بخشی از گفتمان ادبیات سیاسی ایران و به ویژه ادبیاتی كه متأثر از رآلیسم سوسیالیستی است، مروج غیریت است و در این زمینه «آل احمد» از دیگران گوی سبقت ربوده است. در میان آثار نسبتاً فراوان- و البته كم مایه - آل احمد، غرب زدگی و در خدمت و خیانت روشنفكران بیش از بقیه پرورش دهنده غیریت است، «طرز فكر آل احمد در بررسی علل غرب زدگی تا اندازه ای بازتابی است از خصیصه برون فكنی ملی ما ایرانیان؛ این رفتار شایع در میان ما كه به جای جستجوی علل مشكل، همیشه به دنبال مقصر جلوه دادن دیگران است... غرب زدگی محصول این روحیه و مشحون از آن است و همدستی مغولان و مسیحیان از بارزترین موارد آن... » (1).
«... . او اعدام شیخ نوری را در جریان مشروطیت علامت استیلای غرب زدگی می داند... اینجا دیگر حدیث شكافتن تاریخ نیست، عناد و لجاج و خلاصه پناه بردن به ارتجاع و سنت پرستی فقط به خاطر مخالفت با آنچه از آن سوی دنیا به این سو آمده است... » (2)
تكیه بر غیریت در شكل مبارزه با غرب و با روشنفكران ایرانی او را بدانجا می كشاند كه با انقلاب مشروطه و قانون اساسی آن كه در آن تاریخ دستاورد مهمی بود، به مخالفت برخیزد و بدین سان دچار «آشفتگی در فكر تاریخی» شود. (3)
از این روی جلال آل احمد یكی از حاملان ادبیات سیاسی معترض می شود اما با مجموعه ای غریب و آشفته از رسوبات فكری لنینیسم و استالینیسم و كهنه گرایی و نوعی فاشیسم پنهان از سوی دیگر تمایلات جهان سومی- هایدگری- اسلامی به همراه ایمان به تشیّع و غم غربت دور افتادن از «هند مادر» (4). اوج واپس گرایی آل احمد را در سنگی بر گور می خوانیم. در آن اثر،وی با همه دستاوردهای علمی و تمدنی مخالفت می كند حتی با علم «پزشكی» ! از این رو برای درمان سترونی خودش، به انواع خرافه و جادو متوسل می گردد!
او فقط نفی و دفع و رد را آموخته بود؛ رد نه برای ساختن، قدم پیش نهادن و پیشرفت، بل برای ویران كردن و برگشتن! نگاه او به پشت سر است نه پیش رو «او با هر چیزی كه برخورد می كرد موضعش ارتجاعی بود: با خط و تغییر خط، با روستا، با علم، با فرهنگ، با تكنولوژی و با هر چیز دیگر» (5).
به قول باقر مؤمنی: جلال آل احمد در مقایسه با متفكران مشروطیت 150 سال و در قیاس با متفكران عادی عصر روشنگری اروپا بیش از سیصد سال عقب است. (6)
غیریت در نظم و نثر دیگر شاعران و ادیبان معاصر نیز جای پایی دارد، لیكن نه به پررنگی آثار آل احمد و نه به آن ناپختگی و خامی! به عنوان نمونه در اندیشه و اثر صمد بهرنگی نیز می توان این دگرسازی را مشاهده كرد، اما از آنجا كه او نیز در بیرون از چهارچوب این فصل قرار می گیرد، فقط اشاره ای كافی است:
«صمد بهرنگی... حتی خوانندگان كوچك را نیز به دو گروه (تقسیم) كرده بود، آنها كه حق ندارند آثار او را بخوانند و آنها كه حق دارند. وی در مقدمه قصه «الدوز و عروسك سخنگو» كه برای بچه ها نوشته شده، می گوید: «حرف آخرم اینكه هیچ بچه عزیز دردانه و خودپسندی حق ندارد قصه من و الدوز را بخواند. بخصوص بچه های ثروتمندی كه وقتی در ماشین سواری شان می نشینند و پز می دهند و خودشان را یك سر و گردن از بچه های ولگرد و فقیر كنار خیابانها بالاتر می بینند و به بچه های كارگر هم محل نمی گذارند. » (7)
«او در مقدمه قصه «الدوز و كلاغها» نیز همین نظر را تأیید می كند: این بچه ها حق ندارند قصه مرا بخوانند: 1- بچه هایی كه همراه نوكر به مدرسه می آیند. 2- بچه هایی كه با ماشین سواری گران قیمت به مدرسه می آیند. » (8)
این دگرسازی میراث همان اندیشه حاكم بر «ده بالادستی» بود كه ادعای فتح جهان را داشت و «جنگ طبقاتی» را اجتناب ناپذیر می دانست و شعار جامعه بی طبقه اش به عیوق می رسید و در این راه خونها ریخت و تمدن را به مبارزه طلبید. (9)
در هر حال اندیشه های غیریت ساز جلال و صمد جای بحث بیشتر داشت، اما چون هر دو تن در دهه پیش از موضوع بحث از دنیا رفتند، در واقع در چهارچوب بحث ما جای نمی گیرند. اشاعه به عقاید آنان برای جلوگیری از گسست مبحث بود.
