آموزههاى حقوقى از منظر آيات قرآن کريم
نويسنده:على محمدى تودشکي
منبع:روزنامه رسالت
منبع:روزنامه رسالت
قرآن هديهاى آسمانى است براى تمامى انسانها و پيامبر اعظم(ص) ماموريت داشت تا در پرتو اين کتاب هدايت به تمامى گونههاى بىعدالتى در روى زمين براى هميشه پايان دهد، چنين هدفگيرى آمادگى قرآن براى پاسخگويى به پرسشهاى حقوقدانان در رابطه با هدف حقوقى را ترديدناپذير مىسازد.در نخستن نگاه به آموزههاى حقوقى قرآن کريم مىتوان پى برد که گفتههاى آن در رابطه با هدف حقوق از جامعيت، غذا، استوارى و قناعتبخشى در خور توجه است و در هر زمينه از منطق و ادبيات ويژهاى استفاده مىکند.در قرآن مجيد اين هدف به عنوان بعثت انبياى الهي(ص) هدف نزول کتب آسمانى و عامل رستگارى انسان نام برده شده است.
عناوين حقوقي، ميزان، قيام به عدالت و تبعيت از حق، کليد واژههايى است که ذهن را به مفاد حقوقى آيات الهى قرآن کريم هدايت مىنمايد و اهداف حقوق را بيان مىنمايد. قرآن کريم از يک سو مىفرمايد: روح الهي، بعد ملکوتى و حقيقى است که انسان را شکل مىدهد و از سوى ديگر در پاسخ سوال از حقيقت روح مىفرمايد: اين به امر پروردگار مربوط مىشود و انسانها از دانش اندکى از آن برخوردارند از سويى هم انسان را به نقد گروى و پيشپانگرى متهم مىکند که منافع و مصالح زودرس دنيوى معيار علاقهمندىها و تنفرها را در وى تشکيل ندهد و چشم واقعبين او را کمرنگ و يا غيرواقعبين ننمايد.
“پس چه بسا چيزى را خوش نمىداريد و خدا در آن مصلحت فراوان قرار مىدهد.”(نساء/19)
پيشپا نگرى به مرز معينى محدود نمىشود ممکن است خواستههاى پست، چشم حقيقتبين او را به گونهاى کم فروغ نمايد که خود را نيکوکار بشناسد و بدىها را نيک شمارد، يا تلاشهايش را در جهت رواج بدى و ... متمرکز نمايد.
در ديد آيات الهى تنها خداوند صلاحيت و شايستگى تشريع و قانونگذارى دارد چرا که او عالم مطلق و خالق جهانيان است به نياز آنان آگاه و طريق به کمال رسيدن او را مىداند و بر اسرار و ابعاد وجودى انسان علم دارد به همين جهت است که قرآن پس از طرح تکاليف حقوقى با تکرار جمله “و ا... عليم حکيم” (سوره ممتحنه /10) در کنار علم از حکمت الهى ياد مىکند که به معناى اتفان و مصلحتآميزى امر او مىباشد.
حکمتآميزى در تشريع الهى سبب شده است که در “اصول فقه” از مصالح و مفاسد احکام سخن به ميان آيد و در مورد منشا عقلانى صدور احکام در علوم اسلامى سخن بسيار گفته شود. به عبارتى ديگر شرع مىخواهد، دين، جان، عقل، نسل و مال مردم در امان باشد و هرچه به اين اصل منتهى گردد در شرع اسلام صلاح و مصلحت و آنچه به نابودى و خدشهدار شدن اين اصل منجر گردد مفسده است و دفع آن لازم مىگردد.
مصلحتشناسى در تشريع، تلاشى است در جهت کشف پيوند قانون با واقعيت و نيازهاى پيدا و ناپيداى انسان که در قرآن مجيد با عنوان همخوانى شريعت با فطرت مطرح است و از پيوستگى تشريع با تکوين سخن مىگويد و البته چگونگى رفع عقلانى نيازهاى فطرى و نشان دادن راه صحيح اين نيازها از زبان و لسان وجود عالم مطلق و محيط بر وجود انسان و جهان.
