به جای مقدمه
چگونه باید پذیرفت که تاکنون تاریخ حوزه های شیعی به شایستگی در حوزهی پژوهشهای تاریخی جای نگرفته و اقدامی جدی از سوی شخص یا گروهی برای انجام این مهم صورت نگرفته است؟ گرچه تک نگاریهایی در این باره به انجام رسیده است ولی بیشتر، یا شرح بزرگان و برجستگان حوزه است و یا نگاهی به دورهای محدود و خاص از زمان که برجستگی تاریخی داشته، بوده است؛ اما تدوین تاریخ بیش از هزار ساله حوزه هرگز.جای بسی افسوس که ما حوزویان در تدوین تاریخ حوزوی خویش بسیار کوتاه آمدهایم، و این گونه آن را نادیده و بی اعتبار انگاشتهایم. البته این، به نوبه خود برخاسته از نقیصه تأسف آور دیگری است که در نظام تعلیم و تعلّم حوزه به «تاریخ دیدی شایسته و در خور نگریسته نمی شود، با آن که در حیطهی نظر و اندیشه اهمیت تجربه ها و داده های تاریخی مورد قبول همگان بوده و هست.
بی تردید، اگر تاریخ حوزه ها از آغاز به گونهای روشن تدوین می شد، و اگر حقایق فراموش شده - و در پارهای موارد تحریف شده - بررسی و تحلیل میگردید، یا بسیاری از عینیتهای افتخار آفرین که در غبار تیرهی تاریخ پنهان مانده است به دست بلند همتی بر صفحات کتاب نقش میبست، بهیقین برخی از داوریهای خام و بی عمق درباره حوزه و حوزویان انجام نمیگرفت.
دین آشنایانی که فریاد و دردشان برخاسته از دین است، چرا باید خروش برآورند که ضلعی از مثلّث زر و زور و تزویر، برخاستگان از حوزه اند؟! جز این است کهیا با تاریخ حوزه به خوبی آشنا نیستند و یا از تحلیلی درست عاجز مانده اند؟ اقدام به این مهمّ غیر از حوزویان در مسؤولیت چه کسی است؟ و جز نمایاندن تاریخ، آیا چه چیزی میتواند حوزه را در آینده از این گونه داوریها مصون کند؟
افزون بر آن، آشنایی با تاریخ درخشان حوزه، بهترین راه برای شکل گیری هویّت حوزوی و سلامت معنوی آن است. علم، تعهد، پاکی، تلاش، ایثار، ظلم ستیزی، حریّت و آزادگی، جریان اصیل حوزه ها را در طول تاریخ تشکیل میدهد. البته در کنار این همه، منکر وجود پارهای از نقصها و بسا ضد ارزشها نیستم؛ چرا که این، لازمه طبیعت هر سازمان بشری است.
اما طرح این موضوع در این نوشتار، هدفی جز این را پی میگیرد. نه در مقام تحلیل تاریح حوزهایم و نه در صدد نمودن ارزشها در آن؛ بلکه در این کوشش، هدف این است که دو عنصر تحول و رکود را در تاریخ سازمان حوزه دنبال کنیم و با موانع و علل آن آشنا شویم. و با این شناخت در پی یافتن موانع تحول یا علل رکود امروز حوزه برویم و در نتیجه راهی بیابیم که تجربه های تلخ و ناکام تحولات پیشین دوباره و چند باره به تجربه گذاشته نشود.
تاریخی کوتاه از سازمان حوزه
حوزه های علمی بسان دیگر نهادهای اجتماعی یک باره به وجود نیامد، بلکه در طی ادوار، رفته رفته شکل گرفت و در هر دورهای به مرحلهای از تحول گام نهاد و رشد یافت.الگوی کهن و دیرین حوزه های شیعی، حوزه های درسی است که در قرن دوم هجری تشکیل میشد. در آن روزگار، بافترتی که در فضای سیاسی و اجتماعی پدید آمد، دو تن از امامان شیعه امام محمد باقر و امام جعفر صادق (علیهم السلام) فرصت یافتند که به فعالیتهای علمی بپردازند و در مسجد مدینه حوزه درسی به وجود آورند. دین مداران بسیاری که شیفتهی دانش بودند و به دانشوری امامان (علیهم السلام) آگاهی مییافتند به حوزه درسی میآمدند و از فروغ دانش ایشان بهره میبردند و بدین سان، نخستین حوزه ی علوم شیعی شکل گرفت.
سازمان این حوزه هر چند ساده، ولی به گونهای شکل یافته بود که از هر جهت پاسخگوی نیازهای زمان بود. آموزش های لازم در سیستم آموزشی آن گنجانده شد. شاگردانی بنام در رشته های مختلف علوم پرورش یافتند و هر کدام به دانشی نامدار شدند و بدین گونه برای عرضهی تفکر اصیل اسلام، به مقتضای روزگار خویش مجهز گردیدند.
