حافظ نیز همانند قاطبه بزرگان علم و ادب، زندگی نامه شخصی اش در سایه روشن شهرت و جایگاه ادبی اش مکتوم مانده است، روایات و مندرجات تذکره نامه ها نیز کمکی به حل این موضوع نمی کند، محمد گلندام دوست و همدرس او و نخستین گردآورنده دیوان حافظ، وی را این گونه معرفی می کند «مولانا الاعظم المرحوم الشهید مفخر العلماء، استاد نحاریر الادبا، شمس المله والدین، محمد الحافظ الشیرازی»(ذبیح اله صفا، ص185)
در اوایل قرن هشتم و در اوضاع نابسامان شیراز که متاثر از تحولات قرن هفتم ایران زمین بود حافظ دیده به جهان گشود و در منازعات میان امرای آل اینجو و آل مظفر شخصیتش شکل گرفت و تبدیل به ستاره ای درخشان در آسمان ادب فارسی بلکه جهان ادبیات گردید و توفیق این را یافت که بیش از همه شاعران فارسی زبان مورد اقبال عام و خاص قرار گیرد.
در اوایل قرن هشتم و در اوضاع نابسامان شیراز که متاثر از تحولات قرن هفتم ایران زمین بود حافظ دیده به جهان گشود و در منازعات میان امرای آل اینجو و آل مظفر شخصیتش شکل گرفت و تبدیل به ستاره ای درخشان در آسمان ادب فارسی بلکه جهان ادبیات گردید و توفیق این را یافت که بیش از همه شاعران فارسی زبان مورد اقبال عام و خاص قرار گیرد.
اوضاع اجتماعی و سیاسی دوران حافظ
از تاریک ترین دوران تاریخ ایران، قرون هفتم و هشتم است. قتل عام ها و کشتارها و ویرانی های پیاپی با حمله مغول در سال 616 هـ که همانند بلایی آسمانی بود آغاز گردید و بسیاری از زیرساخت های فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران را نابود کرد.تاثیرات بسیار منفی فرهنگی و اجتماعی ازخود برجای گذاشت، اما بنابر عللی سلسله علم و ادب در این دو قرن منقطع نگردید «وجود پناهگاههایی برای فرهنگ ایران و علاقمندی برخی از سلاطین ایرانی یا ایرانی شده زمینه را برای ظهور عالمان و شعرا و ادیان بزرگی فراهم کرد یکی از این پناهگاه های فرهنگ ناحیه فارس بود»
(ذبیح اله صفا، ص 18)
اوضاع ادبی دوران حافظ
قالب غالب در این دوره غزل است و بازار قصاید مدحی رو به کساد نهاده است اگر قصیده ای هم هست بیشتر با مضامین اجتماعی و حکمی است تقلید و نظیره گویی در میان شاعران رواج دارد.درون مایه غزل در قرن هفتم یا عاشقانه است و یا عارفانه، که سعدی غزل عاشقانه را به اوج رسانده و مولوی غزل عارفانه، اما در قرن هشتم شاعران دست به امتزاج و تلفیق می زنند که به این گروه از شاعران، «گروه تلفیق» نیز می گویند (شمیسا، ص 240).
اوج غزل های تلفیقی عارفانه و عاشقانه در اشعار حافظ متبلور است.از شعرای برجسته این دوره که بسیاری از آنها الهام بخش حافظ شدند، خواجوی کرمانی، عماد فقیه کرمانی، سلمان ساوجی، ناصر بخارایی را می توان نام برد اما حافظ از بزرگان ادب فارسی که قبل از خود می زیستند نیز بهره برده و تاثیر مستقیم آنها در اشعارش مشهود است.
از آن میان می توان از: «سنایی غزنوی، نظامی گنجوی، انوری، خاقانی، ظهیر فاریابی عطار، کمال الدین اصفهانی، عراقی، سعدی، نزاری قهستانی، امیرخسرو دهلوی و اوحدی مراغه ای» نام برد
(خرمشاهی،صص 91-40)
توجه به معارف اسلامی، ستایش عشق، علومقام معشوق، ذهنیت یا توجه به دنیای درون، آرمان گرایی تفکر غنایی از مختصات فکری شعرای این دوره است.
