نشانه های بیماری و درد: پذیرفتن رفتار نقش بیمار

مردم چگونه می دانند كه چه هنگام باید بدنبال كمك گرفتن از پزشك باشند؟ آنها چگونه می دانند كه بیمار یا ناخوش هستند؟ تصمیم گیری برای اینكه خود و یا سایر افراد نیاز به مراقبتهای پزشكی دارند، بخاطر مشكل تعریف بیماری،
سه‌شنبه، 12 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نشانه های بیماری و درد: پذیرفتن رفتار نقش بیمار
نشانه های بیماری و درد: پذیرفتن رفتار نقش بیمار

 

نویسنده: آنتونی جیمز كرتیس
مترجم: دكتر فرامرز سهرابی



 

مردم چگونه می دانند كه چه هنگام باید بدنبال كمك گرفتن از پزشك باشند؟ آنها چگونه می دانند كه بیمار یا ناخوش هستند؟ تصمیم گیری برای اینكه خود و یا سایر افراد نیاز به مراقبتهای پزشكی دارند، بخاطر مشكل تعریف بیماری، همواره آسان نیست. مردم ممكن است نشانه های جسمانی زیادی را تجربه كنند كه ممكن است این نشانه ها به یك بیماری اساسی مربوط باشد یا نباشد. برای مثال، تو دماغی حرف زدن (1) و عطسه های مداوم، شخص را وادار به گرفتن مراقبتهای پزشكی نمی كند ولی دردها و پیچش های شدید معده، احتمالاً باعث استفاده از خدمات پزشكی می شود.
بنا به گفته برنون و فیست (2) (1997 صفحه166)" پزشكان نه تنها بیماری را با تشخیص خودشان تعیین می كنند، بلكه با ارائه تشخیص آن بیماری را بطور رسمی و قانونی تصویب و تأیید می كنند". به نظر می رسد كه پزشك برای مراقبتهای بهداشتی بیشتر به عنوان دروازه بان عمل می كند (مثل بستری كردن).

رفتار بیمارگون در مقابل رفتار نقش بیمار

كسل و كوب (3) (1996) در برخورد با نشانه های بیماری، پذیرفتن رفتار نقش بیمار و رفتار بیمارگون را از هم تمییز دادند. رفتار بیمارگون قبل از تشخیص پزشك ظاهر می شود و شامل فعالیتهای افرادی است كه نشانه های بیماری را تجربه كرده اند. این فعالیتها وضعیت سلامت فرد را تعیین می كنند و درمانهای مناسبی را قبل از دیدن پزشك ارائه می كنند (مثل استفاده از پارازیتامول برای رفع نشانه های زكام یا سرماخوردگی). در حالی كه رفتار نقش بیمار، در مورد رفتار افرادی بكار می رود كه به دنبال یك تشخیص (معمولاً) توسط دكتر، صورت می گیرد. هدف این فعالیتها بهبود یافتن بیماری است (مانند داشتن وقت ملاقات با دكتر بطور مستمر، استراحت چندروزه و غیره). بنابراین، این خود تشخیص است كه رفتار بیمارگون را با رفتار نقش بیمار از هم جدا می كند.
امروزه معلوم شده است عوامل متعددی در این مسأله كه مردم در هنگام بیماری كی، كجا و چگونه به دنبال كمك می روند، تأثیر می گذارند كه عبارتند از:
* عوامل اجتماعی و دموگرافیك (خصیصه ای)
خصوصیات علائم و نشانه ها

عوامل اجتماعی و خصیصه ای (4)

