مكانیزاسیون كشاورزی

ایران حدود 168 میلیون هكتار وسعت دارد كه بیش از 51 میلیون هكتار از اراضی آن قابل كشاورزی است. 32 میلیون هكتار از این زمینها دارای استعداد مناسبی است و بقیه كه به حدود 19 میلیون هكتار می‌رسد، از این نظر در حد
سه‌شنبه، 19 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مكانیزاسیون كشاورزی
مكانیزاسیون كشاورزی

 

مترجم: فرید احسانلو
منبع:راسخون




 

ایران حدود 168 میلیون هكتار وسعت دارد كه بیش از 51 میلیون هكتار از اراضی آن قابل كشاورزی است. 32 میلیون هكتار از این زمینها دارای استعداد مناسبی است و بقیه كه به حدود 19 میلیون هكتار می‌رسد، از این نظر در حد متوسط و پایین است. نتایج حاصل از یک سر شماری عمومی كشاورزی، مؤید آن است كه در یک سال زراعی، حدود 17 میلیون هكتار از اراضی كشور در اختیار بهره‌برداریهای كشاورزی قرار داشته است..
ارقام بیانگر این واقعیت است كه در سال مزبور فقط حدود 58/17 از كل اراضی مستعد كشور به كشت آبی اختصاص داشته است كه 14/3 درصد آن باغ و قلمستان بوده است. كل اراضی كشور كشاورزی دیم نیز 38/18 درصد بوده، كه كمتر از 64 درصد آن قلمستان بوده است. به بیان دیگر، در آن سال فقط 96/35 درصد از اراضی مستعد كشور تحت كشت (اعم از آبی و دیم، باغ و قلمستان) بوده و حدود04/64 درصد آن بدون استفاده مانده است. از این گذشته، از ظرفیت ماشین حدود 35 درصد و از ظرفیت آبهای قابل استحصال نیز به همین مقدار ‌بهره‌برداری می‌شده است. از سوی دیگر، نیاز به مواد غذایی نیز روزافزون است و همه ساله مبالغ هنگفتی ارز صرف واردات فراوردهای زراعی و دامی از دیگر كشورها می‌شود. نكته جالب آن است كه اگر درصدهای مربوط به آیش ‌‌«ناكاشت» را به مجموعه اراضی زیر كشت یاد شده اضافه كنیم، درخواهیم یافت كه حدود 73/52 درصد از اراضی مستعد كشاورزی در اختیار بهره‌برداریها قرار دارد. به بیان دیگر، بیش از 76/16 درصد اراضی كشاورزی آماده كشت، در حال آیش است. سهم آیش آبی 5/5 درصد و معادل 360، 603، 3 هكتار است. از آنجا كه زراعت دیم احتیاج به ذخیره آبی مشخصی به غیر از نزولات آسمانی ندارد و به طور اعم به وسیله باران آبیاری می‌شود، اصولاً اصطلاح «آیش دیم» به صورت یك تناقض مطرح است. در مورد زراعت آبی می‌توان گفت مقداری از زمینها عمدتاً به دلیل كمبود آب به زیر كشت نمی‌رود و به صورت آیش باقی می‌ماند كه این مورد هم قابل قبول نیست. چه آنكه نتیجه بررسیهای كارشناسی نشان داده است كه فقط از حدود 35 درصد ظرفیت بالقوه آبهایی در دسترس بخش كشاورزی كشور، استفاده می‌شود وحدود 65 درصد آن به عناوین مختلف یا مهارنشده و در اختیار بخش قرار نگرفته است یا عمدتاً بر اثر ضایعات مختلف كه گاه زیانبار نیز هست دسترس خارج می‌شود. ولی در مورد زراعت دیم وجود آیش چه نفعی دارد؟ زمین فراهم است و اگر در نقطه‌ای باران ببارد هم بر زمین زیر كشت و هم بر زمین آیش خواهد بارید. چون آیش در كنار زمین زیر كشت، معنا می‌یابد، بنابراین هر جا زراعت دیم وجود دارد، احتمال ریزش باران (كم یا زیاد، كافی یا ناكافی) وجود دارد. به این ترتیب چرا مقداری از زمینها كاشته نمی‌شود؟ در گذشته به دلیل شرایط اقتصادی ـ اجتماعی حاكم، چنین پدیده‌ای تا حدود زیادی منطقی بوده است. زیرا مواد غذایی مورد نیاز گیاه به صورت كود شیمیایی وجود نداشت یا تكافو نمی‌كرد. مبارزه با آفات و بیماریها به گونه‌ای كه اینك پیشرفت كرده است قابل انجام نبود. ذخیره و حفظ رطوبت در خاك مفهوم نبود. در سایر نهاده‌ها نیز محدودیت وجود داشت، ولی اكنون چرا؟ كود. بدر، سم، ذخیره و حفظ رطوبت، نیروی مورد نیاز مسئله اساسی نیست. زیرا كود و بذر و سم را می‌توان فراهم ساخت، نیروی انسانی بیكار فراوان است، ماشینهای لازم جهت ذخیره و حفظ رطوبت وجود دارد وحتی در ایران نیز از دیر باز به كار گرفته شده است.در این صورت، باید به انگیزه‌ تولید اندیشید. شاید كشش كافی برای تولید وجود ندارد. از نظر معنوی نباید مشكلی در كار باشد، زیرا تولید، آن هم تولید محصولات اساسی به ویژه گندم یعنی غذای اصلی مردم، كاری است بس پسندیده كه بر آن تاٌكید بسیار شده است. بنابراین باید پذیرفت كه انگیزه معنوی به تنهایی كارساز نیست. پس سود‌ آوری كافی وجود ندارد. سود آوری اندك، دو بعد دارد: درآمد كم، هزینه تولید زیاد.درآمد كم حاصل تولید كم در واحد سطح یا قیمت ارزان است. تولید مقادیر فراوان گندم به صورت به صورت آبی مبین این نكته است كه قیمت محصول نیز عاملی بازدارنده و اساسی نیست. بنابراین تنها عامل باقیمانده میزان كم تولید در واحد سطح است. عملكرد متوسط 706 كیلوگرم در هكتار در اراضی دیم حتی در مقایسه با كشورهای در حال توسعه بسیار كم است و می‌تواند به عنوان عامل اصلی در عدم استفاده از مقادیر عظیم خاك و آب مطرح شود. برای خروج از این بنبست، به تفكر و راهیابی مناسب نیازدایم.
در اینجا بی‌مناسب نیست. نتایج بررسیهای دكتر ابلتون استاد دانشگاه اورگون آمریكا را كه در كشور همسایه، تركیه، بر روی گندم دیم انجام شده مورد بررسی قرار دهیم.
مطالعه اجمالی مؤید میزان تاٌثیر استفاده صحیح از ماشینهای كشاورزی مناسب در عملیات زراعی برای حفظ رطوبت خاك به منظور بالا بردن بازده تولید است. عنایت به این مهم كه ماشین از یك سو امكان استفاده بیشتر و بهتر از سایر نهاده‌ها را فراهم كرده و از سوی دیگر انجام كشت به موقع را تسهیل می‌كند و بالاخره افزایش سطح زیر كشت را ممكن می‌سازد، تاٌثیر واقعی ماشین بهتر نمایان می‌گردد. تاٌثیر دو پارامتر اول بیش از 44/44درصد و از نظر كمی افزایشی معادل 800 كیلوگرم محصول در هكتار را سبب می‌شود، رقمی حدود 114 درصد كل تولید درواحد سطح در ایران كه قابل تاٌمل است. حال آنكه تاٌثیر پارامتر سوم تا حد به زیر كشت بردن تمام اراضی دیم، قابل تعمیم است. نتیجه نهایی حاصل قابل محاسبه بوده و بر كسی پوشیده نیست.
با عنایت به اهمیت مكانیزاسیون كشاورزی تاریخچه و سرگذشت آن در زیر به اختصار بیان می‌شود.

