ادب سیاسی در ایران كهن

جای پای سنتهای ناسالم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و نیز بی حقوقی و ستمكشی و گاهی هم- در قیاس با اوضاع و احوال حاكم بر اعصار گذشته- رویه های مثبت سیاسی و عملكردهای نیك و غرورآفرین را می توان در آیینه ادبیات
شنبه، 23 خرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ادب سیاسی در ایران كهن
 ادب سیاسی در ایران كهن

 

نویسنده: علی اكبر امینی




 

جای پای سنتهای ناسالم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و نیز بی حقوقی و ستمكشی و گاهی هم- در قیاس با اوضاع و احوال حاكم بر اعصار گذشته- رویه های مثبت سیاسی و عملكردهای نیك و غرورآفرین را می توان در آیینه ادبیات مشاهده كرد. به عنوان بازتاب سیاستهای سالم و ناسالم را می توان در شعر حافظ به روشنی دید. حافظ عمری پرفتنه و فن را سپری كرد. كلامش هم از آن متأثر گردید: «در زمان حیات او شهر محبوب و مسكونی او... پنج یا شش بار محصور و فتح شد. حتی بیش از این حد شیراز دست به دست گردید. یك فاتح آن را پر از خون می كرد و دیگری بدو آزادی می بخشید. آنگاه به وسیله حاكم متعصب دیگری تحت انقیاد درمی آمد.» (1)
از این روی است كه در شعر حافظ نوسانات سیاسی چشمگیر است. گاهی مدافع وضع موجود می شود و گاهی معترض و این همه ناشی از تحولات روزگار است كه بر یك روال و منوال نیست. در زندگی او چهار دوره وجود دارد: 1- دوران ده ساله سلطنت شیخ ابواسحاق كه برای او دوران خوشی بود... 2-دوره شش ساله حكومت مبارزالدین، دورانی سخت... 3- دوران بیست و شش ساله شاه شجاع كه یكدست نیست.
4-دوران شش ساله بعد از شاه شجاع كه دوران تزلزل و آشوب است. (2)
البته لازم به یادآوری است كه در مورد این ادوار و چهره های سیاسی آن یك وفاق علمی وجود ندارد. (3)
در هر حال حافظ در شعر خود از حوادث سیاسی عصر خویش گاهی به صراحت و گاهی با استفاده از استعاره و كنایه و مجاز یاد می كند. مثلاً در مورد روزگار خوش و نیك بختی مردم در عصر سلطنت شیخ ابواسحاق می گوید:

راستی خاتم فیروزه بواسحاقی *** خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

و در جای دیگر:

به عهد سلطنت شاه شیخ ابواسحاق *** به پنج شخص عجب ملك فارس بود آباد
نخست پادشهی همچو او ولایت بخش *** كه بود داخل اقطاب و مجمع اوتاد (4)

جای پای ستمگرانی چون تیمور و آل مظفّر و امیرپیر حسین چوپانی را در اشعاری می توان یافت كه آنها را به جوهر صنایع و آرایه های ادبی آراسته است از جمله غزل زیر:

زان یار دلنوازم شكری است با شكایت *** گر نكته دان عشقی خوش بشنو، تو این حكایت
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد كس *** گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود *** از گوشه ای برون آی ای كوكب هدایت
از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نیفزود *** زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت

و یا در غزلی دیگر:

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد *** زدم این فال و گذشت اختر و كار آخر شد
باورم نیست ز بد عهدی ایام هنوز *** قصه غصه كه در دولت یار آخر شد (5)

البته در بررسی گفتمان ادبیات سیاست كهن باید اندازه نگه داریم و از خطر افتادن به دام جزم اندیشی و طرفداری های تعصب آلود و یا كینه توزی و دشمن كامی پیوسته در هراس باشیم. كسانی هستند كه در آیین ادبیات سنتی جز افتخار و سرافرازی نمی بینند. در مقابل عده ای آن را تأكید كننده همیشگی استبداد و خودكامگی و سلطه و ابزار تثبیت رابطه دیرین شبان رمگی می دانند. (6) و هر دو در داوری خویش از حقیقت دور می افتند.
با وجود آنكه نمی توان منكر كاربرد«ایدئولوژیك» زبان شد و نمی توان از كنار نقش اغواگرانه زبان به سادگی گذشت، اما شكی نیست كه ادبیات كهن ایران در بسیاری موارد همچو:

نی، حدیث راه پر خون می كند *** قصه های عشق مجنون می كند
(مولوی)
ادبیات ما لحظاتی را در خود ثبت كرده كه در سایه آن امروز می تواند سر خود را بالا بگیرد و استوار و خرامان بر زمین گام بگذارد و بر خویشتن ببالد. این ادبیات در بسیاری از موارد قصه غصه ها را گفته، برشدنها و فروافتادن ها را در یاد خود به یادگار نهاده است. شكنجه ها و زجرها و دستان ها و دسیسه ها را در حبسیّه های مسعود سعد می توان دید و از آن طریق به رعایت«حقوق بشر»‌پی برد! می توان با تأمل در شعر و نثر و «حسب حال» كسانی مثل فردوسی و ناصرخسرو معیاری یافت، برای وجود حكومتی خشك اندیش و متعصب و خردستیز! حتی از روی نظم و نثر سعدی كه به ظاهر شاعری غیرسیاسی است، می توان جامعه آن روز را شناخت، می توان دست به كالبدشكافی قدرت زد و حتی می توان ددمنشی مغولان را احساس كرد:

چو باز آمدم كشور آسوده دیدم *** پلنگان رها كرده خوی پلنگی

ادبیات ما در بسیاری از صحنه ها به همان شكل متعالی نزدیك می شود كه به قول مایاكوفسكی، پاسخی است به «سفارش اجتماعی» (7) و بیان «روزهایی كه با سوزها» همراه است و برای آنان كه این سوزش و سفارش و درد تا مغز استخوانشان رسوخ كرده، شعر و ادب، نه یك بیان كه یك «انفجار» است. پس: «چون شعر بیان درد است بی گمان پرخاش به درد را نیز دربردارد و چون دردی كه شاعر بدان می پردازد، اجتماعی است، بی شك پرخاش او پرخاشی اجتماعی است نه خصوصی. شاهنامه فردوسی بزرگ ترین پرخاش مكتوب عصر خود است بر ضد غلبه ترك و عرب. شعر ناصرخسرو بزرگ ترین پرخاش است بر ضد دینداران ریایی. شعر حافظ پرخاشی است عظیم بر ضد شیخ و شحنه و ارباب ریا. شعرهای ماندنی صدر مشروطیت پرخاشی بزرگ است بر ضد استبداد» (8).
طبیعی است، ادبیاتی مورد تحلیل قرار می گیرد كه دارای چنین درون مایه هایی باشد و تنها به این ادبیات می توان افتخار كرد و به آن بالید.

پی‌نوشت‌ها:

1. محمد معین، حافظ شیرین سخن، به كوشش مهدخت معین، تهران، انتشارات معین، 1370، ص60.
2. محمدعلی اسلامی ندوشن، ماجرای پایان ناپذیر حافظ، تهران، انتشارات یزدان، چاپ دوم، 1373، ص293.
3. محمد محیط طباطبایی، آنچه درباره حافظ باید دانست، تهران، انتشارات بعثت، چاپ اول، 1367، ص 28-13.
4. محمدجعفر جعفری لنگرودی، راز بقای ایران در سخن حافظ، تهران، انتشارات گنج دانش، چاپ اول، 1368، ص 25.
5. حافظ دیوان حافظ، به تصحیح حسین الهی قمشه ای، تهران، چاپ دوم، 1368، به ترتیب ص 126 و 194.
6. محمد مختاری، انسان در شعر معاصر، تهران، توس، چاپ اول، 1372، ص 92.
7. مصطفی رحیمی، كتاب زمان، ویژه هنر شاعری، تهران، كتاب زمان، چاپ دوم، 1367، ص17.
8. همان كتاب، ص33.

منبع مقاله :
امینی، علی اكبر، (1390)، گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب، تهران: نشر اطلاعات، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.