هشام بن سالم از پرورش یافتگان این حوزه میگوید:
(جمعی از شاگردان، گرد امام صادق (علیه السلام) نشسته بودیم. مردی شامی وارد شد و برای نشستن اجازه خواست. وقتی در جمع جای گرفت، امام (علیه السلام) از او خواسته اش را پرسید. مرد گفت: به منظور مناظره آمده ام. امام (علیه السلام) فرمود: مناظره در چه موضوعی؟ گفت: دربارهی قرآن و مقاطع، سکون و حرکت های سه گانهی آن، به دستور امام (علیه السلام)، ابان بن تغلب با او به مناظره پرداخت. سپس، خواست در موضوع فقه، کلام، توحید و امامت نیز مناظره کند. امام (علیه السلام) برای مناظره در هر موضوعی، یکی از شاگردان خود را معیّن کرد. مرد شامی در همهی این مناظرات مغلوب شد. آنگاه پی برد که امام خواسته است او را در احاطهی علمی شاگردانش قرار دهد و به وی بفهماند که در حوزه درس اش جز فقه و حدیث، سایر نیازهای علمی نیز تدریش میشود و شاگرد تربیت مییابد. (1)
با ایجاد سیاست اختناق و فشار حاکمان عباسی، این حوزهی پربار پس از این که به مدت دو سال به کوفه منتقل شده بود (2)، پس از آن نیز، تا پایان دوران امامت، هیچ یک از امامان (علیهم السلام) موقعیتی پیدا نکردند تا حوزهای این چنین، سامان دهند. زیرا، همواره سایهی سهمگین ظلم و عداوت بر زندگی ظلم ستیز آنان سایه افکنده بود. همچنان که شیعیان نیز در طول این دوران به همین سرنوشت دچار بودند. در قرن چهارم هجری با بروز حوادث اجتماعی که به تضعیف حکومت عباسیان انجامید، و از همه مهمتر ظهور دولت آل بویه که شیعی به شمار میآمدند، شیعیان از آزادی نسبی برخوردار شدند و توانستند جایگاه اجتماعی خود را به دست آورند. به دنبال آن، این فرصت را پیدا کردند که با تشکیل حوزه های درسی در ایران و نیز بغداد، به نشر معارف اهل بیت علیهم السلام - دست یازند.
در این قرن که دورن شکوفایی و اعتلای علوم اسلامی و از بزرگ ترین امتیازهای آن آشکار شدن فرهنگ شیعی بود، (3) عالم و فرزانهی یگانهی آن روزگار، شیخ مفید «ره فرصت یافت در بغداد که مرکز حکومت و از مراکز علمی بود، حوزه درسی تشکیل دهد و پایهی حوزهای شیعی را در مسجد «براثا» بنیان نهد. شاگردان بسیاری در درس وی حاضر شدند و حوزه را رونق بخشیدند.
سازمان حوزه در شکل «دارالعلم»
تا این زمان حوزه های شیعی عبارت بودند از حوزه درسی که توسط استادی فرزانه تشکیل میشد و شاگردان همزمان با تلاش روزانه به تحصیل دانش های دینی نیز میپرداختند. زیرا هنوز - به ویژه در میان شیعیان بغداد - مکان یا بنایی خاص با نام مدرسه برای آموزش دانش دین اختصاص نیافته بود.پس از آن که شمع وجود مفید (رحمه الله) خاموش گردید، زعامت حوزه به شاگرد برجسته اش سیدمرتضی «ره سپرده شد. وی با امکاناتی که در اختیار داشت، توانست حوزهای شیعی در بغداد تأسیس کند که به نام «دارالعلم» خوانده میشد. سازمان این حوزه عبارت بود از:
بخشی از خانه وسیع خودش که به اهل علم اختصاص یافته بود و در آن کتابخانهای با هشتاد هزار جلد کتاب به وجود آورده بود. (4) هزینهی زندگی شاگردان را نیز درآمد املاکی که متعلق به وی بود، میپرداخت. نظام پرداخت شهریه بر این اساس بود که هر یک از شاگردان به میزان فصل علمی اش ماهانه دریافت میکرد. از این روی ماهانهی شیخ طوسی «رحمه الله» دوازده دینار و ماهانهی قاضی عبدالعزیز ابن برّاج هشت دینار بوده است (5). در نظام آموزشی آن جز فقه و اصول، علوم مورد نیاز دیگر تدریس می شد. (6)
همزمان با آن، سید رضی «رحمه الله» نیز دارالعلمی تأسیس کرده بود که شاگردان در آن تعلیم و پرورش مییافتند و هزینه تحصیلی و روزمره آنان نیز تأمین میشد. (7)
بدینسان، در قرن پنجم که سرآغاز عصری جدید در تاریخ حوزه های شیعی به شمار میآید، با تأسیس «دارالعلم» گامی نو در تحول و تکامل سازمان حوزه برداشته شد. تنظیم برنامه های شبانه روزی برای این مراکز آموزشی، اختصاص یافتن مسکن و پرداخت هزینه های محصلین موجب شد که دانشجویان از نوعی استقرار مالی در زندگی برخوردار گردند و با آسودگی خیال به دانش دین بپردازند.