استاد علامه طباطبايى بر اين باور است که انسان نيازهاى حقيقى و واقعى دارد که از نقصهاى وجودى او ريشه مىگيرد و در حقيقت مصداق خارجى آن را کاستى وجودى انسان تشکيل مىدهد و اين کمبودها بايد با اقدامات ارادى تبديل به کمالات انسانى گردد. ايشان دين را عبارت از قوانين و سنن اعتبارى و عملى مىدانند که در پاسخ به نيازهاى بشر تشريع شده است تا عمل به آنها سبب عبور از منزل نقص به منزل کمال گردد.
تعبير ديگر علامه از فطرى بودن دين و پيوند تشريع با فطرت و تکوين چنين است:
“خداوند انسان را بر سرشتى آفريده که استوارى خود را از انجام امور واجب يا در حکم واجب و ترک امور حرام يا در حکم حرام به دست مىآورد، به هر کارى که سودمند است در کمال و سعادت انسان فرمان داده شده است. و نسبت به آن چه که زيانآور در جهت وصول به کمال هشدار داده شده و منع گرديده است. (الميزان فى تفسير القرآن کريم ج 16 ص 192)
بنابراين حقوق در قرآن هويت فطرى دارد و تمام تلاشهاى حقوقى از سوى قواى مقننه بايستى تشريح و تبيين عملى قوانين دينى را با نگاه به نقصهاى موجود و تصور روشن از کمالات انسان، دنبال نمايد.
قانونگذارى در اسلام با نگاه همزمان به سه محور، رابطه انسان با خدا، رابطه باخودش و رابطه انسان با انسان صورت گرفته است که هريک حوزه حقوقى مستقلى دارد و خطاب حقوقى به ظاهر مستقلي، ولى در واقع تعامل بسيار ژرف و هماهنگى بنيادينى آنها را به هم ربط مىدهد. رعايت حق در يکي، وجود تکليف در ديگرى راتوجيه مىکند و انجام تکليف در هرکدام، انگيزه رعايت تکليف در ديگرى را قوت مىبخشد. آنجا که مباحث خداشناسى و معين شدن تکاليف و مسئوليتهاى انسان نسبت به آن وجود مقدس باشد، حقوق بندگان و مخلوقات او نيز مطرح مىگردد و همچنين شان و منزلت انسان و چگونگى عمل او در قبال کليه وجودها معين مىگردد.
خداوند متعال از آن جهت که خالق انسان و وجود دهنده به اوست يعنى کمال وجودى و حق حيات و امکان رسيدن به کمالات را فراهم نموده است بر انسان حقوقى دارد. امام علي(ع) در خطبه 207 در نهجالبلاغه مىفرمايد:
“خداوند حق خودش را اين قرار داده که بندگان از او فرمان برند و او را اطاعت کنند.”
“قل ان صلاتى و نسکى و محياى و مماتى لله رب العالمين” (انعام / 162)
هر حرکت و سکونى مىتواند رنگ بندگى داشته باشد
حقوق الهى اساس حقوق است و ساير حقوق، شاخههاى حق خداوند است.
امام سجاد مىفرمايد:
“و هو اصل الحقوق و منه تتفرع” (بحارالانوار آيتالله محمد باقر مجلسى 74/10، در واقع طرح “حقوق ا...” در نظام حقوقى اسلامى راهکارى است براى قداست بخشيدن به حقوق انسان (اعم از فردى و اجتماعي)
قرآن کريم انسان با کمالات عقل، اختيار و اراده، کمالطلب و ... را در برابر خودش نيز مسئول مىشناسد و وظيفه او مىداند که به نيازها و خواستههايش که از نقص و کاستىهايى در وجودش بر مىخيزد رسيدگى کند.
اگر انسان خويش را چنان که هست ببيند،به خصلتهاى وجود خويش عارف گردد به اعتقاد وجود خداوند و معاد به عنوان حقايق برسد اين شناخت به ما مىآموزد که هرگونه نمىتوان فکر، عمل و زندگى نمود زندگى معنا و جهت پيدا مىکند.