احمد شاملو، چهره شاخص گفتمان غیریت
در سالهای 1350- 57 شاخص ترین چهره در گفتمان غیریت احمد شاملو است. برخی از مفسران شاملو، سی ساله اول زندگی شعر او (1326-1357) را به چهار دوره تقسیم می كنند كه به طور كلی در سه دوره آن وی شاعری متعهد و ادیبی مسئول است و كلامش حماسی و اجتماعی و معترض است و تنها در یك دوره 10 ساله (40-50) شعر غنایی می گوید و از اجتماع كناره گیری می كند. (10)درست است كه در زندگی شاملو فراز و فرودهایی مشاهده می شود، اما این نوسانها به منزله تغییر اندیشه و تفكر و چرخشهای نامتعارف نیست. او از سال 26 كه اولین مجموعه شعری خود را با نام آهنگهای فراموش شده منتشر كرد تا دهه مورد بحث، یعنی دهه پنجاه و حتی پس از آن خط فكری خاصی را دنبال كرد و آن هم خطی است كه بیش از همه با رآلیسم سوسیالیستی مشابهت و قرابت دارد. اما اینكه در یك دهه، قلمش سمت و سوی دیگری را تعقیب می كند و دست كم غرب ستیزی و غیریت پروری و نقد رژیم پهلوی در كلامش كم رنگ می شود؛ دلایلی چند دارد: اول آنكه شاه تبدیل به حریف و رقیبی قدرتمند شده كه اكنون پیشینه در هم كوبیدن دو قیام ملی (32) و مذهبی(42) را در پرونده خویش ثبت كرده است و در نتیجه چنین می نماید كه برایش در داخل هماوردی نیست. دیگر اینكه شاه با انتخاب یك وزیر چپ گرا با سوابق توده ای- ارسنجانی- تصمیم به اصلاحات ارضی گرفته است. حزب توده و دولت شوروی از موج اصلاحات ارضی در جهان سوم و از جمله در ایران حمایت می كردند؛ چون به درستی این عمل را لازمه عدالت اجتماعی و مقدمه ای بر كشاورزی مدرن و صنعتی می دانستند. (11) منوچهر بهزادی یكی از اعضای سرشناس حزب توده ضمن حمایت از طرح اصلاحات ارضی، اجرای آن را نیز موفقیت آمیز می داند. به نظر وی«با طرح و اجرای اصلاحات ارضی نظام فئودالی فروپاشیده و نظام سرمایه داری در ایران در حال گسترش است... » (12).
