archaeologica Upsaliensis, 1987.
Smith, M. C. and Wright, H. T: “The ceramics from Ras Hafun in Sumalia: some notes on a classical maritime site”. Azania. 1988, Vol. XXIII, pp. 115-141.
Tampoe, M: Maritime trade between China and the West. An
Archaeological Study of the Ceramics From Siraf (Persian Gulf, 8th to 15th centuries A.D. Oxford: BAR International Series 555, 1989.
Towensend, N. A: “Bantu-Cushitic relations in Northcrcn Kenya”. Current Anthropolog. 1980, Vol. 21,1.
Vantini, G: The Excavation at Faras, A Contribution to the History of Christian Nubia. Bologna: Museum Combonianum, 1971.
Whitehouse, D. and Williamson, A: “Sasanian maritime trade”. Iran. 1973, 11, pp. 29-49.
Whitehouse, D., Whithcomb, D. and Wilkinson, T. J: SiraJ; History, Topography And Environment, Oxford: Oxbow, 2009.


منبع مقاله:
خيرانديش، عبدالرسول، تبريزنيا، مجتبي، (1392)، پژوهشنامه خليج فارس (‌دفتر ششم)، تهران، نشر خانه كتاب، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.