استاد شهيد مرتضى مطهرى مىفرمايد: اسلام وقتى که مىخواهد انسان را به اخلاق نيک فرا خواند، او را به يک نوع دروننگرى دعوت مىکند تا حقيقت وجودى خود را کشف کند، آنگاه احساس کند که هستى مادى با جوهر او ناسازگار است و براساس چنين درکى کارهاى بايسته را از کارهاى ناشايسته باز شناسد اين همان معناى “و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها”.
به هرحال قرآن فرد را ملزم مىکند به انجام تکاليفى که عمل به آنها رشد حس حقيقتخواهى و تعالى حس کرامت را به دنبال دارد و در صورت بىتوجهى يا اقدام منافي، او را متهم مىکند که به خود ستم روا داشته است و حقوقى از خويش را ضايع نموده است.
هدف قرآن کريم از طرح حقوق شخصى در نظام حقوقي، به تعالى فرد خلاصه نمىشود، بلکه از اين طريق سامانگيرى حيات اجتماعى را نيز پىمىگيرد، بدين معنا که ساختار شخصيت روحى انسان را جهتدهنده تحرکات بيرونى و محسوس او مىشناسد و بهبودى و بهسازى روابط، تعامل و تعاون افراد جامعه را جلوه بيرونى دريافتها و تمايلات و علايق روحى آنها مىداند:
“قل کل يعمل على شاکلته” (اسراء/84)
“بگو: رفتار هرکس براساس سيماى شخصيت روحى او انجام مىگيرد.”
و يا “انالله لايغير بقوم حتى يغيروا بانفسهم.”(رعد/11)
“در حقيقت خداوند وضعيت قومى را تغيير نمىدهد، مگر اينکه آنچه را در دلهاى خود دارند، دگرگون سازند.”
استاد شهيد صدر مىفرمايد: “در کتاب سنتهاى اجتماعى و فلسفه تاريخ در مکتب قرآن کريم، ص 197)
“محتواى درونى و روانى و فکرى انسان زيربنا را وضع و اجتماعى روبنا را تشکيل مىدهد و اين رو بنا جز به تبع تغيير در پايه و دگرگونى در زيربنا تفسير و دگرگونى نخواهد پذيرفت و ... اگر درون جامعه تفسير کند، وضع خارجى و برون جامعه و مناسبات اجتماعى و معيارهاى برقرارى روابط اجتماعى افراد با يکديگر هم تغيير خواهد يافت.”
چنين راهکارى مىتواند رابطه رعايت حقوق اجتماعى و حقوق فردى و لزوم شناخت فرد از وجود خويش را معين نمايد.
در نظام حقوقى قرآن کريم، فرد مخاطب اصلى است، فرديت او هنگام مرگ و در قيامت يادآورى مىشود تا در برابر خود و ديگران احساس مسئوليت رو به رشد داشته باشد و به کارهاى فردى که موجى به وسعت وجود خويش فرد دارد و کارهاى اجتماعى که موج آن ديگران را نيز پوشش مىدهد، به گونهاى همت گمارد که گزندى به نيازهاى طبيعى و فطرى و يا حقوق ديگران وارد نسازد.
قرآن کريم بازتاب برخورد مثبت يا منفى با ديگران را بر شخصيت انسان ترديد ناپذير مىداند.
از اين منظر، ستم به ديگران، ستم به خويش و رعايت و اداى حق ديگران، عنايت به خود را همراه دارد بدين معنى که فرد آگاهانه بدين وسيله در جهت رشد خود گامى برداشته است. تمام گونههاى جامعهگرايى در حقوق قرآنى با تکيه بر اصول انسان شناختى و اعتقادى ياد شده نه تنها براى فرد پذيرفتنى است که مطلوب و دلپذير است. سرشت انسان به او اجازه نمىدهد که در برابر ناديده انگاشته شدن نيازهاى منطقى مادى و معنوى افراد جامعه و دستورات تشريع شده جهت از بين برداشتن نيازها و کاستىهاى آنان آرام گيرد.