انگاره مكانیزاسیون كشاورزی در جهان و ایران

سرعت پیشرفت مكانیزاسیون تحت تاٌثیر شدید كمیابی نیروی كار، گرانی دستمزد، دسترسی نسبس به سرمایه و دیگر متغیرهای كلان اقتصادی قرار دارد. این عوامل و نیز نبود منابع ارزی كافی نوآوری و اختراع را بر می‌انگیزد. نرخ و الگوی مكانیزاسیون (ضرب مكانیزاسیون) عمدتاً تحت تاٌثیر مقدار و وضعیت زمین ، نیروی كار، تقاضای نیروی كار برون‌بخشی، الگوی تغذیه و بالاخر تقاضای محصولات كشاورزی قرار دارد. در سال 1880 میلادی در كشور ژاپن به ازای هر كارگر كشاورزفقط 65/0 هكتار زمین وجود داشت. حال آنكه در آمریكا این مقدار تقریباً 5/2 هكتار بود. كشورهای اروپایی از این نظر، بین این دو قرار داشتند. در طی90 سال، یعنی تا سال1970 و به ویژه از سال 1950 به بعد، نسبت میزان زمین به كارگر در اكثر كشورها افزایشی سریع یافت. این تغییر عمدتاً به دلیل مهاجرت كارگران از بخش كشاورزی به بخش صنعت ایجاد شد. در آمریكا، این تفاوت چشمگیرتر و عامل مكمل آن، افزایش سطح زیر كشت به دلیل به دلیل بهره‌گیری از ماشینهای سنگین بود. ولی به رغم این تلاشها، در مجموع سالانه محصولات كشاورزی در همه كشورها از متوسط رشدی معادل 7/1 درصد برخوردار بود. جالب اینكه برای حصول به این رشد متوسط، كشورهای مختلف، هریك راه خاص خود را برگزیدند. دراین راستا، روشهای انتخابی آمریكا و ژاپن از ویژگیهای چشمگیزی برخوردار بود. ژاپن به بهره‌گیری از تكنولوژی زیستی محصول‌افزا (كشاورزی عمقی) تاٌكید داشت كه با سرمایه‌ گذاری كم‌شتاب و آرام در ایجاد تسهیلات آبیاری همراه بود. این تفكر حاصل شروع سرمایه‌گذاری در امر پژوهش از سال 1868 بود. این سرمایه‌گذاری تا سال 1950 به گونه‌ای نظام دار ایفا نكرد، اگرچه این كشور در اواخر قرن نوزدهم مبادرت به خرید ماشینهای كشاورزی از آمریكا نمود، ولی آن‌را مفید نیافت و رها كردو به جای آن به استخدام كارشناسان زیست‌شناسی از كشور آلمان اقدام نمودتا در امر پژوهش در زمینه تكنولوژی زیستی یاورش باشند این عمل موفقیت آمیز بود. اما آمریكا كه از سال 1870 یعنی دو سال پس از ژاپن پژوهشهای خود در زمینه زیست‌شناسی را آغاز كرده بود تا سال 1930 در این زمینه پیشرفت جالبی نداشت، حال آنكه با شروع مكانیزاسیون از سال 1880، همه ساه موفقیتهایی را نصیب خود كرد. نكته بسیار مهم و واجد اهمیت آنكه پس از سالها هر دو كشور به ویژه آمریكا به این نتیجه رسیدند كه توجه مطلق به هر یك از تكنولوژیهای یاد شده وافی به مقصود نبود و پژوهشهای نوبتی د مورد كاربرد تواٌم تكنولوژی به طور جامع است كه بهره‌گیری از اثرات متقابل انواع انواع تكنولوژی را ممكن می‌سازد و می‌توان از این طریق به افزایش تكاثری تولید محصولات كشاورزی دست یافت. به سخن دیگر گرچه در آمریكا در طول سالهای 1900 تا 1930 در هر یك از رشته‌های تكنولوژی پیشرفتهای چشمگیر حاصل شد و نتایج پژوهشها به سطح مزارع هم انتقال یافت، ولی افزایش محصول در عمل، قابل قیاس با دستاوردهای مزارع پژوهشی و آزمایشی نبود. این مسئله برای پژوهشگران به صورت معمایی شده بود تا اینكه پس از پژوهشهای پیگیر چند بعدی و مستمر، راز این دو گانگی نیز كشف شد. حاصل پژوهشها این بود كه نتیجه هر تحقیق به صورت مجزا و منفرد مورد بهره‌برداری قرار گرفته و كاربرد تلفیقی آنها مورد عنایت واقع نشده است. به همین دلیل، زمانی كه تمام دستاوردها در یك فرایند به نام((مجموعه زراعی)) به كار گرفته شد، نتایج چشمگیری به بار آورد. اینك پژوهشگران و محققان به این نتیجه رسیده‌اند كه افزایش بهره‌وری زمین بایدهمراه، یا با فاصله‌ای اندك از افزایش توانمندی نیروی كار كشاورزی به‌وجود آید. افزایش بهره‌وری زمین كه همان انتخاب بهترین الگوی كشت با بالاترین بازده ممكن است. اصولاً كاربرد سطح بالاتر تكنولوژی (اعم از و مكانیكی) و ارتقای سطح دانش و توان مدیریتی است، در این راستا دو نكته را باید پیش چشم داشت: ـ تاٌكید بر كاربرد صحیح تكنولوژی، زیرا تنها فراهم ساختن سخت افزار بدون فراهم كردن همزمان حمایتهای لازم، ارتقای دانش و ایجاد انگیزهو شوق در زارعان، احتمال زیادی برای تحصیل موفقیت ندارد.
ـ یك نهاده تكنولوژی مجرد به ندرت می‌تواند انتظار ما را در افزایش محصول برآورده سازد، بلكه روابط و اثرات متقابل پیش نهاده‌ها از یك طرف و پیوند بین نهاده‌ها و مدیریت از طرف دیگر، چنان محكم و ناگسستنی است كه شیوه كاربرد بهینه مجموعه نهاده‌ها را برای حصول موفقیت غایی ضروری می‌سازد. در این میان، مكانیزاسیون كشاورزی ابزاری مفید و مؤثر برای مدیریتی توانمند است. به همین دلیل، تغییر در سطح یا نوع مكانیزاسیون، تاٌثیر فزاینده بر میزان محصول قابل ولید در واحد سطح دارد، مشروط بر آنكه در جهت از میان برداشتن یا دست كم كاهش محدودیتهای موجود بر سر راه رسیدن به ظرفیتهای تولید نباشد و بر اساس دیگر نهاده‌ها به كار گرفته شود. به بیان دیگر، بازده زمین به وسیله تك تك عوامل و روابط موجود بین آنها تعیین می‌شود. یعنی فقط كاربرد واریته‌های پر محصول مؤثر نیست. استفاده از كودهای شیمیایی و حیوانی نیز به تنهایی عامل توفیق نیست با سموم شیمیایی و مبارزه بیولوژیكی با آفات و بیماریهای گیاهی هم همین‌ طور‌: عرضه بهتر و بیشتر آب برای آبیاری، مبارزه با علفهای هرز و بالاخره سطح بالاتر مكانیزاسیون نیز به تنهایی باعث موفقیت نمی‌شود، بلكه: (موفقیت مطلوب، نتیجه كاربرد صحیح و تلفیق شده جملگی عوامل است).
بنابراین گرچه كاربرد هر یك از نهاده‌ها، از جمله مكانیزاسیون، در پاره‌ای موارد، عامل كلیدی افزایش محصول بوده است، ولی در اكثر موارد مكانیزاسیون برای دیگر انواع تكنولوژی، جنبه تكمیلی داشته و كاربرد آنها به صورت یك مجموعه باعث افزایش تولید شده است. بهره‌گیری تركیه از بذرهای عمیق كار كه قادر است بذر را به طور دقیق در عمق دلخواه قرار دهد در سالهای 1960، مثالی گویا در این مورد است. مكانیزاسیون كشاورزی به عنوان یك كاتالیزور نیز وارد عمل شده است. بدین معنی كه در زارعان ایجاد انگیزه و اشتیاق برای بازاریابی و تحصیل اعتبار بیشتر پذیرش رهنمودهای ترویجی و قبول سایر خدمات مطلوبتر نموده و حاصل آن به صورت یك كلیت، موجب افزونی محصول و به تبع آن افزایش درآمد آنان بوده است.