شواهد معتبری وجود دارد كه نشان می دهد در امر استفاده از خدمات مراقبتهای پزشكی نظیر رفتن پیش دكتر، بین دو جنس (مذكر و مؤنث) تفاوتهایی وجود دارد. به طور متوسط احتمال رفتن پیش دكتر عمومی در زنان دو برابر مردان است. البته این مطلب بدان معنی نیست كه زنان كمتر از مردان سلامت هستند بلكه معلوم شده است كه زنان نسبت به علائمی كه تجربه می كنند، حساس ترند و این امر گواه این واقعیت است كه زنان علائم و نشانه های بیشتری را به دكتر خود گزارش می كنند (پِنبیكر (5)، 1982). تفاوتهای مربوط به جنسیت عمدتاً مربوط به عوامل اجتماعی هستند. گزارش شده است كه مردان بیشتر از لحاظ مشكلات ناشی از مشروبات الكلی و درگیری های مربوط به شغل در معرض خطر هستند و عدم فعالیت فیزیكی (جسمی)، بی كاری و استرس زنان را بیشتر تهدید می كند (وربراگ (6)، 1989). می توان گفت كه به لحاظ اجتماعی، مردان طوری پرورش یافته اند كه قوی و نیرومند باشند و اعتراف نكنند كه بیماری آنها آنقدر جدی است كه باید بدنبال مراقبتهای پزشكی باشند.
وضعیت اجتماعی- اقتصادی هم در این امر، نقش ایفا می كند. افرادی كه در سطح بالاتر اجتماعی و اقتصادی قرار دارند، علائم و نشانه های كمتری را تجربه می كنند و درجه بالاتری از سلامت را نسبت به افرادی كه در سطوح پایین قرار دارند، نشان می دهند (پنیكر، 1982).هرچند، معلوم نیست كه آیا این رابطه یك رابطه علت و معلولی است یا رابطه همبستگی. جالب اینكه افرادی كه از لحاظ اقتصادی- اجتماعی در سطوح بالاتری قرار دارند در رفتارهای سالم كه جنبه پیشگیرانه دارند، تبعیت بیشتری از توصیه ها و دستورات پزشكی می كنند (مخصوصاً رفتار مراقبتی در مقابل سرطان در زنان، نقش وضعیت اقتصادی اجتماعی افراد در سلامت را به خوبی نشان می دهد). هنگامی كه افراد با سطح بالاتر اقتصادی- اجتماعی بیمار می شوند، احتمال اینكه بدنبال مراقبتهای پزشكی بروند، بیشتر است. افراد سطوح پایین اقتصادی- اجتماعی برای مراقبتهای پزشكی بیشتر صبر می كنند و درمان را دشوارتر و بستری شدن را حتمی تر می كنند (برنون و فیست، 1997).
عوامل اجتماعی- فرهنگی نیز در واكنش نسبت به علائم بیماری دخیل هستند. فرهنگها از نظر اینكه افرادشان نسبت به بیماری احساسات شدید نشان بدهند یا نه، متفاوتند. مِكَینك (7) (1978) در مطالعه نگرش نسبت به بیماری متوجه شد كه در قومیتهای مختلف، آمریكائی های یهودی نسب نسبت به آمریكائیهای مكزیكی الاصل، بیشتر به دنبال كمك تخصصی می رفتند، نقش بیمار را بهتر می پذیرفتند و در فرآیند پیشگیری و درمان پزشكی بیشتر مشاركت می كردند. آمریكائیهای مكزیكی الاصل سعی می كردند نسبت به علائمی كه پزشكان آنها را جدی می دانستند، بی اعتنا باشند و نیز درباره علائمی كه پزشكان آنها را خفیف تشخیص داده بودند، مبالغه كنند. آمریكائیهای ایرلندی الاصل بیشتر از همه نسبت به درد بی اعتنا بودند و آنها را انكار می كردند. این یافته ها مشابه نتایج تحقیق بعدی كلارك و كلارك (8) (1980) درباره سطح تحمل درد در سربازان شرپا در پنال (9) بود كه در مبحث مربوط به درد مورد ملاحظه قرار گرفت.
بالاخره، سن یك عامل دموگرافیك دیگری است كه بر گزارش علائم بیماری و امید به كمك گرفتن از مراقبتهای پزشكی تأثیر می گذارد.معمولاً جوانان و افراد میانسال بیشترین اكراه و مخالفت را برای گرفتن كمك پزشكی نشان می دهند و نوجوانان پسر بیشتر از بقیه گروههای سنی این اكراه را ابراز می كنند (گارلند و زیگلر (10)، 1994). چنانچه مردم علائم خود را به مسن شدن خود نسبت دهند در گرفتن كمكهای مراقبت پزشكی تأخیر بیشتری ایجاد می شود. بزرگسالان مسن تر، كمتر تحت تأثیر این جمله قرار می گیرند كه:" احتمالاً بخاطر سن من است (11)" ولی میانسالان حتی برای شكایات مشابه زودتر سراغ مراقبتهای پزشكی می روند (لِوِنتال و دایفنبچ (12)، 1991). مؤلفان تأثیر سن را اینگونه مطرح می كنند كه بیماران مسن تر درباره نامشخص بودن (بلاتكلیفی) سلامت خود تحمل كمتری دارند و افراد میانسال تمایل دارند كه بیماری خود را خفیف نشان دهند یا حتی بشدت آن را انكار كنند.