«شاه در مصاحبه ای كه در شهریور ماه 1350 با خبرنگاران شوروی انجام داد، رضایت خود را از گسترش روابط دوجانبه میان ایران و شوروی بالاخص در حوزه اقتصادی و فنی و تجاری ابراز داشت. » (13)
در سال 1352 سفری به مسكو داشت كه در جهت بهبود مناسبات و گسترش همكاری های اقتصادی دوجانبه اقدام مؤثری بود. (14) این امر در عین حال نشان بارزی از «سیاست مستقل ملی» بود كه شاه آن را جانشین سیاست خارجی پیش یعنی «ناسیونالیسم مثبت» كرده بود. «سیاست مستقل ملی» به یك معنی، گسترش رابطه با شوروی و بلوك شرق را مجاز می ساخت و تجلی آن به طور عمده در افزایش حجم مبادلات بازرگانی ایران و شوروی بود. شوروی ها در سال 1340/1960 شروع به تأسیس كارخانه ذوب آهن در ایران كردند و مقداری هم اسلحه در اختیار ایران گذاشتند. (15) در سالهای دهه50 حجم مبادلات ایران و روس به یك میلیارد دلار بالغ می شد. «در جهان سوم ایران نخستین مشتری كالاهای شوروی به خصوص ماشین آلات و تجهیزات شده بود. » (16)
در حقیقت در دهه 50 «شاه» در نزد بعضی از چپ گرایان در كسوت یك «رفیق» می توانست جلوه گر شود. افزون بر چرخش سیاست خارجی شاه، از دو عامل دیگر نیز نباید غافل ماند؛ یكی «بیم سر» و دیگری «نگرفتن شعله در هیزم تر». یعنی این نگرانی كه مردم به آنچه دارند و به آنكه هستند سرخوش اند و با اینان «سخن از مطرب و می گوی و راز دهر كتمر جوی!» این نگرانی را دكتر شریعتی نیز در مقدمه كتاب سلمان پاك اثر لوئی ماسینیون مطرح می كند. مجموعه این عوامل و مسائل سبب می شود كه شاملو «دردهای مشترك خلق» را از یاد ببرد و خود نیز همچون شاعرانی كه مورد طعن و لعن او بودند، «در دام گیس مضحك معشوقه پای بند» شود! (17) این است كه برای مدتی با یار یگانه و از مردم بیگانه می شود و در قسمت دهم قطعه «آیدا در آینه» چنین می گوید:
برویم ای یار! ای یگانه من!
دست مرا بگیر
سخن من نه از درد ایشان بود؛
خود از دردی بود
كه ایشانند! (18)
اما قدرت گرفتن چپ مستقل و بروز حوادثی مثل سیاهكل و سایر نمودهای مبارزات چریكی، شاعر را امیدوار می سازد و او هم ردای كهنه خود را به تن می كند و به منهج گذشته برمی گردد.
از مجموعه آثار شاملو كه به حوزه بحث، ارتباط می یابد، از سه اثر می توان یاد كرد:
1- ابراهیم در آتش (1349) 2- دشنه در دیس (1352) و ترانه های كوچك غربت (1356). بقیه آثار او در پیش و پس این دوره یعنی سالهای 50-57 قرار می گیرند. گفته می شود كه گفتمان حاكم بر این آثار، از او یك شاعر«آوانگارد» می سازد. (19)
شاملو، آوانگاردیسم و جنبه های مثبت و منفی آن
نگاه آوانگاردیسم به جهان چنین است:- زندگی مبارزه است و انسان را باید در مبارزه دریافت.
- انسان بنا به طبیعتش سیاسی است؛ دیكتاتوری انسان را غیرسیاسی می خواهد پس ناگزیر باید سیاسی ماند.
- هویت انسان سیاسی و مبارزه در لحظه «ستیز» مشخص و معین می شود.
- سرآمد این گرایش، انسان عظیم و برگزیده و قهرمان است. درك خویشتن در عظمت قهرمان تحقق می یابد و «من» شاعر تصویر شعری این برآمد تاریخی است.