همان گونه كه در بالا ذكر شد، میلیونها هكتار از اراضی ایران توسط زارعان تلاشگر به كشت دیم اختصاص یافته است. اینان، به كشت دیم با خطرات و زیانهای احتمالی متعدد آن تن درداده‌اند. در این بهره‌برداریها، باران نا مطمئن و رطوبت در شرایط طبیعی نامتعادل است و میزان برداشت محصول در گرو توان زارع در زمانبندی صحیح و بهنگام عملیات زراعی است به شكلی كه بتواند بر عوامل طبیعی چیره شود. اگر این زارعان محدود و متكی به تكنولوژی ابزار دستی یا حتی دامی باشند و از دستاوردهای جدید تكنولوژی برخوردار نشوند، بی‌تردید تولید آنها همچنان اندك خواهد بود. بدون وجود تكنولوژی نیروی مكانیكی استفاده به هنگام از زمان را مقدور می‌سازد، بازده محصول همچنان پایین خواهد ماند. كاربرد بذر اصلاح شده (كه در این راستا برای زراعت دیم كار مفیدی انجام نشده است)، كودهای شیمیایی، حشره كشها، قارچ كشها، علف كشها، و مانند اینها چندان چندان با ارزش نخواهد بود، خاصه اینكه برای زارع امكان افزایش سطح خاك نیز وجود نخواهد داشت. زیرا در شرایط موجود، انسان منبع كارآمدمستمری برای تاٌمین نیرو در بخش كشاورزی نیست. زیرا نیروی انسانی تحت تاٌثیر اثرات منفی درجه حرارت، رطوبت نسبی بالا، ارتفاع زیاد از سطح دریای آزاد، امكان ابتلا به امراض ناتوان كننده، غذای ناكافی و غیر متعادل و جز اینها، دارای بازده محدودی می‌شود. به ویژه آنكه بخش خدمات به طور اخص و سایر بخشهای تولیدی به طور اعم ،تأمین كننده درآمد بیشتری برای نیروی كار انسانی هستند و در نهایت انگیزه‌ای برای به كارگیری این نیرو در بخش كشاورزی باقی نمی‌ماند. گرچه در پاره‌ای موارد با کاربرد تکنولوژی دامی و استفاده از دام کار، می‌توان این محدودیت را مرتفع ساخت، ولی در اغلب موارد کارساز نیست. حتی اگر بتوان خدمات بهداشتی مؤثری برای دام‌ها تأمین کرد، برنامه دورگ گیری و اصلاح نژاد انجام داد و بالاخره خدمات ترویجی مؤثری در زمینه‌ی برنامه ریزی تغذیه بهتر دام‌ها اجرا کرد، باز هم دستاوردها محدود و حاشیه‌ای خواهد بود. به بیان دیگر، چنین برداشت می‌شود که تأمین نیرو تنگنای اصلی افزایش محصولات کشاورزی در مواردی است که زارعان از تکنولوژی ابزارهای دستی و دامی استفاده می‌کنند. تکنولوژی مکانیکی همراه با سایر نهاده های تکنولوژیکی پیشرفته، دانش فنی و مدریت می‌توانند سطح غیر قابل پیش بینی بهره‌وری بخش کشاورزی را موجب شوند. شاید بهترین گواه این ادعا در سطح کلان مقایسه دو قاره آسیا و اروپا باشد.
ـ نیروی مکانیکی موجود در آسیا حدود 2/0 اسب بخار در هکتار و تولید گندم حدود 840کیلوگرم در هکتار است.
ـ در قاره اروپا با بهره گیری از 2 اسب بخار نیرو در هکتار، بازده تولید گندم حدود 5000 کیلوگرم است. در کشور ما ماشین‌های کشاورزی از سال 1329 وارد عرصه تولید شده است. گرچه در پایان سال 1357 جمعاً حدود 60000 دستگاه انواع تراکتور، 35000 دستگاه انواع تیلر، و 3000 دستگاه انواع کمباین در خدمت کشاورزی ایران بود، ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل توجه خاصی که به بخش کشاورزی شد، این تعداد افزایش چشمگیری را نشان می‌دهد، به گونه‌ای که در حال حاضر تعداد تراکتور موجود در بخش حدود 170000 دستگاه، تیلر حدود 65000 دستگاه و کمباین حدود 7000 دستگاه برآورد می‌شود. این تعداد ماشین به همراه سایر ماشین‌های مولد نیرو، اسب بخار مؤثر و مفید را از حدود 32/0 در بدو پیروزی انقلاب به 78/0 در هکتار در حال حاضر ارتقا داده است، چیزی حدود نیاز برآورد شده در پایان سال 1367. در حالی که مصرف دیگر نهاده‌ها چون سم، کود، بذور اصلاح شده و آب نیز افزایش قابل ملاحظه داشته است، ولی متاسفانه در عمل، دستاورد شایان توجهی به همراه نداشته است و با پیش بینی تولید 2730 کیلوگرو گندم در هکتار فاصله بسیار داریم. این دوگانگی، یعنی علاقه و تلاش برنامه ریزان و مجریان و مساعی کشاورزان سختکوش از یک سوی، و عدم نیل به هدف‌های پیش بینی شده از سوی دیگر دلالت بر وجود ابهام‌هایی در تمام برنامه‌ای بخش کشاورزی، از جمله برنامه مکانیزاسیون کشاورزی دارد.