ویژگیهای علائم بیماری (13)

علاوه بر عوامل اجتماعی و دموگرافیك كه در گزارش علائم مؤثرند، ضروری است كه به ویژگیهای خود علائم نیز توجه شود. زیرا این ویژگیها نیز در اینكه مردم چگونه و چه موقعی به دنبال كمك پزشكی می روند، مؤثرند. مردم علائم خود را به شیوه خاص و منحصر به فردی ادراك و تفسیر می كنند كه برای خود آنها معنی دار بوده و معمولاً یك امر خصوصی (شخصی)است. آنها ممكن است از تجربیات قبلی یا عقاید (عامی) خودشان درباره میزان جدی بودن علائم خود، سنجش و هم تراز كردن پاداشها و هزینه های ملاقات با دكتر استفاده كنند. پاداشها ممكن است شامل تخفیف علائم و اطمینان بخشی مجدد باشد. این هزینه ها و خسارات ممكن است شامل تعارض با زندگی روزمره، از دست دادن زمان و مكان دریافت خبر بد باشد.تحقیقی كه توسط مِكنیك در 1978 (كه برنون و فیست در 1997 نقل كرده اند) انجام گرفته، چهار ویژگی را برای علائمی كه پاسخهای فرد به بیماری را تعیین می كند، فهرست كرده است:

1-قابل مشاهده (14) بودن علائم

قابل مشاهده بودن علائم به آشكار بودن نشانه ها، هم برای فرد و هم برای سایر مردم مربوط می شود. در كل، افراد بخاطر علائم قابل مشاهده بیشتر از علائم پنهانی بدنبال كمك و یاری می روند. كلون و راجرز (15) (1991) زنان جوانی را مطالعه كردند كه پیامهایی درباره پیشگیری از پوكی استخوان (16) دریافت كرده بودند (از دست دادن بافت استخوانی كه منجر به ضعف استخوانها شده و قابلیت شكنندگی پیدا می كند). نتایج این مطالعه نشان داد كه زنان جوان مورد مطالعه در مقایسه با زنان جوانی كه درباره جنبه های بدشكلی استخوان هیچگونه هشداری دریافت نكرده بودند، بیشتر قصد داشتند تا درباره توصیه های مربوط به هشدار جنبه های بدشكلی و پوكی استخوان جانب احتیاط را رعایت كنند. این مطالعه اهمیت ظهور و قابل مشاهده بودن علائم را در اثربخشی بر پیش بینی رفتارهای سالم نشان می دهد.

2- شدت علائم (17)

مِكنیك (1978) پیش بینی كرد كه جدی بودن علائم با درخواست كمك ارتباط دارد (هر قدر علائم موجود جدی تر باشند، احتمال نیاز به جستجوی عمل بیشتر خواهد بود). این نظریه توسط ساچمن (18) (1965) مورد تأیید و حمایت قرار گرفت. او دریافت كه علائمی جدی تلقی می شوند كه نه تنها نگرانی بیشتری در بیماران بوجود می آورند، بلكه بیشتر احتمال دارد كه بعنوان شاخص بیماری تعبیر و تفسیر شوند. در حقیقت كامرون (19) و دیگران (1993) دریافتند كه شدت علائم بیماری حتی بیش از قابل مشاهده بودن علائم (به شماره 1 نگاه كنید) در تصمیم گیری برای مراقبت سلامت با اهمیت تلقی می شوند. برعكس، وقتی مردم مشكلات بزرگ سلامت را تجربه می كنند، ممكن است از مراجعه به دكتر (بخاطر ترس از كشف وضعیت بدتر خود) هراس داشته باشند. بدیهی است كه ادراك شخص از شدت علائم از آنچه كه دكتر و حتی بیمارستان برداشت می كند، متفاوت است. بنابراین، متخصصان سلامت باید شیوه هایی را پیش بگیرند كه به خود بیماران بیش از علائم اطمینان بكنند، چون ادراك بیماران ادراك واقعی است و با تجربیات پزشكی متخصصان هماهنگ است.

3- تداخل (20) علائم با زندگی روزمره

ساچمن در 1965 دریافت كه فردی كه كم ظرفیت تر باشد، بیشتر احتمال دارد كه بدنبال مراقبت پزشكی باشد. این یافته ساچمن نظرگاه مكنیك (1978) را مبنی بر اینكه علائم بیشتر به عنوان درخواست كمك پزشكی تلقی می شوند تأیید می كند. این امر در صورتی است كه علائم با زندگی شخصی برخورد كنند.