ویژگی های شعر حافظ
الف)صنایع ادبی در شعر حافظ
حافظ در بکارگیری انواع علوم بلاغی و صنایع ادبی از بدیع و بیان و معانی از همه شعرای قبل از خود و معاصران گوی سبقت برد و پس از او نیز کسی به پای او نرسیده است.حافظ از ایهام بیشتر از همه صنایع استفاده کرده است به گونه ای که جزء مختصات سبکی او درآمده است و عده ای معتقدند که حافظ نخست بار این صنعت را کشف کرده است و ظرفیت های هنری آن را دریافته است.
همان گونه که گفته شد در بدیع معنوی بیشتر به ایهام و انواع آن پرداخته و در بدیع لفظی به انواع جناس، در بیان عمده توجه او به استعاره است و از طرف دیگر تلمیح و طنز زیور اشعار او گردیده است.
ب) مضامین و درون مایه شعر حافظ
به طور کلی می توان درون مایه اشعار حافظ را به سه دسته «عارفانه، عاشقانه و رندانه» تقسیم کرد(استعلامی، ص 56).البته آن گونه که در نگاه اول نیز می توان دریافت غزل هایی که بتوان به طور کامل در این دسته بندی گنجاند بسیار اندک اند بعضی غزل ها هستند که ادبیات یا بیتی از هر سه دسته در آن جای گرفته است.
شعر حافظ را می توان از منظری دیگر نماینده سه جریان عمده شعری قبل از او دانست که عبارت بودند از شعر مدحی، عرفانی و عاشقانه.حافظ با زبان ایهام و طنز به مسائل حاد اجتماعی دوره خود پرداخته و با نوع شاهان متظاهر و زاهدان ریایی و صوفیان دروغین به مبارزه پرداخته است.
شعر و اندیشه حافظ
اکنون از حافظ یک دیوان مشتمل بر حدود پانصد غزل و چند قصیده و مثنوی و رباعی در دست است از آنجا که خواجه اساسا غزل سراست قصاید و مثنوی های او غالبا نادیده گرفته شده است اما حافظ در غزل هم طرزی نو ابداع نکرده است و سرمشق او در غزل سرایی بیشتر سعدی، کمال الدین اصفهانی، سلمان ساوجی و خواجوی کرمانی استو غزل های او بر همان وزن و قافیه و گاه همان مضمون سروده شده است که استادان پیشین طبع آزمایی کرده بودند که این شباهت ظاهری هرگز به آن معنی نیست که شاعر فرزانه شیراز به مانند مقلدان بی ابتکار در دایره تکرار و دنباله روی از دیگران اسیر مانده است.
حافظ غزل فارسی را به آن درجه از کمال رسانیده که پس از او همه قریحه آزمایان در برابر والایی و کمال هنری سخنش اظهار درماندگی کرده اند شاید به همین اعتبار است که برخی او را خاتم شعرای ایران می دانند و برآنند که پس از او سخن پارسی رو به انحطاط و زوال رفته است.سبک شاعری او تازگی دارد پیشینیان وقتی غزل می گفتند یا عاشقانه بود یا عارفانه.
اما راهی که حافظ از این میانه برگزید ترکیب و تلفیق عشق و عرفان و دست یافتن به شیوه ای است که تا عصر او اگر سابقه هم داشته، هرگز به این زیبایی و کمال نبوده است.
عرفان در شعر حافظ
عرفان حافظ او را به اعماق محصور خشکه مقدسان راهب منش نمی کشاند بلکه اخلاق فردی توأم با اخلاق اجتماعی را در حافظ به تعالی می کشاند تا آنجا که شدیدترین انتقادات به بداخلاقی های فردی و اجتماعی را می توان در اشعار حافظ مشاهده کرد.اغتنام فرصت در شعر حافظ
در اشعار حافظ غنیمت شمردن فرصت و ابن الوقتی (وقت شناسی عارفانه) و دریافت و درک لحظه ها و آنات را به شکل برجسته ای می توان دید، آنجا که از منظر او غنیمت وقت و دم حاصل حیات انسانی است در این اغتنام فرصت می توان هم جنبه عرفانی را دید و هم اجتماعی:ده روز مهر گردون افسانه است و افسون | نیکی به جای یاران، فرصت شمار یارا |
(دیوان حافظ، غزل 5)
(دیوان حافظ، غزل 298)
(دیوان حافظ غزل 473)
به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت | که در کمینگه عمرند قاطعان طریق |
وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی | حاصل از حیات ای جان این دمست تا دانی |
عشق در شعر حافظ
ژرف ترین و عمیق ترین مفهوم در اشعار حافظ عشق است که می توان هم رگه هایی از عشق مجازی و هم رشحاتی از عشق حقیقی را در کلام او یافت، خود را بنده عشق می داند و از دیدگاه او عشق روح و حقیت عالم هستی است، عشق است که انگیزه آفرینش است، آدمی و پری همه طفیل هستی عشق اند.عشق با فروغش آتش به همه عالم می زند اما در حریم حرمت عشق عقل را راهی نیست و نغمه عشق است که هرگاه اراده کند راه به جایی دارد و راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست.
توکل و تسلیم و رضا در شعر حافظ
حافظ تقدیرگرایی جزم اندیش نیست بلکه آزادمنشی متوکل به قضا و قدر الهی است، او مرحله تکمیل سیر متعالی شخصیت انسانی در تقوی و دانش را توکل می داند و تکیه صرف به دانش و اعمال بشری را حتی کفر می پندارد اما از منظری دیگر خود را نوشنده باده الهی الست می داند و در برابر رضای خدا دم برنمی آرد.اصلاح اجتماعی در شعر حافظ
حافظ گرچه خود موقعیت اجتماعی مناسبی داشت ولی در غم خویش نبود بلکه نگران ارزش های والایی بود که به آلایش کشیده شده بود از این رو امن و آرام مدعیان دروغین را به باد انتقاد می گرفت و نقاب های تزویر و ریا را می درید در طول تاریخ ادبیات ایران تا حدود یک قرن پیش که افکار جدید آزادیخواهی و اصلاح اجتماعی مطرح شد. شاعری همانند حافظ نداریم که دردها و فسادهای اجتماعی را بشناسد و آسیب های اجتماعی را به خوبی کالبدشکافی کند.«سلاح حافظ در کار و بار انتقاد و اصلاح اجتماعی اش طنز اوست.» (خرمشاهی، ص 32) تا جایی که به طنز حتی رندی و می خوارگی را ارجح بر تزویر و ریا می دانست.
استفاده از لهجهی شیرازی در شعر حافظ
خصوصیات لفظی بسیاری در شعر حافظ وجود دارد، از جمله چیزهای دیگری که به نظرم رسید و جا دارد پیرامون آن کار بشود، استفاده شجاعانه و باظرافت او از لهجه محلی است، یعنی از لهجه شیرازی. حافظ در شعرهای بسیار باعظمت خود از این موضوع استفاده کرده است و موارد زیادی از این نمونه رامیتوان در میان اشعار حافظ مشاهده کرد.
برای مثال استفاده "به" به جای "با:"
برای مثال استفاده "به" به جای "با:"
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد | من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم |
که تا امروز هم این "به" در لهجه شیرازی موجود است.
یا در این بیت:
در خرابات طریقت ما به هم منزل شویم | کاینچنین رفته است از عهد ازل تقدیر ما |
و موارد دیگری هم از این قبیل وجود دارد. مثلا در این غزل معروف حافظ:" صلاح کار کجا و من خراب کجا" که کجا در اینجا ردیف است و "ب" قبل از ردیف که حرف روی است باید ساکن باشد.