نخستین حوزهی مستقل شیعی
پس از وفات سیدمرتضی، شاگرد نامدارش شیخ طوسی «رحمه الله» فعالیتهای علمی خویش را در حوزهی بغداد آغاز کرد و با توان علمی که از خود بروز دارد، شاگردان شیعی و غیرشیعی بسیاری گردآورد و حوزهی شیعی بغداد را هم چنان به پیش برد. با انقراض خاندان آل بویه (447 هـ) (8) و به اوج رسیدن آشوب ها علیه شیعیان در بغداد، شیخ رهسپار نجف گردید و در آنجا نخستین حوزهی مستقل شیعی را تأسیس کرد. تلاش و توان علمی شیخ «رحمه الله» موجب شد که شیفتگان بسیاری بدانجا روی آورند و به کسب علم و دانش بپردازند. دیری نپایید که حوزه ی آنها به صورت پایگاه استواری درآمد و مرکزیّت پیدا کرد. عالمان بسیار و بزرگی از این حوزه برخاستند که هر کدام در تثبیت و تداوم آن نقش بسزایی ایفا کردند. مرکزیّت حوزه علمی شیعه چندی از نجف به حلّه (9) و از آنجا به کربلا (10) مستقل شد و سپس در زمان علامه کبیر سیدمحمد مهدی بحرالعلوم طباطبایی (رحمه الله)، نجف دوباره مرکزیّت حوزوی خود را باز یافت. (11) در تمام این مراحل، سازمان حوزه با وجود مشکلات فراوان، به هیچ روی از تشکّل باز نماند و برحسب شرایط موجود، به گونهای رسالت علمی و عملی خود را به انجام رساند.در طی این ادوار، هر چند دانش های حوزوی مراحل رشد و تکامل خود را پیمود و نیز شخصیت های علمی برجستهای درخشیدند و مجموعه های علمی عمیق و پرباری را آفریدند که هم اکنون درون مایه اصلی حوزه ها به شمار میآید، ولی نسبت به چگونگی تشکیلات حوزه و برنامه ریزی های درون حوزهای کمتر اندیشه میشد و این معلول عواملی چند بود که به اهمّ آنها اشاره میکنیم:
الف - عدم ضرورت:
بی شک، ساختار و طبیعت جوامع پیشین به گونهای بود که وجود تشکیلات ساده و بی پیرایهی حوزه ها برای ایفای رسالت خویش کافی به نظر میرسید. گرچه در مقایسه با وضعیت تشکیلات امروزین، تصویر وجود سازمانی برای حوزه های قدیم به سختی قابل پذیرش است، ولی باید دید آیا در آن ادوار تشکلّی فراتر ضرورت داشته و آیا اساساً امکان ایجاد چنین تشکیلاتی بوده است؟در پاسخ سؤال نخست، وقتی فرهنگ و تمدّن اجتماعی آن روزگاران بویژه دوران پیش از رنسانس را مینگریم، میبینیم که سازمان ها و نهادهای اجتماعی حتی حکومتها، تشکیلاتی نسبتاً ساده داشته اند؛ چه، هنوز رفتار و کنش آدمیان و نیز روابط و مناسبات اجتماعی، بسان امروز به پیچیدگی نگراییده بود. از این روی برای ادارهی امور، وجود همان تشکیلات مفید و کارا بود، طبیعتاً حوزه های علمی نیز از این قاعده خارج نبودند تشکیلاتی در حدّ تقسیم ماهانهی طلاب، ایجاد مدارسی برای سکونت و نیز وجود نوعی کارنامهی علمی به صورت «اجازات - اجازهی نقل حدیث یا اجازه اجتهاد - برای سامان دادن به وضع درون حوزهای کافی بود. همچنین مقتضیات اجتماعی و خاستگاه حوزهای در سطحی نبود که حوزه با تشکیلات بی آلایش خود، نتواند پاسخگوی نیازهای دینی و اجتماعی روزگار خویش باشد.
ب - نابسامانی وضعیت شیعیان:
حوزه شیعی از آغاز پیدایش همواره با مشکلات بی شماری روبرو بود. فشار حکومت ها از یک سو، در اقلیت بودن شمار شیعیان و نابسامانی وضعیت آنان از دیگر سوی، نوسانهایی را برای حوزه و حوزویان شیعی در پی داشت. مرکزیت حوزه که پایگاه اصلی و هستهی سازماندهی حوزه ها بود و میبایست ثبات و استقرار داشته باشد، پیوسته در مناطق شیعی در گردش بود و چنان که پیشتر یاد کردیم، هرازگاه به مکانی انتقال مییافت.بدین سبب، حوزویانی که میبایست به منظور تحصیل در یک حوزه تمرکز یابند و تشکیلاتی را بوجود آورند، پراکنده شدند و در نتیجه حوزه ها کوچک و متفرق گردید و غالباً نیز در ناامنی بسر می بردند. شهادت دو عالم گرانقدر؛ شهید اول (رحمه الله) و شهید ثانی (رحمه الله) در همین راستا بود.
ج - فشار حکومت ها:
حوزه ها و علمای شیعی در طول تاریخ، همواره در خط مقدم مبارزه با ظلم و تعدی قرار داشته اند و تاریخ خونبار آنان گواهی روشن بر این مطلب است. اساساً چگونه میشود فرهنگ شیعی را پذیرفت و در برابر ظلم و ستم و آه مظلوم دم فرو بست؟! و اینان آموزش یافتگان چنین فرهنگی بودند، و حوزه ها نیز آموزشگاه آن؛ پس طبیعی است که مورد خشم و بغض باشند. از این رو حکومت های ستم پیشه همواره دانشمندان و حوزه های شیعی را در فشار ظلم خویش داشتند و به هیچ روی اجازه نمیدادند تشکیلاتی سازمان یافته و یکسان، در حوزه ها بوجود آید. چون به خوبی آگاه بودند که بسان پایگاه های استوار، هر چه نیرومندتر و متشکّل تر در برابر منافع و دنیای آنان خواهد ایستاد.د - اندک بودن امکانات:
پشتوانهی مالی حوزه های شیعی، همواره مردم بوده اند و این، گرچه نقش بسزایی در ظلم ستیزی و آزادی آنان داشته، ولی از جهت امکانات، حوزه را با محدودیت مواجه میکرد. زیرا بودجهی آن عموماً از این سه طریق تأمین میشد.اول - وقفیّات، که غالباً توسط دستهای زور و ستم مورد غارت قرار میگرفت.
طریق دوّم، سهم مبارک امام (علیه السلام) بود که مستقیماً بوسیله مردم پرداخت میشد.
و سوم مبرّرات انسان های خییر. این دو نیز، افزون بر بی ثباتی و نوسان هایی که داشت کمتر از حدّ نیاز بود، به طوری که حوزویان همواره در تهیدستی و حداقل امکانات به سر میبردند. بدین سان، چون بودجه حوزه ناچیز و اندک بود، و بوجود آمدن تشکیلاتی حساب شده برای ادارهی حوزه نیاز به پشتوانهی مالی داشت، تبعاً چنین تحولی امکان تحقق نمییافت.