- چنین انسانی معیار اساسی مرگ و زندگی، حق و باطل، پذیرش و انكار است. جایی در میانه وجود ندارد. این سو حق و آن سو باطل است. صف بندی سریع و آشكار و قطعی است... (20)
به طور كلی آوانگاردیسم بر سه پایه عمده نهاده شده است: نخبه گرایی، منزه طلبی، و نهایی گرایی. هم دارای جنبه های مثبت است و هم دارای جنبه های منفی. جنبه های مثبت آن عبارتند از: 1- مدام به فكر زایش و رویش و بالش است و پیوسته می خواهد «طرحی نو در اندازد». 2- گرایش اخلاقی دارد. خواهان پالایش همه آلایشهاست 3- میل به اعتلا دارد. 4- خطرپذیر است و همچنین اثیرالدین اخسیكتی شاعر قرن ششم هجری معتقد به اینكه،
در شط حادثات برون آی از لباس *** كاوّل برهنگی است كه شرط شناوری است
در عرصه زندگی آن قدر خود را به آغوش خطر می اندازد تا به قول دهخدا یا «روی بدان سرخ كند، یا گردن» و در اقیانوس حیات آن قدر فرو می رود كه «یا غرقه شدن یا گهری آوردن» 5- عمل گراست و معتقد به اینكه حرف نیكو باید با عمل نیكو همراه باشد و از این روی خواهان انتقال سریع تئوری به عمل است. 6- می گوید: در هر دوره ای باید مسئله عمده و اصلی را كشف كرد و به حل آن پرداخت...
جنبه های منفی آوانگاردیسم عبارتند از:
1- آرمان سازی از قهرمان
2- تقسیم و صف بندی جهان به دو اردوگاه مینوی و دوزخی و غیریت پروری
3-اعتقاد به كیش شخصیت كه سرانجامش دیكتاتوری است
4- خودشیفتگی
5- سوء ظن كه ناشی از عامل 3 و 4 است. زیرا فرد آوانگارد را «عقل خود به كمال نماید و فرزند خود به جمال» و نتیجه اش «بت سازی» است و ندیدن دیگران و دور افتادن از مردم و... (21)
با توجه به عوامل فوق می توان دریافت كه فرد آوانگارد بیش از همه در دام «غیریت» گرفتار می شود و چه بسا «با همه دانایی» به چنگ جهل و به دامن تعصب بیفتد و تساهل و مدارا و تحمل دیگران را از یاد ببرد و به خشونت و جنگ افروزی دامن بزند! در دهه 50 شاملو یك شاعر آوانگارد محسوب می شود!
با اینكه گفته می شود: شاملو از استالینیسم می بُرّد اما از سوسیالیسم هرگز(22) لیكن به نظر می رسد سوسیالیسمش تا حد زیادی از نوع استالینی است و با سوسیالیسم گلدمنی و لوكاچی كه معتقد به «ساختارگرایی تكوینی» است، كاملاً در تعارض است. چه در این نوع سوسیالیسم «فاعل فردی» جایگاهی ندارد و در عوض فاعل جمعی است كه سرنوشت ساز است. (23) در اینجا دیگر نمی توان حتی برای كسانی بزرگ تر از «استالین» هم نقش چندانی در نظر گرفت تا چه رسد به او! ساختارگرایی تكوینی در واقع روی دیگر همان مقوله «كلیت» است كه بر تارك آثار گلدمن و لوكاچ جوان قرار می گیرد. لوكاچ می نویسد: «آنچه ماركسیسم را از علم بورژوایی قاطعانه متمایز می كند، تقدم انگیزه های اقتصادی در تبیین تاریخ نیست، بلكه دیدگاه كلیت است. مقوله كلیت تقدم عام و تعیین كننده كل بر اجزا، ذات روشی است كه ماركس از هگل گرفته است. » (24)
محمود دولت آبادی و تحلیل اثر برجسته اش «كلیدر»