در اسلام اجراى عدالت، خير عمومي، تعاون اجتماعى در باب زندگى زمينى با تاکيد و مبانى عقلانى قابل توجهى مطرح مىگردد بىترديد در جامعهاى که افرادش اين گونه پرورش مىيابند عدالت به صورت خودجوش رعايت مىگردد همکارى و خيررسانى داوطلبانه است رفاه و آسايش و امنيت در کاملترين شکل خود تامين مىگردد پيشرفت و تکامل در تمامى عرصهها قطعى خواهد بود و اين همان رستگارى انسان است.
عناوين حقوقي، ميزان، قيام به عدالت و تبعيت از حق، کليد واژههايى است که ذهن را به مفاد حقوقى آيات الهى قرآن کريم هدايت مىنمايد و اهداف حقوق را بيان مىنمايد. قرآن کريم از يک سو مىفرمايد: روح الهي، بعد ملکوتى و حقيقى است که انسان را شکل مىدهد و از سوى ديگر در پاسخ سوال از حقيقت روح مىفرمايد: اين به امر پروردگار مربوط مىشود و انسانها از دانش اندکى از آن برخوردارند از سويى هم انسان را به نقد گروى و پيشپانگرى متهم مىکند که منافع و مصالح زودرس دنيوى معيار علاقهمندىها و تنفرها را در وى تشکيل ندهد و چشم واقعبين او را کمرنگ و يا غيرواقعبين ننمايد.
“پس چه بسا چيزى را خوش نمىداريد و خدا در آن مصلحت فراوان قرار مىدهد.”(نساء/19)
پيشپا نگرى به مرز معينى محدود نمىشود ممکن است خواستههاى پست، چشم حقيقتبين او را به گونهاى کم فروغ نمايد که خود را نيکوکار بشناسد و بدىها را نيک شمارد، يا تلاشهايش را در جهت رواج بدى و ... متمرکز نمايد.
در ديد آيات الهى تنها خداوند صلاحيت و شايستگى تشريع و قانونگذارى دارد چرا که او عالم مطلق و خالق جهانيان است به نياز آنان آگاه و طريق به کمال رسيدن او را مىداند و بر اسرار و ابعاد وجودى انسان علم دارد به همين جهت است که قرآن پس از طرح تکاليف حقوقى با تکرار جمله “و ا... عليم حکيم” (سوره ممتحنه /10) در کنار علم از حکمت الهى ياد مىکند که به معناى اتفان و مصلحتآميزى امر او مىباشد.
حکمتآميزى در تشريع الهى سبب شده است که در “اصول فقه” از مصالح و مفاسد احکام سخن به ميان آيد و در مورد منشا عقلانى صدور احکام در علوم اسلامى سخن بسيار گفته شود. به عبارتى ديگر شرع مىخواهد، دين، جان، عقل، نسل و مال مردم در امان باشد و هرچه به اين اصل منتهى گردد در شرع اسلام صلاح و مصلحت و آنچه به نابودى و خدشهدار شدن اين اصل منجر گردد مفسده است و دفع آن لازم مىگردد.
مصلحتشناسى در تشريع، تلاشى است در جهت کشف پيوند قانون با واقعيت و نيازهاى پيدا و ناپيداى انسان که در قرآن مجيد با عنوان همخوانى شريعت با فطرت مطرح است و از پيوستگى تشريع با تکوين سخن مىگويد و البته چگونگى رفع عقلانى نيازهاى فطرى و نشان دادن راه صحيح اين نيازها از زبان و لسان وجود عالم مطلق و محيط بر وجود انسان و جهان.
استاد علامه طباطبايى بر اين باور است که انسان نيازهاى حقيقى و واقعى دارد که از نقصهاى وجودى او ريشه مىگيرد و در حقيقت مصداق خارجى آن را کاستى وجودى انسان تشکيل مىدهد و اين کمبودها بايد با اقدامات ارادى تبديل به کمالات انسانى گردد. ايشان دين را عبارت از قوانين و سنن اعتبارى و عملى مىدانند که در پاسخ به نيازهاى بشر تشريع شده است تا عمل به آنها سبب عبور از منزل نقص به منزل کمال گردد.
تعبير ديگر علامه از فطرى بودن دين و پيوند تشريع با فطرت و تکوين چنين است:
“خداوند انسان را بر سرشتى آفريده که استوارى خود را از انجام امور واجب يا در حکم واجب و ترک امور حرام يا در حکم حرام به دست مىآورد، به هر کارى که سودمند است در کمال و سعادت انسان فرمان داده شده است. و نسبت به آن چه که زيانآور در جهت وصول به کمال هشدار داده شده و منع گرديده است. (الميزان فى تفسير القرآن کريم ج 16 ص 192)
بنابراين حقوق در قرآن هويت فطرى دارد و تمام تلاشهاى حقوقى از سوى قواى مقننه بايستى تشريح و تبيين عملى قوانين دينى را با نگاه به نقصهاى موجود و تصور روشن از کمالات انسان، دنبال نمايد.
قانونگذارى در اسلام با نگاه همزمان به سه محور، رابطه انسان با خدا، رابطه باخودش و رابطه انسان با انسان صورت گرفته است که هريک حوزه حقوقى مستقلى دارد و خطاب حقوقى به ظاهر مستقلي، ولى در واقع تعامل بسيار ژرف و هماهنگى بنيادينى آنها را به هم ربط مىدهد. رعايت حق در يکي، وجود تکليف در ديگرى راتوجيه مىکند و انجام تکليف در هرکدام، انگيزه رعايت تکليف در ديگرى را قوت مىبخشد. آنجا که مباحث خداشناسى و معين شدن تکاليف و مسئوليتهاى انسان نسبت به آن وجود مقدس باشد، حقوق بندگان و مخلوقات او نيز مطرح مىگردد و همچنين شان و منزلت انسان و چگونگى عمل او در قبال کليه وجودها معين مىگردد.
خداوند متعال از آن جهت که خالق انسان و وجود دهنده به اوست يعنى کمال وجودى و حق حيات و امکان رسيدن به کمالات را فراهم نموده است بر انسان حقوقى دارد. امام علي(ع) در خطبه 207 در نهجالبلاغه مىفرمايد:
“خداوند حق خودش را اين قرار داده که بندگان از او فرمان برند و او را اطاعت کنند.”
“قل ان صلاتى و نسکى و محياى و مماتى لله رب العالمين” (انعام / 162)
هر حرکت و سکونى مىتواند رنگ بندگى داشته باشد
حقوق الهى اساس حقوق است و ساير حقوق، شاخههاى حق خداوند است.
امام سجاد مىفرمايد:
“و هو اصل الحقوق و منه تتفرع” (بحارالانوار آيتالله محمد باقر مجلسى 74/10، در واقع طرح “حقوق ا...” در نظام حقوقى اسلامى راهکارى است براى قداست بخشيدن به حقوق انسان (اعم از فردى و اجتماعي)
قرآن کريم انسان با کمالات عقل، اختيار و اراده، کمالطلب و ... را در برابر خودش نيز مسئول مىشناسد و وظيفه او مىداند که به نيازها و خواستههايش که از نقص و کاستىهايى در وجودش بر مىخيزد رسيدگى کند.
اگر انسان خويش را چنان که هست ببيند،به خصلتهاى وجود خويش عارف گردد به اعتقاد وجود خداوند و معاد به عنوان حقايق برسد اين شناخت به ما مىآموزد که هرگونه نمىتوان فکر، عمل و زندگى نمود زندگى معنا و جهت پيدا مىکند.
استاد شهيد مرتضى مطهرى مىفرمايد: اسلام وقتى که مىخواهد انسان را به اخلاق نيک فرا خواند، او را به يک نوع دروننگرى دعوت مىکند تا حقيقت وجودى خود را کشف کند، آنگاه احساس کند که هستى مادى با جوهر او ناسازگار است و براساس چنين درکى کارهاى بايسته را از کارهاى ناشايسته باز شناسد اين همان معناى “و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها”.
به هرحال قرآن فرد را ملزم مىکند به انجام تکاليفى که عمل به آنها رشد حس حقيقتخواهى و تعالى حس کرامت را به دنبال دارد و در صورت بىتوجهى يا اقدام منافي، او را متهم مىکند که به خود ستم روا داشته است و حقوقى از خويش را ضايع نموده است.
هدف قرآن کريم از طرح حقوق شخصى در نظام حقوقي، به تعالى فرد خلاصه نمىشود، بلکه از اين طريق سامانگيرى حيات اجتماعى را نيز پىمىگيرد، بدين معنا که ساختار شخصيت روحى انسان را جهتدهنده تحرکات بيرونى و محسوس او مىشناسد و بهبودى و بهسازى روابط، تعامل و تعاون افراد جامعه را جلوه بيرونى دريافتها و تمايلات و علايق روحى آنها مىداند:
“قل کل يعمل على شاکلته” (اسراء/84)
“بگو: رفتار هرکس براساس سيماى شخصيت روحى او انجام مىگيرد.”
و يا “انالله لايغير بقوم حتى يغيروا بانفسهم.”(رعد/11)
“در حقيقت خداوند وضعيت قومى را تغيير نمىدهد، مگر اينکه آنچه را در دلهاى خود دارند، دگرگون سازند.”
استاد شهيد صدر مىفرمايد: “در کتاب سنتهاى اجتماعى و فلسفه تاريخ در مکتب قرآن کريم، ص 197)
“محتواى درونى و روانى و فکرى انسان زيربنا را وضع و اجتماعى روبنا را تشکيل مىدهد و اين رو بنا جز به تبع تغيير در پايه و دگرگونى در زيربنا تفسير و دگرگونى نخواهد پذيرفت و ... اگر درون جامعه تفسير کند، وضع خارجى و برون جامعه و مناسبات اجتماعى و معيارهاى برقرارى روابط اجتماعى افراد با يکديگر هم تغيير خواهد يافت.”
چنين راهکارى مىتواند رابطه رعايت حقوق اجتماعى و حقوق فردى و لزوم شناخت فرد از وجود خويش را معين نمايد.
در نظام حقوقى قرآن کريم، فرد مخاطب اصلى است، فرديت او هنگام مرگ و در قيامت يادآورى مىشود تا در برابر خود و ديگران احساس مسئوليت رو به رشد داشته باشد و به کارهاى فردى که موجى به وسعت وجود خويش فرد دارد و کارهاى اجتماعى که موج آن ديگران را نيز پوشش مىدهد، به گونهاى همت گمارد که گزندى به نيازهاى طبيعى و فطرى و يا حقوق ديگران وارد نسازد.
قرآن کريم بازتاب برخورد مثبت يا منفى با ديگران را بر شخصيت انسان ترديد ناپذير مىداند.
از اين منظر، ستم به ديگران، ستم به خويش و رعايت و اداى حق ديگران، عنايت به خود را همراه دارد بدين معنى که فرد آگاهانه بدين وسيله در جهت رشد خود گامى برداشته است. تمام گونههاى جامعهگرايى در حقوق قرآنى با تکيه بر اصول انسان شناختى و اعتقادى ياد شده نه تنها براى فرد پذيرفتنى است که مطلوب و دلپذير است. سرشت انسان به او اجازه نمىدهد که در برابر ناديده انگاشته شدن نيازهاى منطقى مادى و معنوى افراد جامعه و دستورات تشريع شده جهت از بين برداشتن نيازها و کاستىهاى آنان آرام گيرد.
در اسلام اجراى عدالت، خير عمومي، تعاون اجتماعى در باب زندگى زمينى با تاکيد و مبانى عقلانى قابل توجهى مطرح مىگردد بىترديد در جامعهاى که افرادش اين گونه پرورش مىيابند عدالت به صورت خودجوش رعايت مىگردد همکارى و خيررسانى داوطلبانه است رفاه و آسايش و امنيت در کاملترين شکل خود تامين مىگردد پيشرفت و تکامل در تمامى عرصهها قطعى خواهد بود و اين همان رستگارى انسان است.