پس در پاسخ به سؤال دوّم باید گفت، که عوامل یاد شده از هر سو، دست به دست هم میداد و فراهم شدن هرگونه زمینه ای برای بوجود آمدن تشکیلات و سازمانی ثابت و برنامه ریزی شده را از حوزه منتفی میساخت، و به طور طبیعی حوزویان را از اندیشیدن در این باره باز میداشت.
تاریخ فکری تحول
پیشرفت زمان و پیدایش تغییرات اجتماعی از یک سو، و نیز کاهش تنشها و فشارها از دیگر سوی موجب شد که اندیشهی تحول در ذهن بیدار برخی از حوزویان پدید آید. بویژه در قرن اخیر که با گسترش علوم و پیدایش دانش هایی جدید همراه بود و نتیجتاً پیشرفت سریع جوامع را به دنبال داشت. پدیدار شدن نیازهای جدید همگام با امکانات نوین، زندگی انسان ها را متحول ساخت، و به تدریج که این تحولات در جوامع اسلامی راهیافت، حوزویان نیز با خواستگاهی جدید روبرو گردید و به نوبهی خود نیازهای متحولی پیدا کرد.بعضی از شخصیت های علمی و فکری حوزه که با واقعیت های جامعهی آن روز آشنا بودند و به نیازها و ضرورت های زمان آگاهی داشتند، مسؤولیتی را که تحولات جدید بر دوش حوزویان نهاده بود به درستی شناختند و درصدد ایجاد تحولاتی، بویژه در سیستم آموزشی حوزهی آن روز برآمدند و در پی آن، به پارهای از اقدامات اصلاحی دست یازیدند. تأسیس مدارس تحت برنامه با آموزش برخی مواد جدید و نظارت و کنترل، آغاز این تحولات و اصلاحات به شمار میآید.
عالم بیدار و آگاه شیخ محمدرضا مظفر «رحمه الله» و عدهای از صاحب فکران حوزه گرد آمدند و «جمعیة منتدی النشر» را به وجود آوردند. مدارسی به همین نام و نیز «کلیة الفقه» را تأسیس کردندکه در آنها علوم جدید مورد نیاز همزمان با دانشهای حوزوی تدریس میشد و با سیستم جدید مدیریتی اداره میگردید. (12) دو مجله نیز منتشر میکردند؛ یکی با عنوان «مجلة النجف» که نشریهی خود جمعیت بود و دیگر، مجلهای که طلاب مدارس نشر میدادند، (13) و این در نوع خود در تاریخ حوزه ها تحولی بی نظیر بود.
تحول دیگری که این جمعیت در سازمان حوزه آن دست یازید، تأسیس کلاسهایی بود که به خطبای منابر شیوهای صحیح سخنوری و تبلیغ را میآموختند. اما چندی از شروع آن نگذشت که موج مخالفت از سوی خطبایی که حاضر به پذیرش چنین قیودی نبودند، برخاست و نهایتاً به تعطیلی آن انجامید. (14)
همچنین دانشور فرزانه محمدحسین کاشف الغطاء «رحمه الله» و جمعی دیگر از بزرگان حوزهی نجف «جمعیة التحریر الثقافی» را تشکیل دادند و مدرسهای را برای جمع کردن بین علوم حوزوی و دانشهای مورد نیاز جدید تأسیس کردند. (15)
از آغاز تأسیس حوزهی علمی قم نیز، افکاری برای تحول و اصلاح حوزه وجود داشت. مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری «رحمه الله» مؤسس حوزه، تخصصی کردن علوم حوزوی را پیشنهاد میداد (16). و همچنین خود نیز درصدد برآمد تا آموزش زبان و بعضی علوم مورد نیاز را به آموزش های حوزه بیفزاید، و بدین ترتیب قلمرو رسالت حوزه را بجز منابر و محافل سنتی به محیط های فکری و علمی جدید، به خارج از ایران نیز گسترش دهد، ولی متأسفانه موانع برون حوزهای جلو این تحول را سدّ میکند. استاد شهید مطهری «رحمه الله» مینگارد:
مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی - اعلی الله مقامه - مؤسس علمیه قم، به فکر افتادند کهیک عده از طلاب را به زبان خارجی و بعضی علوم مقدماتی مجهز کنند تا بتوانند اسلام را در محیط های تحصیل کردهی جدید، بلکه در کشورهای خارج تبلیغ نمایند. وقتی که این خبر منتشر شد، گروهی از عوام و شبه عوام تهران به قم رفتند و اولتیماتوم دادند که این پولی که مردم به عنوان سهم امام میدهند برای این نیست که طلاب زبان کفّار را یاد بگیرند؛ اگر این وضع ادامه پیدا کند ما چنین و چنان خواهیم کرد!! آن مرحوم هم دیدند که ادامه این کار موجب انحلال حوزه علمیه و خراب شدن اساس کار است، موقتاً از منظور عالی خود صرف نظر کرد. (17)
با تأمل در ماهیت و تاریخ این تحولات، موانعی را برای عدم موفقیّت آنها میتوان به دست آورد:
الف - فضای فکری حوزه برای پذیرش این اصلاحات آماده نبود و چه بسا نوعی بدعت به شمار میآمد! و دست اندرکاران آن به دور از تسلیم و تعبد دینی! یا دست زدن به سنّت و قداستهای پیشین! و زیر سؤال بردن دست رنج سلف صالح!! و این حرکتها نیز توان ایستادگی در برابر این جو را نداشت.
ب- تحول در کل سازمان حوزه نبود، بلکه اصلاح، در حدّ ایجاد یک مدرسهیا بیشتر صورت میگرفت و همه توجه اصلاح گران معطوف به همان میگردید. و این اصلاح جزئی، رفته رفته در برخورد با حاکمیت سنّتی پیشین، یا از تداوم باز میایستاد و یا به صورت جداگانه و مستقل و به دور از حیطه حوزوی و بسا خارج از قلمرو آن در میآمد. از طرفی قدرت آن را نیز نداشت که در کل سازمان حوزه تأثیر بگذارد و آن را در مسیر تحول قرار دهد.
ج - سیاستهای استعماری و حکومت های دست نشانده از طریق عناصر و عوامل خود در داخل یا خارج حوزه با دسیسه سازی در شکلهای گوناگون و ایجاد جوّ خشم و قهر و بدبینی نسبت به این گونه اصلاحات بیدارگرانه، و به هر طریق ممکن دیگر در براندازی و به شکست کشاندن آنها تلاش میکردند.
بنابراین، در قرن اخیر بویژه از نیمهی دوم آن چون ساختار سنّتی حوزه کارآیی لازم و شایسته را برای انجام رسالتی که تحولات جدید ایجاب میکرد، نداشت، حوزویانی آگاه به درستی ضرورت تحول در سازمان حوزه را دریافتند و در جهت تحول و اصلاح آن گام های مثبتی برداشتند. ولی دیدیم که چگونه موانع درونی یا بیرونی حوزه، این اقدامات را با ناکامی روبرو ساخت.
اکنون نیز که ضرورت تحول، بیش از پیش، اندیشه و فکر خردورزان حوزه را مشغول کرده و تلاش های بسیاری به آن معطوف گردیده است، برای این که تجربه های تلخ یاد شده تکرار نگردد، و این بار نیز حرکت و خیزش تحول و اصلاح بهیأس یا شکست نیانجامد، باید ابتدا موانع و آفات را بازشناسیم.
موانع امروزین تحول
بی شک، موفقیت و پیشرفت تحول در حوزه به دو اقدام پیشینی نیازمند است، نخست شناسایی موانع و سپس، زدودن موانع یا ایجاد مصونیّت در برابر آنها. و بدون آن، تحوّل بهیکی از این سه سرنوشت ناگزیر خواهد شد:الف - مقوله تحول از حیطه اندیشه و گفتار و تشکیل نشست ها و برگزاری سمینارها خارج نخواهد شد و نهایتاً عینیّت حوزه هیچ گونه تغییر و تحول نخواهد یافت.
ب - اصلاحاتی در سطح بوجود خواهد آمد و جای تحول اساسی و فراگیررا خواهد گرفت، و با صورت اول، در نتیجهیکسان خواهد بود.
ج - تحول بوجود خواهد آمد ولی دیری نخواهد پایید که در برخورد با موانع و آفات، پیش از آن که نهال تحول ریشه گیر و به بار نشیند، خواهد خکشید. آن گاه وضع نارسای پیشین برگشته و برای همیشه حاکمیت مطلق خواهد یافت.
برای آن که خواستهیا ناخواسته نتایج یاد شده پیش نیاید و تحول بتواند پای گیرد، دو راه پیشنهاد میشود:
الف - وجود موانع، محیط حوزه را چونان سنگلاخی ساخته است که عبور از آن ممکن است نافرجام ماند، زیرا در چنین شرایطی، حرکت تحول در برخورد باپستی و بلندیهای موجود یا به کلی از حرکت باز میماند و یا با حرکتی آهسته و آشتهیهیأس میانجامد. پس نخست میبایست راه تحول را آماده و هموار ساخت و آن گاه حرکت تحول را آفرید.
ب - از آغاز، بنیان تحول را آن چنان پی افکنیم و ارکان آن را به گونهای استوار سازیم که نیش هر گزندهای بر آن بی تأثیر ماند، پستی و بلندی هر مانعی را بپیماید و در هر شرایطی دوام آورد. و این سنجش درست موانع را میطلبد. چه این کار، بسان ساختن سدّی است که قبل از هر اقدامی، موانع و عوامل تخریب را باید پیش بینی کرد و سنجید.
در هر حال، فرجام هر یک از این دو راه، به شناسایی و شناخت موانع تحول تکیه دارد و همچنان تأکیدی است بر لزوم و ضرورت آن.
باور ما این است که برای شناسایی درست موانع نباید اصول و ارزش ها را نادیده انگاشت. این کار باید با صداقت و صراحت، و به دور از هرگونه مسامحه کاری و مصلحت اندیشی صورت گیرد. در غیر این صورت به نتیجهای درست دست نخواهیم یافت و رشته ها دوباره پنبه خواهد شد.
براستی در حال حاضر کدامین مصلحت برای حوزه مهم تر و سرنوشت سازتر از مصلحت تحول است؟ و کدامین ارزش بالاتر و والاتر از این؟
مگر در مصلحت اندیشی کدام مصلحت را باید پاس داشت، مصلحت «حوزهیا مصلحت «شخص ؟!»
و کدام سرنوشت را؟
سرنوشت «دهها هزار حوزوی»؟ یا سرنوشت «کرسی درس» و «مرکز» و «بیت» و ... ؟! او آیا رواست که «ضرورت امروز حوزه را در مسلخ «علاقه و تعلقات» ذبح کنیم؟ اینک، برخی موانع موجود حوزه را یاد میکنیم که هر یک به نوبه خود در متوقف کردن یا کُند ساختن یا بازگرداندن حرکت تحول، نقش بسزایی دارد:
1- تعدد مراکز قدرت:
تشکّل سنّتی حوزه، با فضای باز و آزادی نامحدودی که در آن وجود دارد، کاستیهایی را در این زمان بوجود آورده است که نمیتوان آنها را نادیده انگاشت. نقصی که هم اکنون از این ناحیه متوجه حوزه میباشد و سازمان آن را مختلّ ساخته شکل گرفتن بیت هایی است که هر یک بسان مرکزی تصمیم گیرنده در سازمان حوزه عمل میکنند.چنان که پیشتر در بخش «تاریخ سازمان حوزهیاد شد، بیت علمای سلف عموماً به دانش و علم اختصاص و اصالت مییافت. شیخ مفید «رحمه الله» مسجد «براثا» را محل تدریس و خانه اش را - به مقتضای ضرورت زمان - محل مناظرات اعتقادی و علمی قرار داده بود. سیدمرتضی نیز خانه اش را به صورت دارالعلم و آکادمی علمی درآورده بود.
اما در این اواخر، عنوان «بیت بیشتر با تصور مرکزی برای ادارهی اخذ و ردّ وجوه و شکل گیری رقابت های منفی و بسا دسته بندی های فکری و ... ملازمه شده است.
لذا، به طور ناخودآگاه اصالت های علمی و اساس های ارزشی سالم، کم و بیش در آنها کم رنگ گردیده است. این چرخش، خواستهیا ناخواسته مسایلی را ایجاب میکند که نتیجه اش جز رکود سازمان حوزه چیز دیگری نیست. همچنان که اعمال قدرت و تصمیم گیری های ناهماهنگ، هر یک مشکلاتی را نیز برای این سازمان بوجود میآورد که اشاره میکنیم:
الف - ساختار یاد شده به طور طبیعی به ایجاد چندگونگی و خط مشی های ناهمگون حوزوی در درون حوزه منجر میشود. چرا که هر مرکز و «بیتی برای سامان حوزوی و اقداماتی دست مییازد که با اهداف و منویّات ارزشی اش هماهنگ باشد؛ و چنانچه در پارهای موارد، رقابت و علاقه ها جزئی نهان از کل هدف را تشکیل دهد، پیچیدگی های خاص موجب میشود که سازمان حوزه فرسایش یابد و در دراز مدت به صورت «سازمانی مبتلا درآید، و در نتیجه در حل مسایلی که ناشی از همین ساختار است فرو بماند.»
ب - چون امکانات حوزه به تعداد این مراکز تقسیم میشود، پراکندگی حاکم سطح بازدهی را پایین میآورد، زیرا مقداری از این امکانات در جریان سرویس دهی جداگانه هر مرکز به مصرف می رسد. این روند، افزون بر این که حوزه را از برخی مزایا محروم می کند، در توان بخشی دادن به مراکز قدرت و پاییدن آن ها نقش بزرگی دارد.
ج - نیاز هر بیت به ایجاد معاونت هایی در انجام برخی امور، افرادی را برای این منظور به آن جا فرا میخواند و نیز بعضی برای کمک به شریعت! در آن گرد میآیند و از این طریق چه بسا افرادی ناصالح راهیافته و آن را در معرض اصطکاک هایی قرار میدهند، و این نیز به نوبه خود تنشهایی را در سازمان حوزه بوجود میآورد که بروز برخی نابسامانی ها را در پی دارد.
بنابراین، چون وجود این لوازم با ایجاد تحول و نظام تحول در تضاد و درگیر است، مانعی برای آن به شمار میآید.
2- وجود تحولی قشری:
تأسیس مرکز شورای مدیریت از آغاز اقدامی بود مثبت و گامی مفید که به منظور تحول حوزه برداشته شد، اما ناخودآگاه در پس آن حقیقت تلخی شکل گرفت که براستی مانعی شد برای آنچه منظور بود.تشکیل شورا گام نخست برای متحول ساختن نظام و سازمان حوزه بود و باید از طریق آن گام های بلندی برای ایجاد مدیریتی علمی، سیستمی و فراگیر برداشته میشد. باید مرکزی میبود برای ایجاد و اجرای طرح های تحول و پویشی مدام برای اصلاحاتی عمیق و در خور. ولی - به هر جهت - نه تنها پیشرفتی در تحول مطلوب بوجود نیاورد بلکه خود سرپوش و حایلی برای پنهان ماندن آن شد. روشن تر این که در صحنه سیاست دست زدن به اصلاحاتی سطحی و قشری، مانعی مؤثر و بازدارندهای تجربه شده برای قانع ساختن خواسته های عمیق و شکل نگرفتن تحولات اساسی و ریشهای به شمار میآید. زیرا این کار، شوریدگان را از مطلوب اصلی منحرف و یا منصرف میکند. متأسفانه، تحول راستین حوزه بطور ناخودآگاه به همین سرنوشت ناخواسته دچار گردید. گام نخستین تحول که هدف آغاز راه بود و نشانی برای یافتن مطلوب و گم نشدن راه، خود هدف نمایی کاذب و موجب گم کردن راه شد. شورای مدیریت که خود تحول و خیزشی بود در راه تحقق آرزوهای دید پای حوزویان و سکوی پرش برای ناشده های دیرین حوزه، «نهادی شد همسان با» نهاد موجود حوزه. آیا کوتاه اندیشی نیست اگر چنین فکر کنیم که:
آن همه رنج و دلسوزی اصلاح گران و آرزوی همیشگی آگاهان حوزهیعنی همین، و دیگر هیچ؟! و به راستی آن همه فریاد امام راحل برای اصلاح و نظم حوزهیعنی همین؟!
البته و بی تردید، ساختار و شکل چنین شورایی، توانی بیش از این را نداشته و ندارد و از آن انتظاری جز این نیست. چرا که از مدیریتی چنین دیمی برای ادارهی حوزهای چنین گسترده و نابسامان کاری ساخته نیست. چنان که مقام معظم رهبری در سخنانشان فرمودند:
«این آقایان با آن شأنی که دارند، با آن وضعی که دارند، و آنچه را که از یک شورای مدیریت بر میآید، اینها خیلی کار کردند؛ منتها مشکل کار این است که برای اداره این واحد به این عظمت، شورای مدیریت امکان ندارد بتواند کاری ازش بربیاید. این آقایان خیلی تلاش کردند، مسأله مسأله شورای مدیریت نیست، یک مجموعه مدیریت قوی میخواهد، یک مدیر کارآمد میخواهد، یک مجموعه اداری و پرسنلی میخواهد. یک بودجه منظم میخواهد، ده تا معاونت میخواهد تا بتواند این مجموعه عظیم را درست کند. (18)
3- عنصر تقدس:
از بزرگ ترین بازدارندهی تکامل ضعف و ناچیز شمردن خود در برابر گذشتگان است. به ویژه اگر الگوهای پیشین در هالهای از قداست جای گیرند و با نوعی تقدس به آنها نگریسته شود. در این صورت کنش پیشینیان قدرت حاکمیت مطلق مییابد و اندیشه ها را به تسلیم وا میدارد، در نتیجه، گذشته نگری و جمود رخ مینماید، و سکون و ایستایی جایگزین تحول و تکامل میشود.وجود چنین تفکری در جوّ حوزه ها چه در گذشته و چه اکنون، یکی از موانع تحول و تکامل این سازمان بوده و هست. بدین سبب، در طول ادوار، حوزه ها یکی پس از دیگری بر دیگری بر روی پایه های دیرین خود بنا شد، بدون این که تغییر و تحول تکاملی در سازمان و شکل تشکیلات موروثی آنها به وجود آید.
البته این بدان معنا نیست که سازمان پیشین حوزه را نادیده انگاریم یا با نگاهی بی اعتبار در آنها بنگریم و فاقد هرگونه نظمی بدانیم، زیرا در گذشته نیز نوعی نظم و تشکّل صنفی وجود داشته است. بلکه سخن این است که چرا سازمان حوزه از وقتی که میباید هماهنگ با ضرورت زمان پیش میرفت و متحول میشد، چنین نشد؟ و هنوز هم چنین نمی شود؟!
آیا هیچ فکر کردهایم که مقدس شمردن الگوهای حوزوی پیشین و اجازهی تغییر و تکامل ندادن به آنها به گمان حفظ آن ارزشها! چه نتیجهای در پی خواهد داشت؟ و آیا در این صورت باز هم خواهیم توانست رسالت دینی و حوزوی خویش را در شرایط متحول امروز پاس داریم؟! و همچنان پیشاهنگ فکر دینی در میان این نسل و نسل های آینده باشیم؟!
براستی اگر امکانات و استعدادهای سرشار حوزوی را با کاروان تحول و تکامل همگام نسازیم و آنها را برای بازسازی حوزه و اندیشهی دینی بسیج نکنیم چه امنیّتی است که در برابر حرکت تحولی و تکاملی همه چیز و همه جا جز حوزه، به سرنوشتی ناخواسته و ناگزیر دچار نشویم؟
اندیشه ور بیدار حوزه، استاد شهید مطهری (رضوان الله علیه) ده ها سال قبل این هشدار را از نای جان بر زبان آورد که:
ثابت نگه داشتن سازمان روحانیت در وضع فعلی نیز به انقراض آن منتهی خواهد شد. این مطلب را حدود ده سال است که بارها و بارها تکرار کرده ام و گفته ام که روحانیت یک درخت آفت زده است و باید با آفت هایش مبارزه کرد، اما کسی که میگوید دست به ترکیب این درخت نزنید، معنای سخنش این است است که با آفتهای آن هم مبارزه نکنید و این باعث میشود که آفت ها، درخت را از بین ببرند. (19)
4- ابهام در تحول:
یکی از عوامل برخی حوزویان در گذشته نیز در برابر تحولات جدید روی خوش نشان نمیدادند و حتی امکانات سودمند و مفید آن را پذیرا نبودند، این بود که با آنها به خوبی آشنا نبودند و به درستی نمیدانستند که پدیده های جدید چه آیندهای را برای مردم و ارزش های اجتماعی آنان پیش خواهد آورد و چه پیامدی برای فرهنگ دینی خواهد داشت، لذا در پذیرش آنها بیم و هراس داشتند و نگران ارزش ها بودند.اینک، تحول در حوزه و حاکم کردن نظمی نوین برای برخی همین تصور غلط را پیش آورده است، و چیزی که این نگرانی و اضطراب را در برخورد با حرکت های تحولی میزداید روشن کردن ماهیت و آیندهی آنهاست.
تحول در نظام حوزه، هر چند مقولهای است که در طی چندین سال پس از انقلاب همواره از آن سخن رفته است - و براستی فقط سخن -، ولی دربارهی چگونه بودن و چگونه شدن آن نه سخنی به میان آمده و نه قلمی به جدّ به حرکت درآمده است. بدین رو، هنوز ماهیت و پدیده تحول در حوزه برای بعضی ناشناخته و ناآشناست. گرچه در جمع، اما به ظاهر، در این باره اظهار لحیه نیز می کنند. برخی از اینان هنوز در این پندارند که پاس که نظام کنونی حوزه که دست رنج سلف صالح است لازم میباشد ایجاد تحول را نابودی یا انحراف از این دست رنج گران مایه تفسیر میکنند! و چون این بیم را در دل دارند، به پنهان نیز خشم میآفرینند و مانع می گذارند. اینان، چون چشم خود را از تحولات و واقعیت های زندگی انسان های امروز و فرهنگ نوین آن فرو بسته اند، و سر در گریبان اندیشهی کهنهی خویش فرو غلطیده اند، از درک چگونگی این تحول عاجزند. همچنان که هنوز به ضرورت آن با بداهت و روشنی اش پی نبرده اند. امام راحل «رحمه الله» درباره ی این عده این گونه میفرماید:
«گرچه ممکن است بعضی کج فهم ها با این امر حیاتی [اصلاح حوزه] مخالف باشند و با تز« نظم در بی نظمی» با توهمان شیطانی دست به گریبان باشند، لیکن اینان در اقلیت هستند.» (20)
و بدین گونه موضوع گری دست اندرکاران تحول را در برابر این اشخاص به خوبی روشن میکند. اگر بخواهد در جریان تحول به جلب نظر اینان دل خوش شود و به همراهی ظاهر مآبانهی آنان خرسندی حاصل گردد، همچنان پیشرفتی در راه تحقق تحول به دست نخواهد آمد.
5
- فقدان طرحی مقبول
عامل دیگری که در عدم پیشرفت تحول حوزه، چه در گذشته و چه اکنون نقش بسیاری داشته وارد و مانعی جدّی به شمار میآید، نبودن طرحی است روشن و خالی از اجمال و ابهام. خلاء چنین طرحی موجب شده که تحول حوزه همواره در حیطه آرزوها باقی بماند و عملاً اقدامی اساسی صورت نگیرد. چه، وقتی از قبل طرحی مقبول و الگویی شایسته ارائه نگردد، نمیتوان به تحولی فراگیر باور داشت، به گونهای که همگان را به تسلیم وا دارد و بیمی از شکست و ناکامی آن نباشد.استاد شهید مطهری «رحمة الله» از عواملی که موجب گردیده نهضت ها و اصلاحات مصلحان پای نگیرد و عقیم یا ابتر بماند؛ «ابهام طرح های آینده میداند و در توضیح آن تبدیل ساختمانی فرسوده و ناقض به ساختمانی جدید و کامل را مثال میآورد و می نگارد:
«اگر طرحی و نقشهای مشخص جلو ما بگذارند، یا ماکتی تهیه کنند و جلو ما بگذارند که ساختمان آینده این است، با این مزایا و محاسن و ما در مجموع نقصی نتوانیم پیدا کنیم، قطعاً تسلیم می شویم و قبول میکنیم. ولی اگر طرحی ارائه نشود، و از طرف متخصصان مورد اعتماد به طور اجمال گفته شود که بعد از خراب کردن، ساختمانی بسیار عالی به جای آن خواهیم ساخت، بدیهی است که شوق ما تحرک میشود اما نوعی دلهره هم در ته دل خواهیم داشت. » (21)
قبل از هر چیز باید به تبیین طرحی روشن و مقبول پرداخت، و با تشکیل هسته های پژوهشی و طرح ریزی، و برگزاری سمینارها و نشستهای نتیجه بخش و راهگشا به این منظور دست یافت.
6- عدم تفاهم:
محور اندیشی هر یک از نهادهای موجود در حوزه و عدم تفاهم آنها برای اجرای برنامهی تحول مانع دیگر است که باید به هر روی آن را برطرف ساخت. زیرا یا جلو تحول را به کلی سدّ میکند و یا آن را به حالت تعویق در میآورد. اختلاف سلیقه ها را براستی باید کنار گذاشت و همه توان را معطوف این امر حیاتی و مهم کرد. باید به این اندیشید که اکنون سرنوشت حوزه به سرنوشت اسلام و فرهنگ دین پیوند خورده است. اگر اصالت های حوزه براساس واقعیت های بنیادی زمان پایه گذاری و متحول شود، حوزه ها نیاز عینی انسان و جامعه امروز را خواهد یافت و با امکاناتی که تحول جدید در اختیار آنان میگذارد در رفع آن ها موفق خواهند بود، و بدین گونه «دین در جامعه پاس داشته خواهد شد. »اما اگر به هر علت گام بلند برداشته نشود و بازسازی علمی، فرهنگی، عقیدتی و روش بد نتیجه نرسد و ناهمگنی علمی و فرهنگی حوزه با نیازهای متحول زمان هم چنان باقی بماند، شاهد عینیّت و تجربه تلخ حوزه ها خواهیم بود و در نهایت، چه آسان و چه دشوار، سرنوشت حوزه نافرجام خواهد ماند.
این که کدام پیش آید، بسته به جدیّت، همت و هوشیاری حوزویان، در امر حیاتی تحول دارد. امّا اینک، هیچ عذری پذیرفته نیست و رنگ بیش از این نابخشودنی و نابجا. باید از موانع عبور کرد و بر ستیغ بلند تحول، «حوزه» و «دین» را پاس بداریم.
پینوشتها:
1. رجال کشی، ص 275، چاپ دانشگاه مشهد.
2. اللمعة مشقیة، 31/1.
3. الحضارة الاسلامیة 101/1، طبع سوم.
4. مجالس المؤمنین 501/1.
5. الدرجات الرفیعة، ص 46.
6. همان.
7. علی روانی، مفاخر اسلام، 299/3.
8. همان، 385/3.
9. موسوعة العتبات المقدسه، 52/7.
10. همان، 74/7.
11. همان، 78/7.
12. همان، 182/7.
13. همان، 185/7.
14. همان، 182/7
15. همان، 186/7.
16. مجله حوزه، شماره 12، ص 40.
17. همان، شماره 2، ص 18.
18. از سخنان مقام معظم رهبری، اول اسفند 1370.
19. استاد مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 184.
20. صحیفه نور، 48/16.
21. استاد مطهری، نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، ص 96.
جمعی از نویسندگان؛ (1371)، کاستی ها و بایستهها، قم: روابط عمومی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول