ديدن محاسن در كنار معايب
منبع:روزنامه قدس
گروه دوم، كساني هستند كه بي جهت در برابر نگرشها يا عملكرد فرد يا گروه و نهادي حساسيت نشان مي دهند و هرگونه طرح بخصوص نقاط ضعف را تخطئه و توطئه مي پندارند. در صورت طرح آداب نقد و نهادينه كردن آن، بهانه از دست اين گروه نيز گرفته مي شود و مصلحان و انديشمندان فرصت طرح انتقادي ديدگاهها درباره انديشه ها و عملكردها را مي يابند.
مجموعه قواعد و آداب نقد را به دو دسته مي توان تقسيم كرد: قواعد و آداب درون منطقي و قواعد و آداب برون منطقي.
1. قواعد و آداب درون منطقي نقد
مراد از چنين قواعدي، حدود و آدابي است كه به اصل، مركز، متن و خود نقد مربوط است، نه به حيطه ها و حواشي و مسايل پيراموني نقد (قواعد و آداب برون منطقي).مهمترين قواعد درون منطقي نقد عبارتست از:
اول) فقط نقادي نظري انديشه و عمل
در روابط ما آدميان، حيطه نقد و انتقاد تنها به نقد زباني، كلامي و قلمي انديشه و عمل خود و يا ديگران محدود است و كنش، كار و عمل عليه ديگران به طور ذاتي در حيطه نقادي و نقدپذيري، و همزمان با نقد قرار نمي گيرند؛ و چون نقد با غايت صلاح، اصلاح و رشد صورت مي گيرد و ديدن محاسن در كنار معايب در نقد، از لوازم قطعي آن است، ضمن اينكه نقد از عمل و اقدام متمايز است، هر نوع اظهار نظري را نيز دربر نمي گيرد و هرگونه موضعگيري نقد شمرده نمي شود. بر اين اساس، نقد با توطئه كه اولاً با اقدام قرين است، ثانياً برجسته كردن كاستيها و معايب است فرق دارد؛ چنان كه بسياري از مواضع جريانهاي سياسي هم در واقع خرده گيري و انتقام گيري است و با غايت آسيب زدن به يكديگر انجام مي شود و در چارچوب نقد قرار نمي گيرند.اگر در حيطه ياد شده و با رعايت شرايط آن، به نقد توجه شود، مي توان درباره دامنه نقد در حيطه تفكر بشري و انديشه هر كس و هر نخبه (سياسي، فكري و ...) داوري كرد و معايب فكرش را در كنار محاسن او برشمرد. در نقد سياسي هم تنها قيد و حد نقد بر عملكرد ديگران، پذيرش قانون اساسي يك كشور است و يك فرد تا وقتي پذيرفته است كه طبق قانون عمل كند، و در همه حيطه هاي نظام نيز حق نقد دارد.
در ساير حوزه هاي ارتباطي نيز حق نقد بر يكديگر، براي همگان محفوظ است و چنانكه اشاره شد حيطه نقد به اقدام عملي عليه ديگران نمي رسد و در نقد نظري محض خلاصه مي شود.
دوم) برشمردن سره و ناسره
از غايات نقد آن است كه خوب از بد، حسن از عيب، و نقص از كمال در يك انديشه يا فعل متمايز شود. براي رسيدن به چنين هدفي، ابتدا بايد محاسن يك فكر يا كنش از معايب آن تفكيك و در نقد نيز به هر دو بعد آن اشاره شود. به عبارت ديگر، شايد اين الگو در نقد قابل پيشنهاد باشد كه ناقد ابتدا محاسن روشي و محتوايي متن يا فرد يا ... را برشمارد و سپس نواقص روشي و محتوايي موضوع مورد نقد را مطرح كند.سوم) شفافيت نقد
اگر غايت نقد تشخيص صواب از ناصواب و تأثيرگذاري بر علم و عالم و عامل باشد، واضح است كه مخاطب نقد بايد مقصود ناقد را دقيقاً دريابد. اگر ناقد در بيان مقصودش به جهت طرح ابهام آلود و رمزآميز توفيق نداشته باشد، هرگز به غايت و مطلوب نقد نمي رسد. گفته شده نقد تلويحي نافذتر از نقد تصريحي است. اين، به معناي مبهم و ناقص طرح كردن نقد نيست بلكه به معناي آن است كه ناقد با بهره گيري از هنر، فصاحت و بلاغت و هشياري و زيركي، مقصود خود از انتقاد را حتي بليغ تر از نقد تصريحي و مستقيم بيان كند، كه گفته اند: «الكنايه ابلغ من التصريح».چهارم) آداب پيشيني متن در نقد
در بررسي انتقادي متون، قبل از ورود به نقد آراي مؤلف (نويسنده)، بررسي و تحقيق در اين موارد، از آداب نقد به شمار مي آيد: 1- استناد اصل نوشته به آن مؤلف يقيني باشد؛ 2- تمامي آنچه در آن كتاب آمده است، بدون تحريف و تفسير، نوشته همان مؤلف باشد؛ 3- مقصود مؤلف، صرف جمع آوري مطالب و گردآوري اقوال، بدون تضمين صدق و كذب يا تعهد حق و باطل آن نباشد، بلكه منظور وي، بيان واقع و فتوا و نقل صدق باشد؛ 4- مؤلف در بيان واقع آزاد و از گزند تقيه و آسيب و ترس، مصون باشد؛ 5- آنچه در آن نوشتار آمده، آخرين اثر و رأي نهايي مؤلف و فتواي پاياني او باشد. (جوادي آملي، 1375: 151)بدون طي مراحل پنج گانه فوق و بدون مسلم ديدن آخرين آراي جدي و اصلي نويسنده، چگونه مي توان به خود حق داد از نويسنده اي نقد كرد؟
بنابراين، آداب پيشيني متن نيز از قواعد جدي انتقاد متون است.
مرحوم زرين كوب، تحقيق در صحت و سقم اسناد و مدارك و اصالت يا عدم اصالت اثر را در عنوان نقد تاريخي بررسي و از آن به نقد داخلي (در مقابل نقد خارجي، كه مطالعه در سوانح تاريخي و تحقيق در اشارات و احوال اعلام و حوادث مذكور در متن است) ياد كرده است. (زرين كوب، 1378: 101)
پنجم) شرط علم در نقد نظري
قبلاً اشاره شد كه در دو حيطه نظري و عملي مي توان به نقد توجه كرد. از آداب نقد نظري كه به انتقاد از انديشه و آراي ديگران مربوط است، ورود كارشناسان هر رشته و آشنايان با پيشينه و ادبيات بحث در موضوع براي نقد و انتقاد است. چگونه فردي كه با علوم طبيعي، رياضي، انساني، ... آشنا نيست، به خود حق مي دهد وارد نقد و انتقاد روشمند بر هر كدام از اين حيطه ها شود؟البته رعايت اين قاعده به اين معنا نيست كه ناقد لزوماً بايد آشناتر از منتقد (انتقاد شونده) باشد، يا اينكه منتقد الزاماً بايد در موضوع مورد نقد، صاحب نظريه نيز باشد؛ زيرا كرسي نقد از كرسي نظريه پردازي متمايز است؛ ممكن است كسي نقاد خوبي باشد، اما نظريه پرداز توانايي نباشد يا برعكس، نظريه پرداز باشد، اما فاقد ذهن كاوشگر و نقاد باشد. گرچه فرض داشتن هر دو توانايي (نقد و نظريه پردازي براي ديگران) محال نيست، در عمل چنين متفكراني نادرند.
در قاعده و ادب نقد، بر همين حد مي توان پاي فشرد كه يك ناقد بايد با حيطه اي كه نقد مي كند، آشنا باشد و با پيشينه، ادبيات، اصطلاحات و اصول و مبادي آن مباحث مأنوس باشد، تا نقدي روشمند از موضوع ارايه دهد و بتوان به انتقاد او بر موضوع وقعي نهاد.
البته، يادآوري اين ادب نقد، به معناي بستن راه نقد بر ديگران نيست، بلكه تأكيد بر آن است؛ كه بايد ضمن دامن زدن به فرهنگ نقادي، آداب درست نقد كردن را نيز چشيد، ضمن اينكه ممكن است فرد غيركارشناسي نيز نكته اي قابل توجه پيرامون موضوع مطرح كند، كه در اين صورت فرد مورد انتقاد بايد آن را به ديده منت بپذيرد.
ششم) رعايت طبقه بندي در نقد
از اهم مباحثي كه منتقد بايد براي حصول به نقدي معتبر و روشمند تعقيب كند، طبقه بندي موضوع نقد از جهات فراوان است. براي مثال:اولاً متن يا مسأله اي كه قرار است نقد و بررسي شود، به كدام حيطه علمي مربوط است؟ آيا مي توان مسايل مربوط به حيطه علم روان شناسي را با روشها و اصطلاحات و مباني علم جغرافيا بررسي كرد؟
پس در طبقه بندي موضوع بايد ابتدا رابطه آن بحث با علم و دانش مربوط معلوم شود، تا آن متن براساس روش، مباني و ادبيات آن علم خاص، بررسي شود.
در مرحله بعد مي توان متن و يا كلام مورد بررسي را در دو سطح معني و لفظ نقد كرد. در نقد معني و مضمون مي توان به عوامل اجتماعي مؤثر بر متن (نقد اجتماعي) و نيز عوامل روان شناختي مربوط به مؤلف و گوينده و عامل حالات باطني و ويژگيهاي دروني (نقد روان شناختي) توجه كرد و مثلاً درباره اخلاقي بودن يا نبودن اثر يا فعل، داوري نمود(نقد اخلاقي).
در نقد لفظي نيز مي توان يك اثر و كلام را از جهت فصاحت، بلاغت، جمله بندي، پاراگراف بندي، نكات ويرايشي،... نقد و بررسي كرد و از محاسن و معايب آن سخن گفت.
طبقه بندي ديگر، جدا كردن مباحث متدولوژيك (روشي) از مباحث مضموني و محتوايي است. در مباحث متدولوژيك، به شيوه و ساختار نگارش در مقدمه (سؤال، فرضيه، سازماندهي و ...)، شيوه ارجاعات و پاورقيها، سنديت منابع و ... اشاره مي شود؛ ولي در مباحث محتوايي، به مفهوم، استحكام يا ضعف دلايل، شيوه نتيجه گيري، نوآوري و خلاقيت در بحث و ... نفياً يا اثباتاً بحث مي شود.
از نكات ديگر مورد استفاده در طبقه بندي، جداكردن محاسن و سره از معايب و ناسره است و با توجه به غايات نقد، مناسب تر است ابتدا به محاسن و سپس به معايب اثر پرداخت.
2. قواعد و آداب برون منطقي
مراد از اين ضوابط، آن گونه آدابي اند كه گرچه جزو اصول اساسي و مركزي نقد نيستند و در مباحث نقد، در حاشيه و پيرامونند، گاه بي توجهي به آنها اصل و غايت موضوع را نيز زير سؤال مي برد و كار نقد را بي حاصل مي كند. از جمله نكات برون منطقي نقد عبارتند از:
اول) رعايت زمان و مكان نقد
يكي از عوامل بيروني نقد، رعايت زمان و مكان در طرح اصل نقد و شيوه نقد است.در سطح فردي نيز رعايت زمان نقد، از آداب و قواعد برون منطقي نقد است. واضح است، در حين مناقشه و دلخوري بين دو فرد، نقد از مخاطب معنايي دارد و واكنشي ايجاد مي كند كه در فضاي دوستانه هرگز چنان معنا و بازتابي ندارد. از اين رو، مناسب تر است نقد در فضاي سالم و عادي و دوستانه مطرح شود، تا هم ناقد شرط انصاف را رعايت كند و هم نقد پذير سعه صدر لازم را از خود بروز دهد.
منتقد بايد مكان نقد را نيز در نظر بگيرد. براي نمونه، آيا در مورد دو كشور كه يكي هنوز مجلسي عادي و صوري را نيز برنمي تابد و ديگري سابقه چند قرن انتخابات و دموكراسي دارد، يك شيوه نقد را بايد به كار برد؟ واضح است كه از آداب نقد آن است كه بايد امكان و موقعيت و مخاطبي را كه قرار است نقد شود در نظر گرفت و اصل نقد و شيوه آن را به تناسب ظرفيتها، تنظيم و مطرح كرد. در اين مورد، براي اينكه ناقد بتواند سطح انتقادپذيري جامعه را محك بزند، بهتر است از آسان ترين روش ها و سطحي ترين موضوعات، نقد را طرح كند و اگر جامعه كشش داشت و ظرفيت و قابليتها موجود بود، بتدريج به شيوه هاي جدي تر و موضوعات، عميق تر بپردازد.
دوم) اصل بودن نقد از پايين به بالا و در حاشيه بودن عكس آن
گرچه از جهت سطح مخاطبان نمي توان اصل را بر نفي نقد و انتقاد گرفت، به نظر مي رسد فضاي نقد را بايد براي سطوح پايين تر و ضعيف تر فراهم كرد تا افراد و مقامات عالي تر. دستاورد چنين نقدي براي آحاد جامعه، ايجاد جسارت، روحيه و اعتماد به نفس است. براي افراد داراي مسؤوليت و قدرت نيز سازنده است؛ زيرا روحيه تواضع و مشاركت پذيري را در آنها تقويت مي كند. ولي عكس چنين روندي (نقد از بالا به پايين) را نمي توان اصل قرار داد. گرچه در مواقع ضروري و با رعايت آداب خصوصي بودن، محترمانه بودن، ... نمي توان نفي كرد، نقد آشكار و در جمع مقامات عالي تر از نيروهاي زير دست آسيب زننده است. از اين رو، به مديران توصيه شده است:به جاي محكوم كردن ديگران، بكوشيم تا آنها را بشناسيم و با دلايل آنچه ايشان انجام مي دهند، آشنا شويم. اين عمل سودمندتر و مفيدتر از خرده گرفتن و انتقاد كردن است. زيرا هيچ چيز براي كشتن استعداد، هولناك تر از انتقاد مدير از زيردستان نيست. (گاهنامه آموزشي مديران سازمان، 1382:6)
پيشتر در اشاره به دستورالعمل حضرت امير به مالك اشتر عنوان شد كه زمامدار بايد كاستيهاي مردم را بپوشاند. (نهج البلاغه، نامه 53)
سوم) به كار بردن كلمات مثبت، محترمانه و مناسب
از آنجا كه غايت نقد، تخريب و به بن بست كشاندن افراد نيست، از آداب نقد آن است كه محتواي نقد در ظرف مناسب ريخته شود تا بهتر ثمر دهد و بيشتر مؤثر افتد. از اين رو، خوب است نقد با كلمات مثبت و در ساختاري مناسب مطرح شود. براي مثال، مي توان از پرسش انتقادي در بيان مقصود حداكثر بهره را برد و مخاطب را متوجه نواقص و معايبش كرد. نهايت اينكه نبايد عزت نفس مخاطب را زير سؤال برد، بلكه نقد را بايد دوستانه و مشفقانه و با هدف بهبود و در فرد و يا افراد مطرح كرد. از اين رو، براي چنين غاياتي نمي توان از كلمات با بار منفي و نيشدار بهره گرفت.چهارم) احترام به مواضع مخاطب
براي رعايت اين قاعده، بهتر است ابتدا نقاط قوت منتقد را برشمرد و يا حين نقد، پاسخ شنونده را با دقت گوش كرد و كوشيد كه بويژه در شيوه عملش، شرايط او را درك كرد. اينجاست كه ناقد بايد آرامش و خونسردي خود را در نقد كاملاً حفظ كند تا به حريم شخصي كسي، حتي غيرعامدانه تعدي نكند و عزت نفس شخص يا اشخاص را زير سؤال نبرد.پنجم) نقد نهادينه و مستمر
از آداب بيروني نقد كه سبب نفوذ و تأثير جدي نقد مي شود، نقد نهادينه و مستمر است. نقد فردي و دفعي كم تأثير است. خوب است افراد عادت كنند ابتدا به تأسيس تشكلهاي مدني (تشكلهاي صنفي، فرهنگي، اجتماعي...) و سياسي (احزاب) اقدام كنند و آنگاه برخي از وظايف خود را در معرض نقد و بررسي دقيق، عميق و مستمر افراد يا نهادهاي مسؤول قرار دهند. در اين صورت است كه هم نقد گستره و عمق مناسب مي يابد يا به سوي آن سير مي كند و هم مخاطب آن انتقاد را جدي تر مي گيرد و از آن متأثر مي شود.ششم) بي طرفي آگاهانه
از آنجا كه به دلايل فراوان انسان نمي تواند در اظهار نظر خود خالي از ارزش و داوري باشد (به جهت زماني و مكاني بودن ما آدميان و تأثير جامعه، طبيعت، تاريخ، جنسيت، ژن و ... بر انسان)، ناقد خواه ناخواه متأثر از پيش فرضهاي متعدد قهري و قطعي است. آنچه را در مرحله نقد و داوري مي توان از منتقد به عنوان يك ادب و قاعده براي نقد توقع داشت، آن است كه اگر خواه ناخواه متأثر از ارزشها و باورهايش به نقد مي نشيند و اگر مجموعه آرمانها و باورهايش به دو دسته قابل تقليل باشند (ارزشهاي ارادي و آگاهانه و ارزشهاي ناخواسته و غيرارادي)، حداقل در مقام نقد و داوري و قضاوت، به صورت آگاهانه و هشيارانه، ارزشها و پيش فرضها و مواضع مطلوبش را در مورد متن، عالم و يا عامل، اعمال نكند، تا نقد او تا حدودي رعايت انصاف، جامعيت و علميت كرده باشد.جمع بندي و نتيجه گيري
1- اصل نقد، آداب خاص خود (نفي عمل، برشمردن سره از ناسره، ...) و حواشي نقد نيز آداب خاص خود را دارد (رعايت زمان، مكان، به كاربردن كلمات مثبت و محترمانه،...) نكات پيراموني نقد به قدري اهميت دارد كه رعايت نكردن آنها كارآيي نقد را از بين مي برد و در مواقع و شرايطي راه نقد و انتقاد را مي بندد.2- بعضي معتقدند ناقد بايد در حد انتقاد شونده باشد و برخي گفته اند:
قرآن كريم به ما درس زندگي مي دهد. در داستان موسي (دانشجو) و خضر (استاد) كه در قرآن آمده، به ما مي آموزد كه يك دانشجو نبايد بدون تأمل در كار استاد انتقاد كند و بايد بداند كه در برخي از دانش ها بايد تعبداً پيرو استاد باشد... پس بايد در ايراد بر آنها نهايت دقت شود، تا مبادا به استاد بي حرمتي شود و يا اينكه در نزد ديگر شاگردان مرتبت والايش پايين آيد. (ميرزايي، 1373: 1260)
از نگاه نگارنده چنانكه پيشتر توضيح داده شد در نقد همتايي و هم سطحي از آداب نيست؛ همچنين، نقد پايين به بالا نه تنها منفي نيست، بلكه قاعده است و از اين رو اصل بر اين است كه دانش آموز از معلم و دانشجو از استاد انتقاد كند. البته، رعايت آداب نقد همان طور كه براي ديگران لازم است، براي دانشجو نيز لازم است.
اما ديدگاه فوق كه در آن به پيروي تعبدي در برخي دانشها دعوت شده است، اگر مراد از آن علم حصولي باشد، قطعاً مردود است. از داستان موسي و خضر هم اتفاقاً مي توان اين پيام را آموخت كه ما حق انتقاد داريم؛ زيرا از بين دو پيامبر موسي و خضر آن كه صاحب كتاب و شريعت است و مردم بايد به راه و رسم او ايمان بياورند و عمل كنند، موسي است نه خضر، گرچه خضرها نيز در همه اعصار هستند و آداب خاص خود را دارند، نسخه خضري، نسخه همگاني نيست و مخصوص خواص است و نسخه موسايي عموميت دارد؛ چنان كه در نقد عملي نيز عامل بودن ناقد، جزو اركان نقد به شمار نمي آيد و به بهانه غيرعامل بودن، نمي توان راه نقد را بر اين و آن بست؛ گرچه واضح است كه عامل بودن، تأثير كلام انتقاد كننده بر مخاطب را بيشتر مي كند و در صورتي كه انتقاد شونده، انتقاد كننده را نشناسد، اعتماد به نفس بالاتري خواهد داشت.
3- اشاره شد كه از آداب نقد اين نيست كه فرد انتقاد شونده لزوماً در قيد حيات باشد و در نتيجه دامنه و حيطه نقد، هم مردگان و هم زندگان را شامل مي شود.
4- از آداب نقد براي انتقاد شونده آن نيست كه لزوماً نقدهاي وارده را بپذيرد؛ بلكه آن است كه سعه صدر، تحمل و صبر پيشه كند و انتقاد را بشنود. اما حق دارد كه پس از شنيدن نقد از خود دفاع كند و اگر عيبهاي مطرح شده را وارد نمي داند، از نظر يا عملش دفاع كند. همچنين حق دارد پس از قطع ارتباط با منتقد، انتقاد وارده را بررسي كند، صحيح آن را بپذيرد و سقيم آن را نفي كند (نقد را نقد كند).
5- از آداب نقد آن نيست كه نقد لزوماً تأثير مثبت و آني داشته باشد، بلكه اگر بتوان سه گونه تأثير، مثبت، خنثي و منفي براي نقد فرض كرد، تنها در صورت سوم است كه براي رعايت آداب برون منطقي نقد، بايد از انتقاد خودداري نمود وگرنه در صورت تأثير مثبت، حتماً بايد نقد كرد. در صورتي هم كه تأثير مثبت و منفي ندارد و اثرگذاري نقد خنثي است، خوب است نقد كند؛ به اين دليل كه اولاً ممكن است در آينده مؤثر افتد، ثانياً خود اين اقدام به توليد و تقويت فضاي عمومي نقد و فرهنگ نقد و انتقاد كمك مي كند و جامعه را به سوي جسارت، صراحت و شفافيت مي برد و اگر كاركرد فردي شايسته نداشته باشد، كاركرد اجتماعي مثبت دارد.
6- از آداب نقد آن است كه غيرمستقيم باشد و از اين روست كه امروزه از صندوقهاي پيشنهاد و انتقاد و يا دفاتري براي ثبت نقد و انتقاد بهره برده مي شود. اما اين گونه اقدامها اغلب مؤثر و مفيد نمي افتد؛ زيرا از آنجا كه هنوز بستر نقد آماده نيست و فرهنگ نقد و انتقاد در جامعه ريشه ندوانده است، منتقد به صندوقها و دفاتر اعتماد لازم را ندارد. براي ايجاد اعتماد عمومي و تشويق به نقد و انتقاد، ضروري است فرهنگ سازي شود، عوامل نقد تقويت و موانع نقد برداشته شود.
منابع:
1- امام خميني، سيد روح ا... . 82 1381. صحيفه امام. ج 20. تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام.
2- جوادي آملي، عبدا... . 1375. رسالت قرآن. چ2. تهران: مركز نشر فرهنگي رجاء.
3- زرين كوب، عبدالحسين. 1378. آشنايي با نقد ادبي. چ 5. تهران: سخن.
4- گاهنامه آموزشي مديران سازمان. ش 2: تابستان 1382. مركز آموزش جواد الائمه.
5- ميرزايي، نجفقلي. 1373. اخلاق دانشجويي در اسلام. تهران: مؤسسه انتشارات مدين، به نقل از نامه علوم انساني دو فصلنامه شوراي بررسي متون و كتب علوم انساني