4- فراوانی و تداوم (21) ‌علائم

ما وقتی از یك پزشك و یا متخصص پزشكی كمك می گیریم كه علائم و نشانه های خود را شدید و پایدار و مستمر بدانیم. یك درد مداوم بیش از یك درد متناوب موجب می شود كه ما قرار ملاقات با پزشك بگذاریم. پروچسكا و همكاران (22) (1987)‌ دریافتند كه حتی علائم خفیف، چنانچه استمرار داشته باشند، فرد را بسوی دریافت كمك از پزشكان و مراقبت از سلامت خود سوق می دهند.
بطور خلاصه، تحقیقات نشان می دهد كه تمام این عوامل در پیش بینی اینكه چه كسی و چگونه بدنبال دریافت كمكهای پزشكی می روند، باید مورد ملاحظه قرار گیرند. مكنیك (1978) خاطرنشان می كند كه علائم به تنهایی لزوماً برای درخواست توجه پزشكی از سوی افراد كافی نیستند. قابلیت مشاهده، جدی بودن، تداخل با زندگی روزمره و تداوم علائم همگی در جستجوی كمك از پزشكان نقش بازی می كنند و این پدیده در بستر و زمینه اجتماعی، خانوادگی و دوستانه اتفاق می افتد.

اساس اجتماعی سلامت و بیماری

دیدگاه شخصی فرد و میزان دانش و آگاهی او از بیماری ممكن است به تحریف در تفكر فرد درباره علل، استلزامات و درمانها منجر شود (مثل دیدگاه وینستین (23) (1984) درباره خوش بینی غیرواقعی كه قبلاً شرح داده شد.)علیرغم دانش وسیع در پزشكی، زیست شناسی، فیزیولوژی و روانشناسی، اكثر مردم از چگونگی كاركرد بدن خود و اینكه چگونه بیمار می شوند، غافل هستند. حتی بعضاً افراد با تحصیلات بالا نیز این مشكل را در تلاش برای بهم پیوستن توضیحات مربوط به سلامت و بیماری در ساختار دانش موجود خود تجربه می كنند. بنابراین تصور و اندیشه مردم درباره سلامت و بیماری به خودی خود عرصه بسیار جالبی است. برای تحقیق بیشتر در این عرصه به خوانندگان توصیه می شود تا متن جالب و عالی " شرح سلامت و بیماری" نوشته استین تون- راجرز (24) (1991) را مطالعه كنند.

مقدمه ای در باب درد

اوخ! درد دارد! بسیاری از ما، شاید به دلایلی كه خودمان متوجه نیستیم، در اوقات متفاوتی از زندگی خود این تظاهرات هیجانی را ارائه دهیم. ما درگیر كنش و رفتاری می شویم كه ما را به سوی تجربه درد كه برحسب شدت و طول دوره متفاوت است، هدایت می كند. در حقیقت، در بعضی از موارد حتی ممكن است ما از درد تا بعد از چند بار اتفاق آگاه نباشیم. در موارد دیگر، ممكن است ما از درد مطلع باشیم، ولی احساس كنیم كه برای كنترل و تسكین و كاهش آن ناتوان هستیم. از آنجائی كه عینیت بخشیدن به درد هم بعد روانشناختی و هم بعد جسمانی دارد روانشناسان به مطالعه درد علاقه مند شده اند.
طبق نظر آلبرت شوایتزر (25) درد سلطه گر وحشتناكتری نسبت به خود مرگ برای بشر است (به نقل از اسكونیگتون، 1995 صفحه اول). چنین ادعای بزرگی، تحلیل دقیق و گسترده تری را درباره ماهیت درد می طلبد. باید تحلیل شود كه معنی درد برای كسی كه آنرا تجربه می كند چیست و چگونه می توان آن را بهتر كنترل و درمان كرد. این نیاز وقتی آشكارتر می شود كه فرد درد را بعنوان رایج ترین علامت پزشكی بداند كه در موقع درخواست كمك از پزشك ارائه می شود.

پی‌نوشت‌ها:

1.Sniffle
2.Brannon and Feist
3.Kasl and Cobb
4.Demographic
5.Pennebaker
6.Verbrugge
7.Mechanic
8.Clark and Clark
9.Nepalese Sherpa
10.Garland and Zigler
11.Must be my age
12.Levental and Diefenbach
13.Symptom Characteristics
14.Visibility
15.Klohn anf Rogers
16.Osteoporosis
17.Severity
18.Suchman
19.Cameron et al
20.Interference
21.Frequency and Persistence
22.Prochaska et al
23.Weisntein
24.Stainton-Rogers
25.Albert Schweitzer

منبع مقاله :
كرتیس، آنتونی جیمز، (1384)، روانشناسی سلامت (بهداشت روانی)، ترجمه فرامرز سهرابی، تهران: انتشارات طلوع دانش، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.