اگر دقت کنیم اکثریت قریب به اتفاق کشورهای صنعتی دارای کشاورزی پیشرفته و شکوفا هستند و تقریبا تمامی کشورهای غیر صنعتی، در کشاورزی نیز دستاوردهای قابل توجهی ندارند مهمتر آنکه ایران گرچه در زمره کشورهای صنعتی نیست، ولی اسب بخار در هکتار موجود با در نظر گرفتن سهم عوامل مولد نیروی انسانی و دامی، کمتر از کشورهایی چون امریکا نیست. شاید این تفاوت عظیم که در یک کشور دارای کشاورزی کاملا مکانیزه و پویا، یک کشاورز می‌تواند برای حدود 70 نفر غذا تهیه کند، ولی در یک کشاورزی سنتی و ایستا، هر کشاورز به زحمت غدای خود و خانواده‌اش را فراهم می‌کند، ریشه در عوامل متعدد فنی، تکنولوژیکی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی داشته باشد. اما در این میان اهمیت ماشین‌های کشاورزی در حدی است که بیشار صاحبنظران، بود یا نبود آن را معادل توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی می‌دانند و به همین دلیل مقدار نیروی مکانیکی موجود در واحد سطح به عنوان یکی از شاخص‌های مهم پیشرفت به کار می‌رود.
گذشته از نقش و اهمیت ماشین در افزایش تولید، چه از طریق افزایش سطح زیر کشت و چه افزایش بازده محصول در واحد سطح، امکان انجام کارهای سنگین و دشوار و غیر بهداشتی، پایین آوردن هزینه‌ی تولید، فراهم آوردن امکان انجام بموقع عملیات زراعی، کاهش میزان مصرف بذر، افزایش بازده آبیاری، صرفه جویی در مصرف کود و سم، ماشین به منزله یک عامل رفاهی چنان جای خود را در کشاورزی کشورها گشوده است که به ندرت می‌توان کشوری را یافت که به رغم فراوانی نسبی نیروی کار نسبت به سرمایه، حداقل سیاست انجام امور زیربنایی، تهیه بستر بذر، برداشت، خرمنکوبی و حمل محصول را با بهره‌گیری از نیروی انسانی یا دامی پیگیر باشد. در ایران، گذشته از تأثیر عوامل فوق، افزایش بی‌رویه دستمزدها در کشاورزی که تاثیر القایی از تولید دروغین صنایع در دهه 1350 و وجود بازار سیاه و اشتغال‌های کاذب و غیر مولد و حتی سربار ولی سودآور در سال‌های اخیر است، کاربرد نیروی انسانی را به مقیاسی وسیع در تولید محصولات کشاورزی، خاصه از دیدگاه فایده ـ‌ هزینه، غیر موجه ساخته است. به بیان دیگر، رخدادهای اقتصادی دو دهه اخیر ایران چنان وضعی را بر کشاورزی‌اش تحمیل کرده است که امکان هرگونه افزایش محصول یا حتی نگاهداشت سطح تولید فعلی در گرو کاربرد بیشتر و بهتر انواع ماشین‌ها و ابزار جدید است. حال آنکه در سال‌های اخیر، واردات و ساخت ماشین‌های کشاورزی، به ویژه لوازم یدکی مورد نیاز تحت فشاری غیر منطقی قرار گرفته است. گرچه شاید کمبود ارز، کاهش واردات را موجه جلوه دهد، ولی باید توجه داشت که هر واحد صرفه جویی در تدارک اوازم یدکی مورد لزوم، زیانی چندین برابر بر تولید محصولات کشاورزی تحمیل خواهد کرد که متأسفانه نسبت عمده‌ای از هزینه جبران کاهش تولید نیز ارزی است. خلاصه کلام آنکه هر کوششی برای صرفه جویی ارزی در زمینه تأمین ماشین‌ها، ادوات کشاورزی و بویژه لوازم یدکی، موجب زیانی به مراتب بیشتر خواهد شد.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما