برگردان: محمد عبداللهی
یادداشت:
Maurice Zeitlin, Cuba - Revolution Without a Blueprint, Trans Action; April 1969 PP. 38-42, 61.By Permission.اهمیت تاریخی - جهانی انقلاب کوبا در این است که برای اولین بار در نیمکره ی غربی تحت نام سوسیالیم انقلابی به وقوع پیوسته است. انقلاب کوبا اولین انقلاب سوسیالیستی است که درتمام مراحل اصلی اش به وسیله افراطیون مستقل رهبری گردید. اینان حتی زمانی که با جنبش کمونیستی بین المللی اعلام همبستگی کردند باز ابتکارات روشن خود را در درون رهبری انقلابی حفظ نمودند و جایگاه ممتازی را در میان دولتهای کمونیستی برای کوبا به دست آوردند. در جریان انقلاب کوبا دامنه، عمق و سرعت دگرگونی ساختهای اجتماعی پیش از انقلاب بیشتر از آنچه بوده که در جریان دیگر انقلابهای «سوسیالیست» به وقوع پیوسته است. اغلب تحولات بنیادین اقتصاد سیاسی- روابط مالکیت و ساخت طبقاتی- در همان یکی دو سال تثبیت قدرت انقلابیون به وقوع پیوست؛ و تا مارس 1968 حدود 55/000 واحد تجارتی کوچک، بویژه در زمینه خرید و فروش و عرضه مواد غذایی و خدمات ملی شدند، به طوری که اکنون [ 1969 ] تقریباً همه امور اقتصادی کشور تحت کنترل بخش عمومی است: درکشاورزی 70 درصد اراضی مزروعی در اختیار بخش عمومی قرار دارد و فقط مزارع کمتر از 67 هکتاری ( ه 16 اکر) به دست بخش خصوصی سپرده میشود.
چگونه میتوان سرعت و کمال انقلاب کوبا را نه تنها در مقایسه با دیگر انقلابهای ملی و اجتماعی زمان ما، بلکه در مقایسه با دیگر انقلابهای «سوسیالیستی، تبیین کرد؟- و چرا مثلاً بر خلاف انقلابهای اجتماعی مکزیک و بولیوی «انقلابی سوسیالیستی» شد؟
انقلابهای کوبا، مکزیک و بولیوی دارای وجوه تشابه مشخص هستند که زیاد هم سطح و بی اهمیت به نظر نمی رسند. در جریان هر یک از این انقلابها یک تحول ارضی بنیادی اتفاق افتاد که نظام زمینداری موجود را منسوخ و پایه اقتصادی قشر حاکم در روستاها را ویران ساخت. دستگاه نظامی گذشته درهم شکسته شد و به جای آن گروههای صلح (میلیشیاهای) تشکل از دهقانان و کارگران پدید آمد و بخشهای استراتژیک اقتصاد ملی که تحت تملک و کنترل بیگانگان بود ملی گردید. در جریان انقلاب بولیوی معادن قلع توسط خود معدنچیان مسلح اشغال و اداره شد. در جریان انقلاب مکزیک هم اگر چه خیلی دیر ولی بالاخره رژیم کاردناس (1) صنعت نفت را ملی اعلام کرد.
از این رو، بی تردید حساب این سه انقلاب از دیگر به اصطلاح انقلابهای آمریکای لاتین جدا میشود. با این حال وجوه تشابه انقلاب کوبا و انقلابهای مکزیک و بولیوی از وجوه تفاوت با تباین آنها اهمیت به مراتب کمتری دارد. در جریان انقلاب کوبا و به دنبال اعلام خلع ید و سلب مالکیت از اعضای طبقات حاکم گذشته، از میان برداشتن تقریبی مالکیت خصوصی در نظام تولید و توزیع، و استقرار یک نظام اقتصادی متمرکز برنامه ریزی شده تحت تملک و کنترل بخش عمومی، کمتر جنبهای از ساخت اجتماعی پیش از انقلاب دست نخورده یا بدون تغییر باقی ماند.
ساخت اجتماعی پیش از انقلاب جامعه کوبا که نوع ساخت اجتماعی به وجود آمده در جریان انقلاب کوبا را تعیین کرد دارای چه علائم مشخصاتی بود؟ به بیان دیگر، ساخت اجتماعی پیش از انقلاب کوبا چه تنگناها و امکاناتی را پیش پای رهبران انقلاب این کشور قرار داد؟ رهبران انقلاب کوبا در مقایسه با رهبران انقلابهای روسیه، چین، یوگسلاوی، بولیوی و مکزیک مجبور به تحمل چه چیزهایی بودند؟ با استفاده از چه امکانات و زمینههای اجتماعی توانستند انقلاب کوبا را بدین سان تا پیروزی رهبری نمایند؟ نویسنده این مقاله درکتابی که چند سال پیش با همکاری رابرت شیر(2) تألیف نمود، به طور فرضی ساخت اجتماعی پیش از انقلاب کوبا و شرایط درونی آن را نادیده گرفت تا بر روابط متقابل بین ایالات متحده آمریکا و کوبا و طریقی که این روابط انقلاب کوبا را رادیکالیزه نمود تأکید بیشتری نماید. البته چنین روابطی از ساخت اجتماعی پیش از انقلاب کوبا گسست ناپذیر بود و شاید بتوان گفت که ساخت اجتماعی پیش از انقلاب کوبا چنین روابطی را تعیین میکرد. در اینجاست که ما درست بر عکس آن مطالعه پیشین روابط متقابل بین آمریکا و کوبای آن زمان را به طور فرضی نادیده میگیریم [ شرایط برونی ] تا اهمیت و نقش تعیین کننده خود ساخت اجتماعی پیش از انقلاب کوبا را در انقلاب این کشور بیشتر بازکنیم و آن را مشخص تر نماییم.
فرضیه راهنمای من این است که: انقلاب کوبا اولین انقلاب سوسیالیستی است که در یک کشور سرمایه داری به وقوع میپیوندد درکشوری که سرمایه داران طبقه مالک و حاکم و کارگران مزد بگیر هم تولیدکنندگان مستقیم یا بی واسطه را تشکیل میدادند. این بحث ممکن است در قالب سلسله فرصیههای زیر دنبال گردد:طبقه اقتصادی غالب درکوبا سرمایه داران بودند. هر چندگونه خاصی از طبقه سرمایه داری به شمار میرفتند ولی به هر حال سرمایه دار بودند. در قشر فوقانی یا حاکم جامعه عناصر فئودالی یا اربابی مهمی باقی نمانده بود. عناصر اصلی قشر غالب در زمینه صادرات (عمدتاً شکر و مواد اولیه) امور مالی، واردات (عمدتاً کالاهای لوکس)، جهانگردی، صنایع کوچک و تولیدکالاهای مصرفی برای بازار داخلی، عبارت بودند از عمال و نمایندگان شرکتهای صنعتی آمریکایی که با وسائل و ابزار و امکانات مادی وارد شده از آمریکا در رشتههای مورد توجه صاحبان شرکتهای بزرگ آمریکایی سرمایه گذاری میکردند.این عناصر با همدیگر تداخل و آمیختگی داشتند و بر مبنای منافع اقتصادی مشخص و قید و بندهای اجتماعی و خانوادگی همگرا و در یکدیگر ادغام شده بودند. کوتاه سخن اینکه آنان طبقه سرمایه دار را تشکیل میدادند. عناصر این طبقه در بخش کشاورزی کارگران را به صورت روزمزد در مزارع نیشکر و کارخانههای قند و شکرسازی خود به خدمت میگرفتند و بیشترکالاهای صادراتی تولید میکردند. در نتیجه وجود این شرایط، انقلاب کوبا بیشتر خصلت ضد سرمایه داری یافت و مجبور نبود در وجه عمده ی خود ضد آن چیزی (فئودالیسم) باشد که وجود نداشت.
درکوبا طبقه کارگران بزرگترین، منسجم ترین و از نظر سیاسی آگاه ترین طبقه بودند. طبقه کارگر طبقهای ملی و متشکل بود که در پهنه ی کشورگسترش داشت، و از فرهنگی انقلابی- پایدار و سیاسی- سوسیالیتی برخوردار بود که به وسیله سندیکاها به حرکت درمیآمد و این حرکت تحت رهبری کمونیستی کارگران قرار داشت. چنین ویژگی هایی در مورد هیچ کشور دیگری که در زمان ما جریانی انقلابی- اعم از ضد استعماری، ملی یاکمونیستی- راگذرانده باشد صادق نیست. به طور مسلم این امر درباره روسیه ماقبل انقلاب هم صدق نمی کند، زیرا در آنجا کارگران پتروگراد در مقایسه با کل جمعیتی که درجریان انقلاب نقشی قاطع و تعیین کننده داشتند از نظر تعداد، اقلیت ناچیز و کم اهمیتی را تشکیل میدادند. در چین، مکزیک، بولیوی، الجزایر و ویتنام پیش از انقلاب هم مصداق این امر دیده نمی شود. شاید این گفته قدری عجیب بنماید، زیرا بسیاری از دوستان یا دشمنان این انقلاب، کوبای پیشین را جامعهای دهقانی تصورکرده اند،کوبای ما قبل انقلاب کشوری چندان «عقب مانده» هم نبوده است. با تحلیلی از نظام اقتصادی و ساخت اجتماعی آن میتوان کوبای پیش از انقلاب را یک کشور سرمایهداری برخوردار از توسعه ناهماهنگ و توسعه از نوع کشورهای تحت استعمار ویژه خواند.
در بخش کشاورزی هم از زندگی خود بسنده ی دهقانی و کار استیجاری غیر مزدبگیری که مشخصه اقتصاد بزرگ مالکی یا اربابی است خبری نبود. اکثریت عظیم جمعیت فعال از نظر اقتصادی و شاغل در بخش کشاورزی کارگرانی مزدبگیر بودند. بر عکس آن کشورهایی که انقلاب خود را سوسیالیستی خواندند ولی شعار زمین از آن دهقان را مطرح کردند، درکوبا بهبود شرایط کار و افزایش دست مزدها- تمایلات و منافع طبقه کارگر- تقاضای اصلی اکثریت جمعیت فعال را تشکیل میداد. علاوه بر این آنچه که در زمره جمعیت فعال غیر مزدبگیر در سطح روستاهای کوبا قرار میگرفت قشرکوچکی از خرده مالکان- زارعینی - بودندکه با اقتصاد بازار همگرا شده و از نظر اعتبار مالی، کارخانه و بازار به «مراکز» بزرگ، و از لحاظ اقتصادی استراتژیک به محصول شکر (مراکز تولیدی شامل کارخانه ها، خانههای کارگران و وسائل حمل و نقل) وابسته بودند؛ در موردکشت تنباکو و قهوه هم خرده مالکان و یا اجاره دارانی وجود داشتند که از نظر اقتصادی نقش چندان مهمی نداشتند. بخش کشاورزی بر واحدهای تولیدی سرمایه داری در مقیاس بزرگ (واحدهای کشت و صنعت) مبتنی بود که هم کارگران صنعتی و هم کارگران کشاورزی مزدبگیر را به استخدام خود در میآوردند.
آنچه که در دیگر انقلابهای اجتماعی سده ی اخیر موقعیت طبقه حاکم را تقویت کرده بود پایگاه اجتماعی- تودهای آنها بویژه در روستاها بود که آنها بر مبنای آن روستاییان را به مثابه متحد خویش برای دفاع از منافع خودشان (اعضای طبقه حاکم) بسیج میکردند. در این کشورها وقوع جنبشهای ضد انقلابی امکان پذیر بود، زیرا اعضای طبقه حاکم هنوز بر روستاها کنترل و نزد روستاییان مشروعیت داشتند. این یک تصادف تاریخی نبود که روسیه ی انقلابی الزاماً برای سرکوب ضد انقلاب درگیر یک جنگ داخلی خونین گردد، یا سی سال جنگ مسلحانه لازم بود تا کمونیستهای چینی به قدرت برسند، یا انقلابیون مکزیکی مجبور شوند به شیوهای قهرآمیز با نیروهای متحد ارتجاع یعنی کلیسای کاتولیک و بزرگ مالکان ارضی روبروگردند و آنان را مغلوب خود نمایند. انقلابیون کوبایی مجبور نبودند با چنین وضعیتی روبرو شوند (البته این از قدرت خارق العاده آنان چیزی نمی کاهد)، درکوبا با رشد و توسعه سرمایه داری مدتها پیش از وقوع انقلاب از قشرهای حاکم زمیندار تقریباً خلع ید و سلب مالکیت شده بود.
البته سرمایه داری کوبایی از نوع مالکیت غیابی، تحت کنترل بیگانه و شبه استعماری بود. این امر مفهوم آن است که نه تنها قشر حاکم درکوبا پایه و ریشهای در روستا نداشت بلکه به طورکلی درکشور فاقد بنیاد مستقل مهمی از قدرت اقتصادی بود. آنچه که در اصطلاح سرمایه داری کوبایی خوانده میشود- از نظر سیاسی، نظامی و اقتصادی- به سرمایه داری آمریکایی وابسته بود. آنان در توجیه حکومت خود بی پرده به وسائل قهرآمیز و ابزار سرکوب متوسل میشدند. این سرمایه داران بر مسند قدرت بودند، نه به این دلیل که مردم آنان را شایسته برخورداری از قدرت یا مستحق حکومت میدانستند، بلکه به این دلیل که دارای رژیمی نظامی (و برخوردار از پشتیبانی قدرت حکومت ایالات متحده آمریکا) بودند که آنان را حفاظت میکرد. حکومت آنان در انظار مردم مشروعیتی نداشت زیرا آنان بی لیاقتی و ناشایستگی خود را در امر حکومت نشان داده بودند.
اکنون موقعیت طبقه حاکم درکوبای پیش از انقلاب را با طبقه حاکم در شیلی مقایسه میکنیم، زیرا شیلی تنها کشور نیمکره ی غربی است که در آن جنبش سوسیالیستی مارکسیستی تودهای مشابهی- که به طور عمده ازکارگران ریشه میگیرد- تداوم یافته است. در این مقایسه میبینیم که علی رغم این جنبش توده ای، طبقه حاکم در شیلی از مشروعیت قابل ملاحظهای برخوردار است. طبقه حاکم در شیلی که ائتلافی از صاحبان اراضی و صنایع است در طولی بیش از یک قرن گذشته، بدون اعمال کنترل بیگانه یا دخالت ارتش به مثابه یک نیروی اجتماعی خود مختار توانایی خود را به ادامه ی حکومت نشان داده است [ این مقاله قبل از سقوط آلنده تهیه شده است ]. در روستاها بزرگ مالکان ارضی، دهقانان را در مزارع بزرگ خود تحت روابط استیجاری یا ارباب و رعیتی و پدرسالارانه مورد استثمار قرار میدادند. تنها در سالهای اخیر بودکه جنبش و سازماندهی دهقانی از ثبات و آرامش طبقه حاکم را بر هم زد. این ناآرامی چیزی متفاوت با عدم ثبات و مبارزات تودهای دوران پیش از انقلاب کوباست، زیرا در کوبا مبارزات تودهای بر ضد طبقهای رهبری میشد که به ندرت قابل رؤیت بود (و شاید خود اعضای این طبقه هم به ندرت خود را کوبایی میخواندند).
تفاوت توانایی طبقات حاکم این دوکشور را میتوان در این واقعیت نیز دیدکه در شیلی ثبات سیاسی از دموکراسی پارلمانی جدایی ناپذیر بوده است. درکوبا اشکال دموکراسی سیاسی همراه با سرمایه داری، گور خود را به دست خودکنده بود. فترت کوتاه مدت دموکراسی سیاسی درکوبا بیشتر یک امر ساختگی بود و ارتباط چندانی با نیازمندیهای کوبا به مثابه یک کشور نداشت و از آن بیشتر در جهت منافع حکومت نظامی بهره برداری میشد تا در جهت منافع مردم. احزاب و سیاستمداران مرتبط با «کنگره» کوبا همه مورد اهانت و تحقیر قرار میگرفتند. دموکراسی پارلمانی به مثابه شیوه مشروع حکومت نمایندگی، و حد و مرزهایی که تعارضهای اصلی میبایست در داخل آن حل میشد و سیاست دولت تعیین میگردید اگر هم قبلاً مشروعیتی داشت آن را از دست داده بود. بدین ترتیب پیش از آنکه انقلابیون قدرت را در دست گیرند مانع ایدئولوژیک اصلی [ مشروعیت طبقه حاکم ] موجود بر سر راه دگرگونی انقلابی کاملاً از میان برداشته شده بود.
سیطره دستگاه کلیسای کاتولیک بر اکثریت قریب به اتفاق کارگران و «دهقانان» هم از میان رفته بود. بدین ترتیب طبقه حاکم درکوبا فاقد آن متحد مهمی (دستگاه کلیسا) بودکه طبقات حاکم در رویارویی با جنبشهای انقلابی معمولاً آن را درکنار خود دارند- متحدی که از طرق کنترل اجتماعی و ترغیب اخلاقی از نظام اجتماعی موجود حمایت میکند و سعی میکند بین جنبشهای انقلابی، دولت و نظام موجود سازش به عمل آورد. البته این به معنای آن نیست که سلسله مراتب کلیسا با انقلاب اجتماعی مخالفتی نداشت. ولی از آنجا که رابطان کلیسا عمدتاً به قشر بالا یا میانه رو به بالای شهر تعلق داشتند و فقط عده بسیارکمی از آنان از روستاها یا از میان دهقانان برخاسته بودند، در جریان مبارزات انقلابی وزنه ی سنگینی نبودند و نقش قاطع یا تعیین کنندهای هم نداشتند. کلیسا نه بزرگ مالک ارضی عمدهای بود و نه در سطح کشور مراکز کلیسایی، مدارس، دیرها یا صومعههای گستردهای داشت- شمار این قبیل مراکز بسیار اندک بود علاوه بر این یکی از فایدههای ویژه (پیامدهای) اشغال مستقیم کوبا توسط ایالات متحده آمریکا در سالهای برپایی رژیم جمهوری این بود که درکوبا کلیسا و دولت (دین و سیاست) از یکدیگر جدا شدند، و حضور آمریکا درکوبا اثری دنیوی و عقلی بر روی این کشور بر جای نهاد.
وجود واحدهای تولیدی بسیار بزرگ در روستاها و تداخل و مراوده کارگران صنعتی و کشاورزی در مراکز تولید قند و شکر، کشور را تحت تأثیر قرار داد و ارزشها و هنجارهای سرمایه داری عقلی، دنیوی و ضد سنتی را حاکم بر طرز رفتار یا سلوک مردم کوبا کرد. بدین معنی کشور آماده رشد و توسعه گردید - تنها چیزی که فقدانش احساس میشد وقوع انقلابی بود که اقتصاد و ابزار خشونت را از چنگ سرمایه داران خارجی و داخلی خارج سازد و امورکشور را به دست یک دولت مقتدرکوبایی بسپارد.
در حالی که قشر حاکم برکوبا فاقد مشروعیت بود و ایدئولوژی مستقلی هم نداشت که بیانگر منافع خاص آن باشد تا این قشر آن را برکل جامعه تحمیل نماید، در جریان جنبشهای انقلابی گذشته در میان اعضای طبقه کارگر، فرهنگی سیاسی- سوسیالیستی (متشکل از عناصر آنارکو- سندیکالیستی و کمونیستی) رشد یافته بود که قامتی سی ساله (و در میان کارگران واحدهای تهیه و تولید تنباکو سابقهای از این هم طولانی تر) داشت. چشم اندازکارگران معمولی از نظام اجتماعی آبستن عقاید سوسیالیستی بود؛ بالاتر از همه اینها تصوری بودکه اغلب بخشهای عمده طبقه کارگر از آیندهای بدون سرمایه داری داشتند. این همان چیزی است که ماکس وبر آن را «یک واقعیت تاریخی ساده» و در عین حال برخوردار از چنان اهمیتی میشماردکه بدون در نظرگرفتن آن هیچ کس نمی تواند انقلاب سوسیالیستی را درک کند. اغلب کارگران شهر و روستا بینشی سوسیالیستی، یعنی ضد سرمایه داری و ضد امپریالیستی داشتند. حتی رهبری حزب اوتنتیکو(3) (که بعداً ارتدکس نامیده شد) که از زمان انقلاب نیمه تمام سالهای 1930 به بعد در بین کارگران از نفوذ قابل ملاحظهای برخوردار بود و تنها جریان ضدکمونیستی در میان کارگران به شمار میرفت هم به فعالیتها و برنامه کار خود ظاهری شبه سوسیالیستی میداد. رهبری این حزب نه تنها در حدکمونیستها در بین کارگران نفوذ نداشت، بلکه با گسترش دامنهی فساد در دستگاه رهبری ضعیفتر هم شد. اغلب مبارزات طبقه کارگر صرف نظر از نوع رهبری و خواستهای اقتصادی آن به شعارهای سیاسی ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری گرایشی مداوم داشت؛ هدفهای کوتاه مدت مبارزه با هدفهای سیاسی و گسترده آن پیوندی دقیق داشتند. بدین سان این قبیل جریانهای تاریخی در رشد آگاهی کارگران تأثیر مهمی بر جای گذاشتند.بانک بین المللی برای بازسازی و توسعه در بررسی خود با عنوان گزارشی درباره کوبا به این نتیجه رسید که در سالهای اوج فعالیت انقلابی کمونیستها، در حدوداز کل کارگران (در سال 1950) «مخفیانه ازکمونیستها حمایت میکردند»؛ زمانی که نویسنده این مقاله خود درسال 1962 با کارگران داخل در نمونه آماری انتخاب شده در سطح ملی مصاحبه مینمود، حدود 29 درصد آنان ادعا میکردند که پیش از انقلاب از هواداران کمونیستها به شمار میرفتهاند. مهمتر از همه ی اینها آنکه کارکارگران غیرکمونیست و حتی کارگران ضد کمونیست هم محتوای سوسیالیتی داشت. آن طورکه گزارش بانک بین المللی نشان میداد، «تقریباً کل تعلیم و تربیت خاص کارگران در زمینه چگونگی کارکرد نظام اقتصادی و چگونگی اقدام در جهت بهبود بخشیدن به آن ابتدا از سندیکالیستها و پس از آن- به طور بسیار مؤثری- ازکمونیستها سرچشمه میگرفت.» نویسنده این مقاله بر این باور است که این تلقی کارگران کوبایی از نظام اجتماعی، منافع خود و ایجاد آن جهانی که به استثمار آنان پایان میدهد، همان قدر طبیعی است که گرایش به اتحادیههای اقتصادی در میان کارگران آمریکایی. هر دو، محصول شرایط تاریخی مشخصی بود که در آن نقش رهبری اهمیت داشت. از دیدگاه تکامل انقلاب سوسیالیستی این واقعیت تاریخی ساده بسیار واجد اهمیت است. علی رغم نوسان ها، زیکزاکها و فرصت طلبی کمونیست ها، یک چیز اتفاق افتاد: القاء تصور سوسیالیسم درکارگران بر خود رهبری کمونیستی پیشی گرفت. در واقع کارگران میتوانستند تلاش د ر جهت تحقق آنچه را که کمونیستها عرضه کرده بودند به فیدل واگذار نمایند. زمانی که حکومت قلابی مستقرگردید، از چنان پایگاه کارگری تودهای برخوردار بود که از لحاظ تصور جامعهای که میبایست به وسیله انقلاب ایجاد میشد از رهبری پیشی گرفته بود. این امر درست برعکس وضعیت د یگر کشورهایی است که در آنها رهبران انقلابی از لحاظ تصور جامعهای که باید به وسیله انقلاب ایجاد گردد بر توده هایی که پایگاه انقلاب را تشکیل میدهند سبقت دارند. درکوبا واقعیت وجودی فرهنگی سیاسی- سوسیالیتی در میان اعضای طبقه کارگر - یک طبقه همبسته و متحد در مقیاسی ملی. در ترکیب با نیروی ناسیونالیسم و ضد امپریالیسم نیروی انقلابی قدرتمندی را به وجود آوردکه میتوانست مورد استفاده آن رهبران انقلابی قرار گیرد که قدرت را در دست میگرفتند.
علاوه براین، کوبا از جهات مهم و مشخصی یک کشور سرمایهداری توسعه یافته بود. ذکر این که نباید ما را از ناهماهنگ بودن چنین رشد و توسعهای غافل نماید. تکنولوژی صنعتی پیشرفته و ابزارکشاورزی ابتدایی در درون یک جامعه درکنار هم و در حالت وابستگی متقابل به یکدیگر قرارگرفته بودند. همان طور که جیمزکانور(4) نشان داده است، نهادهای اقتصادی که به طور عام در کشورهای سرمایه داری ثروتمند ظاهر میشوند، پایه ساختار بازار پیش از انقلاب کوبا را تشکیل میداد. تولید و توزیع توسط چند تجارتخانه و شرکت تولیدکننده کنترل میشد، و میزان دستمزدها، قیمتها و درآمدها هم در درون همین چارچوب تجاری کنترل شده تعیین میشد. بدین سان کوبا دارای منابع وسیعی بود که بدون استفاده باقی مانده یا به طور ناقص و بدی مورد بهره برداری قرار میگرفت، در حالی که حکومت انقلابی کوبا میتوانست با سازهاندهی مجدد و برنامه ریزی هدفهای تولید و توزیع، از منابع موجود حداکثر استفاده را بنماید. درکوبای پیش از انقلاب، زیر بنای بالنسبه توسعه یافتهای وجود داشت که علی رغم ماهیت استعماری و مسائل وابسته به آن بسیار با اهمیت بود. رهبران انقلابی کوبا هم از نظر چگونگی برخورد با ملت به طورکلی و هم از لحاظ بهره مند سازی فوری، مشهود و مشخص ملت از ثمرات و دستآوردهای انقلاب در مقایسه با رهبران دیگر انقلابهای اجتماعی زمان ما از امتیازات بزرگی برخوردار بودند. حکومت انقلابی کوبا توانست کارهایی بکند که رهبران دیگر انقلابها قادر به انجام آنها نبودند: رهبران انقلابی کوبا توانستند در همان نخستین روزهای انقلاب در جهت توزیع مجدد درآمد ملی و بهبود بخشیدن به شرایط زندگی تودههای مردم اقداماتی فوری و مهم انجام دهند. طبق برآوردهای محافظه کارانه (نظیر برآوردهای فیلیپ پوزوز (5) رئیس سابق بانک ملی کوبا که پس از انقلاب تبعید شد) سهم کارگران مزد بگیر از درآمد ملی به بالغ گردید. حکومت کوبا توانست با این اقدامات در همان نخستین مراحل انقلاب پیوند محکمی بین رژیم انقلابی و تودههای مردم ایجاد نماید در حالی که دیگر حکومتهای انقلابی نتوانستند از این راه چنین پیوندی را به وجود آورند.
مراکز تولید قند و شکر یا مجتمعهای کشاورزی مبتنی برکارمزدی (واحدهای بزرگ کشت و صنعت) امکان ایجاد یک بخش کشاورزی سوسیالیتی را تسریع و تسهیل نمودند- از طریق جا به جایی مراکزکنترل درون آنها و سازماندهی و ساماندهی مجدد هدفهای تولید در آنها. این هم درست بر عکس ساخت کشاورزی ما قبل انقلابی موجود در دیگرکشورهایی بود که در آنها در زمان ما انقلابی به وقوع پیوسته است. مهمتر از همه این است که درکوبا جنبش کارگری مناطق روستایی در برگیرنده کارگران مزد بگیر در چارچوب سازمان مرکزی کار، یعنی کارگران کشاورزی و صنعتی وحدت یافت و این امر خطوط و حلقههای همبستگی اجتماعی در میان کارگران و دهقانان را به وجود آورد. بدین سان شعار انقلابی کلاسیک وحدت و اتحاد کارگران و دهقانان پیش از وقوع انقلاب و به قدرت رسیدن انقلابیون، تا حدود زیادی یک واقعیت اجتماعی جا افتاده بود. کارخانجات موجود در جوار مزارع، یعنی مراکز تولید قند و شکر شامل کارخانجات قند و شکرسازی و اراضی وابسته به آنها موقعیتی را به وجود آورده بودنل که در آن کارگران کشاورزی که در مزارع وابسته به این کارخانجات کار و زندگی میکردند با کارگران صنعتی که درکارخانجات کار میکردند، در تماس و ارتباطی کم و بیش مرتب قرار داشتند. همچنین آن کارگرکشاورزی که خودش، یا برادرش یا دوستش زمانی به عنوان دروگر نیشکر و گاهی هم به عنوان کارگرکارخانه قند و شکر سازی کار میکرد، تجارب و برداشتهای معمولی خود را با دیگرکارگران صنعتی یا کشاورزی در میان میگذاشت. خرده مالکان فقیر نیز در موقعیت و شرایطی مشابه با کارگران صنعتی و کشاورزی کار و زندگی میکردند.
درکوبا مجتمعهای بزرگ کشت و صنعت نه تنها مراکز تولید صنعتی و پایهای برای ایجاد همبستگیهای اجتماعی در بین «دهقانان» و کارگران بودند، بلکه مراکز تحریک و تعلیم و تربیت سیاسی نیز به شمار میرفتند. این مراکز مهمترین پایگاه سیاسی انقلابی کمونیستها را تشکیل میدادند. در مصاحبهای که در سال 1962 با کارگران این مجتمعها به عمل آمد، 41 درصد ازکارگران مراکز تولید قند و شکر در مقایسه با 30 درصد ازکارگران شهری که پیش از انقلاب در آن مراکزکار میکردند خود را از هواداران پیش از انقلاب کمونیستها میدانستند. به این دلایل، اقداماتی که حکومت انقلابی میبایستی در جهت منطقیتر کردن نظام اقتصادی، یعنی شتاب بخشیدن به رشد و توسعه آن به عمل میآورد در عین حال همان اقداماتی بود که به تأمین و تحکیم پایگاه سیاسی و اجتماعی تودهای حکومت نیزکمک میکرد.
اکنون لحظهای هم درباره آن چیزی بیاندیشیم که کمونیستهای شوروی با آن رو به رو شدند آن چیزی که آنان از دیدگاه خودشان برای از میان برداشتن ساخت کشاورزی کهن و نشاندن یک ساختار نوین به جای آن ضروری تشخیص دادند. برنامه اقتصادی نوین نپ (6) توزیع اراضی کشاورزی در میان دهقانان و باز پس گیری یا سلب مالکیت اجباری از همان دهقانان که پایگاه رژیم را تشکیل میدادند- نه اینها و نه هرج و مرج و تخریب وسیع ناشی از جنگ داخلی درکوبا ضرورت نیافت. برعکس مصادره و ملی کردن مراکز تولید قند و شکر همبستگی گسترده موجود در بین کارگران و دهقانان را تحکم بخشید؛ و شرایط کار و زندگی آنان بی درنگ و در جهتی مثبت تحول یافت. منافع آنی و آتی کارگران و دهقانان یکی بود. در طول مبارزات گذشته هرکدام نیازمند دیگری بود و نوسانات اقتصادی هم تأثیر مشابهی برروی زندگی هر یک از آنان باقی میگذاشت. در جریان انقلاب منافع مشترک کارگران و دهقانان از همبستگی و وحدت بیشتری برخوردارگردید. این امر مغایر با آن چیزی است که در جریان انقلاب مکزیک رخ داد، آنجا که «گارد سرخ» کارگران کارنزا (7) در فرو نشاندن شورش دهقانان کمک کردند آیا آن چیزی که در بولیوی به وقوع پیوست، آنجا که رویارویی دهقانان و کارگران معادن قلع منجر به حفظ وضع موجود گردید. این امرهمچنین با سرکوب تودههای دهقانی توسط استالین مغایرت دارد، و در حقیقت همبستگی کارگران و دهقانان کوبایی و وحدت منافع آنان در جریان انقلاب، براهمیت عمیق ساخت اجتماعی ما قبل انقلاب کوبا در تعیین مسیر و جهت انقلاب کوبا دلالت دارد.
انقلابیون کوبایی- صرف نظر از تواناییهای خارق العاده آنان، بویژه فیدل- در جامعهای به قدرت رسیدندکه در آن در مقایسه با رهبران دیگر انقلابهای اجتماعی عمده سده ی ما از امتیازات وسیعی برخوردار بودند. امتیازاتی که ساخت اجتماعی ماقبل انقلابی کوبا برای آنان فراهم آورده بود. نه صلاحیت رهبران انقلابی، نه کنشها و واکنشهای آنان در برابر آمریکا (و نه حضور اتحاد شوروی به مثابه متحدی بالقوه) هیچ یک را نمی توان از واقعیت («جهان واقعی») جریان انقلابی جدا کرد. در هر صورت من فکر میکنم که میتوان این امر را نشان داد که سرعت و گستردگی (و نیز جنبههای انسانی- و آزادیخواهانه مورد بحث قرار نگرفته ی) انقلاب کوبا، و تحول آن به سوسیالیسم تا حد بسیار زیادی نتیجه ی ساخت اجتماعی ما قبل انقلابی این کشور بوده است. زمانی که درکوبا رهبرانی به قدرت رسیدندکه در واقع متعهد به حل مسائل ملی بودند - هنگامی که انقلابیون خود را متعهد میدانستند که در جهت رشد و توسعه اقتصادی کشور تلاش کنند و آنگاه که یک نیروی مستقل ملی متشکل از فیدل، چه گوارا و رفقایشان روی کار آمدندکه هیچ گونه دخالت بیگانه را تحمل
نمی کردند، همه در رابطه با این واقعیت بود که جریان یا سیر انقلاب کوبا به طور عمیقی تحت تأثیر ساخت اجتماعی ما قبل انقلابی این کشور قرار داشت. بنابراین فیدل بدون آنکه خود بداند انقلابی سوسیالیستی را رهبری کرد، و کمونیستها هم به سبب صداقت و ایمانی که داشتند به سوی سوسیالیسم کشانده شدند، زیرا تاریخ این امکان را برایشان فراهم ساخته بود.
پینوشتها:
1- Cardenas.
2- Maurice Zeitlin and Robert Scheer, Cuba: Tragedy in Our Hemisphere (New york: Grove Press), 1963.
3- Aute ntico.
4- James O"connor, The Origins of Socialism in Cuba (Ithaca: Cornell University Press, 1969).
5- Felipe Pozos.
6- New Economic Plan (NEP).
7- Carranza. J-.
منبع: کاپلان، لورنس؛ (1375)، مطالعه تطبیقی انقلاب از کرامول تا کاسترو، دکتر محمد عبدالهی، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ اول.
منبع مقاله :
کاپلان، لورنس؛ (1375)، مطالعه تطبیقی انقلاب از کرامول تا کاسترو، دکتر محمد عبدالهی، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ اول