جزئی نگری و توجه به فاعل فردی و سپس سقوط در چاه كیش شخصیت پرستی و بت سازی سیاسی كه به قول فرانسیس بیكن خطرناك ترین نوع بت پرستی است، در آثار یكی از نثرنویسان بنام آن زمان یعنی محمود دولت آبادی مشاهده می شود. او نیز از پیروان واقع گرایی سوسیالیستی است و معروف ترین اثرش رمان ده جلدی كلیدر است. اما نخستین اثری كه او را به جامعه ایرانی و به ویژه محافل دانشگاهی معرفی كرد اوسنه ی باباسبحان است كه در سالهای 51 و 52 چندین بار به صورت نمایشنامه در تهران به صحنه رفت. (25)یكی از ویژگیهای گفتمان «دولت آبادی» طرح تضاد طبقاتی، به ویژه تضاد میان شهر و روستا و یا به بیان دیگر تفاوت و شكاف طبقاتی شهر و ده است كه خود روی دیگر تضاد میان دارا و ندار و یا ارباب و رعیت است. حوزه كاری محمود دولت آبادی اغلب زادگاه اوست یعنی خراسان و به صورت دقیق تر روستاهای نیشابور و سبزوار كه زاد و رود خودش در یكی از همین روستاهاست. به همین دلیل به مسائل روستایی و زبان خاص آن و به لهجه بومی و گفتمان آن به خوبی آشناست و باز به همین سبب قلم او برای كسانی كه با آن ناحیه آشنایی دارند، كاملاً سلیس و روان است و در عوض برای كسانی كه به مسائل روستایی كمتر آشنا هستند، دشوار می نماید. همین آشنایی با حال و روز كشاورزان سبب شده است كه او در به كارگیری رآلیسم موفق باشد اما آنجا كه پا از حیطه روستاهای خراسان فراتر می گذارد و می كوشد كه به نوشتارش رنگ و بوی «گوركی» بدهد، به دام ایدئولوژی می افتد و از رآلیسم به رآلیسم سوسیالیستی می گراید و حقایق را در پیش پای رآلیسم نوع گوركی یا همان استالینیسم قربانی می كند. این ویژگی در كلیدر به وضوح دیده می شود. «ستار پینه دوز» كه برای آشنایان با خانواده «كلمیشی» و «گل محمد» - قهرمان داستان- نامی ناآشناست، در رمان كلیدر جای پای پررنگی دارد و گویی استالینی پیر و نیمه مرشد است كه در گوشه ای از شهر كویری سبزوار جا خوش كرده تا مریدی پیدا كند و سرانجام اولین و آخرین مریدش گل محمد با «كلیدر» از راه می رسد!
نفس گرم این پینه دوز گمنام و بی نام و نشان روح و جان گل محمد را جلا می دهد و او را وارد یك صیرورت و سیر تكاملی می كند. گل محمد یكی از جوانان خانواده كلیمشی و از كردان مهاجر خراسان است كه مانند هزاران جوان روستایی و عشایری دیگر اسیر چنگال فقر و مشقت و محرومیت است كه از جایگاه اصلی اش كنده شده و در خاك خراسان نشانده شده، یعنی از همان آغاز هم، طعم تلخ سیاست اسكان عشایری را چشیده و هم طعم تلخ مهاجرت اجباری را. شخصیتی دارد كه همواره منتظر یك جرقه است. طوفان از یك بعدازظهر شروع می شود كه پیكی او را از كار درو كردن گندم های كوتاه قد و ناچیز كه خود شلاق خشكسالی و خست آسمان را خورده اند، باز می دارد تا یكی از جوانان خاندان كلمیشی را به زور به وصالش برساند. او به اتفاق چند نفر دیگر دست به آدم دزدی (عروس دزدی) می زند و در این راه ناخواسته مرتكب قتل می شود. او كه به واسطه عرق فامیلی و حمیت خانوادگی تبدیل به یك جانی فراری و دزد ناموس می شود، در مسیر داستان پس از آشنایی با «ستار»، طراری را به عیاری بدل می كند. از اربابان می گیرد و به رعیت می بخشد و شخصیتی پیدا می كند كه در دیده ی دولت آبادی بی شباهت به فضیل عیاض نیست!(26) اما نویسنده نمی خواهد او سرنوشت عیاض را پیدا كند و راه عرفان را بپوید، بلكه می خواهد كه او به كمك قره آت- اسب توسنش- در كسوت یك زاپاتا ظاهر شود و حتی مدرن تر و نزدیك تر از او به ما، در قالب «چه گوارا» !! و «بلقیس» دلیر و شیردل- مادر گل محمد- نیز قرار است همان نقشی را ایفا كند كه «مادر» در رمان مشهور گوركی ایفا می كند!
این دیگر رآلیسم نیست، بلكه مسخ رآلیسم است و یا به عبارت دقیق تر همان رئالیسم نوع گوركی است؛ پوسته ای از واقعیت در زیر خرواری از ایدئولوژی و تبلیغ و تحریف! كلیدر كه در اوج مبارزات مردم ایران یعنی در سال 57 منتشر شد، از مبارزات چریكی و در عین حال عدالت جویانه نوع چه گوارایی به طور طبیعی متأثر شده بود. به ویژه كه در آن ایام چپ مستقل هم چندان علاقه ای به نقد و نفی سوسیالیسم استالینی نداشت، حتی در سطح جهانی نیز انتقاد از سوسیالیسم به نحو عام و از سوسیالیسم دولتی به نحو خاص، محدود و كم طنین بود. در حقیقت اسرار «درون پرده آهنین» برای بسیاری از مردم هنوز عیان نشده بود. گذشته از آن هدفی در پیش روی بود كه در نزد كسانی چون دولت آبادی وسیله را مجاز می ساخت. پس «غیریت» و خشونت در راه آن می توانست مجاز باشد.
پینوشتها:
1. حسین قاضیان،«مفهوم توسعه در آثار جلال آل احمد»، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 75-76، آذر و دی 72، ص71.
2. داریوش آشوری، مار و مدرنیت، ص35.
3. فریدون آدمیت، آشفتگی در فكر تاریخی، ص207.
4. جمشید بهنام، ایرانیان و اندیشه تجدد، تهران، ثالث، 1386، ص 125.
5. علی دهباشی (به كوشش)، یادنامه جلال آل احمد، تهران، انتشارات پاسارگاد، 1364، به نقل از حمید مؤمنی، ص 633.
6. همان مأخذ، ص 640.
7. شاهرخ مسكوب، چند گفتار در فرهنگ ایران، ص 166.
8. همان كتاب، ص 167.
9. كارل پوپر، درس این قرن، ترجمه علی پایا، تهران، طرح نو، 1367.
10. حمید زرین كوب، چشم انداز شعر نو فارسی، ص139-164.
11. Marvin G. Weinbaum,Food,Development and Politics in the Middle East. Westview, Press1982,p. 171
12. علیرضا ازغندی، روابط خارجی ایران، تهران، قومس، 1376، ص 303.
13. همان كتاب.
14. مارگارت لاینگ، مصاحبه با شاه، ترجمه اردشیر روشنگر، تهران: نشر البرز، چاپ اول، 1371، ص 280.
15. نیكی آر. كدی، ریشه های انقلاب ایران، ص 348.
16. عبدالرضا هوشنگ مهدوی، سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی (1300-1357)، تهران، البرز، چاپ دوم، 1374، ص414.
17. دو مصراع داخل گیومه از مجموعه هوای تازه گرفته شده كه شاعر آن را در سال 1336 منتشر نموده است.
18. احمد شاملو، آیدا در آینه، تهران، نگاه، چاپ پنجم، 1372، ص 67.
19. محمد مختاری، انسان در شعر معاصر، ص 278.
20. همان كتاب.
21. جنبه های مثبت و منفی آوانگاردیسم از كتاب مختاری، با تلخیص و تصرف و افزوده.
22. جواد مجابی، شناختنامه شاملو، تهران، قطره، 1377، ص 56.
23. لوسین گلدمن، جامعه، فرهنگ و ادبیات، تهران، چشمه، 1376، ص 28.
24. لوسین گلدمن، جامعه، فرهنگ و ادبیات، تهران، چشمه، 1376، ص28.
25. ظاهراً مسعود كیمیایی فیلم «خاك» را در سال 1352 با اقتباس از این داستان ساخت و این امر موجب درگیری میان این دو شد. محیط روستا و درگیری میان زن خارجی ارباب ده و رعیت و سرانجام انتقام كشی و كشتار جان مایه این اثر است.
26. فضیل عیاض راهزنی بود كه سر راه بر كاروانیان می گرفت و اموال آنان را غارت می كرد اما طبعی بلند داشت. در آخر عمر توبه كرد و زهد و تقوا پیشه نمود. (به نقل از «تفسیر جزء آخر قرآن- سوره علق- نوشته محمد مؤمن مشهدی دانشمند سده 11 هجری).
امینی، علی اكبر، (1390)، گفتمان ادبیات سیاسی ایران در آستانه دو انقلاب، تهران: نشر اطلاعات، چاپ دوم